پاورپوینت کامل شبهه طول عمر امام زمان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شبهه طول عمر امام زمان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شبهه طول عمر امام زمان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شبهه طول عمر امام زمان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل شبهه طول عمر امام زمان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

کلیدواژه: امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)، طول عمر.

پرسش: چگونه امکان دارد امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) عمر طولانی داشته باشد؟

پاسخ: یکی از سؤالاتی که درباره حضرت مهدی (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) همواره مطرح بوده، طول عمر آن حضرت است.
چگونه ممکن است که یک انسان بیش از هزار سال عمر داشته باشد؟
مخالفان شیعه، همین مسئله را مستمسک قرار داده و آن را دلیلی قاطع بر بطلان اعتقاد شیعه در خصوص مهدویت دانسته‌اند.
ما در این مقاله تلاش کرده‌ایم، طول عمر آن حضرت را از نظر عقلی، عملی و روایی مورد بررسی و کنکاش قرار داده و به شبهات مخالفان پاسخ دهیم.

فهرست مندرجات

۱ – شبهه ابن‌تیمیه
۲ – شبهه سعدالدین تفتازانی
۳ – محورهای کلام ابن‌تیمیه و تفتازانی
۴ – نقد روایات مورد استناد ابن‌تیمیه
۴.۱ – نقد روایت اول
۴.۱.۱ – نقد و بررسی
۴.۲ – نقد روایت دوم
۴.۲.۱ – پاسخ
۵ – بررسی امکان طول عمر از نظر ادله
۵.۱ – امکان طول عمر از نظر قرآن
۵.۲ – طول عمر از نظر امکان عقلی
۵.۳ – طول عمر از نظر امکان علمی
۵.۴ – طول عمر از نظر امکان عملی
۶ – معمرین از ۲۰۰ تا ۵۰۰ سال
۶.۱ – نصر بن دهمان
۶.۲ – شارخ نوه حضرت یعقوب
۶.۳ – حامل بن حارثه
۶.۴ – زهیر بن جناب بن هبل
۶.۵ – معدی کرب حمیری
۶.۶ – عمرو بن ربیعه
۶.۷ – فرعون زمان موسی
۶.۸ – مستوغر بن ربیعه
۶.۹ – عمرو بن حممه
۶.۱۰ – دوید بن زید
۷ – معمرین از ۵۰۰ تا هزار سال
۷.۱ – سام بن نوح
۷.۲ – تیم‌الله بن ثعلبه
۷.۳ – لقمان بن عادیا
۷.۳.۱ – درخواست لقمان از خداوند
۷.۳.۲ – طول عمر لقمان
۷.۳.۳ – جزئیات قابل بررسی
۷.۳.۳.۱ – معنای «انسر»
۷.۳.۳.۲ – اختلاف در مدت زمان عمر انسر
۷.۳.۴ – نتیجه
۷.۴ – قس بن ساعده
۷.۵ – هبل بن عبدالله
۷.۶ – سطیح الکاهن
۷.۷ – شیث بن آدم
۷.۸ – انوش بن شیث
۷.۹ – قینان بن انوش
۷.۱۰ – مهلائیل و یرد بن مهلائیل
۷.۱۱ – متوشلخ بن اخنوخ
۷.۱۲ – لمک بن متوشلخ
۸ – معمرین فراتر از هزار سال
۸.۱ – حضرت آدم
۸.۱.۱ – قول اول عمر هزار سال
۸.۱.۲ – تکمیل هزار سال برای آدم
۸.۱.۳ – قول دوم ۹۳۰ یا ۹۶۰ سال
۸.۲ – حضرت حواء
۸.۳ – حضرت نوح بن لمک
۸.۳.۱ – بررسی اقوال در مدت عمر حضرت نوح
۸.۳.۱.۱ – قول اول
۸.۳.۱.۲ – قول دوم
۸.۳.۱.۳ – قول سوم
۸.۳.۱.۴ – قول چهارم
۸.۳.۱.۵ – قول پنجم
۸.۳.۱.۶ – قول ششم
۸.۴ – ادریس پیامبر
۸.۵ – حضرت عیسی
۸.۵.۱ – مقتول جای عیسی
۸.۵.۱.۱ – یکی از حواریون
۸.۵.۱.۲ – شخصی از دشمنان عیسی
۸.۵.۱.۳ – شخصی غیر از حواری و دشمنان
۸.۵.۲ – وفات عیسی
۸.۵.۳ – نزول عیسی در زمان ظهور مهدی
۸.۶ – حضرت خضر
۸.۶.۱ – حضرت خضر از جهت نسبی
۸.۶.۲ – روایات اهل‌سنت بر زنده‌بودن حضرت خضر
۸.۶.۳ – کلام بزرگان اهل‌سنت بر زنده‌بودن حضرت خضر
۸.۶.۳.۱ – شیخ سلیمان قندوزی
۸.۶.۳.۲ – ادعای اتفاق مسلمین توسط زمخشری
۸.۶.۳.۳ – گزارش جمهور علماء بر زنده‌بودن حضرت
۸.۶.۳.۴ – ابن‌سمعون بغدادی و دمیری شافعی
۸.۶.۳.۵ – عبدالرئوف مناوی
۸.۶.۳.۶ – خلیل بن احمد فراهیدی
۸.۶.۳.۷ – ثعلبی و قرطبی
۸.۶.۳.۸ – شمس‌الدین رملی شافعی
۸.۶.۳.۹ – مرتضی حسینی زبیدی
۸.۶.۳.۱۰ – عکری حنبلی
۸.۶.۳.۱۱ – اسامی مخالفان حیات حضرت خضر
۸.۷ – لقمان بن باعورا
۸.۸ – عوج بن عناق
۸.۹ – ذوالقرنین
۹ – افراد معمر در امت اسلام
۹.۱ – عدی بن واع
۹.۲ – ربیع بن ضبیع
۹.۳ – عبدالمسیح بن عمرو بن قیس
۹.۴ – سلمان فارسی
۹.۵ – ابوالطفیل کنانی
۹.۶ – ابوجعفر سجزی
۹.۷ – غانمه بنت غانم
۹.۸ – دجال از عصر پیامبر تا زمان ظهور
۹.۸.۱ – اختلاف در مصداق دجال
۹.۸.۱.۱ – ابن‌صائد یهودی دجال موعود
۹.۸.۱.۲ – مسیح دجال
۱۰ – تصریحات دانشمندان اهل‌سنت بر عمر طولانی حضرت مهدی
۱۰.۱ – عبدالوهاب شعرانی
۱۰.۲ – محمد بن یوسف کنجی شافعی
۱۰.۳ – عبدالرحمن باعلوی
۱۰.۴ – علامه ابیاری
۱۰.۵ – علامه بدخشی
۱۰.۶ – علامه بهجت افندی
۱۰.۷ – ملاقات حسن عراقی با حضرت مهدی
۱۱ – نتیجه بحث
۱۲ – پانویس
۱۳ – منبع

شبهه ابن‌تیمیه

ابن‌تیمیه در کتاب «منهاج السنه النبویه» می‌گوید: ان عمر واحد من المسلمین هذه المده امر یعرف کذبه بالعاده المطرده فی امه محمد فلا یعرف احد ولد فی دین الاسلام وعاش مائه وعشرین سنه فضلا عن هذا العمر.
وقد ثبت فی الصحیح عن النبی صلی الله علیه وسلم انه قال فی اخر عمره «اَرَاَیْتُکُمْ لَیْلَتَکُمْ هذه فان علی رَاْسِ مِائَهِ سَنَهٍ منها لاَ یَبْقَی مِمَّنْ هو علی ظَهْرِ الاَرْضِ اَحَدُهُمْ» فمن کان فی ذلک الوقت له سنه ونحوها لم یعش اکثر من مائه سنه قطعاً واذا کانت الاعمار فی ذلک العصر لا تتجاوز هذا الحد فما بعده من الاعصار اولی بذلک فی العاده الغالبه العامه فان اعمار بنی ادم فی الغالب کلما تاخر الزمان قصرت ولم تطل فان نوحا (علیه‌السّلام) لبث فی قومه الف سنه الا خمسین عاما وادم (علیه‌السّلام) عاش الف سنه کما ثبت ذلک فی حدیث صحیح رواه الترمذی وصححه فکان العمر فی ذلک الزمان طویلا ثم اعمار هذه الامه ما بین الستین الی السبعین واقلهم من یجوز ذلک کما ثبت ذلک فی الحدیث الصحیح.

عمر کردن یکی از مسلمانان برابر این مدت، طبق عادت عمر افراد در امت پیامبر، یک امری است که دروغ بودن آن اشکار است؛ چه رسد از این‌که بالای هزار سال عمر کند. در روایت صحیح از پیامبر ثابت شده است که در آخر عمرش فرمود: آیا این شب را می‌بینید وقتی سر صد سال فرا رسد، بر روی زمین از کسانی که امروز در آن زندگی می‌کند هیچ کسی باقی نخواهد ماند. پس کسی که در آن زمان یک سال داشت، بیشتر از صدسال قطعاً زندگی نکردند. و زمانی که عمرها در این عصر از این حد تجاوز نکند، پس در عصرهای بعدی به طریق اولی از آن تجاوز نخواهد کرد؛ چراکه عمرهای فرزندان آدم غالباً هرچه زمان بگذرد، کوتاه می‌شود و طولانی نخواهد شد. چراکه نوح (علیه‌السّلام) درمیان قومش نهصدو پنجاه سال زندگی کرد. همان‌گونه که در روایت صحیح که ترمذی آن را روایت کرده و آن را تصحیح نموده است.
پس عمر در آن زمان طولانی بود، سپس عمرهای این امت بین شصت تا هفتاد سال است و کمتر است که از این عدد تجاوز کند؛ چنانچه این مطلب در روایت صحیح ثابت است.
سخن ابن‌تیمیه را می‌توان در دو محور خلاصه کرد:
۱. طول عمر تا این‌ اندازه، دروغ و برخلاف عادت امت محمد است.
۲. وقتی اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیش از صد سال عمر نکرده‌اند، کسانی که بعد از آن‌ها آمده‌اند، به طریق اولی نباید بیش از آن عمر نمایند؛ زیرا عمر بشر به مرور زمان کمتر شده است.

شبهه سعدالدین تفتازانی

سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد نیز این شبهه را این‌گونه مطرح کرده است: وزعمت الامامیه من الشیعه انه محمد بن الحسن العسکری اختفی عن الناس خوفا من الاعداء ولا استحاله فی طول عمره کنوح ولقمان والخضر (علیهم‌السّلام) وانکر ذلک سائر الفرق؛ لانه ادعاء امر یستبعد جدا اذ لم یعهد فی هذه الامه مثل هذه الاعمار من غیر دلیل علیه ولا اماره ولا اشاره اقامه من النبی صلی الله علیه وسلم ولان اختفاء امام هذا القدر من الانام بحیث لا یذکر منه الا الاسم بعید جدا.

شیعیان گمان می‌کنند که م ح م د بن الحسن العسکری، به خاطر ترس از دشمنان، از مردم مخفی شده، عمر طولانی آن حضرت نیز محال نیست؛ همان طوری که نوح، لقمان و خضر این چنین بودند؛ اما سایر فرق اسلامی این مسئله را درباره حضرت مهدی انکار کرده‌اند؛ چراکه این قضیه ادعای است که جداً بعید است؛ زیرا در این امت چنین عمر طولانی سابقه نداشته، دلیلی برای آن وجود ندارد، رسول خدا نیز به آن اشاره نکرده است. همچنین این‌ اندازه مخفی شدن امام از مردم که فقط اسمی از او باقی باشد، جدا بعید است.

محورهای کلام ابن‌تیمیه و تفتازانی

۱. در امت اسلامی سابقه نداشته است که کسی همانند نوح، خضر و لقمان عمر کرده باشد.
۲. سایر فرق اسلامی آن را انکار کرده‌اند.
۳. طولانی شدن عمر حضرت مهدی، مخالف روایت صحیح رسول خدا است. و از طرفی، عمر طولانی او ادعای بدون دلیل و روایتی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این رابطه وجود ندارد.
۴. آن حضرت از ترس دشمنان خود مخفی شده است.
با توجه به کلام ابن‌تیمیه و تفتازانی، در ابتداء روایت مورد استناد ابن‌تیمیه را مورد نقد قرار داده و بعد به نمونه‌های از معمرین در اسلام اشاره کرده و سپس اعتراف بزرگان اهل‌ سنت را درباره زنده بودن حضرت مهدی (علیه‌السّلام) ذکر می‌نماییم.

نقد روایات مورد استناد ابن‌تیمیه

روایاتی که ابن‌تیمیه آورده قابل نقد است.

نقد روایت اول

(لایبقی ممن هو فی الارض احد) همان‌طوری که در کلام ابن‌تیمیه مشاهده می‌شود، او برای زیر سؤال بردن عمر طولانی حضرت مهدی (علیه‌السّلام) به روایت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) استناد کرده که آن حضرت در آخر عمر خود فرموده: بعد از گذشت صد سال، هیچ کسی از موجودین فعلی در روی زمین، باقی نمی‌ماند.

متن روایت مورد استناد ابن‌تیمیه را بخاری و مسلم در صحیح خود نقل کرده‌اند: حدثنا سَعِیدُ بن عُفَیْرٍ قال حدثنی اللَّیْثُ قال حدثنی عبد الرحمن بن خَالِدِ عن بن شِهَابٍ عن سَالِمٍ وَاَبِی بَکْرِ بن سُلَیْمَانَ بن ابی حَثْمَهَ اَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ قال صلی بِنَا النبی صلی الله علیه وسلم الْعِشَاءَ فی آخِرِ حَیَاتِهِ فلما سَلَّمَ قام فقال اَرَاَیْتَکُمْ لَیْلَتَکُمْ هذه فان رَاْسَ مِائَهِ سَنَهٍ منها لَا یَبْقَی مِمَّنْ هو علی ظَهْرِ الارض اَحَدٌ.
از عبدالله بن عمر نقل شده است که رسول خدا در آخرین عمرش نماز عشاء را با ما خواند، وقتی سلام داد، ایستاد و فرمود: امشب را به خاطر بسپارید؛ زیرا پس از گذشت صد سال از این تاریخ، احدی از کسانی که روی زمین هستند، باقی نخواهند ماند.

نقد و بررسی

این قاعده، شامل موجودین در هنگام بیان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است نه در همه زمان‌ها: این روایت گرچه از نظر رجال سند اشکالی ندارد؛ اما مسئله عمر طولانی حضرت مهدی (علیه‌السّلام) را زیر سؤال نمی‌برد، زیرا روایت می‌گوید: فان رَاْسَ مِائَهِ سَنَهٍ منها لَا یَبْقَی مِمَّنْ هو علی ظَهْرِ الارض اَحَدٌ.
تعبیر «ممن هو علی ظهر الارض» یا تعبیر دیگری که در جاهای دیگر نقل شده: «ممن هو علیها» شامل کسانی می‌شود که در همان زمانِ رسول خدا در روی زمین موجود و زنده بودند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: این‌ها بعد از صد سال در روی زمین باقی نمی‌مانند و می‌میرند. پس بنابراین، روایت شامل وجود امام زمان (علیه‌السّلام) نمی‌شود؛ چرا که آن حضرت، دویست و چهل و دو سال بعد از هجرت به دنیا آمده و در زمان رسول خدا متولد نشده بود.
ابن‌قتیبه دینوری در توجیه و تأویل این روایت گفته است: ونحن نقول: ان هذا حدیث قد اسقط الرواه منه حرفا اما لانهم نسوه او لان رسول الله صلی الله علیه وسلم اخفاه فلم یسمعوه ونراه بل لا نشک انه قال لا یبقی علی الارض منکم یومئذ نفس منفوسه یعنی ممن حضره فی ذلک المجلس او یعنی الصحابه فاسقط الراوی منکم.
می‌گوییم: این روایتی است که راویان حرفی را از آن ساقط کرده‌اند یا آن را فراموش کرده‌اند یا این که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را آهسته بیان کرده و راوی آن را نشنیده. بلکه ما شک نداریم که رسول خدا این‌گونه فرموده: بر روی زمین از میان شما در امروز هیچ کسی باقی نمی‌ماند. یعنی؛ از کسانی که در این مجلس حاضر است یا صحابه تنها، پس روای کلمه «منکم» را‌ انداخته است.
همانطوری‌که در عبارت ابن‌قتیبه دیده می‌شود ایشان مصداق کلمه «منکم» را به حاضران در مجلس بیان رسول خدا یا صحابه می‌داند.

خود طحاوی نیز بعد از نقل روایت می‌گوید: وَوَجَدْنَا فیه من کَلاَمِ عَلِیٍّ اَنَّ رَسُولَ اللهِ (علیه‌السّلام) انَّمَا کان قَصَدَ بِکَلاَمِهِ ذلک لِمَنْ هو یَوْمَئِذٍ علی الاَرْضِ من الناس لاَ لِمَنْ سِوَاهُمْ.
ما در سخن علی یافتیم که مقصود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کسانی بوده که در آن روز بر روی زمین بوده؛ نه غیر آنان.
نتیجه: با توجیهاتی که خود علمای اهل سنت کرده‌اند، چه اینکه مقصود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلّم) افراد موجود زمان خودش باشد و چه صحابه، این روایت شامل مردم آینده و مشخصا حضرت مهدی (علیه‌السّلام) نمی‌شود. پس، استناد ابن‌تیمیه مدعایش را ثابت نمی‌کند.

همچنین مقصود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این نیست که هیچ یک از مردم حاضر در آن زمان بیش از یک صد سال عمر نخواهند کرد؛ زیرا تعدادی از مسلمانان که هم زمان جاهلیت را درک کرده‌اند و هم زمان اسلام را بیش از یک صد سال زندگی کرده‌اند. سوید بن غفله، یک یا دو سال از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کوچک‌تر بوده و در سال هشتاد از دنیا رفته است.
بخاری در تاریخ کبیر می‌نویسد: وقال لی احمد بن ابی الطیب عن عبد السلام عن زیاد بن خیثمه عن الشعبی عن سوید قال انا اصغر من النبی صلی الله علیه وسلم بسنتین وقال هشیم بلغ سوید ثمان وعشرین ومائه سنه حدثنا ابو نعیم عن حنش رایت سویدا یختلف الی امراه له وهو بن سبع وعشرین ومائه سنه وقال لنا ابو نعیم مات سنه ثمانین.
سوید بن غفله گفته: من دو سال از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کوچک‌تر بودم. هیشم گفته: سوید یک صد و بیست و هشت سال عمر کرد. از حنش روایت شده است که سوید را دیدم که به دنبال زنش حرکت می‌کرد؛ در حالی که یک صد و بیست و هفت ساله بود. ابونعیم برای ما گفت که او در سال هشتاد از دنیا رفت.
اکثر بزرگان اهل سنت در شرح حال او این مطلب را ذکر کرده‌اند.

همچنین ابوعثمان النهدی نیز از کسانی است که بیش از یک صد و سی سال زندگی کرده است. ابن‌حجر در شرح حال او می‌نویسد: عبدالرحمن بن مل بلام ثقیله والمیم مثلثه ابو عثمان النهدی بفتح النون وسکون الهاء مشهور بکنیته مخضرم من کبار الثانیه ثقه ثبت عابد مات سنه خمس وتسعین وقیل بعدها وعاش مائه وثلاثین سنه وقیل اکثر.
عبدالرحمن بن مل که به کنیه خود ابوعثمان النهدی مشهور است، مخضرم بود (همان زمان جاهلیت را درک کرد و هم زمان اسلام را) از بزرگان طبقه دوم، ثقه، استوار و عابد بود. در سال نود و پنج از دنیا رفت، گفته شده که بعد از آن نیز زنده بوده، وی یک صد و سی سال و یا بیشتر عمر کرده است.
بنابراین مقصود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این نیست که هیچ یک از افراد حاضر بیش از یک صد سال عمر نخواهند کرد.

همچنین مقصود آن حضرت این نیست که بعد از این صد سال، هیچ شخص دیگری عمر طولانی نخواهد داشت و تمام انسان‌ها تا قیام قیامت، کمتر از یک صد سال عمر می‌کنند؛ زیرا افراد زیادی بعد از آن آمدند که صدها سال زندگی کردند که ما در بخش «امکان عملی» مدارک آن‌ها را ارائه خواهیم کرد. مثل ابوجعفر سجزی که بیش از یک صد و چهل سال زندگی کرد. در میان مردم امروز نیز می‌توان صدها و یا شاید هزاران نفر را یافت که بیش از یک صد سال عمر کرده‌اند و هم اکنون زنده هستند.
بنابراین این روایتی که ابن‌تیمیه به آن استناد کرده است، به هیچ وجه نمی‌تواند محال بودن عمر طولانی را برای امت اسلامی ثابت کند.

نقد روایت دوم

روایت دوم، (عمر امتی من ستین الی سبعین سنه) ابن‌تیمیه در پایان سخنش می‌گوید: هرچه زمان بگذرد، عمر انسان‌ها کمتر و کوتاه تر می‌شود مثال می‌زند به عمر حضرت آدم (علیه‌السّلام) و می‌گوید: در آن زمان عمر طولانی بوده ولی در امت پیامبر عمر کوتاه‌تر شده است و این سخن خود را مستند به این روایت ذیل می‌کند و می‌گوید: فکان العمر فی ذلک الزمان طویلا ثم اعمار هذه الامه ما بین الستین الی السبعین واقلهم من یجوز ذلک کما ثبت ذلک فی الحدیث الصحیح.
پس عمر در آن زمان طولانی بود، سپس عمرهای این امت بین شصت تا هفتاد سال است و کمتر است که از این عدد تجاوز کند؛ چنانچه این مطلب در روایت صحیح ثابت است.
روایتی که مورد استناد ابن‌تیمیه را ترمذی در سنن خود این‌گونه نقل کرده است: حدثنا اِبْرَاهِیمُ بن سَعِیدٍ الْجَوْهَرِیُّ حدثنا محمد بن رَبِیعَهَ عن کَامِلٍ ابی الْعَلَاءِ عن ابی صَالِحٍ عن ابی هُرَیْرَهَ قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: عُمْرُ اُمَّتِی من سِتِّینَ سَنَهً الی سَبْعِینَ سَنَهً.
از ابوهریره نقل شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلّم) گفت: عمر امت من بین شصت تا هفتاد سال است.

پاسخ

این روایت در مقام بیان عمر متوسط و متعدل امت است نه حصر عمر در این اعداد: ابن‌تیمیه، از این روایت این چنین برداشت نموده که عمر امت اسلام بین شصت تا هفتاد است پس بنابراین، بیشتر از این، برای کسی طول عمر امکان ندارد. این براداشت برخلاف اعتقاد علمای اهل سنت است.
مبارکفوری یکی از علمای به نام اهل سنت در کتاب «تحفه الاحوذی بشرح جامع الترمذی» می‌گوید: فالظاهر ان المراد به ان عمر الامه من سن المحمود الوسط المعتدل الذی مات فیه غالب الامه ما بین العددین منهم سید الانبیاء واکابر الخلفاء کالصدیق والفاروق والمرتضی وغیرهم من العلماء والاولیاء مما یصعب فیه الاستقصاء انتهی.
ظاهرا مراد روایت این است که عمر امت از عمرهای پسندیده و حد وسط و متعدل است که غالب امت بین این دو عدد مرده‌اند. از جمله سید انبیاء، بزرگان خلفاء همانند صدیق و فاروق و مرتضی و غیر آنان از علما و اولیاء که نمونه‌های آن مشکل است شمار شود.

طبق سخن فوق، این روایت عمر متوسط امت اسلامی را بیان می‌کند نه عمر دقیق تمام مسلمانان را؛ زیرا تعداد زیادی از مسلمانان را می‌شناسیم در سن کمتر از شصت و یا بیشتر از آن، از دنیا رفته‌اند؛ از جمله عثمان بن عفان در سن ۸۲ سالگی از دنیا رفته است.
ابن‌حجر عسقلانی در این‌باره می‌گوید: عثمان بن عفان بن ابی العاص بن امیه بن عبد شمس القرشی الاموی امیرالمؤمنین ابو عبدالله وابو عمر وامه اروی بنت کریز بن ربیعه بن حبیب بن عبد شمس اسلمت و امها البیضاء بنت عبد المطلب عمه رسول الله صلی الله علیه وسلم ولد بعد الفیل بست سنین علی الصحیح.
عثمان، بنا بر نقل صحیح، در سال ششم عام الفیل به دنیا آمده است.
طبق این نقل، عثمان بن عفان در زمان مرگ، نزدیک به ۸۲ سال سن داشته است. همچنین عباس عموی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز در زمان وفات، ۸۸ سال سن داشته است؛ چنانچه محمد بن سعد در طبقات الکبری می‌گوید: وتوفی العباس یوم الجمعه لاربع عشره خلت من رجب سنه اثنتین وثلاثین فی خلافه عثمان بن عفان وهو بن ثمان وثمانین سنه ودفن بالبقیع.
عباس عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روز جمعه و در سال سی و سه، در زمان خلافت عثمان وفات کرد و در زمان وفات هشتاد و هشت ساله بود و در بقیع دفن شد.
اگر ابن‌تیمیه از این روایت حصر را می‌فهمد، باید از او پرسید کسانی که کمتر از این اعداد یا بیشتر از این اعداد عمر کرده‌اند، آیا از امت اسلام محسوب می‌شوند یانه؟ در هر دو صورت در محذوریت گیر خواهد کرد.
در نتیجه اقرار خواهد نمود که بیشتر از این اعداد هم عمر برای انسان امکان دارد و از حیطه قدرت خدا خارج نیست. عمر حضرت مهدی (علیه‌السّلام) نیز از مجرای همین امکان قابل قبول است؛ چنانچه خود علمای اهل سنت به آن اعتراف دارند که در پایان به سخنانشان اشاره خواهد شد.

بررسی امکان طول عمر از نظر ادله

نقطه مشترک کلام ابن‌تیمیه و تفتازانی، در این بود که با توجه به آن چه در جامعه اسلامی دیده می‌شود، عادتاً عمر طولانی یک شخص به این‌ اندازه، محال است.
آنها طول عمر را از نظر عادی محال می‌دانند. در این بخش ما با ذکر نمونه‌هایی، ثابت می‌نماییم علاوه بر این که از نظر عقلی و علمی عمر طولانی محال نیست، از نظر عادی هم هیچ محذوریتی ندارد و نمونه‌هایی فراوانی حتی در تاریخ اسلام وجود دارد که بر خلاف ادعای ابن تیمیه فراتر از هفتاد و هشتاد سال عمر داشته‌اند.

امکان طول عمر از نظر قرآن

طول عمر به دست خداوند است. با توجه به آیات قرآن، تمام عالم وجود، در حیطه قدرت باری تعالی است، او است که می‌مراند و زنده می‌کند، و نیز عمر طولانی و یا کوتاهی عمر همانند بسیاری از اتفاقات دیگر در [[|اختیار خود انسان]] نیست و تنها خداوند است که زمان دقیق اجل و مرگ را تعیین می‌کند.
همان خدای که انسان را از هیچ خلق کرده، می‌تواند به او عمر طولانی داده و او را هزاران سال از نعمت‌های خود بهره‌مند سازد؛ چنانچه باری‌تعالی در سوره فاطر آیه ۱۱ در این‌باره می‌فرماید: «وَاللَّهُ خَلَقَکمُ مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ جَعَلَکمُ ْ اَزْوَاجًا وَمَا تحَْمِلُ مِنْ اُنثیَ وَلَا تَضَعُ اِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ اِلَّا فیِ کِتَابٍ اِنَّ ذَالِکَ عَلیَ اللَّهِ یَسِیرٌ؛ خداوند، شما را از خاک آفرید آن‌گاه از نطفه سپس شما را مرد و زن قرار داد و هیچ زنی باردار نمی‌شود و وضع حمل نمی‌کند جز به علم الهی و هیچ کس عمر طولانی نمی‌کند و یا از عمرش کاسته نمی‌گردد، مگر آن که در کتاب علم خدا ثبت است، که این کار برای خداوند آسان است.»
طبق این آیه، کم و زیاد شدن عمر به دست خداوند است و تنها او است که از این قضیه با خبر است و این کار برای خداوند آسان است.

علامه طباطبایی (رحمه‌الله‌علیه) در تفسیر این آیه می‌نویسد: وقوله: «وَما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ اِلَّا فِی کِتابٍ» ‌ای وما یمد ویزاد فی عمر احد فیکون معمرا ولا ینقص من عمره‌ای عمر احد الا فی کتاب.
و قول خداوند که فرموده: «و هیچ کس عمر طولانی نمی‌کند و از عمر کسی کم نمی‌شود مگر آن که در کتاب ثبت شده است»؛ یعنی عمر کسی به درازا نمی‌کشد و زیاد نمی‌شود تا معمر شود و از عمر کسی هم کم نمی‌شود مگر این که در کتاب، موجود است.

ازدی بلخی، از مفسران اهل سنت نیز به آیه یازدهم سوره فاطر و تعیین طول عمر انسان‌ها در لوح محفوظ اشاره کرده است: ثم قال جل وعز: (وما یعمر من معمرٍ) یعنی من قل عمره او کثر فهو الی اجله الذی کتب له، ثم قال جل وعز: (ولا ینقص من عمره) کل یوم حتی ینتهی الی اجله (الا فی کتابٍ) اللوح المحفوظ مکتوب قبل ان یخلقه (ان ذلک علی الله یسیرٌ، ) الاجل حین کتبه الله جل وعز فی اللوح المحفوظ.
خداوند می‌فرماید: «و هیچ‌کس عمر طولانی نمی‌کند» یعنی کسی که کم عمر کرده یا کسی که عمر طولانی دارد، این‌ها همان مدتی است که در کتاب برای شان معین شده است، سپس می‌فرماید: «از عمر کسی کم نمی‌شود» حتی یک روز، تا موقعی که منتهی می‌شود به مرگش، «مگر آن‌که در کتاب» یا لوح محفوظ ثبت شده است قبل از آن‌که او خلق شود و «این برای خداوند آسان است»، مرگ، هنگامی که خداوند آن را در لوح محفوظ ثبت کرد، تعیین شده است.

در کتاب جامع البیان محمد بن جریر طبری، به عالم بودن خداوند به مدت عمر و ثبت بودن طول عمر در کتاب قبل از به وجود آمدن فرد، اشاره دارد: وقوله (وما یعمر من معمر ولا ینقص من عمره الا فی کتاب) اختلف اهل التاویل فی تاویل ذلک فقال بعضهم معناه وما یعمر من معمر فیطول عمره ولا ینقص من عمر آخر غیره عن عمر هذا الذی عمر عمرا طویلا الا فی کتاب عنده مکتوب قبل ان تحمل به امه و قبل ان تضعه قد احصی ذلک کله و علمه قبل ان یخلقه لا یزاد فیما کتب له و لا ینقص.
خداوند می‌فرماید: «و هیچ‌کس عمر طولانی نمی‌کند و از عمر کسی کم نمی‌شود مگر آن که در کتاب ثبت شده است»، اهل تأویل در بیان معنای آیه اختلاف کرده‌اند، عده‌ای از آنان گفته‌اند که معنای آیه چنین می‌شود: «کسی عمرش طولانی نمی‌شود و از عمر شخص دیگری غیر از خودش، کم نمی‌شود مگر آن که در کتاب نزد خداوند ثبت است، قبل از آن‌که مادرش به او حامله شود و قبل از آن‌که او را به دنیا آورد، همه این‌ها برای او معین است و خداوند به آن‌ها آگاه است قبل از آن‌که او خلق شود و در آن چه برای او معین شده نه زیاد می‌شود و نه کم.
فخررازی نیز در بیان معنای این آیه به نفوذ اراده و قدرت خداوند و آسان بودن انجام هر فعلی برای خداوند، اشاره می‌کند.
ثم بین نفوذ ارادته بقوله: (وَما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ اِلَّا فِی کِتابٍ) فبین انه هو القادر العالم المرید والاصنام لا قدره لها ولا علم ولا اراده، فکیف یستحق شی ء منها العباده، وقوله: (اِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ) ‌ای الخلق من التراب ویحتمل ان یکون المراد التعمیر والنقصان علی اللّه یسیر، ویحتمل ان یکون المراد ان العلم بما تحمله الانثی یسیر والکل علی اللّه یسیر.
سپس خداوند نفوذ اراده خود را، با توجه به آیه بیان می‌کند، «و هیچ‌کس عمر طولانی نمی‌کند و از عمر کسی کم نمی‌شود مگر آن که در کتاب ثبت شده است»؛ پس روشن می‌کند که خداوند عالم، قادر و صاحب اراده است و بت‌ها نه قدرتی دارند، نه علمی و نه ارده‌ای، پس چگونه آن بت‌ها می‌توانند مستحق عبادت باشند؟
و این سخن خداوند که می‌فرماید: «این‌ها برای خداوند آسان است»، یعنی خلق کردن انسان از خاک؛ و یا احتمال دارد که بگوییم مراد، اعطای عمر طولانی و یا کم کردن عمر بر خداوند آسان است و احتمال دارد این که منظور، علم داشتن خداوند به آن چه زن حمل می‌کند، باشد که برای خداوند آسان است…
و نهایتاً می‌گوید: همه این چیز‌ها برای خداوند آسان است.
جلال‌الدین سیوطی با اشاره به آیه شصت و یکم سوره نحل، دلالت آیه یازده سوره فاطر را بر مسئله طول عمر و معین بودن عمر در کتاب را بیان می‌کند.

قال کعب: لو دعا الله عُمْرَ لاخَّر فی اجله فقیل له: الیس قد قال الله (فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعه ولا یستقدمون) نحل: ۶۱. فقال کعب: وقد قال الله (وما یعمر من معمر ولا ینقص من عمره الا فی کتاب)، فاطر- الآیه: ۱۱. قال الزهری: ولیس احد الا له عمر مکتوب فرای انه ما لم یحضر اجله فان الله یؤخر ما شاء وینقص (فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعه ولا یستقدمون).
کعب گفت: اگر کسی از خدا عمر بخواهد، در مرگش تأخیر خواهد افتاد؛ به کعب گفته شد: آیا خداوند چنین نفرموده: «زمانی که اجلشان برسد لحظه‌ای به عقب یا جلو نمی‌افتد». کعب گفت: خداوند فرموده: «و هیچ‌کس عمر طولانی نمی‌کند و از عمر کسی کم نمی‌شود مگر آن‌که در کتاب ثبت شده است»؛ زهری گفته: کسی نیست مگر این‌که برایش عمر معین شده، پس دیده می‌شود کسی اجلش نمی‌رسد و خداوند اجل را به تأخیر می‌اندازد هر مقدار که بخواهد و یا عمر را کوتاه می‌کند؛ «زمانی که اجل شان برسد لحظه‌ای به عقب یا جلو نمی‌افتد».
شوکانی از علمای اهل سنت در فتح القدیر به احاطه قدرت و علم خداوند بر همه چیز اشاره می‌کند و منظور از کتاب که در آیه ذکر شده را، لوح محفوظ می‌داند.

فلا یخرج شی ء عن علمه و تدبیره «وَما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ اِلَّا فِی کِتابٍ» ‌ای: ما یطول عمر احد، ولا ینقص من عمره الا فی کتاب، ‌ای: فی اللوح المحفوظ.
پس چیزی از علم و تدبیر خداوند خارج نیست و کسی عمر طولانی نمی‌کند و از عمرش کم نمی‌شود مگر آن که در کتاب، معین شده؛ یعنی عمر کسی طولانی نمی‌شود و از عمر کسی کم نمی‌شود مگر آن‌که در کتاب آمده، منظور از کتاب، لوح محفوظ است.

همان‌طوری که در سخنان علما ذکر شد، مشاهده می‌شود که همه امت اسلامی، بر امکان طول عمر یک انسان عقیده دارند و این مسئله را ممکن می‌دانند و از نظر هیچ کسی یک امر محالی نیست؛ چراکه اعطای عمر و تعیین آن، و کم یا زیاد شدن مدت عمر در اختیار خداوند است و هیچ‌کس دیگری اختیاری در آن ندارد. براین اساس خداوند برای هرکسی که مصلحت بداند، عمر طولانی را مقدر می‌فرماید.

با توجه به این آیات شیعیان، عمر طولانی امام زمان (علیه‌السّلام) را یک امر مقدور در حیطه قدرت خداوند متعال می‌داند و بر اساس روایاتی که در منابع معتبر شیعه آمده، معتقد به وجود امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) و زنده بودن ایشان می‌باشند و بر این باور‌ند که آن حضرت دارای عمری طولانی است و در آخرالزمان، هنگامی که خداوند اذن دهد ظهور می‌کند، مردم را از ظلمِ ظالمان نجات داده و مردمان حکومت تشکیل خواهند داد.
در پایان دلایل قرآنی، بیان زیبای حضرت آیت‌الله العظمی سبحانی را که در پاسخ افرادی که بر عمر طولانی امام زمان (علیه‌السّلام) اشکال کرده‌اند مرور کنیم: واما الحل: فان السؤال عن امکان طول العمر، یعرب عن عدم التعرف علی سعه قدره الله سبحانه: (وما قدروا الله حق قدره)، فانه اذا کانت حیاته وغیبته وسائر شؤونه، برعایه الله سبحانه، فای مشکله فی ان یمد الله سبحانه فی عمره ما شاء، ویدفع عنه عوادی المرض ویرزقه عیش الهناء. وبعباره اخری: ان الحیاه الطویله اما ممکنه فی حد ذاتها او ممتنعه، والثانی لم یقل به احد، فتعین الاول، فلا مانع من ان یقوم سبحانه بمد عمر ولیه، لتحقیق غرض من اغراض التشریع.
جواب حلی این است: کسانی که از می‌پرسند آیا عمر طولانی امام زمان (علیه‌السّلام) امکان دارد یانه؟، شناختی از وسعت قدرت خداوند متعال ندارند که فرموده: «قدر خدا را چنان‌که در خور اوست نشناختند»؛ چراکه اگر حیات و غیبت و سایر شؤون آن حضرت به عنایت خداوند است، چه مشکلی وجود دارد در این که عمر او را هرچه بخواهد طولانی سازد و از وجود او مرض‌ها را دور سازد و زندگی گوارایی برایش فراهم سازد. به دیگر سخن: زندگی طولانی فی نفسه یا ممکن است یا محال. دومی را هیچ کسی قائل نشده است، پس اولی معین است. بنابراین، هیچ مانعی وجود ندارد از این‌که خداوند برای تحقق تشریعی، عمر ولیش را طولانی گرداند.

طول عمر از نظر امکان عقلی

از نظر عقل و قواعد عقلی نیز، طولانی شدن عمر شخصی حتی تا هزاران سال هیچ محذوری نداشته و محال نیست. این امری است که همه عقلاء آن را تصدیق خواهند کرد؛ زیرا هیچ دلیلی بر محال بودن وجود ندارد.
عمر بیش از حد طبیعی، از تفضلات و اعطای خداوند است: فخررازی از مفسران شهیر اهل سنت، می‌گوید: با در نظر گرفتن ترکیب بدنی انسان، عقل با عمر بیش از حد طبیعی موافق است. آنهایی که عمر بیش از ۱۲۰ سال را محال و غیر ممکن می‌دانند، سخنشان خلاف حکم عقل است. و اگر منظورشان این است که عمر بیش از این حد طبیعی نیست، در این سخن با آنها موافقیم؛ ولی ما معتقدیم که عمر بیشتر از آن از تفضلات و اعطای الهی است و نمونه‌های آن در تاریخ و جود داشته است:

والعقل یوافقها فان البقاء علی الترکیب الذی فی الانسان ممکن لذاته، والا لما بقی، ودوام تاثیر المؤثر فیه ممکن لان المؤثر فیه ان کان واجب الوجود فظاهر الدوام وان کان غیره فله مؤثر، وینتهی الی الواجب وهو دائم، فتاثیره یجوز ان یکون دائماً فاذن البقاء ممکن فی ذاته، فان لم یکن فلعارض لکن العارض ممکن العدم والا لما بقی هذا المقدار لوجوب وجود العارض المانع.
فظهر ان کلامهم علی خلاف العقل والنقل (ثم نقول) لا نزاع بیننا وبینهم لانهم یقولون العمر الطبیعی لا یکون اکثر من مائه وعشرین سنه ونحن نقول هذا العمر لیس طبیعیاً بل هو عطاء الهی، واما العمر الطبیعی فلا یدوم عندنا ولا لحظه، فضلاً عن مائه او اکثر.
عقل با عمر (بیش از صد و بیست سال) موافقت دارد، چون بنا بر خصوصیاتی که انسان دارد، بقاء برای ذات انسان ممکن است، وگرنه انسان دارای بقا نیست؛ دوامِ اثرِِ آن چیزی که در ذات ممکن مؤثر است، امکان دارد، چون اگر مؤثر در ممکن‌الوجود، واجب‌الوجود باشد، دوام ممکن الوجود واضح است (به تاثیر واجب الوجود) و اگر مؤثر غیر واجب الوجود باشد، باز هم واجب الوجود با واسطه مؤثر است و تأثیر منتهی به واجب الوجود می‌شود که تاثیرش دائم است. تاثیر واجب الوجود به صورت دائم مجاز است تا هنگامی که بقا در ذات ممکن الوجود، امکان داشته باشد و اگر تصور این باشد که عمر بیش از صد و بیست سال نیست، به خاطر عارضی است که آن عارض امکان عدم می‌باشد؛ اگر عارضی هم برای امکان عدم نباشد، بیش از صد و بیست سال نمی‌توان عمر کرد، به خاطر حتمی بودن وجود مانعی که بر انسان در قبل از این سن عارض می‌شود.

فخررازی می‌گوید: روشن است که کلام آن‌ها خلاف عقل و نیز نقل‌هایی که وجود دارد، است.
بعد می‌گوید: معتقدیم که نزاعی بین ما و آن‌ها نیست، چون آن‌ها می‌گویند عمر طبیعی بیش از صد و بیست سال نیست و ما می‌گوییم عمر بیش از صد و بیست سال طبیعی نیست بلکه عطای الهی است، عمر طبیعی در نزد ما نیز بیش از صد یا صد و بیست سال نمی‌باشد.
خلاصه کلام فخررازی این است که عمر بیش از صد و بیست سال عقلاً امکان دارد، اگر چه بگوییم بیش از این‌ اندازه، طبیعی نیست و تفضل و عطایی از جانب خداوند باشد؛ مصادیق این تفضلات در خارج وجود داشته و دارد.

هزار سال یا عمر دائمی برای انسان طبیعی و ممکن است:
ابن‌عربی در کتاب فتوحات المکیه، می‌گوید: انسان با‌ اندازه اطلاعی که از طبیعت دارد، عمر طبیعی انسان را ۱۲۰ سال می‌داند، ولی اگر کسی یک سال یا بیشتر از این عمر طبیعی عمر نماید، عمر هزاران سال و یا عمر دائمی را برایش ممکن خواهد بود؛ چرا که این هم همان عمر طبیعی است، لکن در محدوده قوت علمی انسان نمی‌گنجد:
وان الناس ما عرفوا من امر الطبیعه الا قدر ما اطلعهم الحق علیه من ذلک مما ظهر لهم فی مدد حرکات الافلاک والکواکب السبعه ولهذا جعلوا العمر الطبیعیّ مائه وعشرین سنه الذی اقتضاه هذا الحکم فاذا زاد الانسان علی هذه المدّه وقع فی العمر المجهول وان کان من الطبیعه ولم یخرج عنها ولکن لیس فی قوّه علمه ان یقطع علیه بوقت مخصوص فکما زاد علی العمر الطبیعیّ سنه واکثر جاز ان یزید علی ذلک آلافاً من السنین وجاز ان یمتد عمره دائماً ولولا ان الشرع عرّف بانقضاء مده هذه الدار وان کل نفس ذائقه الموت وعرّف بالاعاده وعرّف بالدار الآخره وعرّف بانّ الاقامه فیها فی النشاه الآخره الی غیر نهایه ما عرفنا ذلک

همانا مردم از امر طبیعت (مانند امتداد حرکات افلاک و کواکب هفت‌گانه) تنها به‌ اندازه اطلاع‌شان از جانب حق چیزهای می‌دانند به این جهت و به مقتضای این حکم، عمر طبیعی را صد و بیست سال قرار داده‌اند. پس اگر انسانی بیش از صد و بیست سال عمر کرد، در عمر مجهول واقع می‌شود، اگر چه این عمر طبیعی است و از دایره طبیعی بودن خارج نمی‌شود، لکن در قدرت علم مردم یا خود آن شخص نیست که مطمئن در وقت مخصوصی برای عمر او باشند، چنان‌که اگر شخصی یک سال یا بیشتر از یک سال، زیادتر از عمر طبیعی عمر کرد، امکان دارد که بتواند چندین هزار سال عمر کند و همین‌طور ممکن است که عمر دائمی داشته باشد؛ اگرچه درباره این دنیا زمانی برای پایان در نظر گرفته شده است و هر نفْسی طعم مرگ را می‌چشد.
مطلب بالا بیانگر این است که عقلاً امکان طول عمر بیش از صد و بیست سال وجود دارد، چه در نظر فخر رازی که قائل به عطای الهی بودن عمر بالاتر از صد و بیست سال است و آن را طبیعی نمی‌داند و یا در نظر ابن عربی که کلاً عمر را به هر مقدار باشد طبیعی می‌داند؛ اگر چه عمر، چه بیش از صد و بیست سال و چه کمتر از صد و بیست سال باشد، غیر از خداوند، کسی زمان پایان عمر را نمی‌داند و کسی نمی‌تواند در به پایان رسیدن عمر خود یا دیگران وقت قرار دهد.

طول عمر انسان به هزاران سال از نظر منطقی ممکن است:
آیت‌الله شهید محمدباقر صدر (رحمه‌الله‌علیه) در کتاب «بحث حول المهدی علیه‌السلام» در مورد عمر طولانی امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) و امکان داشتن این قضیه را با عنوان امکان منطقی یا فلسفی بحث کرده‌اند: واقصد بالامکان المنطقی او الفلسفی: ان لا یوجد لدی العقل وفق ما یدرکه من قوانین قبلیه -‌ای سابقه علی التجربه – ما یبرر رفض الشئ والحکم باستحالته….
ولا شک فی ان امتداد عمر الانسان آلاف السنین ممکن منطقیا، لان ذلک لیس مستحیلا من وجهه نظر عقلیه تجریدیه، ولا یوجد فی افتراض من هذا القبیل‌ای تناقض، لان الحیاه کمفهوم لا تستبطن الموت السریع، ولا نقاش فی ذلک. کما لا شک ایضا ولا نقاش فی ان هذا العمر الطویل لیس ممکنا امکانا عملیا، علی نحو الامکانات العملیه للنزول الی قاع البحر او الصعود الی القمر، ذلک لان العلم بوسائله وادواته الحاضره فعلا، والمتاحه من خلال التجربه البشریه المعاصره، لا تستطیع ان تمدد عمر الانسان مئات السنین، ولهذا نجد ان اکثر الناس حرصا علی الحیاه وقدره علی تسخیر امکانات العلم، لا یتاح لهم من العمر الا بقدر ما هو مالوف.
واما الامکان العلمی فلا یوجد علمیا الیوم ما یبرر رفض ذلک من الناحیه النظریه.

منظور از امکان منطقی یا فلسفی این است که بر خلاف مدرکات عقل از قوانین قبلی، چیزی که باعث ترک مدرکات و یا استحاله مدرکات عقل شود، نباشد….
بدون شک، طول عمر انسان به مدت هزاران سال، امکان منطیقی وجود دارد؛ چرا که این مسئله از دید عقلی صرف محال نیست و در فرض آن نیز هیچ کدام تناقضی هم وجود ندارد؛ زیرا حیات مفهومی است که مردن سریع را در شکم خود ندارد و در این هیچ مناقشه‌ای نیست. همان‌گونه که هیچ تردید و مناقشه‌ای نیست در این‌که این عمر طولانی، قابل دسترسی به صورت طبیعی نیست. به این صورت که مثلا با رفتن به عمق دریا یا رفتن به ماه عمر یک انسان طولانی شود؛ زیرا علم با وسائل و لوازم فعلی خود، و آنچه طبق تجربه بشری به دست آورده است، نمی‌تواند عمر یک انسان را چند صد سال طولانی سازد؛ و به همین دلیل می‌بینیم که بیشتر مردم، میل فراوان به زندگی دارند اما قدرت بر تسخیر امکانات علم، جز به مقدار عادی به آنها اجازه زندگی نمی‌دهد.
اما از جهت علمی، هیچ دلیلی وجود ندارد که بتواند از ناحیه نظری، امکان علمی این مطلب را رد کند.
نتیجه: طول عمر انسان از نظر منطقی نیز ممکن و از حد طبیعی خارج نبوده و از تفضلات و اعطای خداوند است.

طول عمر از نظر امکان علمی

منظور از امکان علمی، این نیست که بشر امروز می‌تواند امکان عمر طولانی، حتی تا هزاران سال را ثابت کند؛ بلکه مقصود عدم محال بودن آن است.
توضیح مطلب: در عالم چیزهایی وجود دارد که امروزه هیچ کسی نمی‌تواند به صورت عملی آن‌ها را انجام دهد؛ اما از نظر علمی محال بودن آن کار ثابت نشده و دلیل قطعی در اختیار دانشمندان نیست که محال بودن آن را ثابت کند؛ مثل صعود به سیاره زهره. هر چند که امروزه بشر تنها به سیاره ماه توانسته صعود کند؛ اما با پیشرفت دانش بشری قطعاً می‌تواند به سایر سیارات نیز صعود کند؛ پس از نظر علمی صعود به زهره و یا هر سیاره دیگری محال نیست؛ هر چند که امروزه از نظر عملی برای بشر امکان‌پذیر نیست.

مرحوم مظفر (رضوان‌الله‌تعالی) علیه در این‌باره نوشته‌اند: واقصد بالامکان العلمی: ان هناک اشیاء قد لا یکون بالامکان عملیا لی او لک، ان نمارسها فعلا بوسائل المدنیه المعاصره، و لکن لا یوجد لدی العلم و لا تشیر اتجاهاته المتحرکه الی ما یبرر رفض امکان هذه الاشیاء و وقوعها وفقا لظروف و وسائل خاصه، فصعود الانسان الی کوکب الزهره لا یوجد فی العلم ما یرفض وقوعه، بل ان اتجاهاته القائمه فعلا تشیر الی امکان ذلک، و ان لم یکن الصعود فعلا میسورا لی او لک، لان الفارق بین الصعود الی الزهره و الصعود الی القمر لیس الا فارق درجه، و لا یمثل الصعود الی الزهره الا مرحله تذلیل الصعاب الاضافیه التی تنشا من کون المسافه ابعد، فالصعود الی الزهره ممکن علمیا و ان لم یکن ممکنا عملیا فعلا.
منظور از امکان علمی: این است که انجام دادن چیزی عملاً برای من و تو با وسائل امروزی شهرنشینی امکان‌پذیر نباشد؛ در حالی که علم و آنچه همیشه در حال پیشرفت است، هیچ دلیلی ندارد که امکان یا وقوع آن را در ظروف و حالات خاصی رد کند. در مورد رفتن انسان به ستاره زهره، در علم چیزی نیست که امکان آن را باطل بداند، بلکه استدلال‌ها و مباحث موجود اشاره به امکان آن دارد، اگر چه این صعود فعلا برای من یا تو ممکن نباشد؛ زیرا آن چه باعث تفاوت میان رفتن به زهره و رفتن به ماه است چیزی نیست جز یک طبقه فاصله؛ و هیچ فرق بین آن‌دو نیست، مگر این‌که سخت‌تر است و زحمتش بیشتر است و آن هم به خاطر دورتر بودن زهره نسبت به ماه است، پس صعود به زهره از نظر علمی ممکن است اگرچه در عمل، در حال حاضر، ممکن نیست.

عمر طولانی، حتی بیش از هزاران سال آن، هرچند که ممکن است از نظر عملی فعلا میسور نباشد؛ اما هیچ دانشمندی نمی‌تواند ادعا کند که از نظر علمی محال است، کسی نمی‌تواند برای پایان عمر بشر و حتی برای پایان عمر طبیعی، زمان دقیقی را معین کند و ادعا کند که عمر بیش از آن زمان، محال است. این مطلب واضح و روشن است.

نظام‌الدین نیشابوری، از مفسران نامدار اهل سنت، از قول بعضی از اطباء نقل کرده است که: «عمر طبیعی برای انسان صد و بیست سال است» سپس به آن پاسخ می‌دهد که عمر نوح و کسانی همانند او این قاعده را نقض می‌کند:
قال بعض الاطباء: العمر الطبیعی للاِنسان مائه و عشرون سنه. فاعترضوا علیهم بعمر نوح (علیه‌السّلام) و غیره، و ذلک ان المفسرین قالوا: عمر نوح الفاً و خمسین سنه بعث علی راس اربعین، و لبث فی قومه تسعمائه و خمسین، و عاش بعد الطوفان ستین. و عن وهب انه عاش الفاً و اربعمائه سنه. و یمکن ان یقال: انهم ارادوا بالطبیعی ما کان اکثریاً فی اعصارهم. و لا ینافی هذا کون بعض الاعمار زائداً علی هذا القدر بطریق خرق العاده علی ان العاده قد تختلف باختلاف الاعصار و الادوار، و لهذا قال (صلی‌الله‌علیه‌و‌سلّم) اعمار امتی ما بین الستین والسبعین.
بعضی از اطباء گفته‌اند: عمر طبیعی برای انسان صد و بیست سال است. با بیان عمر حضرت نوح (علیه‌السّلام) و عده‌ای دیگر، به این قول اعتراض کرده‌اند، بنابر آن که مفسرین قائل‌اند حضرت نوح (علیه‌السّلام) هزار و پنجاه سال عمر کرد، در سن چهل سالگی به نبوت مبعوث شد و در میان قوم خود نهصد و پنجاه سال بود و بعد از طوفان شصت سال زندگی کرد. و از وهب نقل شده که هزار و چهارصد سال زندگی کرده است. ممکن است گفته شود: اطباء از عمر طبیعی، آن عمری مورد نظرشان است که بیشترین و طولانی‌ترین در زمان‌های خود باشند. لکن این مسئله با بعضی از عمر‌هایی که بیش از این مقدار، از جهت خارق‌العاده بودن و این‌که این طول عمر با اختلاف زمان‌ها و دوره‌ها مختلف است، باشد منافاتی ندارد، برای همین رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: عمر‌های امت من بین شصت و هفتاد سال است.

حتی امروزه نیز افرادی وجود دارد که بیش از۱۲۰ سال سن دارند؛ بنابراین از نظر علمی نمی‌توان برای انسان، زمان دقیقی را مشخص کرد و ادعا نمود که طولانی‌تر از آن محال است.
حضرت آیت‌الله العظمی سبحانی می‌گوید: اضف الی ذلک ما ثبت فی علم الحیاه، من امکان طول عمر الانسان اذا کان مراعیا لقواعد حفظ الصحه، وان موت الانسان فی فتره متدنیه، لیس لقصور الاقتضاء، بل لعوارض تمنع عن استمرار الحیاه، ولو امکن تحصین الانسان منها بالادویه والمعالجات الخاصه لطال عمره ما شاء.
علاوه بر این، آنچه در علوم تجربی ثابت شده است؛ که اگر انسان قواعد حفظ سلامتی را مراعات کند، امکان طول عمر برای او وجود دارد؛ و مرگ انسان در زمانی زودرس، به خاطر نبودن مقتضی نیست، بلکه به خاطر موانعی است که جلوی استمرار زندگی را می‌گیرد. و اگر می‌شد انسان را با داروها و معالجات خاص، حفظ کرد، عمر او تا جایی که می‌خواست طولانی می‌شد.

طول عمر از نظر امکان عملی

روشن است که بهترین دلیل برای اثبات امکان چیزی، وقوع و سابقه آن است، اگر در گذشته ولو یک‌بار چنین اتفاقی افتاده باشد، اصل امکان آن چیز ثابت می‌شود و ممکن است که در آینده نیز اتفاق بیفتد.
بنابراین اگر ثابت شود که در گذشته‌های دور یا نزدیک، کسانی بوده‌اند که عمر طولانی داشته و صدها سال عمر کرده‌اند، امکان اتفاق افتادن آن در این زمان و آینده نیز ثابت خواهد شد و ممکن است این اتفاق برای هر انسانی تکرار شود.

شهید صدر (رحمه‌الله‌علیه) در کتاب بحث حول المهدی (علیه‌السّلام) در مورد امکان عملی چنین می‌فرماید: واقصد بالامکان العملی: ان یکون الشئ ممکنا علی نحو یتاح لی او لک، او لانسان آخر فعلا ان یحققه، فالسفر عبر المحیط، والوصول الی قاع البحر، والصعود الی القمر، اشیاء اصبح لها امکان عملی فعلا. فهناک من یمارس هذه الاشیاء فعلا بشکل وآخر.
مقصود من از امکان علمی این است که چیزی به صورتی باشد که برای من یا شما یا هر انسان دیگری انجان آن امکان‌پذیر باشد؛ سفر به عمق دریاها و رفتن به ماه، کارهایی است که امکان آن بالفعل موجود است؛ و کسانی هستند که این کارها را به صورت‌های مختلف انجام می‌دهند.
افراد زیادی در طول تاریخ بوده‌اند که عمر طولانی و حتی نزدیک به هزار سال داشته‌اند، ما در این بحث تعدادی از این افراد برخواهیم شمرد.
در کتاب‌های خود اهل سنت نام‌های افرادی برده شده که از ۱۰۰ سال به بالا تا هزارها سال عمر کرده‌اند. نمونه‌های افراد معمرین تا ۲۰۰ سال عمر کرده‌اند فراوان است ما در اینجا از نامبردن این افراد خودداری می‌کنیم تنها نام افرادی را که از ۲۰۰ سال فراتر عمر کرده‌اند، ذکر می‌کنیم.

معمرین از ۲۰۰ تا ۵۰۰ سال

بسیاری از علمای اهل سنت، نام افرادی را که در این جهان عمر طولانی داشته‌اند در کتاب‌هایشان آورده‌اند و برخی نیز کتاب‌های ویژه‌ای را در این‌باره تحریر کرده‌اند که در اینجا می‌توان به کتاب ابوحاتم سجستانی به نام «المعمرون والوصایا» اشاره کرد. در این قسمت به نام برخی افرادی که از دویست به بالا عمر کرده‌اند می‌کنیم:

نصر بن دهمان

ابن‌ربه‌ اندلسی از علمای اهل سنت، می‌گوید: فمن بطون غطفان اشجع بن ریث بن غطفان، منهم نصر بن دُهمان وکان من المعمرَّین، عاش مائتی سنه.
از طایفه‌های قبیله غطفان، اشجع بن ریث بن غطفان است و از جمله آن‌ها نصر بن دهمان است. او همان کسی بود که عمر طولانی داشته و دویست سال زندگی کرده است.
محمد انصاری تلمسانی در «الجوهره فی نسب النبی واصحابه العشره» نیز می‌گوید: فمن بنی اشجع بن ریث مَعْقِلُ بن سنان الاشجعیُّ. . ومن اشجع نصر بن دُهْمانَ: وکان من المعمَّرین. عاش مئتی سنه.
نصر بن دهمان، یکی از کسانی است که عمر طولانی داشته و دویست سال زندگی کرده است.

شارخ نوه حضرت یعقوب

نیشابوری در کتاب «مجمع الامثال» آورد است که نوه حضرت یعقوب به نام «شارخ دختر یسیر بن یعقوب» ۲۱۰ سال داشته است که از عجوز بنی‌اسرائیل بزرگ‌تر بوده است:
اکبر من عجوز بنی اسرائیل: قالوا هی شارخ بنت یسیر بن یعقوب علیه الصلاه والسلام کانت لها مائتا سنه وعشر سنین فلما مضت لها سبعون عادت شابه وکانت تکون مع یوسف علی نبینا وعلیه الصلاه والسلام.
بزرگ‌تر از عجوز بنی‌اسرائیل: گفته‌اند او شارخ دختر یسیر بن یعقوب (علیه‌السّلام) بود که ۲۱۰ سال داشت. هنگامی که به هفتاد سالگی رسید، جوانی‌اش برگشت و او به همراه حضرت یوسف (علی نبینا و علیه‌السّلام) بود.

حامل بن حارثه

ابوحاتم سجستانی در کتاب «المعمرون» یکی از کسانی را که فراتر از دویست سال عمر کرده، حامل بن حارثه را ذکر کرده و می‌گوید: قالوا: وعاش حامل بن حارثه بن عمرو بن مالک بن عکوه ثلاثین ومائتی سنه.
گفته‌اند: حامل بن حارثه بن عمرو بن مالک بن عکوه، ۲۳۰ سال زندگی کرد.

زهیر بن جناب بن هبل

زهیر بن جناب بنا بر یک قول، دویست و پنجا سال و طبق قول هشام چهار صد و پنجا سال و طبق قول دیگر چهار صد سال عمر کرده است.
ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد: اخبرنی محمد بن القاسم الانباری قال حدثنی ابی قال حدثنی احمد ابن عبید عن ابن الکلبی عن مشیخه من الکلبیین قالوا عاش زهیر بن جناب بن هبل بن عبدالله خمسین ومائتی سنه… قال هشام ذکر حماد الراویه ان زهیرا عاش اربعمائه وخمسین سنه قال وقال الشرقی بن القطامی عاش زهیر اربعمائه سنه فراته ابنه له فقالت لابن ابنها خذ بید جدک…
احمد بن عبید از ابن‌کلبی نقل کرده است که زهیر بن جناب بن هبل بن عبدالله ۲۵۰ سال زندگی کرد. هشام می‌گوید: حماد روایتی را ذکر کرده که نشان می‌دهد زهیر ۴۵۰ سال عمر کرده است. شرقی بن قطامی می‌گوید: زهیر ۴۰۰ سال زندگی کرد، دخترش او را دید، به پسر پسرش گفت: دست جدت را بگیر.

البته ابوحاتم سجستانی عمر او را چهار صد و بیست سال ذکر کرده است: قالوا: ومن المعدودین فی المعمرین من قضاعه زهیر بن جناب بن هبل بن عبدالله بن کنانه بن بکر بم عوف بن عذره بن زید الله بن رفیده بن کلب بن وبره، عاش اربعمائه سنه وعشرین سنه، واوقع مائتی وقعه، وکان سیدا مطاعا شریفا فی قومه؛
گفته‌اند: از جمله معمرین قبیله قضاعه، زهیر بن جناب بن هبل بن عبدالله. . است که ۴۲۰ سال زندگی کرد و در ۲۰۰ جنگ شرکت کرد؛ او در میان قومش آقا و مورد اطاعت و شریف بود.

معدی کرب حمیری

حسین بن مفضل اصفهانی در کتاب «محاضرات الادباء ومحاورات الشعرء والبلغاء»، نام چند از معمرین را ذکر کرده و از جمله به معدی کرب حمیری نیز اشاره کرده و تصریح نموده است که او دویست و پنجا سال عمر داشته است: وعاش معدی کرب الحمیری مائتین وخمسین سنه.

عمرو بن ربیعه

ابن‌حبیب بغدادی در «المنمق فی اخبار قریش» و محمد بن اسحاق فاکهی در «اخبار مکه» آورده‌اند که عمرو بن ربیعه، سیصد و چهل وپنج سال عمر کرده است: وذکروا ان عمرو بن ربیعه عاش ثلاثمائه سنه وخمسا واربعین سنه.
عمرو بن ربیعه از قبیله خزاعه است که با قبیله جرهم به خاطر پرده‌داری خانه خدا نزاع و جنگ کردند و قبیله جرهم را بیرون راندند و خود عهده‌دار این کار شدند. این شخص در مسافرتی که به شام داشت با دیدن بت‌پرستان و کرنش آنها در مقابل بت‌ها، از آنها درخواست نمود که بتی را برای او بدهند و او این بت را که «هبل» نام داشت در مکه آورد و مردم را برای پرستش آن دعوت کرد. در حقیقت او نخستین کسی است که دین ابراهیم را به بت‌پرستی تغییر داد:

وکان عمرو بن ربیعه اول من غیر دین ابراهیم (علیه‌السّلام) وانه خرج الی الشام فاستخلف علی البیت رجلا من بنی عبد بن ضخم یقال له آکل المروه وعمرو یومئذ واهل مکه علی دین ابراهیم (علیه‌السّلام) فلما قدم الشام نزل البلقاء فوجد قوما یعبدون اوثانا فقال ما هذه الانصاب التی اراکم تعبدون فقالوا اربابا نتخذها نستنصر بها علی عدونا فننصر ونستشفی بها من المرض فنشفی فوقع قولهم فی نفسه فقال هبوا لی منها واحدا نتخذه ببلدی فانی صاحب بیت الله الحرام والی وفدت العرب من کل صوب فاعطوه صنما یقال له هبل فحمله حتی نصبه للناس بمکه فتابعه العرب علی ذلک وذکر بقیه الخبر.
عمرو بن ربیعه نخستین کسی بود که دین ابراهیم (علیه‌السّلام) را تغییر داد. او به سوی شام رفت برای پرده‌داری خانه خدا مردی از بن عبد بن ضخم را جانشین خود کرد. تا آن روز عمرو و اهل مکه بر دین ابراهیم (علیه‌السّلام) بودند؛ اما هنگامی که عمرو به شام رفت و در دژ بلقاء وارد شد، در آنجا گروهی را دید که بت‌ها را پرستش می‌کنند. او گفت: این مجسمه‌های را که می‌بینم پرستش می‌کنید، چیستند؟ گفتند: آنها را به عنوان خدای خودمان گرفته‌ایم که از آنان برای پیروزی بر دشمنان ما کمک می‌خواهیم پس آنها ما را یاری می‌کنند و از آنها برای شفای دردمان شفا می‌خواهیم پس ما را شفا می‌دهند. سخن آنان بر او تاثیر گذاشت و برای آنان گفت: یکی از آنان را برای من هدیه بدهید تا به شهرم ببرم؛ چرا که من صاحب بیت‌الله الحرام هستم و به سوی من از هر نقطه‌ای می‌آیند. پس برای او بتی را دادند که آن را «هبل» می‌گفتند. او این بت را آورد تا این‌که در مکه برای مردم نصب کرد، عرب هم از او پیروی کردند.

فرعون زمان موسی

ابن ابی‌حاتم رازی، سمرقندی و سیوطی در تفسرهایشان آورده‌اند که فرعون سه صد سال عمر کرده است: حدثنا ابوسعید الاشج ثنا ابو یحیی الرازی عن موسی بن عبیده عن محمد بن المنکدر قال: عاش فرعون ثلاثمائه سنه فیها مائتان وعشرون سنه لم یر فیها یقذی عینه ودعاه موسی ثمانین سنه.
محمد بن منکدر می‌گوید: فرعون ۳۰۰ سال زندگی کرد که در ۲۲۰ سال آن چشمش هیچ خارو خاشاکی را ندید (کنایه از این‌که کسی مزاحم قدرت او نبود و او ادعای خدایی داشت) و در بقیه ۸۰ سال عمرش حضرت موسی او را به سوی خدا دعود کرد.
نمونه‌های دیگری نیز وجود دارد که سه صد سال عمر کرده‌اند. جهت رعایت اختصار از ذکر موارد دیگر خودداری می‌کنیم.

مستوغر بن ربیعه

ابن‌قتیبه دینوری یکی از علمای برجسته اهل سنت، طول عمر مستوغر بن ربیعه را ۳۲۰ سال ذکر کرده است: المستوغر هو المستوغر بن ربیعه بن کعب بن سعد رهط الاضبط وسمی المستوغر… وهو قدیمٌ من المعمرین وعاش ثلاثه مائه سنه وعشرین سنه.
مستوغر بن ربیعه بن کعب بن سعد… از قدمای عمرکنندگان است که ۳۲۰ سال زندگی کرده است.

ابن‌قتیبه در کتاب دیگرش (تاویل مختلف الحدیث) می‌گوید: وقد عمر قوم قربوا من زماننا اعمارا لیس بینها وبین ما صح من عمر آدم ونوح صلی الله علیهما وسلم تفاوت شدید کتفاوت هذا الخلق حدثنا ابو حاتم قال نا الاصمعی قال نا ابو عمرو بن العلاء قال مر المستوغر بن ربیعه فی سوق عکاظ ومعه بن ابنه خرفا ومستوغر یقوده فقال له قائل یا هذا احسن الیه فطالما احسن الیک قال ومن هو قال ابوک او جدک فقال المستوغر هو والله بن ابنی فقال الرجل تالله ما رایت کالیوم ولا مستوغر بن ربیعه قال فانا مستوغر قال ابو عمرو عاش مستوغر ثلاثمائه سنه وعشرین سنه.
گروهی نزدیک به همین زمان ما عمرهایی کردند که بین عمر آنان و عمر آدم و نوح تفاوت چندانی نیست. به نقل ابوحاتم، مستوغر بن ربیعه، از بازار عکاظ می‌گذشت نوه‌اش را در حالی که خیلی پیر شده بود راه می‌برد. کسی به او گفت: به او نیکی کن. مستوغر گفت: او کیست که به او نیکی کنم؟ گفت: پدرت یا جدت. مستوغر گفت: به خدا سوگند او نوه من می‌باشد. آن مرد گفت: به خدا من همانند امروز و مستوغر را ندیدم. مستوغر گفت: من مستوغرم. ابو عمرو می‌گوید: مستوغر ۳۲۰ سال زندگی کرد.

عمرو بن حممه

مرزبانی در کتاب معجم الشعراء، عمر این شخص را ۳۹۰ سال ذکر کرده است: عمرو بن حممه بن رافع بن الحارث الدوسی من الازد احد حکام العرب فی الجاهلیه واحد المعمرین یقال انه عاش ثلاثمائه وتسعین سنه.
عمرو بن حممه… از قبیله ازد، یکی از حکام عرب در جاهلیت و یکی از معمرین بود گفته می‌شود او ۳۹۰ سال زندگی کرد.

دوید بن زید

ابن‌سمعون بغدادی و ابن‌حمدون و برخی دیگر عمر این شخص را ۴۵۰ سال ذکر کرده‌اند: دوید بن زید عاش اربعمائه وخمسین سنه، وادرک الاسلام وهو لا یعقل،
طبق منابع فوق این شخص همان کسی است که نزد متوکل عباسی از امام جواد و امام‌ هادی (علیهما‌السّلام) سعایت می‌کرد و به او خبر دروغ می‌داد.

ابن‌سمعون و ابن‌حمدون می‌نویسند: وفی تاریخ ابن خلکان، انه سعی بابی الحسن الهادی، بن محمد الجواد، بن علی الرضا الی المتوکل بان فی منزله سلاحاً وکتباً من شیعته، وانه یطلب الامر لنفسه، فبعث المتوکل الیه جماعه فهجموا علیه فی منزله فوجدوه علی الارض مستقبل القبله یقرا القرآن، فحملوه علی حاله الی المتوکل والمتوکل یشرب، فاعظمه واجله…
در تاریخ ابن‌خلکان آمده که او نزد متوکل عباسی از ابوالحسن‌ هادی پسر محمد جواد سعایت و سخن‌چینی کرد به این که در منزل آن حضرت سلاح و نامه‌های از شیعیان او است و این که او امر امامت را برای خودش می‌خواهد. متوکل گروهی را به سوی منزل امام‌ هادی فرستاد و آنان بر منزل او هجوم بردند آن حضرت را در روی زمین در حالی که رو به قبله بود و قرآن می‌خواند یافتند. با همان حال او را به سوی متوکل که در حال نوشیدن شراب بود، بردند. متوکل امام را بزرگ و گرامی داشت.
تا این‌جا نمونه‌هایی از افرادی که از ۲۰۰ تا ۵۰۰ سال عمر کرده‌اند ذکر شد.

معمرین از ۵۰۰ تا هزار سال

افرادی که از ۵۰۰ تا هزار سال عمر کرده‌اند، نیز بسیارند. ما در این مختصر به برخی از موارد اشاره می‌کنیم:

سام بن نوح

ابواسحاق نیشابوری و عبدالرحمان ثعالبی در ذیل آیه «واُحیی الموتی باذن الله» مواردی را آوده‌اند که حضرت عیسی (علیه‌السّلام) با اذن خداوند آنان زنده کرد و با آنان سخن گفت. از جمله آنها سام بن نوح را ذکر می‌کنند: وسام بن نوح دعا عیسی (علیه‌السّلام) باسم اللّه الاعظم فخرج من قبره وقد شاب نصف راسه. فقال: قد قامت القیامه؟ قال: لا ولکنی دعوتک باسم اللّه الاعظم… وکان سام قد عاش خمسمائه سنه وهو شاب، ثم قال: مُت. فقال: بشرط ان یعیذنی اللّه من سکرات الموت. فدعا اللّه عز وجّل ففعل.
حضرت عیسی (علیه‌السّلام) به اسم اعظم خدا در مورد سام بن نوح دعا کرد، پس سام از قبرش در حالی که نصف سرش جوان بود خارج شد. سام بن نوح گفت: قیامت برپا شده؟ عیسی گفت: نه ولی من تو را به اسم اعظم خدا خوانده‌ام. سام به مدت ۵۰۰ سال زندگی کرد در حالی که جوان بود، سپس حضرت به او گفت: بمیر. او گفت: به شرط این که خداوند مرا از سکرات مردن نگهدارد. پس حضرت عیسی دعا کرد و همان شد که او خواسته بود.

تیم‌الله بن ثعلبه

ابوحاتم السجستانی، این شخص را نیز از نمونه‌های این مورد دانسته است: قالوا: وعاش تیم الله بن ثعلبه بن عکابه بن صعب بن علی بن بکر بن وائل بن قاسط بن هنب بن افضی بن دُعمی بن جدیله بن اسد بن ربیعه بن نزار ابن مَعد خمسمائه سنه حتی اَخلق اربعه لُحُم حدید، وکان من دهاه العرب فی زمانه.
گفته‌اند: تیم الله به ثعلبه… ۵۰۰ سال زندگی کرد به حدی که چهار زره آهنی بر تن او کهنه شد و زنگ زد؛ او از زیرکان عرب در زمان خویش بود.

لقمان بن عادیا

معرفی لقمان:
هود و صالح (علیهما‌السّلام) دو پیامبر برگزیده الهی بودند که بعد از حضرت نوح و قبل از حضرت ابراهیم از جانب خداوند فرستاده شد. خداوند حضرت هود را به سوی قوم عاد که دارای بت‌های سه‌گانه بود فرستاد. او این قوم را به سوی خداوند دعوت نمود، تنها عده کمی به او ایمان آوردند. خداوند غیر مؤمنان این قوم را با طوفان شدید به مدت هفت شب و هشت روز هلاک نمود و تنها حضرت هود با مؤمنان باقی ماندند.
لقمان مورد بحث، از قوم عاد بود که قبل از طوفان به خاطر خشکسالی به مکه آمده بود. ابن وردی در این مورد می‌نویسد: قیل: من قوم عاد لقمان غیر الحکیم الذی علی عهد داود، وحصل لعاد قبل هلاکهم جدب فارسلوا جماعه منهم الی مکه یستسقون لهم، منهم لقمان. فلما هلکت عاد بقی لقمان بالحرم…
گفته شده: از جمله قوم عاد، لقمان (مراد از او لقمان حکیم که در زمان داود بود نیست) است. برای قوم عاد قبل هلاکت‌شان خشک‌سالی پیش آمد که گروهی را به سوی مکه فرستاد و از جمله آنها لقمان بن عادیا بود و زمانی که قوم عاد هلاک شدند، لقمان در مکه باقی ماند.

درخواست لقمان از خداوند

بعد از این که لقمان به مکه آمد از خداوند در خواست نمود تا عمر طولانی برایش عنایت کند: اللّهمّ انّی جئتک وحدی فی حاجتی فاعطنی سؤلی وسال الله عزّ وجلّ طول العمر. فعمّر عمر سبعه انسر.
گفت: خدایا! من با این حاجتم تنها به سوی تو آمده‌ام، پس درخواستم را عنایت کن و از خداوند عزوجل طول عمر را خواست، پس خداوند عمر هفت عقاب را برایش داد.

ابن‌اثیر در کتابش می‌نویسد: وکان قد قیل للقمان بن عاد اختر لنفسک الا انه لا سبیل الی الخلود فقال: یا رب اعطنی عمرا فقیل له اختر فاختار عمر سبعه انسر فعمر فیما یزعمون عمر سبعه انسر فکان یاخذ الفرخ الذکر حین یخرج من بیضته حتی اذا مات اخذ غیره وکان یعیش کل نسر ثمانین سنه فلما مات السابع مات لقمان معه وکان السابع یسمی لبدا.
(از جانب خداوند) برای لقمان بن عاد گفته شد، هیچ راهی برای جاودانگی وجود ندارد، برای خودت برگزین. لقمان گفت: ‌ای پروردگار! به من عمر عنایت کن. برای او گفته شد: اختیار کن. پس او عمر هفت عقاب را برگزید. پس او بر حسب آنچه گمان می‌شود به‌اندازه عمر هفت عقاب زندگی کرد. او جوجه نر عقاب را هنگامی که از میان تخم در می‌آمد می‌گرفت و پرورش می‌داد تا این که می‌مرد پس از آن دیگری را می‌گرفت و هر عقابی هشتاد سال عمر می‌کرد هنگامی که عقاب هفتمی مرد، لقمان نیز همرا او مرد و این عقاب هفتم را «لبد» نامیده می‌شود.

طول عمر لقمان

اهل سنت، معمر‌ترین فرد را بعد از حضرت خضر، لقمان بن عادیای کبیر می‌دانند و به این مطلب تصریح کرده‌اند. ابوحاتم سجستانی می‌گوید: او، ۵۶۰ سال یا ۵۰۳ سال عمر کرده است:
قالوا: وکان اطول الناس عمرا بعد الخضر لقمان بن عادیا الکبیر، عاش خمسمائه سنه وستین سنه، عاش عمر سبعه اَنسر، عاش کل نسر منها ثمانین عاما، وکان من بقیه عاد الاول.
حدثنا ابو حاتم قال، قال ابو الجنید الضریر، اخبرنا بذلک الحسین بن خالد، عن سلام، عن الکلبی، عن ابی صالح، عن ابن عباس، وعن محمد بن اسحاق وغیره، فاما غیر الحسین، فذکر انه عاش ثلاثه وخمسمائه سنه؛ واله اعلم‌ای ذلک کان.

گفته‌اند: از میان مردم بعد از خضر شخصی که طولانی‌ترین عمر را داشت، لقمان بن عادیای کبیر بود. او پانصد و شصت سال زندگی کرد، یعنی به‌اندازه عمر کردن هفت عقاب زندگی کرد و هر عقابی هشتاد سال عمر می‌کند (که عمر هفت عقاب پانصد و شصت سال می‌شود)، و او از بقیه قوم عاد اولی است.
این روایت را ابو حاتم از طریق حسین بن خالد… نقل کرده است؛ اما طبق روایت غیر حسین بن خالد، گفته شده که لقمان بن عادیا ۵۰۳ سال زندگی کرد و خدا آگاه است که کدام یکی بوده است.

اما علما و دانشمندان مکتب شیعه همانند: شیخ مفید و مرحوم طبرسی و علی بن عیسی اربلی و برخی دیگر آورده‌اند که لقمان کبیر۳۵۰۰ سال زندگی کرده و قول فوق را به قیل نسبت داده‌اند: فمنهم: لقمان بن عاد الکبیر. وکان اطول الناس عمرا بعد الخضر علیه السلام، ولذک انه عاش علی روایه العلماء بالاخبار ثلاثه آلاف سنه وخمسمائه سنه، وقیل: انه عاش عمر سبعه انسر، …
از جمله معمرین، لقمان بن عادیای کبیر است که در میان مردم طولانی‌ترین عمر را بعد از حضرت خضر (علیه‌السّلام) داشت؛ به این جهت او با توجه به روایت عالمان به اخبار، ۳۵۰۰ سال زندگی کرد. و گفته شده که عمر او عمر هفت عقاب بوده است.

جزئیات قابل بررسی

در مساله طول عمر لقمان جزئیاتی قابل بررسی است که روشن شدن آنها، در ارزیابی دقیق طول عمر و یا گمان غالب در آن ما را کمک می‌کند.

معنای «انسر»

ابن منظور در لسان العرب می‌گوید: (النَّسْر): طائر معروف، و جمعه اَنْسُر فی العدد القلیل، و نُسُور فی الکثیر.
نسر، پرنده معروفی است، و جمع این واژه، انسر (در کاربر عدد کم) و نسور (در کاربرد عدد بسیار) است.
جوهری یکی دیگر از لغت‌شناسان عرب می‌گوید: یقال النَّسْر لا مِخْلَب له، واِنما له الظُّفُر کظُفُر الدَّجاجه والغُراب والرَّخَمَه.
نسر پرنده‌ای است که چنگال ندارد؛ بلکه ناخن‌های دارد همانند ناخن‌های دجاجه (مرغ بلند پای که نزدیکی آب زندگی می‌کند)، کلاغ و کرکس.

اختلاف در مدت زمان عمر انسر

علمای اهل سنت هنگامی که این داستان را نقل می‌کنند، در مدت زمان عمر عقاب نظرهای متفاوتی دارند که با توجه به آنها تشخیص دقیق طول عمر لقمان تا‌ اندازه مشکل است.

الف: هشتاد سال:
اکثر علمای آنها می‌گویند: عمر هر عقابی، ۸۰ سال بوده است که با این محاسبه، عمر لقمان بن عادیا، ۵۶۰ سال می‌شود. تعبیرهای: عاش کل نسر منها ثمانین عاما، فیعیش ثمانین سنه، عمر سبعه انسر کل نسر ثمانون سنه، وکان کل نسر یعیش فیما یزعمون ثمانین سنه، …
هر پرنده نسر (شبیه عقاب)، ۸۰ سال زندگی کرده…
عبارات فوق، در تعیین مدت عمر پرنده نسر، در منابع ذیل و غیر آن دیده می‌شود.

ب: ۲۰۰ سال:
برخی دیگر عقیده دارند که عمر هر عقابی، ۲۰۰ سال است. بنابر این نظریه؛ عمر او ۱۴۰۰ سال خواهد شد.
نیشابوری صاحب تفسیر «الکشف والبیان» گفته است: وکان کل نسر یعیش مئتی سنه وکان آخرها لبد، فلما مات لبد مات لقمان معه.
هر نسر (پرنده) ۲۰۰ سال زندگی می‌کرده و آخرین آنها به نام «لبد» بوده، هنگامی که او مرد، لقمان نیز همراه او وفات یافت.

ج: ۴۰۰ سال:
در برخی منابع، عمر هر عقاب، ۴۰۰ سال ذکر شده است.
ابوهلال عسکری در دو جای از کتابش می‌نویسد: ویقال ان النسر یعیش اربعمائه سنه.

د: ۵۰۰ سال:
برخی منابع دیگر عمر انسر را ۵۰۰ سال گفته‌اند.
مقدسی از پیشگامان تاریخ‌نویس اهل سنت می‌نویسد: وزعموا ان النسور تعیش خمس مائه سنه هکذا فی الخبر وفی کتاب المعمرین من قصه لقمان وخبره شیء کثیر ومن شهره امره فی العرب کالاجماع علی ذلک لکثره ما یذکرونه فی وصایاهم وخطبهم واشعارهم.
گمان کرده‌اند که نسور ۵۰۰ سال زندگی می‌کنند. این چنین در روایت و در کتاب معمرین از قصه لقمان آمده که خبر این قصه بسیار و شهرت او در میان عرب همانند اجماع است؛ چراکه آن را فراوان در وصیت‌ها، خطبه‌ها و اشعارشان ذکر می‌کنند.
احمد نیشابوری در مورد ضرب‌المثلی که در میان عرب مشهور است، می‌نویسد: طال الابد علی لبد.
یعنون آخر نسور لقمان بن عاد وکان قد عمر عمر سبعه انسر وکان یاخذ فرخ النسر فیجعله فی جوبه فی الجبل الذی هو فی اصله فیعیش الفرخ خمسمائه سنه او اقل او اکثر فاذا مات اخذ آخر مکانه حتی هلکت کلها الا السابع اخذه فوضعه فی ذلک الموضع وسماه لبدا وکان اطولها عمرا فضربت العرب به المثل فقالوا طال الابد علی لبد قال الاعشی… فعاش لقمان زعموا ثلاثه آلاف وخمسمائه سنه.
زمان بر لبد طولانی شد.
از این ضرب‌المثل، آخرین پرنده‌ای لقمان بن عادیا قصد می‌شود که لقمان عمر هفت عقاب (نسر) را عمر کرد. او جوجه نسر را می‌گرفت در سوراخ کوه قرار می‌داد، پس این جوجه ۵۰۰ سال یا کمتر و بیشتر زندگی می‌کرد. زمانی که آن می‌مرد، جوجه دیگری را می‌گرفت و در جای آن قرار می‌داد تا اینکه شش جوجه به همین ترتیب مردند. او هفتمین جوجه گرفت و در همان‌جا گذاشت و نام او را «لبد» گذاشت و این «لبد» طولانی‌ترین آنها از جهت عمر بود. به این جهت عرب او را ضرب‌المثل قرار دادند و گفتند: زمان بر «لبد» طولانی شد. اعشی گفته: … لقمان بنا بر زعم آنان، ۳۵۰۰ سال عمر کرد.

بکری‌ اندلسی می‌گوید: والعرب تزعم ان النسر یعیش خمسمائه عام ویزعمون ان لقمان بن عاد عاش عمر سبعه انسر.
عرب‌ها گمان کردند که عقاب پانصد سال عمر می‌کند و پنداشتند که لقمان بن عاد به‌ اندازه عمر هفت عقاب عمر کرد، هر وقت عمر یکی از عقاب‌ها به پایان می‌رسید به جایش یک جوجه عقاب دیگر قرار می‌داد و اسم آخرین جوجه «لبد» بود.

ثعالبی در کتاب «ثمار القلوب» می‌نویسد: (نسر لقمان) العرب تضرب المثل بطول عمر النسر وتزعم انه یعیش خمسمائه سنه وان لقمان بن عاد خیر فاختار عمر سبعه انسر فاوتی سؤله…
عرب به طول عمر نسر (پرنده لقمان) مثل می‌زنند و گمان می‌کنند که نسر۵۰۰ سال زندگی می‌کند و این که لقمان بن عاد مخیر شد؛ پس او عمر هفت عقاب را اختیار کرد و این درخواست او داده شد.

نتیجه

طبق عبارات فوق که از کتاب‌های اهل سنت نقل کردیم، اگر عمر هر پرنده لقمان را ۵۰۰ سال بگیریم مجموع عمر او، ۳۵۰۰ سال می‌شود؛ اما مدت ۵۶۰ سال، عمر قطعی لقمان بن عادیا است و فراتر از این عدد مورد اختلاف است.

قس بن ساعده

ابوحاتم سجستانی و ابونعیم اصفهانی و برخی دیگر می‌نویسند: وعاش قس بن ساعده الایادی ستمائه سنه وکان من عقلاء العرب.
و قس بن ساعده الایادی ششصد سال عمر کرد و از عقلاء عرب بود.

هبل بن عبدالله

عبدالرحمان بن‌ جوزی در کتاب «تلقیح فهوم اهل الاثر فی عیون التاریخ والسیر» نام تعدادی از معمرین را آورده و در مورد هبل بن عبدالله می‌نویسد: تسمیه جماعه من المعمرین… عاش هبل بن عبدالله الکلبی سبعمائه.
نام‌های گروهی از معمرین…. هبل بن عبدالله کلبی هفتصد سال زندگی کرد.
ابوالفرج اصفهانی در کتاب «الاغانی» عمر او را ششصد و هفتاد سال ذکر کرده است: قال هشام عاش هبل بن عبدالله جد زهیر بن جناب ستمائه سنه وسبعین.

سطیح الکاهن

از جمله کسانی که عمر طولانی داشته، ربیع معروف به سطیح کاهن است که طبق گزارش‌ها حدود ۷۰۰ سال عمر داشته است. صلاح‌الدین صفدی در کتاب «الوافی بالوفیات» ابتدا او را معرفی کرده و سپس به مدت عمر او اشاره می‌کند:

سطیح الکاهن:
الربیع المعروف بسطیح الکاهن الغسانی الذئبی من ذریه ذئب بن جحن. قیل انه کان یسکن الجابیه وقیل مشارف الشام وهی القری التی بین بلاد الشام وجزیره العرب سمیت بذلک لاشرافها علی السواد.
وعن ابی عبیده ومحمد بن سلام وغیرهما قالوا ولد سطیح فی زمن سیل العرم وعاش الی ملک ذی نواس وذلک نحو ثلاثین قرنا وکان مسکنه البحرین…
واخباره کثیره وجمعها غیر واحد من اهل العلم والمشهور من امره انه کان کاهنا وقد اخبر عن النبی صلی الله علیه وسلم وعن بعثه ومبعثه باخبار کثیره وروی انه عاش سبع مائه سنه وادرک الاسلام فلم یسلم. وروی انه هلک عند ما ولد النبی صلی الله علیه وسلم.

ربیع، معروف به سطیح کاهن غسانی از نسل ذئب بن جحن است. گفته شده که او در جابیه یا در مشارف شام (قریه‌هایی در میان بلاد شام و جزیر‌هالعرب است و به مشارف الشام نام‌گذاری شده چون بر سواد اشراف دارد) سکونت داشت. ابوعبید و محمد بن سلام گفته‌اند: سطیح در زمان سیل العرم متولد شد و تا زمان پادشاه ذی نواس عمر کرد که حدود ۳۰ قرن می‌شود و محل سکونت او بحرین بود…. روایات او فراوان است که بسیاری از اهل علم آن را جمع‌آوری کرده است؛ اما آنچه مشهور است این است که او کاهن بوده و از ظهور و بعثت و محل بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خبرداده است. روایت شده است که او ۷۰۰ سال عمر کرده و اسلام را درک کرد اما اسلام نیاورد. و روایت شده است که او هنگام تولد پیامبر هلاک شده است.

ابوالفرج نهروانی نیز می‌نویسد: او هفصد سال عمر کرد، با این که اسلام را درک نمود اما ایمان نیاورد: قال القاضی: اخبار سطیح کثیره، . . وقد روی انّه عاش سبعمائه سنه وادرک الاسلام فلم یسلم، وروی انّه هلک عندما ولد النبیُّ (علیه‌السّلام) واخبر بذلک ابن اخته عبد المسیح بن حّیان بن بقیله.

شیث بن آدم

بنا به گزارش منابع اهل سنت، فرزندان حضرت آدم (علیه‌السّلام) نیز عمر طولانی بالاتر از ۹۰۰ سال داشته‌اند و از جمله فرزندان آن حضرت، شیث است.

ابوالمنذر صحاری که یک نسب‌شناس است، درباره شیث پسر حضرت آدم (علیه‌السّلام) می‌نویسد: قال وهب: کان شیث بن آدم اجمل ولد آدم، وافضلهم واشبههم به. واحبهم الیه، وکان وَصی ابیه، وولیَ عهده، وهو الذی وَلَد البشر کلَّهم، والیه انتهت انساب الناس، وهو الذی بنی الکعبه بالطین والحجاره، وکانت الکعبه خیمه لآدم علیه السلام، وضعها الله له من الجنه. وانزل الله علی شیث بن آدم خمسین صحیفه، والیه صارت الریاسه بعد وفاه ابیه آدم…. وعاش شیث تسعمائه سنه واثنی عشر سنه، وولد لشیث انوش.
وهب گفته است: شیث بن آدم، زیباترین، برترین و شبیه‌ترین و محبوب‌ترین فرزندان آدم نسبت به او بود. او جانشین و ولی عهد پدرش بود، او کسی است که نسل بشر از او است و به او انساب مردم منتهی می‌شود. او کسی است که کعبه را با گل و سگ بنا کرد؛ در حالی که کعبه خیمه آدم (علیه‌السّلام) بود که خداوند آن را برای او از بهشت در آنجا قرار داده بود. خداوند بر شیث بن آدم، پنجا صحیفه نازل کرد و ریاست بعد از حضرت آدم (علیه‌السّلام) برای او شد. او ۹۱۲ سال زندگی کرد و برای او فرزندی به نام انوش متولد شد.
برهان‌الدین بقاعی نز در «نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور» می‌نویسد: وکان جمیع حیاه شیث تسعمائه واثنتی عشره سنه.

انوش بن شیث

همانگونه که گفته شد، انوش پسر شیث و نوه حضرت آدم (علیه‌السّلام) است. او نیز، عمر ۹۵۰ ساله داشته است. نویری در «نهایه الارب فی فنون الادب» او را جانشین پدرش شیث معرفی کرده و می‌نویسد: وولد لشیث انوش علی طوله وحسنه؛ فجعله شیث مکانه والخلیفه من بعده، … ومات شیث وله سبعمائه سنه وعشرون سنه.
برای شیث، فرزندی به نام انوش که همانند او در طول قد و زیبایی بود متولد شد. شیث او را جانشین بعد از خودش قرار داد. در زمان فوت شیث، او ۷۲۰ سال داشت.
ابوالمنذر صحاری در «الانساب» عمر او را ۹۵۰ سال ذکر کرده است: وکان جمیع ما عمر انوش بن شیث تسعمائه سنه وخمسین سنه.
بقاعی در «نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور» مدت عمر او را ۹۰۵ سال ذکر کرده است: وکان جیمع حیاه انوش تسعمائه وخمس سنه.

قینان بن انوش

قینان پسر انوش نیز۹۱۰ سال زندگی کرده است. طبری از مورخان معروف اهل سنت درباره او می‌نویسد: نکح قینان بن یانش وهو ابن سبعین سنه دینه ابنه براکیل بن محویل بن خنوح بن قین بن آدم فولدت له مهلائیل بن قینان فعاش قینان بعدما ولد له مهلائیل ثمانمائه سنه واربعین سنه فکان کل ما عاش قینان تسعمائه سنه وعشر سنین.
عمر قینان بن یانش (انوش)، ۷۰ سال بود که با «دینه» دختر براکیل بن محویل بن خنوع بن قین بن آدم ازدواج کرد. ثمره این ازدواج، تولد فرزندی به نام «مهلائیل» بود. قینان بعد از تولد فرزندش ۸۴۰ سال زندگی کرد و تمام مدت عمر قینان، ۹۱۰ سال است.

مهلائیل و یرد بن مهلائیل

برای قینان پسری به نام مهلائیل یا مهلالیل به دنیا آمد که عمر او طبق گزاش ابوجعفر بغدادی در کتاب «المحبر» ۹۹۵ سال بوده است: و (مهلالیل) ثمانمائه وخمسا وتسعین سنه.
اما پسر مهلائیل، به نام یرد (در برخی منابع یارد هم آمده)، ۹۶۲ سال عمر کرده است. طبری در تاریخش می‌نویسد: فعاش یرد بعد ما ولد له اخنوخ ثمانمائه سنه وولد بنون وبنات فکان کل ما عاش یرد تسعمائه سنه واثنتین وستین سنه ثم مات.
یرد (پسر مهلائیل) بعد از این که برای او فرزندی به نام اخنوخ متولد شد، ۸۰۰ سال زندگی کرد و برای او فرزندان و دخترانی متولد شد. تمام مدت زندگانی یرد، ۹۶۲ سال بود که پس از آن دنیا رفت.
ابن‌اثیر جزری نیز در الکامل فی التاریخ آورده است: فعاش یرد بعد مولد ادریس ثمانمائه سنه وولد له بنون وبنان فکان عمره تسعمائه سنه واثنتین وستین سنه.
یرد بعد از تولد ادریس (نام دیگری برای اخنوخ) ۸۰۰ سال عمر کرد و برای او پسران و دخترانی متولد شد. پس تمام مدت عمر یرد، ۹۶۲ سال بوده است.
نکته پایانی در مورد یارد این است که در زمان او تراشیدن بت‌ها و بت‌پرستی شروع شده است. ابوالمنذر صحاری می‌نویسد: وحدثنا هشام بن محمد بن ابی صالح، عن ابن عباس قال: فی زمان یارد عُمِلَت الاصنام وَرَجَعَ من رجع عن الاسلام.
ابن‌عباس گفته است: در زمان یارد بت‌ها درست شد و برگشتند از اسلام کسانی که برگشتند.

متوشلخ بن اخنوخ

متوشلخ فرزند همان ادریس است که خداوند او را در سن ۶۵ سالگی به حضرت ادریس عنایت فرمود. حضرت ادریس قبل از عروج به آسمان او را جانشین خود قرار داد و عمر او ۹۱۹ سال بود.
ابوالمنذر صحاری در مورد او می‌نویسد: ثم نکح اخنوخ وهو ادریس بن الیارد بن مهلائل قَیْتان بن نوش بن شیث بن آدم هَدَّانَه. ویقال ادّانه. بنت تاویل بن مخویل بن اخنوخ بن قابیل بن آدم. وهو ابن خمسین وستین سنه، فولدت له متوشْلَخ بن اخنوخ…
واما غیره من اهل التوراه فانه قال فیما ذکروا عن التوراه: ولد لاخنوخ متوشْلخ، فاستخلفه اخنوخ علی امر الله، واوصاه واهل بیته قبل ان یُرْفع، واعلمهم ان الله سیعذب ولد قابیل ومن خالطهم ومال الیهم، ونهاهم عن مخالطتهم…. وکان جمیع ما عاش متُوشْلخ تسعمائه سنه وتسع عشره سنه، ثم مات.
اخنوخ که همان ادریس است در سن ۱۱۰ سالگی با «هدانه که به او ادانه گفته می‌شود» دختر تاویل بن محویل بن اخنوخ بن قابیل ابن آدم ازدواج کرد و برای او متوشلخ متولد شد. اهل تورات گفته‌اند: برای اخنوخ متوشلخ متولد شد. اخنوخ او را جانشین پس از خود بر امر خدا قرار داد و قبل از این‌که به آسمان رود، به او و اهلبیتش وصیت کرد و به آنان خبر داد که خداوند به زودی فرزند قابیل و کسانی را که با او مراوده دارد و به سوی او متمایل است عذاب می‌کند و اهل بیتش را از مراوده با فرزند قابیل نهی فرمود. و مدت حیات متوشلخ ۹۱۹ سال بود که پس از آن از دنیا رفت.

لمک بن متوشلخ

لمک (طبق برخی منابع لامک)، فرزند متوشلخ و پدر حضرت نوح (علیه‌السّلام) است که ۷۸۲ سال عمر داشت و بعد از فوت پدر جانشین او در میان قومش بود.
ابوالمنذر صحاری می‌نویسد: ثم نکح متوُشْلَخ بن اخنوخ. وهو ادریس. بن الیارد بن مهلائل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم عَرْبَا بنت عزازیل بن انوشیل بن اخنوخ بن قابیل بن آدم، وهو ابن مائه سنه وثلاثین سنه، فولدت له لمک بن متوشلخ، …
وقال اهل التوراه: ولد لمتوشلخ لمک، فاقام علی ما کان علیه آباؤه من طاعه الله، وحفظ عهوده. قالوا: فلما حضرت متُوشلخ الوفاه استخلف لَمْک علی قومه، وامره واوصاه بمثل ما کان آباؤه یوصون به…. وکان جمیع ما عاش لمْک سبعمائه سنه واثنین وثمانین سنه، ثم مات.
متوشلخ با «عربا» دختر عزازیل بن انوشیل بن اخنوخ بن قابیل بن آدم در سن ۱۳۰ سالگی ازدواج کرد و برای او «لمک» متولد شد. اهل تورات گفته‌اند: برای متوشلخ، لمک متولد شد پس به آنچه که پدرانش بر آن بود (اطاعت از خدا و حفظ عهدهای خداوند) قیام کرد. گفته‌اند: چون هنگامه وفات متوشلخ فرا رسید، او لمک را بر قومش جانشین خود قرار داد و به او همانند وصیت پدرانش وصیت کرد و به انجام آن امور دستور داد… تمام مدت زندگانی لمک، ۷۸۲ سال بود که پس از آن از این دنیا رفت.
تا اینجا نام برخی از کسانی را که تا هزار سال عمر داشته‌اند از باب نمونه ذکر کردیم. از این پس به نام تعدادی از افرادی که بالای هزار سال زندگی کرده‌اند اشاره خواهیم کرد.

معمرین فراتر از هزار سال

در طول تاریخ بشریت کسانی نیز بوده و هستند که عمر هزار ساله و فراتر از آن را داشته‌اند. در این قسمت نیز به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

حضرت آدم

از جمله کسانی که عمر طولانی هزار ساله داشته، حضرت آدم ابوالبشر (علیه‌السلام) است. گرچه در میان علما و راویان اخبار در مدت عمر آن حضرت اختلاف است؛ اما طبق گزارش‌های بسیاری، عمر آن حضرت را هزار سال ذکر کرده‌اند.

قول اول عمر هزار سال

حاکم نیشابوری در «المستدرک علی الصحیحین» از ابن‌عباس نقل می‌کند که رسول خدا فرمود: عمر آدم هزار سال بود: فحدثنا ابو جعفر محمد بن احمد الفقیه ببخاری حدثنا صالح بن محمد بن حبیب الحافظ حدثنا ابراهیم بن الحجاج السامی حدثنا حماد بن سلمه عن علی بن زید عن یوسف بن مهران عن بن عباس عن النبی صلی الله علیه وسلم قال کان عمر آدم الف سنه.
ابن‌عباس می‌گوید، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: عمر آدم هزار سال بوده است.
محی‌الدین نووی در «تهذیب الاسماء واللغات» می‌نویسد: وثبت فی صحیح مسلم عن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال (ان الله تعالی خلقه یوم الجمعه) واشتهر فی کتب الحدیث والتواریخ انه عاش الف سنه.

در صحیح مسلم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ثبت است که فرمود: خداوند حضرت آدم را روز جمعه خلق فرمود. و در کتاب‌های روایی و تاریخ مشهور است که او هزار سال زندگی کرده است.
جلال‌الدین سیوطی در «الاتقان فی علوم القرآن» نیز همین سخن نووی را به عنوان یک قول نقل کرده است: آدم ابو البشر ذکر قوم انه. . وقال ابن ابی خیثمه عاش تسعمائه سنه وستین سنه. وقال النووی فی تهذیبه اشتهر فی کتب التواریخ انه عاش الف سنه.

ابن ابوخیثمه گفته است: آدم ۹۶۰ سال زندگی کرد. نووی در تهذیبش گفته است: مشهور در کتاب‌های تاریخ این است که او هزار سال عمر کرده است.
ابوالفرج عبدالرحمان ابن‌جوزی در کتاب «تلقیح فهوم اهل الاثر فی عیون التاریخ والسیر» که نام گروهی از معمرین را آورده، نخست به حضرت آدم (علیه‌السّلام) اشاره کرده و می‌گوید: تسمیه جماعه من المعمرین: عاش آدم الف سنه وعاش نوح الف سنه واربعمائه وخمسین.
یادآوری گروهی از معمرین: آدم هزار سال عمرکرد و نوح هزار و چهار صدو پنجاه سال عمر کرد.
ابشهی نیز در کتاب «المستطرف» از قول ابن‌جوزی عمر آدم را هزار سال ذکر می‌کند: وقد قال ابن الجوزی ان آدم (علیه‌السّلام) عاش الف سنه.
صالحی شامی در «سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد» بعد از شمردن فضائل حضرت آدم (علیه‌السّلام) می‌گوید: وفضل الله تعالی آدم بامور: خلقه بیده واسجد له ملائکته، واسکنه جنته واصطفاه، وکرم ذریته وعلمهم جمیع الاسماء، وجعله اول الانبیاء وعلمه ما لم تعلم الملائکه المقربون، وجعل من نسله الانبیاء والمرسلین والاولیاء والصدیقین. واشتهر فی کتب التواریخ انه عاش الف سنه صلی الله علیه وسلم.
خداوند متعال حضرت آدم را به اموری برتری داد: او را با دست قدرت خود خلق کرد، فرشتگان خود را به سجده برای او واداشت، در بهشت خود جای داد، او را برگزید و ذریه او را گرامی داشت، تمام نام‌های اعظم خود را به یاد داد و او را نخستین پیامبر قرار داد و آنچه را که فرشتگان مقرب خدا نمی‌دانستند به او یاد داد. و از نسل او پیامبران، رسولان و اولیاء وصدیقین را قرار داد. در کتاب‌های تاریخ مشهور این است که او هزار سال عمر کرد. درود و سلام خدا بر او باد.
صفدی در کتاب «الوافی بالوفیات» این قول را از وهب نقل کرده است: وقال وهب: عاش آدم الف سنه.
برخی روایات می‌گویند: عمر حضرت آدم هزار سال بود، وقتی خداوند ذریه‌اش را به او نشان داد چشمش به داود افتاد و از عمر او پرسید. از جانب خداوند گفته شد عمر او شصت سال است. آدم عرضه داشت: چهل سال از عمرم را برای او قرار بده. و در حقیقت چهل سال از عمرش را به داود فرزندش هدیه کرد.
این روایت را ترمذی نقل کرده و در پایان می‌گوید این روایت صحیح است: حدثنا عبد بن حُمَیْدٍ حدثنا ابو نُعَیْمٍ حدثنا هِشَامُ بن سَعْدٍ عن زَیْدِ بن اَسْلَمَ عن ابی صَالِحٍ عن ابی هُرَیْرَهَ قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لَمَّا خَلَقَ الله آدَمَ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَسَقَطَ من ظَهْرِهِ کُلُّ نَسَمَهٍ هو خَالِقُهَا من ذُرِّیَّتِهِ الی یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَجَعَلَ بین عَیْنَیْ کل اِنْسَانٍ منهم وَبِیصًا من نُورٍ ثُمَّ عَرَضَهُمْ علی آدَمَ فقال اَیْ رَبِّ من هَؤُلَاءِ قال هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّتُکَ فَرَاَی رَجُلًا منهم فَاَعْجَبَهُ وَبِیصُ ما بین عَیْنَیْهِ فقال اَیْ رَبِّ من هذا فقال هذا رَجُلٌ من آخِرِ الْاُمَمِ من ذُرِّیَّتِکَ یُقَالُ له دَاوُدُ فقال رَبِّ کَمْ جَعَلْتَ عُمْرَهُ قال سِتِّینَ سَنَهً قال اَیْ رَبِّ زِدْهُ من عُمْرِی اَرْبَعِینَ سَنَهً فلما قُضِیَ عُمْرُ آدَمَ جَاءَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فقال او لم یَبْقَ من عُمْرِی اَرْبَعُونَ سَنَهً قال او لم تُعْطِهَا ابْنَکَ دَاوُدَ قال فَجَحَدَ آدَمُ فَجَحَدَتْ ذُرِّیَّتُهُ وَنُسِّیَ آدَمُ فَنُسِّیَتْ ذُرِّیَّتُهُ وَخَطِئَ آدَمُ فَخَطِئَتْ ذُرِّیَّتُهُ.
قال ابو عِیسَی هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ وقد رُوِیَ من غَیْرِ وَجْهٍ عن ابی هُرَیْرَهَ عن النبی صلی الله علیه وسلم
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: هنگامی که خداوند آدم را آفرید، پشت او را مسح کرد پس از پشت او هر جاندار و صاحب نفسی از ذریه او تا روز قیامت که خداوند خالق آنها است، بیرون آمد. خداوند میان دو چشم هر انسان از آنها درخشش از نور قرار داد؛ سپس آنان را به آدم عرضه داشت. آدم عرض کرد: ‌ای پروردگار من! اینها چه کسانی‌اند؟ گفته شد: اینها ذریه تو هستند. مردی را در میان آنان دید که درخشندگی میان چشمانش آدم را به تعجب واداشت. عرض کرد: ‌ای پروردگار من! این چه کسی است؟ گفته شد: این مردی از آخرین امت از ذریه تو است که او را داود می‌گویند. عرض کرد: خدایا عمر او را چند مدت قرار دادی؟ گفت: شصت سال. عرض کرد: ‌ای پروردگار! از عمر من چهل سال بر عمر او افزایش بده. هنگامی که عمر آدم به سر آمد ملک‌الموت به سراغش آمد. به ملک‌الموت گفت: آیا از عمر من چهل سال باقی نمانده است؟ ملک‌الموت گفت: آیا آن مدت را تو به داود نبخشیدی؟ آدم آن را انکار کرد؛ و به همین دلیل ذریه او نیز اهل انکار شدند، و آدم فراموش کرد، و ذریه او اهل فراموشی شدند و آدم به اشتباه افتاد، و ذریه او نیز اهل اشتباه شدند.

تکمیل هزار سال برای آدم

طبری در «تاریخ»، ابن‌جوزی در «المنتظم» ابن‌منظور در «مختصر تاریخ دمشق» و ابن ابی‌شیبه در «المصنف»، جلال‌الدین سیوطی در «الجامع الصغیر» و برخی دیگر روایت صحیحی را که راویانش از روات بخاری و مسلم هستند، از طریق ابن‌عباس از رسول خدا نقل کرده که همان مضمون روایت ابوهریره را می‌رساند ولی در این روایت رسول خدا فرموده: خداوند متعال هزار سال را برای حضرت آدم و صد سال را برای حضرت داوود تکمیل کرد:

این روایت را از معجم الکبیر طبرانی نقل می‌کنیم:
حدثنا عَلِیُّ بن عبد الْعَزِیزِ ثنا حَجَّاجُ بن الْمِنْهَالِ ثنا حَمَّادُ بن سَلَمَهَ عن عَلِیِّ بن زَیْدٍ عن یُوسُفَ بن مِهْرَانَ عَنِ بن عَبَّاسٍ وَغَیْرِ وَاحِدٍ عَنِ الْحَسَنِ قال لَمَّا نَزَلَتْ آیَهُ الدِّینِ قال رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم ان اول من حجد آدم اِنَّ اَوَّلَ من جَحَدَ آدَمُ اِنَّ اَوَّلَ من جَحَدَ آدَمُ اِنَّ اَوَّلَ من جَحَدَ آدَمُ اِنَّ اللَّهَ (عزّوجلّ) لَمَّا خَلَقَهُ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاَخْرَجَ ذُرِّیَّتَهُ وَکُلَّ ما هو ذَارٍ الی یَوْمِ الْقِیَامَهِ فَجَعَلَ یَعْرِضُهُمْ علیه فَرَاَی فِیهِمْ رَجُلا اَزْهَرَ فقال اَیُّ رب بنیَّ هذا قال هذا ابْنُکَ دَاوُدُ قال اَیْ رَبِّ کَمْ عُمْرُهُ قال سِتُّونَ سَنَهً قال اَیْ رَبِّ زِدْ فی عُمْرِهِ قال لا اِلا اَنْ تَزِیدَهُ من عُمْرِکَ وکان آدَمُ عُمْرُهُ اَلْفَ عَامٍ فَوَهَبَ من عُمْرِهِ اَرْبَعِینَ عَامًا قال فَکَتَبَ علیه بِذَلِکَ کِتَابًا وَاَشْهَدَ علیه الْمَلائِکَهَ فلما احْتُضِرَ آدَمُ اَتَتْهُ الْمَلائِکَهُ لِتَقْبِضَهُ قال انه قد بَقِیَ من عُمْرِی اَرْبَعُونَ سَنَهً فقال اِنَّکَ قد وَهَبْتَهَا لابْنِکَ دَاوُدَ فقال ما فَعَلْتُ ما وَهَبْتُ له شیئا فَاَنْزَلَ اللَّهُ الْکِتَابَ وَشَهِدَتْ علیه الْمَلائِکَهُ فَکَمَّلُ اللَّهُ لآدَمَ اَلْفَ سَنَهٍ وَاَکْمَلَ لِدَاوُدَ مِائَهَ عَامٍ.
ابن‌اثیر نیز این روایت را در «البدایه والنهایه» آورده و در پایان می‌گوید: این روایت را احمد از ابن‌عباس و ترمذی از ابی‌هریره آورده و تصحیح کرده و حاکم نیز آن را بر شرط مسلم صحیح می‌داند: رواه احمد عن ابن عباس والترمذی وصححه عن ابی هریره وابن خزیمه وابن حبان وقال الحاکم علی شرط مسلم وقد تقدم ذکر طرقه والفاظه فی قصه آدم.
قال ابن جریر وقد زعم بعض اهل الکتاب ان عمر داود کان سبعا وسبعین سنه قلت هذا غلط مردود علیهم قالوا وکان مده ملکه اربعین سنه وهذا قد یقبل نقله لانه لیس عندنا ما ینافیه ولا ما یقتضیه.
این روایت را احمد از ابن‌عباس نقل کرده و ترمذی آن را از ابوهریره و ابن‌خزیمه و ابن‌حبان نقل کرده و تصحیح نموده است. حاکم گفته این روایت بر شرط مسلم است. در گذشته طریق و الفاظ این روایت در قصه آدم بیان شد. ابن‌جریر گفته: برخی از اهل کتاب گمان کرده که عمر داود ۷۷ سال بوده و من می‌گویم این غلط و مردود است. گفته‌اند: مدت پادشاهی او چهل سال بوده و این نقل گاهی مورد قبول است چرا که در نزد ما چیزی که منافات با او داشته باشد نیست و نه چیزی وجود دارد که اقتضای این قول را داشته باشد.
نتیجه طبق روایاتی که بیان شد، عمر حضرت آدم همان هزار سال کامل بوده است و اگر در برخی روایات آمده که آن حضرت چهل سال از عمرش را به حضرت داود بخشید، این مدت را خداوند برای او تکمیل کرد. در نتیجه همان هزار سال کامل می‌شود.

قول دوم ۹۳۰ یا ۹۶۰ سال

قول دوم این است که عمر آن حضرت ۹۳۰ سال بوده است. این قول را اهل کتاب نسبت داده‌اند. قرطبی در ذیل آیه «انی جاعل فی الارض خلیفه»، می‌گوید: کان رسولا الی ولده وکانوا اربعین ولدا فی عشرین بطنا فی کل بطن ذکر وانثی وتوالدوا حتی کثروا کما قال الله تعالی: خلقکم من نفس واحده وخلق منها زوجها وبث منهما رجالا کثیرا ونساء وانزل علیهم تحریم المیته والدم ولحم الخنزیر وعاش تسعمائه وثلاثین سنه هکذا ذکر اهل التوراه…
حضرت آدم (علیه‌السّلام) به سوی فرزندانش فرستاده شد. آنها چهل تن بودند که در بیست شکم و زایمان به دنیا آمده‌اند. در هر زایمانی پسر و دختر بودند این‌گونه زایمان شدند تا این‌که بسیار شدند؛ همان‌گونه که خداوند فرموده: شما را از «نفس واحدی» آفرید و جفتش را (نیز) از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد. و بر آنان حکم حرمت مردار، خون و گوشت خنزیر را فرو فرستاد. حضرت آدم ۹۳۰ سال عمر کرد. این چنین اهل تورات ذکر کرده‌اند.
ابن‌منظور در «مختصر تاریخ دمشق» در روایت دیگری از ابن‌عباس نقل کرده که عمر حضرت آدم (علیه‌السّلام) ۹۶۰ سال بوده است: عن ابن عباس قال: کانت فترتان: فتره بین ادریس ونوح علیهما السلام، وفتره بین عیسی ومحمد صلوات الله علیهما، فکان اول نبی بعث ادریس بعد آدم، فکان بین موت آدم وبین ان بعث ادریس مئتا سنه، لان آدم عاش الف سنه الا اربعین عاماً،
ابن‌عباس می‌گوید: دو فاصله زمانی بود؛ یک فاصله زمانی بین ادریس و نوح و دیگری بین عسی و محمد که درود خداوند بر آنان باد. نخستین پیامبری که بعد از آدم فرستاده شد ادریس بود. پس بین مردن آدم و بعثت ادریس دویست سال فاصله بود؛ چراکه آدم هزار سال منهای چهل سال (۹۶۰) زندگی کرد.

نقد این قول:
طبری در کتاب تاریخش در نقد این قول می‌گوید: در روایت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که داناترین خلق خدا است، آمده که عمر آن حضرت هزار سال بوده و بعد از این که او عمر خود را به داود هدیه کرد این هزار سال برایش تکمیل شد پس چگونه عمر او را ۹۶۰ یا ۹۳۰ سال بدانیم:
ویزعم اهل التوراه ان عمر آدم (علیه‌السّلام) کله کان تسعمائه سنه وثلاثین سنه والاخبار الوارده عن رسول الله والعلماء من سلفنا ما قد ذکرت ورسول الله کان اعلم الخلق بذلک. وقد ذکرت الاخبار الوارده عنه انه قال کان عمره الف سنه وانه بعد ما جعل لابنه داود من ذلک ما جعل له اکمل الله له عده ما کان اعطاه من العمر قبل ان یهب لداود ما وهب له من ذلک ولعل ما کان جعل من ذلک آدم (علیه‌السّلام) لداود (علیه‌السّلام) لم یحسب فی عمر آدم فی التوراه فقیل کان عمره تسعمائه وثلاثین سنه.
اهل تورات گمان می‌کنند که تمام عمر حضرت آدم (علیه‌السّلام) ۹۳۰ سال بوده است در حالی که طبق روایات رسول خدا (که علمای سلف ما گفته‌اند رسول خدا داناترین مخلوق خدا به این مطلب بوده) عمر آن حضرت هزار سال بوده است. و بعد از آنکه او مقداری از عمر خود را به داود داد، خداوند دوباره عمر او را به مقدار سابق تعیین کرد؛ و شاید مقدار عمری که آدم به داود عطا کرد، در تورات حساب نشده است، و گفته شده است عمر او ۹۳۰ سال بود.

حضرت حواء

طبق مطالبی که در کتاب‌های تاریخی و سیره اهل سنت آمده، حضرت حواء یک سال زیادتر از حضرت آدم (علیه‌السّلام) عمر کرده است. بنابراین، عمر حضرت حوا یقیناً ۱۰۰۱ سال می‌شود:
طبری از مورخان مشهور اهل سنت در کتاب تاریخش می‌نویسد: وروی عن ابن عباس فی ذلک ما حدثنی الحارث قال حدثنا ابن سعد قال اخبرنی هشام بن محمد قال اخبرنی ابی عن ابی صالح عن ابن عباس قال مات آدم (علیه‌السّلام) علی بوذ قال ابو جعفر یعنی الجبل الذی اهبط علیه وذکر ان حواء عاشت بعده سنه ثم ماتت رحمهما الله فدفنت مع زوجها فی الغار الذی ذکرت وانهما لم یزالا مدفونین فی ذلک المکان حتی کان الطوفان فاستخرجهما نوح وجعلهما فی تابوت ثم حملهما معه فی السفینه فلما غاضت الارض الماء ردهما الی مکانهما الذی کانا فیه قبل الطوفان.
ابن‌عباس گفته است: آدم بر کوهی به نام «بوذ» وفات یافت. ابوجعفر (طبری) گفته است: یعنی بر کوهی که بر آن فردو آمد، وفات یافت. حضرت حواء بعد از آدم یک سال زنده بود سپس مرد خداوند هر دو را رحمت کند. پس در غاری که نام برده شد همراه آدم دفن شد آن هردو در این مکان تا ایام طوفان مدفون بودند و حضرت نوح در ایام طوفان آن دو را بیرون آورده و در تابوتی گذاشت و بعد از فرو رفتن آب دوباره به همان نخست برگرداند.
ابن‌اثیر جزری در «الکامل»، حلبی در «السیره الحلبیه»، ابن‌جوزی در «المنتظم» آورده‌اند: وذکر ان حواء عاشت بعده سنه ثم ماتت.

حضرت نوح بن لمک

حضرت نوح (علیه‌السّلام) پسر لَمْک بن متوشلْخ است که خداوند متعال او را بعد از حضرت ادریس نبی و پیامبر قرار داد و برای هدایت بندگانش فرستاد. ابوالمنذر صحاری او را این‌گونه معرفی می‌کند: ونکح لَمْک بن متُوشلْخ بن اخنوخ… قینوش بنت براکیل بن مخویل بن اخنوخ بن قابیل بن آدم، وهو ابن مائه وسبع وثمانین سنه، فولدت له غلاماً، فسماه نُوحاً، ….
وحدِّثنا هشام بن محمد بن السائب الکلبی، عن ابی صالح، عن ابن عباس قال: ولد متُوشلْخ لمْکَ ونفرا معه، والیه الوصیَّه، فولد لمْکَ نوحاً، وکان للمْکَ یوم ولد نوح اثنان وثمانون سنه، ولم یکن فی ذلک الزمان احدٌ ینهی عن مُنکر، فبعث الله نوحاً الی قومه وهو ابن اربعمائه سنه، ثم دعاهم فی نُبُوَّتِه مائه وعشرین سنه، ونکح عمرزه بنت براکیل بن مخویل بن اخنوخ بن قابیل بن آدم وهو ابن خمسمائه سنه، فولدت له بنیه سام وحام ویافث ویام بنی نوح: ثم امره الله بصنعه السفینه فصنعها ورکبها وهو ابن ستمائه سنه، وغرق من غرق، ثم مکث بعد السفینه ثلاثمائه وخمسین سنه.
قال وهب: ان نوحاً اوّل نبی نباه الله بعد ادریس، وکان نجاراً…. فبعثه الله الی قومه وهو ابن خمسین سنه، فلبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما، ثلاثه قرون فی قومه عایشهم وعَّمر فیهم، وهو یدعوهم فلا یجیبونه و لا یتبعه منهم الا القلیل، کما قال الله عزَّ وجلَّ.
لمک بن متوشلخ در سن ۱۸۷ سالگی با «قینوش» دختر براکیل بن مخویل… ازدواج کرد و برای او پسری که آن را «نوح» نامیدند متولد شد….
ابن‌عباس گفته است: لمک فرزند متوشلخ است که به او وصیت کرد. پس لمک نوح را به دنیا آورد و در روز تولد نوح، پدرش لمک ۸۲ سال داشت و در این زمان کسی نبود که نهی از منکر کند. پس خداوند نوح را در سن ۴۰۰ سالگی به سوی قومش فرستاد. سپس آنان در مدت ۱۲۰ سال از نبوتش به سوی خدا فرا خواند. حضرت نوح در سن ۵۰۰ سالگی با «عمرزه دختر براکیل بن مخویل… ازدوج نمود که برای او فرزندانی به نام‌های: سام، حام، یافث و یام متولد شد. سپس خداوند او را به ساختن کشتی امر نمود. او در سن ۶۰۰ سالگی کشتی ساخت و سوار آن شد و در طوفان غرق شد کسانی که غرق شدند. حضرت نوح پس از طوفان ۳۵۰ سال عمر کرد.
وهب گفته است: نوح نخستین پیامبری است که که خداوند او را بعد از ادریس فرستاد و نجار بود. پس خداوند او را در سن ۵۰ سالگی به سوی قومش فرستاد، در میان قومش ۹۵۰ سال درنگ کرد سه قرن در میان قومش زندگی کرد و آنان را به سوی خدا فرا خواند؛ اما آنان اجابت نمی‌کردند و از او مگر عده‌ای کمی پیروی نکردند؛ همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است.

بررسی اقوال در مدت عمر حضرت نوح

در مدت زمان عمر حضرت نوح (علیه‌السّلام) اختلاف شده است و پایین‌ترین عددی را که برای عمر آن حضرت گفته‌اند، ۹۵۰ سال می‌باشد برای این‌که همه اقوال روشن شود آن را به صورت ذیل دسته‌بندی می‌کنیم:

قول اول

اکثر مفسران اهل سنت ذیل آیه: «وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلیَ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ اِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَاَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَلِمُونَ؛ و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و او را در میان آنان هزار سال؛ مگر پنجاه سال، درنگ کرد؛ اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فرا گرفت؛ در حالی که ظالم بودند.»
اقوال‌هایی را که در این‌باره مطرح شده؛ آورده‌اند.
ماوردی بصری و ابن‌جوزی در ذیل آیه فوق، چهار قول را بر شمرده و می‌گوید: نخستین قول این است که۹۵۰ سال، کل مدت عمر آن حضرت بوده است: (فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ اِلاَّ خَمْسِینَ عَاماً) فیه اربعه اقاویل: احدها: ان هذا مبلغ عمره کله. قال قتاده: لبث فیهم قبل ان یدعوهم ثلاثمائه سنه ودعاهم ثلاثمائه سنه ولبث بعد الطوفان ثلاثمائه سنه وخمسین سنه.
درباره این آیه (فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ اِلاَّ خَمْسِینَ عَاماً) چهار قول وجود دارد:
۱. نهصد و پنجاه سال تمام مدت عمر حضرت نوح (علیه‌السّلام) است. قتاده می‌گوید: سیصد سال قبل از پیامبر شدن زندگی کرد و سیصد سال قومش را به خداپرستی دعوت کرد و بعد از طوفان، سیصد و پنجاه سال زنده بود.

قول دوم

قول دوم این است که آن حضرت هزار و بیست سال عمر کرده است. این قول را به کعب الاحبار نسبت داده‌اند. ماوردی بصری می‌نویسد: انه لبث فیهم الف سنه الا خمسین عاماً وعاش بعد ذلک سبعین سنه فکان مبلغ عمره الف سنه وعشرین سنه، قاله کعب الاحبار.
نوح (علیه‌السّلام) نهصد و پنجاه سال در میان قومش بود و هفتاد سال پس از طوفان زنده بود، مدت عمر ایشان بنا بر این نقل هزار و بیست سال می‌شود و کعب الاحبار قائل به این قول است.

قول سوم

قول سوم این است که مدت زمان عمر حضرت نوح، از ابتدا تا نهایت، هزار و پنجاه سال بوده است. مفسران این قول را به ابن‌عباس که یکی از مفسران بنام، صحابی و شاگرد امام علی (علیه‌السّلام) می‌باشد، نسبت داده‌اند.
ماوردی بصری و ابن‌جوزی این نظر را تحت عنوان قول دوم آورده است که طبق دسته‌بندی ما قول سوم می‌شود: والقول الثانی: انه بعث لاربعین سنه من عمره ولبث فی قومه الف سنه الا خمسین عاماً وعاش بعد الطوفان ستین عاماً فکان مبلغ عمره الف سنه وخمسین سنه، قاله ابن عباس.
نوح (علیه‌السّلام) در چهل سالگی پیامبر شد و نهصد و پنجاه سال در میان قومش بود و بعد از طوفان شصت سال زنده بود، پس مدت عمر ایشان هزار و پنجاه سال می‌شود، این قول ابن‌عباس است.

بغوی و برخی دیگر در مقام نقل نظر مفسران صحابی و تابعان، نخست روایت ابن‌عباس را آورده‌اند و ترتیب نقل آنها نشان‌گر این است که شاید این قول، مورد قبول آنها بوده است: قال ابن عباس: بعث نوح بعد اربعین سنه ولبث یدعو قومه تسعمائه وخمسین سنه وعاش بعد الطوفان ستین سنه وکان عمره الفا وخمسین سنه.
ابن‌عباس گفته است: نوح (علیه‌السّلام) بعد از چهل سال مبعوث به رسالت شد و در میان قومش نیز ۹۵۰ سال آنان را به سوی خداوند دعوت کرد. و بعد از طوفان نیز ۶۰ سال زنده بود و تمام مدت عمر او ۱۰۵۰ سال بوده است.
عبدالله نسفی یکی دیگر از مفسران اهل سنت ذیل آیه: (وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلیَ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ اِلَّا خَمْسِینَ عَامًا) می‌نویسد: کان عمره الفا وخمسین سنه بعث علی راس اربعین و لبث فی قومه تسعمائه و خمسین سنه و عاش بعد الطوفان ستین.
عمر آن حضرت هزار و پنجاه سال بوده، در چهل سالگی به پیامبری مبعوث شد و در میان قومش نهصد و پنجاه سال درنگ کرد و بعد از طوفان شصت سال زندگی کرد.
و زمخشری در الکشاف نیز همین عبارت را دارد:
اما برخی از مفسران صریحاً روایت ابن‌عباس را پذیرفته و در نتیجه طرفدار این نظریه می‌باشند. از جمله ابن‌کثیر دمشقی نیز اقوال دیگر را مردود دانسته و می‌گوید: وقول ابن عباس اقرب.

بنا به تصریح شوکانی، حاکم روایت ابن عباس را تصحیح کرده است: وقد اخرج ابن ابی شیبه وعبد بن حمید وابن المنذر وابن ابی حاتم وابو الشیخ والحاکم وصححه وابن مردویه عن ابن عباس قال بعث الله نوحا وهو ابن اربعین سنه ولبث فی قومه الف سنه الا خمسین عاما یدعوهم الی الله وعاش بعد الطوفان ستین سنه حتی کثر الناس وفشوا.
ابن ابی‌شیبه، عبد بن حمید، ابن‌منذر، ابن ابی‌حاتم، حاکم (که آن روایت را تصحیح کرده) و ابن‌مردویه از ابن‌عباس نقل کرده‌اند که گفت: خداوند حضرت نوح را در حالی که چهل ساله بود مبعوث کرد و در میان قومش نهصد و پنجاه سال درنگ نمود و آنان را به سوی خدا فراخواند و بعد از طوفان نیز شصت سال زنده بود تا اینکه مردم زیاد شد و در زمین منتشر شدند.

آلوسی از مفسران بزرگ اهل‌سنت با تحلیل جالبی که دارد این نظریه را ثابت می‌کند. ایشان می‌گوید: نظر به این‌که حرف «فا» در کلمه «فلبث» برای تعقیب است، از آیه استفاده می‌شود که این مدت ۹۵۰ سال، بعد از بعثت نوح بوده است. و بعد از بعثت نیز همه گفته‌اند که او مدت شصت سال زنده بوده است: والظاهر ان الواو للعطف وهو من عطف القصه علی القصه… والفاء للتعقیب فالمتبادر انه (علیه‌السّلام) لبث فی قومه عقیب الارسال المده المذکوره وقد جاء مصرحا به فی بعض الآثار.
ظاهر این است که حرف «واو» (ولقد ارسلنا…) برای عطف است که این قصه را بر قصه قبل عطف کرده است…. حرف «فا» (در کلمه فلبث) برای تعقیب است. پس، متبادر این است که حضرت نوح (علیه‌السّلام) در میان قومش بعد از فرستادشدنش این مدت مذکور را ماند و در برخی آثار تصریح به این مطلب آمده است.

البته اگر تحلیل مفسران را که راجع به نحوه بیان جمله «فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ اِلَّا خَمْسِینَ عَامًا» به صورت مستثنی و مستثنی‌منه دارند، در نظر بگیریم، همین نظریه را ثابت می‌کند.

علامه طباطبایی (رحمه‌الله‌علیه) در تفسیر المیزان راجع به این آیه می‌گوید: والآیه ظاهره فی ان الالف الا خمسین مده دعوه نوح (علیه‌السّلام) ما بین بعثته الی اخذ الطوفان فیغایر ما فی التوراه الحاضره.
از ظاهر آیه بر می‌آید که این مدت (یعنی هزار الا پنجاه)، مدت دعوت نوح (علیه‌السّلام) بوده، (یعنی فاصله بین بعثت او، و وقوع طوفان) پس این مطلب با آن‌چه که در تورات فعلی است مغایرت دارد. (که در تورات ۹۵۰ سال را کل عمر نوح دانسته است.)

آیت‌الله مکارم شیرازی نیز در تفسیر الامثال می‌نویسد: وظاهر الآیه الآنفه ان هذا المقدار لم یکن هو عمر نوح (علیه‌السّلام) بتمامه (وان ذکر ذلک فی التوراه الحدیثه، فی سفر التکوین الفصل التاسع) بل عاش بعد الطوفان فتره اخری، وطبقا لما قاله بعض المفسرین فقد کانت الفتره هذه ثلاثمائه سنه!
ظاهر آیه فوق این است که این مقدار، تمام عمر نوح نبود- هرچند تورات کنونی این عدد را برای تمام مدت عمر نوح ذکر کرده، (تورات- سفر تکوین فصل نهم) بلکه بعد از طوفان هم مدت دیگری زندگی کرد که طبق گفته بعضی از مفسران سیصد سال بود.

آقای بیضاوی در تفسیر خود می‌گوید: این مدت ۹۵۰ سال بعد از بعثت نوح تا زمان طوفان را شامل می‌شود: (وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلیَ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ اِلَّا خَمْسِینَ عَامًا) بعد المبعث اذ روی انه بعث علی راس الاربعین ودعا قوما تسعمائه وخمسین وعاش بعد الطوفان ستین.
«و نوح را بقومش فرستادیم که هزار سال، بجز پنجاه سال، میانشان ماند»، بعد از بعثتش، روایت شده که او مبعوث شد در چهل سالگی و قومش را نهصد و پنجاه سال به خداپرستی دعوت کرد و شصت سال هم پس از طوفان زنده بود.

قول چهارم

صالحی شامی در کتاب سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، عمر آن حضرت را هزار و سه صد سال ذکر کرده است: و کان نوح علیه الصلاه و السلام اطول الانبیاء عمرا حتی قیل انه عاش الف سنه و ثلاثمائه سنه. و لما نزل علیه الوحی کان عمره ثلاثمائه سنه و خمسین سنه. فلبث الف سنه الا خمسین عاما یدعوهم.
حضرت نوح (علیه‌السّلام) طولانی‌ترین عمر را در میان پیامبران داشته‌اند، حتی گفته شده که آن حضرت هزار و سیصد سال عمر کرده است. هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد سیصد و پنجاه ساله بود و نهصد و پنجاه سال پیامبر بود که قومش را به سوی خداوند فرا خواند.

قول پنجم

ابوالقاسم اصفهانی در کتاب محاضرات الادباء می‌گوید: حضرت نوح (علیه‌السّلام) هزار و چهارصد و پنجاه سال عمر کرده و در دویست سالگی به پیامبری مبعوث شده است.
عاش نوح الف سنه واربعمائه و خمسین سنه بعث بعد مائتی سنه ولبث فی قومه الف سنه الا خمسین عاما بقی بعد الطوفان مائتی سنه وخمسین سنه فلما اتی ملک الموت قال له: کیف رایت الدنیا؟ قال: کدار لها بابان دخلت من هذا وخرجت من هذا.
حضرت نوح (علیه‌السّلام) هزار و چهار صد و پنجاه سال عمر کرد، در دویست سالگی پیامبر شد و نهصد و پنجاه سال در میان قومش پیامبر بود و دویست و پنجاه سال نیز پس از طوفان کرد. هنگامی که فرشته مرگ سراغش آمد برای نوح گفت: دنیا را چگونه دیدی؟ نوح گفت: همانند خانه‌ای که دو درب دارد؛ از این در وارد شدم و از آن درب خارج شدم.

ابوحاتم سجستانی این قول را در صفحه اول از «کتاب المعمرون و الوصایا» نقل کرده و آن را به روایت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که از طریق انس نقل شده، مستند کرده است: وعاش نوح النبی صلی الله علیه وسلم الفا واربعمائه وخمسین سنه؛ ذکر ذلک بن ابی زیاد علی ابن ابی عیاش العبدی عن انس قال، قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لَمَّا بَعَثَ اللَّهُ نُوحاً اِلَی قَوْمِهِ بَعَثَهُ وهُوَ ابْنُ خَمْسِینَ وَمِائَتَی سَنَهٍ، فَلَبِثَ فِی قَوْمِهِ اَلْفَ سَنَهٍ اِلاَّ خَمْسِینَ عَاماً، وَبَقِیَ بَعْدَ الطُّوفَانِ خَمْسِینَ وَمِائَتیْ سَنَهٍ.
حضرت نوح (علیه‌السّلام) هزار و چهار صد و پنجاه سال زندگی کرد، این مطلب را ابن ابوزیاد علی بن ابوعیاش عبدی از انس از رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده‌اند که می‌فرماید: زمانی که خداوند نوح (علیه‌السّلام) را مبعوث کرد، دویست و پنجاه ساله بود، پس در میان قوم خود پنجاه سال کمتر از هزار سال دعوت کرد و بعد از طوفان هم دویست و پنجاه سال زنده بود.

قول ششم

ماوردی بصری و ابن‌جوزی قول دیگری را به عنوان قول چهارم درباره حضرت نوح آورده‌اند که نشان می‌دهد عمر آن حضرت ۱۶۵۰سال بوده است: والقول الرابع: انه بعث وهو ابن خمسین وثلاثمائه سنه ولبث فی قومه داعیاً الف سنه الا خمسین عاماً وعاش بعد الطوفان ثلاثمائه وخمسین عاماً فکان مبلغ عمره الف سنه وستمائه وخمسین سنه.
در سیصد و پنجاه سالگی به پیامبری برگزیده شد و نهصد و پنجاه سال در میان قومش پیامبر بود و بعد از طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگی کرد، پس مدت عمر حضرت نوح (علیه‌السّلام) هزار و ششصد و پنجاه سال می‌شود.
ابن‌عساکر دمشقی با توجه به روایتی که گفت‌و‌گوی میان ملک‌الموت و حضرت نوح (علیه‌السّلام) را می‌رساند، مدت عمر آن حضرت را هزار و ششصد سال بیان می‌کند: واخبرنا ابو الحسین الخطیب اخبرنا جدی ابو عبدالله انا ابی انا عبد الرحمن ابن عثمان التمیمی انا عبدالسلام بن احمد القرشی نا محمد بن اسماعیل بن محمد نا محمد بن عبدالله الزاهد نا موسی بن ابراهیم المروزی نا صالح المزنی عن الحسن قال لما اتی ملک الموت نوحا لیقبض روحه قال یا نوح کم عشت فی الدنیا؟ قال: ثلاثمائه سنه قبل ان ابعث والف سنه الا خمسین عاما فی قومی وثلاثمائه وخمسین سنه بعد الطوفان قال ملک الموت: یا نوح کیف وجدت الدنیا قال نوح: مثل دار لها بابان دخلت من هذا وخرجت من هذا.
صالح مزنی از حسن نقل می‌کند: هنگامی که فرشته مرگ برای قبض روح نوح (علیه‌السّلام) آمد به او گفت: ‌ای نوح چه مقدار در دنیا زندگی کردی؟ نوح (علیه‌السّلام) گفت: سیصد سال قبل از بعثت و نهصد و پنجاه سال در میان قومم و سیصد و پنجاه سال بعد از طوفان.

رمز تعبیر (اَلْفَ سَنَهٍ اِلاَّ خَمْسِینَ عَاماً) از عمر حضرت نوح:
همان‌گونه که متذکر شدیم، خداوند متعال درباره حضرت نوح (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلیَ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ اِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَاَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَلِمُونَ؛ و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و او را در میان آنان هزار سال؛ مگر پنجاه سال، درنگ کرد؛ اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم بودند».
در میان مفسران بحث است که چرا خداوند برای بیان مدت زمان عمر حضرت نوح (علیه‌السّلام) جمله «فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ اِلَّا خَمْسِینَ عَامًا» را به صورت مستثنا و مستثنی‌منه آورده و چرا صریحاً «فلبث فیهم تسعمائه و خمسین سنه» نفرموده است.
مفسران شیعه و اهل سنت در بیان اسرار این عبارت و حکمت به کار بردن آن، توجیهات و علت‌های بسیاری را بیان کرده‌اند.

الف: بیان اهمیت و زیاد نشان دادن این مدت:
برخی مفسران گفته‌اند: خداوند این عبارت را به کار برده تا اهمیت و عظمت این مدت زمانی را که حضرت نوح در میان قومش بود و به انجام رسالت و هدایت آنان مشغول بود، بیان کند:
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌گوید: والتعبیر بالف سنه الا خمسین عاما دون ان یقال: تسعمائه وخمسین سنه للتکثیر عاما دون ان یقال: تسعمائه وخمسین سنه للتکثیر.
تعبیر به «الف سنه الا خمسین عاما» به جای «تسعمائه و خمسین سنه» برای بیان زیاد جلوه دادن مدت دعوت اوست، و اگر تعبیر دوم را به کار می‌برد، این تکثیر را افاده نمی‌کرد.
آیت‌الله مکارم شیرازی در تفسیر الامثال می‌نویسد: والتعبیر ب الف سنه الا خمسین عاما مع امکان القول «تسعمائه وخمسین سنه» من البدایه، هو اشاره الی عظمه المده وطول الزمان، لان عدد «الالف» وای الف؟ الف سنه! یعد مهما وعددا کبیرا بالنسبه لمده التبلیغ.
تعبیر به” هزار سال الا پنجاه سال”- در حالی که ممکن بود از اول ۹۵۰ سال بگوید- برای اشاره به عظمت و طول این زمان است؛ زیرا عدد” هزار” آن هم به صورت” هزار سال” برای” مدت تبلیغ” عدد بسیار بزرگی محسوب می‌شود.
ماوردی و ابن‌جوزی نیز دو وجه را برای این تعبیر آورده که وجه نخست آن این است: احدهما: ان المقصود به تکثیر العدد فکان ذکر الالف افخم فی اللفظ واکثر فی العدد.
وجه اول این است که مقصود از این بیان، زیاد نشان دادن عدد است، پس آوردن عدد هزار برای منظور ما رساتر و بیان کننده عدد بیشتر است.

ب: تحقق این مدت به صورت قطعی نه تقریبی:
یکی از وجوهی که برای بیان این تعبیر گفته‌اند این است که خداوند می‌خواهد بفرماید که این مدت زمان بدون کم و کاست محقق شد و این مدت تقریبی نیست. و حضرت نوح (علیه‌السّلام) در این مدت مشغول هدایت قومش بود.

نظام‌الدین نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، می‌نویسد:
سؤال: ما الفائده فی قوله (الف سنه الا خمسین عاماً) دون ان یقول: تسعمائه و خمسین. الجواب: لان العباره الثانیه تحتمل التجویز و التقریب. فان من قال: عاش فلان الف سنه یمکن ان یتوهم انه یدعی ذلک تقریباً لا تحقیقاً. فاذا قال: الا شهراً او الا سنه، زال ذلک الوهم.

سوال: چه فایده‌ای در قول خداوند است که فرمود هزار سال به جز پنجاه سال و نهصد و پنجاه سال نگفت؟ جواب: زیرا در عبارت دوم احتمال کم و زیادی عدد و تقریبی گفتن عدد وجود دارد. پس اگر کسی بگوید: فلانی هزار سال زندگی کرد، امکان دارد توهم به وجود آید که آن هزار سال را به صورت حدود بیان کرده نه قطعی. زمانی که با استثنا بیاورد و بگوید: به جز ماهی یا به جز سالی، آن توهمِ تقریبی بودن زایل می‌شود.

زمخشری نیز می‌گوید: فان قلت: هلا قیل: تسعمائه وخمسین سنه؟ قلت: ما اورده الله احکم. لانه لو قیل کما قلت، لجاز ان یتوهم اطلاق هذا العدد علی اکثره، وهذا التوهم زائل مع مجیئه کذلک، وکانه قیل: تسعمائه وخمسین سنه کامله وافیه العدد، الا انّ ذلک اخصر واعذب لفظاً واملا بالفائده،
اگر بگویی چرا نهصد و پنجاه سال نگفت؟ می‌گویم: آن چه خداوند آورده محکم‌تر است؛ برای این که اگر مانند آن چه تو گفتی، می‌گفت، توهم اطلاق آن عدد بر بیشتر از آن ممکن بود و این توهم، با آمدن عدد به صورتی که ذکر شد، از بین رفت؛ همان‌طور که اگر گفته شود: نهصد و پنجاه سال، این عدد کامل و کافی است، جز این که آوردن لفظ با استثناء، کوتاه‌تر و مختصرتر است در لفظ و دارای فایده بیشتری می‌باشد.
شوکانی در فتح القدیر می‌گوید: ووقع فی النظم الا خمسین عاما، ولم یقل: تسعمائه سنه وخمسین، لان فی الاستثناء تحقیق العدد بخلاف الثانی، فقد یطلق علی ما یقرب منه.
این‌که به صورت استثناء بیان کرده و گفته: «الا خمسین عاماً»، و نهصد و پنجاه سال بیان نکرده به این خاطر است که در استثناء، عدد تحقیقاً و مشخصاً بیان می‌شود، اما در دومی (نهصد و پنجاه سال) معمولاً به صورت حدودی و غیر کامل نیز بیان می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند: حدود نهصد سال.

آقای بیضاوی در تفسیر خود می‌گوید: ولعل اختیار هذه العباره للدلاله علی کمال العدد فان تسعمائه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.