پاورپوینت کامل تلاش‌های پیامبر برای جانشینی حضرت علی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تلاش‌های پیامبر برای جانشینی حضرت علی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تلاش‌های پیامبر برای جانشینی حضرت علی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تلاش‌های پیامبر برای جانشینی حضرت علی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

تلاش‌ پیامبر برای خلافت امام علی

کلیدواژه: پیامبر، جانشینی امام علی، اسلام.

پرسش: مهم‌ترین تلاش‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای جانشینی امام علی (علیه‌السّلام) چه بود؟

فهرست مندرجات

۱ – حدیث روز هشدار
۱.۱ – استکبار مخالفین
۲ – احادیث وصایت
۳ – احادیث وراثت
۴ – احادیث خلافت
۵ – احادیث منزلت
۵.۱ – فتنه‌انگیزی منافقان
۵.۲ – دفاع پیامبر از امام علی
۶ – احادیث امارت
۷ – احادیث امامت
۸ – احادیث ولایت
۸.۱ – جلوه ولایت در آیات قرآن
۹ – احادیث هدایت
۱۰ – احادیث عصمت
۱۰.۱ – تلاش عالمان شیعه
۱۰.۲ – اصحاب کسا
۱۰.۳ – درخت ملعونه
۱۰.۴ – آیه تطهیر
۱۰.۵ – سخنان پیامبر درباره امام علی
۱۰.۶ – نتیجه
۱۱ – احادیث علم
۱۱.۱ – انتقال اسرار دانش پیامبر به علی
۱۱.۲ – کلام ائمه درباره علم علی
۱۲ – حدیث دوازده جانشین
۱۲.۱ – جانشینانی ستم پیشه
۱۲.۲ – برخی از روایات‌
۱۲.۳ – نکته نخست
۱۲.۴ – نکته دوم
۱۲.۵ – نکته سوم
۱۲.۵.۱ – تعبیرهای گونه‌گون این معنا
۱۲.۶ – نکاتی در روایت جابر
۱۳ – حدیث سفینه
۱۳.۱ – تشبیه در حدیث سفینه
۱۳.۲ – دلالت حدیث
۱۴ – حدیث ثقلین
۱۴.۱ – مرجعیت بخشیدن به اهل‌بیت
۱۴.۲ – بدیهی‌ترین واجب برای مسلمانان
۱۴.۳ – تنها راه نجات
۱۴.۴ – عصمت عترت
۱۴.۵ – اهل‌بیت در کنار قرآن
۱۴.۶ – سدی در برابر گم‌راهی
۱۵ – حدیث غدیر
۱۵.۱ – سند حدیث
۱۶ – دلالت حدیث
۱۶.۱ – واژه مولا در ادبیات عرب
۱۷ – قرائن دلالت حدیث غدیر
۱۷.۱ – قرائن عقلی
۱۷.۱.۱ – پیامد آنچه گذشت
۱۷.۱.۲ – چگونگی شکل‌گیری مراسم
۱۷.۲ – قرائن موجود در خود واقعه
۱۷.۲.۱ – نزول دو آیه اکمال و ابلاغ
۱۷.۲.۲ – محتوای خطبه
۱۷.۲.۳ – تاج‌نهادن بر سر علی
۱۷.۲.۴ – سلام رهبری
۱۷.۲.۵ – تهنیت بر ولایت و امارت
۱۷.۲.۶ – شعر شاعران
۱۷.۲.۷ – انکار ولایت و نزول عذاب
۱۷.۲.۸ – اعتراف صحابیان
۱۷.۲.۹ – گواه طلبیِ امام
۱۷.۳ – سخن معصومان در تفسیر حدیث
۱۷.۴ – واقعه پس از غدیر
۱۸ – آخرین تلاش‌ پیامبر
۱۸.۱ – وصیت
۱۸.۲ – محتوای وصیت
۱۸.۳ – تجهیز سپاه اُسامه
۱۹ – پانویس
۲۰ – منبع

حدیث روز هشدار

پیامبر خدا بر اساس آیه: «وَ اَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْاَقْرَبِینَ؛ و خویشان نزدیکت را هشدار بده.» مأمور می‌شود خویشان خود را به اسلام دعوت کند. چون آنان با دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گرد می‌آیند، او می‌کوشد با فراهم آوردن مقدّمات، زمینه را برای رساندن و فهماندن پیام اصلی به جمع حاضر، آماده گرداند. پس می‌فرماید:
«فَاَیُّکُم یُوازِرُنی عَلی هذَا الاَمرِ عَلی ان یَکونَ اخی و وَصِیّی و خَلیفَتی فیکُم؛ کدامتان مرا بر این کار، یاری می‌دهد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما (در برخی نقل‌ها به جای «در میان شما»، «پس از من» آمده است.) باشد؟».
در آن جمع، تنها کسی که به این فراخوان، پاسخ مثبت می‌دهد، علی (علیه‌السّلام) است. پیامبر خدا پس از آن پاسخ مثبت، می‌فرماید:
«انَّ هذا اخی و وَصِیّی و خَلیفَتی فیکُم؛ فَاسمَعوا لَهُ و اطیعوا؛ این، برادر و وصی و جانشینم در میان شماست. پس، گوش به فرمان و مطیع او باشید.»
و بدین‌سان، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آغازین روز دعوت علنی، ولایت و امامت علی (علیه‌السّلام) و نیز دست‌ یاری او را در رسالت خویش، رقم می‌زند. آن روز، آنان که در آن مجلس گرد آمده بودند، این پیام را به روشنی دریافتند و از کلام پیامبر خدا، پیشوایی علی (علیه‌السّلام) و لزوم اطاعت از وی را فهمیدند.

استکبار مخالفین

از این روی بود که برخی به ابو‌طالب گفتند: «به تو فرمان داد که گوش به فرمان و مطیع پسرت باشی!»؛ و در مقابلِ این پیام صریح، گران‌جانی کردند و حق را برنتابیدند و با استکبار، از پذیرش حق، شانه خالی کردند.
ابو‌جعفر اِسکافی معتزلی، حدیث روز هشدار را «صحیح» دانسته و عالمانی دیگر، از جمله: شهاب الدین خفاجی در شرح الشفاء بتعریف حقوق المصطفی قاضی عیاض و متّقی هندی (که تصحیح ابن‌جریر طبری را گزارش کرده است)، بر صحّت آن، تأکید کرده‌اند.(طبری، واقعه را بدان‌گونه که آوردیم، در تاریخش نقل کرده است. امّا در تفسیر و در ذیل آیه، چون حادثه را نقل کرده، به تحریف متن آن دست‌زده و نوشته است: پیامبر خدا فرمود: «… انّ هذا اخی وکذا وکذا» و ابن کثیر بر راه او رفته است. نیز چنین کرده‌اند.( برخی از مدّعیان آزادی در تحقیق، چون: محمّد حسین هیکل و… شگفتا از دست‌های آلوده در تاریخ و عجبا از این همه مظلومیّت علی (علیه‌السّلام) !بر صحّت آن، تأکید کرده‌اند. )

احادیث وصایت

وصیّت، برای تداوم راه و حراست مکتب، سیره هماره رسولان الهی بوده است. پیامبر خدا نیز با تصریح به این حقیقت، در موارد متعدّد و مناسبت‌های مختلف، وصایت را برای علی (علیه‌السّلام) رقم زده است. از جمله، چنین فرموده است:
«انَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً و وارِثاً، و انَّ عَلِیّاً وَصِیّی و وارِثی؛ بی گمان، هر پیامبری وصی و وارثی دارد و علی، وصی و وارث من است.»
بسیاریِ این‌گونه گفته‌های پیامبر خدا درباره علی (علیه‌السّلام) بدان‌سان بوده است که واژه «وصی» را برای علی (علیه‌السّلام) وصفی شناخته شده و بدون ابهام قرار داده است و چون واژه «وصی» در گفتارها و سروده‌ها به‌کار می‌رفت، بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، مقصود از آن را بدون هیچ تردیدی علی (علیه‌السّلام) می‌دانستند و در نتیجه، خلافت و امامت او را. گو‌این‌که بنی‌امیّه، در زمان حکومت‌شان بسی کوشیدند تا مگر این عنوان ارجمند را از علی (علیه‌السّلام) بزدایند. آنان، احادیث بسیار ساختند تا این تعبیر را ساختگی جلوه دهند؛ امّا مگر حق، با ستیز حق‌ستیزان، فرسودنی است؟!

احادیث وراثت

ذهن بشر، هماره با عنوان‌های: ارث، میراث و وراثت، آشنا و آمیخته بوده و گستره این حقیقت، امور مادّی و معنوی را درنوردیده است. آنچه انسان‌ها برجای می‌نهند، یا امور مادی است، یا معنوی. مردمان، هماره از کسی که برای چگونگی تصرّف در برجای مانده خویش طرحی نریخته و از آن سخنی نگفته، شگفت زده می‌شده‌اند.
نهادن نگاهبان و میراثبان برای حفظ و حراست از برجای مانده خویشتن، عُرف مردمان و مورد توجّه هماره طبع انسانی بوده است و مردمان، با هر‌گونه فرهنگ و‌ اندیشه‌ای، آن را ستوده‌اند. اکنون بنگریم که پیامبر خدا، مبلّغ آخرین آیین الهی (آیینی که زمان شمول و جهان شمول است)، با میراث عظیم خود، چه کرده و آن را به چه کسی سپرده و خداوند سبحان در‌این‌باره، به چه امر مشخّصی سفارش نموده است.
روایات درباره «وراثت»، پاسخ روشنی به این پرسش اساسی است. پیامبر خدا، آیین «وارث گزینی» را شیوه همه پیامبران می‌دانسته و از‌این‌رو، خود به عنوان فرجام بخش جریان رسالت، ملزم به داشتن وارثی بوده است. از طرف دیگر نیز با صراحت، ابعاد «وراثت» خود را در امامت و دانش، شناسانده است.
صحابیان نیز از همان روزگاران بر این جایگاه، تأکید می‌کردند و سخنان پیامبر خدا را در تصریح به این حقیقت، در مناسبت‌های مختلف، طرح می‌نمودند. گاه نیز در ضمن سخن، علی (علیه‌السّلام) را برازنده این جایگاه معرّفی می‌کردند. به‌طور مثال، عبد‌الرحمان بن خالد، از قُثَم بن عبّاس پرسید: به چه دلیلی علی (علیه‌السّلام) از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ارث می‌بُرده است؟
گفت: از آن‌جا که در میان ما نخستین کسی بود که به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ملحق شد و بیشتر از همه ما همراهی‌اش نمود.
در فصل «احادیث وراثت»، متون روایی و تاریخی این حقیقت بر اساس منابع فریقین می‌آید. این متون، شامل جملاتی است که در آنها پیامبر خدا، به صراحت، علی (علیه‌السّلام) را وارث خود، وارث علم و گنجینه دانش خود و نهایتا وارث پیشوایی امّت خویش معرّفی می‌نماید.

احادیث خلافت

خلافت، تعبیری قرآنی و اصطلاحی دینی است که «جانشینی» را در ابعاد مختلف، به صورتی روشن، نشان می‌داده (مگر بُعدی از ابعاد را که پیوسته استثنا می‌گشته) است. از‌این‌رو، کسانی که پس از پیامبر خدا زمام امور مسلمانان را به دست گرفتند، تلاش بسیار کردند تا این عنوان را به‌گونه‌ای بر خود، استوار دارند.
پیامبر خدا از همان آغازین روزهای آشکار ساختن دعوت و گستراندن پیام خود، بر «خلافت» علی (علیه‌السّلام) تصریح و تأکید کرد. می‌توان این تصریح و تأکید را (که نشانگر حدود خلافت است)، در سخنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مواقع و مواضع متعدّد، مشاهده نمود، که این، نشانی است از اهتمام پیامبر خدا به روشن ساختن سرنوشت آینده امّت.

احادیث منزلت

از جمله شکوهمندترین عناوینی که پیامبر خدا با آن از علی (علیه‌السّلام) یاد کرده است، «همسانی» و «همبری» علی (علیه‌السّلام) با ایشان در کار رهبری است. این‌گونه احادیث، در قلم و بیان عالمان و محدّثان، به اقتضای صراحت کلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به «احادیث منزلت» مشهورند. پیامبر خدا این جایگاه بلندِ علی (علیه‌السّلام) را با عبارات مختلف، طرح نموده است، از جمله با عبارت:
«انتَ مِنّی بِمَنزِلَهِ‌ هارونَ مِن موسی الّا انَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی؛ تو برای من، به منزله‌ هارون برای موسی هستی، جز آن که پیامبری پس از من نیست.»
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این حقیقت را بارهای بار در میان مردم بیان کرد و بدین‌گونه، «همسانی علی (علیه‌السّلام) با خویش در رهبری» را در پیش دیدها نهاد و به تاریخ سپرد.

فتنه‌انگیزی منافقان

از جمله مواردی که این کلام معجزگون، درباره علی (علیه‌السّلام) آشکارا بیان شده، روزهای پیش از نبرد تبوک است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شرایطی بس سخت و در هم‌شکننده، سپاهی‌گران را سامان داد و با آهنگ نبرد با رومیان، از مدینه بیرون آمد. تبوک، دورترین نقطه‌ای بود که پیامبر خدا، برای نبرد، بدان‌جا مسافرت می‌کرد.
در آن روزگار، جریان نفاق، در مدینه‌الرسول، شکل گرفته بود. این جریان، با نهایت کینه‌توزی و مخفی‌کاری، در‌اندیشه ضربه زدن بر پیکر جامعه نوپای اسلامی بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نگران از فتنه‌انگیزی منافقان و کینه‌توزان در مدّت سفر طولانی خود، علی (علیه‌السّلام) را به عنوان «سرپرست اهل‌بیت و گروه مهاجرین و…» برای حراست از مدینه، در مدینه گذاشت.
فتنه‌انگیزان که تمام نقشه‌های خود را با بودن علی (علیه‌السّلام) در مدینه نقش بر آب می‌دیدند، شایعه‌ای ساختند و پراکندند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از همراهی علی (علیه‌السّلام) با او، ناخرسند بوده و از این‌رو، علی (علیه‌السّلام) را به همراه خود نبرده است.

دفاع پیامبر از امام علی

اکنون، شیر بیشه نبرد و قهرمان بی‌بدیل صحنه‌های رزم، آماج اتّهام بود. علی (علیه‌السّلام) به محضر پیامبر خدا شتافت تا پرده از این توطئه بردارد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در نهایت صمیمیّت و با بیانی که نشان‌گر عظمت علی (علیه‌السّلام) در نزدش بود، فرمود:
«اِرجِع یا اخی الی مَکانِکَ؛ فَاِنَّ المَدینَهَ لا تَصلُحُ الّا بی او بِکَ؛ فَاَنتَ خَلیفَتی فی اهلی و دارِ هِجرَتی و قَومی، اما تَرضی ان تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَهِ‌ هارونَ مِن موسی الّا انَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی؟ ای برادر من! به جای خود باز گرد که مدینه، جز با من یا تو، سامان نمی‌یابد. تو، جانشین من در خاندان و هجرتگاه و قومم هستی. آیا خشنود نمی‌شوی که برای من، به منزله‌ هارون برای موسی باشی، جز آن‌که پیامبری پس از من نیست؟»
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با صراحت، همه مناصب خود را، جز منصب نبوّت، برای علی (علیه‌السّلام) رقم زد و عملاً علی (علیه‌السّلام) را ادامه دهنده راه و تداوم بخش مسئولیّت والای خویش در زعامت امّت و مرجعیّت فکری مردم، معرّفی نمود.
در برخی از نقل‌ها آمده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیش از این جمله صریحا فرمود:
«انَّهُ لابُدَّ مِن امامٍ و امیرٍ؛ فَاَنَا الاِمامُ، و انتَ الاَمیرُ؛ مردمان را، امام و امیری لازم است؛ من امامم و تو امیر.»

احادیث امارت

قرآن، با صراحت تمام، مؤمنان را به اطاعت از «اولو الامر» فرا خوانده (اشاره به آیه ۵۹ سوره نساء است.) و پیروی از آنان را همسنگ اطاعت از خداوند و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دانسته است.
مصداق‌های «اولو الامر» چه کسانی هستند؟ آیا سزاوار است جبّاران ستم پیشه‌ای را که بر اریکه قدرت، تکیه می‌زنند و برای رسیدن به حاکمیت، از کشته‌ها پشته می‌سازند، مصداق‌های «اولو الامر» بدانیم؟
هرگز! بی‌گمان، اولو الامر، کسانی هستند که پیامبرگون، خداجوی، حق‌پرست و عدالت‌گستر باشند و علی (علیه‌السّلام) بر اساس احادیث متعدّد نبوی (احادیثی شگفت انگیز و شکوهمند و ارجمند)، در قلّه این عنوان است.
از این فراتر، باید بگوییم که پیامبر خدا، عنوان «امیر‌مؤمنان» را فقط برای علی (علیه‌السّلام) به رسمیت شناخته و از به‌کار بردن این عنوان برای شخص دیگری جز او، نهی کرده است.
این تصریحات، بسی فراوان‌اند، بدان‌سان که سیّد‌جلیل، راهبر سالکان و اسوه عابدان، رضی‌الدین علی بن طاووس حلّی، در این باب، کتابی با عنوان الیقین باختصاص مولانا علی (علیه‌السّلام) بامره المؤمنین نگاشته است.
در این احادیث نبوی، از علی (علیه‌السّلام) گاه به «امیر مؤمنان» و گاه به «امیر نیکان» و نیز با عنوان «امیر هر مؤمن، پس از وفاتم» یاد شده است. این است که امام حسن (علیه‌السّلام) در متن قرارداد صلح خود، شرط می‌کند که نباید معاویه با عنوان «امیر‌مؤمنان» یاد شود.

احادیث امامت

امام، که به لحاظ واژه‌شناسی، همان «پیشرو، پیشتاز، سرپرست و پیشوای قوم و قبیله» است، بی‌گمان، در فرهنگ قرآنی و دینی، پیشوایِ امّت در ابعاد گونه‌گون و عهده‌دار اداره امور جامعه است. این حقیقت را از جمله می‌توان از دو نامه که میان مولا علی (علیه‌السّلام) و معاویه مبادله شده است، دریافت.
علی (علیه‌السّلام) در ضمن نامه‌ای دراز دامن، از جایگاه خود و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) سخن می‌گوید و وصایت و جانشینی خویش را از پیامبر خدا، یادآور می‌شود. معاویه، در جواب به صراحت می‌گوید:
محمّد، مُبلّغی بود با رسالتِ رساندن کلام پروردگارش و بس!
معنای کلام معاویه این است که پیامبر خدا، نه پیشوا بود، نه زعیم، نه زمامدار سیاسی، و نه…!
علی (علیه‌السّلام) در ردّ کلام معاویه، به صراحت می‌نویسد:
«وَ الَّذی انکَرتَ مِن امامَهِ مُحَمَّدٍ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، زَعَمتَ انَّهُ کانَ رَسولاً و لَم یَکُن اماماً؛ فَاِنَّ انکارَکَ عَلی جَمیعِ النَّبِیّینَ الاَئِمَّهِ، و لکِنّا نَشهَدُ انَّهُ کانَ رَسولاً نَبِیّاً اماماً؛ و آنچه از امامتِ محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انکار کردی و پنداشتی که او پیامبر بود و پیشوا نبود، به انکار همه پیامبرانِ پیشوا می‌انجامد؛ امّا ما گواهی می‌دهیم که او فرستاده، پیامبر و پیشوا بود.»
این گفتگو، به روشنی نشان‌گر جایگاه امام در‌اندیشه اسلامی و بیانگر چرایی ستیز بنی‌امیّه با این عنوان است. این گفتگو می‌تواند عمق اخبار و احادیث بسیاری را که پیامبر خدا در آنها بر امامت علی (علیه‌السّلام) تأکید کرده است، نشان دهد. از جمله احادیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است:
«یا عَلِیُّ، انتَ وَصِیّی وخَلیفَتی وامامُ اُمَّتی بَعدی؛ ‌ای علی! پس از من، تو وصی و جانشین من و امام امّت هستی.»
و «انتَ امامُ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٍ، ووَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٍ بَعدی؛ تو، پس از من، امام هر مرد و زن باایمان و مولای هر مرد و زن باایمان هستی.».

احادیث ولایت

از جمله عناوین شکوهمندی که در روایات و بویژه در احادیث تفسیری درباره علی (علیه‌السّلام) به‌کار رفته است، عنوان «ولی» است. تردیدی نیست که در ادبیات عرب، استعمال مادّه «وَلَیَ» در معنای سرپرست، زعیم و پیشوا، بسی شایع بوده است، که به این نکته در تحلیل حدیث غدیر، اشاره خواهیم کرد.
در سخنان و آموزه‌های پیامبر خدا، عنوان «ولی» و «ولایت»، برای علی (علیه‌السّلام) بسیار به‌کار رفته و این سخنان شکوهمند و تنبّه‌آور، در موارد و مواضع بسیاری بیان شده است که نخستین آنها، مجمع کوچک، امّا سرنوشت سازِ خویشاوندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود که از آن یاد کردیم.
به‌طور مثال، این تعبیر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که: «ای علی! پس از من، تو ولیّ مردم هستی. هر کس که از تو اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هر کس که نافرمانی ات کند، مرا نافرمانی کرده است»، بسیار تکرار شده و منابع حدیثیِ اهل‌سنّت، از آن آکنده است، که بخش قابل توجّهی از آنها را در ذیل عنوان «احادیث ولایت» آورده‌ایم.
این تعبیرات، بویژه وقتی با قید «پس از من» همراه‌اند، هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارند که پیامبر خدا، جریان سیاسی پس از خود را پیش بینی نموده و زعامت سیاسی پس از خود را نشان داده است.

جلوه ولایت در آیات قرآن

چنان که اشاره کردیم، این عنوان والا بر اساس روایات بسیار، در آیات الهی نیز برای علی (علیه‌السّلام) رقم خورده است. از جمله این آیات، آیه: «اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَهُمْ رَ کِعُونَ؛ ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و کسانی که ایمان آورده‌اند و نماز می‌خوانند و در حال رکوع، صدقه می‌دهند» است که هیچ تردیدی در شان نزول و انطباق قطعی آن بر علی (علیه‌السّلام) نیست؛ چون او بود که در رکوع نمازش، به مستمندی «انگشتر» داد.
بسیاری از مفسّران و محدّثان، این واقعه را گزارش کرده و با صراحت، مصداق آن را علی (علیه‌السّلام) دانسته‌اند. گو این‌که برخی از مفسّران، چون تلالؤ حق را برنتابیدند، به توجیه‌ها و شبهه‌های شگفتی پناه جسته‌اند، تا مگر حق را وارونه سازند. از جمله گفته‌اند: واژه «کسانی» جمع است و نمی‌توان آن را بر علی که یک نفر است، انطباق داد. امّا آنان فراموش کرده‌اند که در ادبیات عرب، این گونه استعمال‌ها بسیار شایع است (که برای تحلیل، یا انگیزه‌های دیگر، واژه جمع را به جای مفرد به‌کار می‌برند). قرآن را بنگرید که فرموده است:
«یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ اَوْلِیَآءَ تُلْقُونَ اِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُواْ بِمَا جَآءَکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ اِیَّاکُمْ اَن تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ رَبِّکُمْ اِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَـدًا فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ اِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ وَ اَنَا اَعْلَمُ بِمَآ اَخْفَیْتُمْ وَ مَآ اَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِیلِ؛ ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و طلب خشنودی من بیرون آمده‌اید، دشمن من و دشمن خودتان را دوست مگیرید که به آنها مهربانی کنید، در حالی که آنان به دین حقّی که برای شما آمده است، کفر ورزیدند و پیامبر و شما را به خاطر ایمان شما به پروردگارتان آواره کردند. با آنان سَر و سِرّ دوستانه دارید و من به آنچه پنهان می‌دارید و آنچه آشکار می‌دارید، آگاه‌ترم و هر کس از شما چنین کند، بی‌گمان از راه‌راست، گم‌راه می‌گردد».
آیه، طبق نظر مفسّران، بدون هیچ تردید، درباره حاطب بن ابی‌بَلْتَعه است، پس از این‌که نامه‌ای به سوی قریش فرستاد.
و نیز فرموده است:
«فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَـرِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی اَن تُصِیبَنَا دَآئِرَهٌ؛ آن گاه، بیماردلان را می‌بینی که در کار آنان می‌کوشند و می‌گویند: بیم آن داریم که بلایی بر سرمان بیاید».
که مراد، عبد‌اللّه بن اُبَی است و مفسّران، یکسر، همین شأن‌نزول را آورده‌اند.
بدین ترتیب، روشن می‌شود که این نکته‌گیریِ برخی از مفسّران، نه از سر تحقیق، بلکه به انگیزه تردیدافکنی در فضیلتی بزرگ است، که از این موارد، کم نیست.
آیه، به روشنی، «ولایت» را در اللّه و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه‌السّلام) منحصر کرده است. پُر واضح است که اگر ولایت را به معنای «نصرت» و یا «محبّت» بگیریم، این انحصار، به هیچ روی، وجهی نخواهد داشت.
در این جا برآنیم که تلاش‌های پیامبر خدا را برای تعیین امامت و روشن ساختن رهبری آینده امّت نشان دهیم. اشاره نمونه وار به آیات، برای آن است که جایگاه وحی الهی در این تلاش، روشن گردد و معلوم شود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با تفسیر، تأویل و تبیین این آیات، روشن‌گری در جهت تثبیت ولایت را به کمال رسانده است.

احادیث هدایت

پیشوایی امّت، هدایت‌گریِ مردمان به سرمنزل مقصود است و رهنمونی است به مقصد والا و مقصود اعلی. هدایت نایافتگان، چگونه می‌توانند به دور از درکِ اعماقِ آموزه‌های دین، جامعه را بدان سو رهنمون شوند؟
پیامبر خدا، این‌هادی امّت و پیشوای آینده‌نگر مؤمنان، باید فردای امّتش را به گونه‌ای رقم زند که مردم، به جای آب، به دنبال سراب نروند. این چنین است که علی (علیه‌السّلام) را در جایگاه هدایت می‌نشانَد و در تفسیر آیه: «اِنَّمَآ اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ؛ تو، تنها هشدار دهنده‌ای و هر قومی، هدایت‌گری دارد»، علی (علیه‌السّلام) را مصداق والای «هدایت‌گر» معرّفی می‌کند:
«المُنذِرُ انَا، وَ الهادی عَلِیُّ بنُ ابی‌طالِبٍ؛ هشداردهنده منم و هدایتگر، علی بن ابی طالب است.»

احادیث عصمت

عصمت، به معنای «مصونیت از گناه، خطا، جهل و ناهنجاری‌های رفتاری»، از ویژگی‌های قطعی پیامبران الهی است و گویا هیچ فِرقه‌ای از فرقه‌های اسلامی، در معصوم بودن پیامبران، تردیدی روا نداشته است. به تصریح قرآن، پیامبران (علیه‌السّلام) معصوم‌اند. متکلّمان و عالمان مسلمان نیز بر این حقیقت، معترف‌اند، مگر این‌که برخی در حدّ و حدود آن، سخن داشته باشند، و گرنه اصل موضوع، بی‌گمان، مورد اتّفاق است.
شیعه که بر وجود «نص (متن صریح)» در پیشوایی پس از پیامبر خدا پای می‌فشارد و بر اساس متون استوار، اصل امامت را برپا می‌دارد، طبق احادیث فراوان نبوی و دلایل عقلی متعدّد (که در جای خود تنقیح شده‌اند)، معتقد به ضرورت وجود ویژگی‌های پیامبر خدا، جز دریافت وحی، در امام و جانشین اوست.
عالمان و متکلّمان شیعه، در برابر فِرق دیگر اسلامی، بر این اصل، تأکید ورزیده و در برابر آن دسته از جریان‌های موجود در حوزه فرهنگ اسلامی که چنین جایگاهی را برای جانشین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، منصوص (تصریح شده توسّط پیامبر خدا) ندانسته‌اند، معتقد به لزوم آن شده‌اند.
چرایی این مواضع و تحلیل تاریخی و فکری این مسائل، از ظرفیت این بحث، بیرون است؛ امّا در مقام کنونی که در پی گزارش نمودنِ تلاش‌های پیامبر خدا برای استوارسازی امامت علی (علیه‌السّلام) و طرح پیشوایی آن بزرگوار هستیم، اشاره داشتن گذرا به آن را، پیش از بازگویی چگونگی طرح این حقیقت، بجا می‌دانیم.

تلاش عالمان شیعه

عالمان، متکلّمان و مفسّران شیعه، از دیرباز برای اثبات طهارت و عصمت امامان و اهل‌بیت (علیه‌السّلام) از جمله به «آیه تطهیر» استدلال کرده‌اند؛ استدلالی استوار که استواری و متانت آن در جای خود، باز گفته شده است. آنچه اکنون در فضای بحث ما، در نگریستن بدان ضروری است، چگونگی طرح این مسئله توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و شیوه بیان آن است.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از آن‌که این آیه را بر مردمان خواند، روزها و ماه‌ها، هنگامی که برای نماز بیرون می‌آمد، بر آستانه خانه علی (علیه‌السّلام) می‌ایستاد و بلند فریاد می‌زد:
«الصَّلاهَ یا اهلَ البَیتِ؛ ‌ای اهل‌بیت، نماز!»

اصحاب کسا

بدین ترتیب، در این‌که «اصحاب کسا» مصداق «اهل‌بیت»‌اند، و این‌که علی (علیه‌السّلام) چهره برجسته این مجموعه است، تردیدی نیست؛ امّا در نگاه ما، آنچه مهم‌تر جلوه می‌کند، این است که پیامبر خدا، با آن همه تأکید و تنبّه و تصریح بر «عصمت» و «طهارتِ» اهل‌بیت، و حتّی پس از علنی کردن این فضیلت، پیوسته این جمله را تکرار می‌کرد که:
«انَا حَربٌ لِمَن حارَبَکُم، و سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم من، با کسی که با شما می‌جنگد، در جنگم و با کسی که با شما صلح می‌کند، در صلحم.»
جز مطرح کردن زعامت و پیشوایی آینده و تأکید ورزیدن بر آن نیست.

درخت ملعونه

گویا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با تفسیری روشن و آگاهی آفرین از آیه: «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتِی اَرَیْنَـاکَ اِلَا فِتْنَهً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْءَانِ؛ و رؤیایی را که به تو نمایاندیم و درخت نفرین شده در قرآن را، جز برای آزمون مردم، قرار ندادیم.» خانواده‌ای را معرّفی کرده است که بر جامعه اسلامی، چنگ خواهد‌ انداخت و ستم و ستم‌گری را روا خواهد داشت و گویا با تشبیه آنان به بوزینه، به هویّت میمون‌وار آنان، تصریح نموده و جامعه را از این‌که روزگاری، دین و آرمان والای الهی را به آنان بسپرند، بر حذر داشته است. (ابن ابی‌الحدید، این مطلب را به نقل از مفسّران آورده است و به نقل از عمر که در این نقل آمده است: هیچ کس تردیدی ندارد که خداوند از «شجره ملعونه (درخت نفرین شده)»، بنی‌امیّه را مراد کرده است.)
از سوی دیگر نیز با مطرح کردن «اهل‌بیت» به‌عنوان انسان‌های پاک، منزّه و پیراسته جان، پیشوایان و رهبران استوار، ارجمند و آگاه، راه آینده را مشخّص کرده است. (سعید‌ایّوب با هوشمندی ستایش‌انگیزی این دو آیه را در بستر تاریخی آنها، هشداری دانسته است بر آینده امّت اسلامی و راهنمایی امّت برای این‌که پلیدان را از پاکان بازشناسند و در وا سپردن نظام جامعه به کسان، احتیاط را از دست نهِلَنْد تا فرجامی ناهنجار نداشته باشند)

آیه تطهیر

آیه تطهیر، در بیان نمودن مناقب و فضایل «آل اللّه» و نشان دادن جایگاه والای آنان، نقشی بس بزرگ دارد. راز آن همه تأکید و تنبّه پیامبر خدا برای روشن ساختن مراد این آیه و نیز تلاش امامان (علیه‌السّلام) در این راه و ستیز بی‌امان بنی‌امیّه و مفسّران درباری برای دور داشتن آن از آل‌اللّه (و دست‌کم، برای شریک ساختن دیگران در فضیلت آن)، گویایی و رسایی مفهوم آن در دلالت داشتن بر طهارت و عصمت علی (علیه‌السّلام) و نهایتا طهارت و عصمت اهل‌بیت (علیه‌السّلام) است.
افزون بر این آیه (که پیامبر خدا در جهت ابلاغ آن و تطبیق آن بر اهل‌بیت (علیه‌السّلام) کوششی بی‌دریغ به‌کار برد)، روایات فراوانی وجود دارد که پیامبر خدا در آنها حق‌مداری، استوارگامی، راست‌گویی، فصل‌الخطابی، پاک‌دامنی، مینوسرشتی، پاک نهادی و درست کرداری علی (علیه‌السّلام) را مطرح ساخته و بر آن، تأکید ورزیده است. نیز علی (علیه‌السّلام) را همبر قرآن و همسان کتاب خدا معرّفی کرده است؛ یعنی: علی (علیه‌السّلام) است که باید الگو، پیشوا و راهبر باشد و اوست که باید سخن نهایی را بگوید، و نه جز او.

سخنان پیامبر درباره امام علی

باید در این سخنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ اندیشید که:
«عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ، وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ». علی با قرآن است و قرآن با او. «عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ، وَ الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ». علی با حق است و حق با علی. «عَلِیٌّ عَلَی الحَقِّ؛ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الحَقَّ، و مَن تَرَکَهُ تَرَکَ الحَقَّ»، «عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَ القُرآنِ، وَ الحَقُّ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ». علی بر حق است. هر کس از او پیروی کند، حق را پیروی کرده و هر که او را وا نهد، حق را وا نهاده است. و…

نتیجه

و این همه یعنی: علی (علیه‌السّلام) نمی‌لغزد، نمی‌شکند، کژ نمی‌رود، استوار است، در نهایت سلامت است، مستقیم است، حق‌نگر و حق‌مدار است و…. علی (علیه‌السّلام)، عنوان افتخارآمیز «عصمت» را بر پیشانی دارد و بدین‌سان، مردمان، در الگوگیری، پیروی و هدایت‌جویی از او، در امان‌اند و آیین و دینشان به سلامت است و….
آنچه در این فصل‌بدان اشارت رفت، در ضمنِ متون بسیار، گزارش شده است.

احادیث علم

چنان که اشاره کردیم، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) افزون بر زعامت سیاسی، مرجعیّت فکری امّت را نیز به عهده دارد. بدیهی است که امّت، در گذرگاه زندگانی، با ده‌ها گره فکری، فردی و اجتماعی رو به رو می‌شود. چه کسی باید این گره‌ها را بگشاید و ناپیداها را در برابر دید جامعه بنهد؟ چه کسی باید آیات الهی را تفسیر کند و آموزه‌های دین را بدانان بنمایانَد؟ پیامبر خدا که آیینش را جاودانه شمرده است، مرجعیّت فکری و علمی فردای امّت را در روزی که خود در میان امّت نیست، به چه کسی وا نهاده است؟
احادیث نبوی بسیاری که در منابع کهن پراکنده‌اند و از جمله، حدیث شکوه‌مند: «انَا مَدینَهُ العِلمِ، و عَلِیٌّ بابُها؛ من شهر دانشم و علی، دروازه آن»، نشان‌گر این است که پیامبر خدا، این جایگاه بلند را برای علی (علیه‌السّلام) رقم زده است.
افزون بر این‌که علی (علیه‌السّلام) خود، جوشش شگفتی از درون برای دریافتن و فراگرفتن داشت، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز علاقه شگرفی به آکنده ساختن جان وی از حقایق ربّانی داشت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با جمله: «انَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها؛ فَمَن ارادَ المَدینَهَ فَلیَاتِ البابَ؛ من شهر دانشم و علی، دروازه آن. پس، هر کس قصد ورود به شهر را دارد، از دروازه‌اش بیاید»، نشان داد که دانش راستین در علی (علیه‌السّلام) است و نه جز او.

انتقال اسرار دانش پیامبر به علی

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آخرین لحظات عمرش، علی (علیه‌السّلام) را فرا می‌خوانَد و اسرار دانش خویش را به آن بزرگوار می‌نمایانَد. پس از آن است که علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
«حَدَّثَنی الفَ بابٍ، یَفتَحُ کلُّ بابٍ الفَ بابٍ؛ با من از هزار باب سخن گفت که هر یک، هزار باب بر من گشود.»
و این چنین است که پیامبر خدا فریاد می‌زند:
«انَا دارُ الحِکمَهِ، و عَلِیٌّ بابُها؛ من خانه حکمتم و علی، درِ آن.».
علی (علیه‌السّلام) است آن تنها کسی که در معبر تاریخ توانست بگوید: «از من بپرسید، پیش از آن که مرا نیابید» و علی (علیه‌السّلام) است که اصحاب، بر سرِ بی‌مانندی او در دانش، اختلافی ندارند و خود می‌فرماید:

کلام ائمه درباره علم علی

«وَ اللّهِ ما نَزَلَت آیَهٌ الّا و قَد عَلِمتُ فیمَ نَزَلَت، و اینَ نَزَلَت، و عَلی مَن نَزَلَت؛ انَّ رَبّی وَهَبَ لی قَلباً عَقولاً، و لِساناً ناطِقاً؛ به خدا سوگند، آیه‌ای نازل نشد، جز آن که دانستم درباره چه و در کجا و برای چه کسی نازل شده است. پروردگارم به من قلبی خردمند و زبانی گشاده بخشیده است.»و چه بلند است کلام امام حسن (علیه‌السّلام) که پس از شهادت علی (علیه‌السّلام) فرمود:
«لَقَد فارَقَکُم رَجُلٌ بِالاَمسِ لَم یَسبِقهُ الاَوَّلونَ بِعِلمٍ ولا یُدرِکُهُ الآخِرونَ؛ دیروز، مردی از شما جدا شد که نه پیشینیان به علم او رسیدند و نه پسینیان به علم او خواهند رسید..»
اینها و جز اینها (که بسیارند) همگی نشانگر آن‌اند که پیامبر خدا، با این تأکیدها و ترغیب‌ها، عملاً مرجع فکری آینده امّت و جایگاه جوشش دانش دین را نشان داده است، چنان که صحابه نیز به پیروی از ایشان، به آن، اقرار نموده‌اند.

حدیث دوازده جانشین

از جمله احادیث مهم و شایان تدبّر و توجّه درباره چاره‌اندیشی برای آینده امّت، احادیثی هستند که تعداد جانشینان پیامبر خدا را مطرح می‌سازند. این احادیث که فراوان نقل شده و با طرق مختلف و در نقل‌های گونه‌گون و صحیح آمده‌اند، نشان می‌دهند که خلفای پیامبر خدا دوازده نفرند. یکی از نقل‌ها چنین است:
«لا یَزالُ الدّینُ قائِماً حَتّی تَقومَ السّاعَهُ او یَکونَ عَلَیکُمُ اثنا عَشَرَ خَلیفَهً کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ». این دین، برقرار می‌ماند تا این‌که قیامت برپا شود و تا دوازده خلیفه بر شما فرمان برانند که همگی آنان از قریش‌اند.
و نقل دیگری از آن، بدین‌گونه است:
عَن جابِرِ بنِ سَمُرَهَ قالَ: کُنتُ مَعَ ابی‌ عِندَ النَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَسَمِعتُهُ یَقولُ: «بَعدِی اثنا عَشَرَ خَلیفَهً»، ثُمَّ اخفی صَوتَهُ، فَقُلتُ لِاَبی: مَا الَّذی اخفی صَوتَهُ؟
قالَ: قالَ: «کُلُّهُم مِن بَنی‌هاشِمٍ». جابر بن سمره می‌گوید: با پدرم نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودم. شنیدم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «پس از من، دوازده جانشین خواهند بود». سپس صدایش را آهسته کرد. به پدرم گفتم: آنچه آهسته فرمود، چه بود؟ گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «همگی از بنی‌هاشم‌اند».
و در نقلی دیگر فرمود:
«یَکونُ مِن بَعدِی اثنا عَشَرَ امیراً؛ پس از من، دوازده نفر امیرند.»
با این گفته‌ها، پیامبر خدا چه چیزی را نشان داده است؟ آیا از واقعیّتی که رخ خواهد داد، سخن گفته است، یا از حقیقتی که باید باشد؟ آیا جانشینان خود را در آینه زمان، نشان داده است، یعنی هر آن کس را که بر این مَسند تکیه می‌زند؟ یا بر این حقیقت تکیه کرده است که دوازده نفرند، یعنی باید آنان باشند و نه جز آنان و تا فرجام روزگار، همین و بس؟
گویا تردید نباشد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جانشین معرّفی می‌کند؛ یعنی کسانی را که پای در جای پای او می‌نهند و همچون او بر مردمان، حکم می‌رانند و چنانچه بر مسند خلافت تکیه زنند، چون او خلافت را به پیش خواهند برد، گو این‌که کسانی کوشیده‌اند تا بر این کلام الهی پیامبر خدا، مصداق‌هایی بتراشند. ابو جعفر بن محمّد بن سلامه اَزْدی طحاوی، بر این باور است که مراد از جانشینان، معاویه و فرزندش یزید و… هستند.
بر اساس این تفسیر، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اینان را خلفای خود، معرّفی می‌کند که مردم، سخن آنان را بشنوند و از آنان اطاعت کنند!. .. از یزید! از عبد الملک بن مروان! باید گفت:
«کَبُرَتْ کَلِمَهً تَخْرُجُ مِنْ اَفْوَ هِهِمْ اِن یَقُولُونَ اِلَا کَذِبًا؛ سخنی بزرگ از دهانشان بر می‌آید. جز دروغ نمی‌گویند».

جانشینانی ستم پیشه

چگونه می‌توان تصوّر کرد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، پیام‌آور کرامت، شرف، آزادی، صداقت و قداست، برای خود، جانشینانی ستم پیشه، فسادگستر، تیره جان و جنایت پیشه معرّفی کند؟ (نگاشته محمّد بَیّومی مهران، از نویسندگان بزرگ اهل سنّت مصر و استاد دانشگاه اسکندریه که جنایات معاویه، یزید، عبد الملک و… را بر اساس متون تاریخی، نمایانده و آن‌گاه این سؤال را در پیش دید خواننده نهاده است که: آیا با این همه، اینان خلفای پیامبرند؟! )
بدون هیچ تردیدی، اگر کسی اصل روایت را بپذیرد (که چاره‌ای جز آن نیست)، باید به تفسیر شیعه اقرار کند که اینان، علی (علیه‌السّلام) و فرزندان او هستند؛ همان کسانی که در برخی از روایاتِ پیامبر خدا، با اسم و به صراحت، یاد شده‌اند؛ چرا که:
۱. آنان دوازده نفر و شناخته شده‌اند، منطبق با حدیث؛
۲. ائمّه، از قریش‌اند و آنان نیز از قریش؛
۳. دیدیم که ذیل برخی از روایت‌ها، جمله: «همگی از بنی‌هاشم‌اند» بود. آنان نیز چنین‌اند و همه از بنی‌هاشم. مؤیّد این حقیقت، کلام بلند علی (علیه‌السّلام) است:
«انَّ الاَئِمَّهَ مِن قُرَیشٍ غُرِسوا فی هذَا البَطنِ مِن‌هاشِمٍ، لا تَصلُحُ عَلی سِواهُم، و لا تَصلُحُ الوُلاهُ مِن غَیرِهِم». امامان، از قریش‌اند؛ چرا که درخت امامت را در خاندان بنی‌هاشم کِشته‌اند، و دیگران، درخور آن نیستند و جز آنان، کسی صلاحیّت امامت ندارد؛
۴. آنان از اهل‌بیت پیامبرند و در انطباق روشن با آنچه در صفحات پیشین آوردیم و متون بسیار آن، گزارش خواهد شد؛
۵. نام‌های آن بزرگواران، به دقّت، یاد شده است و چنان که اشاره کردیم، دقیقا با آنچه از امامان (علیه‌السّلام) در تفسیر این جمله آمده، منطبق است؛
۶. بر اساس روایات بسیار، پیامبر خدا، به تداوم امامت حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) تا قبل از قیامت، تصریح کرده است؛ همو که آخرین امام از سلسله دوازده گانه امامان شیعه است.

برخی از روایات‌

برخی از این روایت‌ها چنین‌اند:
«المَهدِیُّ مِنّا اهلَ‌البَیتِ یُصلِحُهُ اللّهُ فی لَیلَهٍ؛ مهدی، از ما اهل‌بیت است. خدا، کار او را در شبی سامان می‌دهد.»
«المَهدِیُّ مِن عِترَتی مِن وُلدِ فاطِمَه؛ مهدی، از عترت (خانواده) من، از فرزندان فاطمه است.» (جالب توجّه است که ابو‌داوود، روایت مورد بحث (اثنا عشر خلیفه) را در کتاب المهدی آورده است.)
«لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا الّا یَومٌ لَبَعَثَ اللّهُ (عزَّوجَلَّ) رَجُلاً مِنّا یَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً؛ اگر از دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدای (عزّوجلّ) مردی از ما را بر می‌انگیزد تا آن را از عدالت، پر کند، همان‌گونه که از ستم، پر شده است.»
«لا تَقومُ السّاعَهُ حَتّی یَلِیَ رَجُلٌ مِن اهلِ بَیتی یُواطِئُ اسمُهُ اسمی؛ قیامت، برپا نمی‌شود تا آن‌که مردی از اهل‌بیتم که هم‌نام من است، پیشوا شود.»
«الاَئِمَّهُ بَعدِی اثنا عَشَرَ؛ تِسعَهٌ مِن صُلبِ الحُسَینِ، وَ التّاسِعُ مَهدِیُّهُم؛ امامانِ پس از من، دوازده نفرند که نُه تن از نسل حسین‌اند و نهمین آنان، مهدی آنان است.»

نکته نخست

اکنون، در این باره و در تکمیل و تعمیم سخن، نکات دیگری می‌آوریم:
چنان‌که اشاره کردیم، حدیث «دوازده جانشین» یا «دوازده امیر» به روایت جابر بن سمره، حدیثی مشهور با طرق مختلف و نقل‌های گونه‌گون است که بیشترین کسانی که آن را گزارش کرده‌اند، بر این باورند که پیامبر خدا آن را در «حجه البلاغ» فرموده است.
جستجوی دقیق نقل‌های مختلف و گزارش‌های گونه‌گون، روشن می‌کند که پیامبر خدا، این سخن را در دو مکان فرموده است:
۱. مسجد النبی. بر اساس نقل مسلم و احمد بن حنبل، روایت جابر، بدین‌گونه است:
در شامگاه روز جمعه‌ای که اسلمی سنگسار شد، شنیدم پیامبر خدا می‌گوید: «این دین، هم‌چنان برقرار…».
ماعز بن مالک اسلمی، که در این نقل از او یاد شده، قطعا در مدینه سنگسار شده است.
افزون بر آن، در نقل‌هایی به شنیدن این حدیث در مسجد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصریح شده است، از جمله در این نقل:
با پدرم به مسجد آمدم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خطبه می‌خواند.
که ظاهرا مراد، مسجد النبی است.
۲. حَجّه البلاغ. این نقل نیز از جابر بن سمره است. وی چنین می‌گوید که این سخن را در آن حجّ عظیم و در سرزمین عرفات، شنیده است.

نکته دوم

بهره‌گیری پیامبر خدا از اجتماع عظیم امّت در عرفات، برای علنی کردن این حقیقت، بسی آموزنده است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حدیث ارجمند و سرنوشت ساز «ثقلین» را نیز، از جمله در این جایگاه عظیم و مراسم پرشکوه، اعلام کرده است.
به‌طور کلّی، در این مراسم بزرگ است که «ثقلین»، برای هدایت امّت، همسان و همبر مطرح می‌شوند، مصادیق عترت، روشن می‌گردد و در پایان، «ولایت» به‌عنوان «اکمال دین» رقم می‌خورد و عدم ابلاغ آن، چونان تباه گشتن تمام رسالت، تلقّی می‌گردد. گویا در این جمع، پیامبر خدا نگاهی دوباره به تمام دین و تأکید و تشریحی بر همه آیین دارد و نیز در این واپسین روزهای سفر، تأکید بر «حج» و «ولایت». امام باقر (علیه‌السّلام) در این باره فرمود:
پیامبر خدا، حج گزارد…

نکته سوم

برخی از نقل‌های حدیث، نکته‌ای سؤال انگیز و شایان توجّه دارند. برخی از نقل‌ها، حدیث را تا جمله: «همه از قریش‌اند» دارند. این نقل‌ها گویای آن‌اند که جابر، این جمله را نشنیده است؛ از پدرش سؤال کرده و او نیز گفته است که ادامه کلام، «همگی از قریش‌اند» یا «همگی از بنی‌هاشم‌اند» بوده است. این‌گونه نقل‌ها، سه گونه‌اند:
الف ـ جابر فقط می‌گوید: «سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخنی گفت که نفهمیدم»، یا «سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخنی گفت که بر من پوشیده ماند»، بدون این‌که چرایی این پوشیدگی سخن و شنیده نشدن آن را بیان کند.
ب ـ جابر تصریح کرده است که: «چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صدایش را پایین آورد، من نشنیدم»، یا «سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آهستگی سخنی گفت که من نشنیدم. پس به پدرم گفتم: آنچه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آهسته گفت، چه بود؟» و یا «سپس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صدایش را پایین آورد. پس به پدرم گفتم: شنیدم که پیامبر خدا فرمود: پس از من، دوازده تن امیرند. آنچه آهسته فرمود، چه بود؟ گفت: [این بود:] همگی از قریش‌اند».
ج ـ تصریح شده است که شنیده نشدن کلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای آن بود که غوغا و تشنّج به وجود آمد و کلامِ پیامبر خدا در سر و صدا و فریادهای مردمان، شنیده نشد.
شگفت‌انگیز است این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخن می‌گوید و مخاطبان، بر خلاف امر صریح الهی: «لَا تَرْفَعُواْ اَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی؛ صداهایتان را از صدای پیامبر، بالاتر مبرید»، صدای خویش را چنان بلند می‌سازند که سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، در میان آن غوغا نامعلوم می‌گردد و راوی، آن را نمی‌شنود و برای آگاهی از ادامه کلام، به دیگران پناه می‌بَرَد، تا آن‌که می‌فهمد آن سخن، این بوده است: «همگی از قریش‌اند».

تعبیرهای گونه‌گون این معنا

تعبیرهای گونه‌گون این معنا، چنین است:
سپس مردم، هم‌همه کردند و سخن گفتند و من، کلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از «همگی» نفهمیدم.
سخنی گفت که مردم نگذاشتند بشنوم.
سپس سخنی گفت که مردم نگذاشتند بشنوم. پس به پدرم (یا پسرم) گفتم: سخنی که مردم نگذاشتند بشنوم، چه بود؟ گفت [این بود]: «همگی از قریش‌اند».
مردم، داد و فریاد کردند و من نشنیدم که چه گفت.

نکاتی در روایت جابر

درنگریستن و تأمّل در آنچه آوردیم، پژوهنده را به نکاتی رهنمون خواهد شد که خالی از فایده نیستند:
۱. نشان می‌دهد که ماجرای خلافت و سرنوشت آینده امّت، بسی حسّاسیت برانگیز بوده است. هم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، چون به جان کلام می‌رسد، آهنگ آن را فرو می‌آورد، هم مردم، چون می‌شنوند، واکنش نشان می‌دهند و جنجال می‌کنند و به پذیرش آن، تن نمی‌دهند.
۲. این‌که برخی روایات، «فرو کاستن کلام» و برخی، «جنجال و غوغا» را آورده‌اند، بعید نمی‌نماید که هر کدام از این تعبیرها، با موردی از نقل، مرتبط باشد. جابر، تصریح می‌کند که در مسجد، چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صدایش را پایین آورد، نفهمیدم و در حدیثِ نقل شده در مسند احمد بن حنبل، تصریح دارد که چون مردم جنجال کردند، نشنیدم.
۳. شایان توجّه، این‌که در نقلی آمده است: چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صدایش را آهسته کرد، فرمود: «همگی از بنی‌هاشم‌اند».
بعید نیست که ادامه کلام، به واقع، «همگی از بنی‌هاشم‌اند» بوده که این‌گونه غوغا آفریده و بسیاری از شنیدن آن، فریاد برآورده و بدان تن نداده‌اند. نکته‌ای که این موضوع را استوارتر می‌نمایاند، این است که در صحنه‌سازی سقیفه و در مشاجره‌های آن روز، سیاست بازان، به این سخن، استناد نکردند و نگفتند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «همگی از قریش‌اند»، با آن‌که این سخن، می‌توانست کارساز باشد.
از این‌رو می‌توان گفت که ادامه کلام، «همگی از بنی‌هاشم‌اند» بوده است و بعدها و به هنگام تدوین آثار، مصلحت، چنان دیده شده که «همگی از بنی‌هاشم‌اند»، به «همگی از قریش‌اند» تغییر یابد.
به هر حال، این حدیث، با نقل‌های بسیار و طرق گونه‌گونی که مورد تأیید محدّثان اهل‌سنّت نیز قرار گرفته است، هیچ پیامی جز گزارش ولایت علی (علیه‌السّلام) و فرزندانش ندارد و تصریحی بر خلافت علی (علیه‌السّلام) پس از پیامبر خداست و نیز تأکیدی بر سیاست عظیم و استوار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در تعیین آینده حاکمیت و پیشوایی امّت.

حدیث سفینه

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سررشته امور را در میان امّت به دست دارد. دامنه جامعه اسلامی، هنوز چندان گسترده نیست. با این حال، این جامعه نوپای کوچک، با مسائل بسیاری از درون و بیرون مواجه است: مسائلی انحراف آفرین و دگرگونگر. جریان نفاق در درون جامعه، شکل گرفته و ارتداد برخی، در همان جامعه، صورت گرفته است و….
پیامبر خدا به روزها و روزگاری می‌اندیشد که مشعل فروزان حیاتش خاموش می‌شود، امّا امّت، باید راه را ادامه دهند.
آنچه آوردیم، چاره‌اندیشی برای فردا و فرداهاست، در هنگامه شعله‌ور گشتن آتش فتنه و به خروش آمدن امواج گم‌راهی‌ها و… و در همین سمت و سوست کلام بلند و والا و روشن‌گر دیگرِ پیامبر خدا؛ آن‌که به «حدیث‌سفینه» شهره است و یکی از نقل‌های آن، چنین است:
«الا انّ مثل اهل‌بیتی فیکم مثل سفینه نوح؛ من رکبها نجا، و من تخلّف عنها هلک؛ ‌هان! مَثَل اهل بیتم در میان شما، هم‌چون کشتی نوح است. هر کس به آن در آید، نجات یابد و هر کس از آن بازماند، هلاک گردد.»

تشبیه در حدیث سفینه

چه تشبیه بیدارگر و تنبّه آفرینی!
پیامبر خدا به فتنه‌گری‌ها، آتش افروزی‌ها و جریان سازی‌ها در آینه زمان می‌نگرد و این همه را به امواج خروشان و غول‌پیکر دریا، همانند می‌سازد؛ امواجی که هر کس در کام آنها قرار گیرد، غرق شود و هر آن که در معرضش باشد، تباه گردد. چه‌بسا کسانی به پندارِ رهایی از این امواج بلند، پناه‌گاهی پنداری جویند و بدان‌جا در آیند؛ امّا امواج فراز آیند و آنان را در کام خود، فرو برند.
پس امّت، باید هشیار و بیدار باشد، که تنها راه نجات، در آمدن به «سفینه» اهل‌بیت (علیه‌السّلام) است و چنگ زدن به آموزه‌های آنان.
و شگفتا از تحقّق آن امواج و به وجود آمدن پناهگاه‌های پنداری برای مردمان، پناهگاه‌هایی چون: عالم نماها، فرقه‌ها، جریان‌ها و… تا مگر مردمان، بدان سوی‌ها روانه شوند و از در آمدن به کشتی نجات حقیقی، بازمانند.

دلالت حدیث

در دلالت این حدیث بر وجوب اطاعت از اهل‌بیت (علیه‌السّلام) تردیدی نیست. مگر می‌شود خردمندی، امواج خروشان را بنگرد و در رهایی‌جویی از آنها تردید کند؛ امواجی که در کام آنها افتادن، همان است و غرق شدن، همان!
دیگر آن‌که پیامد قطعی این روی آوردن به سفینه، هدایت‌یافتگی و رهایی از امواج تباهی آفرین است. دیگر آن‌که این سفینه، نجات‌بخش است. پس این عزیزان، معصوم‌اند و به دور از خطا و…

حدیث ثقلین

از جمله چاره‌اندیشی‌های پیامبر خدا برای آینده امّت و جلوگیری از گسترش ضلالت و جهالت و حیرت در جامعه، تلاش برای تعیین مرجع علمی و نشان دادن جهت‌گیری استوار برای حرکت‌های فکری و بیان چگونگی تفسیر قرآن و مکتب و سرچشمه آن است. شاید این حقیقت، روشن‌ترین‌ گونه خود را در «حدیث ثقلین» نشان داده است.
حدیث ثقلین، با محتوایی واحد و گونه‌های بیانی مکرّر، بارها و بارها به وسیله پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مکان‌های مختلف: عَرَفه، مسجد خَیف، غدیر خُم، حجره شریفش به هنگام شدّت بیماری در آخرین لحظات زندگانی و… بیان شده است.
افزون بر اهل‌بیت (علیه‌السّلام)، بسیاری از صحابیان نیز آن را گزارش کرده‌اند و کسانی بسیار از تابعیان و عالمان، بر استواری آن، تأکید ورزیده‌اند. یکی از گونه‌های مختلف نقل این حدیث، چنین است:
«انّی تارِکٌ فیکُم ما ان تَمسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدی، احَدُهُما اعظَمُ مِنَ الآخَرِ؛ کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ الَی الاَرضِ، و عِترَتی اهلُ‌بَیتی، و لَن یَتَفَرَّقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ، فَانظُروا کَیفَ تَخلُفونی فیهِما». من، در میان شما چیزی به یادگار می‌نهم که پس از من تا وقتی بدان چنگ درزنید، هرگز گم‌راه نگردید. یکی از آن دو، بزرگ‌تر از دیگری است: کتاب خدا، که ریسمانی کشیده شده از آسمان به زمین است، و عترتم، اهل‌بیتم. هرگز این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض [کوثر]، بر من وارد آیند. پس بنگرید در نبودنِ من، چگونه با آن دو رفتار می‌کنید.
این، کلامی است شکوه‌مند، منقبتی است بزرگ، فضیلتی است بی‌نظیر، هدایتی است سعادت آفرین، رهنمودی است ضلالت زدا و…!

مرجعیت بخشیدن به اهل‌بیت

نکته اوّل که مهم‌ترین نکته است این‌که کلام رسا و گویای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌نمایانَد و هیچ تردیدی را برنمی‌تابد، مرجعیّت بخشیدن به اهل‌بیت (علیه‌السّلام) و وجوب پیروی از آنان در اقوال، افعال و… است.
بر این حقیقت والا، بسیاری از عالمان، تصریح کرده‌اند. از جمله، متکلّم بزرگ اهل‌سنّت، سعد‌الدین مسعود بن عمر تفتازانی می‌گوید:
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنان را در این‌که چنگ‌زدن به آنها رهایی بخشِ از گم‌راهی است، با کتاب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.