فایل ورد کامل جزوه درس فارسی عمومی ۳۵۰۰۳ صفحه در word


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل جزوه درس فارسی عمومی ۳۵۰۰۳ صفحه در word دارای ۳۵۰۰۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل جزوه درس فارسی عمومی ۳۵۰۰۳ صفحه در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل جزوه درس فارسی عمومی ۳۵۰۰۳ صفحه در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل جزوه درس فارسی عمومی ۳۵۰۰۳ صفحه در word :

دانلود فایل ورد کامل جزوه درس فارسی عمومی ۳۵۰۰۳ صفحه در word

نوع فایل: word

فرمت فایل: doc

قابل ویرایش

تعداد صفحات : ۱۰۱ صفحه

قسمتی از متن :

در نعت خاتم النبیین علیه الصلوه و السلم
فرستاده خاص پروردگار
رساننده حجت استوار

گرانمایه تر تاج آزادگان
گرامی تر آدمی زادگان

محمد کازل تا ابد هر چه هست
به آرایش نام او نقش بست

چراغی که پرواز بینش بدوست
فروغ همه آفرینش بدوست

ضمان دار عالم سیه تا سپید
شفاعت کن روز بیم و امید

درختی سهی سایه در باغ شرع
زمینی به اصل، آسمانی به فرع

زیارتگه اصل داران پاک
ولی نعمت فرع خواران خاک

چراغی که تا او نیفروخت نور
ز چشم جهان روشنی بود دور

فلک بر زمین چار طاق افگنش
زمین بر فلک پنج نوبت زنش

ستون خرد مسند پشت او
مه انگشت کش گشته ز انگشت او

خراج آورش حاکم روم و ری
خراجش فرستاده کسری و کی

محیطی چه گویم؟ چو بارنده میغ
به یک دست گوهر به یک دست تیغ

به گوهر جهان را بیاراسته
به تیغ از جهان داد و دین خواسته

(شرفنامه، نظامی)

آینه سکندر
دل می‌رود زدستم، صاحبدلان! خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشی شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز
باشد که « باز ببینم، دیدار آشنا را»

ای صاحب کرامت« شکرانه سلامت»
روزی تفقدی کن درویش بینوا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی بجای یاران، فرصت شمار یارا

آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

درحلقه گل و مل، خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

آن تلخ‌وش که صوفی، ام الخبائثش خواند اشهی لنا واحلی، من قبله العذارا

آئینه سکندر، جام مست، بنگر
تا بر تو عرضه دارد، احوال ملک دارا

هنگام تنگدستی، در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی، قارون کند گدارا

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت پیران پارسا را

گر مطرب حریفان این پارسی بخواند
در رقص و حالت آرد صوفی با صفا را

در کوی نیکنامی، ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را

حافظ به خود نپوشید، این خرقه می‌ آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
(حافظ، دیوان)

سخن خدای با بنده
خواجه حسن مؤدب گوید، رحمه الله علیه، که چون آوازه شیخ در نیشابور منتشر شد که پیر صوفیان آمده است از میهنه و مجلس می گوید و از اسرار بندگان خدای تعالی خبر باز می دهد، و من صوفیان را خوار نگریستمی، گفتم: «صوفی علم نداند چگونه مجلس گوید؟ و علم غیب خدای تعالی به هیچ کس نداد و ندهد. او از اسرار بندگان حق تعالی چگونه خبر باز می دهد؟»
روزی بر سبیل امتحان به مجلس شیخ شدم و پیش تخت او بنشستم. جامه های فاخر پوشیده و دستار، فوطه طبری در سر بسته با دلی پر انکار و داوری. شیخ مجلس می‌گفت. چون مجلس به آخر آورد از جهت درویشی جامه ای خواست. مرا در دل آمد که دستار خویش بدهم. باز گفتم با دل خویش که مرا این دستار از آمل هدیه آورده اند، و ده دینار نیشابوری قیمت این است، ندهم. دیگر بار شیخ حدیث دستار کرد، مرا باز در دل افتاد که دستار بدهم. باز اندیشه را رد کردم و همان اندیشه اول در دلم آمد.
پیری در پهلوی من نشسته بود، سؤال کرد: «ای شیخ، حق، سبحانه و تعالی، با بنده سخن گوید؟» شیخ گفت: «گوید، از بهر دستار طبری دو بار پیش نگوید. باز آن مرد که در پهلوی تو نشسته است دوبار گفت که این دستار که در سر داری بدین درویش ده، او می‌گوید ندهم که قیمت این ده دینار است و مرا از آمل هدیه آورده اند.»
حسن مؤدب گفت: «چون من آن سخن شنودم لرزه بر من افتاد، برخاستم و فراپیش شیخ شدم، و بوسه بر پای شیخ دادم و دستار و جامه جمله بدان درویش دادم و هیچ انکار و داوری با من نماند، به نو مسلمان شدم و هر مال و نعمت که داشتم در راه شیخ فدا کردم و به خدمت شیخ باستادم.»
(اسرارالتوحید، محمدبن منور)

هوای نای
نالم به دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار
جز ناله های زار چه آرد هوای نای
گردون به دردو رنج مرا کشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای
نه نه زحِصن نای بیفزود جاه من
داند جهان که مادر ملکست حصن نای
من چون ملوک سر زفلک بر گذاشته
زی زهره برده دست و به مه بر نهاده پای
از دیدگاه پاشم دُرهای قیمتی
وزطبع گه خرامم در باغ دلگشای
نظمی به کامم اندر چون باده لطیف
خطی به دستم اندر چون زلف دل ربای
ای در زمانه راست نگشته مگوی کژ
وی پخته ناشده به خرد، خام، کم دِرای
امروز پست گشت مرا همت بلند
زنگار غم گرفت مرا تیغ غم زدای
از رنج تن تمام نیارم نهاد پی
وز درد دل بلند نیارم کشید وای
گیرم صبور گردم بر جای نیست رای
گویم برسم باشم هموار نیست دل
عونم نکرد همت دور فلک نگار
سودم نداد گردش جام جهان نمای
کاری ترست بر دل و جانم بلا و غم
از رُمحِ آبداده و از تیغ سر گرای
چون پشت بینم از همه مرغان درین حصار
ممکن بود که سایه کند بر سرم همای؟
گردون چه خواهد از من بیچاره ضعیف
گیتی چه خواهد از من درمانده گدای
(مسعود سعد سلمان، دیوان)

حکایت
موسی، علیه السلام،‌ درویشی را دید از برهنگی به ریگ در شد. دعا کرد تا خدای، عز وجل ، مر او را نعمتی داد. پس از چند روز دیدش گرفتار و خلقی [انبوه]‌بر او گرد آمد. گفت: این را چه حالت است؟ گفتند: خمر خورده است و عربده کرده و خون کسی ریخته، قصاصش همی کنند. [لطیفان گفته اند]:
[گربه مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از جهان برداشتی]
عاجز ، باشد که دست قدرت یابد برخیزد و دست عاجزان برتابد
و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض. موسی به حکمت حق تعالی اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار.
(گلستان، سعدی)

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.