پاورپوینت کامل حیات فلسفی ۷۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حیات فلسفی ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حیات فلسفی ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حیات فلسفی ۷۷ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل حیات فلسفی ۷۷ اسلاید در PowerPoint
مقالات مشابه: حیات (علوم دیگر).
مقالات مرتبط: پاورپوینت کامل حیات فلسفی ۷۷ اسلاید در PowerPoint (دائرهالمعارفبزرگاسلامی).
حیات در فلسفه و عرفان به معنای زندگی، در مقابل موت (مرگ) و «حی» به معنای زنده است.
فهرست مندرجات
۱ – مفهوم حیات
۲ – حیات در فلسفه
۳ – حیات در نزد افلاطون
۴ – حیات در نزد ارسطو
۵ – حیات در نزد فِلوطین
۶ – حیات در نزد حکمای اسلامی
۷ – آثار حیات
۸ – کلام فارابی درباره حیات
۹ – کلام جمهور حکما درباره عناصر و معادن
۱۰ – واژه حیات در تعریف مَلَک و انسان و حیوان
۱۱ – حیات در نزد صدرالمتالهین
۱۲ – حیات در نزد سهروردی
۱۳ – حیات صفت ثبوتی حق تعالی
۱۴ – صفت حیّ مشتمل بر تمام صفات کمال ذاتی
۱۵ – حیات در عرفان
۱۶ – صفت حیات
۱۷ – حیاتِ تامه و حیاتِ اضافی
۱۸ – کلام خواجه عبداللّه انصاری
۱۹ – اقسام حیات در کلام بزرگان
۱۹.۱ – حلّاج
۱۹.۲ – جیلی
۱۹.۳ – قشیری
۱۹.۴ – ابنعربی
۲۰ – فهرست منابع
۲۱ – پانویس
۲۲ – منبع
۱ – مفهوم حیات
حیات مفهومی بدیهی دارد، اما در رسم و چگونگی آن اختلاف هست.
[۱] محمداعلی بن علی تهانوی، موسوعه کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ذیل واژه، چاپ رفیق العجم و علی دحروج، بیروت ۱۹۹۶.
[۲] جمیل صلیبا، المعجم الفلسفی بالالفاظ العربیه و الفرنسیه و الانکلیزیه و اللاتینیه، ذیل واژه، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
[۳] جعفر سجادی، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، ذیل واژه، تهران ۱۳۷۵ش.
۲ – حیات در فلسفه
در یونان باستان، حیات را با اصل اولیه امور یعنی آنچه به خودیخود تغییر کند و اشیا را تغییر دهد، مرتبط میدانستند و آن را امری مرطوب و در جنبش، تلقی میکردند. به همین علت، گاهی آب یا آتش را عنصر اولیه اشیا و منشأ حیات بهشمار میآوردند.
[۴] گاتری، ج ۱، ص ۶۲ـ۶۴.
[۵] گاتری، ج ۱، ص ۷۱ـ۷۲.
[۶] گاتری، ج ۱، ص ۱۰۱.
۳ – حیات در نزد افلاطون
افلاطون از ایده زندگی یاد کرده
[۷] فایدون، ص ۱۰۶.
و در رساله تیمائوس
[۸] رساله تیمائوس، ص ۳۷.
[۹] رساله تیمائوس، ص ۳۹ـ۴۱.
شرح داده که چگونه صانع براساس سرمشقِ «زنده کامل»، عالم و موجودات زنده را ساخته است. به نظر وی
[۱۰] سوفسطایی، ص ۲۴۹.
، در موجود حقیقی، حیات و روح و حرکت و عقل جدایی ناپذیر است. افلاطون
[۱۱] فایدون، ص ۷۱.
[۱۲] فایدون، ص ۱۰۵ـ۱۰۷.
، تقابل میان زندگی و مرگ را دلیل زنده بودن نفس و فناناپذیری آن دانسته است و معنای حیات، حد وسط استدلال اوست.
۴ – حیات در نزد ارسطو
به عقیده ارسطو
[۱۳] ارسطو، جدل، ۱۴۸الف.
، حیات لفظ مشترکی است که معنای آن در گیاه و حیوان متفاوت است. البته اگر حیات را عبارت از تغذیه و نمو بدانیم، بر گیاه و حیوان، هر دو، صدق میکند. وی در کتاب نفس
[۱۴] ارسطو،کتاب نفس ،۴۱۲ الف ـ ۴۱۴ ب.
به معنای دوم نزدیک شده و گیاه را نیز زنده دانسته است. او
[۱۵] ارسطو،کتاب نفس ،۴۱۲ الف ـ ۴۱۶ب.
علت و اصل حیات در همه موجودات زنده را نفس دانسته است.
ارسطو در متافیزیک
[۱۶] ارسطو، متافیزیک ،۱۰۷۲ب.
، خدا را صاحب بهترین زندگی معرفی کرده، چرا که فعلیت عقل، زندگی است و خدا این فعلیت را دارد و او زندگی جاوید دارد.
۵ – حیات در نزد فِلوطین
فِلوطین
[۱۷] فلوطین، دوره آثار فلوطین، ج۱، ص۶۱۶، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۱۸] فلوطین، دوره آثار فلوطین، ج۱، ص۶۳۰، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۶۶ش.
[۱۹] فلوطین، دوره آثار فلوطین، ج۱، ص۶۳۲ـ۶۳۳، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۶۶ش.
به ارتباط حیات با روح (نفس) اشاره کرده است. به نظر وی، عناصر چهارگانه (آتش، هوا، آب و خاک) فاقد حیاتاند و از امتزاج آنها نیز حیات حاصل نمیشود، بلکه عامل حیات و نظم دهنده به آنها نفس (روح) است که به جهان اجسام نیز تعلق ندارد. نفس، عامل حیات جانداران است ولی خود، حیات را از کسی نگرفته و به معنای راستین صاحب حیات است. موجودی که حیات را به عاریت نگرفته باشد آن را از دست نخواهد داد، از اینرو نفس فناناپذیر است.
۶ – حیات در نزد حکمای اسلامی
حکماى اسلامى ملاک حیات را ادراک و فعل دانسته اند.در عالم مادّی، ادراک و فعل به واسطه قوای مدرکه و محرکه انجام میشود؛ اما در عالم مجردات و در خداوند، برای ادراک و فعل نیازی به این قوا نیست، چرا که میان ذات و علم او تغایری وجود ندارد و علم او نیز مبدأ فعلش است و به اراده زائد بر ذات نیاز ندارد.
[۲۰] محمد بن محمد فارابی، رسائل الفارابی، ج۱، ص۴، حیدرآباد، دکن ۱۳۴۵/۱۹۲۶.
[۲۱] ابنسینا، النجاه من الغرق فی بحرالضلالات، ج۱، ص۶۰۰، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران ۱۳۶۴ش.
[۲۲] ابنسینا، التعلیقات، ج۱، ص۱۳۸، قم ۱۳۷۹ش.
[۲۳] یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۱۷، تهران ۱۳۸۰ش.
[۲۴] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۳، ج ۱، ص ۴۱۳، بیروت ۱۹۸۱.
۷ – آثار حیات
آثار حیات، رشد و تغذیه و حس و حرکت و نطق و علم است.
[۲۵] ابنسینا، المبدأ و المعاد، ج۱، ص۵۷، چاپ عبداللّه نورانی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۲۶] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۴، ج ۱، ص ۵، بیروت ۱۹۸۱.
اولین اثر حیات، رشد و تغذیه است؛ اما حَیَوان، یا به تعبیری موجود صاحب حیات، به موجودی اطلاق میشود که حس و حرکت داشته باشد. حس و حرکت از جسم صادر نمیشود و مبدأ صدور این افعال، نفس است. به این ترتیب، به نظر میرسد در این معنا میان نفس و حیات تغایری نیست و هر دو بر کمال اول جسم دلالت دارند و آثارْ بواسطه به آن منسوب اند.
اما اگر حیات به معنای کمال ثانی باشد (یعنی کمالی که «نوع» برای بالفعل شدن به آن محتاج نیست، مثل بُرندگی برای شمشیر و احساس و حرکت برای انسان)، حیات غیر از نفس است.
[۲۷] ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، ج ۲، فن ۶، ص ۱۰ـ۱۳.
[۲۸] ابنسینا، المباحثات، ج۱، ص۳۶۶، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۱ش.
۸ – کلام فارابی درباره حیات
فارابی
[۲۹] محمد بن محمد فارابی، فصول منتزعه، ص۴۵_۴۶، چاپ فوزی متری نجار، (تهران) ۱۴۰۵.
، با استناد به قول سقراط و افلاطون و ارسطو، حیات را در معنای دیگری به کاربرده است. بنظر او، دو نحوه حیات درباره انسان صدق میکند. انسان به واسطه غذا و سایر امور خارج از ذات، به یک معنا متصف به حیات میشود؛ اما حیات حقیقی انسان به امور خارج از ذات وابسته نیست و از طریق عمل به فضائل و کسب کمال اول به کمال ثانی ــکه همان سعادت است ــ دست مییابد.
۹ – کلام جمهور حکما درباره عناصر و معادن
بنابر نظر جمهور حکما، عناصر و معادن به حیات متصف نمیشوند و حیات در ترکیبی از عناصر که به حد اعتدال رسیده و از تضاد خالی باشد، امکان بروز و ظهور دارد
[۳۰] ابنسینا، المبدأ و المعاد، ج۱، ص۵۷، چاپ عبداللّه نورانی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۳۱] ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، ج ۱، الفن الاول: السماع الطبیعی، ص۳۰۳، چاپ ابراهیم مدکور و سعید زائد، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۵، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
[۳۲] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۴، ج ۱، ص ۱۶۴، بیروت ۱۹۸۱.
[۳۳] عبدالرحمان بن احمد عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، ج۱، ص۱۴۰، بیروت: عالم الکتب، (بیتا).
صورت کمالی که به جسم افاضه میشود و از طریق آن آثار حیات در جسم ظاهر میشود، نفس است.
[۳۴] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۴، ج ۱، ص ۵، بیروت ۱۹۸۱.
حیات برای نفس، ذاتی است و نفس به ذات خود حیّ است و جسم به واسطه نفس، به حیات متصف میشود.
[۳۵] یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۳، ص۱۳۹، تهران ۱۳۸۰ش.
[۳۶] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۴، ج ۱، ص ۲۴۸ـ۲۴۹، بیروت ۱۹۸۱.
[۳۷] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۴، ج ۲، ص ۱۲۴،بیروت ۱۹۸۱.
در عین حال ملاصدرا
[۳۸] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۴، ج ۲، ص ۲۷۰ـ۲۷۱، بیروت ۱۹۸۱.
قائل به تفاوت کیفیت حیات میان اجسام دنیوی و اخروی است. در اجسام دنیوی، حیات عَرَضی است اما جسم اخروی عین نفس و عین حیات است؛ زیرا جسم اخروی به ماده و موضوع و مدبر روحانی و نفسی که به آن تعلق پیدا کند و آن را از قوه به فعل برساند نیاز ندارد.
۱۰ – واژه حیات در تعریف مَلَک و انسان و حیوان
نزد فیلسوفان مسلمان، حیات در تعریف مَلَک و انسان و حیوان آمده است. با این تفاوت که ملائکه نامیرا هستند و حیات در آنها در مقابل ممات (مرگ) نیست.
[۳۹] یعقوب بن اسحاق کندی، الحدود و الرسوم، ج۱، ص۲۰۳، چاپ عبدالامیر اعسم، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۸۹.
[۴۰] یعقوب بن اسحاق کندی، الحدود و الرسوم، ج۱، ص۲۵۱، چاپ عبدالامیر اعسم، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۸۹.
[۴۱] محمد بن محمد غزالی، معیارالعلم فی المنطق، ص۲۳۸، چاپ احمد شمس الدین، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۱۱ – حیات در نزد صدرالمتالهین
به عقیده ملاصدرا
[۴۲] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۳، ج ۱، ص ۴۱۷، بیروت ۱۹۸۱.
[۴۳] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۳، ج ۲، ص ۱۵۰، بیروت ۱۹۸۱.
[۴۴] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۳، ج ۲، ص ۲۳۵، بیروت ۱۹۸۱.
[۴۵] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، المبدأ و المعاد، ج۱، ص۱۴۳، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران ۱۳۵۴ش.
[۴۶] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۲۷۱، با تعلیقات علی نوری، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۳ش.
حیات هر حیّ همان نحوه وجود اوست و نحوه وجود موجود حیّ، تعیین کننده آثار حیاتی است که از او صادر میشود. هر موجودی که وجودش اشرف و اقوی باشد، ادراک او کاملتر و فعلش محکمتر خواهد بود. همچنین به دلیل مساوقت وجود و حیات، میتوان گفت که هر موجودی حیّ است و حیات، همچنانکه وجود، در همه موجودات سریان دارد.
۱۲ – حیات در نزد سهروردی
اما سهروردی
[۴۷] یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۱، ص۱۸۷، تهران ۱۳۸۰ش.
که وجود را اعتباری میداند، منکر مساوقت وجود و حیات است.
به نظر او
[۴۸] یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۱، ص۱۸۷، تهران ۱۳۸۰ش.
به واسطه حیات، وجود معنا پیدا میکند و اگر حیّ نباشد، هیچ چیز نه بالذات و نه بالغیر موجود نمیشود.
سهروردی
[۴۹] یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۱، ص۱۸۸، تهران ۱۳۸۰ش.
[۵۰] یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۱۷، تهران ۱۳۸۰ش.
حیات را «ظهور لنفسه» دانسته و حیّ را درّاک فعّال و ذاتی معرفی کرده که از خود غافل نیست و این دو ویژگی را متعلق به نور مجرد محض دانسته است.
۱۳ – حیات صفت ثبوتی حق تعالی
نزد بیشتر محققان، حیات از جمله هفت صفت ثبوتی حق تعالی است که در شرع نیز به آن تصریح شده است.
[۵۱] ابنسینا، رسائل، ج۱، ص۲۴۹، قم: بیدار، ۱۴۰۰.
[۵۲] محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، سفر۳، ج ۱، ص ۴۱۸، بیروت ۱۹۸۱.
حیات با دو صفت علم و قدرت در ارتباط است و حیّ به موجودی اطلاق میشود که بتوان او را عالم و قادر نامید.
[۵۳] محمد بن عمر فخررازی، الاربعین فی اصول الدین، ج۱، ص۲۱۸، چاپ احمد حجازی سقا، قاهره (۱۹۸۶).
[۵۴] علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، ج۱، ص۹۴، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
مفهوم حیات غیر از مفهوم علم و قدرت است، اما در عین حال حقیقت و مصداق این صفات واحد است و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 