پاورپوینت کامل اخوان الصفاء ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اخوان الصفاء ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اخوان الصفاء ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اخوان الصفاء ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
اخوان الصفا
اِخْوانُ الصَّفا، نام مؤلفان نوشتههایی که به رسائل اخوان الصفا و خُلّان الوفا مشهور شده است. بیگمان اخوان در دوران خود انسانهایی ویژه بودهاند، با ساختار عقلی و عاطفی خاص و آرمانگرا، که امید و آرزوی ساختن جهان انسانی بهتری را، در سر و دل میپروراندهاند؛ و در شمار آنگونه انسانهایی بودهاند که یکباره از این جهان دل برکنده، از آن وی برتافته، به جهانی دیگر رویآور بودهاند. از ویژگیهای اخوان، نهفتن اسرار ویژه از نااهلان است، چنانکه از عیسی (علیهالسّلام) نقل میشود: حکمت را به نااهلان نباید داد، زیرا به آن ستم میشود و از اهل آن نباید دریغ داشت، زیرا به ایشان ستم میشود. اخوان بارها به همکاری در راه پیروزی دین و جستوجوی معاش دنیایی تأکید، و برادران را به از خودگذشتگی، فداکاری و حتى جانبازی تشویق میکنند. اخوان همچنین سفارش میکنند که برادران باید با هیچ دانشی ستیزه نکنند، کتابی را کنار ننهند و به هیچ مذهبی تعصب نورزند؛ زیرا عقیده و مذهب اخوان هم مذاهب و هم دانشها را در بر دارد و نگرشی در هم موجودات حسی و عقلی، ظاهری و باطنی، و آشکار و نهان است، چون همه از سرچشمهای یگانه و علتی یگانه و جهانی یگانه برخاستهاند و هم جواهر، اجناس و انواع گوناگون و جزئیات ناهمگون را نیز در خود نهفتهاند. دانشهای اخوان از ۴ منبع گرفته شده است: نخست نوشتههای حکیمان و فیلسوفان، دوم کتابهایی که پیامبران آوردهاند، سوم کتابهایی دربار طبیعت، چهارم کتابهای الهی که در دست فرشتگانی است که کردار انسانها را میسنجند و جواهر نفوس و انواع و جزئیات آنها را در بر دارند. اخوان بیشک شیعه مذهب بوده و تشیع خود را هرگز پنهان نمیدارند، و در تفضیل خاندان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ایشان را «گنجوران دانش خدا و وارثان دانش پیامبران» میشمارند و در پیوند برادران، محبت به پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیت او و نیز ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) را دلیل میآورند ولایت و خلافت بزرگ را شایست پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ولایت ویژه را شایست اهل بیت (علیهمالسّلام) میشمارند و در چندجا نیز به واقع کربلا اشاره میکنند.
فهرست مندرجات
۱ – وجه نامگذاری
۲ – نظرها و پژوهشها
۲.۱ – پژوهشگران غربی
۲.۱.۱ – گوستاو فلوگل
۲.۱.۲ – کازانووا
۲.۱.۳ – فریدریش دیتریسی
۲.۲ – برجستهترین پژوهشهای قرن
۳ – مؤلفان رسائل
۳.۱ – گزارش ابوحیان توحیدی
۳.۲ – گزارش ابوسلیمان سجستانی
۳.۳ – گزارش قفطی
۳.۴ – گزارش بیهقی
۳.۵ – گزارش شهرزوری
۳.۶ – گزارش ابن ندیم
۳.۷ – گزارش ابن عبری
۳.۸ – گزارش مقری
۳.۸.۱ – ارزیابی گزارشها
۳.۹ – گزارش قاضی عبدالجبار همدانی
۳.۱۰ – گزارش اسماعیلیان
۳.۱۱ – گزارش فاطمیان
۳.۱۲ – گزارش مادلونگ و قرمطیان
۳.۱۳ – ابن ندیم و شهرستانی
۴ – تاریخ تألیف
۴.۱ – گستردگی زمان تألیف
۴.۲ – گزارش قاضی عبدالجبار
۵ – چاپها
۵.۱ – رساله الجامعه
۵.۱.۱ – جانشین رسائل دیگر
۶ – ترجمهها
۷ – ساختار
۷.۱ – ریاضی
۷.۲ – جسمانی طبیعی
۷.۳ – نفسانی عقلی
۷.۴ – قانونهای الهی و شریعتهای دینی
۷.۴.۱ – هدف اخوان
۷.۴.۲ – ویژگیها
۸ – ویژگیهای اخوان
۸.۱ – برکندگی از دنیا و رویآوری به آخرت
۸.۲ – مجالس علمی در خلوت
۸.۳ – همکاری در راه دین و معاش
۸.۴ – تاکید بر مباحثات علمی
۸.۵ – عدم تعصب مذهبی
۸.۶ – منبع دانشهای اخوان
۸.۷ – مذهب تشیع
۸.۸ – انتقاد از خلفای اموی و عباسی
۸.۹ – انتقاد از فرقههای ادیان
۸.۱۰ – انتقاد از برخی شیعیان
۸.۱۱ – علت بروز اختلاف در میان مسلمانان
۸.۱۲ – فرق میان دین و شریعت
۸.۱۳ – عقلگرایی
۸.۱۴ – دلبستگی به فلسفه و حکمت
۸.۱۴.۱ – تعریف فلسفه
۸.۱۴.۲ – انتقاد از متفلسف
۸.۱۴.۳ – خصلتهای اصلی فیلسوف
۸.۱۵ – ظاهر و باطن شریعت
۸.۱۶ – عبادت شرعی و عبادت فلسفی
۸.۱۷ – عیدهای ویژه
۸.۱۸ – قربانی شرعی و فلسفی
۹ – اخوان الصفا و اسماعیلیان
۹.۱ – ایوانف
۹.۲ – هانری کربن
۹.۳ – مارکه
۹.۴ – اشترن
۹.۵ – نصر
۹.۶ – ناصرخسرو
۹.۷ – رد تالیف امام احمد بن عبدالله
۹.۷.۱ – قاضی عبدالجبار
۹.۸ – رد نظر مارکه
۹.۹ – انتقاد از مسبعه
۹.۱۰ – انتساب توسط مؤلفان اسماعیلی
۹.۱۱ – نکتههای پرسشانگیز
۹.۱۲ – نتون
۱۰ – جهانبینی تلفیقی
۱۰.۱ – عناصر بنیادی
۱۰.۲ – عرفان و معرفت
۱۰.۳ – صابئان حران
۱۰.۴ – دانش سریانیان و مصریان
۱۰.۴.۱ – گزارش در الفهرست
۱۰.۵ – نظر شدر
۱۰.۶ – تأکید بر خودشناسی
۱۰.۷ – خداشناسی
۱۰.۸ – تن زندان روح
۱۰.۹ – نفس جوهری آسمانی
۱۰.۱۰ – نتیجه اعمال
۱۱ – منابع رسائل
۱۱.۱ – افلاطون
۱۱.۲ – سقراط
۱۱.۳ – ارسطو
۱۱.۴ – فیثاغورس
۱۱.۵ – بطلمیوس
۱۱.۶ – اقلیدس
۱۱.۷ – نیکوماخس
۱۱.۸ – هرمس
۱۱.۸.۱ – کراتر
۱۱.۹ – اسطماخس
۱۱.۱۰ – سرالاسرار
۱۱.۱۱ – الخواص
۱۱.۱۲ – اثولوجیا
۱۲ – دانشهای اخوان الصفا
۱۲.۱ – تاکید بر علمآموزی
۱۲.۲ – نتیجه علمآموزی
۱۲.۳ – موضوع رسائل
۱۲.۴ – دانشهای فلسفی
۱۲.۴.۱ – نوآوری اخوان
۱۲.۴.۲ – برترین دانشها
۱۲.۵ – دانشهای الهی
۱۲.۵.۱ – شناخت پروردگار
۱۲.۵.۲ – دانش روحانیات
۱۲.۵.۳ – علم نفسانیات
۱۲.۵.۴ – دانش سیاست
۱۲.۵.۵ – علم معاد
۱۲.۶ – دانش اعداد
۱۲.۷ – علم احکام نجوم
۱۲.۷.۱ – خلیفگان خدا
۱۲.۷.۲ – آگاهی از غیب
۱۲.۸ – سحر و جادو و طلسمات
۱۳ – خداشناسی اخوان الصفا
۱۳.۱ – برترین و ارجمندترین شناختها
۱۳.۱.۱ – واحد
۱۳.۱.۲ – ابداع
۱۳.۱.۳ – واسطه در ابداع
۱۳.۱.۴ – علم خدا
۱۳.۲ – مراتب فیض و آفرینش جهان
۱۳.۳ – انگیزه آفرینش
۱۳.۴ – تطبیق اعداد بر مراتب فیض
۱۳.۵ – چهارگانهها
۱۳.۶ – شکل کروی اجسام
۱۳.۷ – تعریف طبیعت
۱۳.۸ – نغمات افلاک و کواکب
۱۴ – انسانشناسی اخوان الصفا
۱۴.۱ – عالم کبیر و عالم صغیر
۱۴.۱.۱ – تاریخچه نظریه
۱۴.۱.۲ – نظریه نزد اخوان
۱۴.۲ – صورت انسان
۱۴.۳ – ماهیت نفس
۱۴.۴ – انسان جزئی و مطلق
۱۴.۵ – مراتب انسانیت
۱۴.۶ – پرستاری نفس
۱۴.۷ – بعث و قیامت
۱۴.۸ – دلیل تعلق نفس به پیکر
۱۴.۹ – نفوس جزئی در آخرت
۱۴.۱۰ – نیروهای نفس
۱۴.۱۱ – وسایل شناخت
۱۴.۱۱.۱ – اهمیت و جایگاه عقل
۱۴.۱۱.۲ – عقل غریزی و عقل مکتسب
۱۵ – امامت
۱۵.۱ – خلافت
۱۵.۲ – پیامبری
۱۵.۳ – ولایت
۱۵.۴ – حجت خدا بر خلق
۱۵.۵ – امام حاضر
۱۵.۶ – انسانهای کامل
۱۵.۷ – مدینه فاضله
۱۶ – موسیقی نزد اخوان الصفا
۱۶.۱ – موسیقی روحانی
۱۶.۲ – قدرت تأثیر موسیقی
۱۶.۳ – موسیقی مذهبی
۱۶.۴ – نغمات افلاک و کواکب
۱۶.۵ – نسب فاضله
۱۶.۶ – مربعات
۱۶.۷ – پیوند شعر و موسیقی
۱۶.۸ – دیدگاه فلسفی
۱۶.۹ – سازها
۱۶.۹.۱ – عود
۱۶.۱۰ – تأثیر فرهنگ و هنر ایران
۱۶.۱۰.۱ – لحن ماخوری
۱۷ – فهرست منابع
۱۸ – پانویس
۱۹ – منبع
۱ – وجه نامگذاری
در تاریخ فرهنگ اسلامی، پدید اخوانالصفا پدیدهای یگانه است. پیش از همه، این پرسش به میان میآید که چرا نویسندگانِ رسائل خود را «برادران صفا و دوستان وفا» نامیدهاند؟ در این نوشتهها، در چندینجا، پس از عبارت اخوانالصفا و خلان الوفا، اینگونه عبارات دیده میشود: اهل العدل و ابناء الحمد، ابناءالحمد و ارباب الحقائق و اصحاب المعانی.
[۱] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱.
[۲] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۶.
[۳] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۹.
[۴] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۳.
[۵] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۷.
[۶] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۶۱.
از سوی دیگر، اخوان خودشان را کسانی میشمارند که «ذهنهایشان صافی شده است… و همانندی به خدا به انداز توانایی انسان» برایشان دست داده است.
[۷] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۷.
اما روشنترین دلیل این نامگذاری در آنجا دیده میشود که گفتهاند: کسانی که به دانشهای برتر و هنرهای برجسته دست یابند و به مرتبهای برسند که در کار معیشت دنیایی، از دیگران بینیاز شوند، درست خواهد بود که ایشان را اخوانالصفا بنامیم؛ این نام به حقیقت و نه مجازاً سزاوار ایشان است. کسی به صفای نفس راه ندارد، مگر پس از آنکه به آرامش درون در دین و دنیا هر دو دست یابد و هرکس چنین نباشد، از اهل صفا نیست.
[۸] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۱-۴۱۲.
اخوان در جای دیگری، پس از نقل گفت منسوب به ارسطو دربار دایرههای چهارگان زیر آسمان، میگویند که حکیمان را دربار این گفته اشارههای پنهانی و رازهای دقیقی است که کسی از آنها آگاهی ندارد و نمیتواند به آنها عمل کند، مگر اخوان صفایی که ذهنهایشان صافی شده است و به پالایش آنچه از این طبایع چهارگانه بدان نیازمندند، دست یافتهاند و برخی را با برخی در هم آمیختهاند و برای ایشان همانندی به خدا (تشبّه به اله)، به انداز توانایی انسان حاصل شده است. و به سعادت بقای در دنیا از راه آرامش درون رسیدهاند.
[۹] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۷.
همچنین در رسائل اخوان، اشارات رمزآمیزی یافت میشود که مفهوم اخوانالصفا را از دایر گروه معینی فراتر میبرد و به آن خصلت جهانی و تاریخی ـ انسانی میبخشد، چنانکه گویی اخوانالصفا از آغاز پیدایش انسان در جهان، گاه پنهان و گاه آشکار بودهاند و نیز در هم دورانها هستند. در جایی گفته میشود که «ما گروه اخوانالصفا، یاران وفادار و دوستان بزرگوار، در غار پدرمان آدم (علیهالسّلام)، دیرزمانی خفته بودیم و دگرگونیهای زمان و رویدادهای دوران بر ما میگذشت، تا پس از پراکندگی در سرزمینها، هنگام میعادمان در کشورصاحب قانون بزرگ (= ناموس اکبر، یعنی اسلام) فرا رسید و شهر روحانیمان را برافراشته در هوا دیدیم، یعنی همان شهری که پدرمان آدم و همسر او و نسل او، در پی فریب خوردن از دشمن ملعونشان، ابلیس، از آن بیرون رانده شدند».
[۱۰] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸.
باز در جای دیگری، اخوان با اشاره به آنچه پس از رحلت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) ــ و پیش از آن ــ و بهویژه واقع کربلا روی داد، میافزایند که «این سبب پنهان شدن برادران صفا و یاران وفا شد، تا هنگامی که خدا قیام نخستین، دومین و سومین ایشان را، در اوقاتی که شایست قیام ایشان است، اجازه دهد، هنگامی که از غارشان بیرون آیند و از خوابشان بیدار شوند».
[۱۱] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۹.
بنابراین، گفت گلدسپهر
[۱۲] .Goldziher، I.، «Uber die Bennenug der Ichwn al-Saf»، Der Islam، ۱۹۱۰، vol. I، p22ff
[۱۳] .Goldziher، I.، «Uber die Bennenug der Ichwn al-Saf»، Der Islam، ۱۹۱۰، vol. I، p25-26
درست نمینماید که اخوان نام خود را از داستان «کبوتر طوقدار» در کلیله و دمنه گرفته باشند. بدینسان شاید درست باشد اگر بگوییم که اخوان این نامگذاری بر خود را از صوفیان گرفتهاند، زیرا در بسیاری جاها، منش، رفتار و کردار صوفیان راستین را میستایند و چنانکه خواهیم دشد، اخوان از برجستهترین «گنوستیکها» (عارفان) اسلامیند.
توجهبرانگیز است که اخوان، کسانی را که منکر بقای روح و روز رستاخیزند، در برابر خود مینهند و میگویند که کتابهایشان را برای آنان ننوشتهاند، زیرا آنان از اخوان نیستند، بلکه «برادران تیرگی و تیرهبختی»، یاران شیطان و سپاهیان اویند.
[۱۴] الرساله الجامعه، ص۳۳۱.
۲ – نظرها و پژوهشها
دربار نویسندگان رسائل از دیرباز گفتهها و نظرها گوناگون بوده، و هنوز این مسأله در پرد ابهام است و بهرغم پژوهشهای بسیاری که در صد و اندی سال گذشته در اینباره شده است، همچنان آشفتگی چشمگیری در میان پژوهشگران یافت میشود.
۲.۱ – پژوهشگران غربی
در اینجا نخست به مهمترین کارها و پژوهشهایی که تاکنون دربار رسائل از سوی پژوهشگران غربی انجام گرفته است، اشاره میشود: توجه به اخوانالصفا و پژوهش دربار آنان و رسائلشان، از سد ۱۹م آغاز شد.
۲.۱.۱ – گوستاو فلوگل
در کنار برخی بررسیهای ناقص، به علت نداشتن دسترسی به مجموع رسائل اخوان و منابع تاریخی دست اول دربار آنان، گوستاو فلوگل خاورشناس آلمانی، برای نخستینبار در ۱۸۵۹م در مقالهای با عنوان «دربار محتوا و مؤلف دائرهالمعارف عربی، رسائل اخوانالصفا و خلان الوفا» به پژوهشی همهسویه در این زمینه پرداخت که تا آن زمان کاملترین پژوهش بهشمار میرفت. وی پس از ذکر عنوانهای ۵۱ رساله به بحث دربار محتوای آنها و نیز خود اخوان و سازمان گروه ایشان میپردازد و به منابع فلسف آنان اشاره میکند.
[۱۵] .Flügel، G.، «Uber Inhalt und Verfasser der arabischen Encyclopdie…»، ZDMG، ۱۸۵۹، vol. XIII، p1-43
۲.۱.۲ – کازانووا
در ۱۸۹۸م کازانووا، خاورشناس فرانسوی، در مقالهای با عنوان «یادداشتی دربار یک دستنوشت فرق حشّاشین» با اشاره به بخشهایی از رسال جامعه کوشید که پیوند اخوانالصفا و اسماعیلیان را ثابت کند.
[۱۶] .Casanova، P.، «Notice sur un manuscrit de la secte des Assassins»، JA، ۱۸۹۸، vol. XI، p151-159
همو در ۱۹۱۵م، بار دیگر به اخوانالصفا پرداخت و در مقالهای با عنوان «یک تاریخ نجومی در رسائل اخوانالصفا» کوشید بر پای محاسب نجومی دربار قران مشتری و زحل ــ که در یکی از رسائل اخوان به آن اشاره میشود ــ تاریخ تقریبی تألیف رسائل را تعیین کند و نیز بار دیگر انتساب اخوان را به اسماعیلیان و انتظار ظهور فاطمیان مصر را از سوی ایشان اثبات نماید.
[۱۷] .Casanova، P.، «Une date astronomique dans les Epîtres des Ikhwân a-Safâ»، JA، ۱۹۱۵، vol. V، p5-17
۲.۱.۳ – فریدریش دیتریسی
در این میان کاری بنیادی و برجسته دربار اخوان و رسائل ایشان از سوی خاورشناس نامدار آلمانی فریدریش دیتریسی انجام گرفت. وی طی بیست و اندی سال به گردآوری دستنوشتهها و نشر و ترجم آلمانی رسائل اخوان پرداخت و نتیج پژوهشهای خود را در مقدمههایی بر آنها گنجانید.
در میان سالهای ۱۸۵۸-۱۸۷۲م دیتریسی مجموعهای را با عنوان «فلسف عربها در سد ۱۰م از روی نوشتههای اخوانالصفا» در ۱۶ جلد منتشر کرد. وی همچنین فصل بلندی از رسائل را با عنوان «مجادل میان انسان و حیوان» به آلمانی ترجمه، و در ۱۸۷۹م متن عربی آن را نیز منتشر کرد. سپس دیتریسی گزیدههایی از رسائل را با عنوان «گزید رسائل اخوانالصفاء که برای نخستینبار از دستنوشتههای عربی منتشر شده است» در ۱۸۸۶م انتشار داد.
۲.۲ – برجستهترین پژوهشهای قرن
در اینجا به برجستهترین پژوهشهایی که در قرن کنونی دربار اخوان و رسائل ایشان انجام گرفته است، اشاره میشود:
۱. مقال حسین همدانی، «رسائل اخوانالصفا در ادبیات دعوت اسماعیلی طیّبی».
۲. مقال اشترن، «تألیف رسائل اخوانالصفا».
۳. مقال عبداللطیف طیباوی، «اخوانالصفا و رسائل ایشان، یک بازنگری انتقادی از یک قرن و نیم پژوهش».
۴. مقال اشترن، «اطلاع تازهای دربار مؤلفان رسائل اخوانالصفا».
۵. مقال عباس همدانی، «یک منبع فاطمی متقدم دربار زمان و تألیف رسائل اخوان الصفا».
۳ – مؤلفان رسائل
چنانکه اشاره شد، یکی از مسائل مهم دربار رسائل، هویت نویسندگان آنهاست. آیا این نوشتهها محصول کار یک، یا چند تن بوده است؟ آیا اخوان از قرمطیان، یا اسماعیلیان بودهاند، یا دست کم با ایشان گونهای پیوند داشتهاند، یا گروهی از اندیشمندان و روشنفکرانی بودهاند که دلآزرده و بیزار از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوران خلافت عباسیان در سد ۴ق، این هدف را داشتهاند که با تألیف رسائل و انتشار دادن دانشها و هنرهای آن زمان، در میان گروههای معینی در جامع اسلامی دوران خود، زمینههای ذهنی را برای دگرگونی بنیادی در جهانبینی دینی، سیاسی و اجتماعی ایشان آماده کنند؟ اینها پرسشهایی است که تاکنون بسیاری از پژوهشگران را به خود مشغول داشته است. گزارشهای منابع تاریخی نیز در اینباره آمیخته به آشفتگی و ابهام است. در اینجا باید نخست بر این منابع مروری کرد:
۳.۱ – گزارش ابوحیان توحیدی
نخستین منبع تاریخی دربار نویسندگان رسائل گزارشی است از ابوحیان توحیدی (د ح ۴۱۴ق/ ۱۰۲۳م). وی در کتابش الامتاع و المؤانسه گزارش میدهد که در ۳۷۳ق/ ۹۸۳م در مجلسی در حضور ابن سعدان (د ۳۷۵ق/ ۹۸۵م) وزیر با کالیجار صمصامالدوله بویه، ابن سعدان از وی دربار زید بن رفاعه و عقاید و اندیشههای او میپرسد، هرچند خود ابن سعدان با او پیش از آن آشنایی دیرین داشته است. ابوحیان در پاسخ وزیر، پس از ستایش از هوش و آگاهی گسترد زید بن رفاعه از دانشهای گوناگون، میگوید که او زمانی دراز را در بصره گذرانده، و در آنجا با چند تن آشنا شده بوده است که دانشها و هنرهای گوناگون داشتهاند، مانند: ابوسلیمان محمد بن معشر بستی (یا بیستی) مشهور به مقدسی، ابوالحسن علی بن هارون زنجانی، ابواحمد مهرجانی، عوفی و دیگران، ابوحیان سپس آلوده شده، و تنها راه پالودن آن فلسفه است؛ بدین معنی که اگر فلسف یونانی و شریعت عربی به هم آمیخته شود، کمال دست میدهد. ایشان با این هدف، ۵۰ رساله در هم بخشهای فلسفه، از علمی و عملی آن، فراهم آوردند و آنها را رسائل اخوانالصفا و خلان الوفا عنوان دادند، اما نامهای خود را پنهان داشتند، و نوشتههایشان را در میان کتاب فروشان پراکندند. ابوحیان میگوید که خود وی برخی از آن رسائل را خوانده است و به رغم ستایشی که پیش از آن از نویسندگان آنها کرده بود، از محتوای کلی آنها اینگونه انتقاد میکند که «درستی در آنها به سبب چیرگی نادرستی بر آنها، غرق شده است». ابوحیان همچنین میگوید که وی برخی از آن رسائل را نزد استاد خود ابوسلیمان سجستانی برده، و او نیز پس از خواندن آنها، شدیداً از آنها انتقاد کرده، و کوشش نویسندگان آنها را بیثمر خوانده است.
[۱۸] ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسه، ص۱۶۳-۱۶۸.
۳.۲ – گزارش ابوسلیمان سجستانی
در کتاب صوان الحکمه ابوسلیمان سجستانی نیز به ۵۱ رسال اخوانالصفا اشاره میشود و ابوسلیمان مقدسی، نویسند آنها معرفی میگردد و نیز گفتههایی از وی نقل میشود که متن آنها را در یکی از رسائل اخوان میتوان دید.
[۱۹] ابوسلیمان سجستانی، محمد، صوان الحکمه، ص۳۶۱-۳۶۴.
[۲۰] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۵۷-۵۸.
۳.۳ – گزارش قفطی
منبع دیگری که در آن از اخوان و رسائل ایشان سخن رفته است، تاریخ الحکماء قفطی (د ۶۴۶ق/ ۱۲۴۸م) است. وی نیز پس از اشاره به ۵۱ مقال ایشان ــ که ۵۰ مقال آن دربار ۵۰ گونه از حکمت، و مقال پنجاه و یکم جامع هم آنها به اختصار است ــ میافزاید که چون نویسندگان آنها، نامهایشان را پنهان میداشتهاند، دربار نویسندگان آنها اختلاف نظر بوده، و به حدس و گمان دربار ایشان نظر داده میشده است؛ گروهی رسائل را اثر یکی از ائمه از نسل علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) میدانستهاند (ادعای اسماعیلیان)، اما دربار آن امام و نام وی اختلاف دارند؛ گروهی دیگر آنها را نوشت بعضی از معتزلیان دور نخست میشمردهاند. قفطی میافزاید که خود وی نیز در اینباره دچار سرگشتگی بوده، تا به گزارش ابوحیان توحیدی برخورده است و سپس متن گزاش ابوحیان را نقل میکند.
[۲۱] قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکماء، ص۸۲-۸۸.
۳.۴ – گزارش بیهقی
علی بن زید بیهقی (د ۵۶۵ق/ ۱۱۷۰م) در تتمه صوان الحکمه از ابوسلیمان مقدسی، ابوالحسن علی بن هارون زنجانی (زهرون ریحانی)، ابواحمد نهر جوری، عوفی و زید بن رفاعه نام میبرد و میافزاید که «الفاظ» کتاب از مقدسی است.
[۲۲] بیهقی، علی، تتمه صوان الحکمه، ص۳۵-۳۶.
۳.۵ – گزارش شهرزوری
در کنار منابع نامبرده شده، منابع دیگری نیز از اخوان و رسائل ایشان نام میبرند: شهرزوری در تاریخ الحکماء از محمد بن مشعر (معشر) بستی، مشهور به مقدسی، ابوالحسن علی بن زهرون (هارون) زنجانی، ابواحمد نهرجوری، عوفی و زید بن رفاعه نام برده است. وی نیز «الفاظ» کتاب را از مقدسی میداند. جمل آخر وی دربار رسائل همان است که در صوان الحکمه آمده است، تنها افزودهای که دارد، دربار عوفی است که وی را ابوالحسن علی بن اساس عوفی و یکی از اخوانالصفا مینامد و گفتههایی از وی نقل میکند.
[۲۳] شهرزوری، محمد، نزهه الارواح، ص۳۰۳.
۳.۶ – گزارش ابن ندیم
در اینجا شایست اشاره است که ابن ندیم در الفهرست از کسی به نام «عوقی» نام میبرد و میگوید که وی «از اهل بصره و در زمان ماست»، اما جای نام کاملش و کتابهایش را خالی میگذارد؛
[۲۴] ابنندیم، الفهرست، ص۳۲۵.
آیا احتمال ندارد که «عوقی» محرف همان «عوفی» باشد (که فلوگل در توضیحات خود بر الفهرست نیز آورده است
[۲۵] .Flügel، G.، introd. Al-Fehrest (vide: PB، Ebn-e Nadm)، p121
)؟ آنچه این احتمال را تقویت میکند، این است که ابن ندیم وی را اهل بصره و معاصر خود میشمارد (یعنی وی در ۳۷۷ق که تاریخ تألیف الفهرست است، زنده بوده است)، و ابوحیان در ۳۷۳ق، در میان مؤلفان رسائل ــ در بصره ــ از عوفی نام میبرد.
۳.۷ – گزارش ابن عبری
ابن عبری (د ۶۸۵ق/ ۱۲۸۶م) در تاریخ مختصر الدول
[۲۶] ابن عبری، گریگوریوس، تاریخ مختصرالدول، ص۱۷۷.
به نقل از ابوحیان، به اخوان و رسائل ایشان اشاره میکند، اما بر آنچه ابوحیان و سپس قفطی آوردهاند، چیزی نمیافزاید.
۳.۸ – گزارش مقری
از سوی دیگر، مقری (د ۱۰۴۱ق/ ۱۶۳۱م) در نفح الطیب، گزارش میدهد
[۲۷] مقری، احمد، نفح الطیب، ج۴، ص۱۷۸.
که ریاضیدان اندلسی ابوالحکم عمربن عبدالرحمان کرمانی (د ۴۶۲ق/ ۱۰۷۰م) به شهر حرّان، مرکز صابئان رفته، و از آنجا نسخههایی از رسائل اخوان را به اسپانیا آورده بوده است؛ اما گایانگوس، مترجم نفح الطیب به انگلیسی، میگوید که مسلمه بن احمد مجریطی (د ۳۹۵ق/ ۱۰۰۵م) کسی است که رسائل را به اسپانیا آورده بوده است.
[۲۸] .Gayangos، P. D.، Muhammadan Dynasties in Spain، London، ۱۸۴۰-۱۸۴۶، I/p427-429
وی استنباط خود را برپای گزارش حاجی خلیفه در کشف الظنون مینهد که رسائل را نوشت مجریطی دانسته است.
[۲۹] حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۱، ص۹۰۲.
۳.۸.۱ – ارزیابی گزارشها
در اینجا باید اشاره شود که ارزیابی این گزارشها، در میان پژوهشگران پرسشهایی را برانگیخته است. وداد قاضی دربار صوان الحکمه و مؤلف مفروض آن، ابوسلیمان سجستانی و نیز ابوحیان توحیدی، پرسشهایی را مطرح کرده، و در اصالت آن تردید کرده است.
[۳۰] .Q، W.، «Kitb Siwan al-ikma…»، Der Islam، ۱۹۸۱، vol. L. VIII، no. 1، p87-119
عباس همدانی در مقال پژوهشگرانه و انتقادی خود با عنوان «ابوحیان توحیدی و اخوانالصفا»، گزارش و اظهارنظر ابوحیان را «پر از گودال دام» میخواند.
[۳۱] .Hamdani، A.، «Ab ayyn al-Tawd and the Brethren of Purity»، International Journal of Middle East Studies، Cambridge، ۱۹۷۹، vol. IX، no. 3، p352
همین پژوهشگر در مقالهای دیگر پس از اشاره به مقال پیشین خود، میگوید که «داستان ابوحیان درست نیست و هدف آن بیشتر ثابت کردن زندق زید بن رفاعه است، تا بیان نامهای درست مؤلفان رسائل».
[۳۲] Hamdani، A.، «An Early Fimid Source on the Time and Authorship of the Rasil Ihwn al-Saf»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. 1، p69
اما اخیراً نویسندهای دیگر تا بدانجا پیش رفته است که میگوید: شکی نیست که ابوحیان در عین حال از داعیان جماعت اخوانالصفا بوده است و به نظر دیتریسی استناد میکند که دربار گزارش قفطی گفته است که ابوحیان آشکارا هوادار فیلسوفان بوده، جز اینکه نمیتوانسته است به وابستگی به ایشان تصریح کند و لازم میدیده است که برای جبران ستایش از اخوانالصفا، نکوهشی همراه کند تا به دست اهل سنت نیفتد؛
[۳۳] عوا، عادل، حقیقه اخوان الصفا، ص۳۸۱.
در حالی که اشترن، در دو مقالهای که از آنها نام رده شد، گزارش ابوحیان را بهطورکلی میپذیرد.
۳.۹ – گزارش قاضی عبدالجبار همدانی
گذشته از اینها، در منبع مهم دیگری، نامهای کسانی آمده است که در گزارش ابوحیان نویسندگان رسائل خوانده شدهاند. قاضی عبدالجبار همدانی (د ۴۱۵ق/ ۱۰۲۴م) در کتاب مهم خود تثبیت دلائل النبوه بیشتر آن نامها را میآورد، بیآنکه به تألیف رسائل از سوی آنان اشاره کند. وی دربار ابوالحسن علی بن هارون زنجانی که وی را منسوب به قرمطیان، یا اسماعیلیان میکند، میگوید: «ما به این قاضی زنجانی اشاره کردیم، زیرا در میان ایشان بزرگ است و از پیروان وی زیدبن رفاع کاتب، ابواحمد نهر جوری، عوقی و ابومحمد بن ابی بغل کاتب منجمند؛ ایشان همه در بصره، و دیگران در جاهای دیگر غیر از بصره زندهاند».
[۳۴] قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوه، ج۲، ص۶۱۱.
چنانکه دیده میشود، قاضی عبدالجبار نام ابوسلیمان مقدسی را در این میان نمیآورد، در حالی که وی در آن زمان مشهور بوده است و ابوحیان در نوشتههایش بارها از او نام میبرد. وی در جای دیگری از کتابش، دربار قاضی زنجانی میگوید: «یاران قاضی زنجانی، خود را در پرد تشیع پنهان میکنند و دشمن پیامبرند»؛
[۳۵] قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوه، ج۲، ص۳۵۵.
اما دربار ابومحمد بن ابیالبغل که تا آن زمان شناخته شده نبود، (دربار بنی ابیالبغل که از شیعیان بودهاند،
[۳۶] اخبار القرامطه، ص۱۷۹-۱۸۰.
) در بخش یکم همان کتاب قاضی عبدالجبار، آگاهی بیشتری یافت میشود. وی مینویسد: قومی از کاتبان و کارگزاران سلطان، معروف به بنی ابیالبغل، ادعا میکنند که از مسلمانان و از شیعیانند، درحالیکه به قرمطیان گرایش دارند و به صنعت ستارهشناسی میپردازند و بازماندگانشان در بصرهاند. از ایشان ابومحمد بن ابیالبغل است و خلق و صنعتش این است و تا این زمان که ۳۸۵ق باشد، زنده است.
[۳۷] قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوه، ج۱، ص۴۲.
این آگاهی که تاکنون پژوهشگران آن را نیافته بودند، بسیار مهم است، زیرا نشان میدهد که بیشتر کسانی که مؤلفان رسائل معرفی شدهاند، در ۳۸۵ق هنوز زنده بودهاند و این امر، چنانکه بعداً خواهد آمد، به حدود تاریخی تألیف رسائل پرتوی تازه میافکند.
دربار یکایک کسانی که ابوحیان از ایشان همچون نویسندگان رسائل نام میبرد، آگاهی اندکی در دست است. غیر از آنچه قاضی عبدالجبار دربار قاضی زنجانی گزارش میدهد، ابوحیان نیز، در جای دیگری از الامتاع از وی نام میبرد و او را «صاحبُ المذهب» مینامد و سپس داستانی از او نقل میکند که با اندکی اختلاف، در یکی از رسائل اخوان دیده میشود.
[۳۸] ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسه، ص۲۶۴.
[۳۹] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۰۸-۳۱۰.
عنوان «صاحب المذهب» ابهامآمیز است. آیا احتمالاً اشاره به قرمطیان یا اسماعیلیان است. یا اشاره به مشرب و عقاید اخوانالصفاست؟ اشاره به قرمطیان یا اسماعیلیان نمیتواند باشد، زیرا دلیلی ندارد که ابوحیان به «مذهب» ایشان تصریح نکند. آیا ابوحیان با قاضی زنجانی دوستی داشته، و پنهانکاری میکرده است؟ (پیوند اخوان با اسماعیلیان در همین مقاله بررسی خواهد شد). دربار زید بن رفاعه نیز گزارشهای گاه متناقضی در دست است. ابنحجر عسقلانی (د ۸۵۲ق/ ۱۴۴۸م) وی را ابوالخیر زید بن رفاعه هاشمی مینامد و میافزاید که به جعل حدیث و آمیختن فلسفه به آن معروف است.
[۴۰] ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، ج۲، ص۵۰۶.
[۴۱] .Aligarh، A. A.، «Zaid b. Rifa and his Abridgment of Ibn as-Sikkt’s I al-Maniq»، ZDMG، ۱۹۳۶، vol. XC، p201-208
۳.۱۰ – گزارش اسماعیلیان
از سوی دیگر، اسماعیلیان و سخنگویان آنان، ادعا کردهاند که اخوان وابسته به مراحل نخستین جنبش اسماعیلیان ــ و حتى قرمطیان ــ بودهاند و رسائل خود را به قصد تبلیغ اعتقادات و هدفهای سیاسی ایشان و انتشار آنها در میان گروههای فرهیخت آن زمان و جلب و جذب آنان به سوی جنبش اسماعیلیان و بهویژه به هواداری از نهضت فاطمیان نوشتهاند. چنانکه خواهیم دید، این نظریه هماکنون نیز در میان پژوهشگران هواداران و مدافعانی دارد. یکی از نخستین منابع اسماعیلیان که در آن از رسائل نام برده میشود، «رساله الاصول و الاحکام» نوشت داعی اسماعیلی حاتم بن عمران بن زهر (د ۴۹۷ق/ ۱۱۰۴م) است.
[۴۲] ابن زهره، حاتم، «رساله الاصول و الاحکام»، خمس رسائل اسماعیلیه، ص۱۲۱.
در این گزارش آمده است که چون محمد بن اسماعیل درگذشت، پسرش عبدالله به امامت رسید و وی نخستین کسی بود که خود را از مخالفان در دوران عباسیان، پنهان داشت، زیرا در ان زمان گمراهی به جایی رسیده بود که گفته میشد، امام از فرزندان محمد بن اسماعیل، عبدالله بن میمون قدّاح (د پس از ۲۶۱ق/ ۸۷۵م) است و بعضی گمان میبرند که وی (یعنی امام) عبدالله بن سعید بن حسین، یا عبدالله بن مبارک، یا عبدالله بن حمدان است. این کسان با داعیان دیگر گرد آمدند و نوشتههای بلندی در دانشها و هنرهای گوناگون تألیف کردند که ۵۲ رساله است.
[۴۳] تامر، عارف، «حقیقه پاورپوینت کامل اخوان الصفاء ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint و خلان الوفاء»، ص۱۳۷-۱۳۸.
۳.۱۱ – گزارش فاطمیان
در میان سخنگویان فاطمیان، نخستین گزارش دربار رسائل اخوان از داعی ج عفر بن منصور الیمن در دست است که شاهد دوران پیش از جنبش فاطمیان و همعصر با نخستین خلفای فاطمی بوده است. این گزارش را هشتمین داعی طیبی فاطمی یمن، حسین بن علی بن محمد ابن ولید (د ۶۶۷ق/ ۱۲۶۹م) در «رساله الوحیده فی تثبیت ارکان العقیده» گنجانده است. طبق این گزارش امام احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل، آن رسائل را انشا کرده است.
[۴۴] حسین بن علی، «فصل من رساله الوحیده فی تثبیت ارکان العقیده»، در «یک منبع متقدم فاطمی»، ص۷۴-۷۵.
[۴۵] .Hamdani، A.، «An Early Fimid Source on the Time and Authorship of the Rasil Ihwn al-Saf»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. 1، p73-74
دو سده پس از آن، داعی عمادالدین ادریس (د ۸۷۲ق/ ۱۴۶۷م) همین نظر را با تفصیل بیشتری تکرار، و از آن دفاع میکند. وی میگوید: مأمون خلیف عباسی میکوشید که شریعت اسلام را باطل کند و به همگان نشان دهد که آنچه پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورده، بیپایه است. در چنین اوضاعی امام احمد (التقی) برای انتشار دادن دانشهای ظاهری و باطنی رسائل را تصنیف کرد و در آنها دانشهای چهارگان فلسفه را آشکار ساخت و بدینسان خواست پایههای شریعت را استوار سازد.
[۴۶] ادریس بن حسن، عمادالدین، زهر المعانی، ص۲۱۱-۲۱۲.
وی در کتاب دیگرش، همین مسأله را دنبال میکند و میگوید که در زمان مأمون که میکوشید شریعت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دگرگون سازد و انسانها را به فلسفه و دانش یونانیان بازگرداند، اما احمد بن عبدالله رسائل اخوانالصفا را تألیف کرد و در آنها دانشها و معارف الهی، فلسفی و شرعی را گرد آورد. وی سپس فهرست رسائل را میآورد.
[۴۷] ادریس بن حسن، عمادالدین، عیون الاخبار، ج۴، ص۳۶۷بب.
۳.۱۲ – گزارش مادلونگ و قرمطیان
از سوی دیگر، بعضی از پژوهشگران، رسائل را اثر گروهی از قرمطیان میشمارند. مادلونگ معتقد است که این نوشتهها را باید کوششی تلقی کرد برای اتحاد دوبار اسماعیلیان غیرفاطمی، بر پای اصول اعتقادی به منظور دفع تهاجم ایدئولوژیک فاطمیان، زیرا نویسندگان آنها صریحاً تأکید میکنند که اخلاف امام هفتم «از مقام خود ساقط شدهاند». ایشان میخواهند از این راه ادعای فاطمیان را بر امامت رد کنند و از آنجا که مؤلفان رسائل در بصره میزیستهاند ــ که در آن زمان عملاً قلمرو فعالیت قرمطیان بحرین بوده است ــ بنابراین «دائرهالمعارف» بایستی دستکم مورد تصدیق ضمنی قرمطیان بوده باشد، اگر نگوییم که درواقع به تشویق یا دستور ایشان تألیف شده بوده است.
[۴۸] .EI2، IV/p663
۳.۱۳ – ابن ندیم و شهرستانی
در اینجا باید اشاره کرد که نه ابنندیم در الفهرست ــ که آن را در ۳۷۷ق تألیف کرده است ــ از رسائل یا مؤلفان آنها نام میبرد و نه شهرستانی (د ۵۴۸ق/ ۱۱۵۳م) در الملل و النحل. این امر بهویژه دربار ابن ندیم توجهانگیز است، زیرا وی معاصر نویسندگان رسائل بوده، و از سوی دیگر فصلی را در کتابش به مذهب اسماعیلیه اختصاص داده است؛
[۴۹] ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۲بب.
اما شهرستانی تنها در یکجا از ابوسلیمان محمد بن معشر مقدسی، در شمار فیلسوفان متأخر، نام میبرد.
[۵۰] شهرستانی، محمد، الملل و النحل، ج۳، ص۳.
۴ – تاریخ تألیف
چنانکه اشاره شد، یکی از مسائلی که تاکنون پژوهشگران در آن اختلاف نظر داشتهاند، تاریخ تألیف رسائل است. بعضی این تاریخ را میان سالهای ۲۶۰-۲۹۷ق/ ۸۷۴-۹۱۰م میدانند.
[۵۱] .Hamdani، A.، «An Early Fimid Source on the Time and Authorship of the Rasil Ihwn al-Saf»، Arabica، ۱۹۷۹، vol. XXVI، no. 1، p73-74
به نظر همدانی تألیف این رسائل درست پیش از استقرار خلافت فاطمیان در ۲۹۷ق کامل شده است؛ درحالیکه در آثار نخستین داعیان فاطمی به آنها اشاره نمیشود و این نکته بهویژه دربار حمیدالدین کرمانی (د پس از ۴۱۱ق/ ۱۰۲۰م) صادق است. دیتریسی با توجه به شواهدی، تاریخ تألیف رسائل را میان سالهای ۳۵۰-۳۷۵ق/ ۹۶۱-۹۸۵م قرار میدهد.
[۵۲] .Dieterici، F.، Die Philosophie der Araber in Xen Jahrhundert N. C. aus den Schriften der Lauteren Bruder، Leipzig، ۱۸۵۸-۱۸۹۱، p142ff
اخیراً مارکه، پایان تألیف رسائل را میان سالهای ۳۵۰-۳۷۰ق/ ۹۶۱-۹۸۰م، یعنی پیش از تسخیر مصر از سوی فاطمیان در ۳۵۸ق/ ۹۶۹م میداند،
[۵۳] .EI2، III/p1072
هرچند که وی در نوشت دیگری، با پیروی از منابع اسماعیلیان، آغاز تألیف رسائل را به یکی از امامان اسماعیلی نسبت میدهد.
[۵۴] .Marquet، Y.، La Philosophie des Ihwn al-Saf، Alger، ۱۹۷۵، p8
۴.۱ – گستردگی زمان تألیف
اکنون باتوجه به دامن گسترد رسائل باید گفت که تألیف آنها، حتی از سوی چند تن ــ تا چه رسد به یک تن ــ در زمانی کوتاه ممکن نبوده، و دست کم چند سالی طول کشیده است. شواهدی در رسائل نیز یافت میشود که میتواند به تعیین تاریخ تقریبی تألیف آنها یاری دهد. بارزترین شاهد، شعری است از متنبی (د ۳۵۴ق/ ۹۶۵م) که در رسائل نقل میشود،
[۵۵] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۸.
و شاعر آن را در ۳۴۹ق/ ۹۶۰م در مدح کافور فرمانروای مصر ساخته، و برایش خوانده است.
[۵۶] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۶.
این تاریخ نشانگر آن است که دستکم برخی از رسائل پس از آن تاریخ تألیف شده است و ۲۴ سال بعد از آن تاریخ، یعنی در ۳۷۳ق، ابوحیان توحیدی
[۵۷] ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسه، ص۱۶۸.
برخی از آنها را برای مطالعه به استادش میدهد. از سوی دیگر مجریطی (د ۳۹۵ق/ ۱۰۰۵م) در غایه الحکیم که بنا بر گفت خودش در مقدمه کتاب، آن را میان سالهای ۳۴۳-۳۴۸ق/ ۹۵۴-۹۵۹م تألیف کرده بوده است،
[۵۸] مجریطی، ابومسلمه، غایه الحکیم، ص۲.
بارها از رسائل نام میبرد و پارههایی از متن آنها را نقل میکند. چنانکه دیدیم، مجریطی کسی است که برای نخستینبار، رسائل اخوان را با خود به اندلس آورده بود. در این میان، این نکته باید روشن شود که آیا گزارش ابوحیان دربار رسائل و مؤلفان آنها درست است، یا نه. با وجود هم تردیدهایی که دربار این گزارش شده است، دور مینماید که ابوحیان گزارشی دروغین داده باشد، زیرا در همان زمان بودهاند کسانی که آن مردان را میشناختهاند و حتماً رسائل را نیز خوانده بودهاند، چنانکه ابوسلیمان منطقی سجستانی شمار آنها را ذکر کرده، و یکی از مؤلفان آنها را نام برده است. اما از سوی دیگر این پرسش به میان میآید که چرا منابع مستقل بعدی از رسائل نام نمیبرند، تنها غزالی (د ۵۰۵ق/ ۱۱۱۱م) به «صاحب کتاب اخوان الصفا» اشاره، و از محتوای آن انتقاد میکند.
[۵۹] غزالی، محمد، المنقذ من الضلال، ص۱۵۴.
از سوی دیگر میدانیم که نسخههایی از آنها تا ۵۵۵ق در دسترس بوده است، زیرا در آن زمان المستنجد بالله خلیف عباسی فرمان داد که کتابهای فلسفی و از آن میان شفای ابنسینا و رسائل اخوانالصفا سوزانده شود.
[۶۰] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۲۵۸.
۴.۲ – گزارش قاضی عبدالجبار
نکت دیگری که باید روشن شود. گزارش قاضی عبدالجبار است که وی در آن چند تن از کسانی را نام میبرد که ابوحیان ایشان را مؤلفان رسائل بهشمار میآورد. آیا میتوان میان گزارشها گونهای هماهنگی برقرار کرد؟ چرا قاضی عبدالجبار به رسائل و تألیف آنها از سوی آن مردان اشاره نمیکند، در حالی که ایشان را در شمار قرمطیان یا اسماعیلیان میآورد و نیز خود وی همعصر ابوحیان بوده است، آیا نوشت ابوحیان در دسترس وی نبوده است، یا وی آن را خوانده، و عمداً از انتساب رسائل به ان گروه دریغ داشته است؟ اینها نکاتی است که به پژوهش بیشتری نیاز دارد.
۵ – چاپها
نخستین چاپ کامل مجموع رسائل در ۴ جلد در ۱۳۰۳-۱۳۰۶ق به کوشش نورالدین بن جیواخان در بمبئی منتر شد. این چاپ هرچند انتقادی نیست، ولی کم و بیش متن قابل اعتمادی است. در ۱۳۰۶ق، شیخعلی یوسف، بخش یا جلد اول رسائل را در قاهره منتشر ساخت. در ۱۳۴۷ق/ ۱۹۲۸م چاپ دیگری از رسائل، در ۴ جلد با دو مقدمه از احمد زکی پاشا و طه حسین در قاهره منتشر شد. این متن نیز به هیچ روی انتقادی نیست، تنها از لحاظ تقسیم مطالب در بندها و اندکی نقطهگذاری بر چاپ هند مزیت دارد. سرانجام در ۱۹۵۷م مجموع رسائل در ۴ جلد، در بیروت منتشر شد. این چاپ هرچند در سنجش با دو چاپ دیگر مزایایی دارد، اما آن را نیز نمیتوان متنی انتقادی بهشمار آورد.
۵.۱ – رساله الجامعه
رساله الجامعه که در رسائل بارها به آن اشاره میشود، تا ۱۹۴۷م که جمیل صلبیا آن را رد دو جلد در دمشق منتشر کرد، ناشناخته مانده بود. متأسفانه وی مؤلف این رساله را ابومسلم مجریطی میشمارد و جای شگفتی است که به متن رسائل ــ که در آنها بارها به این رساله اشاره میشود ــ توجه نداشته است.
[۶۱] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۲-۴۳.
[۶۲] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۶، جم.
دستنوشتههایی که ویراستار از آنها بهره گرفته، یا بیتاریخ است، یا به سدههای ۱۱ و ۱۳ق بازمیگردد. تازهترین چاپ الرسالهالجامعه، به کوشش مصطفی غالب، در ۱۹۸۴م، شامل هر دو بخش، در بیروت منتشر شده است. وی تألیف آن را به احمدبن عبدالله مستور نسبت میدهد. دستنوشتههای این متن نیز به سالهای ۱۲۳۸ و ۱۳۲۸ق بازمیگردد.
[۶۳] غالب، مصطفى، مقدمه بر الرساله الجامعه، ص۱۳-۱۴.
در اینجا باید افزود که از این رساله دستنوشتهای کهن در کتابخانه مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی به شمار ۱۷۰۰ وجود دارد که تاریخ کتابت آن ۶۸۴ق/ ۱۲۸۵م است و تاکنون کهنترین دستنوشتهای است که شناخته شده است. این دستنوشته در قطع ۵/ ۱۷×۲۶ سانتیمتر، ۹۵ برگ را در بر میگیرد و در هر صفحه ۲۹ سطر دارد. متن این دستنوشته، در مقایسه با دو متن چاپی آن، از نظر فصلبندی و نیز مطالب، اختلافهای چشمگیری دارد و در جای جای آن افزودههایی یافت میشود که در متنهای چاپی نیست، درحالیکه گاهگاه در متنهای چاپی نیز افزودههایی هست که در این دستنوشته نیست؛ همچنین ترکیب عبارات و جملات، با متنهای چاپی آن همانند نیست و پیداست که نسخهنویسان بعدی عمداً متن آن را دستکاری کردهاند.
۵.۱.۱ – جانشین رسائل دیگر
دربار این رساله باید خاطرنشان شود که خود اخوان، آن را هدف نهایی از هم نوشتههای خود میشمارند که در آن، آنچه در رسائل دیگر از راه اقناع شرح دادهاند، با برهان قاطع روشن میشود.
[۶۴] الرساله الجامعه، ص۶۵.
[۶۵] الرساله الجامعه، ص۹۱.
در رسائل نیز در چندین جای دیگر به آن اشاره میکنند.
[۶۶] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۷۴.
[۶۷] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۰۸.
[۶۸] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷۸.
در یکجا بهویژه گفته میشود که آنچه در ۵۱ رساله آمده است، در رسال یگان دیگری خلاصه شده که الجامعه نامیده میشود و بیرون از رسائل دیگر است و در آن، بیانِ آنچه در رسالههای دیگر گفته شده، بهویژهترین شکل ممکن آورده شده است و آن رساله جانشین رسائل دیگر است. اخوان سپس سفارش میکنند که بهتر است الرسالهالجامعه پس از ۵۱ رسال دیگر خوانده شود.
[۶۹] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۵۰.
در حالی که در این رساله آن نویدهایی که دربار آن داده شده است، دیده نمیشود. از آن جهشهای اندیشهای و شهامتهای عاطفی و عقلی که از ویژگیهای بسیاری از موضوعات رسائل است، در این رساله نشان اندکی میتوان یافت، بهویژه که در آن دستکاری هم شده است.
در ۱۹۷۰م، عارف تامر، در بیروت، متنی را با عنوان جامعه الجامعه منتشر کرد. وی در مقدمهاش بر آن میگوید که این متن زبد رسائل اخوان است.
[۷۰] تامر، عارف، مقدمه بر جامعه الجامعه، ص۶۱.
این متن را میتوان برگرفتههایی از رسائل دانست که کسی بعدها آن را برهم نهاده است و از هیچ مزیتی برخوردار نیست.
از سوی دیگر، فصل بلندی از بخش دوم رسائل نیز که دربار گفتوگوهای جانوران و انسان است،
[۷۱] رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۰۳-۳۷۷.
در ۱۹۷۷م به کوشش فاروق سعد، با عنوان رساله تداعی الحیوانات علیالانسان منتشر شده است.
۶ – ترجمهها
گذشته از گزیدههایی که دیتریسی، از متن رسائل به آلمانی ترجمه کرده بود، بخشهای دیگری از آنها نیز به زبانهای اروپایی ترجمه و منتشر شده است. از آن میان رسال ۳۲ دربار نفس و عقل است
[۷۲] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۷۸بب.
که پژوهشگر آلمانی دیوالد با عنوان «فلسفه و دانش عربی در دائرهالمعارف، کتاب اخوانالصفا (ج ۳)» در ۱۹۷۵م (ویسبادن) منتشر کرده است. مترجم با مقدمه، پژوهشها، توضیحات و ملاحظات خود براهمیت و ارزش ترجمه افزوده است.
رسال ۵ از جلد یکم دربار موسیقی
[۷۳] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۸۳-۲۴۱.
را شیلواه با عنوان «رسال اخوانالصفا دربار موسیقی» به فرانسوی ترجمه، و در «مجل مطالعات اسلامی»، منتشر کرده است.
رسال یکم از جلد یکم، «فی العدد» را نیز گولدشتاین، با عنوان «رسالهای دربار تئوری عدد» به انگلیسی ترجمه، و منتشر کرده است.
رسال هشتم از جلد کرد، «در صنایع عملی و هدف از آنها»
[۷۴] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۷۶-۲۹۵.
را لوئیس با عنوان «رسالهای در صنایع دستی» به انگلیسی ترجمه، و منتشر کرده است.
بروکلمان از ترجم فارسی رسائل با عنوان مجملالحکمه نام میبرد که ۲۱ دستنوشته از سد ۷ تا ۱۴ق از آن موجود است و نیز دوبار در بمبئی (۱۳۰۹ و ۱۳۱۲ق) ــ نه در تهران، چنانکه وی گفته است ــ به چاپ سنگی منتشر شده است.
[۷۵] .GAL، S، I/p380
بنابر پژوهش ایرج افشار و محمدتقی دانشپژوه، این اثر ترجم متنی عربی است که مؤلفی گمنام آن را به شکل گزیدههایی از رسائل گرد آورده، و آن را مجملالحکمه نامیده است و سپس کس دیگری آن را به فارسی برگردانده است. نام مترجم در یک دستنوشته محمد بن حسن طوسی و در جای دیگری سراجالدین ارموی آمده است.
[۷۶] افشار، ایرج، مقدم مجمل الحکمه.
۷ – ساختار
متنهایی که اکنون از رسائل در دست است، ۵۲ رساله را در بر میگیرد، در حالی که در چند جا، اخوان به ۵۱ رساله اشاره میکنند،
[۷۷] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۰۸.
[۷۸] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۶.
[۷۹] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۸۴.
از سوی دیگر، در آغاز رسال ۵۲ در متنهای کنونی با عنوان «در ماهیت سحر و جادو»، تنها به ۵۰ رساله پیش از آن اشاره شده است.
[۸۰] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۸۳.
در آغاز فهرست رسائل نیز، اخوان به ۵۲ رساله اشاره میکنند.
[۸۱] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱.
[۸۲] .Marquet، Y.، «Les Epîtrees des Ikhwn as-Saf oeuvre ismalienne»، Studia Islamica، Paris، ۱۹۸۵، vol. LXI، p10-16
رسائل شامل ۴ بخش عمده است و هر بخشی چندین رساله و هر رساله چندین فصل را در بر میگیرد. این بخشها، چنانکه در فهرست آمده، بدین ترتیب است:
۷.۱ – ریاضی
الف ـ رسائل ریاضی (۱۴ رساله)
۱. عدد، ۲. هندسه، ۳. ستارهشناسی، ۴. موسیقی، ۵. جغرافیا، ۶. نسبتهای عددی و هندسی، ۷. صنایع علمی نظری و انواع آنها، ۸. صنایع (هنرهای) عملی و حرفهای، ۹. اختلاف اخلاق و علتهای آن، ۱۰. در مدخل منطق (ایساغوجی)، ۱۱. دربار مقولات دهگانه (قاطیغوریاس)، ۱۲. در کتاب العبار ارسطو (پری هرمنیاس)، ۱۳. تحلیلهای نخستین (انولوطیقا الاولى)، ۱۴. تحلیلهای پسین (انولوطیقا الثانیه).
۷.۲ – جسمانی طبیعی
ب ـ رسائل جسمانی طبیعی (۱۷ رساله)
۱. در هیولی و صورت، ۲. دربار آسمان و گیتی، ۳. پیدایش و تباهی (کون و فساد)، ۴. آثار جوّی (آثار علوی)، ۵. چگونگی پیدایش کانها (معادن)، ۶. ماهیت طبیعت، ۷. گونههای گیاهان، ۸. انواع جانوران، ۹. ترکیب پیکر انسان، ۱۰. دربار حس و محسوس، ۱۱. دربار تکوین نطفه، ۱۲. دربار گفت فیلسوفان که انسان جهانی کوچک است، ۱۳. در چگونگی پیوستن نفوس جزئی به پیکرهای انسانها، ۱۴. توانایی انسان در شناختها، ۱۵. ماهیت مرگ و زندگی، ۱۶. ماهیت لذتها و دردهای جسمی و روحی، ۱۷. علتهای اختلاف زبانها.
۷.۳ – نفسانی عقلی
ج ـ رسائل نفسانی عقلی (۱۰ رساله)
۱. مبادی عقلی طبق عقاید فیثاغورسیان، ۲. مبادی عقلی طبق عقاید اخوانالصفا، ۳. دربار گفت فیلسوفان که جهان انسانی بزرگ است، ۴. دربار عقل و معقول، ۵. در دورها و کَورها و اختلاف قرنها و دورانها، ۶. در ماهیت عشق، ۷. در ماهیت رستاخیز و صور اسرافیل، ۸. کمیت انواع حرکتها و چگونگی اختلاف آنها و… ، ۹. دربار علتها و معلولها، ۱۰. دربار حدها و رسمها.
۷.۴ – قانونهای الهی و شریعتهای دینی
د ـ رسائل قانونهای الهی و شریعتهای دینی (۱۱ رساله)
۱. در عقاید و مذاهب، ۲. ماهیت راه به سوی خدا و چگونگی رسیدن به او، ۳. دربار اعتقاد اخوانالصفا، ۴. دربار چگونگی معاشرت اخوانالصفا و همکاری و مودت میان ایشان، ۵. در ماهیت ایمان و خصال مؤمنان، ۶. دربار ماهیت قانون الهی و وضع شرعی، ۷. چگونگی دعوت به سوی خدا، ۸. چگونگی کردار روحانیان، جن و فرشتگان مقرب و شیطانها، ۹. در انواع سیاستها، ۱۰. چگونگی نظم و ترتیب کل جهان، ۱۱. در ماهیت سحر و افسون و طلسمات و…
[۸۳] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱-۴۲.
۷.۴.۱ – هدف اخوان
چنانکه پیداست، اخوان در رسائل خود کوشیدهاند که خوانندگان گزیدهای را با هم بخشهای دانشها و هنرهای نظری و عملی دوران خودشان آشنا کنند و هدفشان از این کوششها «راهنمایی گمراهان و ارشاد سرگشتگان و بیدار کردن غافلان» بوده است.
[۸۴] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۴۲.
در جای دیگری گفته میشود که هدف ایشان بیشتر راهنمایی برادرانشان به سوی صلاح کارهای دینی و دنیایی و نیز آشنا کردن آنان با هنرهای علمی و عملی و یاری دادن به مبتدیان برای آشنا شدن با شناختها و دانشها و پرورش آموزندگان است. سپس میافزایند که ایشان در این زمینهها ادعایی ندارند، بلکه آنچه از دانشها به آنان رسیده است، به برادرانشان منتقل کردهاند وگرنه خود نیز به هم کلیات دانشها احاطه ندارند و آنچه از مقدمات دانشها در رسائل آوردهاند، یا خود به آنها پی بردهاند، همه برگرفته از کتابهای حکیمان و پیشینیان در هنرهای علمی است و آنچه مربوط به دانشهای حقیقی و اسرار قانونهای الهی است، از جانشینان پیامبران و یاران و پیروان ایشان گرفتهاند، در حالی که خود به بسیاری از هنرها نپرداختهاند و به بسیاری از دانشها و شناخت کنه آنها نرسیدهاند.
[۸۵] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۹۴.
۷.۴.۲ – ویژگیها
از ویژگیهای رسائل، تکرار مطالب در آنهاست، چنانکه گاه در یک رساله و فصلهای آن، یک مطلب ــ و گاه کم و بیش با همان عبارات ــ تکرار میشود. زبان رسائل نثری روان و ساده، و غالباً بیپیرایههای فنی است، چنانکه میتوان رسائل گاه به ابیاتی از شاعران عرب استناد میشود و در دو جا نیز ابیاتی فارسی نقل شده،
[۸۶] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۹.
[۸۷] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۳۵.
و این نشان آن است که برخی از نویسندگان رسائل با زبان فارسی نیز آشنا بودهاند. شعرهای فارسی در رسائل، نمونهای از اشعار فارسی سدههای ۳ و ۴ق، و احتمالاً از کسانی مانند شهید بلخی یا ابوشکور بلخی است. اخوان معمولاً ضمیر جمع «ما» به کار میبرند، اما در چندجا از رسائل ضمیر مفرد نیز به کار برده شده است.
[۸۸] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۳۹.
[۸۹] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۹۸.
[۹۰] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۹۷.
۸ – ویژگیهای اخوان
پیش از پرداختن به ویژگیهای اخوان، لازم است که نخست دربار «پدید اخوانالصفا» ــ آنگونه که در رسائل ایشان منعکس شده است ــ و بیتوجه به وابستگیهای مفروض آنان سخن گفته شود. بیگمان اخوان در دوران خود انسانهایی ویژه بودهاند، انسانهایی با ساختار عقلی و عاطفی خاصی که آنان را در هر زمینه از دیگران، در آن دوران، ممتاز میکرده است.
۸.۱ – برکندگی از دنیا و رویآوری به آخرت
اخوان پیش از هرچیز انسانهایی آرمانگرا بودهاند که امید و آرزوی ساختن جهان انسانی دیگری را، نه همانند جهان دورانشان، در سر و دل میپروراندهاند؛ یا شاید بهتر باشد که بگوییم، ایشان در شمار آنگونه انسانهایی بودهاند که یکباره از این جهان دل برکنده، از آن وی برتافته، به جهانی دیگر رویآور بودهاند. اخوان مانند گنوستیکهای سدههای ۲ و ۳م، خود را در این جهان، بیگانه میشمردهاند؛ زندگی روی زمین را آموزشگاه و پرورشگاهی برای آماده ساختن روح برای پیوستن به جهان زندگی جاویدانی میدانستهاند که پیش از پیوستن به پیکر انسانی، به آنجا تعلق داشته است و باید بار دیگر، از دیار غربت به سرزمین آشنایان و خویشاوندان بازگردد. از دیگر ویژگیهای اخوان، پنهانکاری و نهفتن اسرار ویژه از نااهلان است؛ آنان میگویند که رازهایشان را نه به سبب ترس از قدرت فرمانرایان روی زمین، یا احتراز از هیاهوی عوام، پنهان میدارند، بلکه علت این پنهانکاری حفظ مواهبی است که خدا به ایشان داده است؛ چنانکه از عیسی (علیهالسّلام) نقل میشود که گفته است: حکمت را به نااهلان نباید داد، زیرا به آن ستم میشود و از اهل آن نباید دریغ داشت، زیرا به ایشان ستم میشود.
[۹۱] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۶۶.
۸.۲ – مجالس علمی در خلوت
از سوی دیگر، اخوان، برادرانشان را به گردهماییهای پنهانی دعوت میکنند. ایشان مجالسی دارند که در خلوت در آنها گرد میآیند و دربار دانشها و رازها گفتوگو، و دربار امور نهفته بحث میکنند و از رویدادها، دگرگونیهای دوران و تغییرات شریعتها و انتقال کشورداری و دولتها از امتی به امت دیگر، از خاندانی به خاندان دیگر، سخن میگویند.
[۹۲] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۹۰.
اخوان همچنین برادرانشان را به همکاری و یارگیری تشویق میکنند، زیرا دوستی اخوان الصفا گونهای خویشاوندی است؛ هریک از ایشان برای دیگری زندگی میکند، از آنرو که خود را یک روح میدانند که در پیکرهای پراکنده جای دارد. به یکدیگر، بیمنت نیکی میکنند و آن را نیکی به خود میشمارند. سپس سفارش میکنند که هرگاه یکی به چنین برادری برخورد، وی را بر هم دوستان، خویشاوندان، فرزندان و همسران خود برتری دهد؛ زیرا آنان همه او را برای سودی که از او به ایشان میرسد، دوست میدارند، اما آن برادر او را با خود یکی، و همچون یک روح در دو تن میانگارد؛ از شادی او شاد و از غمش غمگین میشود.
[۹۳] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۸-۴۹.
۸.۳ – همکاری در راه دین و معاش
اخوان بارها به همکاری در راه پیروزی دین و جستوجوی معاش دنیایی تأکید، و برادران را به از خودگذشتگی، فداکاری و حتى جانبازی تشویق میکنند.
[۹۴] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۲-۲۳.
[۹۵] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷.
هیچ گروهی که برای همکاری در امور دنیا و آخرت گرد آیند، مانند اخوانالصفا یکدیگر را به همکاری نمیخوانند؛ زیرا علتی که ایشان را به هم گرد میآورد، این است که هریک از آنان میدانند که آنچه از صلاح معیشت دنیایی و نجات در آخرت میخواهد، جز با همکاری با دیگران دست نمیدهد، و آنچه ایشان را در این حال نگه میدارد، مهر، رحمت و شفقت از سوی هریک از ایشان در برابر دیگری است و برابری در آنچه میخواهد و دوست میدارد. یا آنچه برای خود نمیخواهد و از آن نفرت دارد. در اینجاست که گفته میشود: هرگاه که این شرایط در همه گرد آید، اخوان باید نیروهای جسمی و تدبیر روحیشان را یگانه کنند و «شهر آرمانی روحانی» خود را در کشور «صاحب ناموس اکبر» برپا سازند.
[۹۶] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۷۰-۱۷۱.
۸.۴ – تاکید بر مباحثات علمی
اخوان به برادران سفارش میکنند که در هر سرزمین و شهری که هستند، باید با هم نشستهایی ویژه داشته باشند؛ در اوقات معینی گرد هم آیند، دیگران را در آن مجالس راه ندهند؛ در آن نشستها باید تنها دربار روانشناسی، حس و محسوس، عقل و معقول، اسرار کتابهای الهی، گفتههای پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و معانی نهفته در موضوعات شریعت، و نیز دربار دانشهای چهارگان ریاضی ــ یعنی حساب (عدد)، هندسه، نجوم و موسیقی ــ گفتوگو کنند، اما بیش از همه توجه و قصدشان بحث دربار دانشهای الهی باشد که هدف نهایی هم دانشهاست.
[۹۷] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱.
[۹۸] الرساله الجامعه، ص۵۳۸.
۸.۵ – عدم تعصب مذهبی
اخوان همچنین سفارش میکنند که برادران باید با هیچ دانشی ستیزه نکنند، کتابی را کنار ننهند و به هیچ مذهبی تعصب نورزند؛ زیرا عقیده و مذهب اخوان هم مذاهب و هم دانشها را در بر دارد و نگرشی در هم موجودات حسی و عقلی، ظاهری و باطنی، و آشکار و نهان است، چون همه از سرچشمهای یگانه و علتی یگانه و جهانی یگانه برخاستهاند و هم جواهر، اجناس و انواع گوناگون و جزئیات ناهمگون را نیز در خود نهفتهاند.
۸.۶ – منبع دانشهای اخوان
سپس گفته میشود که دانشهای اخوان از ۴ منبع گرفته شده است: نخست نوشتههای حکیمان و فیلسوفان دربار ریاضیات و طبیعیات؛ دوم کتابهایی که پیامبران آوردهاند، مانند تورات، انجیل و قرآن و صحف دیگر پیامبران که معانی آنها از وحی فرشتگاه گرفته شده است و رازهایی نهفته در بر دارد؛ سوم کتابهایی دربار طبیعت، یعنی صورتها و شکلهای موجودات، آنگونه که اکنون هستند، مانند ترکیب سپهرها، انواع بروج، حرکات ستارگان و مقدار اجرام آنها، دگرگونیهای عناصر و انواع کائنات، مانند معدن، جانور و گیاه و انواع ساختههای دست انسان. هم اینها صورتها و اشارههایی است که بر معانی لطیف و اسرار دقیق دلالت دارد که انسانها ظاهر آنها را میبینند و از معانی باطن آنها آگاه نیستند؛ چهارم کتابهای الهی که در دست فرشتگانی است که کردار انسانها را میسنجند و جواهر نفوس و انواع و جزئیات آنها را در بر دارند که موجب دگرگونی و جنبش اجسام و ظهور آثار آنها، در طی زمان، در هنگام قرانات و ادوار میشوند و گاه سبب سقوط بعضی از آن نفوس در ژرفای اجسام و برخاستن بعضی از آن نفوس در ژرفای اجسام و برخاستن بعضی از تاریکیهای جسم و بیدار شدن آنها از خواب فراموشی و راه یافتن به بهشت، یا زندانی شدن در ژرفناهای دوزخ میشوند سرانجام اخوان سفارش میکنند که هریک از برادران بخواهد دوستی یا برادری بگزیند، باید از حالات او آگاه شود و اخلاق وی را بیازماید و از مذهب و اعتقادش جویا شود، تا بداند که آیا شایست دوستی و صفای مودت و حقیقت برادری هست، یا نه.
[۹۹] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱-۴۳.
۸.۷ – مذهب تشیع
اخوان بیشک شیعه مذهب بودهاند. ایشان تشیع خود را هرگز پنهان نمیدارند و بارها بر آن تأکید میکنند. در تفضیل خاندان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ایشان را «گنجوران دانش خدا و وارثان دانش پیامبران» میشمارند.
[۱۰۰] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۶.
در جای دیگری میگویند آنچه ایشان و برادران دیگر را به هم پیوند میدهد، محبت به پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیت او و نیز ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بهترین وصیّان است.
[۱۰۱] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۹۵.
ولایت و خلافت بزرگ را شایست پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ولایت ویژه را شایست اهل بیت (علیهمالسّلام) میشمارند و ایشان را بر همگان برتری میدهند.
[۱۰۲] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷۵-۳۷۶.
اخوان در چندجا نیز به واقع کربلا اشاره میکنند.
[۱۰۳] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۳.
[۱۰۴] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۷۵، جم.
۸.۸ – انتقاد از خلفای اموی و عباسی
از سوی دیگر، اخوان از خلفای اموی و عباسی انتقاد کرده، میگویند: ایشان به نام خلافت، خودکامگی میکنند، مرتکب منکرات میشوند، اولیای خدا و فرزندان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میکشند و حقوقشان را غصب میکنند، شراب مینوشند، فسق و فجور میکنند، اموال انسانها را به غنیمت میگیرند، معاد را فراموش میکنند، دین را به دنیا، و زندگی آن جهانی را به این جهان میفروشند و بزهکاریهای دیگر میکنند. انگیز هم این تبهکاریها، حرص در طلب دنیا و بیرغبتی به آخرت و یقین نداشتن به کیفر کارها در روز رستاخیز است.
[۱۰۵] رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۳۶۱.
۸.۹ – انتقاد از فرقههای ادیان
اخوان همچنین از فرقههای گوناگون دینهای دیگر و نیز فرقههای اسلامی و کارهایشان انتقاد میکنند؛ زیرا ایشان نیز یکدیگر را تکفیر و لعنت میکنند، یا میکشند؛ در این میان از فرقههای ادیان یهود، مسیحی و صائبان… و نیز مانویان، خرّمیان، مزدکیان، دیصانیان… و همچنین خارجیان، رافضیان، باطنیان، قدریان، جهمیان، معتزلیان، سنیّان و جبریان نام میبرند.
[۱۰۶] رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۳۶۷.
۸.۱۰ – انتقاد از برخی شیعیان
اما از سوی دیگر، اخوان از انتقاد برخی از شیعیان نیز دریغ نمیورزند؛ به گفت ایشان گروهی از بدکاران تشیع را پردهای برای پوشاندن زشتکاریهای خود میسازند؛ هر منکری را مرتکب میشوند، ولی همچنان اظهار تشیع میکنند و در علویت پناه میجویند. گروهی دیگر نیز هستند که جسمهایشان با ما خویشاوند است، اما روحهایشان از ما دور است؛ آنان خود را از علویان میدانند، آنان از ایشان نیستند؛ از قرآن جز نام آن، و از اسلام جزج رسم آن چیزی نمیدانند؛ نماز نمیگزارند و جهاد نمیکنند؛ از هیچ حرامی احتراز نمیورزند؛ از زشتکاریهایشان توبه نمیکنند و در کنار اینهمه، با انسانها گستاخی و سرکشی میکنند و به ایشان کینه میورزند؛ از پیروان اخوان بیزارند و بزرگترین دشمنان آنانند (در اینجا اخوان به احتمال زیاد به قرمطیان اشاره دارند که اظهار تشیع میکردهاند). گروهی نیز هستند، که تشیع را بهان کسب معاش خود میکنند، مانند نوحهخوانان، افسانهسرایان که از تشیع جز تبرّی و دشنام و لعنت چیزی نمیدانند و در پی دانش و آموختن قرآن و فهمیدن دین نیستند و شعارشان رفتن به مشاهد و زیارت قبور است، مانند زنان کودک مردهای بر فقدان پیکرهایمان میگریند، در حالی که گریستنشان بر خویشتن سزاوارتر است، گروهی نیز میگویند که امام منتظر از ترس مخالفان پنهان شده است؛ هرگز چنین نیست، بلکه او در میان ایشان است و ایشان منکر اویند.
[۱۰۷] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.
۸.۱۱ – علت بروز اختلاف در میان مسلمانان
اخوان همچنین پس از اشاره به بروز اختلاف در میان مسلمانان پس از رحلت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)، انگیز آن را ریاست و مقامطلبی میدانند (در اینجا اشاره به امویان است) که نتیج آن هتک حرمت نبوت و کشتن اهل بیت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و رویداد کربلا و مانند آنها بوده که موجب کشتارهای فراوان میان مسلمانان شده است.
[۱۰۸] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۶۵.
از سوی دیگر، اخوان بارها در رسائل خود به علتهای اختلاف در میان پیروان دینها و مذهبها میپردازند و با این اختلافها، برخوردی عقلانی، یا بهتر بگوییم، به آنها رویکردی واقعبینانه و بیطرفانه دارند. گروهی از انسانها، برای نزدیک شدن به خدا، از پیامبران و فرستادگان او و نیز اوصیا و اولیای او پیروی میکنند؛ اما کسی که خدا را چنانکه شایسته است میشناسد، جز به خود او به هیچکس متوسل نمیشود؛ این مرتب «اهل معرفت» است که اولیای خدا نامیده میشوند. اما کسانی که به این پایه از معرفت نرسیدهاند، راهی به سوی خدا جز در پیروی از پیامبران، امامان، خلفا و اوصیای ایشان، ندارند. کسانی که با پرستش چیزی به خدا تقرب میجویند، از بیدینان بهترند. بیدینان چون از اندکی فهم برخوردارند، با اینکه به مرتب خواص نرسیدهاند، خودشان را از گروه عوام جدا میکنند و چون اختلاف میان اهل دینها را میبینند که به دین یکدیگر عیب میگیرند و دینی یا مذهبی را بیعیب نمییابند، یکباره دین را به کنار مینهند، در حالی که بیدینی برای انسان عاقل، زشتترین و بدترین عیبهاست و اینان از بتپرستان نیز بدترند.
[۱۰۹] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۸۳-۴۸۴.
۸.۱۲ – فرق میان دین و شریعت
آنگاه اخوان با اشاره به این نکت مهم که اختلاف سرشتها، اخلاق و خواست انسانها، سبب اختلاف میان شرایع است، میافزایند که قانونگذاران شریعتها، یعنی پیامبران، پزشکان و منجمان روحهای انسانهایند و هدف هم ایشان اکتساب سلامت و بهداشت روحهاست، هرچند مفروضات و سنتهای ایشان، هماهنگ با ویژگیهای هر امتی، مختلف است، همانگونه که پزشکان نیز، بیماریهای گوناگون را، در سرزمینهای گوناگون، بهویژه باتوجه به مزاجهای گوناگون انسانها، با داروهای گوناگون درمان میکنند.
[۱۱۰] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۸۴-۴۸۵.
دین هم پیامبران یکی است، هرچند شریعتهایشان مختلف است؛ کسانی که نَسخ شریعتها را منکر میشوند، فرق میان دین و شریعت را نمیدانند.
[۱۱۱] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۸۷-۴۸۸.
نتیجهگیری نهایی اخوان این است که دین پیامبران یک دین، و مسلک هم ایشان و مقصد و هدفشان یکی است، هرچند شریعتها و قانونهایشان مختلف است.
[۱۱۲] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۰.
۸.۱۳ – عقلگرایی
از ویژگیهای چشمگیر دیگر اخوان، عقلگرایی ایشان و ستایش از «عقل» است. در یکجا گفته میشود هر گروهی که بخواهند بر کاری از امور دنیا با دین گرد آیند و کارها را به سامان کنند و به راه درست گام نهند، ناگزیرند که سروری، یا رئیسی داشته باشند تا ایشان را متحد کند و آن رئیس نیز باید کارش را بر اصلی بنا نهد و بدانوسیله بر آنان فرمان براند. بدینسان اخوان نیز خشنودند که عقل را رئیس و داور در میانشان قرار دهند، همان عقلی که خداوند آن را رئیس و داور در میانشان قرار دهند، همان عقلی که خداوند آن را رئیس برگزیدگان خلقش قرار داده است. هرکس به شرایط عقل و موجبات قضایای آن تن ندهد (شرایطی که اخوان آنها را توصیه کردهاند)، یا پس از پذیرش آنها، از آنها رویگردان شود، کیفرش این است که از دوستی اخوان بیرون میشود، ایشان از وی رویگردان میشوند و در کارها از او یاری نمیجویند، با وی همنشینی نمیکنند، از دانشهایشان با او سخن نمیگویند، رازهایشان را از وی پنهان میدارند و برادران را به دوری جستن از او سفارش میکنند.
[۱۱۳] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۲۷-۱۲۸.
۸.۱۴ – دلبستگی به فلسفه و حکمت
اخوان به فلسفه و حکمت نیز، دلبستگی بسیار نشان میدهند و چنانکه از متن رسائل پیداست، با چندین اثر اصیل، یا مجعول فیلسوفان یونان و دیگر دانشمندان جهان باستان آشنایی داشتهاند و ــ چنانکه خواهد آمد ــ آن آثار در شکل دادن به جهانبینی اخوان، تأثیری عمیق داشته است. از سوی دیگر، چنانکه در گزارش ابوحیان توحیدی
[۱۱۴] ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسه، ص۱۶۳.
دربار اخوان آمده است، به اعتقاد ایشان، اگر فلسف یونانی و شریعت عربی با هم گرد ایند، کمال دست میدهد. اخوان خود نیز، پس از اشاره به اینکه واژ فیلسوف نزد یونانیان به معنای حکیم، و فلسفه همان حکمت است، میگویند حکیم کسی است که کارهایش محکم و هنرش استوار، گفتارش راست، اخلاقش پسندیده، اعتقاداتش درست، کردارش پاکیزه و دانشهایش حقیقی باشد؛ حکمت نیز شناخت حقایق چیزها، و کمیت اجناس آنها و انواع آن اجناس، یعنی پاسخ دادن به پرسشهایی از این دست: آیا هست، چه هست، چند است، چه چیزی است، چگونه هست، کجاست، در چه هنگام است، چرا بوده است و کیست؟
[۱۱۵] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۴۵.
۸.۱۴.۱ – تعریف فلسفه
از سوی دیگر، اخوان تعریفی را که در محافل نوافلاطونی دوران هلنیسم از فلسفه و هدف آن شده بود، بارها در رسائل خود تکرار، و به آن استناد میکنند: فلسفه همانند شدن به خدا به انداز توانایی (یا امکان) انسان است. اصل این اندیشه به افلاطون بازمیگردد.
[۱۱۶] .Plato، Politéia (Republic)، ۶۱۳B
[۱۱۷] .Plato، Theaitetos، ۱۷۶B
این گفته همچنین در «رساله فی آراء الحکماء الیونانیین»، مجهول المؤلف، از افلاطون نقل شده است.
[۱۱۸] «رساله فی آراءالحکماءالیونانیین»، افلاطون فی الاسلام، ص۳۲۶.
تعریف کامل فلسفه، به شکلی که نزد اخوان یافت میشود، نزد شارحان آثار ارسطو در دوران هلنیسم دیده میشود. این تعریف با اندکی تغییر، برای نخستینبار در نوشتههای یعقوب بن اسحاق کندی (د ح ۲۵۹ق/ ۸۷۳م) و نیز محمدبن زکریای رازی (د ح ۳۲۰ق/ ۹۳۲م) یافت میشود.
[۱۱۹] کندی، یعقوب، رسائل، ص۱۷۲.
[۱۲۰] رازی، محمد بن زکریا، «السیرهالفلسفیه»، رسائل فلسفیه، ص۱۰۸.
تعریف فلسفه، به شکلی که نقل شد، بارها در رسائل آمده است.
[۱۲۱] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۲۵.
[۱۲۲] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۹۸.
[۱۲۳] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۴۲۷.
[۱۲۴] رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۱۰.
[۱۲۵] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۰.
[۱۲۶] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۱.
[۱۲۷] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۷۱.
[۱۲۸] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۷.
[۱۲۹] الرساله الجامعه، ص۷۱.
[۱۳۰] الرساله الجامعه، ص۱۳۹.
۸.۱۴.۲ – انتقاد از متفلسف
اما اخوان، با وجود ستایش و ارزیابی مثبت از فلسفه و حکمت، از برخی گرایشهای فیلسوفان یا فلسفهپردازان انتقاد میکنند. در جایی، پس از اشاره به مسائل و حقایقی که در کتابهای آسمانی و آموزشهای ادیان آمده است، گفته میشود که در میان انسانها گروههایی خردمند و متفلسف یافت میشوند که چون به آنگونه مسائل و حقایق میاندیشند و آنها را به ترازوی عقل میسنجند، معانی حقیقی آنها را درنمییابند؛ همچنین، چون آنها را به آنچه ظاهر الفاظ کتاب آسمانی دلالت دارد، حمل میکنند، عقلهایشان آنها را نمیپذیرد، و بدینسان دچار شک و حیرت میشوند و چون حیرتشان به درازا کشید، در دلهایشان منکر آنها میشوند، هرچند از ترس شمشیر آن را بر زبان نمیآورند.
[۱۳۱] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۰.
۸.۱۴.۳ – خصلتهای اصلی فیلسوف
در جای دیگری آمده است که حکیمان و فیلسوفان پیشین دربار دانشهای گوناگون و ترکیب آسمان و ستارگان و طبایع موجودات در زیر سپهر ماه سخن گفتهاند، اما گروهی از عالمان شریعت، به علت کوتاهی فهمشان، یا دقت نکردن در آن سخنان و اشتغال به دانش شریعت و احکام آن، یا ستیزهگری، بیشتر آنها را منکر میشوند؛ همچنین بیشتر کسانی از نوآموزان با متوسطان که به دانشهای فلسفی مینگرند، امر قانون و احکام شریعت را خوار میشمارند و اهل آن را تحقیر میکنند و از پیروی از آن احکام سرباز میزنند؛ اما هدف اخوان پرداختن به هم آن مسائل و کشف حقایق آن چیزهاست و ازینروست که رسائل را نوشتهاند و در آنها به اختصار به هم آن مسائل پرداختهاند. اکنون باید این نکته دانسته شود که دانشهای فلسفی و شریعت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دو امر الهیند که هدف نهایی از فلسفه، چنانکه گفتهاند: همانند شدن به خدا به انداز توانایی انسان است و ستونهای آن ۴ خصلت است: ۱. شناخت حقایق موجودات، ۲. اعتقادهای درست، ۳. کسب اخلاق و صفات پسندیده، ۴. کرد و کار پاکیزه و نیک. هدف از این خصال نیز تهذیب نفس و ترقی از حال نقص به کمال، و بیرون شدن از مرز قوه و امکان و رسیدن به حد فعلیت و وجود است. هدف از پیامبری و قانون شریعت نیز همان تهذیب نفس انسان و اصلاح آن، و رهانیدن آن از دوزخ جهان پیدایش و تباهی، و رساندن آن به بهشت است.
[۱۳۲] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۲۹-۳۰.
۸.۱۵ – ظاهر و باطن شریعت
از نخستین سدههای قمری، نزد برخی از گروههای اسلامی، مانند صوفیان و عارفان و بهویژه اندیشمندان اسماعیلی نظری ظاهر و باطنِ قرآن و احکام شریعت پدید آمده، و پیروانی یافته بود. این گرایش که همان گرایش تأویلی است، به نحوی بارز نزد اخوان نیز دیده میشود. ایشان در یکجا، پس از برشمردن مراتب یا اصناف هشتگان انسانها، مرتب هشتم را به دانشوران «تأویل» مسائل و احکام نازل شده در قرآن و شریعت اختصاص میدهند و مینویسند که آنان استواران در علوم الهی و معارف ربانیند و از رازهای نهفته در قانون شریعت آگاهند؛ آنان همان امامان و خلفای راهنما و پیشوایانند.
[۱۳۳] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۲۳.
در جای دیگری گفته میشود که هریک از موجودات جهان دارای ظاهری و باطنی است؛ ظواهر امور پوست و استخوان و باطنهایشان لبّ و مغز است؛ قانون شریعت نیز چنین است و دارای احکام و حدود ظاهر و آشکار است که اهل شریعت و علمای احکام، از خاص و عام، آنها را میدانند؛ اما این احکام و حدود همچنین دارای اسرار و باطنهایی است که جز ویژگانی از انسانها و استواران در علم از آنها آگاه نیستند.
[۱۳۴] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۲۸.
[۱۳۵] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۸۶.
همچنین گفته میشود که دانش دین و آداب آن و آنچه بدان تعلق دارد، بر دو گونه است: یکی ظاهر و آشکار و دیگری باطن و پنهان و برخی هم میان این دو است. گون نخست برای عامه است، مانند علم نماز و روزه و زکات و…؛ ولی آنچه شایست خواص و راهیافتگان به حکمت و استواران در دانش دین است، نگرشی در اسرار دین و باطنهای امور پنهان و رازهای نهفته و همچنین جستوجوی هدفهای صاحبان قانونهای شریعت، در رمزها و اشارات ایشان، و یافتن تأویل و حقیقت معانی موجود در کتابهای آسمانی است؛ اما علم تفسیر و توجه به محکمات و متشابهات قرآن و جستوجوی دلیل و برهان و دوری جستن از دین تقلیدی خاص کسانی است که میان این دو گروهند.
[۱۳۶] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱۱-۵۱۲.
[۱۳۷] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۳۸.
۸.۱۶ – عبادت شرعی و عبادت فلسفی
اخوان همچنین عبادات، مراسم قربانی جشنها و عیدهای ویژ خود را داشتهاند. عبادت، از دیدگاه اخوان، نخست عبادت شرعی و پیروی احکام بنینگذار قانون شریعت و سنتهای پیغمبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همانند شدن به او در کردار و رفتار و مانند اینهاست؛ دوم عبادت فلسفی الهی که همانا اقرار به توحید خداست.
[۱۳۸] الرساله الجامعه، ص۲۴بب.
[۱۳۹] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۱-۲۶۲.
اخوان تأکید میکنند که در عبادت شرعی نباید کوتاهی کرد و تنها به عبادت فلسفی پرداخت، زیرا این کار مای تباهی و گمراهی میشود، چون عمل به قانون شریعت و عبادت شرعی و عبادت فلسفی الهی، ایمان است. اما از سوی دیگر پیوند دادن عبادت شرعی با عبادت فلسفی، کاری بسیار دشوار است، زیرا انگیز آن مرگ هرچه زودتر تن، بازداشتن نفس از هم چیزهای دلپسند، و خویشتنداری در هم چیزهای مربوط به آن، و رسیدن به ادراک حقایق هم موجودات است.
[۱۴۰] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۲-۲۶۳.
اما عبادت فلسفی الهی، بنابر سنت فیلسوفان پیشین که آن را به فرزندان و شاگردانشان میآموختهاند، این است که در هریک از ماههای یونانی، ۳ روز را ــ یک روز در آغاز، یک روز در وسط، و یک روز در پایان ــ به آن اختصاص میدهند. سپس اخوان به شرح جزئیات اعمال لازم در این عبادات میپردازند و به دعای افلاطونی، توسل ادریسی و مناجات ارسطویی اشاره میکنند.
[۱۴۱] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۳-۲۶۴.
۸.۱۷ – عیدهای ویژه
اخوان همچنین از ۴ عید ویژ خود نام میبرند: عید اول، هنگام نزول خورشید به برج حمل است که شب و روز به یک اندازه است و آغاز بهار، شکوفایی درختان، اعتدال هوا و… مزایای دیگر آن است. حکیمان در چنان روزی با فرزندان و شاگردان جوانشان گرد میآمدند؛ جامههی برازنده و زیبا میپوشیدند و به پرستشگاههایشان میرفتند، قربانیهای شایسته میکردند، سفرهها میگستراندند و به آهنگها و ترانههای روحپرور گوش میدادند. عید دوم، هنگام نزول خورشید به برج سرطان، یعنی آغاز تابستان و فصل گرماست. در این روز، حکیمان در پرستشگاههایی که ویژ آن روز بنا شده بود، گرد میآمدند. عید سوم، آغاز برج میزان، یعنی پاییز و بار دیگر یک اندازه شدن شب و روز بوده است. در این روز نیز حکیمان به پرستشگاههای ویژ آن روز میرفتند و خوراکهای مناسب فصل میخوردند. عید چهارم، نزول خورشید به برج جدی است که آغاز زمستان، فصل برگریزان، خشکیدن گیاهان و مانند اینهاست. حکیمان در این روز اندوهگین میشدند، استغفار میکردند و روزه میگرفتند. آنگاه، اخوان میافزایند که اگر در اعیاد شریعت اسلامی دقت شود، مطابق آن اعیاد چهارگانه است: عید فطر، مانند عید آغاز بهار؛ عید قربان، چون عید دوم؛ عید غدیر خم، همچون عید سوم است؛ روز چهارم، روز سوگواری و اندوه است، یعنی روزی که پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جهان رفت.
[۱۴۲] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۵-۲۶۸.
همچنین گفته میشود که جماعت اخوانالصفا، برای عبادت شرعی و ادای فرایض آن و نیز برای عبادت فلسفی شایستهترین کسانند و پس از این عبادات، سنت سومی ویژ خود دارند که تنها خودشان از آن آگاهند؛ نیز ۳ روز را عید میگیرند و برادران را به گرد آمدن در آن عیدها فرا میخوانند. اعیاد ایشان در حقیقت جز به مَثَل با اعیاد فلسفه و شریعت همانندی ندارد؛ زیرا اعیان اخوان ذاتی و قائم به خودشان و دارای اعمال ویژ ایشان، و نیز سهگانه است: اول، وسط و آخر، و چهارمین آنها دشوارترین است. این روزهای چهارگانه، برحسب حرکات سپهرها و انگیزههای احکام نجوم، همانند بهار، تابستان، پاییز و زمستان و در شریعت محمدی، همانند عید فطر، عید قربان، عید غدیر و روز مرگ پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛ در شریعت فلسفی، نزول خورشید به برج حمل، سرطان، میزان و جدی است؛ در صورت انسانی نیز همانند دوران کودکی، جوانی، سالخوردگی و پایان عمر است. اعیاد اخوان اشخاص ناطق و نفوس فعالند که با اجاز خدا و آنچه بر ایشان وحی و الهام میشود، عمل و رفتار میکنند. روز نخست از اعیاد ایشان، روز بیرون آمدن قائم اول از ایشان، همزمان با نزول خورشید به برج حمل است؛ روز دوم، هنگام قیام قائم دوم، همزمان با نزول خورشید به برج سرطان است؛ روز سوم، روز قیام قائم دوم، همزمان با نزول خورشید با اول برج میزان است؛ روز چهارم، روز اندوه و سوگواری و بازگشت اخوان به غارشان یعنی غار تقیه و پنهان شدن، و آغاز دوران غربت اسلام است، چنانکه در حدیث پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است.
[۱۴۳] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶۸-۲۷۰.
۸.۱۸ – قربانی شرعی و فلسفی
اخوان میگویند: قربانیها بر دو گونه تقسیم میشوند: شرعی و فلسفی، قربانیهای شرعی همان است که در مراسم حج صورت میپذیرد؛ قربانی فلسفی نیز مانند آن است، با این تفاوت که هدف از آن، نزدیک شدن به خدا، از راه بدنها، یعنی تسلیم آنها به مرگ و رها شدن از ترس است، همانگونه که سقراط با نوشیدن جام زهر، انجام داد، یا مانند رفتار ارسطو، هنگام نزدیک شدن مرگش و گفتههای وی به شاگردانش. بزرگترین قربانیها این است که نفس دوست داشتن دنیا را رها کند، در آن پارسایی پیشه کند و از مرگ کم بترسد، بلکه آن را آرزو کند. قربانی ویژ اخوان، دارای هم این خصال است، هم شرعی و هم فلسفی.
[۱۴۴] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۷۰-۲۷۱.
در اینجا باید یادآور شویم که آنچه اخوان دربار اعیاد و مراسم خود میگویند، قالبی مجازی، رمزی و نمادین است که در آن اندیشههای دیگری نهفته، و یادآور برخی سنتهای صائبان حران و بهویژه برخی از فرقههای گنوستیکی است.
۹ – اخوان الصفا و اسماعیلیان
از دیرباز بعضی از پژوهشگران و بهویژه محققان اسماعیلی، اخوان را از اسماعیلیان بهشمار آوردهاند و حتى بعضی از پیشینیان ایشان، تألیف رسائل را به امامان اسماعیلیه و شاگردان ایشان نسبت دادهاند. اما بنابر تحقیقات تاریخی درستتر این است که گفته شود، محافل و مؤلفان اسماعیلی در سدههای بعدی، از اخوان «چهرهای خودی» ساختهاند و ایشان را به فرق خود منتسب کردهاند. این انتساب برای اسماعیلیان بعدی، مای افتخار بوده است. مطالب الحاقی از سوی اسماعیلیان در رسائل نیز آشکار است.
۹.۱ – ایوانف
در میان پژوهشگران معاصر، ایوانف، با استناد به آنچه اسماعیلیان خود به وی گفتهاند و نیز برپای برخی متونی که در دست داشته است، رسائل اخوان را دارای جنبههای بینش و اندیشههای اسماعیلی میداند.
[۱۴۵] .Ivanow، W.، A Guide to Ismaili Literature، London، ۱۹۳۳، No2
اما او در کتاب دیگری، با در نظر داشتن اینکه نویسندگان متقدم اسماعیلی و بهویژه حمیدالدین کرمانی اشارهای به رسائل نمیکنند، نتیجه میگیرد که رسائل او دوران خلافت الحاکم بامرالله فاطمی (۳۸۶-۴۱۱ق/ ۹۹۶-۱۰۲۱م) از سوی اسماعیلیان پذیرفته شد.
[۱۴۶] .Ivanow، W.، The Alleged Founder of Ismailism، Bombay، ۱۹۴۰، p147
چنانکه گذشت، نویسند اسماعیلی نزاری، ابوالمعالی حاتم بن عمران بن زهره (د ۴۹۷ق/ ۱۱۰۳م) برای نخستینبار به رسائل و مؤلفان آن اشاره میکند. نویسندگان اسماعیلی در سدههای بعد، و نیز محققان اسماعیلی متأخر و معاصر، همگی رسائل اخوان را در شمار نوشتههای اسماعیلی، دستکم در نخستین مراحل گسترش مذهب اسماعیلیان، میآورند. پژوهشگران غربی نیز، بیشتر از همین فرضیه پیروی کردهاند.
۹.۲ – هانری کربن
هانری کربن در یکجا اخوان را گروهی دارای اندیش اسماعیلی میشمارد
[۱۴۷] .Corbin، H.، Histoire de la philosophie islamique، Paris، ۱۹۶۴، p190
و در جای دیگری، رسائل را «بنای یادبودی ماندگار از تفکر اسماعیلی» معرفی میکند.
[۱۴۸] .Corbin، H.، »Rituel sabéen et l’exégèse ismalienne du rituel»، Eranos Jahrbuch، Zürich، ۱۹۵۰، vol. XIX، p187
۹.۳ – مارکه
پژوهشگر فرانسوی، مارکه نیز در چند نوشت خود بر محتوای اسماعیلی رسائل تأکید میکند، و میکوشد ثابت کند که اخوان از اسماعیلیان بودهاند.
[۱۴۹] .Marquet، Y.، «Les Epîtrees des Ikhwn as-Saf oeuvre ismalienne»، Studia Islamica، Paris، ۱۹۸۵، vol. LXI، p57-79
[۱۵۰] .Marquet، Y.، «Ihwn al-Saf، Ismaliens et Qarmaes»، Arabica، Leiden، ۱۹۷۷، vol. XXIV، p233
[۱۵۱] .EI2
۹.۴ – اشترن
اما از سوی دیگر، بعضی از پژوهشگران معاصر، دربار اسماعیلی بودن اخوان و گرایشهای اسماعیلی در رسائل ایشان با احتیاط داوری میکنند. اشترن، در مقالهای که به آن اشاره شد، میگوید: آشکار است که مؤلفان رسائل اخوانالصفا هرچند با اسماعیلیان مرتبط بودهاند، اصول اعتقادی ویژهای را ساخته و پرداخته بودند که به هیچروی برای بخش عمد آن نهضت، پذیرفتنی نبود، بدینسان درحالیکه در سد ۵ق، آموزههای رسائل تأثیر قابل ملاحظهای بر محافل فلسفی و علمی نامرتبط با اسماعیلیان داشته است، نشانهای از تأثیر رسائل در میان مؤلفان اسماعیلی آن دوران یافت نمیشود.
[۱۵۲] اشترن، «اطلاع تازهای دربار مؤلفان رسائل اخوانالصفا»، ص۴۱۷.
وی در نوشت دیگری، این دریافت خود را روشنتر بیان میکند و میگوید: با وجود این باید فهمیده شود ــ و این نکتهای است که غالباً فراموش شده است ــ با آنکه بیشک خاستگاه جماعت اخوانالصفا، مذهب اسماعیلیه بوده است، اما ایشان از آن بسی فراتر رفتهاند، رسائل بیانکنند نظریات یک گروه کوچک از فیلسوفان باطنگراست که درواقع اسماعیلی بودند، اما هرگز نمایند مذهب رسمی اسماعیلیان نبودند و چرخش کاملاً نوینی به آن دادند. فلسف انسانگرایانه و روشنگران ایشان، نکات مشترک زیادی با اعتقادات رسمی اسماعیلیه به معنای خاص آن ــ که «دعوت رسمی» به آن باور داشته است ــ ندارد.
[۱۵۳] اشترن، «تألیف رسائل اخوان الصفا»، ص۸۶.
۹.۵ – نصر
نصر نیز، در یکی از نوشتههای پیشین خود معتقد بوده است که میتوان ارتباطی سست میان اخوان و اسماعیلیه، بهویژه با آنچه «گنوسیس اسماعیلی» نامیده میشود، یافت.
[۱۵۴] .Nasr، S. H.، An Introduction to Islamic Cosmological Doctrines، Cambridge، ۱۹۶۴، p36
اما وی در نوشت دیگری میگوید: این گروه مؤلفان که هویتشان هرگز کاملاً روشن نشده است، یقیناً ملهم از شیعه بودهاند، هرچند شاید اختصاصاً آنگونه که بعداً چنان فرض شده است، اسماعیلی نبوده باشند.
[۱۵۵] .Nasr، S. H.، «Philosophy and Cosmology»، The Cambridge History of Iran، Cambridge، ۱۹۷۵، vol. IV، p428
از سوی دیگر اشترن میگوید: معمولاً فرض میشود که اخوانالصفا سازمان پنهانی ویژهای را تشکیل میدادهاند که به نحو وصف شده در رسائل تشکیل یافته است، اما به نظر وی، این جماعت که محققان جدید دربار آن اندیشه پردازی میکنند، پنداری است. هنگامی که در رسائل از اخوان الصفا سخن گفته میشود، مقصود نهضت اسماعیلی است، اما نه چنانکه آن نهضت واقعاً بوده است، بلکه آنگونه که پدیدآورندگان رسائل میخواستهاند که چنان باشد، یعنی نهضتی آرمانی و ناکجاآباد اسماعیلی، آمیخته با اندیش روشنگری فلسفی و جستوجوی رستگاری و رهایی روحها از راه اعتقادات ویژهای که در رسائل عرضه شده است.
[۱۵۶] اشترن، «اطلاع تازهای دربار مؤلفان رسائل اخوانالصفا»، ص۴۲۱.
۹.۶ – ناصرخسرو
با اینهمه، نظری وابستگی اخوان به اسماعیلیان همچنان در میان پژوهشگران متأخر دارد. یکی از ایشان دربار اخوان تا بدانجا میرود که آنان را نه تنها وابسته به اسماعیلیان، بلکه یک سازمان پنهان سیاسی آن دوران با تشکیلات یک حزب سیاسی جدید معرفی میکند.
[۱۵۷] سعید، خیرالله، النظام الداخلی لحرکه اخوان الصفا، ص۷۶-۸۰.
در عین حال میتوان پرسید که چرا ناصرخسرو، اندیشهپرداز اسماعیلی (د پس از ۴۶۵ق/ ۱۰۷۳م) از اخوان و رسائل ایشان نامی نمیبرد.
۹.۷ – رد تالیف امام احمد بن عبدالله
در اینجا نخست باید به این نکته اشاره شود که آنچه از سوی محافل اسماعیلی از سد ۵ق به بعد دربار اخوان و رسائل ایشان آمده است، دشواریها و تناقضهایی را در بر دارد و با شواهد تاریخی و نیز با شواهد درونی رسائل، هماهنگی ندارد. مثلاً ادعای بعضی از اسماعیلیان که امام احمد بن عبدالله در تألیف رسائل دست داشته است و اخوان نیز از پیروان او یا امامان دیگر بودهاند، با آنچه در منابع تاریخی دربار اخوان دیده میشود، تناقض آشکاری دارد. چنانکه در منابع اسماعیلی آمده است، احمدبن عبدالله در ۲۱۲ق/ ۸۲۷م درگذشته است.
[۱۵۸] تامر، عارف، مقدمه بر جامعه الجامعه، ص۱۶.
درحالیکه مؤلفان رسائل بنابر گزارش ابوحیان توحیدی میگیرد!
۹.۷.۱ – قاضی عبدالجبار
از سوی دیگر، چنانکه یاد شد، قاضی عبدالجبار گزارش میدهد که چند تن از کسانی که ابوحیان ایشان را در شمار نویسندگان رسائل آورده است، در ۳۸۵ق یعنی سال تألیف کتاب تثبیت دلائل النبوه هنوز در بصره و جاهای دیگر زنده بودهاند، یعنی ۱۷۳ سال پس از درگذشت احمدبن عبدالله!
۹.۸ – رد نظر مارکه
همچنین اینکه مارکه بر پای اشاراتی در متن رسائل، استنباط و ادعا میکند که امامان در تألیف رسائل شرکت فعال داشتهاند،
[۱۵۹] .Marquet، Y.، La Philosophie des Ihwn al-Saf، Alger، ۱۹۷۵، p8-9
فرضیهای است مشکوک و حتى پنداری است که هیچ دلیل تاریخی، جز ادعای مؤلفان بعدی اسماعیلی، برای آن نمیتوان یافت. بر این نکات باید افزود که برخی از منابعی که اخوان در رسائل به آنها استناد میکنند، در زمان زندگی احمدبن عبدالله هنوز تألیف، یا ترجمه نشده بوده است؛ مثلاً متنبی شاعرِ زاد ۳۰۳ق که اخوان ــ چنانکه اشاره شد ــ شعری از او نقل میکنند، هنوز چشم به جهان نگشوده بوده است.
۹.۹ – انتقاد از مسبعه
به هر روی، بنابر شواهد تاریخی که تاکنون در دست است و نیز بنابر تحلیل شواهد درونی رسائل، میتوان گفت که مؤلفان رسائل، هرچند احتمالاً با برخی محافل اسلامی آشنایی داشتهاند و گاه نیز برخی از اصطلاحات و نظریات ویژ اسماعیلیان آغازین را به کار بردهاند، خود از ایشان نبوده، و در سلسله مراتب اسماعیلیان، مرتبه و منصبی نداشتهاند. همچنین باید یاداور شد که اخوان از «مُسَبَعه» در دو جا انتقاد میکنند و نظر آنان را جزئی و سخنانشان را غیرکلی میدانند و آن را مذهب اخوان نمیشمارند.
[۱۶۰] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱۷.
[۱۶۱] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۸۰.
۹.۱۰ – انتساب توسط مؤلفان اسماعیلی
بدینسان درستتر این است که گفته شود، محافل و مؤلفان اسماعیلی در سدههای بعدی، از اخوان «چهرهای خودی» ساختهاند و ایشان را به فرق خود منتسب کردهاند. این انتساب برای اسماعیلیان بعدی، مای افتخار بوده است. مطالب الحاقی از سوی اسماعیلیان در رسائل نیز آشکار است.
۹.۱۱ – نکتههای پرسشانگیز
در این میان نکت پرسشانگیز این است که هم گزارشهایی که در منابع دربار انتساب اخوان به اسماعیلیان آمده است، در زمانهایی پس از برپا شدن خلافت فاطمیان (۲۹۷/ ۹۱۰م) و فتح مصر از سوی ایشان در ۳۵۸ق/ ۹۶۹م نوشته شده است. نکت پرسشانگیزتر این است که چرا ابن ندیم که الفهرست را در ۳۷۷ق تألیف کرده، و در آن گزارشی دربار نهضت اسماعیلیان آورده است، از اخوان و رسائل ایشان نام نمیبرد،
[۱۶۲] ابن ندیم، الفهرست، ص۱۸۶بب.
درحالیکه درست ۴ سال پیش از آن، ابوحیان توحیدی دربار اخوان و رسائلشان گزارش میدهد. آیا ابن ندیم، از نوشتههای چنان بااهمیتی، مانند رسائل اخوان آگاه نبوده است؟
۹.۱۲ – نتون
سرانجام، یکی از متأخریترین پژوهشگران معاصر نیز، بر اسماعیلی نبودن اخوان تأکید میکند. نتون میگوید: باتوجه به نقش اساسی امامت نزد اسماعیلیان و نقش اندکی که اخوان به امامت میدهند، میتواند نتیجه گرفت که اخوان اسماعیلی نبودهاند و عناصر اسماعیلی را که در رسائل یافت میشود، میتوان تا حد پذیرش تأثیراتی کاهش داد و نباید آنها را همچون عوامل ذاتی در اعتقاد اخوان تلقی کرد.
[۱۶۳] .Netton، I. R.، Muslim Neoplatonists، London، ۱۹۸۲، p103-104
۱۰ – جهانبینی تلفیقی
جهانبینی اخوان، یک جهانبینی تلفیقی است. اینگونه گرایش، در محافل فلسفی ـ دینی دوران هلنیسم، یعنی دوران نفوذ و گسترش فرهنگ یونانی، در نواحی بینالنهرین و شمال آفریقا (مصر) از سد ۳قم تا سدههای ۲ و ۳م رواج بسیار داشته است. اخوان نیز، در چارچوب کلی جهانبینی اسلامی ـ شیعی خود، از هر مکتب فلسفی و گرایش دینی عرفانی و از هر منبع یونانی و غیریونانی که در آن نکتهای موافق با بینش و اندیش خود، با تأییدی بر آن یافتهاند، بهره گرفتهاند و گاه با استناد و بیشتر بیاستناد به آن منابع، یک جهانبینی تلفیقی، اما دارای اصالت ویژ خود، پدید آوردهاند. به دیگر سخن، اخوان در رسائل خود، عناصر گوناگون و گاه متضاد را، از اینجا و آنجا به عاریت گرفته، آنها را در یک برهم نهاده از آن خود کردهاند.
۱۰.۱ – عناصر بنیادی
در این میان برخی از این عناصر، در شکل بخشیدن به چهر جهانبینی ایشان، تأثیر بیشتری داشته است، یعنی در این جهانبینی چندین عنصر بارز و مشخص یافت میشود: عناصر بنیادی فلسف فیثاغورسیان، عناصر افلاطونی، ارسطویی، رواقی، نوافلاطونی، عناصر هرمسی و بیش از هم عناصر گنوستیکی.
۱۰.۲ – عرفان و معرفت
از میان عناصر یاد شده باید بیشتر بر عناصر اخیر تأکید شود، چنانکه با پیگیری اندیشهها و نظریات بنیادی اخوان، میتوان گفت که ایشان برجستهترین پیروان «گنوسیس» (= عرفان، معرفت) و بدینسان برجستهترین نمایندگان جهانبینی گنوستیکی نوینی در دوران خود بودهاند. اکنون این پرسش به میان میآید که اخوان عناصر اصلی بینش گنوستیکی ـ هرمسی خود را از چه منبع یا منابعی کسب کردهاند؟ این منابع از یکسو نوشتههای اصیل یا مجعولی بوده است که در سدههای ۳ و ۴ق از یونانی یا سریانی به عربی ترجمه شده بود و اخوان بیواسطه یا با واسطه از آنها آگاهی داشتهاند و از سوی دیگر آگاهیهایی که اخوان از راه شنیدهها و در تماس با محافلی که از نمایندگان آن جهانبینی بودهاند، به دست آوردهاند که آن محافل در آن دوران در میان صابئان حران یافت میشدهاند.
۱۰.۳ – صابئان حران
در رسائل اشارهها و نمونههای مشخصی یافت میشود که نشاندهند ارتباط اخوان با محافل صابئان حران و تأثیر جهانبینی ایشان بر اخوان است. چنانکه یاد شد، اخوان نمونههایی از مراسم و جشنهای صابئان را از آن خود کرده بودند و بنابر پژوهش تاردیو، محافلی از صابئان، بازماندگان گنوستیکها و هرمسیان دورانهای گذشته بودهاند.
[۱۶۴] تاردیو، ص۳۹بب.
اخوان در رسائل خود، در یکجا صراحتاً از «صابئون» و «حرانیون» و «حتوفون» نام میبرند که نام اخیر احتمالاً تصحیف «حنیفیون» بوده است. این نیز تصادفی نیست، زیرا به دنبال آن از رئیسان نخستین ایشان نام برده میشود: آغادمایون (تحریف آگائودایمون)، هرمس، لومهرُس (تحریف همروس شاعر حماسهسرای مشهور یونانی) و اراطس. سپس افزوده میشود که بعدها اینان به چند گروه تقسیم شدند؛ فوثاغریه (فیثاغورسیان)، ارسطانونیه (ارسطوییان)، افلاطونیه و اقعوروسیه (تحریف افیقوریه، اپیکوریان).
[۱۶۵] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۹۵.
اخوان در دنبال آن فصل به وصف عقاید صابئان حران دربار جهان و انسان، و همچنین به آداب و رسوم مذهبی و اعتقاد ایشان به ستارگان و پرستشگاههایی که به نام آنان برپا کرده بودند، میپردازند.
[۱۶۶] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۹۵-۳۰۶.
۱۰.۴ – دانش سریانیان و مصریان
در همانجا گفته میشود که ایشان اصول دانشهایشان را از سریانیان و مصریان گرفته بودهاند. این نیز شگفت نمینماید، زیرا میدانیم که در دوران باستان ــ و بهویژه در محافل هلنیستی و محافل فلسفی گنوستیکی ــ این نظریه رایج بوده است که یونانیان دانشهای خود را از مصریان و سریانیان دریافت کرده بودهاند. از سوی دیگر، هرچند اخوان هنگام وصف و شرح عقاید ایشان، از صابئان حران صریحاً نام نمیبرند، اما در همانجا بخشی یافت میشود که بسیار توجهانگیز است و این نظر را تأیید میکند که آنچه اخوان نقل میکنند، عقاید صابئان حران است. در آنجا گفته میشود که ایشان «آروس» (تحریف اِرُس = رب النوع عشق نزد یونانیان) و صنم آب را (در متن به غلط صَبّالماء آمده است) بزرگ میدارند که در روزگار «اسطرونیقوس» از جایگاه خدایان سقوط کرد و به سوی سرزمین هند رفت؛ ایشان در جستوجویش برآمدند، او را یافتند و از او خواستند که به سوی ایشان بازگردد؛ اما او گفت که پس از آن به سرزمین حران بازنمیگردد، بلکه به «کاذی» میرود، که مکانی در شرق حران است و از آن دیدار خواهد کرد و ایشان تا به امروز نیز هر سال در روز ۲۰ ماه نیسان (مارس) از شهر بیرون میروند و انتظار آمدن بت را دارند و آن را عید کاذی مینامند.
[۱۶۷] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۰۶.
۱۰.۴.۱ – گزارش در الفهرست
این گزارش در الفهرست ابن ندیم نیز به چشم میخورد.
[۱۶۸] ابن ندیم، الفهرست، ص۳۹۶.
در متن الفهرست «اسطرونیقوس» به شکل «اسطه و طرینقوس» تحریف شده، و به جای کاذی «کاذا» آمده است. «اسطرونیقوس» در متن اخوان، تحریفی است از «آستروتورانیکوس» یونانی. (ستار خودکامه،
[۱۶۹] .Dodge، B.، notes on The Fihrist of al-Nadim، New York/ London، ۱۹۷۰، II/P767
) «ستار خودکامه» اشاره به ثریاست که در میان ۱۵ تا ۲۰ مارس، کوتهزمانی پس از اقتران آن با ماه، از چشم ناپدید میشود. در اینجا، این پرسش به میان میآید که آیا اخوان و ابن ندیم، در گزارش خود، هردو از یک منبع بهره گرفتهاند، یا نه؟ ابن ندیم الفهرست را در ۳۷۷ق تألیف کرده است و رسائل اخوان چنانکه گذشت، بنابر گزارش ابوحیان توحیدی پیش از ۳۷۳ق ــ هرچند انتشار نداشته ــ در دسترس بوده است، در حالیکه ابن ندیم، در نوشت خود از رسائل و نویسندگان آنها نام نمیبرد، به هر روی، این نیز میتواند دلیل دیگری باشد که اخوان رسائل را در نیم دوم سد ۴ق گرد آورده بودند.
[۱۷۰] Marquet، Y.، «Sabéens et Ihwn al-Saf»، Studia Islamica، ۱۹۶۶، vols. XXV/P77-109
[۱۷۱] Marquet، Y.، «Sabéens et Ihwn al-Saf»، Studia Islamica، ۱۹۶۶، vols. XXIV/P35-80
[۱۷۲] Hjrpe، J.، «The Holy Year of the Harranians»، Orientalia suecana، ۱۹۷۴-۱۹۷۵، vols. XXIII-XXIV، P69-83
۱۰.۵ – نظر شدر
نخستین پژوهشگری که مسأل پیوند میان جهانبینی اخوان و گنوستیکها را به میان آورد، خاورشناس بزرگ آلمانی شدر است. وی در مقال مهمی به این نکته اشاره میکند که اندیشهپردازی اسلامی، در مرحلهای معین، هم میراث معنوی هلنیستی ـ شرقی را، در هماهنگی با اندیشههایی دربار خدا و وحی که از سوی اسلام بر آن افزوده شده بود، در قالب یک نظام به هم گرد آورد. گرایش به این نظامسازی، از آغاز میبایست بر پای برداشتی «دائرهالمعارف» گونه استوار شود، یعنی از مجموع شناخت طبیعت، انسان و خدا، پاسخهایی برای واپسین پرسشها دربار وجود خدا و پیوند او با جهان و و ضعیت انسان در جهان، به دست آورد. بدینسان آرمان معرفت گنوستیکی ــ که همچنین ویژ نوافلاطونگرایی (نئوپلاتونیسم) است ــ در اندیشهپردازی اسلامی جایگاه برتری یافت و یقین شناخت نظری، نه بر پای مفاهیم تعریف شده، بلکه بر پای بداهتی بیواسطه که همان الهام دینی است، استوار گردید. در اینجا نیز معرفت وسیل رستگاری و نجات و بازیابی هستی نابی معنوی است. مهمترین اثر برای داوری دربار پذیرش تمامی میراث معرفت هلنیستی ـ شرقی به وسیل تفکر اسلامی، دائرهالمعارف اخوانالصفا در سد ۱۰م در بصره است؛ درست بدین علت که در آن مواد منقول از گذشته، تا اندازهای در شکل خام آنها، گرد آمده، و هنوز ــ چنانکه پس از اندک زمانی روی داد ــ از سوی تفکر پرتوان نظامگون ابنسینا، شکل نگرفته است. شدر به چگونگی تداوم آنچه وی آن را «گنوسیس اسلامی» مینامد، میپردازد و آن را به نظام ساز و مکمل گنوسیس اسلامی، یعنی ابن عربی، میرساند. وی میگوید که دو مشخص اصلی دین گنوستیکی، یعنی دوگانهگرایی جهان شناختی ـ روانشناختی و بیارزش ساختن هستی زمینی، در جهانبینی اسلامی کاملاً بیگانه بوده است و هرچند میتوان آنها را در حالت روانی بسیاری از مسلمانان یافت، اما پیش از آن هرگز به شکل اصول و مبانی نظری درنیامده بود.
[۱۷۳] .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen…»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P219-220
[۱۷۴] .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen…»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P221
[۱۷۵] .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen…»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P225-226
[۱۷۶] .Scheader، H. H.، «Die islamische Lehre vom vollkommenen Menschen…»، JA، ۱۹۸۶، vol. CCLXXIV، P230
۱۰.۶ – تأکید بر خودشناسی
در رسائل اخوان رویکرد بنیادی گنوستیکی را به جهان و انسان میتوان یافت، در حالی که جزئیات جهانشناسی و انسانشناسی ایشان آمیزه یا تلفیقی از بسیاری عناصر گوناگون و به عاریت گرفته شده است که خود اخوان نیز به آن اعتراف دارند. اخوان نیز مانند گنوستیکها پیش از هرچیز بر «خودشناسی» تأکید میکنند و آن را آغاز و گشایش هم دانشها میشمارند.
[۱۷۷] رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۶۲.
هدف هم فیلسوفان و فرزانگان از پرداختن به دانشهای ریاضی راه یافتن به دانشهای طبیعی است؛ اما دانشهای الهی است که واپسین هدف حکیمان و پایان ارتقاء به شناختهای حقیقی است. اکنون نخستین مرتب نگرش در دانشهای الهی، شناخت جوهر نفس و جستوجوی مبدأ آن است که پیش از پیوند با تن در کجا بوده است و نیز پس از جدایی از آن به کجا خواهد رفت. چون وظیفهای که برعهد انسان نهاده شده، شناخت خداست و راهی به سوی آن شناخت جز پس از خودشناسی نیست، بر هر مرد خردمندی است که در جستوجوی معرفت روح و شناخت جوهر آن و نیز تهذیب آن باشد.
[۱۷۸] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۷۵-۷۶.
[۱۷۹] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۴.
[۱۸۰] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۸۳.
از دیدگاه اخوان خودشناسی از چنان اهمیتی برخوردار است که ایشان بارها به مناسبتهای گوناگون به تعریف و وصف آن میپردازند. در یکجا گفته میشود که شایسته نیست ما مدعی شناخت حقایق چیزها باشیم، در حالی که خود را نمیشناسیم، زیرا کسی است که به دیگران خوراک میدهد و خود گرسنه است، یا به دیگران جامه میدهد و خود برهنه است، یا دیگران را درمان میکند و خود بیمار است، یا به دیگران راه مینماید و خود راه خانهاش را نمیداند.
[۱۸۱] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۶۹.
[۱۸۲] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.
در جای دیگری، با استناد به گفت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) که «هر که خود را شناخت، خدا را شناخت»، اخوان نظر محوری خود را دربار خودشناسی بیان میکنند. بیشتر انسانها بدین علت از خودشناسی غافل ماندهاند که به روانشناسی (علمالنفس) نمیپردازند و در راه شناخت خود کمتر میکوشند و در جستوجوی رهایی از دریای ماده و مغاک پیکرها و نجات از اسارت طبیعت و بیرون شدن از تاریکی اجسامشان نیستند؛ سبب دیگر آن میل به جاودانگی در دنیا و غرقه شدن در شهوات جسمانی و فریفته شدن به لذتهای مادی و نیز کوشش در راه بهبود معیشت دنیایی است، چنانکه روحهایشان را بردگانِ تنهاشان ساختهاند و زندگانی این جهان را (ناسوت) بر جهان الهی (لاهوت) و تارکی را بر روشنایی چیره کردهاند.
[۱۸۳] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۹۳-۱۹۴.
[۱۸۴] رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۲.
[۱۸۵] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۷.
۱۰.۷ – خداشناسی
هست اندیشههای اخوان دربار خداشناسی در این نکته نهفته است: نکوهش دنیا و جستوجوی رهایی از آن، چنین مینماید که اخوان از تکرار و تأکید بر این نکته خسته نمیشوند. رغبت به دنیا و جستوجوی آخرت به هم گرد نمیآید؛ دوری از آخرت، رغبت به دنیا، و دوری از دنیا، رغبت به آخرت است.
[۱۸۶] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۸۵-۳۸۶.
[۱۸۷] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۸۷.
علت اسارت انسان در این جهان، «جنایت» آدم (علیهالسّلام) است.
[۱۸۸] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۱۰۰.
انسان باید بیشترین شوق خود را در راه رهایی از سرای دنیا و بیرون شدن از این زندان و رسیدن به خدا، به کار گیرد.
[۱۸۹] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۵۵.
هرگونه دانش و ادب باید وسیلهای برای جستوجوی آخرت، ترک دنیا و شهوتها و لذتهای آن باشد، وگرنه وبال صاحب آن است.
[۱۹۰] رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۴۹.
هرچه بهر انسان از نعمتهای دنیا بیشتر باشد، بهرهاش از نعمتهای آخرت کمتر است؛ نباید فریفت حال کسانی شد که در دنیا مرفهند و از آخرت رویگردانند.
[۱۹۱] رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳.
۱۰.۸ – تن زندان روح
برای اخوان نیز مانند نوستیکها تن زندان روح است. روح در تن مانند یک زندانی در آبریز است؛ زیرا آبریز به راستی این تن است؛ این تن سرچشم همهگونه قاذورات، پلشتیها و عفونتها و مانند اینهاست. آغاز آن نطفهای پلید، و پایان آن مرداری گندیده است و در میان این دو حالت آکنده از غایط است.
[۱۹۲] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۹.
مثل نفس جزئی (یعنی فردی) با هم ارجمندی گوهر آن، و نیز غربت آن در این جهانِ کون و فساد، و گرفتاری آن به افات تن و فساد ماده، مثل مردی فرزانه و آگاه است که در غربت دچار عشق زنی رعنا و فاجره، نادان و بدخوی و بدسرشت شده بود و پیوسته برای آسایش او میکوشید، تا بدانجا که خود و صلاح خویش و سرزمینی را که از آن بیرون شده بود و نیز خویشاوندان و نعمتهای آنجا را فراموش کرده بود.
[۱۹۳] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۰.
[۱۹۴] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۳-۱۸۴.
۱۰.۹ – نفس جوهری آسمانی
از سوی دیگر، اخوان تأکید میکنند که نفس جوهری آسمانی و جهان او جهانی روحانی است و تا هنگامی که در این تن است، دچار اندوهها، دشواریها و کارهایی است که برای نگهداشتن تن لازم است، و بدینسان تا هنگامی که نفس به تن پیوسته است، آرامش ندارد. بنابراین مرگ حکمت و رحمت برای نفوس نیکان پس از ویرانی تن است.
[۱۹۵] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۱.
از اینرو، هنگامی که نفس جزئی از جهان روحانیش به علت «جنایت» در این جهان سقوط کرد و در دریای ماده غرقه شد دچار رس و هراس گردید، مانند گروهی که دچار دریای طوفانی و کشتی شکستگی شوند و هریک راه نجاتی میجویند. پس اگر نفس از خواب غفلت و نادانی بیدار شود، به خود بنگرد، جوهر خویش را بشناسد و غربت خود را در جهان اجسام و رنج و غرقه بودنش را در دریای ماده و اسارتش را در شهوات طبیعی احساس کند، جهان راستین خود را ببیند و مشتاق آن شود، مثل او مانند گروهی است که از زندان و سیاهچال، در روشنایی بامدادی بیرون میشوند و یکباره با جهان بیرونی روبهرو میگردند.
[۱۹۶] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۴-۱۸۵.
مرگ تن زایش نفس است.
[۱۹۷] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۲.
[۱۹۸] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۲.
۱۰.۱۰ – نتیجه اعمال
اخوان بارها بر غربت نفس در این جهان جسمانی و اسارت آن در طبیعت و دریای ماده تأکید میورزند
[۱۹۹] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۲۶.
و سخن منسوب به افلاطون را نقل میکنند که ما در اینجا بیگانگی در اسارت طبیعت و در جوار شیطانیم و از جهان خودمان به علت جنایت پدرمان آدم بیرون رانده شدیم.
[۲۰۰] رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۵.
سرنوشت نفوس انسانهای دیندار و دانا و پارسایان در این جهان پس از مرگ و رهایی از پلیدی تن و نجات از دریای ماده و رهایی از اسارت طبیعت، راه یافتن به عالم سپهرها و پرواز در فضای آسمانهاست؛ نفوس چنان کسانی ــ که در گفتار، کردار و عقاید و دانستههایشان همانند فرشتگانند ــ فرشتگان بالقوه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 