پاورپوینت کامل تحریم شکنجه برای گرفتن اقرار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تحریم شکنجه برای گرفتن اقرار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تحریم شکنجه برای گرفتن اقرار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تحریم شکنجه برای گرفتن اقرار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل تحریم شکنجه برای گرفتن اقرار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
پاورپوینت کامل تحریم شکنجه برای گرفتن اقرار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint از مباحث فقهی و حقوقی مربوط به حقوق زندانی و درباره حرمت شکنجه برای اقرار گرفتن بحث می کند. بر اساس ظاهر ادلّه، نصوص و فتاوا گرفتن اقرار و اعتراف از متهم، با زدن، زندانی کردن و شکنجه کردن یا تهدید به یکی از اینها جایز و نافذ نیست.
البته برخی از فقیهان در مواردی تعزیر و زدن برای اقرار گرفتن را با استناد به برخی حوادث تاریخی یا برای حفظ نظام و مواردی از این دست جایز دانستهاند.
فهرست مندرجات
۱ – روایات و آثار
۱.۱ – روایت ابوالبختری
۱.۲ – روایت سکونی
۱.۳ – روایت سلیمان بن خالد
۱.۴ – روایت اسماعیل بن خالد
۱.۵ – روایت اسحاق بن عمار
۱.۶ – حدیث زید بن علی
۱.۷ – روایت عبدالرزاق
۱.۸ – حدیث عبدالوهاب بن نجده
۱.۹ – حدیث هشام بن عروه
۱.۱۰ – چند روایت دیگر
۲ – آرای فقهای شیعه
۳ – آرای دیگر مذاهب
۴ – نصوص دلالت کننده بر جواز شکنجه
۴.۱ – روایت امام علی
۴.۲ – واقدی
۴.۳ – ابن هشام
۴.۴ – ماجرای نامه حاطب به قریش
۵ – مقتضای اصل
۶ – تفکیک چند مسئله
۷ – سخنان جایز دانندگان شکنجه
۷.۱ – آرای فقیهان شیعه
۷.۲ – آرای مذاهب دیگر
۸ – مسئولیت مرگ زندانی
۹ – پانویس
۱۰ – منبع
۱ – روایات و آثار
در اینجا به رخی از روایات مرتبط با بحث مورد نظر اشاره میکنیم:
۱.۱ – روایت ابوالبختری
علی بن محمد بن بندار، عن احمد بن ابی عبداللّه، عن ابیه، عن ابی البختری، عن ابی عبداللّه (علیهالسّلام): انّ امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قال: من اقرّ عند تجرید او تخویف او حبس او تهدید، فلا حد علیه؛
[۱] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۲۶۱، ح۶.
[۲] نک:طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۴۸، ح۲۳.
[۳] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه (به نقل از:کافی و تهذیب الاحکام)، ج۱۸، ص۴۹۷، ح۲.
[۴] کوفی، محمد بن اشعث، الجعفریات، ص۱۲۲.
[۵] مغربی، نعمان، دعائم الاسلام، ج۲، ص۴۶۶، ح۱۶۵۵.
[۶] نوری، حسین، مستدرک الوسائل (به نقل از:دعائم الاسلام)، ج۱۶، ص۳۲، ح۱.
ابو البختری از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرد که فرمود: امیر المؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: کسی که موقع تجرید (برهنه کردن و تهدید به تازیانه زدن) یا تخویف یا حبس یا تهدید، اقرار کند، حدّی بر او جاری نمیشود.
در مرآه العقول، مجلسی حدیث را ضعیف دانسته
[۷] مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول، ج۲۳، ص۴۰۵.
و در ملاذ الاخیار گفته است: ضعیف است، ولی به آن عمل شده است.
[۸] مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار، ج۱۶، ص۲۹۵.
مجلسی اوّل میگوید: بیشتر اصحاب بدان عمل کردهاند و به جهت شهرت و موافقت با اصول ضعف آن جبران میشود و اگر روایت را حمل کنیم به موردی که مقر، دزدی نکرده باشد و در نتیج فشار مجبور به اقرار شده باشد، جمع آن با دیگر روایات ممکن است.
[۹] مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، ج۱۰، ص۲۳۶.
نظر نگارنده: دلالت این روایت روشن است. میگوید: مجرد اعتراف به جهت ترس از زندان و … علت برای اجرای حد نمیشود، چه در مورد دزدی باشد یا دستور به کشتن یا … و روایت گرچه ضعیف است، بدان عمل شده است.
۱.۲ – روایت سکونی
علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبداللّه (علیهالسّلام) قال: قال رسول اللّه (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم): انّ ابغض الناس الی اللّه- عزّ و جل- رجل جرّد ظهر مسلم بغیر حقّ؛
[۱۰] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۲۶۰، ح۲.
[۱۱] نک:مجلسی، محمدتقی، مرآه العقول، ج۲۳، ص۴۰۴.
سکونی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرد که فرمود: رسول خدا فرمود: مبغوضترین مردم نزد خدا کسی است که پشت مسلمانی را بیجهت برهنه سازد.
در دعائم الاسلام با این اضافه روایت شده است: و من ضرب فی غیر حق من لم یضربه او قتل من لم یقتله؛
[۱۲] مغربی، نعمان، دعائم الاسلام، ج۲، ص۴۴۴، ح۱۵۵۱.
[۱۳] نوری، حسین، مستدرک الوسائل (به نقل از:دعائم الاسلام)، ج۱۸، ص۲۷، ح۱.
کسی که بیجهت کسی را بزند که او را نزده، و کسی را بکشد که او را نکشته است.
۱.۳ – روایت سلیمان بن خالد
علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن سالم، عن سلیمان بن خالد، قال: سالت ابا عبد اللّه (علیهالسّلام) عن رجل سرق سرقه فکابر عنها فضرب فجاء بها بعینها، هل یجب علیه القطع؟ قال: نعم، و لکن لو اعترف و لم یجئ بالسرقه لم تقطع یده؛ لانّه اعترف علی العذاب؛
[۱۴] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۲۲۳، ح۹.
[۱۵] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه (به نقل از:کافی)، ج۱۸، ص۴۹۷، ح۱.
[۱۶] صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۲، ص۵۳۵، باب ۳۲۳، ح۱.
[۱۷] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار (به نقل از:علل الشرائع)، ج۷۹، ص۱۸۴، ح۷.
سلیمان بن خالد گفت: از امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم: شخصی چیزی دزدیده ولی انکار میکند. پس از اینکه او را میزنند مال دزدیده شده را عینا میآورد؛ آیا واجب است دستش بریده شود؟ فرمود: آری. ولی اگر اعتراف کرد ولی مال دزدیده شده را نیاورد، دستش بریده نمیشود؛ چون زیر شکنجه اعتراف کرده است.
شیخ در تهذیب الاحکام آن را روایت کرده است.
[۱۸] طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۰۶، ح۲۸.
علّامه مجلسی گوید: روایت حسن است.
[۱۹] مجلسی، محمدتقی، مرآه العقول، ج۲۳، ص۳۴۶.
والد بزرگوارش میگوید: روایت در حسن همانند صحیح است.
[۲۰] مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، ج۱۰، ص۲۳۶.
نظر نگارنده: این روایت مانند روایت قبلی است؛ زیرا در ذیل روایت تعلیل کرده به این که «زیرا اعتراف او زیر شکنجه بوده است» معنا این است که اگر اعترافی بر اثر شکنجه یا ترس بود شرعا اثری ندارد.
۱.۴ – روایت اسماعیل بن خالد
و بهذا الاسناد [محمد بن الحسن، عن الحسن بن الحسن بن ابان، عن اسماعیل بن خالد] عن ابی جعفر (علیهالسّلام): انّ اوّل من استحلّ الامراء العذاب، لکذبه کذّبها انس بن مالک علی رسول اللّه (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم): سمر ید رجل الی الحائط و من ثم استحلّ الامراء العذاب؛
[۲۱] صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۲، ص۵۴۱، ح۱۸.
[۲۲] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار (به نقل از:علل الشرائع)، ج۷۹، ص۲۰۳، ح۱.
از امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده که فرمود: اوّلین چیزی که باعث شد امرا شکنجه را روا بدانند، دروغی بود که انس بن مالک بر پیامبر بست. او گفت: پیامبر دست مردی را به دیوار میخکوب کرد. از اینجا بود که امرا شکنجه را مباح دانستند.
۱.۵ – روایت اسحاق بن عمار
عنه [ای محمد بن الحسن الصفّار] عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن غیاث بن کلوب، عن اسحاق عن عمّار، عن ابی جعفر (علیهالسّلام) عن ابیه: انّ علیّا کان یقول: لا قطع علی احد تخوّف من ضرب و لا قید و لا سجن و لا تعنیف الّا ان یعترف؛ فان اعترف قطع، و ان لم یعترف سقط عنه لمکان التخویف؛
[۲۳] طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۲۸، ح۱۲۸.
[۲۴] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه (به نقل از:تهذیب الاحکام)، ج۱۸، ص۴۹۸، ح۳.
علی (علیهالسّلام) میگفت: دست کسی که با زدن یا قید و بند یا زندان یا زور ترسانده شده بریده نمیشود، مگر اینکه اعتراف کند؛ اگر اعتراف کرد بریده میشود و اگر اعتراف نکرد حد جاری نمیشود؛ زیرا ترس در کار بوده است.
مجلسی اوّل در روضه المتقین آن را موثق دانسته است.
[۲۵] مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، ج۱۰، ص۲۳۶.
فیض گفته است: مراد از اعترافی که خودش بکند این است که بدون زور و ترس باشد.
[۲۶] فیض کاشانی، محسن، الوافی، ج۱۵، ص۴۱۲، ح۱۵۳۷۹.
نظر نگارنده: گرچه مورد روایت سرقت و بریدن است؛ ولی تعلیلی که در ذیل روایت آمده است کلی است و میتوان به عنوان کبرا در همه جا از آن استفاده کرد؛ فرموده است: «لمکان التخویف» این یک علت منصوص است؛ یعنی هرجا اعتراف بر اثر ترس یا تهدید باشد به آن ترتیب اثر داده نمیشود.
۱.۶ – حدیث زید بن علی
حدّثنی زید بن علی، عن ابیه، عن جدّه، عن علی (رضیاللّهعنهم) قال: لمّا کان فی ولایه عمر اتیت بامراه حامل، فسالها عمر، فاعترفت بالفجور فامر عمر ان ترجم فلقیها علی بن ابی طالب (رضیاللّهعنه) فقال: ما بال هذه؟ قالوا: امر بها عمر ان ترجم. فردّها علی (رضیاللّهعنه) فقال: امرت بها ان ترجم؟ فقال: نعم، اعترفت عندی بالفجور. فقال علی (رضیاللّهعنه) هذا سلطانک علیها فما سلطانک علی ما فی بطنها؟ قال: ما علمت انّها حبلی؟ قال امیرالمؤمنین (رضیاللّهعنه): ان لم تعلم فاستبرئ رحمها، ثم قال (رضیاللّهعنه): فلعلّک انتهرتها او اخفتها؟ قال: قد کان ذلک، فقال: او ما سمعت رسول اللّه یقول: لا حدّ علی معترف بعد بلاء، انّه من قیدت او حبست او تهدّدت فلا اقرار له، قال: فخلّی عمر سبیلها، ثم قال: عجزت النساء ان تلد مثل علی بن ابی طالب. لو لا علی، لهلک عمر؛
[۲۷] زید بن علی، مسند زید، ص۳۳۵.
علی (رضیاللّهعنه) فرمود: در زمان حکومت عمر زن بارداری را آوردند. عمر از او پرسید و او به زنا اعتراف کرد. عمر دستور داد: او را سنگسار کنند. علی بن ابی طالب (رضیاللّهعنه) آنان را دید، فرمود: مسال این زن چیست؟ گفتند: عمر دستور داده است:
سنگسار شود. علی (رضیاللّهعنه) زن را بازگرداند و به عمر گفت: دستور دادی: سنگسار شود؟ گفت: آری، نزد من اعتراف به زنا کرده است. علی (علیهالسّلام) گفت:
این اعتراف برای تو حجّت است که زن را بکشی، امّا بچهای را که در شکم اوست به چه دلیل؟ عمر گفت: نمیدانستم آبستن است. امیر المؤمنین (علیهالسّلام) گفت: اگر نمیدانستی باید مهلتی میدادی تا وضع رحم او معلوم شود. سپس آن حضرت (رضیاللّهعنه) گفت: شاید او را ترساندهای؟ گفت: آری، چنین چیزی بود. حضرت گفت: آیا نشنیدی که رسول خدا میفرمود: کسی که به دنبال شکنجه اعتراف کرده، حدّی بر او نیست؟ هر کس در قید و بند شود یا زندانی شود یا تهدید شود، اقرارش نافذ نیست.
راوی گفت: عمر زن را رها کرد سپس گفت: زنان نمیتوانند همانند علی بن ابی طالب بزایند. اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود.
۱.۷ – روایت عبدالرزاق
اخبرنا عبد الرزّاق، عن محمد بن مسلم، عن ابراهیم بن میسره، انّ رجلا کان مع قوم یتّهمون بهوی، فاصبح یوما قتیلا، فاتّهم به رجل من القوم. فارسل له عمر بن عبد العزیز و امر بالسیاط. فقال الرجل: ایّها المسلمون! انّی و اللّه ما قتلته، و ان جلدنی لاعترفنّ. فامر به عمر فاستحلف و خلّی سبیله؛
[۲۸] صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۱۰، ص۱۹۲، ح۱۸۷۸۸.
مردی با دستهای که متهم به عیّاشی و هواپرستی بودند همراه بود، روزی دیدند کشته شده است. یکی از آن گروه متهم به قتل شد. عمر بن عبد العزیز دنبال او فرستاد و دستور داد به او تازیانه بزنند. آن شخص گفت: ای مسلمانان! به خدا سوگند، من او را نکشتهام، ولی اگر به من تازیانه زنند اعتراف خواهم کرد. عمر دستور داد او را سوگند دهند و آزادش کرد.
۱.۸ – حدیث عبدالوهاب بن نجده
حدّثنا عبد الوهاب بن نجده، ثنا بقیه، ثنا صفوان، ثنا ازهر بن عبد اللّه الحرازی، انّ قوما من الکلاعیین سرق لهم متاع، فاتّهموا اناسا من الحاکه، فاتوا النعمان بن بشیر صاحب النبی فحبسهم ایّاما ثم خلّی سبیلهم. فاتوا النعمان فقالوا: خلّیت سبیلهم بغیر ضرب و لا امتحان؟! فقال النعمان: ما شئتم، ان شئتم ان اضربهم، فان خرج متاعکم فذاک، و الّا اخذت من ظهورکم مثل ما اخذت من ظهورهم. فقالوا: هذا حکمک؟ فقال: هذا حکم اللّه و حکم رسوله. قال ابو داود: انّما ارهبهم بهذا القول، ای: لا یجب الضرب الّا بعد الاعتراف؛
[۲۹] سجستانی، ابوداود، سنن ابو داود، ج۴، ص۱۳۵، ح۴۳۸۲.
[۳۰] نک: ابن ابیشیبه، ابوبکر، مصنّف ابن ابیشیبه، ج۹، ص۵۲۰، باب ۱۴۲۲.
جنسی از عدهای کلاعی دزدیده شد. آنان برخی از پارچهبافان را متهم ساختند و شکایت نزد نعمان بن بشیر، یار پیامبر آوردند. نعمان چند روز آنان را زندانی و سپس آزاد کرد. کلاعیان نزد نعمان آمدند و گفتند: متهمان را بدون زدن و بدون آزمایش آزاد کردی؟! نعمان گفت: چه میخواهید؟ خواستید آنان را میزنم اگر اموال دزدید شما پیدا شد که شد وگرنه به همان مقدار که به آنان زدم به شما هم میزنم. کلاعیان گفتند: حکم تو این است؟
نعمان گفت: این حکم خدا و حکم رسول اوست. ابو داوود میگوید: آنان را با این سخن ترساند که بفهماند زدن در صورتی واجب است که پس از اعتراف باشد.
۱.۹ – حدیث هشام بن عروه
و حدّثنا هشام بن عروه، عن ابیه، عن سعید بن زید انّه مرّ علی قوم قد اقیموا فی الشمس فی بعض ارض الشام؛ فقال: ما شان هؤلاء؟ فقیل له: اقیموا فی الشمس فی الجزیه. قال: فکره ذلک و دخل علی امیرهم و قال: انّی سمعت رسول اللّه یقول: من عذّب الناس عذّبه اللّه؛ (در آن دارد: «حبستهم فی الجزیه؛ آنان را به جهت نپرداختن جزیه حبس کرد».)
[۳۱] ابویوسف، قاضی، الخراج، ص۱۳۸.
[۳۲] نک: ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، المحلّی، ج۱۱، ص۱۳۱.
[۳۳] طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۷۰، ح۴۳۶.
سعید بن زید گفت: در جایی از سرزمین شام دید که عدهای را زیر آفتاب نگاه داشتهاند. پرسید: موضوع چیست؟ به او گفتند: آنان را زیر آفتاب نگهداشتهاند تا جزیه بدهند. گفت: وی از این کار خوشش نیامد و نزد امیر آنجا رفت و گفت: من از رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میگفت: هر کسی مردم را شکنجه دهد خدا او را شکنجه میدهد.
و حدّثنا هشام بن عروه، عن ابیه: انّ عمر بن الخطّاب مرّ بطریق الشام و هو راجع فی مسیره من الشام علی قوم قد اقیموا فی الشمس یصبّ علی رءوسهم الزیت. فقال: ما بال هؤلاء؟
فقالوا: علیهم الجزیه لم یؤدّوها فهم یعذّبون حتی یؤدّوها. فقال عمر: فما یقولون هم و ما یعتذرون به فی الجزیه؟ قالوا: یقولون: لا نجد. قال: فدعوهم لا تکلّفوهم ما لا یطیقون، فانّی سمعت رسول اللّه یقول: لا تعذّبوا الناس؛ فانّ الذین یعذّبون الناس فی الدنیا یعذّبهم اللّه یوم القیامه و امر بهم فخلّی سبیلهم؛ (در آن دارد: «حبستهم فی الجزیه»).
[۳۴] ابویوسف، قاضی، الخراج، ص۱۳۸.
[۳۵] نک: ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، المحلّی، ج۱۱، ص۱۳۱.
[۳۶] طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۷۰، ح۴۳۶.
عمر بن خطاب در راه بازگشت از شام دید عدهای را در زیر آفتاب نگاه داشتهاند و روی سر آنها روغن میریزند. گفت: موضوع چیست؟ گفتند: جزیه ندادهاند؛ شکنجه میشوند تا جزیه بدهند. عمر گفت: چه میگویند؟ چه عذری میآورند که نمیدهند؟
گفتند: میگویند: نداریم. گفت: آنان را رها کنید. وقتی ندارند به آنان فشار نیاورید. من از رسول خدا شنیدم میفرمود: مردم را شکنجه نکنید. کسانی که مردم را در دنیا شکنجه میکنند خداوند روز قیامت آنان را شکنجه میکند. دستور داد: آنان را آزاد کنند.
۱.۱۰ – چند روایت دیگر
۱. عنه (علیهالسّلام) انّه قال: من اقرّ بحدّ علی تخویف او حبس او ضرب لم یجز ذلک علیه و لا یحدّ؛
[۳۷] مغربی، نعمان، دعائم الاسلام، ج۲، ص۴۶۶، ح۱۶۵۵.
[۳۸] نوری، حسین، مستدرک الوسائل (به نقل از:دعائم الاسلام)، ج۱۸، ص۱۲۷، ح۱.
[۳۹] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۹، ص۳۲، ح۱.
[۴۰] حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۵۴.
امام (علیهالسّلام) فرمود: هر کس از روی ترس یا زندان یا کتک اقرار به گناه موجب حد کند، آن اقرار نافذ نیست و حد نمیخورد.
۲. و عن علی … و قال: لا یجوز علی رجل قود و لا حدّ باقرار بتخویف و لا حبس و لا ضرب و لا قید؛
[۴۱] مغربی، نعمان، دعائم الاسلام، ج۲، ص۴۰۸، ح۱۴۲۰.
[۴۲] نوری، حسین، مستدرک الوسائل (به نقل از:دعائم الاسلام)، ج۱۸، ص۲۷۳، ح۱.
علی (علیهالسّلام) فرمود: قصاص و حد بر کسی که با ترس، حبس، کتک و قید و بند، اقرار کرده است، جاری نمیشود.
۳. اخبرنا عبد الرزاق، عن معمر، عن ایّوب عن ابن سیرین، قال: رهب قوم غلاما حتی اعترف لهم ببعض ما ارادوا ثم انکر بعد فخاصموه الی شریح، فقال: هو هذا ان شاء اعترف و لم یجز اعترافه بالتهدید؛
[۴۳] صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۱۰، ص۱۹۲، ح۱۸۷۸۹.
ابن سیرین گفت: گروهی بردهای را ترساندند و او به بعضی از خواستههایشان اعتراف کرد، ولی بعدها آن را انکار کرد. آنان، برده را نزد شریح آوردند. شریح گفت: این، برده است اگر بخواهد اعتراف میکند و اعترافش با تهدید جایز نیست.
۴. اخبرنا عبد الرزاق، عن معمر، عن الزهری، قال: لا یجوز الاعتراف بعد عقوبه فی حدّ و لا غیره؛
[۴۴] صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۱۰، ص۱۹۲، ح۱۸۷۸۶.
زهری گفت: اعتراف پس از شکنجه نافذ نیست نه پس از اجرای حد و نه چیز دیگر.
۵. اخبرنا عبد الرزّاق، عن الثوری، عن عبدالرحمن بن عبداللّه، عن القاسم بن عبدالرحمن، عن شریح، قال: القید کره و الوعید کره، و السجن کره، و الضرب کره؛
[۴۵] صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۱۰، ص۱۹۲، ح۱۸۷۹۱.
شریح گفت: قید، اکراه است. تهدید اکراه است. زندان اکراه است. ضرب اکراه است.
۶. اخبرنا عبد الرزّاق، عن الثوری عن الشیبانی، عن حنظله، عن ابیه، عن عمر بن الخطّاب، قال: لیس الرجل امینا علی نفسه اذا اوجعته، او اوثقته، او ضربته؛
[۴۶] صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۱۰، ص۱۹۳، ح ۱۸۷۹۲.
[۴۷] نک: ابویوسف، قاضی، الخراج، ص۱۷۵.
عمر بن خطاب گفت: وقتی کسی را در فشار قرار دادی یا در قید و بند کردی یا زدی، آن شخص امنیت جانی ندارد.
۷. اخبرنا عبد الرزاق، عن معمر، عن ابن طاوس، عن عکرمه بن خالد، انّ عمر بن الخطّاب اتی بسارق فاعترف، قال: اری ید رجل ما هی بید سارق. فقال الرجل: و اللّه! ما انا بسارق و لکنهم تهددونی، فخلّی سبیله و لم یقطعه؛
[۴۸] صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۱۰، ص۱۹۳، ح۱۸۷۹۳.
دزدی را نزد عمر بن خطاب آوردند، اعتراف کرد. عمر گفت: دستی را میبینم که دست دزد نیست. آن مرد گفت: به خدا سوگند! من دزد نیستم، ولی آنان مرا تهدید کردند. عمر او را آزاد کرد و دستش را نبرید.
۸. حدّثنی محمد بن اسحاق، عن الزهری، قال: اتی طارق بالشام برجل قد اخذ فی تهمه سرقه فضربه، فاقرّ به فبعث به الی عبداللّه بن عمر یساله عن ذلک. فقال ابن عمر: لا یقطع فانّه انّما اقرّ بعد ضربه ایّاه؛
[۴۹] ابویوسف، قاضی، الخراج، ص۱۹۱.
در شام مردی متهم به سرقت را نزد طارق آوردند او را زد تا اعتراف کرد. به عبداللّه بن عمر نامه نوشت و از او در این مورد سؤال کرد. عبداللّه جواب داد: دست او قطع نمیشود؛ زیرا اقرار او پس از زدن بوده است.
۲ – آرای فقهای شیعه
۱. شیخ طوسی: کسی که زیر فشار کتک یا ترس و وحشت اقرار کرده باشد، قطع و ردّ جنس دزدیده شده واجب نیست.
[۵۰] طوسی، محمد بن حسن، النهایه، ص۷۱۸.
۲. محقق حلّی: شرط است در مقر … اختیار و نیز اگر با فشار اقرار کرد نه حد ثابت میشود و نه غرامت. امّا اگر پس از اقرار با کتک جنس دزدیده شده را بازآورد، در نهایه گفته است: قطع میشود و بعضی از اصحاب گفتهاند: قطع نمیشود؛ زیرا این اقرار نیز یقینآور نیست، چون ممکن است مالی که در دست اوست از سرقت نباشد و این قول، خوب است.
[۵۱] محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۴، ص۱۶۳.
۳. یحیی بن سعید: حدّی بر مکره نیست و همچنین بر کسی که از روی اکراه اقرار کرده باشد.
[۵۲] حلی، یحیی بن سعید، جامع للشرائع، ص۵۵۲.
۴. علّامه حلّی: اگر مکره اقرار کرد اقرارش نافذ نیست نه در قطع (بریدن) نه در غرامت. پس اگر شخص متهم به دزدی شد و انکار کرد ولی پس از زدن اقرار کرد و جنس دزدیده شده را بازآورد در اینجا شیخ گفته است: قطع میشود و بعضی گفتهاند: قطع نمیشود؛ زیرا احتمال دارد این مالی که آورده از راه دزدی نبوده و این، حرف خوبی است.
[۵۳] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۳۰.
۵. شیخ محمدحسن نجفی: پس اگر از روی اکراه و فشار اقرار کرد بدون هیچ خلاف و اشکالی اقرار او صحیح نیست …
[۵۴] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۲۸۰.
[۵۵] نک:نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۲، ص۱۰.
[۵۶] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۱۰۴.
۶. امام خمینی: شرط است در مقر، بلوغ … و اختیار، پس اعتباری نیست به … و همچنین مکره …
[۵۷] موسوی خمینی، سید روحالله، تحریر الوسیله، ج۲، ص۴۴، مسال ۲.
۷. آیه اللّه گلپایگانی: اگر متهم زندانی شود یا برهنه شود یا تهدید شود و اقراری کند که موجب حد باشد آیا حد اجرا میشود یا نه؟ جواب: هر کس بر اثر زندان یا ترس یا برهنه شدن یا تهدید، اقرار کند، حد بر او جاری نمیشود.
[۵۸] گلپایگانی، سید محمدرضا، مجمع المسائل، ج۳، ص۲۱۰، مسال ۸۱.
۸. آیه اللّه سبزواری: اگر متهم با شکنجه اقرار کرد و بر اثر همان شکنجه درگذشت، عمدی حساب میشود و باید کسی که این کار را کرده قصاص شود. در شرح گفته است:
چون شارع اذن نداده که با شکنجه اقرار گرفته شود، که اگر شخص بر اثر شکنجه فوت کرد، قصاص ثابت میشود؛ چون از قبیل قتل عمدی است.
همو: آری، اگر شکنجه به جهت مصلحتی بوده که حاکم شرع صلاح دیده، چنان که در تعزیرات هست، در این مورد، تنها دیه پرداخت میشود. در شرح گفته است: زیرا، چنان که قبلا ذکر شد، خطای حاکم شرعی از بیت المال پرداخت میشود.
[۵۹] سبزواری، سید عبد الاعلی، مهذّب الاحکام، ج۲۹، ص۶۷.
نظر نگارنده: این د
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 