پاورپوینت کامل اسرای اهل بیت در قصر ابن زیاد ۷۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اسرای اهل بیت در قصر ابن زیاد ۷۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسرای اهل بیت در قصر ابن زیاد ۷۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اسرای اهل بیت در قصر ابن زیاد ۷۳ اسلاید در PowerPoint :
اسرای اهلبیت در کاخ ابن زیاد
مقالات مرتبط: اسرای کربلا در کوفه (مقالات مرتبط).
مقالات مرتبط: ماه محرم (مقالات مرتبط).
حضور اسرای اهل بیت در کاخ ابن زیاد و جریانانی که در آنجا اتفاق افتاده، یکی از حوادث بعد از واقعه عاشورا بود. عبیدالله بن زیاد که خود را پیروز میدان میدانست، با حاضر کردن اسرای اهل بیت در کاخ خود، میخواست یک جنگ تبلیغاتی و روانی راه بیاندازد و پیروزی را به رخ اسرای خاندان نبوت بکشد که با مقابله خاندان اهل بیت مواجه شده و رسوا شد. در مجلس ابن زیاد حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و امام سجاد (علیهالسلام) با ابن زیاد احتجاج نموده و به روشنگری پرداختند و توانستند او را رسوا نمایند و نقشههای او را باطل کنند.
فهرست مندرجات
۱ – هدف عبیداللّه از آوردن اسرا به کاخ
۲ – نحوه مقابله اسرا با عبیداللّه
۲.۱ – احتجاج حضرت زینب با عبیداللّه
۲.۲ – احتجاج امام سجاد با عبیداللّه
۲.۳ – اعتراض عبدالله بن عفیف به عبیداللّه
۲.۳.۱ – چگونگی شهادت عبدالله
۳ – پانویس
۴ – منبع
۱ – هدف عبیداللّه از آوردن اسرا به کاخ
ابن زیاد که خود را حریف یکهتاز و پیروز تمام عیار پیکار کربلا میپنداشت و سرمست از باده غرور و نخوت و خودبرتربینی، در قصر کوفه بر تختش تکیه زده بود، خواست با به راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی و روانی، ضمن به نمایش گذاشتن هیمنه و قدرت پوشالی و دروغین خود، این پیروزی را به رخ اسرای خاندان نبوت بکشد، تا از یکسو زهر چشمی از اسرا و دیگر مخالفان حکومت یزید بگیرد تا دیگر کسی حتی خیال قیام و مخالفت در سر نپروراند، و از سوی دیگر با ناسزاگوییها، زخم زبانها و نکوهشهایش، بر زخم دلهای داغدار اهل بیت نمک بپاشد؛ اما او سخت در اشتباه بود؛ چون از شجاعت و شهامت اهل بیت و در راسشان امام سجاد (علیهالسلام) و زینب کبری (سلاماللهعلیها)، غافل بود.
۲ – نحوه مقابله اسرا با عبیداللّه
هنگامی که اسرای اهل بیت به دستور ابن زیاد در کاخ او حضور یافتند، با نمایش گوشهای از شجاعت و بیباکی خویش در قالب پاسخ به یاوه گوییهای پسر زیاد، چنان او را خلع سلاح کردند که او تنها راه رهایی از بنبست چنین شکست فضاحتباری را در این دید که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را متهم به شاعری و امام سجاد (علیهالسلام) را تهدید به قتل کند؛ اما سرانجام با سرافکندگی، در برابر منطق قوی اهل بیت (علیهمالسلام) تسلیم شد. در ادامه گزارش این ماجرا را به نقل از طبری میآوریم.
۲.۱ – احتجاج حضرت زینب با عبیداللّه
هنگامی که سر حسین بن علی (علیهالسلام) را همراه کودکان، خواهران و زنان اهل بیت نزد ابن زیاد بردند، زینب دختر فاطمه (سلاماللهعلیها) بی ارزشترین لباسها را پوشیده بود و در حالیکه کنیزانش گرد او را گرفته بودند، وارد مجلس شد و کناری نشست. ابن زیاد سه بار پرسید: آن زن که نشست کیست؟ حضرت زینب (سلاماللهعلیها) از پاسخ دادن به او خودداری کرد. سرانجام یکی از کنیزانش گفت: او زینب دختر فاطمه است.
[۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۴۹.
[۲] شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵.
[۳] طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۱.
ابن زیاد به او گفت: الحَمدُ للّه الَّذی فَضَحَکُم وقَتَّلَکُم واکذَبَ اُحدوثَتَکُم! سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد، کشت و دروغ گوییتان را برملا کرد. حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در جواب او فرمود: فَقالَت: الحَمدُ للّه الَّذی اکرَمَنا بِمُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وطَهَّرَنا تَطهیرا، لا کَما تَقولُ انتَ، انَّما یَفتَضِحُ الفاسِقُ، ویُکَذَّبُ الفاجِرُ. قالَ: فَکَیفَ رَاَیتِ صُنعَ اللّه ِبِاَهلِ بَیتِکِ؟ قالَت: کُتِبَ عَلَیهِمُ القَتلُ، فَبَرَزوا الی مَضاجِعِهِم، وسَیَجمَعُ اللّه ُ بَینَکَ وبَینَهُم، فَتَحاجّونَ الَیهِ، وتَخاصَمونَ عِندَهُ. قالَ: فَغَضِبَ ابنُ زِیادٍ وَاستَشاطَ، قالَ: فَقالَ لَهُ عَمرُو بنُ حُرَیثٍ: اصلَحَ اللّه ُ الاَمیرَ! انَّما هِیَ امرَاَهٌ، وهَل تُؤاخَذُ المَراَهُ بِشَیءٍ مِن مَنطِقِها؟ انَّها لا تُؤاخَذُ بِقَولٍ، ولا تُلامُ عَلی خَطَلٍ. فَقالَ لَهَا ابنُ زِیادٍ: قَد اشفَی اللّه ُ نَفسی مِن طاغِیَتِکِ، وَالعُصاهِ المَرَدَهِ مِن اهلِ بَیتِکِ. قالَ: فَبَکَت، ثُمَّ قالَت: لَعَمری لَقَد قَتَلتَ کَهلی، وابَرتَ اهلی، وقَطَّعتَ فَرعی، وَاجتَثَثتَ اصلی، فَاِن یَشفِکَ هذا فَقَدِ اشتَفَیتَ. فَقالَ لَها عُبَیدُ اللّه: هذِهِ شَجاعَهٌ، قَد لَعَمری کانَ ابوکَ شاعِرا شُجاعا. قالَت: ما لِلمَراَهِ وَالشَّجاعَهَ! انَّ لی عَنِ الشَّجاعَهِ لَشُغُلاً، ولکِنَّ نَفثی ما اقولُ.
سپاس خدای را که به واسطه (جدمان) محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را گرامی داشته و پاک گردانده است. نه چنین است که میگویی. تنها فاسق است که رسوا میشود و فقط فاجر است که دروغگوییاش برملا میگردد. ابن زیاد پرسید: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ (زینب) فرمود: آنها کشته شدن برایشان مقدر شده بود؛ پس به سوی آرامگاههای خود رفتند. به زودی خدا شما و آنان را جمع خواهد کرد و آنان در پیشگاه خدا احتجاج و دادخواهی میکنند. ابن زیاد خشمگین شد و با برآشفتگی گفت: خداوند جان و دل مرا (با کشتن برادر) طغیانگر تو و عصیانگران خاندانت، شفا بخشید. (زینب) گریست و سپس فرمود: به جانم سوگند، بزرگ و سرورم را کشتی؛ خاندانم را هلاک کردی؛ شاخهام را بریدی؛ ریشهام را در آوردی. اگر این کار، دلت را شفا میبخشد، پس شفا یافتی. ابن زیاد گفت: این زن، قافیه گوست. (فقال ابن زیاد: هذه سجاعه ولعمری کان ابوها سجاعا شاعر. در برخی منابع، به جای واژه «سجاعه»، «شجاعه» آمده است، ولی به نظر میرسد همان تعبیر نخست با سیاق عبارت سازگارتر باشد؛ به ویژه با توجه به جمله بعدی ابن زیاد و پاسخی که حضرت زینب به او میدهد.) به جانم سوگند، پدرش نیز شاعری سجعگو بود. زینب گفت: زن کجا و سجعگویی کجا؟ من در پی چیز دیگری هستم. این آه دل من است که بر زبانم جاری میشود.
[۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۷.
[۵] ابن اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۲۲-۱۲۳.
[۶] شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵-۱۱۶.
[۷] طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۱.
[۸] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۷.
(منابع دیگر نیز این جریان را با تفاوتهایی آوردهاند:
[۹] شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۳۱، ص۲۲۹، ح ۳.
[۱۰] ابن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص۱۹۰.
[۱۱] ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۹۰-۹۱.
[۱۲] سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۰۱-۲۰۲.
[۱۳] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۷۵-۲۷۶.
ابن سعد نیز این جریان را به اختصار آورده است.
[۱۴] فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۸۸، به نقل از ترجمه الحسین و مقتله.
[۱۵] ابن سعد، ترجمه الحسین و مقتله، ج۱، ص۷۹.
سبط ابن جوزی، این واقعه را تا پیش از خشمگین شدن پسر زیاد از پاسخ حضرت زینب آورده است.
[۱۶] سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۲۳۲.
ابن کثیر نیز، این جریان را تا سخن عمرو بن حریث آورده است.
[۱۷] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۱۰.
)
۲.۲ – احتجاج امام سجاد با عبیداللّه
ابن زیاد (بعد از احتجاج با حضرت زینب) رو به امام زینالعابدین (علیهالسّلام) کرد و پرسید: نامت چیست؟ گفت: علی بن حسین. گفت: مگر خدا علی بن حسین را نکشت؟ امام سجاد (علیهالسّلام) سکوت کرد. ابن زیاد گفت: چه شده است؟ چرا سخن نمیگویی؟ حضرت فرمود: برادری بزرگتر از خود به نام علی داشتم که مردم او را کشتند، [و او روز قیامت از شما دادخواهی میکند.]
[۱۸] ابن اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۲۳.
[۱۹] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۸.
ابن زیاد گفت: خدا او را کشت. (ابن زیاد با این سخنان، اندیشه جبرگرایی را، که اندیشه رایج و حاکم در سلسله اموی بود، القا کرد تا هم خود را تطهیر کند، و هم جنایاتش را به خواست خدا نسبت دهد و به آن مشروعیت بخشد.) امام ساکت شد. ابن زیاد گفت: چرا سخن نمیگویی؟ امام فرمود: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا؛
[۲۰] زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.
خدا جان انسانها را هنگام مرگشان میگیرد.» «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ اَنْ تَمُوتَ اِلَّا بِاِذْنِ اللَّهِ؛
[۲۱] آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۵.
و هیچ کس جز به اذن خدا نمیمیرد.»
ابن زیاد خشمگین شد و گفت: تو جرئت پاسخ دادن مرا داری و میتوانی سخن مرا رد کنی؟ او را ببرید و گردنش را بزنید. عمهاش زینب به او در آویخت و گفت: «ای ابن زیاد، از ما دست بردار. مگر از خونهای ما سیر نشدهای؟ مگر کسی از ما باقی گذاشتهای؟» آنگاه زینب دست در گردن امام انداخت و خطاب و به ابن زیاد گفت: «تو را به خدا، اگر ایمان داری، اگر او را میکشی، مرا هم با او بکش». در این هنگام علی بن حسین فریاد زد: «ای ابن زیاد، اگر میان تو و این زنان خویشاوندی هست، یک مرد پرهیزکار با آنان بفرست که مسلمانوار همراه آنان باشد». ابن زیاد اندکی در او نگریست، آنگاه به افراد [حاضر در مجلس] نگریست و گفت: «شگفتا از خویشاوندی! به خدا میدانم که این زن راضی است که اگر برادرزاده اش را کشتم، او را نیز با وی بکشم. این نوجوان را واگذارید با زنان همراه باشد».
[۲۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۵۰.
[۲۳] ابن اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۲۳.
[۲۴] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸ ص۲۱۰-۲۱۱.
(شیخ مفید و به پیروی او، طبرسی و اربلی سخن آخر ابن زیاد را چنین ثبت کردهاند: او را واگذارید، که همان بیماری که دارد، او را بس است.
[۲۵] شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۷.
[۲۶] طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۳.
[۲۷] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۷۸.
منابع دیگر نیز این احتجاج را با تفاوتهایی گزارش کردهاند:
[۲۸] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۸.
[۲۹] ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۹۱.
[۳۰] سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۲۳۲.
[۳۱] سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۰۲.
ابن سعد این جریان را به اختصار آورده است.
[۳۲] فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۸۸، به نقل از ترجمه الحسین و مقتله.
[۳۳] ابن سعد، ترجمه الحسین و مقتله، ج۱، ص۷۹.
)
بنا بر گزارشی دیگر، امام سجاد (علیهالسّلام) در برابر تهدید ابن زیاد، به عمهاش فرمود: عمه جان، ساکت باش تا من با او حرف بزنم». آنگاه رو به ابن زیاد کرد و فرمود: مرا به کشتن تهدید میکنی؟ آیا نمیدانی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه سربلندی ماست؟»
[۳۴] ابن اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۲۳.
[۳۵] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۸.
[۳۶] سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۰۲.
ما را قتال دشمن بد کیش عادت است ••• با اهل بغی حرب نمودن، سعادت است
تهدید ما چرا به شهادت کند کسی ••• حقا که آرزوی دل ما شهادت است
[۳۷] کاشفی، ملا حسین، روضه الشهدا، ص۴۵۷.
در این هنگام رباب دختر امرؤ القیس، (مراد از امرؤ القیس، شاعر معروف عصر جاهلیت نیست، بلکه منظور امرؤالقیس بن عدی بن اوس بن جابر کلبی است که در زمان خلافت عمر، اسلام آ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 