پاورپوینت کامل تقمص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تقمص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تقمص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تقمص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
تناسخ
دیگر کاربردها: تناسخ (ابهام زدایی).
تَناسُخ، یا بازپیدایی به معنای ورود دوبار روح یا نفس در جسمهای مادی (انسانی یا مادون آن، مانند حیوان، گیاه و حتى اجسام بیجان، و اجرام آسمانی همچون ستارگان) و یا فوق طبیعی (مانند خدایان و فرشتگان) و ادام حیات آن در این کالبد جدید است. در اصل اعتقادی تناسخ، حیات گذشت فرد نوع کالبد جدید او را تعیین میکند و در بیشتر فرهنگهای معتقد به این اصل، رهایی از چرخ تناسخ و بازپیدایی، غایت سعادت به شمار میآید. به طور کلی، این آموزه در جهانبینیهایی که عالم ماده را پست میدانند و طرد حیات دنیوی را نوعی ارزش میشمرند، به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. واژ تناسخ برگرفته از ماد «نسخ» است که مصدر مجرد آن در لغت عرب به معنای «از میان برداشتنِ چیزی و قرار دادن چیز دیگری به جای آن»، و نیز به معنای مطلقِ «انتقال یافتن» به کار رفته است؛ معانی مختلف اصطلاح نسخ در علوم قرآنی، حدیث، فقه و کلام همگی با این معنای لغوی مناسبت دارند؛ همچنانکه اصطلاح فقهی تناسخ یا مناسخه در باب ارث نیز همچون اطلاق مشهور تناسخ به ارواح متضمن همین معنا ست. در موضوع تناسخ ارواح، اصطلاحها و تعبیرهای دیگری چون انتقال ارواح، تولد دوباره، تجسدات متکرر، تمثل، ظهور، تقمّص، تجسم، تجلی، رجعت، حلول، مسخ، فسخ، و رسخ نیز گاهی معادل مفهوم تناسخ یا ملازم با آن به کار میرود، که مبنای مشترک هم آنها بقای نفس و احتیاج نفس به بدن است.
فهرست مندرجات
۱ – دین هندویی
۱.۱ – پیدایش
۱.۲ – اصول
۲ – دین بودایی
۲.۱ – پایان موقت
۲.۲ – تفهیم با تشبیه
۳ – تناسخ در یونان
۳.۱ – فیثاغورس
۳.۲ – ارفئوسیها
۳.۳ – امپدکلس
۳.۴ – افلاطون
۳.۵ – پوزیدونیوس
۳.۶ – افلوطین
۴ – مانویت
۵ – مسیحیت
۶ – یهودیت
۷ – جهان اسلام
۷.۱ – معنای لغوی و اصطلاحی
۷.۲ – پیشینه و زمینه
۷.۲.۱ – کهنترین سابق اعتقاد
۷.۲.۲ – فرقههای تناسخی
۷.۲.۳ – نسبت تناسخ به فلاسفه
۷.۲.۴ – تناسخ نزولی و صعودی
۷.۳ – دیدگاه مفسران و محدثان
۷.۴ – دیدگاه متکلمان
۷.۴.۱ – احمد بن حائط معتزلی
۷.۴.۲ – قاضی عبدالجبار
۷.۴.۳ – غزالی
۷.۴.۴ – شهرستانی
۷.۴.۵ – عضدالدین ایجی
۷.۴.۶ – میرسیدشریف جرجانی
۷.۴.۷ – ناصرخسرو
۷.۴.۸ – ابن بابویه و مفید
۷.۴.۹ – سیدمرتضی علم الهدی
۷.۴.۱۰ – شیخ طوسی
۷.۴.۱۱ – خواجه طوسی و علامه حلی
۷.۵ – دیدگاه صوفیه
۷.۶ – دیدگاه فلاسفه
۷.۶.۱ – محمد بن زکریا رازی
۷.۶.۲ – ابوحاتم رازی
۷.۶.۳ – فارابی
۷.۶.۴ – اخوان الصفا
۷.۶.۵ – ابن سینا
۷.۶.۶ – شیخ اشراق
۷.۶.۷ – شهرزوری و ابن کمونه
۷.۶.۸ – قطبالدین شیرازی
۷.۶.۹ – ملاصدرا
۷.۶.۱۰ – شیخ احمد احسایی
۸ – فهرست منابع
۹ – پانویس
۱۰ – منبع
۱ – دین هندویی
نظری تناسخ و «کَرمه» یکی از مهمترین اصول مشترک تمامی گرایشهای دین هندویی، و نیز مکاتب فلسفی هند (به جز مکتب مادیگرایان چارواکه) است
[۱] .Dasgupta، S.، A History of Indian Philosophy، Cambridge، p71/I، ۱۹۵۱
. اصطلاح هندی تناسخ، یعنی «سَمساره»، به معنای سرگردانی یا عبور از کیفیات و مراحلی خاص، و در واقع، به معنای چرخ بیآغاز تولد، مرگ و تولد دوباره است که قانون «کرمه» بر آن حکومت میکند. پیشین این اعتقاد ظاهراً به بومیان دراویدی هند (پیش از ۱۵۰۰قم) باز میگردد
[۲] .Cooper،D. E.، World Philosophies، Blackwell Publishing، p18، ۲۰۰۳
. با هجوم آریاییان و غلب آنان بر هند، دوران ودایی شکل گرفت که طی آن از تناسخ چندان سخنی در میان نبود. هر چند که در همین دوران نیز نشانههایی از اعتقاد به بازگشت روح به زمین، پس از مرگ وجود دارد، اما وجه برجستهتر، حیات ارواح نیکوکاران در عالمی بالاتر، و حضور ارواح بدکاران در دوزخ است
[۳] .Dasgupta، S.، A History of Indian Philosophy، Cambridge، p25/I، ۱۹۵۱
[۴] .Radhakrishnan، S.، Indian Philosophy، New Delhi، p114-115/I، ۱۹۹۸
[۵] .Deussen، P.، The Philosophy of the Upanishads، New York، p319، ۱۹۶۶
.
۱.۱ – پیدایش
با آنکه بذر اولی اندیش تناسخ را پیش از اوپانیشادها و در دور برهمَنهها میتوان یافت، اما نخست در متون اوپانیشادی است که میراث دراویدی احیا میشود و آشکارا سخن از تناسخ به میان میآید
[۶] .Radhakrishnan، S.، Indian Philosophy، New Delhi، p134/I، ۱۹۹۸
[۷] .Deussen، P.، The Philosophy of the Upanishads، New York، p323، ۱۹۶۶
. در اوپانیشادها، آموز تناسخ با عقید کهن پاداش اعمال نیک و پادافره اعمال بد در حیات پس از مرگ میآمیزد
[۸] .Dasgupta، S.، A History of Indian Philosophy، Cambridge، p53/I، ۱۹۵۱
[۹] .Edgerton، F.، introd and tr. The Bhagavad Gt، London، p123، ۱۹۹۷
. در این متون هنوز مفهوم سمساره چندان مبتنی بر مکروه پنداشتن افراطی دنیا ــ که پس از اوپانیشادها و از دور حمـاسـی آغـاز میشود ــ نـیـسـت. از ایـنروست کـه ریاضت و زهد ــ و حتى در بهگود گیتا ترک هر عملی جهت رهایی از نتیج آن ــ توصیه شده است
[۱۰] .Radhakrishnan، S.، Indian Philosophy، New Delhi، p147/I، ۱۹۹۸
[۱۱] .Edgerton، F.، introd and tr. The Bhagavad Gt، London، p158، ۱۹۹۷
[۱۲] .Kamath، M. V.، Philosophy of Life and Death، Mumbai، p21، ۲۰۰۴
.
۱.۲ – اصول
نظری تناسخ هندویی مبتنی بر ۴ اصل است: ۱. روح و جاودانگی آن، یعنی اصلی که درگیر چرخ تناسخ میشود؛ ۲. جهل انسان که از عوامل تناسخ است؛ ۳. رهایی یا «مُکشه» که در پی آزادی از چرخ تناسخ حاصل میشود؛ ۴. اصل «کرمه» یا قانون علیت اخلاقی که تعیین کنند کیفیت جسمانی بعدی روح در زندگی آینده است
[۱۳] .Dandekar، R. N.، «The Role of Man in Hinduism»، The Religion of the Hindus، ed. K. Morgan، New York، p125-129، ۱۹۵۳
[۱۴] .Kunhan Raja، C.، «Pre-Vedic Elements in Indian Thought»، History of Philosophy، Eastern and Western، ed. S. Radhakrishnan، London، p38/I، ۱۹۶۷
. کرمه قانون کنش و واکنش است که بر پای آن کیفیت زندگی کنونی هر فرد به طور کامل وابسته به اخلاق و رفتار وی در زندگیهای پیشین اوست. به بیان دیگر، انسان دقیقاً همان چیزی است که خود، آن را بدانگونه ساخته است. این قانونی طبیعی در حوز اخلاقی، و اصلی گریزناپذیر است که میتوان آن را با قانون علیّت در حوز فیزیک مقایسه کرد
[۱۵] .Edgerton، F.، introd and tr. The Bhagavad Gt، London، p123، ۱۹۹۷
[۱۶] .Sarma، D. S.، «The Nature and History of Hinduism»، The Religion of the Hindus، ed. K. Morgan، New York، p22، ۱۹۵۳
[۱۷] .Kamath، M. V.، Philosophy of Life and Death، Mumbai، p21، ۲۰۰۴
.
در آیین «جاینی»، باور بر این است که از طریق اعمال، گفتار و حتى نیتهای ذهنی، گونهای ماد لطیف و رقیق که کرمه نامیده میشود، تولید میگردد. این ماد کرمهای به درون روح ریزش میکند و بدان میچسبد و از اینرو آلودگی رخ میدهد. در جریان شمار نامتناهی زندگیهای پیاپی، ماد کرمهای در اطراف روح انباشته میشود و روح را کاملاً در خود احاطه میکند. رهایی انسان با زدودن و از بین بردن کرمه به دست میآید و این نیز تنها با متوقف نمودن هم احساسات و فعالیتها، در پیش گرفتن ریاضت، و مراقبه و تعمق ممکن میشود
[۱۸] .Dasgupta، S.، A History of Indian Philosophy، Cambridge، p73-74/I، ۱۹۵۱
[۱۹] .Radhakrishnan، S.، Indian Philosophy، New Delhi، p324-325/II، ۱۹۹۸
[۲۰] .Moore، Ch. A. and S. Radhakrishnan، Indian Philosophy، New Jersey، p259، ۱۹۶۷
.
۲ – دین بودایی
دین بودایی که در بستری هندویی شکل گرفت، اعتقاد به تناسخ را به عنوان یکی از اصول مسلّم خود پذیرفت. بودا نیز زندگی را قانون کنش و واکنش، و چرخ بازپیدایی را در تسلط قانون کرمه میدانست
[۲۱] .Kashyap، J.، «Origin and Expansion of Buddhism»، The Path of the Buddha، ed. K. Morgan، New York، p24، ۱۹۵۶
[۲۲] .Coomoraswamy، A. K.، Buddha and the Gospel of Buddhism، New Delhi، p108، ۲۰۰۳
. براساس تعالیم بودا، علت حیات دوباره دو چیز است: میل به زندگی (تَنهه) و جهل و نادانی (اَویدیه). اگر آدمی بتواند با معرفت یافتن نسبت به ۴ حقیقت شریف بودایی و به کار بستن راههای هشتگانه این دو عامل را از بین ببرد، از چرخ دردناک بازپیدایی رهایی مییابد
[۲۳] .Thittila، U.، «The Fundamental Principles of Theravada Buddhism»، The Path of the Buddha، ed. K. Morgan، New York، p81، ۱۹۵۶
[۲۴] .Bhattacharya، H. D.، «Early Buddhism»، History of Philosophy، Eastern and Western، ed. S. Radhakrishnan، London، p160، ۱۹۶۷، vol. I
. نخستین تفاوت این آموزه در دین بودایی با هندویی، آن است که بودا انجام شعایر خاص هندویی و آیینهای قربانی جهت رهایی را امری بیهوده میدانست
[۲۵] .Nakamura، H.، «Unity and Diversity in Buddhism»، The Path of the Buddha، ed. K. W. Morgan، New York، p378، ۱۹۵۶
و دیگر اینکه وی برخلاف تعالیم اوپانیشادی، به روح و نفسی ثابت و جاودان باور نداشت. همین تفاوت دوم، یکی از بحثبرانگیزترین مسائل دین بودایی بوده است. اگر جزء ثابت و پایداری به نام روح وجود ندارد، پس چه چیز از زندگی پیشین به زندگی پسین منتقل میشود؟ به بیان دیگر، چه چیزی این دو زندگی را به یکدیگر میپیوندد و تأثیرات اعمال گذشت فرد را به زندگی بعدی او منتقل میکند؟ بودا وجود انسان را متشکل از ۵ مجموع ناپایدار و متغیر میدانست که ترکیبات گوناگون آنها هستی انسان را شکل میدهد. این ۵ مجموعه اِسکَنده یا توده نامیده میشوند و عبارتاند از: جسم، احساس، ادراک، ساختارهای ذهنی و آگاهی
[۲۶] .Thittila، U.، «The Fundamental Principles of Theravada Buddhism»، The Path of the Buddha، ed. K. Morgan، New York، p81، ۱۹۵۶
[۲۷] Spencer، S.، Mysticism in World Religion، Mitcham، p72، ۱۹۶۳
.
۲.۱ – پایان موقت
براساس تعالیم بودا، مرگ پایان موقت پدیدهای موقت است و نه نابودی کامل انسان، زیرا در هنگام مرگ حیات مادی متوقف میشود، اما قو کرمهای که از آن پس به کار میافتد، نابود نشده است
[۲۸] .Thittila، U.، «The Fundamental Principles of Theravada Buddhism»، The Path of the Buddha، ed. K. Morgan، New York، p96، ۱۹۵۶
. تمامی اعمال آدمی تأثیراتی اعم از خوب یا بد را در ذهن برجا میگذارند. انباشتگی این تأثیرات، سرشت، شخصیت و گرایشهای فرد را شکل میدهد و این روند در لحظه لحظ زندگی فرد اتفاق میافتد. در لحظ مرگ، با از هم پاشیدگی کالبد مادی، و در نتیج قدرت کرمه، این فرایند آگاهی ــ که پدید فیزیکی ـ روانی بیوقفهای است ــ بیهیچ درنگی به زندگی دیگری منتقل میشود که شبیه سطح ذهنی و تمایلات و شایستگیهای حیات پیشین او بوده است. از آنجا که حیات نوعی ترکیب و تجمع است، اگر قوهای این عناصر پراکنده را با هم جمع نکند، هیچگونه زندگی دیگری شکل نخواهد گرفت. این قوه همان میل به زندگی مجدد است که هنگام مرگ در فرد وجود دارد و باعث میشود که چرخ حیات دوباره به حرکت درآید
[۲۹] .Thittila، U.، «The Fundamental Principles of Theravada Buddhism»، The Path of the Buddha، ed. K. Morgan، New York، p81، ۱۹۵۶
[۳۰] .Kashyap، J.، «Origin and Expansion of Buddhism»، The Path of the Buddha، ed. K. Morgan، New York، p24، ۱۹۵۶
[۳۱] .Radhakrishnan، S.، Indian Philosophy، New Delhi، p444/II، ۱۹۹۸
[۳۲] .Bhattacharya، H. D.، «Early Buddhism»، History of Philosophy، Eastern and Western، ed. S. Radhakrishnan، London، p164، ۱۹۶۷، vol. I
.
۲.۲ – تفهیم با تشبیه
بودا برای تفهیم این موضوع دشوار، بیشتر از تشبیه استفاده میکرد. برای نمونه، شمعی که با کمک شعل شمع دیگری روشن میشود، یا موجی که بالا و پایین میرود و هر بار شکلی خاص پیدا میکند، نه عیناً همان وجود قبلی خود است و نه کاملاً متفاوت از آن. به همین طریق نیز فردیتهای بعدیای که جایگزین تجسدهای ماقبل خود میشوند، نه با آن یکی هستند و نه متفاوت از آن؛ و بدینسان، بدون آنکه ذات مستقل جاودانهای وجود داشته باشد، فرایند تناسخ روی میدهد
[۳۳] .McDermott، J. P.، Development in the Early Buddhist Concept of Kamma/ Karma، New Delhi، p147، ۱۹۸۴
[۳۴] .Coomoraswamy، A. K.، Buddha and the Gospel of Buddhism، New Delhi، p108، ۲۰۰۳
[۳۵] .Bhattacharya، H. D.، «Early Buddhism»، History of Philosophy، Eastern and Western، ed. S. Radhakrishnan، London، p164، ۱۹۶۷، vol. I
[۳۶] .Humphreys، C.، Buddhism، USA، p107، ۱۹۵۱
.
۳ – تناسخ در یونان
اعتقاد به تناسخ در سدههای ۵ و ۶قم در یونان نیز رواج یافت
[۳۷] .Hoffman، C. A.، «Pythagoras»، p760-761، ibid
. برخی مانند هرودت (د ۴۲۵قم) مصر را خاستگاه آموز تناسخ در یونان میدانستند
[۳۸] .irk، G.S. et al.، The Presocratic Philosophers، Cambridge، p219-220، ۲۰۰۵
[۳۹] .Hoffman، «The Pythagorean Tradition»، The Cambridge Companion to Early Greek Philosophy، ed. A. A. Long، Cambridge، p70، ۱۹۹۹
؛ حال آنکه نشانهای از این اعتقاد، به ویژه با تفصیلی که در یونان داشت، در اسناد مصری دیده نمیشود
[۴۰] .irk، G.S. et al.، The Presocratic Philosophers، Cambridge، p220، ۲۰۰۵
. فرضی دیگر این است که این دیدگاه از شرق و به ویژه هند به یونان وارد شده است
[۴۱] .Hoffman، «The Pythagorean Tradition»، The Cambridge Companion to Early Greek Philosophy، ed. A. A. Long، Cambridge، p70، ۱۹۹۹
.
۳.۱ – فیثاغورس
گویا نخستین کسی که در یونان آشکارا از تناسخ سخن گفت، فیثاغورس (د ۴۹۵ یا ۴۹۶قم) بود و دیگر متفکران یونانی معتقد به تناسخ نیز ظاهراً متأثر از او بودهاند. از نظر فیثاغورس روح جاودانه است و توانایی بازپیدایی در جسم حیوانات و انسانها را دارد. وی بر آن باور بود که هیچ چیز مطلقاً نو نیست و باید با هر انسان یا حیوانی که متولد میشود، به عنوان یک خویشاوند رفتار کرد. رهایی انسان از این چرخه نیز فقط با به کارگیری قوانینی برای تطهیر روح ممکن است
[۴۲] .Russell، B.، History of Western Philosophy، London، p52، ۲۰۰۱
[۴۳] .Hoffman، C. A.، «Pythagoras»، p761، ibid
[۴۴] .irk، G.S. et al.، The Presocratic Philosophers، Cambridge، p238، ۲۰۰۵
. گزنفن (د سد ۵قم)، هراکلیتوس (د سد ۴قم) و ارسطو (د ۳۲۱ یا ۳۲۲قم) از جمله کسانی بودهاند که فیثاغورس را به سبب نظری تناسخش به سخره گرفتهاند
[۴۵] .Russell، B.، History of Western Philosophy، London، p59، ۲۰۰۱
[۴۶] .Russell، B.، History of Western Philosophy، London، p182، ۲۰۰۱
[۴۷] .irk، G.S. et al.، The Presocratic Philosophers، Cambridge، p180، ۲۰۰۵
[۴۸] .Hoffman، «The Pythagorean Tradition»، The Cambridge Companion to Early Greek Philosophy، ed. A. A. Long، Cambridge، p71، ۱۹۹۹
.
۳.۲ – ارفئوسیها
اُرفئوسیها نیز مهمترین جریان دینی یونان بودند که در همان دوران به تناسخ اعتقاد داشتند. از نظر ارفئوسیها زندگی در این دنیا فقط رنج و خستگی است؛ جسم زندان روح است و افراد بشر در بند چرخهای هستند که در دورههای نامتناهی مرگ و تولد میگردد. راه رهایی انسان از این چرخه، تطهیر و ریاضت است و تنها زمانی که روح جسم را ترک گوید، میتواند حیات حقیقی خود را که همان اتحاد با خداوند است، آغاز کند
[۴۹] .Russell، B.، History of Western Philosophy، London، p41، ۲۰۰۱
لَکس، ۲۵۲؛
[۵۰] .irk، G.S. et al.، The Presocratic Philosophers، Cambridge، p221-222، ۲۰۰۵
.
از میان فیلسوفان یونانی که به تناسخ باور داشتهاند، میتوان به امپدکلس، افلاطون، پوزیدونیوس و افلوطین اشاره کرد.
۳.۳ – امپدکلس
امپدکلس (د ۴۹۵قم) که به ویژه متأثر از فیثاغورس بوده است، حیات دنیوی را تبعید و هبوط روح انسان از جایگاه نخستین آن، و تنبیهی برای گناه او میدانست و برای رهایی از این مجازات، حیاتی فلسفی و پرهیزکارانه را پیشنهاد میکرد
[۵۱] .irk، G.S. et al.، The Presocratic Philosophers، Cambridge، p317، ۲۰۰۵
[۵۲] .irk، G.S. et al.، The Presocratic Philosophers، Cambridge، p321، ۲۰۰۵
[۵۳] .Smart، N.، World Philosophies، London، p130، ۲۰۰۱
[۵۴] .Graham، D. W.، «Empedocles»، The Cambridge Dictionary of Philosophy، ed. R. Audi، Cambridge، p262، ۱۹۹۹
.
۳.۴ – افلاطون
افلاطون (د ۳۴۷قم) نیز در رسال تیمایوس خود از تناسخ سخن میگوید و بیان میدارد که روح انسان درستکار به ستار خود باز میگردد و زندگی سعادتمندش را در آنجا سپری میکند. اما روح انسان بدکار زندگی دومی را در کالبد یک زن تجربه میکند، و اگر در این حیاتش نیز از گناه و نقصان نپرهیزد، باید به شکل حیوانی که شبیه ماهیت یا صفات خود او ست، درآید و هیچ آرامشی از این مشقت تبدیلات ندارد، مگر آنکه آشفتگی غیرعقلانی طبیعتش را توسط قدرت استدلال عقل مهار کند و دوباره به صورت اولی خود بازگردد
[۵۵] .Plato، «Timaeus»، Plato’s Cosmology، tr. F. MacDonald Cornford، London، p428، ۲۰۰۲
[۵۶] .Taylor، A. E.، Plato، New York، p307-309، ۲۰۰۱
[۵۷] .Russell، B.، History of Western Philosophy، London، p159، ۲۰۰۱
.
۳.۵ – پوزیدونیوس
پوزیدونیوس (۱۳۵-۵۱قم) از رواقیانی است که اندیشههای او، برخلاف دیگر هممسلکانش به افلاطون شباهت دارد. وی عقیده داشت که روح گناهکاران نزدیک زمین باقی میماند و دوباره در قالب دیگری به زندگی بر روی زمین ادامه میدهد
[۵۸] .Russell، B.، History of Western Philosophy، London، p266، ۲۰۰۱
.
۳.۶ – افلوطین
افلوطین (د ۲۷۰م) نیز باور داشت که هر فرد وارث وضعیت تجسدها و تناسخهای پیشین خود است. از نظر او مردن تغییر کالبد است و «آنچه نابود میشود به صورتی دیگر باز میگردد»
[۵۹] .انئاد ۳، رسال ۲، فصلER، ۵
. افلوطین نظر خود در مورد تناسخ را در انئاد سوم به طور مشروح بیان کرده است. از نظر او روح پس از جدایی از بدن، تبدیل به آن چیزی میشود که در او بیشتر از چیزهای دیگر است. برای نمونه، کسی که تسلیم غرایز شده باشد و به سستی و کاهلی روی آورده باشد، به سطح نباتی فرو میافتد
[۶۰] .انئاد ۳، رسال ۴، فصلER، ۲
[۶۱] .Clark، S.، «Plotinus: Body and Soul»، The Cambridge Companion to Plotinus، ed. L. P. Gerson، Cambridge، p281، ۱۹۹۹
. افلوطین کیفر روح را بر دو نوع میدانست: کیفر خفیفتر که همان تناسخ در کالبدهای دیگر است، و کیفر سختتر که تحت نظارت فرشتگان عذاب اجرا میشود
[۶۲] .انئاد ۴، رسال ۸، فصلER، ۵
. البته باید توجه داشت که تناسخ در اندیش افلوطین، جزئی ضروری از فرجامشناسی او نیست، بلکه همچون راه حلی برای انسانی که در زندگی از دستیابی به مطلوب خود ناتوان بوده است، یا به عنوان تنبیهی برای رفتارهای ناپسند مطرح میشود. از نظر او روح پس از مرگ به طور موقت در کیفیتی عاری از جسم قرار میگیرد و این فرصتی برای شناخت و کشف خود، و داوری دربار آن است. در این کیفیت است که انسان تشخیص میدهد که باید خود را به سطحی نازلتر بازگرداند، تا احساس آسودگی و خشنودی کند
[۶۳] .Gerson، L.، Plotinus، London، p202-210، ۱۹۹۸
.
۴ – مانویت
براساس عقاید مانوی، ارواح درستکاران بیدرنگ به بهشت ابدی میروند، اما ارواح دیگر انسانها دچار تناسخ میشوند. واژهای که در متون سریانی و قبطیِ مانوی برای تناسخ به کار رفته است، از یکسو نشاندهند تأثیر عقاید نوفیثاغورسی بر این آموزه است، و از سوی دیگر نشان میدهد که احتمالاً در پس این واژ مانوی، مفاهیم هندوایرانی کهن مبنی بر اینکه انسان محصول کار آهنگری آسمانی است، قرار دارد. هر روحی باید در کور سوزان چنان از طریق آتش گداخته و استوار گردد که امکان دوباره زاده شدن را بیاید
[۶۴] .Boyce، M.، The Manichaean Hymn-Cycles in Parthian، London، p15، ۱۹۵۴
[۶۵] .Widengren، G.، Mani and Manichaeism، tr. Ch. Kessler، London، p65-66، ۱۹۶۵
[۶۶] .ER، XV/ 21
.
۵ – مسیحیت
با آنکه تناسخ آموزهای ناسازگار با مسیحیت بود، اما به ویژه در اوایل تاریخ این دین که عقاید گنوسی و افلاطونی، همچون اسارت روح در جسم و منفور دانستن دنیا تأثیر بسیار چشمگیری بر متفکران مسیحی داشت، طرفدارانی به دست آورد
[۶۷] .Bowden، J.، «Life after Death»، Christianity، ed. J. Bowden، Londdon، p707، ۲۰۰۵
. از جمله باسیلیدیس که در اوایل سد ۲م یکی از معتقدان به آموز تناسخ بود و آن را در توجیه رابط خدا با بیگناهان به کار برد. وی تأکید داشت که مشقتهایی که توسط حاکمان بر مسیحیان وارد میشود، کفار گناهان در زندگی پیشین آنان است. در واقع، وی تناسخ را به عنوان توجیهی برای مشکلاتی که مسیحیان با آنها روبهرو بودند، به کار برد
[۶۸] Edwards، M. J.، Origen against Plato، Cambridge، p28، ۲۰۰۲
.
اعتقاد به تناسخ حتى در قرون وسطى نیز طرفدارانی پیدا کرد، از جمله فرق کاتارها که از مهمترین فرقههای بدعتآمیز مسیحی در سد ۱۳م به شمار میرفت و فرقهای ثنویگرا و متأثر از عقاید گنوسی، و به ویژه متأثر از مانویت بود. کاتارها به عوض رستاخیز جسمانی، به تولد دوبار افراد شرور در قالب حیوانات معتقد بودند و به همین سبب از خوردن گوشت و محصولات حیوانی پرهیز میکردند و با گیاهخواری روزگار میگذرانیدند. این فرقه آموز تناسخ را چنان مهم شمردند که کلیسا آنان را مرتد اعلام کرد
[۶۹] .Russell، B.، History of Western Philosophy، London، p439، ۲۰۰۱
[۷۰] .cholem، G. G.، Major Trends in Jewish Mysticism، New York، p242، ۱۹۵۴
.
۶ – یهودیت
از حدود سدههای ۱۲ و ۱۳م، و با رشد مکتب «قبّاله» موضوع تناسخ در دین یهود به طور جدی مطرح شد. در این دین «گیلگول» واژ عبری معادل تناسخ به معنای چرخش یا گردش است که در زُهَر، مهمترین اثر عرفانی قبالهای از آن سخن به میان آمده است
[۷۱] .Giller، P.، Reading the Zohar، New York، p36، ۲۰۰۱
. تناسخ مطرح شده در زهر، نه قانونی کیهانی، بلکه آموزهای سرّی، و فرجامی استثنایی برای برخی گناهان خاص به شمار میآمد. اما قبالهایهای متأخر، آن را امری همگانی و کلی شمردند و به آن تفصیل نظاممندی بخشیدند، تا آنجا که از سد ۱۶م به بعد عمومیت یافت و به صورت بخشی از باورهای عامیان یهودیان درآمد
[۷۲] .Spencer، S.، Mysticism in World Religion، Mitcham، p194، ۱۹۶۳
[۷۳] .Spencer، S.، Mysticism in World Religion، Mitcham، p199، ۱۹۶۳
[۷۴] .cholem، G. G.، Major Trends in Jewish Mysticism، New York، p281، ۱۹۵۴
[۷۵] .cholem، G. G.، Major Trends in Jewish Mysticism، New York، p283، ۱۹۵۴
.
نظر اندیشمندان قبالهای دربار شمار تولدهای دوباره و نیز اشکال و کیفیات آن بسیار متفاوت است
[۷۶] .Giller، P.، Reading the Zohar، New York، p38، ۲۰۰۱
[۷۷] .cholem، G. G.، Major Trends in Jewish Mysticism، New York، p242، ۱۹۵۴
[۷۸] .Sherbok، L. and D. Cohn، A Popular Dictionary of Judaism، USA، p62، ۱۹۹۷
. این آموزه در ابتدا تنها برای توجیه حکم ازدواج شرعی برادر همسر با زن بیو او، علت درد و رنج بیگناهان، و نیز کیفر و مجازاتی برای بدکاران و فرصتی برای اصلاح خطاهایشان شمرده میشد
[۷۹] .cholem، G. G.، Major Trends in Jewish Mysticism، New York، p242-243، ۱۹۵۴
[۸۰] .Giller، P.، Reading the Zohar، New York، p37، ۲۰۰۱
[۸۱] .Giller، P.، Reading the Zohar، New York، p68، ۲۰۰۱
[۸۲] .Schaya، L.، The Universal Meaning of the Kabbalah، tr. N. Pearson، University Books Inc.، p114، ۱۹۷۱
؛ اما کمکم به عنوان فرجامی برای همه، حتى نیکان، فرصتی نوین جهت اتحاد روح با خداوند، و نیز تلاشی در جهت فرایند بازسازی عالم و خیر کلی بشریت نیز شمرده شد
[۸۳] .Giller، P.، Reading the Zohar، New York، p68، ۲۰۰۱
[۸۴] .Spencer، S.، Mysticism in World Religion، Mitcham، p199، ۱۹۶۳
.
در قبال سد ۱۶م، آموز تناسخ نمادی از تبعید روح از خان حقیقی آن و حتى تبعید تاریخی قوم بنی اسرائیل بود و در مباحث نجاتگرایان یهودی نیز به کار گرفته شد
[۸۵] .cholem، G. G.، Major Trends in Jewish Mysticism، New York، p281، ۱۹۵۴
[۸۶] .Spencer، S.، Mysticism in World Religion، Mitcham، p197، ۱۹۶۳
[۸۷] .Spencer، S.، Mysticism in World Religion، Mitcham، p199، ۱۹۶۳
.
۷ – جهان اسلام
تناسخ انتقال روح است از بدنی به بدن دیگر به واسط پیوندی که میان روح و بدن وجود دارد. اعتقـاد به تناسخ در حوزههای مختلف فکـری جهان اسلام ــ هم در طرح معتقدات ادیان دیگر و هم در مجادله با شخصیتها و نحلههایی از مسلمانان که به نحوی گرایش به چنین عقیدهای داشتهاند ــ مورد بحث بوده است.
۷.۱ – معنای لغوی و اصطلاحی
واژ تناسخ برگرفته از ماد «نسخ» است که مصدر مجرد آن در لغت عرب به معنای «از میان برداشتنِ چیزی و قرار دادن چیز دیگری به جای آن»، و نیز به معنای مطلقِ «انتقال یافتن» به کار رفته است
[۸۸] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۶۱، ماده نسخ.
[۸۹] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۶۹۱.
. معانی مختلف اصطلاح نسخ در علوم قرآنی، حدیث، فقه و کلام همگی با این معنای لغوی مناسبت دارند
[۹۰] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۶۹۱-۱۶۹۳.
[۹۱] اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۴.
[۹۲] سمعانی، منصور، قواطع الادله فی الاصول، ج۱، ص۴۴۴.
، همچنانکه اصطلاح فقهی تناسخ یا مناسخه در باب ارث
[۹۳] آمدی، علی، الاحکام، ج۳، ص۱۱۲.
[۹۴] زحیلی، وهبه، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۱۰، ص۷۹۰۷.
نیز همچون اطلاق مشهور تناسخ به ارواح متضمن همین معنا ست. در موضوع تناسخ ارواح، اصطلاحها و تعبیرهای دیگری چون انتقال ارواح، تولد دوباره، تجسدات متکرر، تمثل، ظهور، تقمّص، تجسم، تجلی، رجعت، حلول، مسخ، فسخ، و رسخ نیز گاهی معادل مفهوم تناسخ یا ملازم با آن به کار میرود، که مبنای مشترک هم آنها بقای نفس و احتیاج نفس به بدن است.
۷.۲ – پیشینه و زمینه
مواجه مسلمانان با تمدنها و ادیان دیگر بهویژه بوداییان، مانویان، یونانیان و حتى مزدکیان
[۹۵] ابوحاتم رازی، احمد، الاصلاح، ص۱۵۹.
را میتوان عاملی مهم در گرایش برخی از فرق اسلامی به تناسخ دانست. گزارشهای فراوانی در منابع
[۹۶] بیرونی، ابوریحان، تحقیق ما للهند، ص۳۹.
[۹۷] شهرستانی، محمد، الملل و النحل، ج۲، ص۶۰۶.
[۹۸] ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۵، ص۱۷۸.
[۹۹] ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، ص۷۳.
از انعکاس اعتقاد هندیان به تناسخ در میان مسلمانانِ سدههای نخستین خبر میدهد، چنانکه تناسخی دانستنِ بوداییان با عنوان سُمَنیه نسبتی مشهور بوده است
[۱۰۰] مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸.
[۱۰۱] بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۵۳-۲۵۴.
. همچنین وجود رگههای مانوی و گنوسی در کنار آثار ترجمهشد یونانی
[۱۰۲] ناصرخسرو، ابومعین، زاد المسافرین، ص۴۲۱.
[۱۰۳] ناصرخسرو، ابومعین، خوان الاخوان، ص۱۳۷-۱۳۸.
[۱۰۴] شهرزوری، محمد، شرح حکمه الاشراق، ص۵۱۸-۵۱۹.
[۱۰۵] .Rosenthal، F.، «On the Knowledge of Plato’s Philosophy in the Islamic World»، Islamic Culture، ۱۹۴۰، p387-422، vol. XIV
[۱۰۶] .Walker، P.، «Platonisms in Islamic Philosophy»، Studia Islamica، ۱۹۹۴، p5-25، vol. LXXIX
همگی از آشنایی با این تفکر و تأثیر آن در شکلگیریِ اعتقاد برخی فرقههای اسلامی به تناسخ حکایت میکنند. با اینهمه، شواهدی از باور دیرین به تناسخ را در میان عرب پیش از اسلام نیز میتوان نشان داد
[۱۰۷] ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، ج۱، ص۱۱۹.
[۱۰۸] علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۹، ص۱۵۰.
.
اعتقاد به تناسخ در عقاید اکثریت مسلمانان جایی نداشته است و از همینرو، فرقنویسان اسلامی، طیف متنوعی از باورهای مربوط به نفس و معاد را با عنوان «بدعتهای اهل تناسخ» طبقهبندی کردهاند
[۱۰۹] بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۵۳-۲۵۹.
[۱۱۰] اسفراینی، شاهفور، التبصیر فی الدین، ص۱۳۶-۱۳۸.
. در این میان، برخی از عقایدی که مصداق تناسخ دانسته شدهاند، صورتهایی از باور به «حلول» (ه م)اند که زمین آنها را بهویژه در اندیشههای غلات میتوان یافت و به همین اعتبار گاهی ایشان را حلولیه نامیدهاند
[۱۱۱] ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه، ص۳۲۳.
و گاهی مشبَّهه
[۱۱۲] طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۲، ص۳۴۴.
. بیشتر منتسبان به تناسخ دارای گرایش غلو بودهاند. اساس مشترک این اندیشهها، پذیرش حضور جزئی الهی در کالبد برگزیدگان او از پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا برخی از امامان و جانشینان ایشان است. اصطلاح حلول که علاوه بر متون و روایاتِ مربوط به اهل تناسخ، در نوشتههای صوفیه نیز دیده میشود، گاهی زمین یکی انگاشتن این دو جریان شده است، تا آنجا که صاحب کتاب التنبیه و الرد، حلول را معادل تناسخ گرفته، و حتى تناسخیه را فرقهای از حلولیه دانسته است
[۱۱۳] ملطی، محمد، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، ص۲۲.
. به همین جهت در پارهای از گزارشهایی که مبتنی بر رد فرقههای شیعیِ متمایل به غلو است، نمیتوان معنای روشن تناسخی را که به ایشان نسبت داده شده است، تشخیص داد.
۷.۲.۱ – کهنترین سابق اعتقاد
کهنترین سابق اعتقاد به تناسخ را برخی به عبدالله بن حارث مدائنی بازگرداندهاند
[۱۱۴] نوبختی، حسن، فرق الشیعه، ص۳۴.
، اما در برخی از متون نام عبدالله بن سبا و پیروان او به عنوان نخستین معتقدان رسمی تناسخ و از غلات شیعه ذکر شده است
[۱۱۵] بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۵۳.
. در بین غلاتْ بیـانیه یـا سمعـانیه ــ پیروان بیان بن سمعان ــ شهـرت بیشتری داشتهاند و اعتقاد به هبوط روح خدا در حضرت علی (علیهالسّلام) و پس از او در محمد حنفیه و بعد در پسرش ابوهاشم و نهایتاً در بیان بن سمعان به ایشان نسبت داده شده است
[۱۱۶] رازی، محمد بن حسین، تبصره العوام، ص۱۶۹.
[۱۱۷] ملطی، محمد، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، ص۲۳.
. گروههایی از کیسانیه قائل به انتقال روح خدا به پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امام علی، امام حسن، امام حسین (علیهمالسّلام) و سپس محمد حنفیه بودهاند
[۱۱۸] اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۶۰.
[۱۱۹] رازی، محمد بن حسین، تبصره العوام، ص۱۷۶.
. رزامیه نیز اعتقاد به امامت ابومسلم داشته، و از غلات تناسخیه به شمار رفتهاند. در شمار اهل تناسخ از فرقههایی موسوم به هریریه، راوندیه، جناحیه، مغیریه، منصوریه، خطابیه، غرابیه، هشامیه، مفوّضه (قائلین به تفویض هم امور عالم به پیامبر و امامان)، ابومسلمیه، خرم دینیه و نقطویه یا واحدیه نیز نام برده شده است
[۱۲۰] رازی، محمد بن ابیبکر، مختار الصحاح، ص۹۰.
[۱۲۱] رازی، محمد بن حسین، تبصره العوام، ص۱۷۰-۱۷۱.
[۱۲۲] رازی، محمد بن حسین، تبصره العوام، ص۱۷۶.
[۱۲۳] نوبختی، حسن، فرق الشیعه، ص۳۴-۳۷.
[۱۲۴] بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۵۳-۲۵۵.
[۱۲۵] دبستان مذاهب، ج۲، ص۲۳۱.
. جارودیه نیز بر پای اندیش «کَور» به انتقال روح به جسد انسانی دیگر برای عذاب یا تنعّم باور داشتهاند
[۱۲۶] ملطی، محمد، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، ص۲۳.
.
۷.۲.۲ – فرقههای تناسخی
گروههای دیگری از غلات در نواحی مختلف، مانند مقنعیّه در خراسان، بیضیه یا محمرّه در ماوراءالنهر، دقولیه در آذربایجان، مزدکیه و سنباذیه در ری، و نُصَیریه در منطق شام، تناسخی خوانده شدهاند
[۱۲۷] ابن حزم، علی، الفصل، ج۱، ص۷۶-۷۷.
[۱۲۸] شهرستانی، محمد، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹.
. علاوه بر غلات، شاخههایی از اسماعیلیه مانند نزاریه، واقفیه و قرامطه نیز از تناسخیه به شمار آمدهاند
[۱۲۹] قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، ج۱۳، ص۲۴۱.
. در میان برخی معتزله نیز این اعتقاد دیده میشود
[۱۳۰] بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۵۵.
. احمد بن حائط معتزلی (د ۲۳۲ق/ ۸۴۷م)، احمدبن ایوب بانوش، احمدبن محمد قحطی و حتى ابن ابیالعوجاء را در این زمره نام بردهاند
[۱۳۱] اسفراینی، شاهفور، التبصیر فی الدین، ص۱۳۷.
.
۷.۲.۳ – نسبت تناسخ به فلاسفه
اندیش تناسخ به برخی از فلاسفه نیز نسبت داده شده است. ابن حزم و فخرالدین رازی ادعا کردهاند که محمدبن زکریا رازی در کتاب العلم الالهی صریحاً قائل به تناسخ شده است
[۱۳۲] ابن حزم، علی، الفصل، ج۱، ص۷۷.
[۱۳۳] فخرالدین رازی، المطالب العالیه، ج۷، ص۲۰۱.
. فارابی را نیز با توجه به توضیحی که در باب نفوس اهل مدین فاسقه میدهد، به نحوی میتوان معتقد به تناسخ دانست. شهرزوری
[۱۳۴] شهرزوری، محمد، شرح حکمه الاشراق، ص۵۱۹-۵۲۱.
و قطبالدین شیرازی
[۱۳۵] قطبالدین شیرازی، محمود، شرح حکمهالاشراق، ص۴۵۷.
[۱۳۶] قطبالدین شیرازی، محمود، شرح حکمهالاشراق، ص۴۷۵-۴۷۷.
نیز به تبع عبارات مجمل سهروردی در حکمه الاشراق به نوعی از تناسخ معتقدند. در میان برخی متأخران نیز اندیش تناسخ رواج دارد. محمود پسیخانی، رئیس فرق نقطویه مانند بوداییان بدون آنکه به روح مجرد معتقد باشد، قائل به تنـاسخ بوده، و قوس صعودی ــ و نه قوس نـزولی ــ را پذیرفته است
[۱۳۷] ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، جنبش نقطویه، ص۱۳۲.
. همچنین صوفی بکتاشیه که با حروفیه و نقطویه درآمیخته بودند، قائل به تناسخ بودند و خوردن ماهی را به زعم آنکه بقایای غرقشدگان قوم نوحاند، حرام میدانستند
[۱۳۸] ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، جنبش نقطویه، ص۲۰۲.
. اهل حق و بهتبع آنها الهیون نیز به نوعی تناسخ معتقدند که خود آن را گردش دون به دون ارواح یا «دونادون» مینامند، و آن را مبتنی بر نظری سیر تکامل میدانند و تبدیل گروهیِ انواع موجودات به انواع دیگر معرفی میکنند
[۱۳۹] دبستان مذاهب، ج۱، ص۲۶۵.
[۱۴۰] الهی، نورعلی، آثار الحق، ص۲۶۶.
[۱۴۱] الهی، بهرام، معنویت یک علم است، ص۸۷-۸۹.
. گستردگی تـاریخی ـ جغرافیـایی فرقههـای معتقد بـه تنـاسخ در کنار تنوعِ فکریِ آنها باعث شده است که برخی چون شهرستانی هیچ آیین و شریعتی را خالی از اندیش تناسخ ندانند
[۱۴۲] شهرستانی، محمد، الملل و النحل، ج۱، ص۲۰۶.
و نسفی بیشتر مردم جهان را بر طبق تناسخ معرفی کند
[۱۴۳] نسفی، عبدالعزیز، الانسان الکامل، ص۴۰۸.
.
۷.۲.۴ – تناسخ نزولی و صعودی
گروهی از تناسخیه بر تناسخ نزولی روح انسان به موجودات پایینتر مثل حیوان (مسخ) و نبات (فسخ) و جماد (رسخ) تأکید دارند
[۱۴۴] فخرالدین رازی، المطالب العالیه، ج۷، ص۲۰۱.
[۱۴۵] سامرایی، ابراهیم، الغلو و الفرق الغالیه، ص۳۰۸.
، و گروهی دیگر از تناسخ صعودی و انتقال روح انسان به عالم فرشتگان اجرام آسمانی یا عالم عقول میگویند
[۱۴۶] طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج۲، ص۳۴۴.
[۱۴۷] شهرستانی، محمد، نهایه الاقدام، ص۳۷۸.
[۱۴۸] ملاصدرا، محمد، المبدأ و المعاد، ص۳۲۶-۳۲۷.
. اما در عین این پراکندگی، دلیلهای مشترکی مورد توافق اکثر مدافعان تناسخ بوده، و بیشتر از ناحی مخالفانشان بیان شده است. یکی از آن دلیلها این است که مقتضای عنایت الهی رسیدن هر موجودی به کمال علمی و عملی است و چون بسیاری از انسانها به علت کودکی، بلاهت یا نبود امکانات به آن نرسیدهاند و از طرفی کمال نفس در کنار بدن حاصل میشود، روح باید برای طی مسیر تکامل به بدن دیگری منتقل شود
[۱۴۹] فرغانی، محمد، مشارق الدراری، ص۵۵۷.
[۱۵۰] قطبالدین شیرازی، محمود، شرح حکمهالاشراق، ص۴۷۶.
. دلیل دیگر آنها این است که کثرت روحها نمیتواند بالفعل نامتناهی باشد، اما کثرت بدنها که محصول حرکت افلاک است نامتناهی است، و جمع بین نفوس متناهی و ابدان نامتناهی ممکن نیست مگر از طریق تناسخ
[۱۵۱] تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، ج۳، ص۳۲۶.
. قول به تناسخ پاسخی برای مسئل شر نیز فراهم میکند، چنانکه درد و رنج اطفال و افراد بیگناه، عذاب ارواح گنهکاری تلقی میشود که در بدن ایشان مستنسخ شده است
[۱۵۲] ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، ص۷۳.
.
۷.۳ – دیدگاه مفسران و محدثان
مدافعان تناسخ غالباً به چند آی قرآنی تمسک جستهاند. همچنین برخی احادیث مؤیّد اعتقاد تناسخیه بهویژه غلات شیعه قلمداد شده است
[۱۵۳] قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۲۹-۴۳۰.
[۱۵۴] ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص۲۹۲.
[۱۵۵] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶۵، ص۱۶۴-۲۲۱.
[۱۵۶] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶۵، ص۲۲۶.
. برخی از آن آیات بدین قرارند: «و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نه هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند، مگر آنکه آنها گروههایی مانند شما هستند»
[۱۵۷] انعام/ سوره۶، آیه۳۸.
؛ «پروردگارا، دو بار ما را به مرگ رسانیدی و دو بار ما را زنده گردانیدی»
[۱۵۸] غافر/ سوره۴۰، آیه۱۱.
؛ «بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده»
[۱۵۹] مائده/ سوره۵، آیه۱۰.
؛ «در آنجا جز مرگ نخستین، مرگ نخواهند چشید»
[۱۶۰] دخان/ سوره۴۴، آیه۵۶.
؛ «به آنان گفتیم: بوزینگانی رانده شده باشید»
[۱۶۱] اعراف/ سوره۷، آیه۱۶۶.
. برخی مفسران با اینگونه برداشتِ تناسخی از آیات مخالفت ورزیده، و اندیش تناسخ را نقط مقابل معاد و موجب انکار آن دانستهاند. برخی در مجادل استدلالی، این دسته از آیات را دالّ بر معاد اخروی گرفتهاند، نه تناسخ. از دید ایشان کثرت آیات و احادیث معاد جسمانی و حشر اجساد دلیلی بر بطلان کامل تناسخ است
[۱۶۲] آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۲۳، ص۶۱.
. در حالی که برخی صرفاً از بطلان تناسخ سخن میگویند
[۱۶۳] شیخ طوسی، محمد، التبیان، ج۱، ص۳۹۳.
[۱۶۴] طبرسی، فضل، مجمع البیان، ج۱، ص۳۳۸.
[۱۶۵] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۲۵۳.
؛ برخی دیگر موضع شدیدتری دارند و تناسخ را عقید بتپرستان و مشرکان میدانند
[۱۶۶] بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل، ج۵، ص۱۷۲.
[۱۶۷] ابوالسعود، محمد، ارشاد العقل السلیم، ج۸، ص۷۳.
[۱۶۸] قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۱۷۲.
. به نظر عموم فقها انکار معتقدات تناسخیه مورد اجماع مسلمانان است
[۱۶۹] محمد بن محمد حطاب، محمد بن محمد، مواهب الجلیل لشرح مختصر خلیل، ج۶، ص۲۸۰.
. در برخی منابع فقهی، اهل تناسخ قومی کافر
[۱۷۰] منهاجی سیوطی، محمد، جواهر العقود، ج۲، ص۲۷۴.
[۱۷۱] ابن حزم، علی، المحلی، ص۲۶.
[۱۷۲] سلیمان بن عبدالله، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، ص۳۷۰.
، همپای یهود و نصاری و صابئین محسوب شدهاند
[۱۷۳] ابن جزی، محمد، القوانین الفقهیه، ج۱، ص۲۳۹.
و عقید ایشان به منزل اباحه و شرک تلقی شده است
[۱۷۴] ابن عابدین، محمدامین، رد المحتار علی الدر المختار، ج۴، ص۲۴۴.
.
۷.۴ – دیدگاه متکلمان
اعتقاد به تناسخ در نظر عموم متکلمان مسلمان با آنکه لزوماً به معنی نفی مطلق معاد نیست، اصل وعد و وعید را به چالش میکشد.
۷.۴.۱ – احمد بن حائط معتزلی
مبنای دیدگاههای اقلیت طرفدار تناسخ که احمد بن حائط معتزلی (د ۲۳۲ق/ ۸۴۷م) مهمترین نمایند آن به شمار میرود، بر اصالت روح قرار دارد، بدین معنا که مخاطب امر و نهی الهی چیزی جز روح نیست. در این صورت کالبدها و اجساد موجودات زنده مخاطب تکلیف الهی قرار نمیگیرند و بدینگونه، روح میتواند در کالبدهای بیشمار ظاهر شود
[۱۷۵] بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ۲۵۵.
.
این اعتقاد به نوب خود نظریاتی را پیش میکشید که برای عام مسلمانان غریب مینمود. مطابق یکی از این نظریات، آفرینش ارواح یکباره صورت گرفته است و این ارواح که در بهشت ساکن بودند، برای انجام دادن تکالیف الهی به هیچروی گرفتار دشواری و مشقت نمیشدند و تنها پس از قصور در انجام دادن تکالیف و هبوط به زمین بود که مشقت، به عنوان کیفرِ سرپیچی از امر و نهی الهی، بخشی از طبیعت تکلیف گردید. بر این اساس، وعد و وعید الهی در همین زندگی دنیایی تحقق میپذیرد و اگر روحی کارهای شایسته انجام دهد، به عنوان پاداش در کالبدی بهتر با زندگی آرامتر قرار میگیرد، و در مقابل اگر روحی کارهای ناپسند انجام دهد، به کیفر آنها به کالبدهای پستتر انتقال مییابد. تناسخیه در پافشاری بر عقید خود تا جایی پیش میرفتند که میپنداشتند ارواح در کالبد حیوانات درنده مکلّف به امر و نهی نیستند و وقتی به کالبدی درآیند که مخاطب تکلیف الهی باشد، مکلف میشوند
[۱۷۶] علامه حلی، حسن، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۱۹۱.
[۱۷۷] قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۲۹.
[۱۷۸] جوینی، عبدالملک، الارشاد، ص۱۱۴-۱۱۵.
.
برخورد غالب متکلمانِ سنت با مسئل تناسخ بین سکوت تا ردیهنویسی جای میگیرد و کمتر به ادله و نقد آنها توجه شده است. بنابر گزارش ابن ندیم، حسن بن موسی نوبختی اثری مستقل در رد تناسخیه داشته است
[۱۷۹] ابن ندیم، ابوالفرج، الفهرست، ص۲۲۰.
. علی بن جعفر خشکبیجاری هم کتابی با عنوان ابطال التناسخ نوشته است. در میان معتزل [[قاضی عبدالجبار و در میان اشاعره فخرالدین رازی بیشترین جدال را با تناسخیه داشتهاند.
۷.۴.۲ – قاضی عبدالجبار
قاضی عبدالجبار این استدلال اهل تناسخ را که طفل قبلاً مکلف بوده، و سپس به تناسخ، بدنی جدید یافته است به دو دلیل رد میکند: نخست آنکه لازم این سخن نفی موت است، و دوم اینکه هم انسانها باید احوال گذشته را به یاد آورند
[۱۸۰] قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۵، ص۴۳.
. وی همچنین در احتجاج با تناسخیه که معتقدند هر درد و رنجی کیفر گناهی خاص است، پاسخ میدهد که در این صورت نخستین تکلیفی که گنهکاران با طفره رفتن از آن دچار معصیت شدهاند، غیرقابل توجیه خواهد بود، زیرا در هر حال، تکلیف همراه رنج و مشقت است. این پاسخ را که او محکمترین پاسخ به اهل تناسخ میداند
[۱۸۱] قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۱۹.
[۱۸۲] مانکـدیم، (تعلیق) شـرح الاصول الخمسه، ص۴۸۷-۴۸۸.
، در عبارات جوینی
[۱۸۳] جوینی، عبدالملک، الارشاد، ص۱۱۵.
و شهرستانی
[۱۸۴] شهرستانی، محمد، نهایه الاقدام، ص۲۲۱.
نیز میتوان دید. قاضی عبدالجبار این سخن را که هر صاحب رنجی مستحق عقوبت است، صحیح نمیداند، زیرا اولاً توهین و تحقیر برای مستحق عقوبت معقول است، حال آنکه در مورد بیمار یا بلادید صاحب رنج معقول نیست، پس آنها اگرچه در رنجاند، اما مستحق عقوبت نیستند. ثانیاً اگر رنج کیفر گناه باشد، توبه که از بین برند کیفر است، باید موجب رفع غم و رنج شود و مثلاً بیمار با توبه بهبود یابد و حال آنکه چنین نیست
[۱۸۵] قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۱۰.
.
۷.۴.۳ – غزالی
غزالی با تأکید بر قدرت الهی میگوید: خدایی که میتواند نفس غیرمتحیّز و غیرمتجسم را با بدن پیوند دهد، چگونه نتواند بعد از مرگ و جدایی این تعلق و وابستگی را مجدداً ایجاد کند؟ عجیب است که قائلان به تناسخ اتصال نفس به بدن دیگر را جایز میدانند، حال چگونه این نفس نمیتواند به بدن خودش بازگشت کند؟
[۱۸۶] غزالی، محمد، فضائح الباطنیه، ص۴۹.
.
۷.۴.۴ – شهرستانی
شهرستانی در برابر تناسخیان احتجاج میکند که اگر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 