پاورپوینت کامل حسادت عایشه نسبت به دیگر همسران پیامبر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حسادت عایشه نسبت به دیگر همسران پیامبر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حسادت عایشه نسبت به دیگر همسران پیامبر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حسادت عایشه نسبت به دیگر همسران پیامبر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل حسادت عایشه نسبت به دیگر همسران پیامبر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

کلیدواژه: عایشه، همسران، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، حسادت.

پرسش: آیا عایشه نسبت به همسران دیگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حسادت داشته است؟

پاسخ: یکی از ویژگی‌های بارز عایشه در میان همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، غیرت و حسادت بیش از‌ اندازه او نسبت به دیگر امهات المؤمنین بوده است. در این مقاله برخی موارد را با ذکر سند بیان خواهیم کرد.

فهرست مندرجات

۱ – برخی از حسادت‌های عائشه
۱.۱ – نسبت به حضرت خدیجه
۱.۱.۱ – خشم بی‌سابقه پیامبر از گفتار عائشه
۱.۱.۱.۱ – تصحیح سند روایت
۱.۱.۱.۲ – محمد بن فضل
۱.۱.۱.۳ – سعید بن سلیمان
۱.۱.۱.۴ – مبارک بن فضاله
۱.۱.۱.۵ – هشام بن عروه
۱.۱.۱.۶ – عروه بن زبیر
۱.۱.۲ – خشم شدید رسول خدا از گفتار عائشه
۱.۱.۳ – وساطت مادر عائشه
۱.۱.۴ – تحلیل حسادت‌های عائشه نسبت به خدیجه
۱.۲ – نسبت به ماریه
۱.۳ – نسبت به ابراهیم
۱.۴ – نسبت به‌ ام‌سلمه
۱.۵ – نسبت به صفیه
۱.۶ – نسبت به جویریه
۱.۷ – نسبت به ملیکه بنت کعب
۱.۸ – نسبت به اسماء بنت نعمان
۱.۸.۱ – زیباترین زنان زمان خود
۱.۹ – نسبت به شراف بنت خلیفه
۲ – شکستن کاسه همسران پیامبر از شدت حسادت
۲.۱ – شکستن کاسه‌ ام‌سلمه
۲.۱.۱ – نقل بخاری
۲.۱.۲ – مراد روایت
۲.۲ – شکستن کاسه زینب
۲.۲.۱ – بررسی سند روایت
۲.۳ – شکستن کاسه حفصه
۲.۴ – شکستن کاسه صفیه
۲.۴.۱ – نقل احمد بن حنبل
۲.۴.۲ – سخن هیثمی
۲.۴.۳ – شدت خشم پیامبر
۲.۴.۴ – اختلاف در مورد صاحب کاسه
۲.۵ – حسادت به زنان هبه شده
۲.۵.۱ – تحلیل روایت
۲.۶ – تعقیب کردن پیامبر از شدت حسادت
۲.۶.۱ – نقل مسلم
۲.۶.۲ – نقل نسائی
۳ – پانویس
۴ – منبع

برخی از حسادت‌های عائشه

یکی از ویژگی‌های بارز عائشه در میان همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، غیرت و حسادت بیش از‌ اندازه او نسبت به دیگر امهات المؤمنین بوده است.
این حسادت‌ها در برخی موارد، خشم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را برمی‌انگیخت و سبب می‌شد که حضرت که پیامبر رحمت بوده و در قرآن با عبارت «رحمه للعالمین» و «خلق عظیم» ستوده شده است، با عائشه به تندی سخن بگوید.
گاهی دامنه این حسادت شامل فرزندان رسول خدا از دیگر همسرانش نیز می‌شده است؛ از جمله حسادت بیش از‌ اندازه عایشه نسبت به صدیقه طاهره (سلام‌الله‌علیها) و ابراهیم فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در کتاب‌های تاریخی به صورت گسترده نقل شده است.
ما به مواردی که علمای اهل‌سنت در کتاب‌های معتبر خود آن‌ها را نقل کرده‌اند اشاره می‌کنیم.

نسبت به حضرت خدیجه

حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) نخستین و برترین همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و پیامبر خدا ایشان را بیش از دیگر همسرانش دوست داشت و تا زمانی که حضرت خدیجه زنده بود، با هیچ زن دیگری ازدواج نکرد؛ همچنین تا آخر عمر، همواره یاد او را در دل نگه داشته بود.
همین مسئله سبب شده بود که عایشه نسبت به ایشان حسادت شدیدی در خود احساس کند و گاهی آن را بروز دهد.

بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
حدثنا قُتَیْبَهُ بن سَعِیدٍ حدثنا حُمَیْدُ بن عبد الرحمن عن هِشَامِ بن عُرْوَهَ عن ابیه عن عَائِشَهَ رضی الله عنها قالت ما غِرْتُ علی امْرَاَهٍ ما غِرْتُ علی خَدِیجَهَ من کَثْرَهِ ذِکْرِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اِیَّاهَا قالت وَتَزَوَّجَنِی بَعْدَهَا بِثَلَاثِ سِنِینَ وَاَمَرَهُ رَبُّهُ (عزّوجلّ) او جِبْرِیلُ علیه السَّلَام اَنْ یُبَشِّرَهَا بِبَیْتٍ فی الْجَنَّهِ من قَصَبٍ.

از عایشه نقل شده است که بر هیچ یک از زنان به‌ اندازه خدیجه حسادت نکردم؛ چرا که رسول خدا او را زیاد یاد می‌کرد، سه سال بعد از او، با من ازدواج کرد و خداوند به پیامبر و یا جبرئیل دستور داد که خدیجه را به خانه‌ای در بهشت که از درّ و مروارید ساخته شده است، بشارت دهد.

همین روایت را بخاری در چندین جای دیگر از صحیحش نقل کرده است؛ از جمله:

مسلم نیشابوری نیز همین روایت را نقل کرده است.

احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا علی بن اِسْحَاقَ انا عبد اللَّهِ قال انا مُجَالِدٌ عَنِ الشعبی عن مَسْرُوقٍ عن عَائِشَهَ قالت کان النبی صلی الله علیه وسلم اذا ذَکَرَ خَدِیجَهَ اَثْنَی علیها فَاَحْسَنَ الثَّنَاءَ قالت فَغِرْتُ یَوْماً فقلت ما اَکْثَرَ ما تَذْکُرُهَا حَمْرَاءَ الشِّدْقِ قد اَبْدَلَکَ الله (عزّوجلّ) بها خَیْراً منها قال ما ابدلنی الله (عزّوجلّ) خَیْراً منها قد آمَنَتْ بی اِذْ کَفَرَ بی الناس وصدقتنی اِذْ کذبنی الناس وواستنی بما لها اذا حرمنی الناس ورزقنی الله (عزّوجلّ) وَلَدَهَا اِذْ حرمنی اَوْلاَدَ النِّسَاءِ.

عایشه می‌گوید: رسول خدا هرگاه به یاد خدیجه می‌افتاد از او به نیکی یاد می‌کرد. روزی حسادت بر من چیره شد و گفتم: چه زیاد از آن پیرزن بی‌دندان یاد می‌کنید؟ همانا خداوند بهتر از او نصیب شما فرموده است. رسول خدا فرمود: خداوند بهتر از او نصیب من نفرموده است، زیرا هنگامی که همه مردم مرا تکذیب می‌کردند، او مرا تصدیق می‌کرد و هنگامی که مردم مرا محروم می‌داشتند او با اموال خود من را یاری می‌کرد و خداوند فرزندان مرا، از او به من عنایت فرمود و حال آنکه از غیر او فرزندی به من عنایت نفرمود.

ابن‌کثیر دمشقی بعد از نقل این روایت می‌گوید:
تفرد به احمد ایضا واسناده لا باس به.
تنها احمد این روایت را نقل کرده است، سند آن اشکالی ندارد.

و هیثمی نیز می‌گوید:
رواه احمد واسناده حسن.
احمد آن را نقل کرده و سند آن «حسن» است.

مسلم نیشابوری نیز همین روایت را نقل کرده است؛ اما متأسفانه سخن پیامبر خدا را که در جواب عائشه می‌فرماید: «خداوند از او بهتر به من نداده» را حذف کرده است:
حدثنا سُوَیْدُ بن سَعِیدٍ حدثنا عَلِیُّ بن مُسْهِرٍ عن هِشَامٍ عن ابیه عن عَائِشَهَ قالت اسْتَاْذَنَتْ هَالَهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ اُخْتُ خَدِیجَهَ علی رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَعَرَفَ اسْتِئْذَانَ خَدِیجَهَ فَارْتَاحَ لِذَلِکَ فقال اللهم هَالَهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ فَغِرْتُ فقلت وما تَذْکُرُ من عَجُوزٍ من عَجَائِزِ قُرَیْشٍ حَمْرَاءِ الشِّدْقَیْنِ هَلَکَتْ فی الدَّهْرِ فَاَبْدَلَکَ الله خَیْرًا منها.
از عایشه نقل شده است که روزی‌ هاله دختر خویلد خواهر خدیجه اجازه ورود بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را خواستار شد، رسول خدا به یاد اجازه گرفتن خدیجه افتاد و خوشحال شد و فرمود: «خدایا‌! هاله دختر خویلد». عائشه می‌گوید: من حسادتم برانگیخته شد و گفتم: چرا این قدر این پیرزن از پیرزن‌های قریش را که از شدت پیری (دندان‌هایش ریخته و) لثه‌هایش نمایان شده بود، یاد می‌کنی؟ او خیلی وقت پیش هلاک شد و خدا بهتر از او را به تو داده است.

خشم بی‌سابقه پیامبر از گفتار عائشه

طبرانی در معجم کبیر خود عائشه نقل می‌کند که رسول خدا از گفتار من چنان خشمگین شد که تاکنون او را چنین خشمناک ندیده بودم:
حدثنا محمد بن الْفَضْلِ السَّقَطِیُّ ثنا سَعِیدُ بن سُلَیْمَانَ ثنا مُبَارَکُ بن فَضَالَهَ عن هِشَامِ بن عُرْوَهَ عن ابیه عن عَائِشَهَ اَنّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم کان یُکْثِرُ ذِکْرَ خَدِیجَهَ فقلت ما اَکْثَرَ ما تُکْثِرُ ذِکْرَ خَدِیجَهَ وقد اَخْلَفَ اللَّهُ لک من خَدِیجَهَ عَجُوزٌ حَمْرَاءُ الشِّدْقَیْنِ قد هَلَکَتْ فی دَهْرٍ فَغَضِبَ رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم غَضَبًا ما رَاَیْتُهُ غَضِبَ مثله قَطُّ وقال اِنَّ اللَّهَ رَزَقَهَا مِنِّی ما لم یَرْزُقْ اَحَدًا مِنْکُنَّ قلت یا رَسُولَ اللَّهِ اعف عَنِّی عَفَا اللَّهُ عَنْکَ وَاللَّهِ لا تَسْمَعُنِی اَذْکُرُ خَدِیجَهَ بَعْدَ هذا الْیَوْمِ بِشَیْءٍ تَکْرَهُهُ.
از عایشه نقل شده است که رسول خدا زیاد از خدیجه یاد می‌کرد، من گفتم: چه قد زیاد از خدیجه یاد می‌کنی؛ خداوند به جای خدیجه که پیرزن بی‌دندان بود و در زمان‌های گذشته هلاک شده (بهتر از او) را به تو داده است؛ پس رسول خدا خشمگین شد؛ به‌طوری که تاکنون او را هرگز این چنین خشمگین ندیده بودم و فرمود: خداوند از او چیزی نصیب من کرده است که از هیچ‌یک از شما نکرده است. من گفتم: ‌ای پیامبر خدا مرا ببخش، خداوند شما را ببخشد، سوگند به خدا که دیگر درباره خدیجه از من سخنی نخواهی شنید که تو را ناراحت کند.

تصحیح سند روایت

هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید:
رواه الطبرانی واسانیده حسنه؛ طبرانی این روایت را نقل کرده و سند‌های آن «حسن» هستند.
هرچند که همین تصریح هیثمی کفایت می‌کند؛ اما با به خاطر اطمینان بیشتر تمام روات سند را نیز بررسی می‌کنیم.

محمد بن فضل

شمس‌الدین ذهبی درباره او می‌گوید:
محمد بن الفضل بن جابر الثقفی البغدادی. قال الدارقطنی: صدوق.
محمد بن فضل، راستگو است.

دارقطنی در سؤالات الحاکم درباره او می‌نویسد:
محمد بن الفضل بن جابر بن شاذان السقطی صدوق؛ محمد بن الفضل، راستگو بوده است.

مقدسی حنبلی سندی را که محمد بن فضل در سلسه وجود وجود دارد، تصحیح کرده است:
انا الطبرانی نا محمد بن الفضل السقطی نا سعید بن سلیمان (ح) اسناده صحیح؛
طبرانی از محمد بن فضل از سعید بن سلیمان نقل کرده است، سند آن صحیح است.

سعید بن سلیمان

ابن‌حجر عسقلانی درباره او می‌نویسد:
سعید بن سلیمان الضبی ابو عثمان الواسطی نزیل بغداد البزاز لقبه سعدویه ثقه حافظ من کبار العاشره.
سعید بن سلیمان که ساکن بغداد و لقب او سعدویه بوده، راستگو و از بزرگان طبقه دهم روات است.

مبارک بن فضاله

شمس‌الدین ذهبی بعد از نقل روایتی که در سند آن مبارک بن فضاله وجود دارد می‌نویسد:
تفرد به مبارک بن فضاله عنه وهو صدوق.
این روایت را فقط مبارک بن فضاله نقل کرده و او راستگو است.
و در شرح حال او می‌نویسد:
مبارک بن فضاله د ت ق خت ابن ابی‌امیه الحافظ المحدث الصادق الامام ابو فضاله القرشی العدوی مولی عمر بن الخطاب من کبار علماء البصره.
مبارک بن فضاله، حافظ، محدث راستگو، پیشوا و از بزرگان دانشمندان بصره بود.

هشام بن عروه

ذهبی درباره او می‌نویسد:
هشام بن عروه ابو المنذر وقیل ابو عبدالله القرشی احد الاعلام سمع عمه بن الزبیر واباه وعنه شعبه ومالک والقطان توفی ۱۴۶ قال ابو حاتم ثقه امام فی الحدیث.
هشام بن عروه، یکی از سرشناسان بود که از عمویش عبدالله بن زبیر و از پدرش (عروه بن زبیر) روایت نقل کرده، ابوحاتم گفته که او مورد اعتماد و پیشوای علم حدیث بود.

عروه بن زبیر

قال بن سعد کان فقیها عالما کثیر الحدیث ثبتا مامونا قال هشام صام ابی الدهر ومات وهو صائم فی موته اقوال منها ۹۳ و ۹۴ ع.

ابن‌سعد گفته که او، فقیه، دانشمند، مورد اعتماد و امین بود و بسیار روایت نقل کرده است، هشام گفته: پدرم عمری روزه گرفت و در حالی مرد که روزه‌دار بود.

بنابراین در سند این روایت هیچ تردیدی نیست و ثابت می‌کند که حسادت عائشه نسبت به حضرت خدیجه سبب خشم بی‌سابقه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شده است.

خشم شدید رسول خدا از گفتار عائشه

ابن‌عبدالبر در الاستیعاب، ابن‌جوزی در المنتظم، ابن‌اثیر در اسد الغابه و دیگر بزرگان اهل سنت نقل کرده‌اند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از سخن عائشه آن‌قدر عصبانی شد که از شدت ناراحتی موهای جلوی سر او شروع به لرزش کرد!:
عن مسروق عن عائشه قالت کان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لا یکاد یخرج من البیت حتی یذکر خدیجه فیحسن الثناء علیها فذکرها یوما من الایام فادرکتنی الغیره فقلت هل کانت الا عجوزا فقد ابدلک الله خیرا منها فغضب حتی اهتز مقدم شعره من الغضب ثم قال لا والله ما ابدلنی الله خیرا منها آمنت بی اذ کفر الناس وصدقتنی اذ کذبنی الناس وواستنی فی مالها اذ حرمنی الناس ورزقنی الله منها اولادا اذ حرمنی اولاد النساء قالت عائشه فقلت فی نفسی لا اذکرها بسیئه ابدا.
مسروق از عایشه نقل کرده است که گفت: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هیچگاه از خانه خارج نمی‌شد، مگر این که یادی از خدیجه (سلام‌الله‌علیها) نموده و او را ستایش می‌کرد؛ روزی از او روزها که از او یاد کرد، حسادت من برانگیخته شد و گفتم: آیا او جز پیرزنی بود، خداوند بهتر از او را نصیب تو کرده است.
رسول خدا از شنیدن این سخن آن قدر خشمگین شد که موهای جلوی سر آن حضرت می‌لرزید، سپس گفت: نه قسم به خدا، خداوند بهتر از او را به من نداده است، او به من ایمان آورد، زمانی که مردم کافر بودند، مرا تصدیق کرد، زمانی که مردم مرا تکذیب می‌کردند، مالش را به من ایثار کرد در آن زمان که همه مرا محروم کرده بودند، خداوند از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر زنانم نداد. عایشه گفت: با خودم گفتم که دیگر هیچ‌گاه از او به بدی یاد نخواهم کرد.

وساطت مادر عائشه

ابن‌اسحاق و حلبی در سیره خود نقل می‌کنند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن قدر عصبانی شد که با عایشه برخورد تندی کرد! تا جائی که مادر عایشه مجبور شد بین او و رسول خدا وساطت کند تا آن حضرت عایشه را ببخشد:
نا یونس عن عبد الواحد بن ایمن المخزومی قال نا ابو نجیح ابو عبدالله بن ابی نجیح قال اهدی لرسول الله صلی الله علیه وسلم جزور او لحم فاخذ عظما منها فتناوله الرسول بیده فقال له اذهب به الی فلانه فقالت له عائشه لم غمرت یدک فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم ان خدیجه اوصتنی بها فغارت عائشه وقالت لکانه لیس فی الارض امراه الا خدیجه؟
فقام رسول الله صلی الله علیه وسلم مغضبا فلبث ما شاء الله ثم رجع فاذا‌ام رومان فقالت یا رسول الله ما لک ولعائشه انها حدث وانت احق من تجاوز عنها فاخذ بشدق عائشه وقال الست القائله کانما لیس علی الارض امراه الا خدیجه والله لقد آمنت بی اذ کفر قومک ورزقت منی الولد وحرمتموه.

ابونجیح می‌گوید: برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گوسفندی برای ذبح و یا گوشتی هدیه آوردند، آن حضرت قسمتی از آن را گرفت و با دستش تکه تکه کرد و فرمود: آن را برای فلانی ببر، عائشه گفت: چرا این‌قدر احسان می‌کنی؟ رسول خدا فرمود: خدیجه سفارش او را کرده بود. عایشه حسادتش برانگیخته شد و گفت: انگار که در زمین زنی غیر از خدیجه نیست، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با حالت خشم از جا برخواست، مدتی صبر کرد و سپس برگشت. ‌ام‌رومان (مادر عایشه) به رسول خدا فرمود: چه کار داری به عایشه، او کوچک است و تو سزاوارتر هستی که از گناه او بگذری، رسول خدا دهان عائشه را گرفت و فرمود: آیا تو نبودی که گفتی انگار زنی در زمین غیر از خدیجه نیست؟ سوگند به خدا که او به ایمان آورد در آن هنگام که قوم تو کافر بودند، خداوند از او به من فرزند داد؛ در حالی که شما مرا محروم کردید.
حسادت‌های عایشه نسبت حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) فقط به این موارد محدود نمی‌شود، ما به جهت اختصار از نقل بقیه موارد خودداری می‌کنیم.

تحلیل حسادت‌های عائشه نسبت به خدیجه

طبق این روایات که سند برخی از آن‌ها نیز تصحیح شد، حسادت‌های عایشه نسبت به حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها)، خشم و غضب شدید رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را برانگیخته است؛ در برخی از موارد آن قدر خشمگین می‌شود که به گفته عائشه تاکنون چنین خشمی از آن حضرت سابقه نداشته است. در برخی از موارد از شدت خشم موهای جلوی سر حضرت به لرزه در می‌آید و در مواردی مادر عایشه وساطت می‌کند که آن حضرت کمی از خشم و غضب خود بکاهد؛ اما خشم رسول خدا به حدی است که وساطتت مادر عایشه نیز نمی‌تواند آن حضرت را آرام کند و رسول خدا با عایشه برخورد تندی می‌کند.
حال با توجه به این روایات، سؤالی که باید دانشمندان اهل سنت به آن پاسخ دهند این است که حکم به خشم آوردن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیست؟
آیا خشم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خشم خداوند را به دنبال ندارد؟

جالب این است که خود عایشه، کسانی را که رسول خدا را به غضب آورد، مستحق آتش جهنم دانسته است. در قضیه تمرد صحابه از دستور رسول خدا در حجه الوداع، عایشه می‌گوید:
فَدَخَلَ عَلَیَّ وهو غَضْبَانُ فقلت من اَغْضَبَکَ یا رَسُولَ اللَّهِ اَدْخَلَهُ الله النَّارَ.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر من وارد؛ در حالی که غضبناک بود، گفتم: چه کسی تو را خشمگین کرده است، خدا او را داخل آتش کند.

و در روایت دیگر از نقل شده است که:
فَغَضِبَ ثُمَّ انْطَلَقَ حتی دخل علی عَائِشَهَ غَضْبَانَ فَرَاَتِ الْغَضَبَ فی وَجْهِهِ فقالت من اَغْضَبَکَ اَغْضَبَهُ الله.
رسول خدا ناراحت شد، سپس از آن‌جا خارج و بر عایشه وارد شد، وقتی عائشه خشم و غضب را در چهره رسول خدا مشاهده کرد، گفت: چه کسی تو را خشمگین کرده است، خدا بر او غضب کند.

هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید:
رواه ابو یعلی ورجاله رجال الصحیح.
این روایت را ابویعلی نقل کرده و تمام راویان آن، راویان صحیح بخاری هستند.

حال اگر کسی سؤال کند که آیا این دعای عایشه شامل خود نیز خواهد شد یا نه، علما و دانشمندان اهل سنت چه پاسخ خواهند داد؟
هچنین این روایت ثابت می‌کند که ادعای اهل سنت مبنی بر این که عایشه محبوب‌ترین همسر رسول خدا بوده، افسانه‌ای بیش نیست؛ بلکه حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) محبوب‌ترین همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.
همچنین این ادعای برخی از دانشمندان اهل سنت را که می‌گویند: عایشه برترین همسر آن حضرت است، باطل می‌کند؛ چراکه طبق این روایات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصریح می‌کند که خداوند بهتر از او را نصیب من نکرده است.

نسبت به ماریه

‌ام‌المؤمنین ماریه، یکی از همسران نیک سیرت رسول خدا و تنها زنی است که بعد از حضرت خدیجه از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صاحب فرزند شد. بنابر نقل عایشه او چهره زیبایی داشت و همین سبب شده بود که عائشه نسبت به او حسادت شدیدی در خود احساس کند.
محمد بن سعد در طبقات خود و زبیر بن بکار در المنتخب من کتاب ازواج النبی به نقل از عایشه می‌نویسند:
عن عائشه قالت ما غرت علی امراه الا دون ما غرت علی ماریه وذلک انها کانت جمیله من النساء… واعجب بها رسول الله صلی الله علیه وسلم وکان انزلها اول ما قدم بها فی بیت لحارثه بن النعمان فکانت جارتنا فکان رسول الله عامه النهار واللیل عندها حتی فرغنا لها فجزعت فحولها الی العالیه فکان یختلف الیها هناک فکان ذلک اشد علینا ثم رزق الله منها الولد وحرمنا منه.

از عایشه نقل شده است که من بر هیچ زنی حسادت نکردم؛ مگر این که کمتر از حسادت من نسبت به ماریه بود؛ زیرا او زن زیبایی بود (اهل سنت در اینجا خصوصیات ظاهری آن حضرت را نیز نقل کرده‌اند، اما ما به خاطر حفظ حرمت رسول خدا از ذکر این مطالب، خودداری می‌کنیم) و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او خوشش می‌آمد. نخستین‌بار که به نزد او رفت، در خانه حارثه بن نعمان بود و به همین سبب همسایه ما شد؛ رسول خدا روز و شب در کنار او بود تا اینکه ما تمام تلاش خود را بر ضد او به کار بردیم! به همین سبب او دچار‌ اندوه شد؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را به عالیه بردند؛ و شب و روز به نزد او می‌رفتند؛ این مطلب برای ما سخت‌تر از قبل شد! سپس خداوند از او فرزندی به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داد و ما از این فرزند محروم ماندیم!

این حسادت به حدی رسید که وقتی ماریه، ابراهیم را به دنیا آورد، عایشه نتوانست تحمل کند و خطاب به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود که او هیچ شباهتی به شما ندارد. حاکم نیشابوری در المستدرک می‌نویسد:
حدثنی علی بن حمشاد العدل ثنا احمد بن علی الابار ثنا الحسن بن حماد سجاده حدثنی یحیی بن سعید الاموی ثنا ابو معاذ سلیمان بن الارقم الانصاری عن الزهری عن عروه عن عائشه رضی الله عنها قالت اهدیت ماریه الی رسول الله صلی الله علیه وسلم ومعها بن عم لها قالت فوقع علیها وقعه فاستمرت حاملا قالت فعزلها عند بن عمها قالت فقال اهل الافک والزور من حاجته الی الولد ادعی ولد غیره وکانت امه قلیله اللبن فابتاعت له ضائنه لبون فکان یغذی بلبنها فحسن علیه لحمه قالت عائشه رضی الله عنها فدخل به علی النبی صلی الله علیه وسلم ذات یوم فقال کیف‌ترین فقلت من غذی بلحم الضان یحسن لحمه قال ولا الشبه؟ قالت فحملنی ما یحمل النساء من الغیره ان قلت ما اری شبها قالت وبلغ رسول الله صلی الله علیه وسلم ما یقول الناس فقال لعلی خذ هذا السیف فانطلق فاضرب عنق بن عم ماریه حیث وجدته قالت فانطلق فاذا هو فی حائط علی نخله یخترف رطبا قال فلما نظر الی علی ومعه السیف استقبلته رعده قال فسقطت الخرقه فاذا هو لم یخلق الله (عزّوجلّ) له ما للرجال شیء ممسوح.

عروه از عایشه نقل کرده است که: ماریه را به رسول خدا اهداء کردند و پسر عموی ماریه نیز با او بود. عایشه می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یکبار با او نزدیکی کرد و ماریه حامله شد. عایشه می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را پیش پسر عمویش گذاشت، اهل افک (آن‌ها که به همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تهمت فحشاء زدند) گفتند: رسول خدا چون به فرزند احتیاج دارد، فرزند دیگران را فرزند خود می‌خواند. مادر او (ابراهیم) شیر کمی داشت، میش شیردهی برای او خریدند، ابراهیم از شیر او تغذیه کرد و این سبب شد که او گوشت خوبی داشته باشد. عایشه می‌گوید: روزی بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شدم در حالی که ابراهیم نیز پیش آن حضرت بود، رسول خدا از من سؤال کرد: این فرزند را چگونه می‌بینی، گفتم: هر کس گوشت گوسفند بخورد، گوشت خوبی خواهد داشت. رسول خدا از من سؤال کرد که آیا او شباهتی به من ندارد؟ عائشه می‌گوید: حسادت زنانه بر من غلبه کرد و گفتم: من شباهتی در او نمی‌بینم.
عایشه می‌گوید: سخنانی که مردم می‌گفتند به گوش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید، آن حضرت به علی (علیه‌السّلام) دستور دادند: این شمشیر را بگیرد و گردن پسر عموی ماریه در هر کجا که دیدی بزن. عائشه می‌گوید: علی به دنبال او گشت و او را در باغی بر بالای درخت خرما در حال چیدن خرما دید، وقتی او علی را دید که شمشیر به دست دارد، بدنش به لرزه افتاد. علی (علیه‌السّلام) می‌گوید: لباس او افتاد و (دیدم) که او آن چیزی را که خداوند به هر مردی داده، به او نداده است.

نسبت به ابراهیم

از آن‌جایی که عایشه هیچ‌گاه از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صاحب فرزند نشد، دیدن فرزند ماریه برای او ناراحت‌کننده بود؛ به همین دلیل وقتی رسول خدا از عایشه درباره شباهت او نسبت به خودش سؤال می‌کند، عایشه منکر هر نوع شباهتی بین رسول خدا و فرزندش می‌شود.
محمد بن سعد در الطبقات الکبری و ابن‌جوزی در المنتظم می‌نویسند:
عن الزهری عن عروه عن عائشه قالت لما ولد ابراهیم جاء به رسول الله صلی الله علیه وسلم الی فقال انظری الی شبهه بی فقلت ما اری شبها فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم الا‌ترین الی بیاضه ولحمه فقلت انه من قصر علیه اللقاح ابیض وسمن.

عروه از عایشه نقل کرده است که گفت: هنگامی که ابراهیم به دنیا آمد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه او پیش من آمد و گفت: به شباهت او به من نگاه کن، من گفتم: من شباهتی در او نمی‌بینم. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: مگر سفیدی و گوشت او را می‌بینی؟ گفتم: هر کس که (گوشت و شیر) حیوانات شیرده را بخورد، سفید شده و چاق می‌شود!

و بلاذری در انساب الاشراف می‌نویسد:
وکان لرسول الله صلی الله علیه وسلم لقائح، وقطعه غنم، فکانت ماریه تشرب من البانها وتسقی ولدها. قالوا: واُتی رسول الله صلی الله علیه وسلم یوماً بابراهیم، وهو عند عائشه، فقال: انظری الی شبهه. فقالت: ما اری شبهاً. فقال: الا‌ترین الی بیاضه ولحمه؟ فقالت: من قصرت علیه اللقاحُ، وسقی البانَ الضان، سمن وابیضّ.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شترها و گوسفند‌های شیرده داشت، ماریه خودش از شیر آن‌ها می‌خورد و فرزندش را نیز از شیر آن‌ها سیراب می‌کرد، روزی رسول خدا به همراه ابراهیم پیش عایشه آمد و فرمود: به شباهت او به من بنگر، عایشه گفت: من شباهتی در او نمی‌بینم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: مگر سفیدی و گوشت او را نمی‌بینی؟ عائشه گفت: هرکس که همه سهم گوشت و شیر حیوانات شیرده به او برسد، چاق شده و سفید می‌شود!

نسبت به‌ ام‌سلمه

‌ام‌سلمه، یکی دیگر از همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که از زیبائی خاصی برخوردار بوده است؛ به همین سبب عایشه نسبت به او حسادت زیادی می‌کرده است.
محمد بن سعد در طبقات الکبری، بلاذری در انساب الاشراف، ابن‌جوزی در المنتظم، ذهبی در سیر اعلام النبلاء و تاریخ الاسلام و ابن‌حجر عسقلانی در الاصابه می‌نویسند:
اخبرنا محمد بن عمر حدثنا عبد الرحمن بن ابی الزناد عن هشام بن عروه عن ابیه عن عائشه قالت لما تزوج رسول الله صلی الله علیه وسلم‌ ام سلمه حزنت حزنا شدیدا لما ذکروا لنا من جمالها قالت فتلطفت لها حتی رایتها فرایتها والله اضعاف ما وصفت لی فی الحسن والجمال قالت فذکرت ذلک لحفصه ـ وکانتا یدا واحدهـ فقالت لا والله ـ ان هذه الا الغیرهـ ما هی کما یقولون فتلطفت لها حفصه حتی راتها فقالت قد رایتها ولا والله ما هی کما تقولین ولا قریب وانها لجمیله قالت فرایتها بعد فکانت لعمری کما قالت حفصه ولکنی کنت غیری.

عروه از عایشه نقل کرده است که وقتی رسول خدا با‌ ام‌سلمه ازدواج کرد، من بسیار غمگین و ناراحت شدم، در آن هنگام از زیبایی او برای من می‌گفتند. با زیرکی سعی کردم که او را ببینم، پس او را دیدم، سوگند به خداوند که او چندین برابر آن چه از زیبایی‌اش برای من توصیف کرده بودند، زیبا بود؛ من این مطلب را با حفصه در میان گذاشتم ـ آن دو همدست بودندـ حفصه گفت: سوگند به خدا ـ این کلمات چیزی جز حسادت نیست ـ او آن‌طور که توصیف می‌کنند نیست. حفصه نیز نقشه ریخت تا او را ببیند، حفصه بعد از دیدن‌ ام‌سلمه گفت: نه قسم به خدا آن‌طور که او را توصیف می‌کنند نیست و حتی نزدیک به آن‌چه توصیف می‌کنند نیز نمی‌باشد، او زیبا است. عایشه می‌گوید: پس از آن من او را دیدم، قسم به جانم که او همان‌طور که بود که حفصه گفته بود؛ ولی من حسود بودم.

و در روایت دیگر نقل شده است که عایشه خطاب به رسول خدا می‌فرماید که آیا از‌ ام‌سلمه سیر نمی‌شوی؟
محمد بن سعد در طبقات الکبری، ابن‌طیفور در بلاغات النساء، و ابوسعد آبی در نثر الدرر می‌نویسند:
اخبرنا محمد بن عمر حدثتنی فاطمه بنت مسلم عن فاطمه الخزاعیه قالت سمعت عائشه تقول یوما: دخل علی یوما رسول الله صلی الله علیه وسلم فقلت این کنت منذ الیوم قال یا حمیراء کنت عند‌ ام سلمه فقلت اما تشبع من‌ ام سلمه.

فاطمه خزاعیه گفته: از عایشه شنیدم که می‌گفت: روزی رسول خدا بر من وارد شد، من سؤال کردم: تا الآن کجا بودی؟ فرمود: ‌ای حمیرا نزد‌ ام سلمه بودم، من گفتم: ایا از‌ ام سلمه سیر نمی‌شوی؟

نسبت به صفیه

صفیه، یکی دیگر از همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود که چهره زیبایی داشت و همین سبب شد که عائشه به او حسادت بورزد و حتی او را «یهودیه» بنامد.
محمد بن سعد در طبقات، بلاذری در انساب الاشراف و ابومنصور بن عساکر در الاربعین می‌نویسند:
اخبرنا محمد بن عمر حدثنی اسامه بن زید بن اسلم عن ابیه عن عطاء بن یسار قال لما قدم رسول الله صلی الله علیه وسلم من خیبر ومعه صفیه انزلها فی بیت من بیوت حارثه بن النعمان فسمع بها نساء الانصار وبجمالها فجئن ینظرن الیها وجاءت عائشه متنقبه حتی دخلت علیها فعرفها فلما خرجت خرج رسول الله علی اثرها فقال کیف رایتها یا عائشه قال رایت یهودیه قال لا تقولی هذا یا عائشه فانها قد اسلمت فحسن اسلامها.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جنگ خیبر در حالی که صفیه را به همراه داشت، برگشت و او را در خانه‌ای خانه‌های حارثه بن نعمان سکونت دارد، زنان انصار وقتی این قضیه را شنیدند و از زیبائی او با خبر شدند، همه برای دیدن او رفتند، عایشه در حالی که نقاب زده بود، بر صفیه وارد شد و او را شناخت، هنگامی که از خانه خارج می‌شد، رسول خدا به دنبال او خارج شد و از عایشه سؤال کرد: او را چگونه دیدی؟ عائشه گفت: من یک زن یهودی دیدم! ! ! رسول خدا فرمود: این حرف را نزن، او اسلام آورده و اسلامش نیکو شده است.

البته استفاده از کلمه «یهودیه» فقط به این‌جا ختم نشد؛ بلکه عایشه همواره از این کلمه برای صفیه استفاده می‌کرد که در مواردی سبب خشم شدید رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌شد؛ از جمله در قضیه سفر حجه الوداع که پیش از این به صورت مفصل بررسی شد.

نسبت به جویریه

حلبی در سیره خود حسادت عایشه نسبت به‌ ام‌المؤمنین جویریه را این‌گونه نقل می‌کند:
قال وعن عائشه رضی الله تعالی عنها قالت کانت جویریه امراه حلوه لا یکاد یراها احد الا اخذت بنفسه فبینما النبی صلی الله علیه وسلم عدی ونحن علی الماء‌ای الذی هو المریسع اذ دخلت جویریه تساله فی کتابتها فوالله ما هو الا ان رایتها فکرهت دخولها علی النبی صلی الله علیه وسلم وعرفت انه سیری منها مثل الذی رایت فقالت یا رسول الله انی امراه مسلمه الحدیث آه وانما کرهت ذلک لما جبلت علیه النساء من الغیره.
ومن ثم جاء انه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خطب امراه فارسل عائشه رضی الله تعالی عنها لتنظر الیها فلما رجعت الیه قالت ما رایت طائلا فقال بلی رایت خالا فی خدها فاقشعرت منه کل شعره فی جسدک‌ای وفی لفظ آخر عن عائشه رضی الله تعالی عنها فما هو الا ان وقفت جویریه بباب الخباء لتستعین رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی کتابتها فنظرت الیها فرایت علی وجهها ملاحه وحسنا فایقنت ان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اذا رآها اعجبته علما منها بموقع الجمال منه فما هو الاان کلمته (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فقال لها (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خیر من ذلک انا اؤدی کتابتک واتزوجک فقضی عنها کتابتها وتزوجها.

از عایشه نقل شده است که جویره زنی خوش‌چهره بود، هرکس او را می‌دید، به او متمایل می‌شد!
وقتی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سفر بوده و در نزدیکی برکه مریسیع بودیم، جویریه به نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده و از آن حضرت خواست که با قرارداد مکاتبه ببندند. قسم به خداوند به مجرد دیدن او، از آمدنش ناراحت شدم، و دانستم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز همان (زیبایی) که من دیدم خواهد دید!؛ و سپس گفت‌ ای رسول خدا، من زنی تازه‌مسلمان هستم…
عائشه از آمدن او به خاطر حسادت زنانه‌ای که در دل او جای داشت، ناراحت شد!
و به همین سبب بود که نقل شده است رسول خدا می‌خواست از زنی خواستگاری کند، عائشه را فرستاد تا او را ببیند، وقتی پیش رسول خدا برگشت، گفت: من چیز ارزشمندی ندیدم، رسول خدا فرمود: بلکه خالی در گونه او دیدی که تمام موهای بدنت به لرزه افتاد. و در روایت دیگر از عایشه نقل شده است که جویریه در پشت پرده ایستاد تا رسول خدا او را در قرارداد «مکاتبه» یاری کنند! وقتی به او نگاه کردم در صورتش زیبایی و ملاحت دیدم، یقین کردم که وقتی رسول خدا او را ببیند، خوشش می‌آید! وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را دیدند، بیشتر از آنچه فکر می‌کردم به او گفتند! فرمودند: من سهم قرارداد «کتابت» تو را می‌پردازم و با تو ازدواج نیز می‌کنم! و سهم «کتابت» او را پرداخت و با او ازدواج کرد!

نسبت به ملیکه بنت کعب

ملیکه بن کعب، یکی از همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود که هم از نظر جمال بی‌نظیر بود و هم از نظر جوانی از دیگر همسران رسول خدا و به ویژه عایشه جوانتر بود. عایشه با ترفندی عجیب سبب شد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را طلاق دهد و این‌گونه از دست هووی زیباتر و جوانتر از خودش خلاص شد.
ابن‌کثیر دمشقی در این‌باره می‌نویسد:
حدثنی ابو معشر قال: تزوج رسول الله ملیکه بنت کعب، وکانت تذکر بجمال بارع، فدخلت علیها عائشه فقالت: الا تستحین ان تنکحی قاتل ابیک؟ فاستعاذت منه فطلقها. فجاء قومها فقالوا یا رسول الله انها صغیره ولا رای لها، وانها خدعت فارتجعها، فابی. فاستاذنوه ان یزوجوها بقریب لها من بنی عذره فاذن لهم.
قال: وکان ابوها قد قتله خالد بن الولید یوم الفتح.

رسول خدا با ملیکه دختر کعب ازدواج کرد، او را با زیبائی خیره‌کننده‌اش می‌شناختند! عائشه بر او وارد شد و گفت: حیا نمی‌کنی که با قاتل پدرت ازدواج می‌کنی؟ ملیکه از رسول خدا به خداوند پناه برد (اعوذ بالله منک گفت) رسول خدا نیز او را طلاق داد، فامیل‌های او آمدند و گفتند: ‌ای رسول خدا! او خردسال است، از او درگذر، او گول خورده به او رجوع کن. رسول خدا نپذیرفت، اقوام او اجازه گرفتند که او را به ازدواج یکی از نزدیکانش از قبیله بنی‌عذره درآوردند، رسول خدا نیز اجازه داد.
پدر ملیکه در جنگ فتح مکه توسط خالد بن ولید کشته شده بود.

ماوردی شافعی در الحاوی الکبیر می‌نویسد:
والسابعه: ملیکه بنت کعب اللیثیه کانت مذکوره بالجمال فدخلت علیها عائشه، فقالت: الا تستحین ان تتزوجین قاتل ابیک یوم الفتح فاستعیذی منه فانه یعیذک، فدخل علیها رسول الله فقالت: اعوذ بالله منک، فاعرض عنها، وقال: قد اعاذک الله منی وطلقها.

ملیکه دختر کعب لیثی، به زیبائی مشهور بود، عایشه بر او وارد شد و گفت: آیا حیا نمی‌کنی که با کسی ازدواج می‌کنی که پدرت را در روز فتح کشته است؟ از او به خدا پناه ببر، تا او تو را پناه دهد! ملیکه بر رسول خدا وارد شد و گفت: از تو به خدا پناه می‌برم، رسول خدا از او روی گرداند و گفت: تو از من به خدا پناه بردی، سپس او را طلاق داد.

نسبت به اسماء بنت نعمان

اسماء بنت نعمان، یکی دیگر از همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود که عائشه با کمک همکار همیشگی‌اش حفصه دختر عمر، از سر راه برداشت و با همان ترفندی که ملیکه بنت کعب را از میدان بدر کرده بودند، او را نیز پیش خانواده‌اش فرستادند.
عن حمزه بن ابی اسید الساعدی عن ابیه وکان بدریا قال: تَزَوَّجَ رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم اَسْمَاءَ بِنْتَ النُّعْمَانِ الْجَوْنِیَّهَ فَاَرْسَلَنِی فَجِئْت بها فقالت حَفْصَهُ لِعَائِشَهَ اَو عَائِشَه لِحَفْصَه اخْضِبِیهَا اَنْتِ وانا اَمْشُطُهَا فَفَعَلَتَا ثُمَّ قالت لها احْدَاهُمَا ان النَبِی صلی الله علیه وسلم یُعْجِبُهُ من الْمَرْاَهِ اذَا دَخَلَتْ علیه اَنْ تَقُولَ اَعُوذُ بِاَللَّهِ مِنْک فلما دَخَلَتْ علیه وَاَغْلَقَ الْبَابَ وَاَرْخَی السِّتْرَ مَدَّ یَدَهُ الَیْهَا فقالت اَعُوذُ بِاَللَّهِ مِنْک فقال بِکُمِّهِ علی وَجْهِهِ فَاسْتَتَرَ بِهِ وقال عُذْت مَعَاذاً ثَلَاثَ مَرَّات. قال ابو اسید: ثُمَّ خَرَجَ عَلَیَّ فقال یا اَبَا اُسَیْدٍ الحقها بِاَهْلِهَا ومتعها بِرَازِقِیَّیْنِ (یعنی کرباستین) فَکَانَتْ تَقُولُ دَعُونِی الشَّقِیَّهَ.

از حمزه بن ابی‌اسید ساعدی از پدرش که او در جنگ بدر حضور داشته نقل شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با اسماء دختر نعیمان ازدواج کرد، مرا به دنبال او فرستاد و من او را پیش رسول خدا آوردم. حفصه به عائشه یا عائشه به حفصه گفت: تو او را حنا بمال و من موی او را شانه می‌کنم. هر دو این کار را کردند، یکی از آن‌ها به اسماء گفت: رسول خدا از زنی خوشش می‌آید که وقتی بر او وارد می‌شود بگوید: «اعوذ بالله منک؛ من از تو به خدا پناه می‌برم». وقتی اسماء بر رسول خدا وارد شد و در را بستند و پرده‌ها را‌ انداختند، رسول خدا دستش را به سوی او دراز کرد، اسماء سه بار گفت: «اعوذ بالله منک؛ از تو به خدا پناه می‌برم». رسول خدا بدون این‌که سخنی بگوید، صورت او را پوشاند و فرمود: تو سه بار از من به خدا پناه بردی. ابو اسید می‌گوید: رسول خدا پیش من آمد و گفت: این ابواسید، او را پیش خانواده‌اش برگردان و دو دست لباس به او بده، سپس می‌فرمود: این زن شقی را از من دور کن.

زیباترین زنان زمان خود

نویری در نهایه الارب می‌نویسد که او از زیباترین زنان زمان خودش بوده است:
اسماء بنت النعمان… تزوج بها رسول الله صلی الله علیه وسلم فی سنه تسع من الهجره، زوجه ایاها ابوها حین قدم، علی اثنتی عشره اوقیه ونش، وبعث معه ابا اسید؛ فحملها من نجد حتی نزل بها فی اطم بنی ساعده، فقالت عائشه: قد وضع یده فی الغرائب یوشک ان یصرفن وجهه عنا، وکانت من اجمل النساء، فقالت حفصه لعائشه، او عائشه لحفصه: اخضبیها انت وانا امشطها، ففعلتا، ثم قالت لها احداهما: انه یعجبه من المراه اذا دخلت علیه ان تقول: اعوذ بالله منک؛ فلما دخلت علیه واغلق الباب، وارخی الستر، مدّ یده الیها، فقالت: اعوذ بالله منک، فقال: «لقد عذت بمعاذ الحقی باهلک» وامر ابا اسید ان یردها الی اهلها؛ وقال: «متعها برازقیتین» یعنی کرباسین، فکانت تقول: ادعونی الشقیه، وانما خدعت؛ لما رؤی من جمالها وهیئتها، وذکر لرسول الله صلی الله علیه وسلم من حملها علی ماقالت، فقال: «انهن صواحب یوسف وکیدهن عظیم».

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سال هفتم هجرت با اسماء دختر نعم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.