پاورپوینت کامل موانع معرفت از نگاه قرآن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل موانع معرفت از نگاه قرآن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل موانع معرفت از نگاه قرآن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل موانع معرفت از نگاه قرآن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل موانع معرفت از نگاه قرآن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

کلیدواژه: قرآن، ظلم، اعجاز

پرسش: از نگاه قرآن موانع شناخت چیست؟

فهرست مندرجات

۱ – اعجاز علمی کتاب آسمانی
۲ – چند نکته
۳ – ظلم
۳.۱ – انواع ظلم و عدل
۳.۱.۱ – ظلم عقیدتی
۳.۱.۲ – ظلم فردی
۳.۱.۳ – ظلم اجتماعی
۳.۱.۴ – مانعیت ظلم برای شناخت
۴ – کفر
۴.۱ – کفر در قرآن
۴.۲ – کفر نه ممدوح و نه مذموم
۴.۳ – کفر ممدوح
۴.۴ – کفر مذموم
۴.۵ – اقسام کفر نکوهیده و مذموم
۴.۵.۱ – کفر جهلی
۴.۵.۲ – کفر علمی
۴.۵.۳ – کفر نعمت
۴.۵.۴ – کفر معصیت
۴.۶ – حجاب عقل بودن کفر
۵ – اسراف
۵.۱ – اسراف در قرآن
۵.۲ – اسراف در حدیث
۵.۳ – مراتب اسراف
۵.۴ – حجاب عقل بودن اسراف
۶ – فسق
۶.۱ – فسق در قرآن
۶.۲ – فسق در حدیث
۶.۳ – نشانه‌های فسق
۶.۴ – حجاب عقل بودن فسق
۷ – خلاصه
۸ – پانویس
۹ – منبع

اعجاز علمی کتاب آسمانی

آنچه در قرآن کریم درباره موانع شناخت و نحوه رفع آنها و موانع غیر قابل رفع آنها آمده، در هیچ کتابی دیده نشده است و این، واقعا نمونه‌ای از اعجاز علمی این کتاب آسمانی است. یکی از آیاتی که مسئله موانع شناخت در آن مطرح گردیده آیه‌ای از سوره مطففین است، بدین قرار:
«کلَا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کانُواْ یکسِبُونَ؛ چنین نیست! بلکه در نتیجه کارهای ناشایسته‌ای که انجام داده‌اند دل‌هایشان زنگار گرفته است».

چند نکته

این آیه که در ردّ عقیده منکران معاد و نفی پندار کسانی است که آیات الهی را اساطیر و افسانه پیشینیان قلمداد کرده‌اند، در زمینه شناخت‌شناسی سه نکته بسیار مهم و قابل توجه را مطرح کرده است:
نکته اوّل، این‌که کارهای ناشایسته انسان موجد زنگارهایی می‌شود که مستقیما بر آینه عقل و قلب انسان می‌نشیند و چهره طبیعی این آینه را تغییر می‌دهد.
نکته دوم، این که زنگار اعمال ناشایست وقتی بر آینه ذهن نشست، مانع از واقع نمایی آن می‌گردد، و انسان نمی‌تواند حقایق هستی را آنچنان که هست بشناسد.
نکته سوم، این‌که نیروی ادارک انسان، به حسب طبیعت اولیه خود، هم‌چون آینه‌ای بی‌رنگ و با جلا است که واقعیت را آنچنان که هست نشان می‌دهد و انسان با کمک این آینه، حق را از باطل و تقوا را از فجور تشخیص می‌دهد. (در آیه هشتم سوره شمس این نکته با صراحت بیشتری مطرح شده است: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّلـهَا• فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَلـهَا»
این نکته اخیر، در روایات اسلامی به طور صریح مطرح شده است. از امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نقل شده است که فرمود:
«الفِکرُ مِرْآهٌ صافِیهٌ؛ فکر، آینه‌ای بی‌رنگ و صاف است.»
در این روایت، از ذهن یا فکر انسان تعبیر به آینه شده است، آن هم آینه‌ای بی‌رنگ و صاف و با جلا. یعنی آینه ذهن و فکر آدمی، به حسب طبیعت اولیه خود، شفاف و بی‌رنگ و در نتیجه واقع نماست، و اگر انسان با دست خود آن را تیره و آلوده نکند، به طور طبیعی می‌تواند حقایق هستی را آنچنان که هست به انسان نشان دهد.
امام (علیه‌السلام)، در حدیث دیگری می‌فرماید:
«فِکرُ المَرءِ مِرآهٌ تُریهُ حُسنَ عَمَلِهِ مِن قُبحِهِ؛ فکر آدمی آینه‌ای است که زیبایی و زشتی کردارش را به او نشان می‌دهد.»
در حدیث اول، ذهن انسان، در ارتباط با ادراک مطلق حقایق، به آینه تشبیه شده بود، و در این حدیث، در ارتباط با ادراک زیبایی و زشتی کردار انسان است. (این حدیث، تعبیر دیگری است از آنچه در آیه هشتم سوره شمس درباره واقع‌نمایی نفس آمده است.)
بنا‌بر‌این، از دیدگاه قرآن و حدیث، آینه ذهن، تا وقتی طبیعت اولیه خود را از دست نداده است، حقیقت‌نماست؛ یعنی به انسان نشان می‌دهد که حق کدام است و باطل کدام؟ کدام سخن حق است و کدام سخن باطل؟ وچه کاری زشت است و چه کاری زیبا؟ ولی اگر آینه ذهن، طبیعت اولیه خود را از دست بدهد، نمی‌تواند حقیقت نما باشد. و آنچه موجب می‌شود که طبیعت نخستینِ آینه ذهن تغییر کند، کردار ناشایسته انسان و به تعبیر قرآن «مَّا کانُواْ یکسِبُونَ» است.
کردار ناشایسته، آینه پاک و بی‌رنگ ذهن را آلوده و تیره می‌کند و به تعبیر قرآن کریم موجب «رین» و زنگار قلب می‌شود و با تیره شدن آینه ذهن و تغییر طبیعت نخستین آن، واقع‌نمایی از این آینه، و توانایی شناخت‌های عقلی و قلبی از انسان سلب می‌گردد.
مسئله مهم در این‌جا مشخص کردن کارهای ناشایسته‌ای است که موجب تیرگی آینه عقل می‌شود. باید دید قرآن که می‌گوید کردار ناشایسته انسان زنگارهایی تولید می‌کند که آینه قلب را تیره و واقع‌نمایی را از آن سلب می‌نماید، آیا مشخص کرده است که چه کارهایی موجب این تیرگی می‌شود یا خیر؟
پاسخ این است که قرآن اعمالی را که موجب تیرگی آینه قلب می‌شود مشخص کرده است و آنچه این کتاب آسمانی در این زمینه آورده است جان کلام در باب موانع شناخت‌های عقلی و قلبی است. این اعمال عبارت از: ظلم، کفر، اسراف و فسق است.
این عناوین، قالب همه کارهای ناشایسته‌ای است که اسلام آنها را ممنوع کرده است و قرآن آنها را موجد موانع شناخت می‌داند.
در این‌جا نخست باید دید که معنا و مقصود از این عناوین چیست؟ و سپس توضیح دهیم که چگونه این امور، طبیعت نخستین آینه ذهن را تغییر می‌دهد و جلو دیده عقل و قلب را می‌گیرد و انسان را از شناخت حقیقت محروم می‌نماید.

ظلم

شاید بعضی تصور کنند که مفهوم ظلم آن‌قدر روشن و بدیهی است که نیازی به توضیح و تبیین ندارد، ولی با مراجعه به کتب لغت و بررسی موارد کاربرد این واژه به ویژه در قرآن و حدیث، مشخص می‌شود که مفهوم این واژه چندان هم روشن و بدیهی نیست. در کتاب مفردات راغب ظلم، این گونه معنا شده است:
«الظلم عند اهل اللغه و کثیر من العلماء وضع الشی‌ء فی غیر موضعه المختص به، اما بنقصان او بزیاده و اما بعدول عن وقته و مکانه؛ ظلم نزد اهل لغت و بسیاری از دانشمندان عبارت است از نهادن چیزی در غیر جای ویژه آن یا کمتر و یا بیشتر، و یا آن را در وقت و مکان خود انجام ندادن.»
در نظام آفرینش هر چیز جایگاه و حد ویژه‌ای دارد که اگر در آن حد و جایگاه قرار گرفت، عدل و اگر قرار نگرفت، ظلم تحقق یافته است. اگر از‌ اندازه‌ای که باید باشد، کمتر شد ظلم است و اگر بیشتر هم شد، ظلم است؛ اگر در زمانی و مکانی که باید انجام شود، انجام نشد نیز ظلم است.
بنا بر این، ظالم کسی است که جایگاه و حد واقعی کارهای خود را رعایت نمی‌کند و متقابلاً عادل به کسی گفته می‌شود که جایگاه و حد واقعی کارهای خود را مراعات می‌کند. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در این باره می‌فرماید:
«العَدلُ یضَعُ الاُمُورَ مَواضِعَها؛ عدل، هر چیز را در جایگاه واقعی خود را قرار می‌دهد.»
با این حساب، عدل، قانون نظام جهان است که بدون آن شیرازه نظام هستی در هم می‌ریزد.
امام علی (علیه‌السّلام) در تعریف عدل به این واقعیت تصریح کرده است؛ آن جا که می‌فرماید:
«العَدلُ اساسٌ بِهِ قِوامُ العَالَمِ؛ عدل، پایه‌ای است که نظام جهان بر آن استوار است.»
بر این اساس، هر پدیده‌ای در جهان هستی قانونی دارد که اگر آن قانون رعایت شود، آن پدیده چنان که شایسته است تحقق می‌یابد، والا فلا.
نقل شده است هنگامی که امام باقر (علیه‌السّلام) در مکه سر سفره نشسته و غذا می‌خورد، مردی از راه رسید و پرسید:
آیا شما همان کسی هستید که معتقدید هیچ چیزی نیست مگر این که حد و قانونی دارد؟
امام پاسخ داد:
«نَعَم، انا اقُولُ انَّهُ لَیسَ شَی‌ءٌ مِمّا خَلَقَ اللّهُ صَغِیرا و لا کبِیرا الّا و قَد جَعَلَ اللّهُ لَهُ حَدّا اذا جُوِّزَ بِهِ ذلِک الحَدُّ فَقَد تُعُدِّی حَدُّ اللّهِ فِیهِ…. آری من معتقدم که هیچ موجود کوچک و بزرگی نیست مگر این‌که خداوند برای آن قانونی قرار داده است که اگر از آن تخلف شود، قانون الهی مورد تجاوز قرار گرفته است. چون امام سر سفره غذا نشسته بود آن مرد اشاره به سفره کرد و گفت: اگر هر چیز قانون و مقرراتی دارد، قانون این سفره چیست؟
امام فرمود: قانون این سفره آن است که وقتی گسترده می‌شود خدا را یاد کنی و وقتی جمع می‌شود خدا را ستایش نمایی و آنچه را زیر آن می‌ریزد جمع کنی.
آن مرد گفت: قانون و مقررات این کوزه‌ای که در کنار شماست چیست؟
امام فرمود: این است که از گوشه آن و از جای شکسته آن نیاشامی».
بنا‌بر‌این می‌توان گفت که عدل عبارت است از رعایت قانون نظام هستی و ظلم عبارت است از نقض این قانون.

انواع ظلم و عدل

آنچه عامه مردم از کلمه ظلم می‌فهمند، عبارت است از تجاوز به حقوق دیگران و آنچه از کلمه عدل می‌فهمند، عبارت است از تجاوز نکردن به حقوق دیگران. و بدین‌جهت در فرهنگ جوامع مختلف و مکتب‌های گوناگون، ظلم و عدل، یک نوع بیشتر ندارند و آن، ظلم اجتماعی و عدل اجتماعی است.
ولی با توجه به ریشه کلمه ظلم و عدل (که ظلم به معنای عدم رعایت جایگاه و حد واقعی امور، و عدل به معنای رعایت این حد و جایگاه و به عبارت دیگر، ظلم به معنای تخلف از قانون نظام هستی، و عدل به معنای عدم تخلف از این قانون است)، اسلام نوآوری عمیق و جالبی در مورد انواع ظلم و عدل دارد.
از دیدگاه اسلام عدل بر سه قسم است: عدل عقیدتی، عدل فردی، عدل اجتماعی. و ظلم نیز دارای همین اقسام است. این نحوه تقسیم در مورد مفهوم عدل و ظلم، در هیچ فرهنگی دیده نمی‌شود.

ظلم عقیدتی

ظلم عقیدتی عبارت است از رعایت نکردن جایگاه واقعی امور در عقیده و باور.
کسی که معتقد به چیزی می‌شود که واقعیت ندارد، جایگاه و قانون واقعی آن چیز را در نظام هستی از نظر عقیدتی رعایت نکرده است. بر این اساس از دیدگاه اسلام توحید عدل است و شرک ظلم؛ توحید عدل عقیدتی است و شرک ظلم عقیدتی. موحد از نظر عقیده و باور، عادل است؛ چون جایگاه واقعی آفریدگار جهان را در نظام هستی رعایت کرده است، ولی مشرک ظالم است، زیرا جایگاه واقعی آفریدگار هستی را در عقیده رعایت نکرده است. قرآن کریم از شرک به عنوان ظلمی عظیم و ستمی بزرگ یاد می‌کند و می‌فرماید:
«اِنَّ الشِّرْک لَظُـلْمٌ عَظِیمٌ؛ شرک قطعا ستمی بزرگ است.»

ظلم فردی

ظلمِ فردی عبارت است از رعایت نکردن جایگاه واقعی امور در مورد حقوق خود. کسی که کاری می‌کند که برای جسم و یا جان او در حال حاضر و یا در آینده زیان آور است، به حق فطری و طبیعی خود تجاوز کرده، از قانون نظام هستی در مورد خویش تخلف ورزیده و به خود ستم روا داشته است.
در متون اسلامی از نافرمانی خداوند به ظلم به نفس و ستم به خویش تعبیر شده است.
در داستان آدم و حوا آمده است که وقتی هر دو از شجره منهیه خوردند، متوجه شدند که این عمل به زیان آن دو تمام شد، لذا در مقام توبه و عذر خواهی از خداوند گفتند:
«رَبَّنَا ظَـلَمْنَآ اَنفُسَنَا؛ پروردگارا! ما به خود ستم کردیم».
علت این که نافرمانی خداوند ظلم به نفس است، این است که انسان برای استیفای حقوق طبیعی خود راهی بجز اجرای فرمان‌های الهی ندارد که اوامر الهی در جهت تکامل انسان، و نواهی او در جهت جلوگیری از انحطاط اوست و کسی که خدا را نافرمانی می‌کند، یا جسم او زیان می‌بیند یا جان او و یا هر دو. و نافرمانی خداوند موجب می‌شود که انسان جایگاه واقعی امور را در مورد حقوق خود رعایت نکند؛ و بالاخره نافرمانی خداوند برای خدا ضرری ندارد، بلکه ضررش مستقیما متوجه شخص نافرمان و عاصی می‌گردد. در این مورد امام صادق (علیه‌السّلام) از ابوذر سخن جالبی را بدین مضمون نقل کرده است که: مردی به ابوذر نامه‌ای نوشت و از او خواست که هدیه‌ای از مسائل علمی برایش بنویسد، ابوذر در پاسخ نوشت:
«انَّ العِلمَ کثِیرٌ، و لکن انْ قَدَرتَ ان لا تُسِیءَ الی مَن تُحِبُّهُ فَافْعَلْ؛ علم بسیار است، ولی اگر می‌توانی به کسی که او را دوست می‌داری بدی نکنی، چنین کن.»
پاسخ ابو ذر بسیار دقیق و جالب بود، ولی سؤال کننده، معنای این سخن ظریف را نفهمید. این بود که از ابو‌ذر پرسید: مگر کسی را دیده‌ای که نسبت به فرد مورد علاقه خود بدی کند که این توصیه را به عنوان یک هدیه علمی به من تعارف می‌کنی؟! ابوذر پاسخ داد.
«نَفسُک احَبُّ الانفُسِ الَیک، فَاذا انتَ عَصَیتَ اللّهَ فَقَد اسَاتَ الَیهَا؛ خودت محبوب‌ترین افراد نزد خود هستی و وقتی تو خدا را نافرمانی کنی، قطعا به خود بدی کرده‌ای.» از این رو، امام سجاد (علیه‌السّلام) در دعا می‌فرماید:
«‌ای رَبِّ، بِانْفُسِنا اسْتَخْفَفْنا عِندَ مَعصِیتِک لا بِعَظَمَتِک… و حَقَّنا اضَعْنا لا کبِیرَ حَقَّک؛ خدایا ما به خودمان اهانت کرده‌ایم هنگام نافرمانی از تو، نه به عظمت تو… و حق خود را ضایع کرده‌ایم، نه حق بزرگ تو را.»

ظلم اجتماعی

ظلم اجتماعی عبارت است از رعایت نکردن جایگاه واقعی حقوق مردم و تخلف از قوانینی که موجب تأمین نیازهای واقعی جامعه است.
کسی که حقی را که مربوط به دیگری است غصب می‌کند، جایگاه واقعی آن حق را رعایت نکرده، از قانون نظام جامعه تخلف کرده و بدین جهت مرتکب ظلم اجتماعی شده است.
«اِنَّ الَّذِینَ یاْکلُونَ اَمْوَالَ الْیتَـمَی ظُـلْمًا اِنَّمَا یاْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا؛ آنان که اموال یتیمان را به ظلم می‌خورند، همانا آتش در شکم‌های خویش می‌کنند».
مال یتیم باید نصیب یتیم شود؛ اگر، به ناحق، نصیب دیگری شد، در جایگاه واقعی خود قرار نگرفته، مفهوم ظلم تحقّق یافته است. حق کارگر باید به جیب کارگر برود، اگر به جیب کارفرما رفت، جایگاه واقعی خود را نیافته، ظلم تحقق یافته است و…

مانعیت ظلم برای شناخت

تا این جا مفهوم ظلم و انواع آن را توضیح دادیم. اکنون باید دید که چگونه ظلم مانع شناخت می‌گردد و آیا همه انواع آن مانع شناخت است یا این که مانعیت، ویژه بعضی از انواع آن است.
قبلاً اثبات شد که هوس، مانع بینایی دیده عقل است. یکی از قالب‌های عینی و مشخص هوس، ظلم است. بنا بر این، به دلیل این که ظلم، تجسم هوس است، ظلمت آفرین است و جلو دیده عقل را می‌گیرد. از این رو، پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید:
«اتَّقُوا الظُّلمَ؛ فَانَّهُ ظُلُماتٌ یومَ القِیامَهِ؛ از ظلم بپرهیزید که ظلم، ظلمات روز قیامت است.»
در حدیث دیگری نقل شده است که شخصی ضمن سوالاتی از پیامبر اکرم، عرض کرد: دوست دارم که روز قیامت در نور محشور شوم. پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فرمود:
«لا تَظْلِمْ احَدَاً تُحشَرُ یومَ القِیامَهِ فِی النُّورِ؛ به کسی ظلم نکن، روز قیامت در نور محشور می‌شوی.»
ظلمت و نور قیامت از عمل انسان در این جهان نشأت می‌گیرد. به همین جهت، وقتی منافقان می‌بینند که مؤمنان در صحنه قیامت در نور خود حرکت می‌کنند، از آنان تقاضا می‌کنند که کمی صبر کنند تا به ایشان برسند و در پرتو نورشان حرکت نمایند، ولی مؤمنان پاسخ می‌دهند که «ارْجِعُواْ وَرَآءَکمْ فَالْتَمِسُواْ نُورًا» یعنی به پشت سرخود بازگردید و [از دنیا] جستجوی نور کنید.
کسی که تاریکی‌های ناشی از ظلم و کارهای ناشایسته او در این جهان، جلو دیده عقل و قلب او را گرفته، از شناخت حقیقت و یافتن راه کمال محرومش کرده است. وی در جهان پس از مرگ و در عالم قیامت نیز در تاریکی است و راه بهشت را نمی‌تواند پیدا کند. «وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیـمَهِ اَعْمَی• قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی اَعْمَی وَ قَدْ کُنتُ بَصِیرًا• قَالَ کَذَالِکَ اَتَتْکَ ءَایـتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذَالِکَ الْیوْمَ تُنسَی»
با این توضیح مشخص می‌شود که چرا قرآن کریم ظلم را مانع شناخت می‌داند و تصریح می‌کند که:
«وَ یضِلُّ اللَّهُ الظَّــلِمِینَ؛ خداوند، ظالمان را گمراه می‌کند».
معنای این‌که خداوند ظالمان را گمراه می‌کند این است که چون نظام آفرینش بر اساس قانون علیت استوار است و ظلم سبب تیره شدن آینه عقل می‌شود، وقتی آینه عقل تیره شد، دیده فکر از رؤیت حقایق عقلی محروم می‌گردد و انسان به طور طبیعی، راه را از چاه نمی‌تواند تشخیص دهد و در نتیجه گمراه می‌شود؛ نه این که خداوند با ظالمان دشمنی خاصی دارد و نمی‌خواهد آنان راه تکامل خویش را بیابند!
بنا بر این، انتساب اضلال و گمراه‌کردن ظالمان به خداوند متعال، از آن جهت است که همه پدیده‌ها به هر حال منسوب به آفریدگار جهان است، ولی نکته اساسی این است، که از دیدگاه قرآن، اضلال خداوند در مورد ظالمان است، یعنی ظلم مانع شناخت و سبب گمراهی انسان است.
کدام قسم از ظلم؟
تا این جا معلوم شد که ظلم، مانع شناخت است، ولی مشخص نشد که کدام قسم از ظلم؟ آیا ظلمی که مانع شناخت است، ظلم عقیدتی است یا ظلم عملی و یا مطلق ظلم؟ و اگر ظلم عملی است، آیا ظلم فردی مانعیت دارد یا ظلم اجتماعی و یا مطلق ظلم عملی؟
آنچه از قرآن و احادیث اسلامی در پاسخ به این پرسش‌ها استنباط می‌شود این است که مطلق ظلمِ عملی اعم از ظلم فردی و اجتماعی، مانع شناخت و موجب ظلم عقیدتی است. آیاتی که بر این مدعا دلالت دارند عبارت‌اند از:
۱. آیه چهاردهم سوره مطففین: «کلَا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کانُواْ یکسِبُونَ» که قبلاً نیز مطرح شد و در آن تصریح شده است که کردار ناشایسته انسان که همان ظلم عملی است، حجاب دل و موجب تیره شدن آینه عقل و بالمآل مانع شناخت خداست.
۲. آیه بیست و هفتم سوره ابراهیم: «وَ یضِلُّ اللَّهُ الظَّــلِمِینَ» که به روشنی دلالت دارد بر این که ظلم عملی موجب گمراهی‌اندیشه و ظلم عقیدتی است.
۳. آیه سی و سوم سوره انعام:
«وَلَـکنَّ الظَّلِمِینَ بِئایتِ اللَّهِ یجْحَدُونَ؛ ولی ظالمان، آیات خدا را انکار می‌کنند».
۴. آیه چهل و نهم سوره عنکبوت:
«وَ مَا یجْحَدُ بِئایتِنَآ اِلَا الظَّلِمُونَ؛ آیات ما را جز افراد ظالم انکار نمی‌کنند».
این دو آیه نیز به وضوح دلالت دارند براین که انکار آیات خدا، که ظلم عقیدتی است، نتیجه ظلمِ عملی است.
بالجمله، آیات و احادیثی که گمراهی‌اندیشه و ظلمِ عقیدتی را معلول ظلمِ عملی می‌دانند، بسیارند که در این جا مجال ذکر آنها نیست و مشروح این بحث در مبحث «موانع شناخت خدا» خواهد آمد.
در پایان این بحث توجّه به دو نکته ضروری است:
نکته اوّل، این که همان‌طور که ظلمِ عملی، موجب ظلم عقیدتی است، ظلم عقیدتی نیز، به نوبه خود، در تشدید ظلم عملی مؤثر است. ظلم عقیدتی، بی‌راهه را راه پنداشتن است و ظلم عملی در بی‌راهه رفتن. رهروی که بی‌راهه را راه می‌پندارد، هر چه جلوتر برود، گمراه‌تر و از مقصد دورتر می‌شود.
نکته دوم، این که در زمینه مانعیتِ ظلم عملی از شناخت، عمده، ظلم اجتماعی و تجاوز به حقوق دیگران است؛ زیرا همان‌طور که توضیح داده شد، ملاک مانعیتِ ظلم از شناخت، طغیان هوس در شخص ظالم است که نمی‌گذارد نیروی ادراک او حقیقت را آن چنان که هست دریابد، و طغیان هوس در ظلم اجتماعی قابل مقایسه با ظلم فردی نیست.

کفر

در کتاب مفردات الفاظ القرآن لغت «کفر» این‌طور معنا شده است:
«الکفر فی اللغهِ سترُ الشی ءِ، ووُصِفَ اللیلُ بالکافِرِ لِسترِه الاشخاصَ، والزارعُ لسترِه البذرَ فی الارض؛ کفر در لغت عبارت است از پنهان کردن چیزی؛ و این‌که به شب کافر گفته می‌شود برای آن است که اشخاص را در تاریکی خود می‌پوشاند؛ و نیز به کشاورز کافر گفته می‌شود بِدان‌جهت که دانه را در زمین پنهان می‌کند.
ابن اثیر نیز در النهایه کفر را این‌گونه معنا می‌کند:
«اصلُ الکفرِ تَغْطِیهُ الشَّیءِ تغطیهً تَستهلِکه؛ ریشه لغوی کفر عبارت از پوشانیدن چیزی است به گونه‌ای که آن را فرا بگیرد.» بنا‌بر‌این، ریشه لغوی کفر عبارت است از پوشاندن، یا پنهان کردن به‌طور کامل؛ و کسی که چیزی را پنهان می‌کند، کافر نامیده می‌شود.
پنهان کردن بر دو گونه است: پنهان کردن مادی و پنهان کردن معنوی، و به عبارت دیگر: پنهان کردن عینی و پنهان کردن اعتباری.
در لغتِ عرب به کسی که دانه را زیر خاک پنهان می‌کند کافر گفته می‌شود، و نیز به کسی که سخن حقّی را با سخن باطلی می‌پوشاند، یا بالعکس، کافر اطلاق می‌شود.

کفر در قرآن

در قرآن کریم واژه کفر، با عنایت به ریشه لغوی آن، هم در مورد نهان کردن عینی و هم در مورد نهان کردن اعتباری به‌کار رفته است. در مورد نهان کردن اعتباری، کلمه کفر در قرآن در دو مورد متضاد استعمال شده است: یکی در مورد نهان کردنِ امور نیک و پسندیده و دیگری در مورد نهان کردنِ امور زشت و ناپسند.
بنا‌بر‌این، کفر در قرآن به سه معنا آمده است:
۱. کفری که نه ممدوح و نه مذموم است.
۲. کفر ممدوح.
۳. کفر مذموم.
در این جا اجمالاً هر یک از موارد فوق توضیح داده می‌شود.

کفر نه ممدوح و نه مذموم

کفری که بالاصاله، نه ممدوح است و نه مذموم، عبارت است از پنهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را نه خوب می‌داند و نه بد؛ مانند نهان کردنِ دانه در زیر خاک که فی نفسه، نه مذموم است و نه ممدوح، و کسی که دانه را زیر خاک می‌کند، از دیدگاه عقل و بالاصاله، نه شایسته ستایش و نه قابل نکوهش است.
در سوره حدید، کلمه کفر در همین معنا به‌کار رفته است:
«کمَثَلِ غَیثٍ اَعْجَبَ الْکفَّارَ نَبَاتُهُ؛ مانند بارانی که رستنی‌های آن کشاورزان را به شگفت آورد».

کفر ممدوح

کفر ممدوح، عبارت است از نهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را نیک و آشکار شدنش را ناپسند می‌داند، مانند اباطیل و خرافات و امور خرافی که شیوع و آشکار شدن و رسمیت یافتن آنها از دیدگاه عقل، زشت و ناپسند است و به عکس، متروک ماندن و پنهان شدن و از رونق و رسمیت افتادنِ آنها زیبا و پسندیده است. لذا قرآن کریم کسانی را که به عقاید باطل، کافر می‌شوند و به عقاید حق گرایش می‌یابند، ستایش می‌کند. در سوره بقره می‌خوانیم:
«فَمَنْ یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُروَهِ الْوثْقی لَا انْفِصَامَ لَهَا؛ کسی که به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد، همانا به دستگیره محکمی چنگ زده است که هرگز گسستنی نیست».

کفر مذموم

کفر مذموم و نکوهیده عبارت است از پنهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را ناپسند و آشکار نمودن آن را پسندیده می‌داند، مانند پنهان کردن و کتمان حقیقت، از روی تعصّب و لجاج و سودجویی و…
در قرآن کریم، کفر، به صورت‌های مختلف، ۵۲۶ بار استعمال شده است که به استثنای چند موردِ انگشت شمار (کمتر از ده مورد)، این کلمه در معنای سوم به‌کار رفته است.

اقسام کفر نکوهیده و مذموم

کفر نکوهیده بر چهار قسم است: کفر جهلی، کفر علمی، کفر نعمت، کفر معصیت.

کفر جهلی

کفر جهلی عبارت از پنهان کردن جهل با ادّعای علم نسبت به مجهول است. کسی که از روی تعصّب و لجاج و برتری‌جویی و یا به هر انگیزه دیگر، جهل خود را کتمان می‌کند و مدّعی دانستن چیزی می‌شود که آن را نمی‌داند، از دیدگاه عقل، مذموم و محکوم است.
اگر جاهل، جهل خود را با ادّعای علم و انکارِ آنچه نمی‌داند پنهان نکند، نسبت به حقیقت جاهل است، ولی کافر نیست. به گفته امام صادق (علیه‌السلام):
«لو انّ العِبادَ اذا جَهِلوا وقفوا و لم یجحَدوا، لم یکفروا؛ اگر بندگان خدا وقتی چیزی را نمی‌دانند، در اظهار نظر توقّف کنند و آنچه را نمی‌دانند انکار نکنند، کافر نمی‌شوند.»
ولی اگر جاهل با انکار آنچه نمی‌داند، مدّعی علم شود و با این ادّعا بر جهل خود سرپوش بگذارد، علاوه بر این که جاهل است، کافر نیز هست.
امام صادق (علیه‌السّلام) در تبیین اقسام کفر در قرآن کریم، نخستین قسم را کفر جهلی مطرح می‌کند و کفرِ «دهریه» را از این قبیل می‌داند و در این زمینه به آیه بیست و چهارم سوره جاثیه استدلال می‌فرماید که چنین است:
«وَ قَالُواْ مَا هِی اِلَا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ مَا یهْلِکنَآ اِلَا الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَالِک مِنْ عِلْمٍ اِنْ هُمْ اِلَا یظُنُّونَ؛ و [کافران] گفتند: زندگی بجز همین زندگی ما در دنیا نیست که بعضی می‌میریم و بعضی دیگر زنده می‌شویم و چیزی جز «دهر» ما را نابود نمی‌کند. آنان را دانشی به آنچه می‌گویند نیست و بجز گمان و پندار، دلیلی بر ادّعای خود ندارند».

کفر علمی

کفر علمی عبارت است از پنهان کردن و کتمان علم با ادّعای جهل، یا ادّعای علم توسّط کسی بر خلاف آنچه می‌داند.
کسی که می‌داند حق چیست و یا با کیست، ولی از روی تعصّب یا سودجویی می‌گوید نمی‌دانم، یا می‌گوید حق با دیگری است و یا چیز دیگری است، او عالمِ کافر است.
این کفر، از دیدگاه عقل، بدترینِ انواع کفر است و در قرآن و احادیث اسلامی سخت مورد نکوهش قرار گرفته است.
امام صادق (علیه‌السّلام) در تبیین این نوع از کفر می‌فرماید:
وجه دیگر از انکار، عبارت از انکار بر شناخت است؛ یعنی انکار کننده با این‌که حق برای او ثابت شده است، آن را انکار می‌کند.
سپس امام (علیه‌السّلام) دو نمونه از کفر علمی را که در قرآن آمده است، مطرح می‌کند: یکی در مورد فرعون و هوادارانش، و دوم در مورد یهود مدینه.
در مورد نمونه اوّل در سوره نمل آمده است:
«وَ جَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَیقَنَتْهَآ اَنفُسُهُمْ ظُـلْمًا وَ عُلُوًّا… آنان آیات الهی را از روی ستمگری و برتری‌جویی، انکار کردند، در صورتی که خود حقانیت آنها را باور کرده بودند…»
فرعون و هوادارانش با این‌که حق برای آنان ثابت شده بود و با ادلّه‌ای که حضرت موسی برای اثبات نبوّت خود آورده بود، یقین به رسالت او داشتند، با این وصف، انگیزه ستمگری و برتری‌جویی، مانع از ایمان آنان به توحید و رسالت موسی شد، و با علم به این که آنچه حضرت موسی (علیه‌السّلام) می‌گوید درست است، او را تکذیب کردند و راه کفر علمی را در پیش گرفتند.
و درباره نمونه دوّم از کفر علمی در قرآن، در سوره بقره، در مورد کفر یهود مدینه آمده است:
«فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کفَرُواْ بِهِ؛ پس، وقتی آنچه را شناخته بودند، سوی ایشان آمد، نسبت به آن کافر شدند».
یهود مدینه اوصاف پیامبر اسلام و علائم ظهور آن حضرت را در تورات دیده بودند و اصولاً آمدن آنان به مدینه، سال‌ها قبل از بعثت پیامبر اسلام، به همین دلیل بود، ولی پس از این که پیامبر اسلام ظهور کرد، با این‌که علائمی را که در تورات دیده بودند، کاملاً منطبق بر آن حضرت بود و با این‌که به گفته قرآن، پیامبر اسلام را شناخته بودند و سال‌ها در انتظار او به سر می‌بردند و با علم به این که او فرستاده خداست، به جهت منافع مادّی خود، آن حضرت را تکذیب کردند و کفر علمی را برگزیدند.

کفر نعمت

کفر نعمت، عبارت است از پنهان کردن نیکی و نعمت و احسان کسی، با گفتار یا کردار؛ در برابرِ شکر نعمت که عبارت است از اظهار و قدردانی لفظی یا عملی نسبت به احسان و نیکی دیگران.
بی‌تردید، کفر نعمت، همانند کفر جهلی و کفر علمی، از دیدگاه عقل، مذموم و نکوهیده است. در قرآن کریم نیز در موارد متعدّدی کفر نعمت مورد نکوهش قرار گرفته است و امام صادق (علیه‌السّلام) در تبیین وجوه کفر در قرآن، سه نمونه آن را مطرح فرموده است که در این‌جا به ذکر یک نمونه اکتفا می‌کنیم:
در سوره نمل از قول حضرت سلیمان (علیه‌السّلام) آمده است:
«… هَـذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی ءَاَشْکرُ اَمْ اَکفُرُ وَ مَن شَکرَ فَاِنَّمَا یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کفَرَ فَاِنَّ رَبِّی غَنِی کرِیمٌ؛ … این از فضل و عنایت پروردگار من است تا مرا بیازماید که شکر می‌کنم یا کفر می‌ورزم. و کسی که سپاس بگزارد برای خود سپاس‌گزاری می‌کند و کسی که ناسپاسی کند، تحقیقا پروردگار من بی‌نیاز و با کرامت است».

کفر معصیت

کفر معصیت، عبارت است از نافرمانی فرمانبر از فرمانده. شخص نافرمان، با نافرمانی خود، گویا فرمانِ فرمانروا را پنهان می‌کند و نادیده می‌گیرد، و به همین دلیل به او کافر گفته می‌شود.
کفر معصیت در صورتی که فرمانده، شایستگی فرماندهی داشته باشد، عقلاً مذموم و نکوهیده است.
امام صادق (علیه‌السّلام) کفر مذکور در آیه هشتاد و پنجم سوره بقره را به کفر معصیت تفسیر نموده است. این آیه خطاب به بنی‌اسرائیل، که بعضی از فرمان‌های الهی را اجرا می‌کردند و بعضی را نادیده می‌گرفتند، می‌فرماید:

«اَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکتَـبِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعْضٍ؛ آیا به بعضی از دستورات کتاب خدا ایمان می‌آورید و نسبت به بعضی کفر می‌ورزید؟!».

حجاب عقل بودن کفر

پس از مشخص شدن معنای کفر، در زمینه مانعیت آن از شناخت، دو سؤال مطرح است:
یکی این که کدام یک از انواع کفر موجب تیرگی آینه عقل و مانع شناخت‌های عقلی و قلبی است؟
دوم این که کفر چگونه دیده عقل را نابینا می‌کند و مانع شناخت می‌گردد؟
در پاسخ به سؤال اوّل باید گفت که کفر مذموم، به تمام اقسام آن، اعمّ از کفر جهلی و علمی و کفر نعمت و معصیت، موجب تیرگی عقل و مانع شناخت‌های عقلی و قلبی است.
امّا سؤال دوم دو پاسخ دارد: یکی اجمالی و دیگری تفصیلی. پاسخ اجمالی، این‌که کفر مذموم، از آن‌جا که تجسّم هوس است، مانع شناخت‌های عقلی است. (برای اطلاع از چگونگی مانعیت هوس از شناخت، بنگرید به مبحث (ریشه موانع شناخت از نظر قرآن).) و امّا پاسخ تفصیلی با دو مقدّمه روشن می‌شود:
مقدّمه اول، این‌که کفر مذموم نافرمانی عقل و اطاعت از دشمن عقل، یعنی هوس است. و مقدّمه دوم این که نافرمانی عقل، دیده عقل را ضعیف می‌کند و اگر ادامه یابد آن را به تدریج نابینا می‌سازد.
این که کفرِ مذموم، نافرمانی عقل و اطاعت از دشمن آن است، به این دلیل است که همان‌طور که توضیح دادیم، کفر مذموم، یا کفر جهلی است یا کفر علمی یا کفر نعمت یا کفر معصیت.
کفر جهلی، عبارت است از اظهار نظر بدون تحقیق و تأمّل؛ کفر علمی، عبارت است از اظهار نظر کسی برخلاف آنچه می‌داند؛ کفر نعمت نافرمانی عقل در پاسخ به نیکی‌های دیگران است؛ و کفر معصیت، عبارت است از نافرمانی کسی که اطاعتش به حکم عقل لازم است. در تمام این موارد، شخص کافر، با انگیزه‌های نفسانی، از فرمان عقل سرپیچی و از دشمن عقل اطا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.