پاورپوینت کامل ابن‌ جبیرول ابوایوب‌ اندلسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ابن‌ جبیرول ابوایوب‌ اندلسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ابن‌ جبیرول ابوایوب‌ اندلسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ابن‌ جبیرول ابوایوب‌ اندلسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل ابن‌ جبیرول ابوایوب‌ اندلسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

اِبْن‌ِ جُبیرول‌، ابوایوب‌ سلیمان‌ بن‌ یحیی‌ بن‌ جبیرول‌ (ح‌ ۴۱۱-۴۵۰ق‌/ ۱۰۲۰- ۱۰۵۸م‌)، شاعر و فیلسوف‌ یهودی ‌ اندلس ‌ است.

فهرست مندرجات

۱ – زندگی‌ و سرگذشت‌
۲ – آثار
۳ – نخستین‌ اثر مهم‌ فلسفی‌
۴ – رساله فی‌ العلم‌ الالهی‌ منبع عنوان
۵ – مآخذ مهم‌ فلسفی‌ ابن‌ جبیرول‌
۶ – عقاید فلسفی‌
۶.۱ – هدف‌ اصلی‌ از هستی‌ انسان‌
۶.۲ – تقسیم شناختها به سه بخش
۶.۳ – روشهای شناختن‌ ماده‌ کلیه‌ و صورت‌ کلیه‌
۶.۴ – نظریه جسورانه
۶.۵ – جوهرهای‌ بسیط و واسطه
۶.۶ – مفهوم جوهر
۶.۷ – نظریه جوهرهای‌ واسطه و بسیط
۶.۸ – نحوه عمل‌ و فعالیت‌ هر یک‌ از جوهرهای‌ واسطه بسیط
۷ – نظریه اراده‌
۷.۱ – نظریه اراده‌ مدیون‌ اثولوجیا
۷.۲ – تبدیل شدن همه کثرت‌ها به‌ وحدت‌
۸ – گرایش‌ نوافلاطونی‌ – عرفانی‌
۸.۱ – تفاوت دو اثر
۹ – تأثیر مثبت‌ و منفی‌ کتاب‌ ینبوع‌ الحیاه
۱۰ – فهرست منابع
۱۱ – پانویس
۱۲ – منبع

۱ – زندگی‌ و سرگذشت‌

نام‌ اصلی‌ (عبری‌) وی‌ شلوموبین‌ یهودا و نام‌ عربی‌ وی‌ احتمالاً جبیر بوده‌، که‌ سپس‌ پسوند لاتینی‌ نشانه تصغیر، «اول‌» بر آن‌ افزوده‌ شده‌ است‌. او در سده‌های‌ میانه‌ به‌ سولومون‌ بن‌ جبیرول‌ یا ابن‌ جبیرول‌، یا اویسیرون‌ یا اون‌ سبرول‌۱ معروف‌ بوده‌ است‌. از زندگی‌ و سرگذشت‌ وی‌ آگاهی‌ اندکی‌ در دست‌ است‌. در این‌ میان‌ تنها می‌توان‌ از دو منبع‌ عمده‌ نام‌ برد که‌ در آن‌ها آگاهی‌ کم‌ و بیش‌ دقیقی‌ درباره زندگانی‌ وی‌ به‌ دست‌ می‌آید: نخست‌ مطالبی‌ است‌ که‌ شاعر و منتقد ادبی‌ و متفلسف‌ یهودی‌ موسس‌ بن‌ یاکوب‌ بن‌ عزرا (موسی‌ بن‌ یعقوب‌ بن‌ عزرا) که‌ در عربی‌ ملقب‌ به‌ ابن‌ هارون‌ (د ۵۳۰ق‌/ ۱۱۳۵م‌) نیز بوده‌ است‌. درباره ابن‌ جبیرول‌، در کتاب‌ خود که‌ آن‌ را به‌ عربی‌ با عنوان‌ کتاب‌ المحاضره و المذاکره نوشته‌ بوده‌ و سپس‌ از میان‌ رفته‌، ولی‌ ترجمه عبری‌ آن‌ باقی‌ مانده‌، آورده‌ است‌. وی‌ در این‌ شرح‌ حال‌ مختصر، ابن‌ جبیرول‌ را شاعری‌ جوان‌ و عبری‌ زبان‌، چیره‌دست‌ و پرشور و با تعابیری‌ بسیار ستایش‌ آمیز یاد می‌کند. منبع‌ دوم‌، آگاهی‌ مختصری‌ است‌ که‌ ابن‌ صاعد اندلسی‌ درباره ابن‌ جبیرول‌ آورده‌ و سال‌ درگذشت‌ وی‌ را ثبت‌ کرده‌ و از او به‌ عنوان‌ ابن‌ جبیر نام‌ برده‌ است‌.

[۱] صاعد بن‌ احمد ابن‌ صاعد اندلسی‌، طبقات‌ الامم‌، ج۱، ص۲۰۵، به‌ کوشش‌ لوئیس‌ شیخو، بیروت‌، ۱۹۱۲م‌.

بنابر آنچه‌ که‌ از منابع‌ در دست‌ می‌توان‌ یافت‌، ابن‌ جبیرول‌ در مالقه‌ ( مالاگا) زاده‌ شد، سپس‌ در سرقسطه‌ (ساراگوسا) پرورش‌ یافت‌، از آن‌جا به‌ بلنسیه‌ (والنسیا) رفت‌ و سرانجام‌ در همان‌جا درگذشت‌. فیلسوف‌ و مورخ‌ یهودی‌ آبراهام‌ بن‌ داوود (ح‌ ۵۰۴ -۵۷۴ق‌/ ۱۱۱۰-۱۱۸۰م‌) می‌گوید که‌ ابن‌ جبیرول‌ در ۴۶۲ق‌ مرده‌ است‌، اما این‌ تاریخ‌ در مقایسه‌ با تاریخ‌ وفاتی‌ که‌ ابن‌ صاعد یاد کرده‌، نمی‌تواند معتبر باشد؛ زیرا ابن‌ صاعد معاصر با ابن‌ جبیرول‌ بوده‌ و درست‌ در ۴۶۲ق‌ درگذشته‌ و بنابر این‌ آگاهی‌ درست‌تری‌ از سال‌ مرگ‌ فیلسوف‌ معاصر خود داشته‌ است‌.
زندگانی‌ ابن‌ جبیرول‌ همزمان‌ با یکی‌ از درخشان‌ترین‌ و نیز پرآشوب‌ترین‌ دورانهای‌ فرمانروایی‌ مسلمانان‌ در اندلس‌ بوده‌ است‌. سالهای‌ پایانی‌ زندگانی‌ وی‌، همزمان‌ با حکومت‌ ع بدالعزیز بن‌ عبدالرحمان‌، ملقب‌ به‌ المنصور (د ۴۵۲ق‌/ ۱۰۶۰م‌) بود و در مدت‌ حکومت‌ وی‌، بلنسیه‌ از صلح‌ و آرامش‌ و شکوفایی‌ زندگی‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌ و فرهنگی‌ برخوردار بوده‌ است‌.

۲ – آثار

ابن‌ جبیرول‌ شاعری‌ توانا و شوریده‌ و نیز فیلسوفی‌ برجسته‌ به‌ شمار می‌رود. از آثار شعری‌ وی‌ حدود ۴۰۰ قطعه‌، با مضامین‌ گوناگون‌، که‌ پرتو ایمان‌ و احساسات‌ ژرف‌ عرفانی‌ بر آن‌ها تابیده‌، بر جای‌ مانده‌ است‌، که‌ مشهورترین‌ آن‌ها مجموعه‌ای‌ است‌ با عنوان‌ عبری‌ کتر ملخوت‌ ( تاج‌ شاهانه‌). از میان‌ آثار فلسفی‌ منسوب‌ به‌ وی‌، تنها دو اثر باقی‌ مانده‌، که‌ اصالت‌ آن‌ها مسلم‌ است‌: یکی‌ کتاب‌ اصلاح‌ الاخلاق‌، که‌ اصل‌ آن‌ به‌ عربی‌ نوشته‌ شده‌ و متن‌ آن‌ اکنون‌ در دست‌ است‌، و دیگری‌ مشهورترین‌ و مهم‌ترین‌ کتاب‌ فلسفی‌ وی‌ با عنوان‌ ینبوع‌ الحیاه ( چشمه زندگی‌)، که‌ اصل‌ آن‌ را نیز به‌ عربی‌ نوشته‌ بوده‌ و سپس‌ از میان‌ رفته‌ است‌. این‌ کتاب‌ در سده ۶ق‌/ ۱۲م‌ به‌ لاتین‌ ترجمه‌ شده‌ که‌ هم‌ اکنون‌ در دست‌ است‌. اثر دیگر منسوب‌ به‌ وی‌، که‌ آن‌ هم‌ در اصل‌ به‌ عربی‌ بوده‌، کتابی‌ است‌ که‌ احتمالاً مختار اللالی‌ عنوان‌ داشته‌ و ترجمه عبری‌ آن‌ با عنوان‌ مبحر پنینیم‌ بر جای‌ مانده‌ و اکنون‌ در دسترس‌ است‌، اما اصالت‌ انتساب‌ آن‌ به‌ ابن‌ جبیرول‌ به‌ هیچ‌ روی‌ مسلم‌ نیست‌. ینبوع‌ الحیاه در سده‌های‌ میانه‌، با عنوان‌ لاتینی‌ فونس‌ ویتای‌، در میان‌ فیلسوفان‌ و اندیشمندان‌ مشهور بوده‌ است‌. ترجمه کامل‌ لاتینی‌ این‌ کتاب‌ در سده ۱۲م‌، از سوی‌ مسیحیان‌ به‌ انجام‌ رسید، نه‌ از سوی‌ یهودیان‌؛ زیرا آنان‌ در این‌ اثر اشاره‌ای‌ به‌ منابع‌ دینی‌ خود، یعنی‌ تورات‌، تلمود و مانند آن‌ها نمی‌یافتند. مشوق‌ این‌ ترجمه‌، دون‌ ریموند، اسقف‌ اعظم‌ طلیطله‌ (تولدو) در نیمه سده ۱۲م‌ بود. ترجمه لاتینی‌ ینبوع‌ الحیاه، بر عکس‌ ترجمه خلاصه‌هایی‌ از آن‌ به‌ عبری‌، که‌ بدان‌ اشاره‌ خواهد شد، در میان‌ محافل‌ کلیسایی‌ – فلسفی‌ سده‌های‌ میانه‌، از استقبال‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ برخوردار شد، و موافقان‌ و نیز مخالفان‌ سرسختی‌ یافت‌. محافل‌ مسیحی‌ در سده‌های‌ میانه‌، ابن‌ جبیرول‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ فیلسوف‌ عرب‌ مسلمان‌ یا مسیحی‌ می‌شناختند. تقریباً یک‌ قرن‌ پس‌ از ترجمه کامل‌ لاتینی‌ این‌ کتاب‌، متفلسف‌ و مترجم‌ یهودی‌ به‌ نام‌ ابن‌ فالاکرا یا پالکوئرا گزیده‌هایی‌ از ینبوع‌ الحیاه را از اصل‌ عربی‌ آن‌ به‌ عبری‌، یا عنوان‌ لیکوتی‌ سفر حییم‌ ترجمه‌ کرد. این‌ گزیده‌ها را مونک‌، که‌ نخستین‌ بار شخصیت‌ و نام‌ اصلی‌ این‌ فیلسوف‌ را کشف‌ و معرفی‌ کرده‌ بود، به‌ فرانسه‌ برگردانید و با شرح‌ و توضیحات‌ بسیار مفیدی‌ منتشر ساخت‌.
از سوی‌ دیگر، چنانکه‌ خود ابن‌ جبیرول‌، در ینبوع‌ الحیاه می‌گوید، کتاب‌ دیگری‌ درباره اراده (الهی‌) نوشته‌ بوده‌ است‌، که‌ به‌ تصریح‌ خود وی‌، باید پس‌ از این‌ کتاب‌ مطالعه‌ شود

[۲] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۳۱۵، ترجمه به زبان لاتینی.

با توجه‌ به‌ عنوان‌ لاتین‌ کتاب‌، به‌ احتمال‌ قوی‌ عنوان‌ اصل‌ عربی‌ آن‌ ینبوع‌ الجود و عله الوجود بوده‌ است‌.

۳ – نخستین‌ اثر مهم‌ فلسفی‌

ینبوع‌ الحیاه نخستین‌ اثر مهم‌ فلسفی‌ است‌، که‌ در اسپانیای‌ زیر فرمانروایی‌ مسلمانان‌، پدید آمده‌ بود، ترجمه نوشته‌های‌ فیلسوفان‌ بزرگ‌ مسلمان‌، مانند فارابی‌ و ابن‌ سینا (ه م‌ م‌)، هنوز در آن‌ زمان‌، چنانکه‌ باید به‌ اندلس‌ و همچنین‌ به‌ اروپای‌ مسیحی‌ راه‌ نیافته‌ بود. ابن‌ جبیرول‌ تقریباً معاصر ابن‌ سینا (د ۴۲۸ق‌/ ۱۰۳۷م‌) بوده‌ است‌. در آغاز باید بر این‌ نکته‌ تأکید شود که‌ ابن‌ جبیرول‌ یک‌ اندیشمند یهودی‌ و مؤمن‌ به‌ دین‌ خود بوده‌ است‌، اما چنانکه‌ خواهیم‌ دید، بیش‌ از همه‌ زیر تأثیر جهان‌بینی‌ گرایشهای‌ فلسفی‌ نو افلاطونی‌ قرار داشته‌ و این‌ها عوامل‌ تعیین‌ کننده‌ در تکوین‌ و شکل‌ بخشیدن‌ به‌ نظام‌ تفکر فلسفی‌ وی‌ به‌ شمار می‌روند. بر این‌ عوامل‌ باید تأثیر عناصر عرفانی‌ تفکر افلاطون‌، فیلون‌ (ح‌ ۲۰-۵۰م‌) فیلسوف‌ یهودی‌ اسکندرانی‌، و منبر مهم‌ عرفانی‌ یهودی‌ سفربزیره‌ (کتاب‌ آفرینش‌)، که‌ آمیخته‌ای‌ از برخی‌ نظریات‌ نو افلاطونی‌ و توحید یهودی‌ است‌، افزوده‌ شود. البته‌ این‌ بدان‌ معنا نیست‌ که‌ که‌ عناصر و انگیزه‌های‌ مهم‌ و عمده‌ای‌ از فلسفه ارسطو و تفکر مشّائی‌ را در نظام‌ فلسفی‌ وی‌، بتوان‌ نادیده‌ انگاشت‌، بلکه‌ بر عکس‌، ابن‌ عناصر و انگیزه‌ها، در روش‌ و حتی‌ محتوای‌ تفلسف‌ و به‌ ویژه‌ در جهانشناسی‌ ابن‌ جبیرول‌ سهم‌ تعیین‌ کننده‌ داشته‌اند. اما اکنون‌ با اطمینان‌ می‌توان‌ گفت‌، که‌ منابع‌ و انگیزه‌های‌ اصلی‌ بینش‌ فلسفی‌ وی‌ را نوشته‌های‌ اصیل‌، منحول‌ یا مجعول‌ مکتب‌ نوافلاطونیان‌ و نیز عقاید و آرای‌ مجعول‌ و منسوب‌ به‌ فیلسوفان‌ یونان‌ باستان‌ تشکیل‌ می‌داده‌ است‌، که‌ از پیش‌ در حوزه شرقی‌ فرهنگ‌ اسلامی‌، از منابع‌ گوناگون‌ یونانی‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ شده‌ و انتشار یافته‌ بودند.

۴ – رساله فی‌ العلم‌ الالهی‌ منبع عنوان

در اینجا اشاره‌ به‌ این‌ نکته‌ شایسته‌ است‌ که‌ بنابر یافته نویسنده این‌ مقاله‌، ابن‌ جبیرول‌، اصل‌ عنوان‌ کتاب‌ عمده فلسفی‌ خود را، به‌ احتمال‌ نزدیک‌ به‌ یقین‌ در منبعی‌ یافته‌ بوده‌ است‌ که‌ از پیش‌، در نوشته‌ای‌ که‌ در آن‌ زمان‌ نزد همگان‌ اثری‌ از فارابی‌ به‌ شمار می‌رفته‌، یافت‌ می‌شده‌ است‌. این‌ نوشته‌ رساله فی‌ العلم‌ الالهی‌ نام‌ دارد، و در آن‌جا درباره باری‌ تعالی‌ گفته‌ می‌شود: «ذلک‌ انّه‌ ینبوع‌ الحیاه و العقل‌ و الجوهر و الهویه»؛ و حال‌ آنکه‌ این‌ نوشته‌ در واقع‌ ترجمه عربی‌ آزاد گزیده‌هایی‌ از کتاب‌ پنجم‌ از «انئادها» (یا تساعات‌، یعنی‌ کتابهای‌ نهگانه‌) پلوتینوس‌ (فلوطین‌، د ۲۷۰م‌)، بزرگ‌ترین‌ بنیان‌گذار فلسفه نو افلاطونی‌ است‌.

[۳] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۱۸۲، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

البته‌ درباره یکایک‌ مآخذ و منابعی‌ که‌ ابن‌ جبیرول‌ می‌توانسته‌ است‌ مواد لازم‌ را برای‌ شکل‌ بخشیدن‌ به‌ تفکر فلسفی‌ نوافلاطونی‌ – مشائی‌ خود در آن‌ها بیابد، – اکنون‌ با شواهد اندک‌ و ناقص‌ تاریخی‌ که‌ در اختیار داریم‌ – نمی‌توان‌ به‌ نحوی‌ قاطع‌ داوری‌ کرد، اما با در نظر گرفتن‌ این‌ نکته‌ که‌ ابن‌ جبیرول‌ فقط بر دو زبان‌ عبری‌ و عربی‌ مسلط بوده‌ است‌، می‌توان‌ به‌ یقین‌ گفت‌، که‌ وی‌ همه آموزش‌ها و مطالعات‌ خود را به‌ وسیله این‌ دو زبان‌، و به‌ ویژه‌ از راه‌ زبان‌ عربی‌، کسب‌ کرده‌ بوده‌ است‌؛ زیرا در آن‌ مرحله تاریخی‌، یعنی‌ سده ۵ق‌/ ۱۱م‌، عربی‌ مهم‌ترین‌ زبانی‌ به‌ شمار می‌رفته‌ است‌، که‌ بخش‌ بسیار مهم‌ و بزرگی‌ از میراث‌ علمی‌ و فلسفی‌ یونان‌ باستان‌ یا بی‌واسطه‌ از یونانی‌، یا با واسطه زبان‌ سریانی‌، به‌ آن‌ زبان‌ برگردانده‌ شده‌ بود. از سوی‌ دیگر می‌دانیم‌، که‌ اندلس‌ اسلامی‌، در آن‌ سده‌، با اندکی‌ اختلاف‌ با خلافت‌ شرقی‌ اسلامی‌، مرکز مهمی‌ برای‌ رویش‌ و گسترش‌ معارف‌ و فرهنگ‌ اسلامی‌ بوده‌ است‌، و آنچه‌ که‌ در حوزه خلافت‌ شرقی‌ اسلامی‌ در این‌ زمینه‌ها پدید می‌آمده‌، به‌ اندلس‌ منتقل‌ می‌شده‌ است‌. بدین‌ سان‌ با اطمینان‌ می‌توان‌ گفت‌، که‌ ابن‌ جبیرول‌، طی‌ عمر کوتاه‌ خود، با برخی‌ از آثار فارابی‌ ، ابن‌ سینا، اخوان‌ الصفاء (ه م‌) و نیز حتماً با برخی‌ از نوشته‌های‌ ترجمه‌ شده افلاطون‌، ارسطو و فیلسوفان‌ نوافلاطونی‌ مکتب‌ اسکندریه‌، چه‌ اصیل‌، چه‌ منحول‌، و همچنین‌ با عقاید و آرای‌ اصیل‌ یا منحول‌ فیلسوفان‌ یونان‌ باستان‌، آشنایی‌ کامل‌ داشته‌ و در نظام‌ فلسفی‌ خود از آن‌ها الهام‌ گرفته‌ بوده‌ است‌.

۵ – مآخذ مهم‌ فلسفی‌ ابن‌ جبیرول‌

در میان‌ منابع‌ گوناگونی‌ که‌ می‌توانسته‌ است‌ در تکوین‌ تفکر و به‌ ویژه‌ جهان‌بینی‌ نوافلاطونی‌ ابن‌ جبیرول‌، نقش‌ تعیین‌ کننده‌ داشته‌ باشد، در اینجا، گذشته‌ از آثار ارسطو، به‌ ویژه‌ نوشته‌های‌ او در منطق‌، می‌توان‌ از چند اثر دیگر نام‌ برد. ابن‌ جبیرول‌ مسلماً نمی‌توانسته‌ است‌ با انئادهای‌ فلوطین‌، یا با کتاب‌ مهم‌ پروکلوس‌۱ (۴۱۰- ۴۸۵م‌، فیلسوف‌ بزرگ‌ نوافلاطونی‌ که‌ در عربی‌ برقلس‌ نامیده‌ می‌شد) به‌ نام‌ «عناصر الهیات‌» آشنایی‌ داشته‌ باشد. ما در اینجا، بی‌آنکه‌ بتوانیم‌ به‌ تفصیل‌ درباره هر یک‌ از مآخذی‌ که‌ مسلماً یا محتملاً، بی‌واسطه‌ یا با واسطه‌، الهام‌ بخش‌ ابن‌ جبیرول‌ بوده‌ است‌، سخن‌ بگوییم‌، به‌ نام‌ بردن‌ عناوین‌ آن‌ها بسنده‌ می‌کنیم‌، و در عرضه‌ داشت‌ عقاید فلسفی‌ وی‌، هر جا که‌ ممکن‌ باشد، به‌ موارد معادل‌ یا مشابه‌ آن‌ها، با آنچه‌ در این‌ مآخذ یافت‌ می‌شود، اشاره‌ می‌کنیم‌:
۱. اثولوجیا منسوب‌ به‌ ارسطو.

[۴] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ج۱، ص۲۱- ۱۵۸، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

۲. رساله فی‌ العلم‌ الالهی‌، منسوب‌ به‌ فارابی‌، که‌ از آن‌ پیش‌تر نام‌ برده‌ شد.

[۵] عبدالرحمان‌ بدوی‌، ج۱، ص۱۶۷، افلوطین‌ عندالعرب‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

[۶] عبدالرحمان‌ بدوی‌، ج۱، ص۱۸۳، افلوطین‌ عندالعرب‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

۳. اقوال‌ حکیم‌ یونانی‌ یا فلوطین‌.

[۷] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ج۱، ص۱۸۴-۱۹۴، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

۴. کتاب‌ الایضاح‌ فی‌ الخیر المحض‌، یا کتاب‌ العلل‌.
۵. نوشته‌های‌ مجعول‌ و منسوب‌ به‌ امپدوکلس‌ (انبادقلس‌، ۴۹۲-۴۳۲ ق‌م‌) از فیلسوفان‌ پیش‌ از سقراط، به‌ ویژه‌ نوشته‌ای‌ با عنوان‌ «کتاب‌ جوهرهای‌ پنجگانه‌»، که‌ اصل‌ عربی‌ آن‌ از میان‌ رفته‌، ولی‌ ترجمه بخشهایی‌ از آن‌ به‌ عبری‌ در دست‌ است‌.

[۸] شهرزوری‌، محمد ابن‌ محمود، ج۱، ص۷۲- ۷۵، نزهه الارواح‌، ترجمه مقصود علی‌ تبریزی‌، به‌ کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌ پژوه‌ و محمد سرور مولایی‌، تهران‌، ۱۳۶۵ش‌.

بر این‌ها باید عقاید منسوب‌ به‌ نخستین‌ فیلسوفان‌ یونان‌ را که‌ در منابع‌ و متون‌ گوناگون‌ عربی‌ یافت‌ می‌شود، افزود، مانند غایه الحکیم‌ مجعول‌ مجریطی‌، الملل‌ و النحل‌ شهرستانی‌، که‌ یکی‌ از نخستین‌ و مهم‌ترین‌ منابع‌ آن‌ها کتاب‌ آراء الفلاسفه از آمونیوس‌ بوده‌ است‌.
۶. رسائل‌ اخوان‌ الصفاء.
۷. نوشته‌های‌ فلسفی‌ ایساک‌ ایسرائلی‌،

[۹] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ترجمه به زبان لاتینی.

به‌ ویژه‌ کتاب‌ مشهورش‌ فی‌ الحدود و الرسوم‌، که‌ اصل‌ عربی‌ آن‌ از میان‌ رفته‌، ولی‌ ترجمه کامل‌ عبری‌ و لاتینی‌ آن‌ در دست‌ است‌.

[۱۰] صاعد بن‌ احمد ابن‌ صاعد اندلسی‌، طبقات‌ الامم‌، ج۱، ص۲۰۳، به‌ کوشش‌ لوئیس‌ شیخو، بیروت‌، ۱۹۱۲م‌.

در میان‌ این‌ منابع‌، ابن‌ جبیرول‌، چنانکه‌ طی‌ مباحث‌ ینبوع‌ الحیاه می‌توان‌ یافت‌، بیش‌ از همه‌ از اثولوجیا و کتاب‌ فی‌ الخیر المحض‌ و رساله فی‌ العلم‌ الالهی‌، که‌ در واقع‌ از مهم‌ترین‌ منابع‌ گرایش‌ و جهان‌بینی‌ نوافلاطونی‌ در جهان‌ اسلامی‌ به‌ شمار می‌روند، بهره‌ گرفته‌ است‌.

۶ – عقاید فلسفی‌

ینبوع‌ الحیاه که‌ مهم‌ترین‌ نوشته فلسفی‌ ابن‌ جبیرول‌ است‌، در شکل‌ یک‌ محاوره‌ میان‌ « استاد و شاگرد » تنظیم‌ شده‌ و ۵ رساله‌ را در برمی‌گیرد، و هر رساله‌ به‌ چندین‌ فصل‌ تقسیم‌ می‌شود؛ در این‌ میان‌ رساله سوم‌ مفصل‌ترین‌ آنها و دارای‌ ۵۸ فصل‌ است‌. محور اساسى‌ فلسفه ابن‌ جبیرول‌ در این‌ کتاب‌، طرح‌ و بررسى‌ دو مساله بنیادی است‌: ماده کلیه‌ و صورت‌ کلیه‌، شناخت‌ این‌ دو، وسیله‌ای برای شناخت‌ «ذات‌ نخستین‌» (یا چنانکه‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ در متن‌ عربی‌ بوده‌ است‌: الهویه الاولی‌) است‌ که‌ ابن‌ جبیرول‌ آن‌ را خداوند می‌نامد. وی‌ می‌گوید: «شناختی‌ که‌ انسان‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده‌ است‌، شناخت‌ همه چیزهاست‌ چنانکه‌ هستند، و بیش‌ از همه‌ شناخت‌ ذات‌ نخستین‌، که‌ نگهدارنده‌ و محرک‌ اوست‌»،

[۱۱] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۷۲، ترجمه به زبان لاتینی.

اما توانایی‌ آدمی‌ برای‌ دست‌ یافتن‌ به‌ شناخت‌ ذات‌ نخستین‌ محدود است‌. آنچه‌ ناشناختنی‌ است‌، «ذات‌ ذات‌» اوست‌ (یا اویی‌ اوست‌)، بدون‌ مخلوقاتش‌. او را فقط می‌توان‌ از راه‌ آثار و افعالش‌ شناخت‌، زیرا علم‌ عبارت‌ است‌ از ادراک‌ معلوم‌ از سوی‌ عالم‌. ذات‌ نخستین‌ نامتناهی‌ است‌ و هیچ‌ گونه‌ پیوند و همانندی‌ با عقل‌ ما ندارد، اما چگونه‌ می‌توان‌ دریافت‌ که‌ ذات‌ نخستین‌ وجود دارد؟ در اینجا ابن‌ جبیرول‌، با توجه‌ به‌ پرسشهای‌ چهارگانه‌ سنتی‌ فلسفه‌ (که‌ اصل‌ آن‌ها به‌ ارسطو باز می‌گردد)، یعنی‌: که‌ هست‌ (اِن‌َّ) ؟ آیا هست‌ (مطلب‌ هل‌) ؟ چرا هست‌ (مطلب‌ لِم‌َ) ؟ چه‌ هست‌ (مطلب‌ ما) ؟ و چه‌ چیزی‌ هست‌ (مطلب‌ اَی‌ّ) ؟ – یادآوری‌ می‌شود که‌ دو مطلب‌ اخیر نزد ارسطو یکی‌ به‌ شمار می‌روند – تنها به‌ پرسش‌ نخست‌ می‌پردازد و هتی‌ ذات‌ نخستین‌ را حقیقتی‌ پرسش‌ ناپذیر و مسلم‌ می‌شمارد، و وسیله راه‌ یافتن‌ به‌ این‌ حقیقت‌ را نخست‌ بررسی‌ چه‌ چیزی‌ «وجود کلی‌» و عوارض‌ ممکنه آن‌ و سپس‌ بررسی‌ حرکت‌ و اراده‌، که‌ حاکم‌، نافذ و نگهدارنده ذات‌ همه اشیاست‌، می‌شمارد. تأکید بر این‌ نکته‌ لازم‌ است‌، که‌ مقصود ابن‌ جبیرول‌ از «وجود کلی‌» نه‌ باری‌ تعالی‌، بلکه‌ وجود مخلوق‌ یا مبتدع‌ است‌ که‌ متکثر است‌، اما این‌ وجود کلی‌، هر چند مختلف‌ و متکثر است‌، بر دو بنیاد یا ریشه‌ قرار دارد، که‌ به‌ وسیله آن‌ها نگهداشته‌ می‌شود و به‌ اعتبار آن‌ها دارای‌ وجود است‌. این‌ دو همانا « مادّه کلیه‌» و « صورت‌ کلیه‌» ‌اند. این‌ها دو ریشه هستی‌ همه موجوداتند، و هر آنچه‌ که‌ وجود دارد از آن‌ها پدید آمده‌ است‌

[۱۲] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص‌۷۴- ۷۳، ترجمه به زبان لاتینی.

۶.۱ – هدف‌ اصلی‌ از هستی‌ انسان‌

هدف‌ اصلی‌ از هستی‌ انسان‌ در این‌ جهان‌ باید دست‌ یافتن‌ به‌ معرفت‌ باشد، اما آنچه‌ در این‌ رهگذر از همه‌ لازم‌تر است‌، شناخت‌ خویشتن‌ و شناخت‌ علت‌ غایی‌ وجود خویش‌ است‌، که‌ انسان‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ آفریده‌ شده‌ است‌، و تنها از راه‌ این‌ شناخت‌ است‌ که‌ آدمی‌ می‌تواند به‌ سعادت‌ برسد؛ اما علت‌ غایی‌ پیدایش‌ انسان‌ چیست‌؟ اتصال‌ روح‌ او به‌ جهان‌ فرازین‌ (عالم‌ اعلی‌)، زیرا هر چیزی‌ به‌ آنچه‌ همانند اوست‌، باز می‌گردد. رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ غایی‌ از رهگذر علم‌ و عمل‌ ممکن‌ است‌، زیرا روح‌ به‌ وسیله این‌ دو می‌تواند به‌ عالم‌ اعلی‌ واصل‌ شود. علم‌ سرانجام‌ به‌ عمل‌ رهنمون‌ می‌شود، و عمل‌ روح‌ را از تضادهای‌ آن‌ فرا‌تر می‌کشد و آن‌ را به‌ طبیعت‌ و جوهر خود باز می‌گرداند. خلاصه‌، علم‌ و عمل‌ روح‌ را از اسارت‌ طبیعت‌ آزاد می‌کنند و آن‌ را از تاریکی‌ها و تیرگیهایش‌ پالوده‌ می‌سازند و بدین‌ سان‌، روح‌ به‌ عالم‌ اعلایش‌ باز می‌گردد.

[۱۳] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۷۰ -۶۹، ترجمه به زبان لاتینی.

[۱۴] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ج۱، ص۲۱، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

[۱۵] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ج۱، ص۱۱۷، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

اکنون‌، چنانکه‌ گفته‌ شد، چون‌ دو ریشه‌ یا بنیاد وجود دارند، که‌ همه چیز‌ها به‌ آن‌ها باز می‌گردند، یعنی‌ ماده کلیه‌ و صورت‌ کلیه‌، بنابر این‌ یکی‌ از این‌ دو حامل‌ است‌ و دیگری‌ محمول‌، بدین‌ سان‌ بررسی‌ و شناختن‌ آن‌ها برای‌ شناخت‌ اراده ( الهی‌ ) و شناخت‌ ذات‌ نخستین‌ سودمند و ضروری‌ است‌.

۶.۲ – تقسیم شناختها به سه بخش

ابن‌ جبیرول‌ مجموع‌ شناخت‌ها را به‌ ۳ بخش‌ تقسیم‌ می‌کند: «شناخت‌ ماده و صورت‌، شناخت‌ اراده‌ شناخت‌ ذات‌ نخستین‌»؛ زیرا در جهان‌ هستی‌ جز ماده‌ و صورت‌، ذات‌ نخستین‌ و اراده‌ای‌ که‌ واسطه‌ میان‌ آنهاست‌، چیز دیگری‌ یافت‌ نمی‌شود؛ از آن‌ دو که‌ هر آفریده‌ای‌ باید دارای‌ یک‌ علت‌ و یک‌ واسطه‌ باشد. در پهنه هستی‌، ذات‌ نخستین‌، علت‌ است‌. مخلوق‌ وی‌ ماده‌ و صورتند، و اراده‌ واسطه میان‌ آنهاست‌. به‌ دیگر سخن‌، ماده‌ و صورت‌، شاخه‌ای‌ یا فرعی‌ از اراده‌ یا مخلوق‌ آنند

[۱۶] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۷۵-۷۷، ترجمه به زبان لاتینی.

۶.۳ – روشهای شناختن‌ ماده‌ کلیه‌ و صورت‌ کلیه‌

اکنون‌ ابن‌ جبیرول‌ به‌ طرح‌ این‌ مسأله‌ می‌پردازد، که‌ برای‌ شناختن‌ ماده‌ کلیه‌ و صورت‌ کلیه‌، باید دو روش‌ یا شیوه‌ را به‌ کار برد: یکی‌ روش‌ کلی‌ عام‌ و دیگری‌ روش‌ جزئی‌ خاص‌؛ زیرا شناخت‌ هر موضوع‌ مورد پژوهش‌، فقط از راه‌ صفات‌ و خصوصیاتی‌ که‌ از آن‌ جدایی‌ ناپذیرند، ممکن‌ است‌، و ما پس‌ از پی‌بردن‌ به‌ وجود این‌ صفات‌ و خصوصیات‌، می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ چیزی‌ وجود دارد، که‌ این‌ صفات‌ و خصوصیات‌ به‌ آن‌ تعلق‌ دارند. گفته‌ شد که‌ یک‌ ماده کلیه‌ برای‌ همه موجودات‌ یافت‌ می‌شود. صفات‌ یا خصوصیات‌ عبارتند از اینکه‌: قائم‌ به‌ خود است‌، دارای‌ ذات‌ یا ماهیت‌ یگانه‌ است‌، حامل‌ تنوع‌ و تکثر است‌ و به‌ همه‌ چیز ذات‌ و نام‌ می‌بخشد. پس‌ ماده‌ای‌ وجود دارد، زیرا اگر وجود نداشته‌ باشد، نمی‌تواند موضوع‌ یا زیرنهادی‌ برای‌ موجودی‌ باشد. این‌ ماده‌ باید قائم‌ به‌ خود و در خود موجود باشد، وگرنه‌ جست‌ و جو و استدلال‌ تا بی‌پایان‌ ادامه‌ خواهد یافت‌؛ باید دارای‌ ذاتی‌ یگانه‌ باشد، زیرا ما در جست‌ و جوی‌ ماده‌ای‌ یگانه‌ برای‌ همه موجودات‌ هستیم‌؛ این‌ ماده‌ همچنین‌ باید حامل‌ اختلاف‌، تنوع‌ و تکثر باشد، زیرا همه این‌ها فقط به‌ وسیله صورت‌ها پدید می‌آیند، و صورت‌ها به‌ خودی‌ خود وجود ندارند؛ و نیز این‌ ماده کلیه‌ باید به‌ همه چیز‌ها ذات‌ و نام‌ ببخشد، زیرا همان‌ گونه‌ که‌ حامل‌ و نگهدارنده همه‌ چیزهاست‌، باید در همه چیز‌ها موجود باشد، و چون‌ در همه چیز‌ها موجود است‌، پس‌ باید بر همه آن‌ها ذات‌ و نام‌ بخشد؛ زیرا هر چیزی‌ مرکب‌ از ماده‌ای‌ است‌، که‌ موضوع‌ (یا زیرنهاد) برای‌ صورت‌ آن‌ چیز است‌ (مقصود همان‌ اصطلاح‌ ارسطویی‌ hupokeimenon = لاتینی‌ substratum است‌). بدین‌ سان‌ روش‌ کلی‌ عام‌ عبارت‌ است‌ از بررسی‌ صفات‌ و خصوصیات‌ ماده‌ کلیه‌ و صورت‌ کلیه‌، که‌ عقل‌ به‌ آن‌ها نسبت‌ می‌دهد، و سپس‌ بررسی‌ خود این‌ صفات‌ و خصوصیات‌ در اشیاء موجود؛ اما روش‌ جزئی‌ خاص‌ عبارت‌ است‌ از بررسی‌ همه جوهرهای‌ محسوس‌ و معقول‌، و تجزیه هر یک‌ از این‌ جوهر‌ها، در عقل‌، به‌ صورت‌ و ماده آن‌، و در پی‌ آن‌، ترکیب‌ هر یک‌ از آن‌ها، یعنی‌ ماده‌ و صورت‌، در همه جوهر‌ها، و سرانجام‌ اثبات‌ وجود ماده کلیه‌ و صورت‌ کلیه‌.

[۱۷] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۴۵-۴۶، ترجمه به زبان لاتینی.

[۱۸] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۲۷۲، ترجمه به زبان لاتینی.

ابن‌ جبیرول‌، این‌ روش‌ جزئی‌ خاص‌ را در سراسر کتاب‌ به‌ کار می‌برد. بدین‌ سان‌ که‌ از بررسی‌ چیزهای‌ محسوس‌ آغاز می‌کند، یعنی‌: مصنوعات‌، معدنیات‌، گیاهان‌، موجودات‌ جاندار و سپس‌ به‌ ارکان‌ یاعناصر می‌پردازد، تا به‌ جسم‌ می‌رسد، و همیشه‌ در اثبات‌ این‌ امر می‌کوشد، که‌ چیزهای‌ فرازین‌ (اَعلی‌)، زیرنهاد ( موضوع‌ ) برای‌ چیزهای‌ فرودین‌ (اسفل‌) هستند. در هر یک‌ از موجودات‌، یک‌ ماده جزئی‌ طبیعی‌ یا یک‌ ماده جزئی‌ مصنوع‌ یافت‌ می‌شود. ابن‌ جبیرول‌، به‌ وسیله تجرید هر یک‌ از اشیاء جزئی‌ به‌ چهار عنصر می‌رسد، که‌ درآمیختگیهای‌ گوناگون‌ آن‌ها، علت‌ ترکیب‌ اشیاء جزئی‌ طبیعی‌ و مصنوع‌ می‌شود. همه این‌ عناصر چهارگانه‌، باید دارای‌ بنیادی‌ مشترک‌ باشند، که‌ همانا «ماده‌» ای‌ است‌ که‌ همه اشیاء طبیعی‌ و مصنوع‌ در زیر سپهر ماه‌ (فلک‌ قمر) و نیز هرگونه‌ کون‌ و فسادی‌ به‌ وسیله آن‌ روی‌ می‌دهد. ابن‌ جبیرول‌، این‌ ماده‌ را، در بسیاری‌ موارد «هیولی‌» می‌نامد، که‌ در واقع‌ همان‌ هیولی‌ الاولی‌ (ماده نخستین‌) ارسطویی‌ است‌

[۱۹] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۴۹-۵۳، ترجمه به زبان لاتینی.

اکنون‌ ما در طبیعت‌ تنها با چیزهایی‌ روبرو نیستیم‌، که‌ در معرض‌ پیدایی‌ و تباهیند بلکه‌ همچنین‌ اجرام‌ یا اجسام‌ آسمانی‌ را می‌یابیم‌. در این‌ها نیز باید ماده‌ای‌ مشترک‌ وجود داشته‌ باشد، غیر از ماده موجود در چیزهایی‌ که‌ در معرض‌ کون‌ و فساد قرار دارند. اقسام‌ ماده‌ عبارتند از: ماده جزئی‌ مصنوع‌، ماده جزئی‌ طبیعی‌، ماده‌ کلی‌ طبیعی‌، و سرانجام‌ آنچه‌ که‌ ابن‌ جبیرول‌ آن‌ را «ماده فلکی‌» می‌نامد.

[۲۰] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۵۵ -۵۴، ترجمه به زبان لاتینی.

[۲۱] رسائل‌ اخوان‌ الصفا، بیروت‌، ج۲، ص۶، دار صادر.

از سوی‌ دیگر، هر یک‌ از این‌ مواد دارای‌ صورتی‌ است‌، که‌ به‌ تعبیر ابن‌ جبیرول‌، بر آن‌ بار شده‌ است‌. پس‌ در همه محسوسات‌، یک‌ ماده کلیه‌ وجود دارد، که‌ جسم‌ است‌، و یک‌ صورت‌ کلیه‌، یعنی‌ هر آنچه‌ که‌ بر جسم‌ بار شده‌ است‌؛ صورت‌ اشیاء جزئی‌ مصنوع‌ منبعث‌ از صورتهای‌ کلی‌ عناصر است‌، و این‌ها نیز منبعث‌ از «صورت‌» کلی‌ در معرض‌ کون‌ و فسادند. این‌ صورت‌ اخیر، یا صورت‌ فلکی‌، منبعث‌ از صورت‌ کلیه موجودات‌ محسوس‌ است‌. بدین‌ سان‌ ماده‌ها و صورتهای‌ همه چیزهای‌ جزئی‌ محسوس‌، به‌ یک‌ ماده یگانه‌، که‌ همان‌ جسم‌ مطلق‌ است‌، و به‌ یک‌ صورت‌ یگانه‌ پیوسته‌اند، که‌ می‌توان‌ آن‌ها را همه آن‌ چیزی‌ نامید که‌ در یک‌ جسم‌ وجود دارند.
اکنون‌ برای‌ شناختن‌ ماده‌ جسمانی‌، یعنی‌ جوهری‌ که‌ نگهدارنده‌ و حامل‌ جسمیت‌ جهانی‌ است‌، باید به‌ بررسی‌ موادی‌ پرداخت‌، که‌ پیش‌ از این‌ آن‌ها را برشمردیم‌. جهان‌ محسوس‌ یک‌ موجود جسمانی‌ است‌؛ و درست‌ همان‌ گونه‌ که‌ جسم‌، موجودی‌ است‌ مصور به‌ صورتهای‌ ویژه آن‌، و بدین‌ سان‌ می‌توان‌ آن‌ را ماده‌ برای‌ صورتهایی‌ دانست‌ که‌ بر آن‌ بار شده‌اند، مانند: شکل‌ها، رنگ‌ها و همه اعراض‌ دیگر؛ پس‌ به‌ همان‌ گونه‌ نیز باید چیزی‌ وجود داشته‌ باشد، که‌ ماده‌ای‌ برای‌ جسمیت‌ و جسمیت‌ صورتی‌ برای‌ آن‌ باشد. رابطه‌ جسمیت‌ با ماده‌ای‌ که‌ حامل‌ آن‌ است‌، همانند رابطه‌ای‌ است‌ که‌ میان‌ صورت‌ کلی‌ محسوس‌، یعنی‌ مجموع‌ شکل ‌ و رنگ‌ و جسمیت‌ که‌ حامل‌ آن‌ است‌، وجود دارد. پس‌ باید ماده‌ای‌ محسوس‌ وجود داشته‌ باشد که‌ حامل‌ صورت‌ جسم‌ است‌. بدین‌ سان‌ ما به‌ ادراک‌ یک‌ «ماده مطلقاً کلّی‌» می‌رسیم‌. که‌ برای‌ اینکه‌ جسم‌ شود، باید به‌ وسیله جسمیت‌ متعین‌ گردد، و این‌ همان‌ ماده کلی‌ محسوس‌ است‌. ما از این‌ رهگذر، همچنین‌ به‌ ادراک‌ یک‌ «صورت‌ مطلقاً کلی‌» می‌رسیم‌، که‌ جسمیت‌ در آن‌ همچون‌ موردی‌ جزئی‌ گنجانده‌ شده‌ است‌

[۲۲] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۵۸ -۵۷، ترجمه به زبان لاتینی.

بنابراین‌ ماده کلیه‌ برای‌ اینکه‌ جسم‌ شود، به‌ تعین‌ خاصی‌ نیازمند است‌، که‌ جسمیت‌ آن‌ را بدان‌ می‌بخشد، و بنیاد مشترکی‌ را برای‌ آنچه‌ جسم‌ است‌ و آنچه‌ جسم‌ نیست‌، عرضه‌ می‌کند. زیرا آنچه‌ جسم‌ نیست‌، روح‌ است‌. بنابراین‌، صورت‌ کلیه‌، در خودش‌، دربرگیرنده همه صورتهاست‌، چه‌ صورتهای‌ جوهرهای‌ روحانی‌، چه‌ صورتهایی‌ که‌ در اشیاء محسوس‌ وجود دارند.

۶.۴ – نظریه جسورانه

در اینجاست‌ که‌ ابن‌ جبیرول‌ یکی‌ از جسورانه‌ترین‌ نظریات‌ خود را مطرح‌ می‌کند و می‌گوید که‌ ماده کلیه‌، مشترک‌ میان‌ جوهرهای‌ جسمانی‌ و جوهرهای‌ عقلی‌ است‌؛ زیرا در جوهرهای‌ معقول‌ نیز جز ماده‌ و صورت‌ یافت‌ نمی‌شود، همان‌ گونه‌ که‌ در همه مخلوقات‌ نیز جز این‌ دو را نمی‌توان‌ یافت‌. در این‌ میان‌ فقط «فعال‌ اول‌» عزّ و جل‌ّ است‌، که‌ نه‌ ماده‌ است‌ نه‌ صورت‌،

[۲۳] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ترجمه به زبان لاتینی.

[۲۴] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ج۱، ص۵۱، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

[۲۵] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ج۱، ص۵۲، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

[۲۶] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ج۱، ص۶۲، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

[۲۷] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ج۱، ص۹۸، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

زیرا «بیرون‌ از فاعل‌ اول‌، چیزی‌ جز ماده‌ و صورت‌ وجود ندارد»

[۲۸] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۲۲۹، ترجمه به زبان لاتینی.

[۲۹] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۲۲۸، ترجمه به زبان لاتینی.

پس‌ جوهرهای‌ عقلی‌ یا معقول‌ نیز دارای‌ یک‌ ماده کلیه‌ یک‌ صورت‌ کلیه‌اند، به‌ دیگر سخن‌، هر یک‌ از آن‌ها نیز مرکب‌ از ماده‌ و صورت‌ است‌. جوهرهای‌ عقلی‌، حتی‌ لطیف‌ترین‌ آن‌ها، نه‌ ماده محضند نه‌ صورت‌ محض‌، بلکه‌ مرکبند از هر دو

[۳۰] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۲۱۸ -۲۱۷، ترجمه به زبان لاتینی.

زیرا در جوهریت‌ مانند جوهرهای‌ دیگرند و اختلاف‌ آن‌ها فقط در معرفت‌ و کمال‌ است‌. البته‌ ممکن‌ نیست‌ که‌ جوهر عقلی‌ جز یک‌ چیز یگانه‌ باشد، به‌ همین‌ نحو ممکن‌ نیست‌ که‌ دو ماده‌ یا دو صورت‌ باشد؛ پس‌ باید هم‌ ماده باشد هم‌ صورت‌، اما از آن‌جا که‌ مفهوم‌ روحانیت‌ مقابل‌ مفهوم‌ جسمیت‌ است‌، و این‌ مفهوم‌ اخیر باید بر چیز دیگری‌ حمل‌ شده‌ باشد که‌ آن‌ را متعین‌ کند، پس‌ جوهر روحانی‌ نیز باید به‌ همان‌ نحو، مرکب‌ باشد؛ یعنی‌ این‌ امر، که‌ جوهر روحانی‌ به‌ عقل‌ و روح‌ ( نفس‌) تقسیم‌ می‌شود، و روح‌ و عقل‌ نیز منقسم‌ در اجسامند، دلیل‌ بر انقسام‌ آن‌ها به‌ ماده و صورت‌ است‌. در میان‌ جوهرهای‌ روحانی‌ نیز، برخی‌ بسیط‌تر و کامل‌تر از دیگرانند، و بدین‌ سان‌ بر فراز روحانیتی‌ که‌ پس‌ از اجسام‌ قرار دارد، یک‌ کامل‌ترین‌ روحانیت‌ وجود دارد.

[۳۱] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۲۱۹، ترجمه به زبان لاتینی.

این‌ نظریه‌، که‌ جوهرهای‌ عقلی‌ نیز مرکب‌ از ماده‌ و صورتند، نکته تازه‌ای‌ است‌ که‌ از سوی‌ ابن‌ جبیرول‌ مطرح‌ شده‌ است‌. برای‌ پیگیری‌ آن‌، لازم‌ است‌ که‌ بار دیگر به‌ ماده کلیه‌ و صورت‌ کلیه‌ نگاهی‌ بیفکنیم‌. در اینجا، از یکسو، می‌توان‌ پرسید، که‌ این‌ صورت‌ کلیه‌ چگونه‌ باید باشد. پیش‌ از هر چیز، باید واجد تعیناتی‌ چنان‌ کلی‌ باشد، که‌ همه خصوصیات‌ متمایز کننده اشیاء از یکدیگر، در آن‌، همچون‌ موارد جزئی‌، یافت‌ شوند. از سوی‌ دیگر، می‌دانیم‌ که‌ ارسطو آن‌ تعینات‌ کلی‌ را، که‌ همه تعینات‌ دیگر، تخصیصات‌ آن‌ها به‌ شمار می‌روند، معرفی‌ کرده‌ و آن‌ها را «مقولات‌» یا محمولات‌ نامیده‌ است‌.
پس‌ صورت‌ کلی‌ نمی‌تواند چیز دیگری‌ باشد، جز مجموع‌ مقولات‌، بر این‌ پایه‌ ابن‌ جبیرول‌ می‌گوید: « مقولات‌ نهگانه‌ همان‌ صورت‌ کلیه‌اند»

[۳۲] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۶۹، ترجمه به زبان لاتینی.

البته‌ به‌ یادداشت‌ که‌ مقصود از صورت‌ کلیه‌ در اینجا، همانا صورت‌ کلی‌ اجسام‌ است‌

[۳۳] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳، ترجمه به زبان لاتینی.

ماده کلیه‌، بر عکس‌، بنیاد مشترک‌ برای‌ همه‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ آن‌ها را به‌ وسیله مقولات‌ تعریف‌ کرد. طبق‌ تعریف‌ ابن‌ جبیرول‌، ماده کلیه‌ «جوهری‌ است‌ که‌ نگهدارنده‌ یا حامل‌ مقولات‌ نهگانه‌ است‌»

[۳۴] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۶۸- ۶۹، ترجمه به زبان لاتینی.

وی‌ این‌ ماده کلیه‌ را، که‌ حامل‌ همه صورتهاست‌، به‌ کتابی‌ مصور و دفتری‌ یا مجلدی‌ خط کشیده‌ یا مسطر، تشبیه‌ می‌کند. در اینجا اشاره‌ به‌ این‌ نکته‌ مناسب‌ است‌، که‌ ابن‌ جبیرول‌، همچون‌ اندیشمندی‌ نوافلاطونی‌، اشیاء ظاهر یا دیدنی‌ را در این‌ جهان‌ ، نگاره‌ای‌ (مثال‌) از اشیاء باطن‌ یا نادیدنی‌، در عالم‌ عقلی‌، می‌شمارد، به‌ دیگر سخن‌، برای‌ او جهان‌ کوچک‌ (عالم‌ صغیر) مثال‌ جهان‌ بزرگ‌ (عالم‌ کبیر) است‌.

[۳۵] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۱۰۹، ترجمه به زبان لاتینی.

[۳۶] سلیمان‌ بن‌ یحیی ‌ابن‌ جبیرول‌، ینبوع‌ الحیاه، ج۱، ص۶۸، ترجمه به زبان لاتینی.

[۳۷] عبدالرحمان‌ بدوی‌، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۹۳، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.

[۳۸] رسائل‌ اخوان‌ الصفا، بیروت‌، ج۳، ص۲۱۲، دار صادر.

۶.۵ – جوهرهای‌ بسیط و واسطه

یکی‌ از مباحث‌ بسیار مهمی‌ که‌ ابن‌ جبیرول‌ بدان‌ می‌پردازد، وجود جوهرهای‌ بسیط است‌ که‌ اکثر فصلهای‌ رساله سوم‌ ینبوع‌ الحیاه را بدان‌ اختصاص‌ می‌دهد، و برهانهای‌ متعددی‌ درباره آن‌ها اقامه‌ می‌کند، و سپس‌ درباره «جوهرهای‌ واسطه‌» سخن‌ می‌گوید. در آغاز رساله سوم‌، مسائل‌ و نظریات‌ شایسته توجهی‌ درباره خداوند، در رابطه‌ با جوهرهای‌ واسطه‌، مطرح‌ می‌شوند که‌ عصاره جهان‌

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.