پاورپوینت کامل شخصیت یزید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شخصیت یزید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شخصیت یزید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شخصیت یزید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل شخصیت یزید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
کلیدواژه: یزید، بنیامیه.
پرسش: آیا یزید شخصیت قابل دفاعی داشته است؟
پاسخ: یزید فرزند معاویه بن صخر و مادرش میسون بنت بَحدل بن دُلجه بن قُناعه است. یزید با تعیین خلیفه سابق، یعنی پدرش معاویه، و بدون دخالت مردم و رأی و مشورت آنان به حکومت رسید. مورخان منصف، بیپروا چهره زشت و خونآشام و بیادب یزید را به نمایش گذاردهاند، که البته عدهای را ناپسند آمده و بر آن تاختهاند. یزید از کسانی است که وقایعنگاران حتی از ثبت رفتار ناپسند وی از نوجوانی تا لحظه مرگ چشمپوشی نکرده و نوشتهاند که آلوده به می و شراب بوده است. بعضی بر آن هستند که بگویند یزید راضی به کشته شدن امام حسین نبوده و این کار از سوی «ابن زیاد» صورت گرفته است.
فهرست مندرجات
۱ – طرح یک شبهه
۲ – نظر ابنتیمیه
۳ – پاسخ به شبهه
۴ – زندگینامه
۴.۱ – نسب یزید
۴.۲ – شرایط و محیط تربیتی یزید
۴.۳ – شیوه به قدرت رسیدن یزید
۴.۴ – روش زمامداری یزید
۵ – کارنامه اخلاقی اعتقادی
۵.۱ – اختلاف دیدگاه در چهره اخلاقی یزید
۵.۲ – شرابخواری یزید
۵.۲.۱ – شراب خواری از طفولیت
۵.۲.۲ – شرابخواری در ملاء عام
۵.۲.۳ – حکم فقهی شراب خوار
۵.۳ – رذایل زشت یزید
۵.۳.۱ – یزید شرابخوار، بوزینهباز، فاسق و ابنهای
۵.۳.۲ – فاجر و زنباز و سگباز و ولگرد
۵.۴ – ناصبی بودن یزید
۵.۵ – تارک نماز بودن
۵.۶ – لاابالیگری محض با عنوان خلیفه پیامبر
۵.۷ – سیمای یزید در احادیث
۵.۷.۱ – روایت اول
۵.۷.۲ – روایت دوم
۵.۷.۳ – روایت سوم
۵.۷.۴ – روایت چهارم
۵.۷.۵ – روایت پنجم
۵.۷.۶ – روایت ششم
۵.۷.۷ – آرزوی بعضی از صحابه
۵.۸ – عذر بدتر از گناه
۶ – کارنامه سیاسی
۶.۱ – سالهای شوم در تاریخ حاکمیّت اسلام
۶.۱.۱ – شهادت امام حسین
۶.۱.۱.۱ – دفاع کنندگان یزید
۶.۱.۱.۲ – بیان دو نکته مهم
۶.۱.۱.۳ – تقبیح عمل یزید
۶.۱.۱.۴ – دیدگاه آلوسی
۶.۱.۱.۵ – نظریه شیعیان
۶.۱.۱.۶ – نقلی دروغین از ابنعباس
۶.۱.۱.۷ – فرمان یزید به قتل نماینده امام
۶.۱.۱.۸ – نامه یزید در استفاده از خشونت
۶.۱.۱.۹ – اسناد تاریخی در فرمان قتل امام
۶.۱.۱.۱۰ – ذکر یک نقل تاریخی
۶.۱.۱.۱۱ – دیدگاه ابنکثیر
۶.۱.۱.۱۲ – دیدگاه طبری
۶.۱.۲ – قتل و کشتار مردم مدینه
۶.۱.۲.۱ – قداست مدینه
۶.۱.۲.۲ – مدینه از نگاه پیامبر
۶.۱.۲.۳ – جریان ماجرای حرّه
۶.۱.۲.۴ – فرمان یزید به مسلم بن عقبه
۶.۱.۲.۵ – کشتار هزاران نفر از مردم مدینه
۶.۱.۲.۶ – قتل اصحاب رسول خدا
۶.۱.۲.۷ – مخفی شدن بزرگان اصحاب
۶.۱.۲.۸ – کشتار حاملان قرآن
۶.۱.۲.۹ – آزادی سربازان برای استفاده از زنان
۶.۱.۲.۱۰ – بارداری از راه غیر مشروع
۶.۱.۲.۱۱ – پیمان بردگی مردم مدینه
۶.۱.۲.۱۲ – ابن کثیر و انکار حقیقت
۶.۱.۲.۱۳ – توجیه اوّل
۶.۱.۲.۱۴ – توجیه دوّم
۶.۱.۳ – هتک حرمت خانه خدا
۶.۱.۳.۱ – امتیازات سرزمین مکه
۶.۱.۳.۲ – نگاه وحیانی به مکه
۶.۱.۳.۳ – تخریب کعبه به روایت تاریخ
۶.۱.۳.۴ – تقاص خداوند با عوامل واقعه حرّه
۶.۱.۳.۵ – خلاصه و نتیجه این فصل
۷ – سیمای یزید در قرآن و حدیث
۷.۱ – جواز لعن بر یزید
۷.۱.۱ – استفاده از آیه۲۵ سوره رعد
۷.۱.۲ – استفاده از آیه۱۷ سوره اسرا
۷.۱.۳ – استفاده از آیه۵۷سوره احزاب
۷.۱.۴ – استفاده از روایات
۷.۲ – دلیل ممنوعیت از لعن یزید و معاویه
۷.۲.۱ – نظریه آلوسی
۷.۳ – آیات وارده در موضوع لعن
۷.۴ – توجیه منع سبّ
۷.۴.۱ – پرونده یزید
۷.۴.۱.۱ – شراب خواری از طفولیت
۷.۴.۱.۲ – شرابخواری در ملاء عام
۷.۴.۱.۳ – بوزینهباز و فاسق و ابنهای
۷.۴.۱.۴ – زنباز و ولگرد
۷.۴.۱.۵ – ناصبی بودن یزید
۷.۴.۱.۶ – بیتوجّه و تارک نماز
۷.۴.۱.۷ – لااُبالیگری محض
۸ – امام حسین در قرآن و حدیث نبوی
۸.۱ – امام حسین در قرآن
۸.۱.۱ – از اصحاب مباهله
۸.۱.۲ – جز پاکان و مطهّرین
۸.۱.۳ – جز ابرار
۸.۲ – امام حسین در روایات نبوی
۸.۲.۱ – حسین محبوب قلب پیامبر
۸.۲.۲ – حسین سرور جوانان بهشت
۸.۲.۳ – دشمنی با حسین دشمنی با پیامبر
۸.۲.۴ – آزار و اذیّت اهلبیت آزار و اذیّت خدا
۸.۲.۵ – پیش گویی پیامبر از شهادت امام حسین
۸.۲.۶ – گریه پیامبر بر شهادت امام حسین
۸.۳ – نکات مهمّ
۸.۴ – امام حسین از نگاه اهل سنّت
۸.۴.۱ – نگاه به سیمای حسین
۸.۴.۲ – سعادت برای ابنعباس
۸.۴.۳ – اقرار عمر بن خطاب بر بزرگی امام حسین
۸.۴.۴ – شرم از پیامبر
۸.۴.۵ – اعتراف معاویه به بزرگی امام
۸.۴.۶ – گریه آسمان برای حسین
۸.۴.۷ – امام حسین از دیدگاه ابنحجر
۸.۴.۸ – محبوبترین انسانها در آسمان
۸.۵ – نکته پایانی فصل پنجم
۹ – قاتل امام حسین
۹.۱ – نفرین امام حسین
۹.۲ – دیدگاه ابنالعربی
۹.۳ – نظریه محمدالخضری
۹.۴ – دیدگاه ابوالخیر شافعی
۹.۴.۱ – پاسخ اول به عالمان اهل سنت
۹.۴.۲ – پاسخ دوم به عالمان اهل سنت
۹.۴.۲.۱ – دیدگاه ذهبی
۹.۴.۲.۲ – دیدگاه سیوطی
۹.۵ – نامه ابن زیاد به امام
۹.۵.۱ – گزارش یعقوبی
۹.۵.۲ – دیدگاه ابنعساکر
۱۰ – پاسخ به ادعای نفرین امام حسین
۱۰.۱ – تعریف و مفهوم شیعه
۱۰.۲ – دیدگاه سیدمحسن امین
۱۰.۳ – هویت کوفیان در زمان امام حسین
۱۰.۴ – نظریه ابن ابی الحدید
۱۰.۵ – دیدگاه طبرانی
۱۰.۶ – دیدگاه هیثمی
۱۰.۷ – دیدگاه ابناثیر
۱۱ – تغییر هویت کوفیان
۱۲ – خالی بودن کوفه از شیعیان
۱۳ – کوفه پایگاه حنفیان
۱۴ – قاتلان از شیعیان آل ابیسفیان
۱۴.۱ – تعبیرات به کار رفته از سوی قاتلان
۱۴.۲ – هویت قاتلان با اعمال خود
۱۴.۲.۱ – دیدگاه ابنکثیر
۱۵ – اسامی افراد
۱۵.۱ – گفتار یزید در هویت قاتلان
۱۵.۲ – صفبندی قاتلان در کربلاء
۱۵.۳ – سعی عده قلیل شیعیان در یاری امام
۱۵.۴ – گروهبندی مردم کوفه
۱۶ – پانویس
۱۷ – منبع
طرح یک شبهه
بعضیها با توجه به این گفته «ابن کثیر» در متن زیر، میگویند میتوان گفت: یزید راضی به کشته شدن امام حسین نبوده و این کار از سوی «ابن زیاد» صورت گرفته و میتوان به این شکل یزید را تبرئه نمود.
«… انّ یزید فرح بقتل الحسین اوّل ما بلغه، ثمّ ندم علی ذلک… لمّا قتل ابن زیاد الحسین ومن معه، بعث برؤوسهم الی یزید، فسرّ بقتله اوّلاً وحسنت بذلک منزله ابن زیاد عنده، ثمّ لم یلبث الاّ قلیلاً حتّی ندم! فکان یقول: وما کان علیّ لو احتملت الاذی وانزلته فی داری، وحکمته فیما یریده، وان کان علیّ فی ذلک وکف ووهن فی سلطانی، حفظاً لرسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم، ورعایه لحقّه وقرابته، ثمّ یقول: لعن اللّه ابن مرجانه، فانّه اخرجه واضطرّه، وقد کان ساله ان یخلّی سبیله، او یاتینی، او یکون بثغر من ثغور المسلمین حتّی یتوفّاه اللّه، فلم یفعل، بل، ابی علیه وقتله، فبغضنی بقتله الی المسلمین، وزرع لی فی قلوبهم العداوه، فابغضنی البرّ والفاجر بما استعظم الناس من قتلی حسیناً، مالی ولابن مرجانه، قبّحه اللّه وغضب علیه؛ … یزید در ابتدای امر با کشته شدن حسین خوشحال گردید اما بعد نادم و پشیمان گردید یعنی: ابتدا با دیدن سرهای بریده شهدا خوشحال شد اما پس از چندی پشیمان شد و اظهار نارضایتی کرد و گفت: اگر من بودم نمیگذاشتم فرزند مرجانه ـ عبیداللّه بن زیاد ـ حسین را بکشد، بلکه به احترام جدّش رسول خدا ـ اگر چه آسیبی به سلطنت من هم میرسید ـ او را احترام میکردم، سپس گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را که باعث اخراج حسین از مدینه شد و او را مجبور کرد، با اینکه حسین به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد، یا لااقل او را نزد من میآورد، یا به شهری از شهرهای مسلمانان میرفت و تا پایان زندگی در همانجا میماند، اما چنین نکرد و بر او سخت گرفت تا او را کشت، و مرا با این کار نزد مسلمانان بد نام کرد تا دشمنم بدارند و بذر کینه و دشمنی مرا در دلها کاشت، تا آدمهای خوب و بد هر دو با من دشمنی کنند، خدا چهره پسر مرجانه را زشت کند و خشم خدا بر او باد.»
نظر ابنتیمیه
همچنین ابنتیمیه یزید را از این قتل مبرّی دانسته و میگوید:
«ان یزید لم یامر بقتل الحسین باتفاق اهل النقل ولکن کتب الی ابن زیاد ان یمنعه عن ولایه العراق والحسین رضی الله عنه کان یظن ان اهل العراق ینصرونه ویفون له بما کتبوا الیه فارسل الیهم ابن عمه مسلم بن عقیل فلما قتلوا مسلما وغدروا به وبایعوا ابن زیاد اراد الرجوع فادرکته السریه الظالمه فطلب ان یذهب الی یزید او یذهب الی الثغر او یرجع الی بلده قلم یمکنوه من شیء من ذلک حتی یستاسر لهم فامتنع فقاتلوه حتی قتل شهیدا مظلوما رضی الل هعنه ولما بلغ ذلک یزید اظهر التوجع علی ذلک وظهر البکاء فی داره ولم یسب له حریما اصلا بل اکرم اهل بیته واجازهم حتی ردهم الی بلدهم؛ به اتفاق اهل نقل یزید امر به قتل حسین (علیهالسّلام) ننموده است، بلکه به ابن زیاد نوشت تا او را از ولایت عراق باز دارد و حسین (علیهالسّلام) خیال میکرد مردم عراق او را یاری میکنند و به آنچه در نامههای خود نوشتهاند وفا میکنند. حسین پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به سوی مردم کوفه فرستاد. اما چون عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد عقیل و عدهای دیگر کشته شدند و چون این خبر به حسین رسید خواست که منصرف شده و برگردد، اما لشکر ظالم او را محاصره کردند سپس حسین از آنان خواست که یا وی را نزد پسر عمویش یزید بفرستند یا اینکه اجازه دهند از مسیری که آمده باز گردد و یا اینکه وی را به یکی از شهرهای مرزی بفرستند. اما آنان از اجابت این پیشنهادها امتناع کردند و پس از آن واقعه قتل پیش آمد و او مظلومانه به شهادت رسید تا این خبر به یزید رسید بر آن ناراحت شد و در خانهاش گریه کرد و اهل بیتش را اسیر نکرد؛ بلکه آنها را گرامی داشت و اجازه داد به شهرشان برگردند.»
او در محل دیگری از همان کتاب، وقاحت را به نهایت رسانده و قیام امام حسین (علیهالسّلام) را قیامی بینتیجه و بلکه آن را باعث ازدیاد شرور و فتنه بین مسلمین میداند و میگوید:
«ولم یکن فی الخروج لا مصلحه دین ولا مصلحه دنیا بل تمکن اولئک الظلمه الطغاه من سبط رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی قتلوه مظلوما شهیدا وکان فی خروجه وقتله من الفسادما لم یکن حصل لو قعد فی بلده فان ما قصده من تحصیل الخیر ودفع الشر لم یحصل منه شیء بل زاد الشر بخروجه وقتله ونقصالخیر بذلک وصار ذلک سببا لشر عظیم وکان قتل الحسین مما اوجب الفتن کما کان قتل عثمان مما اوجب الفتن؛ در قیام حسین (علیهالسّلام) نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا؛ بلکه این باعث شد آن قوم ظالم بر ایشان مسلط شوند و ایشان را مظلومانه به شهادت برسانند. فسادی که در قیام و قتل ایشان بود در صورت عدم قیام و ماندن در مدینه حاصل نمیشد همانا آنچه او از به دست آوردن خیر و دفع شر قصد کرده بود چیزی به دست نیاورد؛ بلکه شر با خروج ایشان بیشتر شد و خیر کمتر شد و این قیام سبب شر بزرگتری شد. قتل حسین مانند قتل عثمان موجب فتنه بین مسلمین شد.»
پاسخ به شبهه
قبل از هر چیز شایسته است تا به صورت خلاصه و در شش فصل مجزا پاورپوینت کامل شخصیت یزید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint و جوانبی از زندگی او را از نگاه تاریخ مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم، تا به خوبی شخصیت او برای جویندگان حقیقت آشکار گردیده و در پرتو آن، سؤال و شبهات مربوط به این بحث نیز پاسخ داده شود.
دورنمایی از فصول ششگانه این بحث:
فصل اوّل: یزید کیست؟
فصل دوّم: کارنامه اخلاقی ـ اعتقادی یزید بن معاویه.
فصل سوّم: کارنامه سیاسی یزید.
فصل چهارم: سیمای یزید در قرآن و حدیث و لعن و تکفیر او.
فصل پنجم: امام حسین (علیهالسّلام) در قرآن و حدیث نبوی.
فصل ششم: قاتل امام حسین (علیهالسّلام) کیست؟!
زندگینامه
در فصل اول به زندگینامه یزید پرداخته میشود:
نسب یزید
شناسنامه و نسب یزید این چنین است: او فرزند معاویه بن صخر، ابوسفیان بن حرب بن امیّه بن عبد شمس است.
مادرش: میسون بنت بَحدل بن دُلجه بن قُناعه بن عدی بن زهیر بن حارثه بن جَناب.
سال تولد: در سال ۲۶ یا ۲۷ هـ ق. متولّد شده است.
سال و روز و ماه وفات: در ۱۴ ماه ربیع الاوّل سال ۶۴ در یکی از روستاهای دمشق به نام «حوارین» از دنیا رفت.
شرایط و محیط تربیتی یزید
انتساب به دستگاه خلافت و حضور در دربار شاهانه معاویه و آماده بودن همه ابزارهای لازم برای عیش و نوش و خوشگذرانی زمینه را برای یزید از هر جهت فراهم کرده بود تا از ادب اسلامی و تربیت قرآنی فاصله بگیرد و حتی حرمت حریم قانون خدا را در هم بشکند و دست به می و شراب و قمار و دیگر ناشایستها بزند.
شیوه به قدرت رسیدن یزید
یزید با تعیین خلیفه سابق، یعنی پدرش معاویه، و بدون دخالت مردم و رای و مشورت آنان به حکومت رسید.
حال آیا آنگونه که اهل سنّت میگویند یزید واقعاً با رای و مشورت و رضایت مردم، یا لااقل یک یا دو نفر از صحابه به خلافت رسید؟
تاریخ در این زمینه پاسخ میدهد:
وی با مصلحتسنجی و علاقه پدر بر تخت سلطنت نشست، زیرا قدرت به دست آمده پس از او باید در اختیار فرزندان امیّه قرار میگرفت.
نویسنده کتاب تاریخ دمشق میگوید:
«بویع له بالخلافه بعد ابیه بعهد منه؛ خلافت و ولایتعهدی یزید توسّط معاویه شکل گرفت.»
و به نقل از زبیر بن بکّار مینویسد:
«بایع له معاویه من بعده، وکان اوّل من جعل ولیّ عهد فی صحّته، وکان معاویه یقول: لولا هوائی فی یزید لابصرت قصدی؛ معاویه در حیاتش بر جانشینی و خلافت فرزندش یزید از مردم بیعت گرفت و این اوّلین قرارداد ولیعهدی در اسلام بود، و معاویه میگفت: اگر علاقه من به یزید نبود، نظرم را تغییر میدادم.»
آنان که میگفتند: امر جانشینی پیامبر به مردم واگذار شده است و با افتخار آن را دموکراسی اسلامی و مظهر تقدّم مسلمانان بر اروپائیان در تشکیل حکومت مردمی میدانستند، باید جواب بدهند که مگر فاصله زمانی معاویه و یزید با صدر اسلام و دوران زندگی پیامبر اسلام چهقدر است، که با این سرعت همه چیز حتّی شیوه انتخاب خلیفه فراموش میشود؟
روش زمامداری یزید
ادامه روش پدر، یعنی با زور و قتل و تبعید و اختناق.
اگرچه این موضوع به قدری واضح است که نیاز به ذکر شاهد تاریخی نیست؛ اما در ادامه مطالب، شواهد متعددی خواهد آمد.
کارنامه اخلاقی اعتقادی
در این فصل به کارنامه اخلاقی ـ اعتقادی یزید بن معاویه پرداخته میشود:
اختلاف دیدگاه در چهره اخلاقی یزید
مورّخان منصف بیپروا چهره زشت و خونآشام و بیادب یزید را به نمایش گذاردهاند، که البته عدهای را ناپسند آمده و بر آن تاختهاند و بر همین اساس دوگونه نقل تاریخی در معرفی وی مشاهده میشود.
نقل اوّل:
او را شخصی شاربالخمر و فاسد و فاجر و اهل ارتکاب معاصی و بیاعتنا به مبانی مذهبی و جسور و هتّاک نسبت به مال و جان مردم مخصوصاً خوبان و نیکان و قاتل خوبان میشناساند.
نقل دوّم:
او را پیشوایی برگزیده و جانشینی همانند دیگر جانشینان شایسته پیامبر خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) که محبوب دلها بودند، معرفی نموده است.
حال کدام یک از این دو نقل با حقایق و واقعیات تاریخی همسویی دارد؟ پاسخ را از لابهلای صفحات تاریخ مییابیم.
شرابخواری یزید
یکی از نوشیدنیهای حرام و نجس در شریعت اسلامی مایعی است که از جوشاندن آب انگور و خرما و غیر آن گرفته میشود که با آشامیدن آن حالتی غیر طبیعی و از خود بیخود شدن به انسان دست میدهد، خداوند متعال در کتاب شریفش قرآن، این مایع را تحت عنوان شرب خمر حرام فرموده است.
ـــ «یَسْـئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَآ اِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَاِثْمهمَآ اَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا؛ درباره شراب و قمار، از تو میپرسند، بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ، و سودهایی برای مردم است، ولی گناهشان از سودشان بزرگتر است.»
ـــ «یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالاَْنصَابُ وَالاَْزْلَـمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَـنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطاناند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید.»
ـــ «اِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَـنُ اَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَ وَهَ وَالْبَغْضَآءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَوهِ فَهَلْ اَنتُم مُّنتَهُونَ؛ همانا شیطان میخواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. پس آیا شما دست برمیدارید؟»
و رهبران دینی نیز با این مایع نجس بهشدت برخورد کرده و سختترین رفتارها را با مبتلایان به مسکرات داشتهاند که سخنانشان در این ارتباط بهترین شاهد بر موضعگیری آنان است.
رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سخنی جامع انزجار و نفرتش را با نفرین بر همه عوامل تشکیلدهنده و سازنده آن از لحظه کاشت تا آخرین مراحل توزیع و مصرف اعلام میکند و میفرماید:
«لعن اللّه الخمر وشاربها وساقیها وبائعها ومبتاعها وعاصرها ومعتصرها وحاملها والمحموله الیه وآکل ثمنها؛ و مؤمنان راستین نیز از افراد مبتلا به این نوشیدنی شیطانی متنفّر و در فرهنگ امّت اسلامی چنین افرادی بیدین و گردنکش در برابر حکم خدا تلقی میشوند.»
ولی شخصیت مورد بحث ما در این تحقیق از کسانی است که وقایعنگاران حتی از ثبت رفتار ناپسند وی از نوجوانی تا لحظه مرگ چشمپوشی نکرده و نوشتهاند که آلوده به می و شراب بوده است.
شراب خواری از طفولیت
ابن کثیر و دیگران این روایت را ذکر کردهاند:
«کان یزید بن معاویه فی حداثته صاحب شرب؛ یزید بن معاویه از کودکی اهل شرب خمر بود.»
شرابخواری در ملاء عام
«عمر بن شیبه قال: لمّا حجّ الناس فی خلافه معاویه جلس یزید بالمدینه علی شراب، فاستاذن علیه ابن عبّاس والحسین بن علیّ، فامر بشرابه فرفع؛ در دوران خلافت پدرش و در سفر حجّ و پس از مراجعه به شهر مقدّس مدینه و در کنار حرم و خانه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست از دهنکجی به شریعت اسلام بر نداشت و در حضور مردم بر سفرهاش شراب گذاشت و فقط زمانی که خبردار میشود که ابن عباس و حسین بن علی قصد ورود به خانه او را دارند دستور میدهد تا شراب را بردارند.»
آلودگی یزید به شرب خمر آنچنان واضح و آشکار بود که حتی در حضور گروههایی که از شهرهای دور و نزدیک به دیدنش میآمدند دستبردار نبود و در برابر نگاه دیگران با جرئت آن را مینوشید.
سند ذیل گواهی است گویا که دقّت در آن هر مسلمانی را به تعجّب وا میدارد.
«بعث (عثمان بن محمّد بن ابی سفیان، والی مدینه) الی یزید منها وفداً فیهم عبد اللّه بن حنظله الغسیل الانصاری، وعبد اللّه بن ابی عمرو بن حفص بن المغیره الحضرمی، والمنذر بن الزبیر، ورجال کثیر من اشراف اهل المدینه، فقدموا علی یزید، فاکرمهم واحسن الیهم، وعظّم جوائزهم، ثمّ انصرفوا راجعین الی المدینه، الاّ المنذر بن الزبیر، فانّه سار الی صاحبه عبید اللّه بن زیاد بالبصره، وکان یزید قد اجازه بمائه الف نظیر اصحابه من اولئک الوفد، ولمّا رجع وفد المدینه الیها، اظهروا شتم یزید، وعیبه، وقالوا: قدمنا من عند رجل لیس له دین، یشرب الخمر، وتعزف عنده القینات بالمعازف. وانّا نشهدکم انّا قد خلعناه، فتابعهم الناس علی خلعه، وبایعوا عبد اللّه بن حنظله الغسیل علی الموت؛ گروهی به نمایندگی مردم مدینه که از اشراف و بزرگان بودند از جمله فرزند شهید جنگ اُحُد عبداللّه بن حنظله غسیل الملائکه وارد شهر شام شدند و به دیدار یزید رفتند، یزید به آنان احترام فراوانی گذاشت و هدایای بزرگی به آنان داد، ولی آنان پس از بازگشت به مدینه از یزید به بدی یاد کردند و عیبهایش را برای مردم بازگو میکردند، از جمله میگفتند: از نزد کسی آمدهایم که دین ندارد، شراب مینوشد، ونوازندهها در حضورش به نواختن و رقص میپردازند، شاهد باشید که ما او را از خلافت عزل کردیم. مردم مدینه عزل یزید از حکومت را تأیید و با عبداللّه بن حنظله تا پای مرگ بیعت کردند.»
علاقه یزید به شراب به قدری بود که دستور میداد تا بهترینها را برایش آماده کنند ذهبی از زیاد حارثی نقل میکند:
«سقانی یزید شراباً ما ذقت مثله، فقلت: یا امیرالمؤمنین لم اُسلسل مثل هذا، قال: هذا رمّان حُلوان، بعسل اصبهان، بسکّر الاهواز، بزبیب الطائف، بماء بَرَدی؛ شرابی را یزید به من نوشانید که هیچ وقت مانند آن را نخورده بودم، گفتم چنین شرابی تاکنون نخوردهام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شکر اهواز و کشمش طائف و آب بردی تهیّه شده است.»
حکم فقهی شراب خوار
تمام مذاهب اسلامی با استناد به نصّ قرآن همه انواع مسکرات را نجس و حرام میدانند و شرابخور را فاسق و کسی که آن را حلال بداند کافر دانستهاند.
محیالدین نووی در کتاب یحیی بن شرف النووی، روضه الطالبین، باب حدّ شاربالخمر میگوید:
«شرب الخمر من کبائر المحرّمات…. ویفسق شاربه، ویلزمه الحدّ، ومن استحلّه کفر…؛ ابن نجیم مصری شرابخوار را از عدالت ساقط و کسی که آن را حلال بداند کافر میشمرد.»
«یکفّر مستحلّها، و سقوط العداله انّما هو سبب شربها؛ کسی که خمر را حلال بداند، کافر به شمار آمده و در صورت شرب آن، از عدالت ساقط میگردد.»
آیا پسر معاویه (یزید) پس از اثبات شرابخواریاش، شایستگی مسندنشینی پیامبر اعظم اسلام را دارا بود؟
آیا فسق و دوری از صفت عدالت برای محکومیّت وی کافی نیست؟
رذایل زشت یزید
عبدالله فرزند حنظله غسیل الملائکه برداشت خود را بعد از دیدار با یزید اینگونه بیان میدارد:
«یاقوم! فواللّه ما خرجنا علی یزید حتّی خفنا ان نرمی بالحجاره من السماء، انّه رجل ینکح امهات الاولاد، والبنات، والاخوات، ویشرب الخمر، ویدع الصلاه؛ به خدا قسم! از نزد یزید بیرون نیامدیم مگر این که ترسیدیم سنگ از آسمان بر سر ما بریزد؛ زیرا او کسی است که در امر زناشویی حریم شرع را رعایت نمیکند، شراب مینوشد و نماز نمیخواند.»
یزید شرابخوار، بوزینهباز، فاسق و ابنهای
جاحظ از علمای بزرگ اهل سنت با عبارتی شبیه به متن فوق میگوید:
«ثم ولی یزید بن معاویه یزید الخمور ویزید القرود ویزید الفهود الفاسق فی بطنه المابون فی فرجه… واما بنو امیه ففرقه ضلاله وبطشهم بطش جبریه یاخذون بالظنه ویقضون بالهوی ویقتلون علی الغضب؛ آنگاه یزید بن معاویه به خلافت رسید؛ همان یزید شرابخوار و بوزینهباز و پلنگباز و فاسقی که به بیماری ابنه مبتلا بود… و بنیامیه فرقهای گمراه بودند که سیره و روشی جبرگرایانه داشتند که به مجرد ظن و گمان، دیگران را دستگیر میکردند و از روی هویوهوس حکم میکردند و از روی غضب میکشتند.»
فاجر و زنباز و سگباز و ولگرد
یزید شرابخوار و فاجر و زنباز و بوزینهباز و سگباز و ولگرد:
همچنین بلاذری در کتاب خود اینگونه نقل میکند:
«قال الواقدی وغیره فی روایتهم: لما قتل عبدالله بن الزبیر اخاه عمرو بن الزبیر خطب الناس فذکر یزید بن معاویه فقال: یزید الخمور، ویزید الفجور، ویزید الفهور ویزید القرود، ویزید الکلاب، ویزید النشوات، ویزید الفلوات، ثم دعا الناس الی اظهار خلعه وجهاده، وکتب علی اهل المدینه بذلک؛ واقدی و غیر او روایت کردهاند: هنگامی که عبدالله بن زبیر به قتل رسید، برادرش عمرو بن زبیر برای مردم خطبه خواند و از یزید بن معاویه اینگونه یاد کرد: یزید شرابخوار و فاجر و زنباز و بوزینهباز و سگباز و اهل ولگردی در دشت و بیابانهاست. سپس از مردم خواست که او را از خلافت کنار کنند و برای مردم مدینه حکم جهاد فرستاد.»
ذهبی و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت درباره یزید اینگونه آوردهاند:
«خطبهم عبد الملک بمکه لما حج، فحدث ابو عاصم، عن ابن جریج، عن ابیه قال: خطبنا عبد الملک بن مروان بمکه، ثم قال: اما بعد، فانه کان من قبلی من الخلفاء یاکلون من هذا المال ویؤکلون، وانی والله لا اداوی ادواء هذه الامه الا بالسیف، ولست بالخلیفه المستضعف یعنی عثمان ولا الخلیفه المداهن یعنی معاویه ولا الخلیفه المابون یعنی یزید وانما نحتمل لکم ما لم یکن عقد رایه. او وثوب علی منبر، هذا عمرو بن سعید حقه حقه وقرابته قرابته، قال براسه هکذا، فقلنا بسیفنا هکذا، الا فلیبلغ الشاهد الغائب؛ عبدالملک در مکه به هنگام حج برای مردم خطبهای خواند و در آن برای مردم اینگونه سخن گفت: اما بعد، ای مردم! کسانی که قبل از من به خلافت رسیدند هم خود مال مردم را خوردند و هم به دیگران دادند تا بخورند، به خدا سوگند! مشکلات این امت را مداوا نخواهم کرد مگر با شمشیر؛ چرا که من مانند: عثمان خلیفهای مستضعف و مفلوک نیستم. و نیز خلیفهای سهلگیر و مسامحهگر هم چون معاویه نیستم. و خلیفهای ابنهای هم چون یزید نیستم. شما را تا زمانی تحمل میکنم که رایت و حکومت و منبر و تخت و تاجم در خطر نباشد. و ما نسبت به عمرو بن سعید با تمام قرابت و حقی که داشت اینگونه کردیم و او با سرش این چنین کرد و ما نیز با شمشیرمان این چنین میکنیم. این خبر را حاضرین به غائبین برسانند.»
ناصبی بودن یزید
ذهبی، یزید را ناصبی یعنی دشمن اهل بیت (علیهمالسّلام) شمرده و درباره او گفته است:
«وکان ناصبیا فظا غلیظا جلفا یتناول المسکر ویفعل المنکر؛ یزید شخصی ناصبی و تندخو و سبک (جلف) بود و شراب مینوشید و اعمال منکر انجام میداد.»
تارک نماز بودن
نماز در فرهنگ دین یعنی نماد خداپرستی و ایمان، که دینداری و مسلمانی بدون آن مفهوم پیدا نمیکند، و البتّه این برداشت از جهاتی هم درست است، زیرا عبادت در قالب یکی از مظاهر آن که همان نماز باشد اوج بندگی و کوچکی انسان است در برابر خدا، بنابراین جامعه مذهبی افرادی را که نسبت به این واجب بندگی کوتاهی میکنند نمیتواند اسم و رسم مسلمانی را به آنان ببخشد.
شخصیت مورد بحث ما نهتنها نسبت به شراب، بلکه نسبت به مهمترین واجب دینی یعنی نماز نیز بیاعتنا بوده و گاهی میخوانده و گاهی نمیخوانده است. و به تعبیری کاهلالصلاه بوده است.
«وقد کان یزید… فیه ایضاً اقبال علی الشهوات، وترک بعض الصلاه فی بعض الاوقات؛ یزید شخصیتی بود که نمیتوانست بر شهوت خود غالب گردد و آن را کنترل کند. با روی خوش از مجالس شهوت و انواع آن استقبال میکرد، از بزرگترین واجب خدا یعنی نماز طفره میرفت و از تارکان آن بود، همانها که رسول گرامی درباره آنان فرموده است:
«سلّموا علی الیهود والنصاری ولاتسلّموا علی یهود امّتی، قیل: ومن یهود امّتک قال: تارک الصلاه؛ بر یهودیان و مسیحیان سلام کنید اما بر یهودیان امّت من سلام نکنید، سؤال شد: یهودیان امّت شما کیانند؟ فرمود: آنان که نماز را ترک کنند.»
لاابالیگری محض با عنوان خلیفه پیامبر
عیّاشیهای جوان مسندنشین و لااُبالیگری او مردم مدینه ـ شهری که پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) ده سال از دوران حسّاس بعثت را در آن گذراند، و شریعتش را در همان شهر تبیین و تکمیل نمود ـ را وادار به شورش علیه وی کرد ـ که در جای خودش به علل و حوادث آن اشاره خواهیم کرد ـ گروه اعزامی به پایتخت پس از دیدار با خلیفه و با اینکه هدایای با ارزشی گرفته بودند لب به توبیخ وی گشودند، منذر بن زبیر که صد هزار درهم پاداش گرفته بود به مردم مدینه گفت:
«انّ یزید واللّه لقد اجازنی بمائه الف درهم وانّه لایمنعنی ما صنع الیّ ان اخبرکم خبره واصدّقکم عنه، واللّه انّه لیشرب الخمر، وانّه لیسکر حتّی یدع الصلاه. وعابه بمثل ما عابه به اصحابه الذین کانوا معه واشدّ؛ یزید اگر چه صدهزار درهم به من هدیه داده است ولی این هدیه نمیتواند از بازگویی حقایق مانع شود، به خدا سوگند یزید شراب مینوشد و آنقدر در حال مستی به سر میبرد که نماز را ترک میکند. سپس دیگران هم همانند او، بلکه شدیدتر از بدیهای یزید گفتند و او را سرزنش کردند.»
یکی دیگر از همین افراد میگوید:
«قال عبدالله بن ابی عمرو بن حفص بن المغیره المخزومی… انّی لاقول هذا وقد وصلنی واحسن جائزتی، ولکنّ عدوّ اللّه سِکّیر خِمّیر؛ جوایز ارزنده یزید مانع از گفتن حقایق نمیشود، من او را دشمن خدا که همیشه در حال مستی و شرب خمر است دیدم.»
حال با توجه به مفاسد اخلاقی که از یزید ذکر شد آیا چنین شخصی لیاقت عهدهدار شدن منصب خلافت و جانشینی رسول گرامی اسلام را میتواند داشته باشد؟ عدهای از یاران و دوستداران یزید سعی میکنند تا او را از این نسبتها دور و بهگونهای حقایق تاریخ را تکذیب و یا لااقل زیر سؤال ببرند.
ولی تلاشهای گروهی متعصب و تنگ نظر نمیتواند با توجیهات غیر علمی دامن آلوده و ناپاک وی را تطهیر نماید.
سیمای یزید در احادیث
روایات ذمّ یزید در کتب اهل سنّت:
اضافه بر آنچه که تاکنون در ترسیم پاورپوینت کامل شخصیت یزید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint گفته شد، روایات فراوانی در کتب اهل سنت در مذمت یزید وجود دارد که در این مختصر به بعضی از آنها اشاره میشود.
روایت اول
«روی الحاکم عن عائشه قولهصلی الله علیه و آله: ستّه لعنتهم، لعنهم اللّه وکلّ نبیّ مجاب: الزائد فی کتاب اللّه، والمکذّب بقدر اللّه تعالی، والمتسلّط بالجبروت فیعزّ من اذلّ اللّه ویذلّ من اعزّ اللّه، والمستحلّ لحرم اللّه، والمستحلّ من عترتی ما حرّم اللّه، والتارک لسنّتی؛ شش گروه را خداوند مورد لعن خود قرار داده است و نیز من و هر پیامبری آنان را لعنت کرده است: ۱ـ کسی که به کتاب خدا چیزی بیافزاید. ۲ ـ کسی که مقدّرات الهی را تکذیب کند. ۳ ـ کسی که با زور و جبر بر مردم مسلّط شود و به آنان که خدا ذلیل کرده است عزّت بخشد، و آنکه خدا عزیزش کرده است را ذلیل کند. ۴ ـ کسی که حلال خدا را حرام نماید. ۵ ـ کسی که نسبت به عترتم آنچه را خدا حرام کرده است، حلال بداند. ۶ ـ کسی که سنّت مرا ترک گوید.»
مناوی صاحب فیضالقدیر میگوید: معنای این جمله «والمستحلّ من عترتی ما حرّم اللّه» این است که هر کس نسبت به نزدیکانم آنچه انجامش جایز نیست مانند: اذیّت آنان یا بیحرمتی به آنان، که اگر کسی آن را حلال بداند کافر، وگرنه گناهکار است. و اختصاص دادن آزاردهندگان عترتش به لعن، به جهت تاکید بر حقوق عترت و بزرگی مقام آنان است به همین جهت هم اضافه به خدا و رسول میشوند.
بنابراین، برای هیچ منصفی جای شکّ باقی نمیماند که افرادی همانند یزید و نیروهای تحت فرمانش آن چیزی را حلال دانستند که خدا حرام کرده است و آن ریختن خون امام حسین (علیهالسّلام) بود. پس حکم کفر را باید به آنان داد و یا لااقل بگوییم فاسق هستند و لعن آنان در هر صورت جایز میشود.
روایت دوم
«روی احمد ومسلم عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله: من اخاف اهل المدینه اخافه اللّه عزّ وجلّ، وعلیه لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین، لا یقبل اللّه منه یوم القیامه صرفاً ولا عدلاً؛ هر کس مردم مدینه را بترساند خداوند او را خواهد ترساند، و بر اوست لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم، و در روز قیامت خداوند نه از او چیزی که عذاب را دور کند و نه بلاگردانی را میپذیرد.»
آیا کسی که به شهر یثرب و مدینهالرسول لشکرکشی میکند مصداق کامل این سخن شریف رسول خدا نیست؟
آری، تاریخ مدینه، لشکرکشی یزید و قتل عام اصحاب رسول خدا و مسلمانان این شهر و بیحرمتی به ناموس آنان را فراموش نکرده است.
روایت سوم
۳ ـ وقال الحافظ ابو یعلی: حدّثنا الحکم بن موسی، ثنا یحیی بن حمزه، عن هشام بن الغاز، عن مکحول، عن ابی عبیده: انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: «لا یزال امر امّتی قائماً بالقسط حتّی یثلمه رجل من بنی امیّه یقال له یزید. وقد رواه ابن عساکر من طریق صدقه بن عبد اللّه الدمشقی عن هشام بن الغاز، عن مکحول، عن ابی ثعلبه الخشنی، عن ابی عبیده.
«عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: «لا یزال امر هذه الامّه قائماً بالقسط حتّی یکون اوّل من یثلمه رجل من بنی امیّه یقال له یزید؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اوّلین کسی که رخنه در پیکره امّتم وارد میکند مردی از بنوامیّه است.»
«حسنّه الالبانی وصحّحه العزیزی الشافعی کما فی صحیح الجامع الصغیر؛ این حدیث را البانی و عزیزی شافعی صحیح دانستهاند.»
روایت چهارم
۴ ـ ابن کثیر پس از اشاره به خصلت شهوترانی و بیتوجّهی یزید به نماز به روایتی از پیامبر خدا استناد جسته و میگوید: وکان فیه ایضاً اقبال علی الشهوات وترک بعض الصلوات فی بعض الاوقات، واماتتها فی غالب الاوقات. وقد قال الامام احمد: حدثنا ابو عبد الرحمن، ثنا حیوه، حدثنی بشیر بن ابی عمرو الخولانی: انّ الولید بن قیس حدّثه انّه سمع ابا سعید الخدری یقول: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم یقول:
«یکون خلفٌ من بعد ستین سنه اضاعوا الصلاه واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیاً، ثم یکون خلف یقراون القرآن لا یجاوز تراقیهم، ویقرا القرآن ثلاثه مؤمن ومنافق وفاجر؛ پس از سال شصت کسانی زمام امور را به دست خواهند گرفت که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروی کنند و به زودی سزای گمراهی خود را خواهند گرفت، سپس گروهی میآیند که قرآن را میخوانند ولی از حنجره آنان تجاوز نمیکند، قرآن را سه گروه میخوانند: مؤمن، منافق، و فاجر.»
روایت پنجم
۵ ـ وقال الحافظ ابو یعلی: حدثنا زهیر بن حرب، ثنا الفضل بن دکین، ثنا کامل ابو العلاء: سمعت ابا صالح سمعت ابا هریره یقول: قال رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «تعوّذوا باللّه من سنه سبعین، ومن اماره الصبیان؛ به خدا پناه برید از حوادث سال هفتاد و از فرماندهی و حکومت کودکان.»
روایت ششم
۶ ـ وقال ابو یعلی: حدّثنا عثمان بن ابی شیبه، ثنا معاویه بن هشام، عن سفیان، عن عوف، عن خالد بن ابی المهاجر، عن ابی العالیه.
«قال: کنّا مع ابی ذر بالشام فقال ابو ذر: سمعت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: «اوّل من یغیّر سنّتی رجل من بنی امیّه؛ با ابوذر در شام بودیم که ابوذر گفـت: از رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: اوّل کسی که سنّت مرا تغیر میدهد مردی از بنیامیّه خواهد بود.»
«اورده الالبانی فی احادیثه الصحیحه: ج۴، ص۳۲۹ قائلا: ولعلّ المراد بالحدیث تغییر نظام اختیار الخلیفه وجعله وراثه؛ البانی این حدیث را در کتاب الاحادیث الصحیحه: ج۴، ص۳۲۹ آورده و اینگونه میگوید: شاید مراد از این حدیث تغییر سبک تعیین خلیفه و وراثتی کردن آن باشد.»
آرزوی بعضی از صحابه
بعضی از بزرگان اهل سنّت که از اصحاب شمرده شده و مورد قبول آنان نیز هستند، پس از شنیدن اخبار از زبان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و وقایع سال شصت و پس از آن، آرزویشان این بود که خداوند دیدن آن روز را نصیبشان نکند.
به دو نقل ذیل توجّه کنید:
امارت و حکومت کودکان:
۱. «واخرج البیهقی عن ابی هریره قال: اللّهمّ لا تدرکنی سنه الستّین، ویحکم! تمسّکوا بصدغی معاویه، اللّهمّ لا تدرکنی اماره الصبیان؛ خدایا! سال شصت را قسمت من نکن، وای بر شما مردم! به فرزند معاویه تمسک جستهاند، خدایا! امارت بچهها را نصیبم مکن!»
۲. الحافظ ابو بکر بن مالک: حدّثنا عبد اللّه بن احمد بن حنبل: حدّثنی ابو بکر لیث بن خالد البجلی، ثنا عبد المؤمن بن عبد اللّه السدوسی، قال: سمعت ابو یزید المدینی یقول: قام ابو هریره علی منبر رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دون مقام رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعتبه، فقال:
«ویل للعرب من شرّ قد اقترب، ویل لهم من اماره الصبیان، یحکمون فیهم بالهوی ویقتلون بالغضب؛ وای بر عرب از شرّی که نزدیک است، وای بر آنان از بچّهها و نوجوانانی که با هوای نفسانی و کشتن با خشم و غضب بر آنان حکومت کنند.
و خلیفه دوم هم بنا بر نقل بزرگان اهل سنت پیشگویی کرده و هلاکت عرب را به دست افراد بیکفایتی میداند که شایستگی رهبری قوم عرب را ندارند.
۳. قال الحارث بن مسکین، عن سفیان، عن شبیب، عن عرقده بن المستظل، قال:
«سمعت عمر بن الخطّاب یقول: قد علمت وربّ الکعبه متی تهلک العرب، اذا ساسهم من لم یدرک الجاهلیّه ولم یکن له قدم فی الاسلام؛ از عمر بن خطاب شنیدم که میگفت: به خدای کعبه دانستم که عرب چه زمانی هلاک خواهد شد، زمانی که اشخاصی که زمان جاهلیت را درک نکردهاند و قدمت در اسلام ندارند بر مردم حکومت کنند.»
عذر بدتر از گناه
احادیثی که ملاحظه نمودید بخش اندکی از روایاتی است که در مذمّت یزید در کتب تاریخی و روایی اهل سنّت نقل شده است و ابن عساکر بیشترین روایات را جمعآوری کرده است و تا زمان ابن تیمیّه و ابن کثیر بحثی در صحّت و عدم صحّت آن دیده نمیشود.
اما ناگهان وظیفه دفاع از یزید بر دوش عدّهای سنگینی کرده و سعی میکنند تا چارهای بیندیشند، و تنها چاره هم یک راه است و آن تضعیف این نقلهاست.
لذا ابنکثیر میگوید:
«وقد اورد ابن عساکر احادیث فی ذمّ یزید بن معاویه کلّها موضوعه لا یصحّ شی منها؛ احادیثی که ابن عساکر در مذمّت یزید نقل کرده است همه جعلی و ساختگی هستند و هیچ کدام از آنها صحیح نمیباشند.»
غافل از اینکه همانگونه که در مباحث پیشین نقل کردیم برخی از عالمان اهل سنّت یزید را به جهت بیتوجّهی به نماز و ترک آن و همچنین آلودگی به شرب خمر و شادمانیاش از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و قتل عام مردم مدینه، نه تنها سرزنش کردهاند، بلکه او را مستحق لعن و نفرین دانستهاند که در ادامه به تفصیل به این مباحث خواهیم پرداخت.
کارنامه سیاسی
در فصل سوم کارنامه سیاسی یزید بررسی میشود:
سالهای شوم در تاریخ حاکمیّت اسلام
یعقوبی مورخ میگوید: «وکان سعید بن المسیّب یسمّی سنی یزید بن معاویه بالشؤم» سعید بن مسیّب سالهای حکومت یزید را سالهای شوم نامیده است؛ زیرا در مدت خلافت و ریاست وی که سه سال بیشتر طول نکشید، سه واقعه خونین و دردناک اتّفاق افتاد که در هر سالی از حکومت یزید، یک واقعه روی داده است.
آن هم حوادث و وقایعی که نهتنها چهره تاریخ، بلکه چهره اسلام را تاریک و سیاه کرد.
این حوادث عبارتند از:
۱. به شهادت رساندن امام حسین (علیهالسلام).
«فی السنه الاولی قتل الحسین بن علیّ واهل بیت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» حسین بن علی و خاندان رسول خدا را در سال اوّل به شهادت رساند.
۲. هتک حرمت حرم پیامبر و کشتار مردم مدینه (حادثه حرّه).
«والثانیه: استبیح حرم رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وانتهکت حرمه المدینه» در سال دوّم حرم رسول اللّه و شهر مدینه را بر سربازانش مباح کرد.
۳. به آتش کشیدن کعبه و هتک حرمت آن و کشتار بیرحمانه مردم مکه.
«والثالثه: سفکت الدماء فی حرم اللّه وحرّقت الکعبه». در سال سوّم کعبه را به آتش کشید و در حرم الهی خونها بر زمین ریخت.
هر پژوهشگر و مورّخ منصفی با خواندن این بخش از تاریخ و مشاهده این حوادث دردناک، ناخواسته در برابر آن متوقّف میشود و میگوید: کسی که مرتکب این جنایات وحشتناک شده است، گویا مسلمان نبوده و حرمین شریفین از نگاه او ارزش و اعتباری نداشته است.
پس از این اشاره کوتاه به توضیح بیشتر پیرامون این حوادث میپردازیم تا حقیقتِ مکتوم، بیشتر و بهتر خودنمایی کند و اذهان و افکار با روشنگری به تحلیل حوادث و چهرههای منفور تاریخ بپردازند.
شهادت امام حسین
«فی السنه الاولی قتل الحسین بن علیّ واهل بیت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»
اولین حادثه در خلافت و حکومت شوم یزید داستان شهادت امام حسین (علیهالسّلام) بود که یکی از غمانگیزترین فجایع تاریخ است و شاید بتوان آن را در نوع خود کمنظیر و منحصر به فرد دانست؛ زیرا ویژگیها و امتیازاتی دارد که آن را از دیگر حوادث خونین تاریخ ممتاز کرده است؛ مانند: حضور حسین بن علی (علیهماالسّلام) و خاندان و فرزندان آن حضرت، کیفیت شهادت و اسارت آنان.
آنچه که در این نوشتار بیشتر مورد توجه و نظر است، شناسایی عاملان و مرتکبان این ظلم تاریخی است که چه کسانی در این فاجعه بزرگ نقش داشته و جنبه فرماندهی و اجرای آن را داشتهاند.
آیا خلیفه وقت یعنی یزید بن معاویّه عامل اساسی و اصلی در قتل و کشتار بوده است یا فرماندهان و سربازانی که مامور اجرا بودهاند؟
برای یافتن پاسخ، هیچ مدرکی بهتر از تاریخ نیست، لذا با مراجعه به تاریخ و نقل سخنان دو گروه از نویسندگان شیعه و سنّی با دیدگاه آنان آشنا میشویم.
اهل سنّت چه میگویند:
داستان شهادت امام حسین (علیهالسّلام) از واپسین لحظات و شایع شدن خبر آن قلب مسلمانان را جریحهدار کرد. و هر دو گروه شیعه و سنی این عمل را تقبیح و عاملانش را نفرین و سرزنش کردند.
اما به مرور زمان عدّهای در برابر روسیاهی یزید به فکر دفاع از او و چارهجویی برای تطهیر دامن آلودهاش از لوث بزرگترین جنایت و شرمآورترین فاجعه تاریخی برآمدند و با تمام تلاش تا آنجا پیش رفتند که حتّی زبان جسارت به ساحت مقدس ریحانه رسول و محبوب آن حضرت گشوده و برعکس، سرزنشها را متوجه آن حضرت کردند، و با صراحت نوشتند: یزید فرمان قتل حسین بن علی را صادر نکرد و اصلا راضی به مرگ و قتل آن حضرت نبود.
در اینجا روی سخن ما با تمامی اهل سنّت نیست؛ چرا که اکثریت آنان هم صدا با پیروان اهلبیت (علیهمالسّلام) حادثه تلخ عاشورا را بزرگترین ضربه بر پیکره امّت اسلامی و به وجود آورندگان آن را خارج از دین و از دشمنان اهل بیت (علیهمالسّلام) میدانند، بلکه مخاطب ما در این نوشتار احیاگران اندیشه و مکتب ابن تیمیه و ابنکثیر و دنبالههای آنان است که با وقاحت تمام، گروههای دفاع از یزید تحت عنوان: «جمعیّه الدفاع عن یزید» تشکیل داده و مبادرت به تدوین کتاب درسی تحت عنوان: «حقائق عن امیرالمؤمنین یزید بن معاویه» برای مدارس میکنند و با القابی از قبیل: امام، امیرالمؤمنین، مجتهد، عادل و… از او یاد میکنند.
ولی تاریخ حقایق را افشا میکند که در آن صورت دوستان و مدافعان یزید راهی جز قبول آن نخواهند داشت.
دفاع کنندگان یزید
ابنتیمیه و ابنکثیر در خط مقدم دفاع از یزید:
ابنکثیر (متوفای ۷۷۴ هـ) پس از ابنتیمیّه (متوفای ۷۲۸ هـ) به میدان مبارزه و دشمنی با اهل بیت (علیهمالسّلام) و پیروان آنان برآمد و خطّ تخریب و تکذیب و تحریف عقاید شیعه و دفاع همه جانبه از دشمنان سرسخت اهل بیت رسول را به عهده گرفت، و در توجیه اعمال یزید هر آنچه خواست نوشت، وی میگوید:
«الناس فی یزید بن معاویه اقسام: فمنهم من یحبّه ویتولاّه، وهم طائفه من اهل الشام من النواصب، واما الروافض فیشنعون علیه ویفترون علیه اشیاء کثیره لیست فیه ویتّهمه کثیر منهم بالزندقه، ولم یکن کذلک، وطائفه اخری لا یحبّونه ولا یسبّونه لما یعلمون من انّه لم یکن زندیقاً کما تقوله الرافضه، ولما وقع فی زمانه من الحوادث الفظیعه، والامور المستنکره البشعه الشنیعه، فمن انکرها قتل الحسین بن علی بکربلاء، ولکن لم یکن ذلک من علم منه، ولعلّه لم یرض به ولم یسؤه، وذلک من الامور المنکره جدّاً؛ مردم درباره یزید بن معاویه چند گروه هستند: یک گروه از مردم شام که از نواصب هستند و او را دوست دارند و از او پیروی میکنند، گروهی دیگر اتهامات زیادی بر او وارد کرده و به او نسبت کفر و زندقه میدهند، اینان روافض (شیعیان) هستند، و حال آنکه این چنین نبوده است. و گروه دیگر نه او را دوست دارند و نه سبّ و نفرینش میکنند، چون میدانند کافر و زندیق نیست آنگونه که شیعه گفته است، بلکه به جهت حوادث دردناک و کارهای بسیار زشتی که در زمان او اتفاق افتاد که زشتترین آن کشتن حسین بن علی در کربلا بود، ولی او از این حادثه آگاه نبود و شاید به چنین کاری راضی نبود؛ زیرا جدّاً از کارهای بد و منکر بود.»
و در نقلی دیگر میگوید:
«وقد اورد ابن عساکر احادیث فی ذم یزید بن معاویه کلها موضوعه لا یصح شئ منها… قلت: یزید بن معاویه اکثر ما نقم علیه فی عمله شرب الخمر، واتیان بعض الفواحش، فاما قتل الحسین فانّه کما قال جدّه ابو سفیان یوم احد لم یامر بذلک ولم یسؤه. وقیل: انّ یزید فرح بقتل الحسین اوّل ما بلغه، ثمّ ندم علی ذلک. فقال ابو عبیده معمّر بن المثنی: انّ یونس بن حبیب الجرمی حدّثه قال: لمّا قتل ابن زیاد الحسین ومن معه، بعث برؤوسهم الی یزید، فسرّ بقتله اوّلاً وحسنت بذلک منزله ابن زیاد عنده، ثمّ لم یلبث الاّ قلیلاً حتّی ندم! فکان یقول: وما کان علیّ لو احتملت الاذی وانزلته فی داری، وحکمته فیما یریده، وان کان علیّ فی ذلک وکف ووهن فی سلطانی، حفظاً لرسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم، ورعایه لحقّه وقرابته، ثمّ یقول: لعن اللّه ابن مرجانه، فانّه اخرجه واضطرّه، وقد کان ساله ان یخلّی سبیله، او یاتینی، او یکون بثغر من ثغور المسلمین حتّی یتوفّاه اللّه، فلم یفعل، بل، ابی علیه وقتله، فبغضنی بقتله الی المسلمین، وزرع لی فی قلوبهم العداوه، فابغضنی البرّ والفاجر بما استعظم الناس من قتلی حسیناً، مالی ولابن مرجانه، قبّحه اللّه وغضب علیه؛ ابن عساکر روایات زیادی در مذمّت یزید آورده است که همه آن روایات ضعیف است، ولی من میگویم: بیشترین بدگوییها درباره یزید شرابخواری او و انجام بعضی از اعمال ناشایست است، و اما قتل حسین به او ربطی نداشت، زیرا پس از کشته شدن حسین همان سخنی را که جدّش ابوسفیان در روز اُحُد گفت او هم بر زبان جاری کرد که نه فرمان به این قتل داد و نه به او ربطی داشت.
نقل شده است که یزید در ابتدای امر یعنی هنگامی که سرهای بریده شهدا را دید خوشحال شد؛ اما پس از چندی پشیمان شد و اظهار نارضایتی کرد و گفت: اگر من بودم نمیگذاشتم فرزند مرجانه ـ عبیداللّه بن زیاد ـ حسین را بکشد، بلکه به احترام جدّش رسول خدا اگر چه آسیبی به سلطنت من هم میرسید او را احترام میکردم، سپس گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را که باعث اخراج حسین از مدینه شد و او را مجبور کرد، با اینکه حسین به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد، یا لااقل او را نزد من میآورد، یا به شهری از شهرهای مسلمانان میرفت و تا پایان زندگی در همان جا میماند، اما چنین نکرد و بر او سخت گرفت تا او را به شهادت رساند، و مرا با این کار نزد مسلمانان بدنام کرد تا دشمنم بدارند و بذر کینه و دشمنی مرا در دلها کاشت، تا آدمهای خوب و بد هر دو با من دشمنی کنند، خدا چهره پسر مرجانه را زشت کند و خشم خدا بر او باد.»
بیان دو نکته مهم
سخن ابنکثیر و نقل او ملاحظه شد، آیا این سخنان برای هر منصفی قابل پذیرش میباشد؟
محورهای این نقل دو مطلب کاملا متضاد و غیر قابل جمع است.
۱ ـ خوشحالی و سرور یزید از دیدن سرهای شهدا.
۲ ـ پشیمانی و ندامت از داستان شهادت امام حسین (علیهالسلام).
خواننده این بخش از تاریخ حیران و سرگردان میپرسد:
آیا میشود بین این دو موضع متضادّ آشتی برقرار کرد؟
کسی که خوشحال میشود و رضایتش را از واقعهای خونین هم چون شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یاران آن حضرت ابراز میکند چگونه بدون گذشت زمان ابراز ناراحتی میکند؟
آیا این پشیمانی به جهت ترس از خدا و رسول بود، یا ترس از بد نامی و بی اعتقادی مردم به حکومت و سلب اعتقاد و اعتماد از او و دارو دستهاش؟
و سؤال دیگر اینکه: آیا این پشیمانی سودی هم برای یزید داشت؟
عجبا! که توجیهگر قهّار جنایات بنیامیّه یعنی: «ابنکثیر»، بازگشت محترمانه کاروان به اسارت گرفته شده را دلیل بر بیگناهی شخص یزید میداند و تلاش میکند تا او را بیگناه و تقصیر جلوه دهد.
تقبیح عمل یزید
خوشبختانه بر خلاف آنچه که از ابنتیمیّه و ابنکثیر و دیگران در توجیه جنایات یزید وجود دارد، بعضی از عالمان منصف اهل سنّت نه تنها اعمال یزید را تقبیح کردهاند، بلکه خوشنودی و رضایت او از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را موجب لعن و نفرین او دانستهاند.
تفتازانی در شرح العقائد النسفیّه میگوید:
والحقّ انّ رضا یزید بقتل الحسین، واستبشاره بذلک، واهانته اهل بیت الرسول ممّا تواتر معناه، لعنه اللّه علیه، وعلی انصاره واعوانه؛ حق این است که رضایت یزید به قتل و شهادت حسین و خوشحالی او پس از شنیدن خبر آن و توهینش به اهل بیت رسول خدا (علیهمالسّلام) تواتر معنوی دارد و خبرش بسیار مشهور است، لعنت خدا بر او و یارانش باد.
یافعی مینویسد:
«واما حکم من قتل الحسین، او امر بقتله، ممّن استحلّ ذلک فهو کافر؛ از جمله کسانی که کافر محسوب میشوند کسی است که حکم و یا امر به قتل حسین (علیهالسّلام) نموده است.»
ذهبی مینویسد:
«کان (یزید) ناصبیّاً فظّاً غلیظاً، یتناول المسکر ویفعل المنکر، افتتح دولته بقتل الحسین، وختمها بوقعه الحرّه؛ یزید ناصبی (دشمن علی (علیهالسّلام) و اهل بیت (علیهمالسلام))و خشن و تندخو بود، شرب خمر میکرد و اعمال زشت انجام میداد، حکومتش را با کشتن و به شهادت رساندن حسین آغاز کرد و با حادثه خونین حرّه (قتل عام مردم مدینه) پایان بخشید.»
دیدگاه آلوسی
آلوسی در تفسیر خود درباره جملهای از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مینویسد: منظور آن حضرت از این جمله، یزید و حکومت او بوده است:
«اعوذ بالله سبحانه من راس الستین واماره الصبیان»، یشیر الی خلافه یزید الطرید لعنه الله تعالی علی رغم انف اولیائه لانها کانت سنه ستین من الهجره؛ این جمله رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «پناه میبرم به خدای سبحان از ابتدای سال شصت و حکومت بچهها» این جمله اشاره دارد به خلافت یزید رانده شده که علیرغم محبت دوست دارانش خداوند او را لعنت کند؛ چراکه او در ابتدای سال شصت هجری حکومت مینمود.»
و در جای دیگر آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت درباره یزید میگوید:
«وعلی هذا القول لا توقف فی لعن یزید لکثره اوصافه الخبیثه وارتکابه الکبائر فی جمیع ایام تکلیفه ویکفی ما فعله ایام استیلائه باهل المدینه ومکه فقد روی الطبرانی بسند حسن «اللهم من ظلم اهل المدینه واخافهم فاخفه وعلیه لعنه الله والملائکه والناس اجمعین لا یقبل منه صرف ولا عدل». .. وقد جزم بکفره وصرح بلعنه جماعه من العلماء منهم الحافظ ناصر السنه ابن الجوزی وسبقه القاضی ابو یعلی، وقال العلامه التفتازانی: لا نتوقف فی شانه بل فی ایمانه لعنه الله تعالی علیه وعلی انصاره واعوانه، وممن صرح بلعنه الجلال السیوطی علیه الرحمه وفی تاریخ ابن الوردی…. وهذا کفر صریح فاذا صح عنه فقد کفر به ومثله تمثله بقول عبدالله بن الزبعری قبل اسلامه: لیت اشیاخی الابیات، وانا اقول: الذی یغلب علی ظنی ان الخبیث لم یکن مصدقا برساله النبی صلی الله علیه وسلم وان مجموع ما فعل مع اهل حرم الله تعالی واهل حرم نبیه علیه الصلاه والسلام وعترته الطیبین الطاهرین فی الحیاه وبعد الممات وما صدر منه من المخازی لیس باضعف دلاله علی عدم تصدیقه من القاء ورقه من المصحف الشریف فی قذر؛ ولا اظن ان امره کان خافیا علی اجله المسلمین، … ولو سلم ان الخبیث کان مسلما فهو مسلم جمع من الکبائر ما لا یحیط به نطاق البیان، وانا اذهب الی جواز لعن مثله علی التعیین ولو لم یتصور ان یکون له مثل من الفاسقین، والظاهر انه لم یتب، واحتمال توبته اضعف من ایمانه، ویلحق به ابن زیاد. وابن سعد. وجماعه فلعنه الله (عزّوجلّ) علیهم اجمعین، وعلی انصارهم واعوانهم وشیعتهم ومن مال الیهم الی یوم الدین ما دمعت عین علی ابی عبدالله الحسین، … ولا یخالف احد فی جواز اللعن بهذه الالفاظ ونحوها سوی ابن العربی المار ذکره وموافقیه فانهم علی ظاهر ما نقل عنهم لا یجوزون لعن من رضی بقتل الحسین رضی الله تعالی عنه، وذلک لعمری هو الضلال البعید الذی یکاد یزید علی ضلال یزید.
بنابراین قول به خاطر کثرت اوصاف خبیثه یزید و ارتکاب گناهان کبیرهای که در طول ایام تکلیفش از او سر زد بالخصوص آنچه در ایام استیلا و تسلطش بر اهل مدینه و مکه مرتکب گردید جای شک و تردیدی در لعن یزید باقی نمیماند. طبرانی با سند حسن روایت میکند: «خدایا کسی را که به اهل مدینه ظلم کرد و آنها را ترساند تو نیز او را بترسان و بر او لعنت خود و تمام ملائکه و مردمانت را بر او فرو فرست لعنتی که هیچ دافع و مانعی از آن وجود نداشته باشد.»
و گروهی از علما از جمله حافظ ناصرالسنه ابن جوزی و قبل از او قاضی ابویعلی به کفر او و تصرح به لعن او جزم پیدا نموده بودند، و
علامه تفتازانی در اینباره میگوید: تکلیف یزید و ایمان او برای ما روشن است و هیچ شک و تردیدی در اینباره نداریم. لعنت خداوند متعال بر او و بر انصار و اعوان یزید باد، و از کسانی که تصریح به لعن یزید نموده است، جلالالدین سیوطی است.
در تاریخ ابن وردی آمده است: … و این کفر صریحی برای یزید به حساب میآید و اگر این صحیح باشد در حقیقت او کافر است و مثل همین است تمثل یزید به قول عبدالله بن زبعری که قبل از اسلام سروده است و یزید آن را تکرار کرد: لیت اشیاخی ببدر شهدوا تا آخر ابیات.
به اعتقاد و نظر من و آنچه بیشتر به ذهنم میرسد این است که یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان نداشته و آنچه که او بر اهل حرم خداوند تعالی و اهل حرم نبی اکرم (علیهالصلاهوالسلام) و عترت طیبین و طاهرین او در زمان حیات و بعد از ممات و آنچه که از سیئات و معاصی از او سر زد کمتر از این نیست که کسی ورقی از مصحف و قرآن کریم را در نجاست بیاندازد؛ و گمان نمیبرم کارهایی که از یزید سرزده است بر هیچیک از مسلمانان مخفی باشد…، و بر فرض هم که بپذیریم یزید خبیث، شخص مسلمانی بوده است، او مسلمانی بوده که آنقدر گناه کبیره مرتکب شده که در بیان نمیگنجد، و در نتیجه اعتقاد من متعیناً جواز لعن اوست و تصور نمیکنم شخص دیگری مانند یزید با این همه فسق یافت شود، و ظاهر این است که او تا آخر عمر خود توبه نکرده، و احتمال توبه او ضعیفتر از احتمال ایمان اوست، و در این احکام، ابنزیاد و ابنسعد و جمعی دیگر ملحق به یزید هستند. پس لعنت خداوند (عزّوجلّ) بر همه آنها و انصار و اعوان و پیروان او و هر کس که به آنها میل نموده و این لعنت تا روز قیامت و تا هر زمان که چشمی تا روز قیامت برای اباعبداللهالحسین گریه مینماید. بر او باد، … و در جواز لعن با این الفاظ و مانند اینها هیچکس مخالفت ننموده مگر ابنعربی که قبلاً از آن سخن گفته شد… که او و بعضی از موافقین او لعن کسی را که راضی به قتل حسین باشد، جایز ندانستهاند، و به جانم سوگند این اعتقاد همان ضلالت و گمراهی دور از مسیر حقی است که بیش از ضلالت و گمراهی یزید است.»
نظریه شیعیان
شیعیان و پیروان اهلبیت (علیهمالسّلام) یزید بن معاویه را قاتل امام حسین (علیهالسّلام) دانسته و حتّی یک نفر هم در این موضوع تردید ندارد و بر این اعتقادش مستنداتی دارد که قابل ردّ و انکار نیست، از جمله اعتراف و شهادت ابن عبّاس.
ماجرای ابن عبّاس و یزید:
یکی از مخالفان خلافت یزید که خودش مدّعی خلافت و رهبری بود، عبداللّه بن زبیر است، از ابنعبّاس تقاضای بیعت کرد. ابنعباس تقاضای او را نپذیرفت، یزید پس از آگاهی از موضوع نامهای به ابنعباس نوشت و در حقیقت آن را بیعت با خودش تلقّی کرد.
ابنعبّاس در جواب نامهای نوشته است که محتوای آن جز محاکمه یزید و رسوایی وی چیز دیگری نیست.
یعقوبی مورّخ نامدار متن این نامه را این چنین آورده است:
«من عبد اللّه بن عبّاس الی یزید بن معاویه، اما بعد، فقد بلغنی کتابک بذکر دعاء ابن الزبیر ایّای الی نفسه وامتناعی علیه فی الذی دعانی الیه من بیعته، فان یک ذلک کما بلغک، فلست حمدک اردت، ولا ودّک، ولکنّ اللّه بالذی انوی علیم. وزعمت انّک لست بناس ودّی فلعمری ما تؤتینا ممّا فی یدیک من حقّنا الاّ القلیل، وانّک لتحبس عنّا منه العریض الطویل، وسالتنی ان احثّ الناس علیک واخذلهم عن ابن الزبیر، فلا، ولا سروراً، ولا حبورا، وانت قتلت الحسین بن علی، بفیک الکثکث، ولک الاثلب، … نسیت قتلک حسیناً وفتیان بنی عبد المطّلب، مصابیح الدجی، ونجوم الاعلام، غادرهم جنودک مصرعین فی صعید، مرمّلین بالتراب، مسلوبین بالعراء، لا مکفّنین، تسفی علیهم الریاح، وتعاورهم الذئاب، وتنشی بهم عرج الضباع، حتّی اتاح اللّه لهم اقواما لم یشترکوا فی دمائهم، فاجنوهم فی اکفانهم، وبی واللّه وبهم عززت وجلست مجلسک الذی جلست یا یزید، …. فلست بناس اطرادک الحسین بن علی من حرم رسول الله الی حرم الله، ودسک الیه الرجال تغتاله، فاشخصته من حرم الله الی الکوفه، فخرج منها خائفا یترقب، وقد کان اعز اهل البطحاء بالبطحاء قدیما، واعز اهلها بها حدیثا، واطوع اهل الحرمین بالحرمین لو تبوا بها مقاما واستحل بها قتالا، ولکن کره ان یکون هو الذی یستحل حرمه البیت وحرمه رسول اللّه… .
نامهات که در آن نوشته بودی من دعوت پسر زبیر برای بیعت با او رد کردهام را خواندم، امتناع من نه به جهت خوش آمدن و دوستی با تو است، تو کسی هستی که حقوق ما را ضایع کردهای و از من خواستهای تا مردم را برای بیعت با تو ترغیب و تشویق کنم و از فرزند زبیر دوری نمایم، چنین کاری امکان ندارد، زیرا تو قاتل حسین بن علی (علیهالسّلام) هستی، دهانت پر از خاک باد، تو آمیخته به همه زشتیهایی، …. آیا به قتل رساندن حسین و فرزندان عبدالمطّلب را فراموش کردهای، کسانی که چراغهای روشن و ستارگان هدایت بودند، سربازانت آنان را به خاکوخون کشیدند و بدنهای آنان را بدون غسل و کفن رها کردند تا افرادی که در قتل آنان شرکت نداشتند، آنان را دفن نمودند، …. ای یزید! فراموش نکردهام که تو حسین را از حرم خدا به کوفه کشاندی و او هراسناک حرم خدا را ترک کرد، کسی که عزیزترین و بزرگوارترین اهل حرم بود و….»
ملاحظه میکنید شخصیتی همانند: ابنعباس، یزید را نهتنها بر قتل امام حسین (علیهالسّلام) سرزنش میکند، بلکه به نوعی محکمه تاریخی تشکیل میدهد و او را از نشستن بر مسند خلافت با وجود ارتکاب اعمالی این چنین تقبیح میکند.
نقلی دروغین از ابنعباس
جالب است که در برابر سند و نقل تاریخی پیشین، عدّهای سعی کردهاند تا نقل دیگری را جعل کرده تا به این وسیله آبروی خود و یزید را حفظ کنند؛ اما غافل از اینکه شهرت تاریخی ننگ یزید با این توجیهات سردتر از یخ، محوشدنی نیست.
و آن نقل این است:
«لمّا قدم ابن عباس وافداً علی معاویه رضی اللّه عنه، امر معاویه ابنه یزید ان یاتیه -ای ان یاتی ابن عباس – فاتاه فی منزله، فرحّب به ابن عباس وحدّثه، فلمّا خرج، قال ابن عباس: اذا ذهب بنو حرب ذهب علماء الناس؛ ابنعبّاس به دیدن معاویه رفت، به پسرش یزید دستور داد تا از ابنعباس دیدن کند، یزید به محل سکونت ابن عباس رفت، ابنعباس یزید را احترام کرد و با وی هم سخن شد، پس از بیرون رفتن یزید گفت: وقتی که فرزندان حرب (جدّ معاویه) از بین رفتند دانشمندان هم نابود خواهند شد.»
کنایه از آنکه اینان پاسداران علم و حامیان و صاحبان فکر و اندیشه هستند.
و حال آنکه تفسیر واقعی این سخن ذمّ یزید است نه مدح او، زیرا نهتنها کنایه، بلکه تصریح دارد به اینکه فرزندان «حرب» اساس دین و دیانت و دانش را تا وقتی که باقی باشند، نابود خواهند کرد.
و از طرفی با حدیثی که ابنعباس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است منافات دارد؛ زیرا او ناراحتی رسولاللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با چشم خود دیده است که آن حضرت بالا رفتن بنوامیه را بر منبرش نتوانست تحمل کند:
اخرج ابن ابیحاتم وابن مردویه والبیهقی فی (الدلائل) وابن عساکر عن سعید بن المسیب، قال:
«رای رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنی امیّه علی المنابر، فساءه ذلک؛ رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دید که بنیامیّه از منبرها بالا میروند، و آن حضرت از دیدن این صحنه ناراحت شدند.»
فخر رازی در توضیح متن فوق میگوید:
«وهذا قول ابن عباس فی روایه عطاء؛ این سخن در روایت عطاء، قول ابنعباس میباشد.»
فرمان یزید به قتل نماینده امام
طبری مورخ صاحب نام، متن سخنرانی نعمان بن بشیر که به تعبیر او آدمی صلحجو بود را نقل میکند که در بین سخنانش شخصی به نام عبداللّه بن مسلم بن سعید حضرمی، از هم پیمانان بنیامیّه و از هواداران آنان بلند میشود و او را ترسو و ضعیف توصیف میکند و از او میخواهد تا نسبت به فرستاده امام حسین (علیهالسّلام) (مسلم بن عقیل) سختگیر باشد. و همو اوّلین کسی است که برای یزید، نامه نوشت و از او خواست تا فردی قدرتمند و سختگیر را به فرمانداری کوفه منصوب کند.
عبیداللّه بن زیاد به دستور یزید فرماندار کوفه و بصره شد تا یکی از دو کار را انجام دهد، یا مسلم را دستگیر کند یا او را به قتل رساند.
وکتب (عبد اللّه بن مسلم بن سعید الحضرمی) الی یزید بن معاویه: اما بعد فانّ مسلم بن عقیل قد قدم الکوفه فبایعته الشیعه للحسین بن علیّ، فان کان لک بالکوفه حاجه فابعث الیها رجلاً قویًّا ینفذ امرک ویعمل مثل عملک فی عدوّک فانّ النعمان بن بشیر رجل ضعیف او هو یتضعّف. فکان اوّل من کتب الیه.
سپس افراد دیگری هم نامه نوشتند، تا اینکه نامهها به دست یزید رسید، پس از گذشت دو روز از رسیدن نامهها، با «سرجون» مشورت کرد و از او خواست تا هم فکری کند.
«سرجون» گفت: پدرت معاویه شخصی را مامور کوفه کرد که تو از او خشنود نیستی، نامه پدرش را نشانش داد که قبل از مرگ برای عبیداللّه بن زیاد نوشته است، با دیدن نامه تسلیم شد و فرمانداری بصره را هم به کوفه اضافه نمود و به ابنزیاد دستور داد مسلم بن عقیل را یا دستگیر کند و یا سرش را برایش بفرستد.
ثمّ کتب الیه عماره بن عقبه بنحو من کتابه ثمّ کتب الیه عمر بن سعد بن ابی وقّاص بمثل ذلک، قال هشام، قال عوانه: فلمّا اجتمعت الکتب عند یزید لیس بین کتبهم الاّ یومان، دعا یزید بن معاویه سرجون مولی معاویه، فقال: ما رایک؟ فانّ حسیناً قد توجّه نحو الکوفه ومسلم بن عقیل بالکوفه یبایع للحسین وقد بلغنی عن النعمان ضعف وقول سیّئ واقراه کتبهم فما تری، من استعمل علی الکوفه؟
وکان یزید عاتباً علی عبید اللّه بن زیاد، فقال سرجون: ارایت معاویه لو نشر لک اکنت آخذاً برایه؟ قال: نعم، فاخرج عهد عبید اللّه علی الکوفه، فقال: هذا رای معاویه ومات، وقد امر بهذا الکتاب، فاخذ برایه، وضمّ المصرین الی عبید اللّه وبعث الیه بعهده علی الکوفه، ثمّ دعا مسلم بن عمرو الباهلی وکان عندهّ فبعثه الی عبید اللّه بعهده الی البصره، وکتب الیه معه: اما بعد فانّه کتب الیّ شیعتی من اهل الکوفه یخبروننی انّ ابن عقیل بالکوفه یجمع الجموع لشقّ عصا المسلمین فسر حین تقرا کتابی هذا، حتّی تاتی اهل الکوفه، فتطلب ابن عقیل کطلب الخرزه حتّی تثقفه، فتوثقه او تقتله، او تنفیه والسلام.
در سند ذیل ابنکثیر مینویسد:
کتب یزید الی ابن زیاد: اذا قدمت الکوفه فاطلب مسلم بن عقیل فان قدرت علیه فاقتله او انفه، وبعث الکتاب مع العهد مع مسلم بن عمرو الباهلی، فسار ابن زیاد من البصره الی الکوفه، فلمّا دخل، دخلها متلثّماً بعمامه سوداء، فجعل لا یمرّ بملا من الناس الاّ قال: سلام علیکم. فیقولون: وعلیکم السلام مرحباً بابن رسول اللّه – یظنّون انّه الحسین، وقد کانوا ینتظرون قدومه – وتکاثر الناس علیه، ودخلها فی سبعه عشر راکباً، فقال لهم مسلم بن عمرو من جهه یزید: تاخّروا، هذا الامیر عبید اللّه بن زیاد، فلمّا علموا ذلک علتهم کآبه وحزن شدید، فتحقّق عبید اللّه الخبر.
… به ابنزیاد دستور میدهد: وقتی که وارد کوفه شدی، مسلم بن عقیل را پیدا کن و او را به قتل برسان.
نامه یزید در استفاده از خشونت
قال الزبیر بن بکّار: حدّثنی محمّد بن الضحّاک عن ابیه، قال: کتب یزید الی ابن زیاد: انّه قد بلغنی انّ حسیناً قد سار الی الکوفه، وقد ابتلی به زمانک من بین الازمان، وبلدک من بین البلدان، وابتلیت انت به من بین العمّال، وعندها تعتق او تعود عبداً کما ترقّ العبید وتعبد، فقتله ابن زیاد وبعث براسه الیه؛ شنیدهام حسین به کوفه نزد تو آمده است، و از بین زمانها و شهرها و از میان کارگزاران، تو و شهرت گرفتار او شده است؛ بنابراین یا باید او را رها کنی یا همانند بردگان اسیرش کنی و روانه پایتخت نمایی. ابنزیاد مطابق این دستور آن حضرت را به شهادت رساند و سر مبارکش را نزد یزید فرستاد.
اسناد تاریخی در فرمان قتل امام
این اسناد تاریخی فرمان مستقیم یزید بن معاویه را در قتل امام حسین (علیهالسّلام) و کشتار همراهان آن حضرت ثابت میکند.
نامه یزید به ولید بن عتبه و فرمان قتل امام حسین (علیهالسلام):
اگر چه در این زمینه بحث مفصل و مبسوطی در ادامه مباحث ذکر میگردد، لکن در این قسمت به مناسبت چند نمونه را ذکر مینماییم:
ذهبی مینویسد:
خرج الحسین الی الکوفه، فکتب یزید الی والیه بالعراق عبیدالله بن زیاد: ان حسینا صائر الی الکوفه، وقد ابتلی به زمانک من بین الازمان، وبلدک من بین البلدان، وانت من بین العمال، وعندها تعتق او تعود عبدا. فقتله ابن زیاد وبعث براسه الیه.
حسین به سوی کوفه، عزیمت نمود. از اینرو یزید به والی و حاکم عراق عبیدالله بن زیاد نوشت: حسین به سوی کوفه عازم است، و او از میان شهرها سرزمین تو را انتخاب کرده که همزمان با ایام و دوران حکومت توست؛ اما تو از میان عمال و گارگزاران برای این کار برگزیده شدهای، پس لازم است یا خود را آزادسازی یا به بردگی و غلامی درآیی و از اینرو بود که ابنزیاد حسین را کشت و سر او را برای یزید فرستاد.
و نیز سیوطی مینویسد:
«فکتب یزید الی والیه بالعراق، عبید الله بن زیاد بقتاله؛ یزید به عبیدالله بن زیاد والی و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگیدن با حسین را صادر کرد.»
در گزارشی دیگر اینگونه آمده است:
«من عبد اللّه یزید امیرالمؤمنین الی الولید بن عتبه، اما بعد، فاذا ورد علیک کتابی هذا فخذ البیعه ثانیاً علی اهل المدینه بتوکید منک علیهم، وذر عبد اللّه بن الزبیر فانّه لن یفوتنا ولن ینجو منّا ابداً ما دام حیّاً، ولیکن مع جوابک الیّ راس الحسین بن علیّ، فان فعلت ذلک فقد جعلت لک اعنّه الخیل، ولک عندی الجائزهّ والحظّ الاوفرّ والنعمه واحده والسلام. قال: فلمّا ورد الکتاب علی الولید بن عتبه وقراه تعاظم ذلک، وقال: لا واللّه، لا یرانی اللّه قاتل الحسین بن علیّ!، وانا [لا] اقتل ابن بنت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ولو اعطانی یزید الدنیا بحذافیرها؛ یزید به ولید بن عتبه نوشت: با رسیدن نامه، مجدّداً از مردم مدینه بیعت بگیر، و به عبداللّه بن زبیر کاری نداشته باش او را رها کن؛ چون او در دسترس است و فرار نمیکند، جواب این نامه را همراه با سر حسین میخواهم، اگر چنین کردی جایزه و پاداش خوبی نزد من داری. ولید با خواندن نامه تعجب کرد و گفت: نه به خدا قسم، خدا مرا قاتل حسین قرار ندهد، اگر یزید تمام دنیا را به من بدهد، هرگز فرزند دختر رسول خدا را نخواهم کشت.»
آنچه ملاحظه نمودید بخش اندکی از مدارک و گزراشهای تاریخی بود که ثابت میکند فرمان مستقیم یزید و اطلاع و آگاهی او حادثه خونین کربلا را به وجود آورد.
و کسانی که تلاش میکنند تا این ننگ تاریخی را از زندگی سیاسی یزید پاک کنند، سخت در اشتباه میباشند.
نارضایتی یزید از کشته شدن امام حسین (علیهالسّلام) افسانه یا واقعیت؟
همانگونه که اشاره شد گروهی در گذشته و حال تلاش میکنند تا با تحریف حقایق تاریخی بیگناهی یزید را ثابت کنند.
اما داستان روبرو شدنش با سرهای بریده و اسیران اهل بیت (علیهمالسّلام) واقعیت را بهروشنی اثبات میکند.
ذکر یک نقل تاریخی
عن ابیمخنف قال: حدّثنی ابو حمزه الثمالی عن عبداللّه الثمالی عن القاسم بن بخیت قال: لما اقبل وفد اهل الکوفه براس الحسین دخلوا مسجد دمشق فقال لهم مروان بن الحکم: کیف صنعتم؟ قالوا: ورد علینا منهم ثمانیه عشر رجلاً فاتینا واللّه علی آخرهم، وهذه الرؤوس والسبایا فوثب مروان فانصرف واتاهم اخوه یحیی بن الحکم فقال: ما صنعتم؟ فاعادوا علیه الکلام، فقال: حجبتم عن محمّد یوم القیامه لن اجامعکم علی امر ابداً ثمّ قام فانصرف، ودخلوا علی یزید فوضعوا الراس بین یدیه، وحدّثوه الحدیث، قال فسمعت دور الحدیث هند بنت عبداللّه بن عامر بن کریز، وکانت تحت یزید بن معاویه، فتقنعت بثوبها، وخرجت فقالت: یا امیرالمؤمنین! اراس الحسین بن فاطمه بنت رسول اللّه؟ قال: نعم، فاعولی علیه وحدی علی ابن بنت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وصریحه قریش عجّل علیه ابن زیاد فقتله، قتله اللّه، ثمّ اذن للناس فدخلوا والراس بین یدیه، ومع یزید قضیب فهو ینکت به فی ثغره، ثمّ قال: انّ هذا وایّانا کما قال الحصین بن الحمام المری:
یفلّقنهاما من رجال احبّه•• • الینا وهم کانوا اعقّ واظلما
قال: فقال رجل من اصحاب رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقال له: ابو برزه الاسلمی: اتنکت بقضیبک فی ثغر الحسین؟ اما لقد اخذ قضیبک من ثغره ماخذاً لربما رایت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یرشفه، اما انّک یا یزید! تجی یوم القیامه وابن زیاد شفیعک ویجی هذا یوم القیامه ومحمّد صلّی اللّه علیه وسلّم شفیعه، ثمّ قام فولّی.
گروهی که همراه اسیران کربلا از کوفه به شام آمده بودند پس از ورود به شهر، سر بریده امام حسین را به مسجد دمشق بردند. مروان حکم گفت: چه کار کردید؟ گفتند: هیجده نفر از مردان بنیهاشم به میدان آمدند و ما هیچیک را زنده نگذاشتیم، این هم سرهای بریده و اسیران آنان، مروان ناراحت شد و مجلس را ترک کرد. برادرش یحی بن حکم همین سؤال را پرسید و همان جواب را شنید، ولی او در جواب گفت: در قیامت بین خودتان و محمد پرده افکندید، من هیچگاه با شما در کاری همراهی نخواهم کرد، سپس حرکت کرد و رفت. اسیران و سرهای بریده را نزد یزید بردند و او را از آنچه اتفاق افتاده بود آگاه کردند، هند دختر عبداللّه بن عامر بن کریز، همسر یزید وقتی که گزارش شهادت و اسارت اهلبیت را شنید از حرمسرا بیرون آمد و وارد مجلس یزید شد و با دیدن سر بریده امام حسین ندبه و نوحه سر داد.
سپس یزید دستور داد مردم وارد قصرش شوند تا فتح و پیروزی بزرگش را تماشا کنند، سر بریده را مقابلش گذاشته بود و با چوب به دندانهای امام اشاره میکرد، یکی از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به نام ابوبرزه اسلمی که در مجلس حاضر بود اعتراض کرد و گفت: چوب را از لب و دندانهای حسین بردار که من خودم دیدم رسول خدا لبهای حسین را میبوسید، ای یزید! قیامت خواهد آمد و شفیع تو ابنزیاد خواهد بود و شفیع حسین جدّش پیامبر خدا.»
و مورخان نقل کردهاند که یزید هنگام جسارت به سر مبارک امام حسین (علیهالسّلام) شعر ابن زبعری را که در جنگ اُحُد و به تلافی شکست جنگ بدر خوانده بود زمزمه میکرد.
دیدگاه ابنکثیر
ابن کثیر میگوید:
فقد اشتهر عنه انّه لمّا جاءه راس الحسین (علیهالسّلام) جمع اهل الشام وجعل ینکت راسه بالخیزران وینشد ابیات ابن الزبعریّ المشهوره:
لیت اشیاخی ببدر شهدوا ••• جزع الخزرج من وقع الاسل
فاهلّوا واستهلّوا فرحاً ••• ثمّ قالوا: یا یزید لا تشل
قد قتلنا القوم من ساداتهم ••• وعدلناه ببدر فاعتدل
ابن زبعری در اُحُد آرزو کرد که ای کاش پیران ما که در بدر کشته شدند، اینجا حاضر بودند و میدیدند که ما انتقام آنان را از محمد و یارانش گرفتیم.
یزید در این اشعار، حسین و فرزندان علی و فاطمه و مسلمانان واقعی را به سران کفر در جنگهای صدر اسلام تشبیه میکند، و در حقیقت کفر خودش را ثابت میکند.
«قال ابن کثیر – بعد ایراد الابیات -: فهذا ان قاله یزید بن معاویه فلعنه الله علیه ولعنه اللاعنین، وان لم یکن قاله فلعنه الله علی من وضعه علیه لیشنع به علیه؛ ابنکثیر پس از نقل سخنان یزید و اشعارش میگوید: اگر این سخنان را یزید بن معاویه گفته است، لعنت خدا و لعنت همه لعنتکنندگان بر او باد. و اگر او نگفته است لعنت خدا بر آنانی باد که با ساختن این داستان قصد بدنام کردنش را داشتهاند.»
این سخن ابنکثیر پس از دفاع جانانه او از یزید بن معاویه است که در حقیقت نوعی انکار خواندن آن توسّط یزید است، چون او بیرق دفاع از یزید را به این جهت به دوش گرفته است که او دشمن خاندان پیامبر و قاتل حسین بن علی و خوشنود از اسارت خاندان علی بود، و لذا سراسر آثار او مملوّ است از دفاع از دشمنان اهل بیت (علیهمالسّلام) و انکار زشتیهای دشمنان آنان، و کوچکترین دفاعی از خاندان رسول دیده نمیشود.
دیدگاه طبری
طبری نیز پس از نقل این اشعار و قصّه میگوید:
فقال: (یعنی یزید) مجاهراً بکفره ومظهرا لشرمه: ثمّ قال الطبری – بعد ذکر الابیات – هذا هو المروق من الدین، وقول من لا یرجع الی اللّه ولا الی دینه ولا الی کتابه ولا الی رسوله ولا یؤمن باللّه؛ یزید کفر و شرکش را اظهار و آشکار کرده است، زیرا این سخنان بیانگر خارج شدن از دین است و سخن کسی است که به خدا و دین او و کتاب و رسولش باز نمیگردد و به خدا ایمان ندارد.»
ابواسحاق اسفراینی متوفّای ۴۱۸، و از دانشمندان شافعی مذهب، پس از اشاره به خطبه امام سجّاد (علیهالسّلام) در مسجد جامع دمشق و به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) که صدای گریه مردم در بین خطبه امام بلند شد به گونهای که یزید احساس خطر کرد و لذا به مردم حاضر گفت: «اتظنّون انّی قتلت الحسین؟ فلعن اللّه من قتله، انّما قتله عبید اللّه بن زیاد عاملی علی البصره». شما گمان میکنید من حسین را کشتم، خدا قاتلش را لعنت کند، قاتل او ابن زیاد نماینده من در بصره است.
سپس دستور داد تا کسانی را که همراه سرهای بریده آمده بودند احضار کنند، به شَبَث بن رِبعی گفت: «ویلک انا امرتک بقتل الحسین؟ فقال: لا، لعن اللّه قاتله»، وای بر تو آیا من حسین را کشتم؟ گفت: نه، خدا قاتلش را لعنت کند، پس از او از تک تک افراد پرسید، تا نوبت به حصین بن نُمَیر رسید، او در جواب گفت: آیا دوست داری تا قاتلش را معرفی کنم؟ گفت: آری، گفت: در امانم؟ گفت: آری، در امانی. گفت: قاتل حسین تو هستی.
آیا باز هم جایی برای توجیه و انکار باقی میماند؟
البته کسانی که بیماریهای دل، یافتن حقیقت را از آنان گرفته است، در توجیه این گزارشهای تاریخی میگویند:
نویسنده، شیعیمذهب است، و یا اینکه در سند راوی شیعی وجود دارد، که همین جرم بزرگ کافی است.
ولی سخن ما با این گروه این است که:
آیا از مورخان و نویسندگان توجیهگر زمان سلطه بنوامیّه این انتظار وجود داشت تا حوادثی از این قبیل که جز ننگ تاریخی را برای آنان به همراه نداشت، ثبت کنند؟
قتل و کشتار مردم مدینه
دومین حادثه شوم در خلافت و حکومت یزید بنا به گفته سعید بن مسیّب، هتک حرمت حرم پیامبر و کشتار مردم مدینه یعنی همان حادثه حرّه بود.
والثانیه: استبیح حرم رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وانتهکت حرمه المدینه
حرم رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مباح شمرده شد و حرمت شهر مدینه هتک گردید.
قداست مدینه
شهر مدینه که به یثرب و پس از هجرت پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به «مدینه الرسول» شهرت یافت از شهرهایی است که در نقشه جغرافیایی جهان جایگاه ویژهای دارد و دنیا به دیده احترام به آن مینگرد؛ زیرا این عزت و عظمت را به جهت نام شخصیّتی بلند آوازه که پایهگذار تمدن و فرهنگی بیمانند بود به دست آورده است.
این شخصیت بزرگ و بیهمتا آخرین پیامبر از سلسله پیامبران بزرگ الهی است، که در دعوتش جز خوبی و زیبایی، سعادت و پیشرفت، گسترش توحید و خداپرستی، رفاه و آرامش چیز دیگری نخواست.
علاوه بر موقعیت جغرافیای طبیعی و اقلیمی، از نظر جغرافیای دینی و مذهبی نیز ویژه است؛ چراکه:
اوّلاً: بزرگترین پایگاه دعوت و نشر اسلام پس از مکه است و حتّی میشود گفت: گسترش اسلام مرهون شهر مدینه است.
ثانیاً: وجود مقبره پیامبر گرامی و خاندان آن حضرت دلهای میلیونها انسان معتقد و ارادتمند را متوجّه آنجا کرده است.
ثالثاً: بیشترین حوادث تاریخ اسلام یا در همین سرزمین اتفاق افتاده است، و یا در رابطه با این شهر و سرزمین بوده است.
لذا با توجه به نکات فوق در اهمیّت و عظمت این شهر باید گفت: شهر مدینه نهتنها در جغرافیای جهان بزرگی و عظمتی خاصّ دارد، بلکه در جغرافیای دلهای مشتاقان و متدیّنان بیشترین عظمت را به خود اختصاص داده است.
مدینه از نگاه پیامبر
زندگی دهساله پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شهر مدینه و گسترش دعوت آن حضرت از این شهر به دیگر نقاط جهان آن روز نوعی وابستگی برای آن حضرت به این شهر ایجاد کرده بود، به همین جهت برای این شهر و مردم آن احترامی خاصّ قائل بود که در سخنان آن حضرت مشاهده میشود.
در این قسمت برای نمونه به چند حدیث از فرمایشات گهربارشان اشاره میکنیم:
۱. عن رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انّه قال: «اللّهمّ من ظلم اهل المدینه واخافهم فاخفه، وعلیه لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین، لا یقبل اللّه منه صرفاً ولا عدلاً».
و در نقلی دیگر و به سندی دیگر آورده است:
«قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم: من اخاف اهل المدینه اخافه اللّه عزّ وجلّ یوم القیامه، ولعنه، وغضب علیه، ولم یقبل منه صرفاً، ولا عدلاً؛ بار خدایا! هر کس به مردم مدینه ستم روا دارد یا آنان را بترساند، تو آنان را بترسان، و بر اوست لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم، و در روز قیامت خداوند نه از او چیزی که عذاب را دور کند و نه بلاگردانی را میپذیرد.»
ورواه الطبرانی ایضاً فی الاوسط والکبیر عن عباده بن الصامت باسناد جیّد.
در این حدیث تقاضای پیامبر اکرم از درگاه حضرت حقّ، حفظ و نگهداری شهر مدینه و مردم آن است، و برای کسانی که متعرّض این شهر و مردم آن شوند عذاب و نفرین الهی و فرشتگان و مردم را درخواست فرموده است، و امتش را از آزار و اذیت آن و ساکنان آن برحذر نموده است که در حقیقت قداست شهر و عظمت آن را بیان میکند.
آیا پس از آن حضرت، حرمت شهر و ساکنان مسلمان آن محفوظ ماند؟
پاسخ این سؤال با تاریخ است.
۲ ـ اخرج الطبرانی فی المعجم الکبیر عن عبد اللّه بن عمرو، انّ رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: «من آذی اهل المدینه آذاه اللّه، وعلیه لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین، لا یقبل منه صرف ولا عدل؛ هر کس مردم مدینه را اذیّت کند، خدا او را اذیّت خواهد کرد و بر اوست لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم و در روز قیامت خداوند نه از او چیزی که عذاب را دور کند و نه بلاگردانی را میپذیرد.»
۳ – وروی السنائی من حدیث السائب بن خلاّد رفعه: «من اخاف اهل المدینه ظالماً لهم اخافه اللّه، وکانت علیه لعنه اللّه؛ کسی که اهل مدینه را از روی ظلم بترساند، خداوند او را خواهد ترساند و لعنت خداوند بر او باد.»
در حدیث بعد مجازات سنگینتر بیان شده است.
۴ – حدّثنا ابن ابی عمر، حدّثنا مروان بن معاویه، حدّثنا عثمان بن حکیم الانصاری، اخبرنی عامر بن سعد بن ابی وقاص، عن ابیه، : انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: ثمّ ذکر مثل حدیث ابن نمیر وزاد فی الحدیث: «ولا یرید احد اهل المدینه بسوء الاّ اذابه اللّه فی النار ذوب الرصاص او ذوب الملح فی الماء؛ فرمود: هر کس قصد آزار مردم مدینه را داشته باشد، خداوند همانند ذوب شدن سُرب، او را در آتش ذوب خواهد کرد، یا فرمود: همانند ذوب شدن نمک در آب.»
این کلمات گهربار اندکی بود از احادیث بیشمار درباره مدینه و شهر مدینه، که بیانگر حرمت و عزت شهر و مردم آن در نگاه پیامبر است.
سؤال این است که: آیا این حرمت رعایت شد و مدّعیان خلافت و جانشینی آن حضرت به این توصیهها عمل کردند؟
«قال الامام احمد: الیس قد اخاف اهل المدینه؟؛ احمد بن حنبل میگوید: آیا یزید مردم مدینه را نترساند؟»
۵ ـ احمد حنبل از انس بن عیاض از یزید بن خصیفه، از عطاء بن یسار، از سائب بن خلاّد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند که فرمود: «من اخاف اهل المدینه ظلماً اخافه اللّه وعلیه لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین، لا یقبل اللّه منه یوم القیامه صرفاً ولا عدلاً؛ کسی که اهل مدینه را از روی ظلم بترساند، خداوند او را میترساند و بر اوست لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان، و خداوند در روز قیامت از او هیچ توجیهی را نمیپذیرد.»
بخاری در کتاب صحیحش از حسین بن حریث، از فضل بن موسی، از جعید، از عائشه دختر سعد بن ابی وقّاص از پدرش نقل میکند که گفت: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: «لا یکید اهل المدینه احد الاّ انماع کما ینماع الملح فی الماء».
همین حدیث را مسلم با دو سند متفاوت و عبارات مختلف آورده است.
جریان ماجرای حرّه
در سال ۶۳ از هجرت مردم مدینه پس از بازگشت نمایندگانشان از شام و دیدار با یزید و مشاهده اعمال ناشایست او از جمله بیاعتنایی به واجبات و آلودگی به گناهان، بیعت با یزید را لغو و والی و نمایندهاش را از حکومت عزل و با عبداللّه بن حنظله بیعت کردند.
پس از انتشار این خبر در شهر شام و آگاهی یزید از بیعت مردم مدینه با عبداللّه بن حنظله، لشکری را به فرماندهی مسلم بن عقبه برای سرکوب مردم آن شهر فرستاد، که در مباحث آینده به اهمّ جنایات یزید در این لشکرکشی اشاره خواهیم نمود.
حرّه چیست؟
در اطراف شهر مدینه زمینهایی است که از سنگهای سیاه و نوکتیز پوشید شده است.
ابناثیر در توضیح حرّه میگوید:
یوم الحرّه یوم مشهور فی الاسلام ایّام یزید بن معاویه لمّا انتهب المدینه عسکره من اهل الشام الذی ندبهم لقتال اهل المدینه من الصحابه والتابعین وامّر علیهم مسلم بن عقبه المزی فی ذی الحجّه سنه ثلاث وستّین وعقیبها هلک یزید، والحرّه هذه ارض بظاهر المدینه بها حجاره سود کثیره وکانت الوقعه بها؛ داستان حرّه در تاریخ اسلام مشهور است و آن همان حادثهای است که لشکریان شام به امر یزید در ذیحجّه سال ۶۳ که به هلاکت خود او نیز منتهی شد، شهر مدینه را غارت کردند و صحابه و تابعان را کشتند، و حرّه زمینهایی است در اطراف مدینه که پوشیده از سنگهای سیاه و نوک تیز است.
ذهبی میگوید:
«هی حرّه واقع شرقیّ المدینه المنورّه، وفیها کانت الوقعه المشهوره، یقول فیها ابن حزم فی کتابه جوامع السیره ص۳۵۷ ما نصّه: اغزی یزید الجیوش الی المدینه حرم رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم، والی مکّه حرم اللّه تعالی، فقتل بقایا المهاجرین والانصار یوم الحرّه، وهی ایضاً اکبر مصائب الاسلام وخرومه، لانّ افاضل المسلمین وبقیّه الصحابه، وخیار المسلمین من جلّه التابعین قتلوا جهراً ظلماً فی الحرب وصبراً، وجالت الخیل فی مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم، وراثت وبالت فی الروضه؛ محل رویارویی لشکر یزید با مردم مدینه در شرق آن بود که همان واقعه معروف و مشهور در آن اتفاق افتاد، سپس به نقل از ابن حزم مینویسد: یزید لشکرهایی را به حرم خدا و رسول، دو شهر مکه و مدینه گسیل نمود که در حادثه حرّه باقی مانده از یاران پیامبر از مهاجر و انصار کشته شدند، که این نیز از بزرگترین مصائب اسلام و مسلمین بود؛ زیرا در آن بقیّه صحابه و بزرگانی از مسلمانان و تابعان، ظالمانه و ناجوانمردانه به قتل رسیدند، مسجد رسولاللّه محلّ تاخت و تاز اسبان شد و روضه رسولاللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را آلوده کردند.»
فرمان یزید به مسلم بن عقبه
«ادع القوم ثلاثاً فان رجعوا الی الطاعه فاقبل منهم، وکفّ عنهم، والاّ فاستعن باللّه وقاتلهم، واذا ظهرت علیهم، فابح المدینه ثلاثاً ثمّ اکفف عن الناس؛ مردم را سه روز به بیعت دعوت کن و اگر پذیرفتند قبول کن و از آنان درگذر و اگر نپذیرفتند، از خدا کمک بگیر و با آنان مبارزه و جنگ کن، پس از پیروزی سربازانت را سه روز در شهر آزاد بگذار.»
نماینده یزید پس از روبهرو شدن با مقاومت مردم دست به کشتاری وسیع زد تا در نهایت مردم مدینه تسلیم شدند. فهرستی از نتایج این بیحرمتی و بیادبی که بر گرفته از گزارش گزارشگران و مورخان آنگونه که در کتب تاریخی آوردهاند تقدیم حقجویان و منصفان میشود تا خود براساس این آمار قضاوت کنند.
کشتار هزاران نفر از مردم مدینه
مورّخان از جمله دینوری امار کشتهشدگان را بیش از دههزار نفر اعلام کردهاند، که از این تعداد هشتاد تن از اصحاب پیامبر و هفتصد نفر از مهاجرین و انصار و ده هزار نفر از تابعان و موالی بودهاند.
قتل من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم ثمانون رجلاً، ومن قریش والانصار سبع مئه، ومن سائر الناس من الموالی والعرب والتابعین عشره آلاف.
«قال المدائنی عن شیخ من اهل المدینه. قال: سالت الزهری کم کان القتلی یوم الحرّه قال: سبعمائه من وجوه الناس من المهاجرین والانصار، ووجوه الموالی وممّن لا اعرف من حرّ وعبد وغیرهم عشره آلاف. قال: وکانت الوقعه لثلاث بقین من ذی الحجّه سنه ثلاث وستّین، وانتهبوا المدینه ثلاث ایّام؛ مدائنی از شیخ اهل مدینه نقل میکند: از زهری سؤال کردم تعداد کشتهگان مدینه در واقعه حره چند نفر بود. او در پاسخ گفت: هفت صد نفر از بزرگان مهاجرین و انصار و موالی و کسانی که معلوم نبود که آیا غلام بودند یا آزاد و غیر آنان که جمعا ده هزار نفر بودند…. و سه روز کامل شهر مدینه در معرض تاختوتاز و غارت بود.»
قتل اصحاب رسول خدا
دینوری مینویسد:
«قتل من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم ثمانون رجلاً، ومن قریش والانصار سبع مئه؛ در حادثه خونین حرّه هشتاد تن از اصحاب پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و هفتصد نفر از قریش و انصار کشته شدند.»
و مورّخ شهیر مسعودی مینویسد:
«قتل من آل ابی طالب اثنان – ومن بنیهاشم ثلاثه وبضع وتسعون رجلاً من سائر قریش ومثلهم من الانصار، واربعه آلاف من سائر الناس، ودون من لم یعرف؛ از خاندان ابوطالب دو نفر و از بنیهاشم بیش از نود و از قریش به همان تعداد و چهار هزار نفر از مردم دیگر کشته شدند.»
یاقوت حموی میگوید:
«وقتل من الموالی ثلاثه آلاف وخمسمائه رجل ومن الانصار الفا واربعمائه وقیل الفا وسبعمائه ومن قریش الفا وثلاثمائه؛ تعداد کشتهها از مردم عادی سههزار و پانصد نفر و از انصار هزار و چهارصد نفر بودند و گفته شده است: هزار و هفتصد نفر و از قریش هزار و سیصد نفر.»
مخفی شدن بزرگان اصحاب
ابنکثیر نوشته است:
«وقد اختفی جماعه من سادات الصحابه منهم جابر بن عبد اللّه، وخرج ابو سعید الخدری فلجا الی غار فی جبل؛ گروهی از بزرگان صحابه مانند جابر بن عبداللّه و ابوسعید خدری برای حفظ جانشان به کوه پناه برده و ابوسعید در غاری مخفی شد.»
کشتار حاملان قرآن
از مالک بن انس نقل شده است که گفت:
«قتل یوم الحرّه سبعمائه من حمله القرآن وکان فیهم ثلاثه من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم؛ در واقعه حرّه هفتصد نفر از قاریان و حافظان قرآن که سه نفر آنان از اصحاب بودند کشته شدند.»
آزادی سربازان برای استفاده از زنان
به نقل از ابنکثیر و مورّخان دیگر آمده است که:
«ثم اباح مسلم بن عقبه، الذی یقول فیه السلف مسرف بن عقبه – قبّحه اللّه من شیخ سوء ما اجهله – المدینه ثلاث ایّام کما امره یزید، لا جزاه اللّه خیراً، وقتل خلقاً من اشرافها، وقرّائها، وانتهب اموالاً کثیره منها، ووقع شرّ عظیم، وفساد عریض علی ما ذکره غیر واحد؛ سپس مسلم بن عقبه (که به او مسرف بن عقبه میگفتند، چون در به قتل رساندن مردم مدینه زیادهروی کرده بود) همانگونه که یزید فرمان داده بود سربازانش را سه روز در شهر مدینه آزاد گذاشت تا به کشتار و غارت و اعمال زشت و شهوترانی بپردازند.»
حافظ ابن حجر نیز بر این امر صحّه گذاشته و مینویسد:
«وابیحت المدینه ایّاما بامر یزید لعنهاللّه؛ شهر مدینه به فرمان یزید چند روزی مباح شد.»
بارداری از راه غیر مشروع
نتیجه این آزادی تجاوز به حریم دختران و زنان مسلمان و هتک عفّت آنان بود که بنا بر نقل مدائنی، هزار زن پس از واقعه حرّه فرزندان نامشروع به دنیا آوردند.
قال المدائنی عن ابی قرّه قال: قال هشام بن حسان: ولّدت الف امراه من اهل المدینه بعد وقعه الحرّه من غیر زوج.
هزار زن از اهالی شهر مدینه بعد از واقعه حرّه بدون این که شوهر داشته باشند وضع حمل کردند.
یاقوت حموی میگوید:
«ودخل جنده المدینه فنهبوا الاموال وسبوا الذرّیّه واستباحوا الفروج، وحملت منهم ثمانمائه حُرّه وولدن، وکان یقال لاولئک الاولاد: اولاد الحَرّه؛ سربازان یزید وارد مدینه شدند و اموال را غارت کردند و فرزندانشان را اسیر کردند و زنان برای آنان آزاد شد که در این جسارت هشتصد زن باردار شده و فرزندان نامشروع به دنیا آوردند که به آنان فرزندان حَرّه میگفتند.»
پیمان بردگی مردم مدینه
مسلم بن عقبه فرمانده لشکر یزید در مدینه دستور داد تا همه مردم به عنوان برده یزید بیعت کنند، و هرگونه که میخواست با مال و جان و ناموس مردم رفتار میکرد.
فدخل مسلم بن عقبه المدینه فدعا الناس للبیعه علی انّهم خول لیزید بن معاویه، ویحکم فی دمائهم واموالهم واهلیهم ما شاء؛ مسلم بن عقبه وارد شهر مدینه شد و از مردم خواست تا با زید بن معاویه همچون بردهای برای او بیعت کنند، تا بتواند به هرگونهای که خواست در خون و اموال و اهل و عیالشان حکم کند.
مسعودی مینویسد:
«دخل مسلم المدینه فانتهبها ثلاثه ایّام وبایع من بقی من اهلها علی انّهم قنّ لیزید والقنّ العبد الذی ملک ابواه، وعبد مملکه الذی ملک فی نفسه ولیس ابواه مملوکین غیر علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابی طالب، لانّه لم یدخل فیما دخل فیه اهل المدینه، وعلیّ بن عبد اللّه بن العبّاس، فانّ من کان فی الجیش من اخواله من کنده منعوه. فکان ذلک من اعظم الاحداث فی الاسلام واجلّها وافظعها رزء بعد قتل الحسین بن علیّ بن ابی طالب؛ مسلم بن عقبه سه روز شهر مدینه را غارت کرد و با بازماندگان از مردم بیعت کرد تا بنده و برده قنّ یزید باشند، یعنی نهتنها خود او برده میشد، بلکه پدر و مادرش نیز برده میشدند، فقط دو نفر از این بیعت استثنا شدند یکی امام سجّاد و دیگری علی بن عبداللّه بن عباس.»
ابن کثیر و انکار حقیقت
بعضی از بزرگان اهل سنت و مورخان این طایفه، جنایات یزید را در شهر مقدس مدینه از بزرگترین و فجیعترین حوادث در اسلام پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) ذکر کردهاند و اصل وقوع این حادثه را از مسلمات تاریخی تلقی کردهاند، که در مباحث گذشته به نقل سخنان بعضی از آنان اشاره کردیم.
اما بعضی دیگر پس از نقل همان حوادث به دفاع از یزید پرداخته و از تمام جنایات پیش آمده به گونهای دفاع کردهاند؛ مانند: ابنکثیر دمشقی در کتاب البدایه والنهایه که در دو فراز از نوشتهاش دست به توجیه غیر منطقی زده است.
توجیه اوّل
وی میگوید:
«ولمّا خرج اهل المدینه عن طاعته وخلعوه وولّوا علیهم ابن مطیع وابن حنظله، لم یذکروا عنه – وهم اشدّ الناس عداوه له – الا ما ذکروه عنه من شرب الخمر، واتیانه بعض القاذورات، لم یتّهموه بزندقه کما یقذفه بذلک بعض الروافض، بل، قد کان فاسقاً، والفاسق لا یجوز خلعه لاجل ما یثور بسبب ذلک من الفتنه، ووقع الهرج کما وقع زمن الحرّه، فانّه بعث الیهم من یردّهم الی الطاعه وانظرهم ثلاثه ایّام، فلمّا رجعوا قاتلهم، وغیر ذلک، وقد کان فی قتال اهل الحرّه کفایه، ولکن تجاوز الحدّ باباحه المدینه ثلاثه ایّام، فوقع بسبب ذلک شرّ عظیم کما قدّمنا؛ مردم مدینه پس از شکستن پیمان با یزید و بیعت با ابنمطیع و ابنحنظله با اینکه از دشمنان سر سخت یزید بودند آنچه از بدیهایش میگفتند شرابخواری و بعضی از گناهان دیگرش بود و از کفر و زندقه وی آنگونه که بعضی از شیعیان او را متهم کردهاند، چیزی نگفتهاند، یزید با ارتکاب بعضی از اعمال زشت فاسق شده بود و شخص فاسق را نمیشود از خلافت عزل نمود؛ زیرا موجب فتنه و آشوب میشود، همانگونه که در واقعه حرّه پیش آمد.»
آنگاه در مقصّر نشان دادن مردم مدینه و تبرئه یزید میگوید:
یزید کسی را فرستاد تا آنان را به اطاعت از خلیفه برگرداند؛ لذا سه روز مهلت داد و ناچار شد با آنان بجنگد.
این دفاع با کدام یک از ملاکهای شرعی و سنّت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قابل تایید و تطبیق است؟
آیا مردمی که ده سال تمام در کنار پیامبر زندگی کرده و باقیمانده از اصحاب که در این جنگ کشته شدند، از این احکام شرعی بیخبر بودند؟
آیا اگر والی و نمایندهای کارهایش مخالف با موازین اسلام بود و به حقوق مردم تجاوز نمود و مرتکب ظلم به آنان شد نباید سرزنش شود؟
آیا به مجرّد بروز و ظهور فتنه و آشوب هر حرکتی و مخالفتی باید سرکوب شود، و جنایتکاران به جنایتشان ادامه دهند؟
البتّه افرادی از قبیل آقای ابنکثیر و همفکران امروزیاش باید یزید را تأیید و برای نجاتش کوشش کنند، زیرا داستان خلافت باید از تنقیص و تعرّض سالم و خاندان بنوامیه پاک و پاکیزه باقی بمانند.
توجیه دوّم
ابنکثیر در ادامه روند انکار فجایع صورت گرفته از سوی یزید و نقل قولهای کفرآمیز او، در بخشی دیگر از دفاعیهاش خوشحالی یزید را پس از شنیدن خبر شکست مردم مدینه توجیهی جاهلانه میکند، و سعی در مبرّا ساختن یزید از سرافکندگی در برابر تاریخ نموده و میگوید:
«واما ما یذکره بعض الناس من انّ یزید لمّا بلغه خبر اهل المدینه وما جری علیهم عند الحرّه من مسلم بن عقبه وجیشه، فرح بذلک فرحاً شدیداً، فانّه کان یری انّه الامام وقد خرجوا عن طاعته، وامّروا علیهم غیره، فله قتالهم حتّی یرجعوا الی الطاعه ولزوم الجماعه، کما انذرهم بذلک علی لسان النعمان بن بشیر، ومسلم بن عقبه کما تقدّم، وقد جاء فی الصحیح: «من جاءکم وامرکم جمیع یرید ان یفرّق بینکم فاقتلوه کائناً من کان؛ آنچه در بین مردم نقل میشود که یزید پس از شنیدن خبر مدینه و ماجراهای حرّه خوشحال شد بیدلیل نیست؛ زیرا او امام بر مردم بود و چون گروهی از فرمانش خارج شده و بیعتشان را شکسته و افراد دیگری را به رهبری انتخاب کرده بودند، بنابراین او حق داشت با آنان بجنگد تا به جماعت مردم و فرمان خلیفه باز گردند و از تشتّت و پراکندگی جلوگیری کند.»
سپس در نسبت دادن خواندن اشعار کفرآمیز ابنزبعری که در جنگ اُحُد آن را خوانده بود و یزید پس از واقعه حرّه به همان اشعار متوسّل شده بود میگوید:
واما ما یوردونه عنه من الشعر فی ذلک واستشهاده بشعر ابن الزبعری فی وقعه احد التی یقول فیها:
لیت اشیاخی ببدر شهدوا ••• جزع الخزرج من وقع الاسل
حین حلت بفنائهم برمها ••• واستحر القتل فی عبد الاشل
قد قتلنا الضعف من اشرافهم ••• وعدلنا میل بدر فاعتدل
وقد زاد بعض الروافض فیها فقال:
لعبتهاشم بالملک فلا ••• ملک جاءه ولا وحی نزل
فهذا ان قاله یزید بن معاویه فلعنه اللّه علیه ولعنه اللاعنین، وان لم یکن قاله فلعنه اللّه علی من وضعه علیه لیشنع به علیه.
اگر این اشعار را یزید خوانده است؛ پس لعنت خدا و لعنت همه لعنتکنندگان بر او باد و اگر نگفته است لعنت و نفرین بر کسانی باد که این داستان را به او نسبت داده و وضع کردهاند.
آیا از این سخنان ابنکثیر، چیزی جز دفاع و جانبداری همه جانبه از جنایتکاری مانند یزید برداشت میشود؟
بغض و کینه این نویسنده نسبت به پیروان اهل بیت (علیهمالسّلام) و شیعیان امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بر هیچ منصفی پوشیده نیست؛ زیرا به وضوح اضافه شدن یکی از ابیات ابنزبعری را به شیعه نسبت میدهد، و میگوید: آنان بیت پایانی این شعر را اضافه کردهاند.
هتک حرمت خانه خدا
سوّمین حادثه شوم در خلافت و حکومت یزید بنا به گفته سعید بن مسیّب، هتک حرمت حرم الهی و به آتش کشیدن کعبه، قبله مسلمانان بود.
والثالثه: سفکت الدماء فی حرم اللّه وحرّقت الکعبه.
امتیازات سرزمین مکه
شهر مکه از نظر مسلمانان مقدّسترین شهر کره زمین است، زیرا:
اوّلاً: قبله و مرکز عبادت و خانه خدا در آنجا است.
ثانیاً: سرزمین وحی و مکان بعثت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
ثالثاً: زادگاه و محلّ ولادت پیامبر اسلام است.
این سه ویژگی عوامل اساسی در علاقه بیش از حدّ مؤمنان و مسلمانان به این سرزمین است.
نگاه وحیانی به مکه
اما نگاه وحی به این سرزمین و آشنایی با آیاتی که پیرامون این سرزمین در قرآن آمده است، عظمت آن را بیشتر و بهتر نمایان میکند.
۱. کعبه اولین بنای ساخته شده در کره زمین
قرآن کریم کعبه را اولین بنایی معرفی میکند که در کره زمین ساخته شده است:
«اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَهُدًی لِّلْعَــلَمِینَ؛ نخستین خانهای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پربرکت، و مایه هدایت جهانیان است.»
در حقیقت، نخستین خانهایکه برای عبادت مردم، نهاده شده، همان است که در مکه است و مبارک، و برای جهانیان مایه هدایت است.
۲. قبله و محلّ روی آوردن به طرف آن هنگام عبادت:
«قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَآءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضَـلـهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُو وَ اِنَّ الَّذِینَ اُوتُواْ الْکِتَـبَ لَیَعْلَمُونَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَـفِل عَمَّا یَعْمَلُونَ؛ ما [به هر سو] گردانیدنِ رویت در آسمان را نیک میبینیم. پس [باش تا] تو را به قبلهای که بدان خشنود شوی برگردانیم؛ پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن؛ و هر جا بودید، روی خود را به سوی آن بگردانید. در حقیقت، اهل کتاب نیک میدانند که این [تغییر قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است؛ و خدا از آنچه میکنند غافل نیست.»
۳. مرکز تجمع مسلمانان در هنگام ادای فریضه حج:
«وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَیْهِ سَبِیلاً؛ و برای خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است؛ [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد.»
۴. مرکز امن و آرامش پناهجویان:
« وَمَن دَخَلَهُ کَانَ ءَامِنًا؛ و هر که در آن درآید، در امان است.»
با توجه به نکات فوق تمام مسلمانان دفاع از قداست این شهر و سلامت و پیشرفت آن را وظیفه دینی خویش دانسته و اجازه کوچکترین جسارت به آن را روا ندانسته و با هر حرکت سویی بهشدت برخورد میکنند.
اما متأسفانه تاریخ اسلام شاهد بیادبی و جسارت کسانی بوده است که به نام اسلام و خلیفه مسلمین بر مردم تسلط یافته و ننگینترین اعمال را در حق آنان انجام داده و حرمت و قداست این سرزمین و خانه را شکستهاند، که از آن جمله است لشکرکشی یزید بن معاویه به شهر مکه به بهانه رویارویی با عبداللّه بن زبیر و به آتش کشیدن کعبه، خانه خدا و قبله مسلمانان.
تخریب کعبه به روایت تاریخ
ابنکثیر به نقل از واقدی میگوید:
«فلمّا کان یوم السبت ثالث ربیع الاوّل سنه اربع و ستّین نصبوا المجانیق علی الکعبه و رموها بالنار، فاحترق جدار البیت فی یوم السبت؛ زمانی که روز شنبه سوم ربیعالاوّل سال شصت و چهار فرا رسید، مجنیقها را به طرف کعبه نشانه رفته و با آتش آن را مورد هدف قرار دادند. که به همین سبب دیوار خانه خدا در همان به آتش کشیده شد.»
سپس ابنکثیر در ادامه متن فوق دو قول دیگر هم به صورت مجهول و با لفظ قیل نقل کرده است:
۱ ـ آتشسوزی کعبه بر اثر روشن کردن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 