پاورپوینت کامل ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
ابوالفرج اصفهانی
دیگر کاربردها: ابوالفرج اصفهانی.
علی بن حسین بن محمد بن احمد بن هیثم، معروف به ابوالفرج اصفهانی (م ۳۵۶ ه. ق). در سال ۲۸۴ ه..ق در اصفهان متولد و در بغداد، مراحل رشد و نمو را طی کرد. ابوالفرج اصفهانی از نوادگان مروان بن حکم یا هشام بن عبدالملک، شخصیتی مورد اعتماد و متجرّد در علوم مختلف مثل شعر، معانی، اخبار، حدیث، لغت، نحو، سیر و مغازی، طب و نجوم میباشد که از او فردی مورد احترام و دارای منزلت رفیع ساخته است. او در مجالس ادبی و علمی بغداد صاحب شهرت بوده و بدین جهت در حکومت آل بویه صاحب مکانت و منزلت و کاتب دولت رکن الدوله بوده است. از آثار وی می توان به مقاتل الطالبین اشاره کرد.
فهرست مندرجات
۱ – بررسی منابع
۱.۱ – اطلاع یاقوت از ابوالفرج
۱.۲ – الاغانی ابوالفرج
۱.۳ – مؤلفان شیعه
۲ – معرفی
۳ – خاندان ابوالفرج
۴ – اختلاف در محل تولد
۵ – مسافرتها
۵.۱ – سفر به کوفه
۵.۲ – سفر به انتاکیه
۵.۳ – سفر به بصره
۵.۴ – سفر به اهواز
۵.۵ – سفر به دسکره الملک
۶ – عدم اطلاع از زندگی ابوالفرج
۷ – اقامت در بغداد
۸ – اساتید و مشایخ
۸.۱ – استاد موسیقی ابوالفرج
۹ – دوستان و همنشینان
۹.۱ – مهلبی
۹.۲ – قاضیی
۹.۳ – ابوالقاسم علی تنوخی
۹.۴ – ابو عبدالله بریدی
۹.۵ – مستنصر
۹.۶ – دیگران
۱۰ – بررسی ارزش کتاب الاغانی
۱۰.۱ – وزیر مغربی
۱۰.۲ – روایت یاقوت
۱۰.۳ – ملاقات ابوالفرج با صاحب
۱۰.۴ – اهدای اغانی به سیف الدوله
۱۱ – کاتب نبودن ابوالفرج برای رکن الدوله
۱۲ – شخصیت
۱۳ – مذهب
۱۴ – شخصیت علمی
۱۴.۱ – علم انساب
۱۴.۲ – علم موسیقی
۱۵ – شاگردان
۱۶ – شعر ابوالفرج
۱۷ – نثر ابوالفرج
۱۸ – وفات
۱۹ – آثار
۱۹.۱ – کتابهای شعری
۱۹.۲ – کتاب ادبی
۱۹.۳ – کتب معرفی اشخاص
۱۹.۴ – تبارنامهها
۱۹.۵ – اخبار و روایات اعراب
۱۹.۶ – کتابهای مذهبی
۲۰ – عناوین مرتبط
۲۱ – پانویس
۲۲ – منبع
۱ – بررسی منابع
ابوالفرج با بسیاری از بزرگترین نویسندگان فرهنگ عربی معاصر، و با بسیاری نیز دوست و همنشین بود: تنوخی و ابن ندیم به او نزدیک بودند و ابو نعیم اصفهانی در بغداد به دیدار او شتافت
[۱] تنوخی، نشوار، ۱ج، ص۱۸.
[۲] الفرج، ج۴، ص۳۸۳.
[۳] ابن ندیم، ص۱۵۸.
[۴] ابو نعیم، ج۲، ص۲۲.
با اینکه ثعالبی و ابو حیان توحیدی و خطیب بغدادی اندکی بعد از زمان ابوالفرج کتابهای بزرگی در زمینه ادب تالیف کردند، ملاحظه میشود که هیچ یک به زندگی ابوالفرج نپرداختهاند. تنوخی در نشوار تنها یک بار به صلههای کلانی که وزیر مهلبی به ابوالفرج میداده است، اشاره میکند.
[۵] نشوار، تنوخی، ج۱، ص۷۴.
ابن ندیم فهرست نسبتا خوبی از آثار او به دست داده است
[۶] ابن ندیم، ص۱۲۸.
ثعالبی عمدتا شعر او را مورد توجه قرار داده و ۱۲ قطعه کوتاه و بلند از آثار او نقل کرده است.
[۷] ثعالبی، ج۳، ص۱۰۹- ۱۱۳.
۱.۱ – اطلاع یاقوت از ابوالفرج
اطلاعاتی که خطیب بغدادی میدهد، اندکی بیشتر است، اما او هم چیز عمدهای بر این آگاهیها نمیافزاید. حدود دو سده پس از خطیب، یاقوت میکوشد که اطلاعات جامع تری از احوال ابوالفرج فراهم آورد. وی پس از ذکر نام و نسب و دامنه اطلاعات ابوالفرج و نیز بحث جالبی درباره تاریخ وفات او، از شیوخ و شاگردان او نام میبرد و آنگاه به روایات و داستانهایی که درباره او نقل کردهاند، میپردازد و در همه موارد منابع خود را نیز ذکر میکند. از همین امر اهمیت کار او آشکار میشود، زیرا چند روایت جالب- هر چند قابل انتقاد- از وزیر مغربی و نیز از ادب الغربای ابوالفرج نقل کرده است که برخی از آنها منحصر به فرد هستند، مثلا روایات مهمی را که وی از نشوار تنوخی آورده است، در چاپهای این کتاب نمیتوان یافت.
دین سان یاقوت مهمترین و وسیعترین منبع شرح احوال ابوالفرج گردیده و همه گفتارهای گوناگون دانشمندان پس از او و نویسندگان معاصر در این باره بر روایات او استوار شده است. منابع پس از او، چون قفطی، ابن خلکان، ابن خلدون، ابن شاکر کتبی، ذهبی و دیگران هیچ چیز تازهای، جز برخی اظهار نظرها و نقدهای جالب، به دست نمیدهند. در تحقیقات معاصران نیز ابوالفرج چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خاورشناسان هیچ کار جدی درباره او انجام ندادهاند.
۱.۲ – الاغانی ابوالفرج
نیکلسون، بروکلمان، عبد الجلیل و بلاشر به ذکر کلیات و تکرار روایات کهن اکتفا کردهاند. مایه اصلی همه مقالات عربی نیز همان روایات کهن است: احمد امین در ظهر الاسلام، صقر در مقدمه مقاتل و جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغه العربیه، نویسندگان مقدمه اغانی چاپ دار الکتب و بسیاری دیگر سخن تازهای نیاوردهاند.
در این میان، تنها زکی مبارک در النثر با دیدی انتقادی به ابوالفرج و کتاب اغانی او نگریسته است و در حب ابن ابی ربیعه، هنگام نقل روایات او جانب احتیاط را نگه داشته و از اینکه نویسندگان معاصر، چون جرجی زیدان و طه حسین بدون توجه به شخصیت ابوالفرج و چگونگی تکوین اغانی، روایات او را اساس قرار داده و نظرات عامی درباره اجتماع زمان او اظهار داشتهاند، تاسف میخورد.
[۸] النثر، ج۱، ص۲۸۹- ۳۰۲.
[۹] حب، ص۳۴- ۳۸.
اعتبار و شهرت فراگیر اغانی از یک سو و شخصیت شگفت ابوالفرج و داستانها و روایات بی شماری که از عیاشی، باده نوشی و هرزه درایی مردمان در سدههای نخستین نقل کرده است، از سوی دیگر، گویی مانع آن میشد که نویسندگان به تجزیه و تحلیل زندگی و آثار او بپردازند. به همین جهت است که همگان به ذکر اخبار او اکتفا میکردند و تن به تجزیه و تحلیل شخصیت او، یا آثارش نمیدادند. حتی زمانی که فرهنگستان قاهره از نویسندگان و پژوهشگران خواست که به این کار اقدام کنند، هیچ کس به این کار دست نزد.
[۱۰] خلفالله، ص۲۳۴.
اما طی سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ م سه نویسنده عرب به شرح احوال ابوالفرج روی آوردند. محمد عبدالجواد اصمعی که در دار الکتب قاهره کتابدار بود، کتابی با عنوان ابوالفرج الاصفهانی، و کتابه الاغانی، در ۱۹۵۱ م تالیف کرد که در واقع آن هم چیزی جز مجموعهای ناقص از روایات مربوط به ابوالفرج نیست. در همان سال، شفیق جبری در سوریه به شرح احوال ابوالفرج پرداخت. وی در درجه اول، کتاب اغانی را مورد توجه قرار داده و به موضوعاتی، چون انتقاد ابوالفرج از راویان، انتقاد راویان از او، مکتب خانهها، مجالس، میخانهها، و سرانجام وضعیت زنان پرداخته و مجموعهای از روایات کتاب را که بر آن معانی دلالت دارند، نقل کرده است. جبری اصرار دارد که در بحث خود، هرگز از منبعی جز اغانی استفاده نکند. به این جهت، شرح حال مؤلف در اثر او موجود نیست و تنها صفحات ۲۱ تا ۴۳ به بیان شخصیت او از خلال اغانی اختصاص یافته است. این کتاب با عنوان دراسه الاغانی در دمشق منتشر شده است. در ۱۹۵۳ م، محمد احمد خلف الله، کتاب صاحب الاغانی ابوالفرج الاصفهانی الروایه را در قاهره انتشار داد. کار خلف الله با آنچه پیش از او تالیف شده بود- و حتی با آنچه پس از او نگاشتهاند- تفاوت فاحش دارد. وی با هوشمندی و دقت، روایات را مورد بررسی و انتقاد قرار داده و از آنجا که منابع بسیاری را بررسی کرده، توانسته است نظرات تازه و جسورانهای درباره ابوالفرج عرضه کند. هر چند، گاه استنتاجهای او اغراق آمیز و غیر قابل پذیرش است.
کتابی دیگر نیز از شفیق جبری در ۱۹۵۵ م (بیروت) منتشر شده که سراسر آن به مؤلف اغانی اختصاص یافته است. پس از آن ۳ کتاب دیگر، منحصرا درباره اغانی تالیف شده: نخست، معانی الاصوات فی کتاب الاغانی از جرجیس فتح الله (بغداد، ۱۹۵۸ م)؛ سپس، شروح الاصفهانی فی کتاب الاغانی از طلال سالم حدیثی و کریم علکم کعبی (بغداد ، ۱۹۶۷ م)؛ آنگاه، حل رموز کتاب الاغانی للمصطلحات الموسیقیه از محمد هاشم رجب (بغداد، ۱۹۶۸ م). از کتابهای دیگر در این باره، یکی اثر داوود سلوم، به نام کتاب الاغانی و منهج مؤلفه است که در ۱۹۶۹ م در بغداد منتشر گردیده و دیگر ابوالفرج الاصفهانی فی الاغانی، تالیف ممدوح حقی است که در بیروت در ۱۹۷۱ م چاپ شده است.
۱.۳ – مؤلفان شیعه
مؤلفان شیعه نیز گویی نخواستهاند احوال او را با دیدی انتقادی و همه جانبه مورد تدقیق قرار دهند: نجاشی تنها ۳ یا ۴ بار
[۱۱] رجال، نجاشی، ص۱۴۵.
[۱۲] رجال، نجاشی، ص۲۶۳.
[۱۳] رجال، نجاشی، ص۲۶۹.
نام او را ذکر کرده و شیخ طوسی، دو کتاب شگفت و کاملا شیعی به او نسبت داده است
[۱۴] شیخ طوسی، ص۲۲۴.
در زمانهای اخیر نویسندگان عموما روایات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصیل، نقل کرده و از هر گونه اظهار نظر پرهیز کردهاند، مگر خوانساری که سخت به او تاخته و از جرگه شیعیان بیرونش نهاده است.
۲ – معرفی
ابوالفرج اصفهانی در ۲۸۴ ق تولد یافت
[۱۵] خطیب، ج۱۱، ص۴۰۰.
اما در منابع کهن به محل تولد او اشارهای نشده است.
تنوخی او را معروف به اصفهانی خوانده
[۱۶] نشوار، ج۱، ص۱۸.
[۱۷] الفرج، ج۱، ص۳۵۶.
[۱۸] خطیب، ج۱۱، ص۳۹۸.
و ثعالبی او را «اصفهانی الاصل» معرفی کرده است
[۱۹] ثعالبی، ج۳، ص۱۰۹.
و دیگران چیزی بر آن نیفزودهاند. با این همه در سده اخیر همه بر آن اتفاق دارند که وی در اصفهان زاده شده است.
ظاهرا طاش کوپری زاده نخستین کسی است که چنین نظری ابراز کرده
[۲۰] طاش کوپری زاده، ج۱، ص۲۱۱.
آنگاه خاور شناسان، چون نیکلسون
[۲۱] نیکلسون، ص۳۴۷.
، عبد الجلیل
[۲۲] عبد الجلیل، ص۲۰۷.
و نالینو
[۲۳] نک:نالینو، ص۲.
، همچنین نویسندگان عرب، چون زرکلی
[۲۴] زرکلی، ج۴، ص۲۷۸.
[۲۵] زرکلی، ج۱، ص۳۳۳.
، امین
[۲۶] امین، ج۱، ص۲۴۰.
و صقر
[۲۷] صقر، ص«الف»
همه آن را تکرار کردهاند. شاید ظاهر سخن ابن حزم این نظر را تایید کند، زیرا او هنگام بر شمردن اعقاب مروان بن حکم میگوید: او در اصفهان و مصر بازماندگانی دارد که از آن جمله است: صاحب اغانی،ابوالفرج اصفهانی
[۲۸] ابن حزم، ج۱، ص۱۰۷.
؛ اما بررسی احوال خاندان ابوالفرج این احتمال را بسیار ضعیف میکند.
۳ – خاندان ابوالفرج
ابوالفرج از خاندانی اهل ادب و موسیقی بود. از پدر او هیچ اطلاعی در دست نیست و جبری
[۲۹] جبری، ص۲۲-۲۳.
که بر اساس روایت اغانی
[۳۰] اغانی، ج۸، ص۲۲۰-۲۲۱.
پدر و عمه او را موسیقیدان پنداشته، دچار اشتباه شده است، زیرا آن روایت مربوط به اسحاق موصلی است، نه ابوالفرج، شاید علت گمنامی پدر وی، مرگ زودرس او بوده باشد. به هر روی، عمویش حسن و نیز عبدالعزیز، عموی پدرش هر دو از مشاهیر بودند. ابن حزم درباره این دو مینویسد که از نویسندگان بزرگ سامره بوده و تا روزگار متوکل میزیستهاند.
[۳۱] ابن حزم، ج۱، ص۱۰۷.
خطیب اضافه میکند که حسن از عمر بن شبه وابوالفرج از حسن روایت میکرده است.
[۳۲] تاریخ بغدادی، ج۷، ص۴۱۷.
به راستی نیز ابوالفرج پیوسته از حسن نقل قول کرده، چندانکه نام او را تقریبا در همه شرح حالهای شاعران سامره آورده است.
[۳۳] خلف الله، ص۴۱.
وی در مجالس شعر بزرگان نیز شرکت میجسته و بعدها ماجراهایی را که در آن محافل نقل میشده، برای برادرزاده خود حکایت میکرده است.
[۳۴] مثلا الاغانی، ج۱۰، ص۶۵.
محمد جد ابوالفرج نیز از ادیبان زمان بود و خود روایت کرده که در مجلس عبیدالله بن سلیمان حاضر میشده است، او بعدها با عبیدالله که در ۲۷۹ ق وزیر معتضد شد، دوستی استواری یافت.
[۳۵] خلف الله، ص۳۶، ۳۷.
از سوی دیگر، وی با بزرگان علوی و هاشمی بسیار نزدیک بوده، چنانکه خود گفته است: این بزرگان در منزل او گرد میآمدند.
[۳۶] مقاتل، ص۶۹۸.
با این همه، در هیچ جا به نظر نرسیده که از این خانواده، کسی جز ابوالفرج به تشیع گراییده باشد و بعید نیست که سبب دوستی آنان با علویان آن روزگار، کینه مشترکی بوده باشد که از عباسیان در دل داشتهاند. ابوالفرج بارها از طریق عمویش حسن، از نیایش محمد روایاتی نقل کرده است. علاوه بر این دو تن، از پسر عمویش احمد، دوبار
[۳۷] الاغانی، ج۱۶، ص۳۹۶.
[۳۸] الاغانی، ج۱۸، ص۱۱۹.
و از عموی پدرش عبدالعزیز نیز ۱۰ بار روایت کرده است.
[۳۹] خلف الله، ص۴۰.
این روایات، گاه از طریق عبد العزیز، به مشاهیری چون ریاشی، ثعلب، احمد بن حارث خراز و زبیر بن بکار میرسد.
[۴۰] نکت: خلف الله، ص۳۹.
از آنجا که بنابر قول ابن حزم
[۴۱] ابن حزم، ج۱، ص۱۰۷.
میدانیم که حسن و عبدالعزیز و اصولا همه این خاندان در سامره میزیستهاند، ناچار حضور ابوالفرج در سامره محتمل تر به نظر میرسد، تا در اصفهان.
ابوالفرج از طریق مادر، به خاندان بزرگ ابن ثواب ه (ه. م) وابسته بود. او از نیای مادریش یحیی بن محمد بن ثوابه بارها نام برده
[۴۲] خلف الله، ص۴۳.
و از کتابش روایاتی نقل کرده است.
[۴۳] مثلا الاغانی، ج۹، ص۱۰۳.
ابوالفرج در شرح حال بحتری نیز از قول عباس بن احمد بن محمد بن ثوابه ماجرایی را که در آن بحتری پدرش احمد بن ثوابه را هجا گفته بود، آورده است؛
[۴۴] الاغالی، ج۲۱، ص۴۴- ۴۵.
اما شاید خویشاوندی با او موجب شده است که از ذکر هجاهای بحتری چشم بپوشد و باز شاید به همین جهت باشد که در باب شعر بحتری گوید: در همه انواع شعر، جز هجا زبردست است.
[۴۵] الاغانی، ج۲۱، ص۳۷.
[۴۶] خلف الله، ص۴۶.
۴ – اختلاف در محل تولد
چنانکه اشاره شد، این دو خاندان در سامره و گاه در بغداد میزیستهاند، بنا بر این تولد ابوالفرج در اصفهان بسیار غریب مینماید، مگر اینکه بپنداریم پدر و مادرش، زمانی چند اصفهان رفتهاند و ابوالفرج در آنجا به دنیا آمده است. ظاهرا موضوعی که همگان را به اصفهانی بودن او معتقد میکند، نسبت «اصفهانی» اوست. اما گویی این لفظ به صورت نوعی لقب بر اکثر افراد خاندان او اطلاق میشده است: پدرش حسین، عمویش حسن
[۴۷] الاغانی، ج۹، ص۲۷.
پسر عمویش احمد
[۴۸] الاغانی، ج۱۶، ص۳۹۶.
[۴۹] الاغانی، ج۱۸، ص۱۱۹.
و جدش محمد
[۵۰] مقاتل، ص۶۹۸.
همه اصفهانی خوانده شدهاند.
[۵۱] خلف الله، ص۲۲-۲۳-۹۴- ۹۶.
۵ – مسافرتها
۵.۱ – سفر به کوفه
در هر حال ابوالفرج هرگز از اصفهان، به عنوان شهری که میشناخته، یا رابطهای با آن داشته، سخن نگفته است، اما به سفر یا اقامت در چند شهر دیگر تصریح کرده که نخستین آنها کوفه است. وی در اغانی گوید: «احمد عجلی عطار در کوفه مرا چنین روایت کرد…»
[۵۲] اغانی، ج۱۴، ص۲۲۸.
[۵۳] اغانی، ج۱۸، ص۲۸۸.
یا «حسین شجاعی بلخی در کوفه مرا چنین گفت…»
[۵۴] اغانی،۱۴، ص۳۱۹.
در مقاتل نیز تصریح میکند که در کوفه روایتی شنیده است.
[۵۵] مقاتل، ص۱۳۱.
علاوه بر آن بسیاری از کسانی که از شیوخ او به شمار آمدهاند و وی بارها از آنان نقل قول کرده، همه از راویان بزرگ کوفه بودهاند، از آن جمله محمد بن عبدالله حضرمی، محمد قتات، علی ابن عباس مقانعی و حسین بن ابی احوص که بیشتر به روایت حدیث شهرت دارند.
[۵۶] خطیب، ج۱۱، ص۳۹۸.
شاید وی در کوفه در خدمت محمد بن حسین کندی شاگردی میکرده است. این محمد، بنابر تصریح ابوالفرج
[۵۷] الاغانی، ج۱۵، ص۳۵۰.
خطیب مسجد قادسیه بوده است و ظاهرا به سبب نزدیکی قادسیه به کوفه، به این شهر میآمده و مقدمات علوم را به ابوالفرج جوان میآموخته است، زیرا ابوالفرج خود گوید که مؤدب من محمد بن حسین کندی مرا خبر داد
[۵۸] الاغانی، ج۱۴، ص۱۶۵.
حال اگر باور داشته باشیم که او در کوفه زیسته، به قطع میتوان گفت که این اقامت از ۱۷ سالگی او فراتر نرفته است. اما تاثیر محدثان این شهر، به خصوص علویان را که بیشتر در کوفه گرد آمده بودند، میتوان آشکارا در آثار او باز یافت. نخستین کتاب عمده او، مقاتل الطالبیین که آن را در ۳۱۳ ق تالیف کرده (یعنی پیش از ۳۰ سالگی،
[۵۹] مقاتل، ص۴
)، غالبا از قول محدثان و راویان شیعی کوفه روایت شده است. سخن این کتاب، جدی است و از تغزل و غنا در آن خبری نیست.
میدانیم که ابو الفرج اندکی پس از سال ۳۰۰ ق/ ۹۱۳ م در بغداد بوده است، زیرا در اغانی ضمن شرح حال ابو شراعه، مینویسد که پسر او ابو الفیاض بعد از سال ۳۰۰ ق، نزد ایشان به بغداد رفت و یاران، قطعاتی از اخبار و لغت از او نقل کردند. اما چون ابوالفرج خود نتوانست به خدمتش برسد، ابوالفیاض نامهای به او و پدرش نگاشته، اجازه روایت اخبار به آنان داده است.
[۶۰] الاغانی، ج۲۳، ص۲۲.
این سخن چند نکته را آشکار میسازد: نخست اینکه وی تقریبا از ۱۷ سالگی در بغداد میزیسته است، دیگر آنکه پدرش تا آن زمان زنده بوده، اما احتمال میرود که در همان احوال در گذشته باشد، زیرا ابوالفرج دیگر در هیچ جا- بر خلاف دیگر اعضای خانواده و به خصوص عمویش حسن- از او نامی نمیبرد؛ سدیگر آنکه گویی ابوالفرج روایات و اخبار کتاب اغانی را از نوجوانی گرد میآورده و اینکه از قول خود او گفتهاند آن کتاب را طی ۵۰ سال تدارک میدیده است
[۶۱] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ص۹۸.
چندان بی معنی نیست.
۵.۲ – سفر به انتاکیه
اکنون پیش از آنکه به بغداد، یعنی شهری که وی همه عمر فعال خود را در آن گذرانیده است، بپردازیم، به دیگر سفرهای او اشاره میکنیم:
وی در زمانی که بر ما معلوم نیست، به انطاکیه رفته است و دو بار در اغانی تصریح میکند که در آنجا از عبدالملک بن مسلمه قرشی و از ابوالمعتصم عاصم روایاتی شنیده است.
[۶۲] الاغانی، ج۱۳، ص۳۱.
[۶۳] الاغانی، ج۱۴، ص۶۳.
۵.۳ – سفر به بصره
سفر دیگر او که احتمالا در اواخر عمر صورت گرفته، به شهر بصره بوده است، اما در اغانی به آن اشارهای نرفته و از راویان بزرگ آن سرزمین روایتی نقل نشده است. بعید نیست که در آن زمان کار کاتب اغانی پایان یافته بوده است. روایت این سفر در کتاب دیگر او ادب الغرباء آمده است.
[۶۴] ادب الغرباء، ص۳۷.
[۶۵] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ص۱۱۵.
وی در این روایت گوید که چندین سال پیش از به بصره رفت و در کاروانسرایی، در کوی قریش، خانهای یافت و غریب وار در آن مسکن گزید. پس از چند روز که آنجا را به قصد «حصن مهدی» (شهرکی در شمال بصره، نزدیک نهر ابله) ترک میگفت، قطعهای شامل ۸ بیت بر دیوار خانه نوشت.
[۶۶] ادب الغرباء، ص۳۷-۳۹.
این روایت چند نکته را در زندگی ابوالفرج آشکار میکند: نخست آنکه در بصره کسی وی را نمیشناخته است، حال آنکه در شهرت او و خاصه کتابش اغانی، داستانها گفتهاند؛ دیگر آنکه جز با کسانی که نامشان را شنیده بوده است، ملاقات نمیکرده و چندان غریب بوده که ناچار در کاروانسرایی منزل گزیده است. شعری که ابوالفرج بر دیوار آن خانه نوشته، شعری دردناک است: در این قطعه وی مردی تنگدست و گمنام است که به یاد نعمتهای گذشته و سرای زیبایش در بغداد اندوه میخورد و مردم بصره را به سبب بی مهری هجا میگوید.
[۶۷] خلف الله، ص۲۷-۲۸.
وی به هنگام اقامت در بصره، گاه به اطراف رود ابله میرفته و یک بار بر دیوار یکی از باغهای کنار آن رود شعری یافته است.
[۶۸] ادب الغرباء، ص۵۱-۵۲.
۵.۴ – سفر به اهواز
به دیگر سفرهای او نیز، در هیچ جای دیگر جز در ادب الغرباء اشاره نشده است. ابوالفرج در این کتاب پربها، جاهایی را نام میبرد که از محدوده بغداد تا بصره چندان فراتر نمیرود، به همین جهت میتوان پنداشت که وی این مکانها را در اثنای سفر بصره- که ذکرش گذشت- دیده است. وی چندی در اهواز بوده، زیرا یک بار گوید که کتاب فروشی در آن شهر برای او حکایتی نقل کرده است
[۶۹] ادب الغرباء، ص ۸۲.
و در جای دیگر شرح میدهد که در اهواز با جماعتی معاشر شده بوده و یکی از آنان وی را به دیدن «شاذروان» که احتمالا همان سد معروف عصر ساسانی است، دعوت میکند و او تحت تاثیر زیبایی مناظر آن قرار میگیرد.
[۷۰] ادب الغرباء، ص۹۷-۹۸.
وی از اهواز به شهرک متوث میرود که میان اهواز و قرقوب (در چند کیلومتری غرب شوش) قرار داشته است و روی دیوارهای مسجد جامع آن شعری و یادگاری مییابد.
[۷۱] ادب الغرباء، ص۳۲-۳۳.
۵.۵ – سفر به دسکره الملک
دو شهر دیگری که ابوالفرج بر آنها گذشته، نیز از بغداد چندان دور نبوده است: یکی شهر دسکره الملک که در شرق بغداد، بر سر راه خراسان قرار داشته است. وی در آنجا، بر دیوار مسجد جامع دو بیت شعر دیده که مردی در ۳۵۳ ق نگاشته بوده است.
[۷۲] ادب الغرباء، ص۳۳- ۳۴.
نیز در حوالی شهر کوثی که آن هم از بغداد دور نیست، اخیطل شاعر را دیده است
[۷۳] ادب الغرباء، ص۴۱-۴۲.
، درباره این دو شهر
[۷۴] اصطخری، ص۸۷-۸۸.
در بغداد چنانکه در روایت ابو شراعه ملاحظه شد، ابوالفرج از ۱۷ سالگی به بعد با پدرش، در بغداد میزیست.
۶ – عدم اطلاع از زندگی ابوالفرج
از زندگی او در بغداد روایات روشن و صریحی در دست نیست، تا بتوانیم بر اساس آنها پیچ و تابهایی را که وی طی ۴۰ سال در نوردیده، یکی یکی و با حفظ ترتیب زمانی برشماریم. روایتهای مربوط به او در منابع سدههای ۴ و ۵ ق چندان اندک است که به راستی موجب حیرت پژوهشگر میگردد و ممکن است او را وادارد که در تعلیل این امر، ابوالفرج را مردی تقریبا گمنام و اغانی او را در آن روزگار، اثری کمبها
[۷۵] مثلا خلف الله، ص۱۷.
انگارد. از سوی دیگر وی در مناسبتهای گوناگون و ضمن نقل داستانها، گاه به دوستان و همنشینان خود و پیوندهایی که با ایشان داشته است، اشاره میکند و صحنههای متعددی از مجالس عیش و عشرت یا شعرخوانی و غنا را ترسیم مینماید که با فرض گمنامی او سازگار نیست. در شرح این احوال، صداقت و بیرنگی و بیپروایی ابوالفرج و به خصوص شفافی سخنش سخت جلب نظر میکند و از خلال این گزارشها شخصیت وی به روشنی تمام بر خوانندگان آشکار میگردد.
صمیمیت او در گفتار موجب میشود که هر چه او در باره خود نقل کرده است، با اطمینان خاطر بپذیریم و باور کنیم که او تا آنجا که به شخصیت و ویژگیهای اخلاقی و اعتقادی و هنری مربوط است هیچ دریچهای را به روی ما نبسته است.
۷ – اقامت در بغداد
ابوالفرج در بغداد در خانهای ظاهرا بزرگ و برازنده، بر کرانه دجله، میان درب سلیمان و درب دجله که به خانه ابوالفتح بریدی متصل بود، میزیست.
[۷۶] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ص۱۰۴.
گویی از همان آغاز اقامت در بغداد، جز جمع آوری روایات- خواه برای کتابهایی چون مقاتل، خواه برای کتابهایی در شعر و موسیقی- کار دیگری نداشت. هیچ کس شغل خاصی به او نسبت نداده است.
۸ – اساتید و مشایخ
اما نام کسان بسیاری را که به او درس آموخته، یا روایاتی برای او نقل کردهاند، میتوان ذکر کرد. خطیب بغدادی معروفترین شیوخ او را این کسان دانسته است: محمد بن عبدالله حضرمی مطین، محمد بن جعفر قتات، حسین بن عمر ابن ابی احوص ثقفی، علی بن عباس مقانعی، علی بن اسحاق بن زاطیا، ابو خبیب برتی و محمد بن عباس یزیدی
[۷۷] تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۹۷.
ابو نعیم، جعفر بن مروان را بر این گروه افزوده است.
[۷۸] تاریخ بغداد، ج ۲، ص۲۲.
یاقوت نیز نام کسانی را که از ایشان روایت کرده، اینگونه آورده است: ابن درید، ابوبکر ابن انباری، فضل بن حجاب جمحی، علی بن سلیمان اخفش و نفطویه.
[۷۹] یاقوت، ج۱۳، ص۹۵.
اما این فهرستها هیچ یک کامل نیست. به شهادت اغانی و مقاتل وی بسیاری از مشاهیر و دانشمندان زمان را ملاقات کرده و از آنان روایت شنیده است. شاید بتوان این نامها را بر اسامی ذکر شده افزود: طبری، محمد بن خلف بن مرزبان، جعفر بن قدامه، یحیی بن منجم، و از همه مهم تر عمویش حسن و سرانجام شاعر هرزه گوی جحظه.
نکته قابل ذکر، سال وفات این اشخاص است که نشان میدهد تا چه زمانی ابوالفرج میتوانسته با آنان تماس داشته باشد، مثلا ابن ابی احوص و یحیی بن منجم (د ۳۰۰ ق) هنگامی که او ۱۷ ساله بوده، در گذشتهاند؛ فضل بن حباب در ۲۳ سالگی او؛ محمد یزیدی که از مراجع عمده اوست، در ۲۷ سالگی او و ابن قدامه که مرجع اصلی او در کتاب الاماء الشواعر است، در ۳۱۹ ق، یعنی در ۳۶ سالگی او وفات یافتهاند.
جحظه که مرجع نقل روایات و دوست همنشین او بود، بیشتر زیسته و تا ۴۳ سالگی شاعر (۳۲۴ ق) زنده بوده است. از آنجا که تالیف اغانی ظاهرا تا کهن سالی او ادامه داشته، باز میتوان سخن خود او را که گفته است کتاب طی ۵۰ سال تالیف شده، تایید کرد. رابطه ابوالفرج با این استادان یکسان نبود. مثلا ابن درید که اساسا در بصره میزیست، تنها در ۳۰۸ ق به بغداد رفت. در آن هنگام وی مردی بسیار مشهور و کهن سال بود. همه دانشمندان، از جمله بسیاری از دوستان ابوالفرج به خدمت او میشتافتند و چون در ۹۰ سالگی درگذشت، جحظه رثایش گفت.
[۸۰] ه. د، ابن درید.
ابوالفرج نیز بی گمان نزد او میرفته است. با این همه رد پای او را در مجالس ابن درید کمتر مییابیم، به همین جهت است که گاه به واسطه از او نقل قول کرده و گفته است: شخصا این روایت را از او نشنیدهام.
[۸۱] الاغانی، ج۱۷، ۱۰۶.
[۸۲] الاغانی، ج۲۱، ص۲۶.
(روایتی مستقیم از او). رابطه او با برخی دیگر از استادانش گاه روشن تر است، مثلا درباره ابو عبدالله محمد بن عباس یزیدی که «مردی دانشمند و ثقه بود»
[۸۳] الاغانی، ج۲۰، ص۲۱۷.
گوید که همه اخبار و دیوان ابو جلده را در خدمتش آموخته است
[۸۴] الاغانی، ج۱۱، ص۳۱۰.
و درباره اخفش مینویسد که کتاب المغتالین را نزد او خوانده است.
[۸۵] الاغانی، ج۲، ص۱۴۰.
اما درست نمیدانیم که آیا آثار معینی را نزد نفطویه، ابن انباری، محمد صیدلانی و دیگران خوانده و شنیده است، یا نه.
روایات مربوط به غنا را که غالبا به اسحاق موصلی ختم میشود، از چند تن گرفته است: موضوع «اصوات صدگانه» را از ابو احمد یحیی ابن منجم نقل کرده.
[۸۶] الاغانی، ج۱، ص۷.
۸.۱ – استاد موسیقی ابوالفرج
اما استاد خاص او در موسیقی همان دوست نزدیکش جحظه بوده است. جحظه که از تبار برمکیان بود، احمد بن جعفر نام داشت و مردی ادیب و شاعر، و در روایات و اخبار نحو و لغت و نجوم متبحر، و در عین حال حاضرجواب و نکته پرداز بود. وی با کسانی چون ابن معتز نشست و برخاست داشت و در ۳۲۴ ق درگذشت.
[۸۷] یاقوت، ادبا، ج۲، ص۲۴۱-۲۴۲.
ابوالفرج نزد او کتاب اخبار ابی حشیشه را که او خود در موسیقی تالیف کرده بود
[۸۸] الاغانی، ج۱۷، ص۷۵.
و نیز کتاب الطنبوریین و الطنبوریات او را خوانده است و کتاب اخیر را بارها مورد استفاده قرار داده
[۸۹] مثلا اغانی، ج۲۲، ۲۰۵.
و از قول همو، «اصوات صدگانه» را نقل کرده است.
[۹۰] اغانی، ج۱، ص۷.
رابطه ابوالفرج با جحظه چندان استواری بود که وی عاقبت کتابی به نام اخبار جحظه تالیف کرد. راست است که ابوالفرج با مردانی بسیار جدی و دانشمند چون طبری و صولی و ابن انباری آشنایی داشته و در مقاتل از محدثان و راویان بزرگ کوفی روایت کرده است، اما آنچه در روح او بیش از هر چیز اثر گذاشته، همانا شخصیت استادانی چون جحظه و نفطویه و فرزندان منجم بوده است. علاوه بر روایات بسیار متعددی که ابوالفرج از جحظه نقل کرده، حکایتی نیز میان آن دو رفته که خطیب آورده است: ابوالفرج در مجلسی حضور داشت که در آن مدرک بن محمد شاعر، جحظه را هجا گفت و چون خبر به جحظه رسید، در ۲ بیت از ابوالفرج گله کرد که چرا بنابر آیین دوستی، از او دفاع نکرده است. ابوالفرج در ۴ بیت، به او اطمینان داد که از ارادتمندان وی است.
[۹۱] تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۲۹۹.
[۹۲] یاقوت، ادبا، ص۱۲۲-۱۲۳.
[۹۳] قفطی، ج۲، ص۲۵۲- ۲۵۳.
بدیهی است که این دوستی در شخصیت ابوالفرج تاثیر عمیق گذاشته است.
۹ – دوستان و همنشینان
۹.۱ – مهلبی
از استادان ابوالفرج که بگذریم، وی را دوستان و همنشینانی بود که غالبا از بزرگان روزگار بودند، اما تنها جاهایی که ابوالفرج را در کنارشان میبینیم، همانا مجالس عشرت است. از میان این همنشینان، حسن بن محمد مهلبی، وزیر معز الدوله (وزارت: ۳۳۹- ۳۵۲ ق) از همه مشهورتر است. مهلبی وزیری زیرک و سخت کوش و مقتدر و پر هیبت بود، اما همه اوقات فراغ خود را در محافل باده نوشی و نکته پردازی و شعر خوانی میگذارد و در این کار زیاده روی میکرد.
[۹۴] یاقوت، ادبا، ج۹، ص۱۳۳.
ابوالفرج اصفهانی تنها در مجالس خلوت مهلبی حضور داشت و سخت به او نزدیک بود؛ او را مدح بسیار میگفت و از ندیمانش به شمار میآمد.
[۹۵] ثعالبی، ج۳، ص۱۰۹.
[۹۶] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ۱۰۰-۱۰۱، به نقل از صابی.
تنوخی بارها دیده است که وزیر به او و جهنی، جایزههای ۵۰۰۰ درهمی میبخشیده است.
[۹۷] نشوار، ج۱، ص۷۴.
از روابط میان این دو، چند «مجلس» نقل کردهاند: یک مجلس ماجرای خوراک خوردن ابوالفرج بر سر سفره وزیر است.
[۹۸] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ص۱۰۲-۱۰۳.
در مجلسی دیگر ابوالفرج، جهنی را که چندی محتسب بصره بود و گاه سخن به گزاف میگفت، به استهزاء میگیرد و شرمسار میسازد.
[۹۹] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ص۱۲۳-۱۲۴.
آخرین مجلس آن است که یاقوت از قول هلال صابی نقل کرده است. در این مجلس، مهلبی که مست باده بوده است، به ابوالفرج میگوید: میدانم که تو مرا هجو میکنی. سپس وادارش میسازد که شعری در هجو او بسراید. ابوالفرج ناچار مصرعی میسراید و مهلبی در معنایی بس زشتتر، آن را تکمیل میکند.
[۱۰۰] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ص۱۰۸-۱۰۹.
[۱۰۱] ابن ظافر، ص۷۰.
مهلبی، گویی برای آنکه دوست دانشمندش پیوسته به کار روایت و شعر و موسیقی مشغول باشد، هرگز شغلی جدی به او محول نکرد. یاقوت نیز تصریح میکند که مهلبی کارهای ساده به او میسپرد.
[۱۰۲] یاقوت، ادبا،، ج۱۳، ص۱۰۵.
این روایات حکایت از دوستی استوار میان آن دو دارد و به قول یاقوت تنها مرگ بود که میتوانست میانشان جدایی اندازد.
[۱۰۳] یاقوت، ادبا،، ج۱۳، ص۱۰۵.
به همین سبب ملاحظه میشود که تقریبا همه مدایح ابوالفرج
[۱۰۴] ثعالبی، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۲.
(۷قطعه، شامل ۵۵ بیت) به این وزیر تقدیم شده است. با این همه، باید یادآور شد که در هیچ یک از صحنههای غمانگیز و مفصلی که درباره مغضوب شدن وزیر و مرگ او نقل کردهاند، خبری از این یار دیرینه نیست و وی هیچ شعری در رثای او نسروده است. مهلبی اندکی پیش از مرگ در ۳۵۲ ق به ماموریتی ناخواسته در عمان گسیل شد و سپس دشمنان او چندان نزد معز الدوله سعایت کردند که معز الدوله بر وی سخت خشم گرفت.
[۱۰۵] ابن اثیر، ج۸، ص۵۴۶-۵۴۷.
در اینکه این احوال سبب دوری گزیدن ابوالفرج از وی شده باشد، باید تامل کرد.
۹.۲ – قاضیی
یکی دیگر از کسانی که نامش در روایات مربوط به ابوالفرج آمده، قاضیی است که در مجالس وزیر مهلبی پدیدار میشود. ابن قاضی، ابو علی حسن بن سهل ایذجی است که چندی قضای ایذه و رامهرمز را داشت و سپس به حلقه ندیمان مهلبی پیوست و «چندانکه او هرزگی و پرده دری کرد، قاضیان را نشاید».
[۱۰۶] یاقوت، ادبا، ج۱۶، ص۲۱۰.
(به نقل از تنوخی). ابوالفرج او را با الفاظی ناشایست هجا گفته
[۱۰۷] ثعالبی، ج۳، ص۱۱۳.
[۱۰۸] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ص۱۳۴.
و میدانیم که این هجا نه دلیل بر دشمنی، که نشان دوستی نزدیک آن دو بوده است.
۹.۳ – ابوالقاسم علی تنوخی
در مجالس مهلبی قاضی دیگری نیز شرکت میجست که ابوالقاسم علی تنوخی نام داشت و به قول ثعالبی از اعیان اهل علم بود.
[۱۰۹] ثعالبی، ج۲، ص۳۳۵.
ابوالفرج، در یک قطعه ۱۰ بیتی این قاضی را ستوده است.
[۱۱۰] الاغانی، ج۳، ص۱۱۳.
۹.۴ – ابو عبدالله بریدی
آخرین کسی که در زندگی و شعر ابوالفرج حضور یافته، همسایه او ابو عبدالله بریدی است که خلیفه راضی، در ۳۲۷ ق او را بر ولایت بصره گمارده بود. از آنجا که بریدیان بصره پیوسته سرکش و استقلال جوی بودند، اقدام خلیفه نوعی دلجویی از ایشان تلقی شد. اما گویی ابوالفرج از این همسایه دل خوشی نداشت، زیرا قصیدهای ظاهرا بسیار تند و انتقاد آمیز، شامل ۱۰۰ بیت در هجای او سرود که تنها ۱۰ بیت از آن باقی مانده است.
[۱۱۱] یاقوت، ادبا، ج۱۳، ص۱۲۷-۱۲۸، ۶ بیت.
[۱۱۲] ابن طقطقی، ص۲۸۵- ۲۸۶، ۵ بیت که یک بیت آن با آنچه یاقوت آورده، یکی است.
۹.۵ – مستنصر
کسی که گویند ابوالفرج با وی از راه دور رابطهای داشته، مستنصر، خلیفه اندلسی است. خطیب بغدادی
[۱۱۳] تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۹۸.
و یاقوت
[۱۱۴] ادبا، یاقوت، ج۱۳، ص۱۰۰.
مینویسند که او بسیاری از کتابهایش را پنهانی نزد امویان اندلس میفرستاد و جایزههای کلان دریافت میداشت. اما از آن کتابها اندکی به شرق بازگشته است.
[۱۱۵] ابن خلکان، ج۳، ص۳۰۸.
ابن خلدون تقریبا دو سده پس از یاقوت، تصریح میکند که مستنصر (که با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهیه کتاب اغانی، ۱۰۰۰ دینار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نیز نسخهای از کتاب را، پیش از آنکه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد.
[۱۱۶] ابن خلدون، ج۴(۱)، ص۳۱۷.
[۱۱۷] مقری، ج۳، ص۷۲.
شکعه نیز با استناد بر کلام مقری تاکید میکند که نسخه اصلی اغانی همان است که برای مستنصر ارسال شده است.
[۱۱۸] شکعه، ص۳۲۷.
این سخن البته جای تامل بسیار دارد.
۹.۶ – دیگران
از همنشینان و دوستان ابوالفرج میتوان فهرست مفصلی تدارک دید، مثلا میتوان گفت که وی با مرزبانی (محمد بن عمران) مؤلف و دانشمند دربار عضد الدوله (د ۳۸۴ ق)، ابو سعید سیرافی نحوی مشهور و قاضی بغداد (د ۳۶۸ ق)، ابن شاذان بزاز (د ۳۸۳ ق) و بسیاری دیگر آشنا بوده است، اما از این کسان، روایتی یا حکایتی که به ابوالفرج مربوطشان سازد، در دست نیست. او خود در روایتی منحصر به فرد گوید که در مجلس ابو طیب متنبی شیخی برایش حکایتی نقل کرده است.
[۱۱۹] ادب، ص۵۷.
این امر به احتمال قوی در ۳۵۱ ق رخ داده است، چه در آن هنگام بود که وزیر مهلبی شاعران خود را بر ضد متنبی و به هجای او برانگیخت. با این همه از این ماجراهای بسیار معروف در تاریخ، هیچ اثری در نوشتههای ابوالفرج پدیدار نیست. اینک لازم است به آن دسته از روایاتی که در همه کتب ادب نقل میشود بپردازیم: موضوع ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 