پاورپوینت کامل اختلاف آرای فقهای مذاهب اسلامی در نماز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اختلاف آرای فقهای مذاهب اسلامی در نماز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اختلاف آرای فقهای مذاهب اسلامی در نماز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اختلاف آرای فقهای مذاهب اسلامی در نماز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل اختلاف آرای فقهای مذاهب اسلامی در نماز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

کلیدواژه: اهل بیت، اهل سنّت، نماز.

پرسش: چرا پیروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) و اهل سنّت در شماری از مسائل مربوط به نماز، مانند: چگونگی وضو، اذان و اقامه، تکتّف، آمین گفتن بعد از سوره حمد، قنوت و…اختلاف نظر دارند؟

فهرست مندرجات

۱ – مقدمه
۲ – دو مورد اختلاف در موضوع وضو
۲.۱ – سمت و سوی شستن دست‌ها
۲.۲ – مسح پاها یا شستن آنها
۲.۲.۱ – روایت عبداللَّه بن عمرو
۲.۳ – نقد دلیل نصب ارجلکم
۲.۳.۱ – قرائت مجرور ارجلکم
۲.۳.۲ – قرائت منصوب ارجلکم
۳ – اذان
۳.۱ – گفتن الصلاه خیر من النوم
۴ – گفتن حیّ علی خیر العمل
۵ – تکتّف
۵.۱ – نوپدید بودن تکتّف
۵.۱.۱ – روایت ابو‌حمید ساعدی
۵.۱.۲ – روایت حماد بن عیسی
۵.۲ – منشأ پیدایش تکتّف در نماز
۵.۳ – ضعف دلایل سنّت بودن تکتّف
۶ – بلند خواندن بسم اللَّه
۶.۱ – در سنّت نبوی
۶.۲ – در عمل صحابه
۶.۳ – تغییر سنت جهر به بسمله
۶.۴ – ستیز اهل بیت با بدعتها
۷ – آمین گفتن
۷.۱ – مستند رأی شیعه
۸ – قنوت
۹ – نشستن پس از سجده دوم
۱۰ – قصر نماز در سفر
۱۰.۱ – نماز قصر در قرآن
۱۱ – رخصت یا عزیمت بودن قصر نماز
۱۱.۱ – ادلّه معتقدان به رخصت
۱۱.۲ – قصر نماز در مذهب اهل بیت
۱۱.۳ – پایه‌گذار اتمام نماز در سفر
۱۲ – جمع میان دو نماز
۱۲.۱ – جمع بین دو نماز در سنّت پیامبر
۱۲.۱.۱ – تأویل این روایات توسط اهل سنت
۱۲.۱.۲ – پاسخ تأویلات اهل سنت
۱۲.۱.۳ – خلاصه سخن
۱۳ – پانویس
۱۴ – منبع

مقدمه

با توجّه به این که افزون بر کتاب خدا (قرآن)، سیره و سنّت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معیار بررسی و داوری میان دیدگاه‌های اختلافی است، اگر مشخّص شود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چگونه وضو می‌گرفته و چگونه نماز می‌گزارده، این اختلافات دیگر جایی نخواهند داشت.
هرچند تبیین چگونگی نماز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با توجّه به حوادثی که در این باره، پس از ایشان پدید آمد، نیازمند پژوهش‌های دامنه‌دار است، لیکن ما در این جا تنها به مهم‌ترین نکات در باره چگونگی نماز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و به همین مناسبت، به چگونگی وضو و اذان ایشان اشاره کوتاهی خواهیم کرد.

دو مورد اختلاف در موضوع وضو

ملاحظه آرای فقهای مذاهب اسلامی، از بروز چندین اختلاف در موضوع وضو حکایت می‌کند که برای رعایت اصل اختصار، ما تنها به دو مورد از آنها نگاهی خواهیم داشت:
نخست. سمت و سوی شستن دست‌ها،
دوم. مسح یا شستن پاها.
ابتدا شایسته است تنها آیه قرآنی مربوط به وضو، ملاحظه گردد:

«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا قُمتُم اِلَی الصَّلاهِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ اَیدِیَکُم اِلَی المَرافِقِ وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ اَرجُلَکُم اِلَی الکَعبَینِ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که به نماز می‌ایستید، صورت و دست‌ها را تا آرنج بشویید و سر و پاها را تا مفصل‌ها [یا برآمدگی پشت پا] مسح کنید!»

سمت و سوی شستن دست‌ها

در حدیثی، از امام باقر (علیه‌السّلام) وضوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این گونه نقل شده است:

«عُمَرُ بنُ اُذَینَهَ عَن زُرَارَهَ وَ بُکَیرٍ اَنَّهُمَا سَالَا اَبَا جَعفَرٍ (علیه‌السّلام) عَن وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فَدَعَا بِطَستٍ اَو تَورٍ فِیهِ مَاءٌ، فَغَمَسَ یَدَهُ الیُمنَی، فَغَرَفَ بِهَا غُرفَهً، فَصَبَّهَا عَلَی وَجهِهِ، فَغَسَلَ بِهَا وَجهَهُ، ثُمَّ غَمَسَ کَفَّهُ الیُسرَی، فَغَرَفَ بِهَا غُرفَهً، فَاَفرَغَ عَلَی ذِرَاعِهِ الیُمنَی، فَغَسَلَ بِهَا ذِرَاعَهُ مِنَ المِرفَقِ اِلَی الکَفِّ لَا یَرُدُّهَا اِلَی المِرفَقِ، ثُمَّ غَمَسَ کَفَّهُ الیُمنَی، فَاَفرَغَ بِهَا عَلَی ذِرَاعِهِ الیُسرَی مِنَ المِرفَقِ وَ صَنَعَ بِهَا مِثلَ مَا صَنَعَ بِالیُمنَی، ثُمَّ مَسَحَ رَاسَهُ وَ قَدَمَیهِ بِبَلَلِ کَفِّهِ لَم یُحدِث لَهُمَا مَاءً جَدِیداً؛ عمر بن اذینه، از زراره و بکیر (که از امام باقر (علیه‌السّلام) در باره وضوی پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرسیدند)، نقل کرده است که ایشان کاسه آبی خواست. پس دست راست خود را در آن فرو برد و مشتی آب برگرفت و بر صورت خود ریخت و با آن صورتش را شست. سپس دست چپ خود را در آن فرو برد و مشتی آب برداشت و بر دست راست خود ریخت و با آن از آرنج تا کف دستش را شست، در حالی که دست خود را به سوی آرنج نمی‌کشید. آن گاه دست راستش را در آن فرو برد و مشتی آب برداشت و بر دست چپ خود از آرنج ریخت و با آن چنان کرد که با دست راستش کرده بود. سپس سر و پاهایش را با رطوبت کف دستش مسح کرد و آب دیگری را برای آن به کار نگرفت.
بر پایه این روایت و نظایر آن، پیروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) معتقدند که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در وضو، دستان مبارک خود را از بالا به پایین یعنی از آرنج تا نوک انگشتان می‌شست و این، بِدان معناست که آیه وضو به دست پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تفسیر شده است. ضمناً این نکته در باره آیه وضو قابل توجّه است که اصولاً مخاطبان از ظاهر عباراتی نظیر آیه وضو، محدوده انجام عمل مورد نظر را برداشت می‌نمایند. آن‌گاه در مقام عملی کردن آن خواسته، معمولاً از بالا به پایین اقدام می‌کنند. مثلاً اگر پزشک بگوید: پایت را تا زانو با آب سرد بشوی، یا صاحب خانه بگوید: دیوارهای این اتاق را تا سقف رنگ‌آمیزی کن، به طور طبیعی، هر یک از بیمار و رنگ کار، سخن گوینده را بر تعیین محدوده مورد نظر او حمل می‌کند و در نتیجه آنچه را که به دلیل آسان‌تر بودن یا عوامل دیگر، به صورت ناخودآگاه در میان مردم معمول است، انجام می‌دهد، یعنی شستن پاها و رنگ آمیزی کردن دیوارها از بالا به پایین. و چه بسا هرگز این مطلب به ذهن‌شان خطور نکند که پزشک و صاحب خانه با گفتن «تا زانو» و «تا سقف» درصدد تعیین سمت و سوی عمل خواسته شده و نقطه انتهایی انجام آن بوده است.
اما به هر تقدیر، آنچه در نزد پیروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) این برداشت قرآنی را قطعیت می‌بخشد، احادیث معتبری هستند که بر انجام دادن وضو از آرنج به سوی سرِ انگشتان دلالت می‌کنند. در مقابل، تمام مذاهب اهل سنّت، شستن دست‌ها در وضو را به هر صورتی که باشد، کافی دانسته، هر چند به نظر آنان، شروع از سرِ انگشتان به سوی آرنج، افضل است.

مسح پاها یا شستن آنها

بر پایه حدیثی که از امام باقر (علیه‌السّلام) در توصیف وضوی پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد، ایشان پاهای خود را مسح می‌فرمود. این مطلب در حدیث زیر که منابع حدیثی اهل سنّت آن را نقل کرده‌اند نیز تایید شده است:

«عَبّاد بن تَمیم عن ابیه: رَاَیتُ رَسولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَتَوَضَّاُ و یَمسَحُ بِالماءِ عَلی رِجلَیهِ؛ عبّاد بن تمیم، به نقل از پدرش می‌گوید: پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیدم که وضو می‌گرفت و با آب، پاهایش را مسح می‌کرد.
هم‌چنین در حدیث عبد اللَّه بن عمرو بن العاص که به زعم اهل سنّت، مستند شستن پا در وضوست و ما به زودی به نقل و نقد آن خواهیم پرداخت، با عبارت «فَجَعَلنا نَمسَحُ عَلی ارجُلِنا» اعتراف شده که روش معمول پیش از آن، مسح پاها بوده است.
بر این اساس، اهل بیت (علیهم‌السّلام) و پیروان آنان به پیروی پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، مسح پاها را از واجبات وضو دانسته و شستن آنها را ناروا می‌شمارند. پژوهش دقیق متون و دوره‌های تاریخی نشان داده است که شستن پاها در وضو، تا سالیانی پس از رحلت پیامبر گرامی و لااقل تا پایان دوران دو خلیفه نخست و‌ اندکی از دوره خلیفه سوم مطرح نبوده؛ امّا عثمان، تلاش ویژه‌ای جهت جای‌گزین ساختن روش جدید وضو نموده که در آن، پاها باید به جای مسح شدن شسته شوند. شاهد این سخن، فقدان کمترین گزارش از بروز اختلاف میان مسلمانان در باره مسح پا در وضو در دوره دو خلیفه نخست است، به گونه‌ای که حتّی یک روایت نیز از خلیفه اوّل و دوم با انگیزه انجام وظیفه حاکم اسلامی در دفاع از سنّت‌نبوی و تبیین چگونگی وضوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نکوهش پایه گذاران روش جدید در وضو، صادر نشده است. چنین روایتی، نه تنها از دو خلیفه، بلکه از راویان پُرروایتی هم‌چون ابو هریره که در هر خُرد و کلانی روایاتی را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده‌اند نیز حکایت نشده است، چنان‌که عبد اللَّه بن عمر، ابو سعید خدری، جابر بن عبد اللَّه، عبد اللَّه بن مسعود و ده‌ها صحابی نام آشنا و پُر روایت دیگر نیز مطلقاً روایتی را در باره «وضوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با شستن پا» نقل نکرده و کمترین هشداری نسبت به التزام به روش اصیل نبوی در وضو، از خود بروز نداده‌اند. این، خود به خوبی نشان می‌دهد که در میان معاصران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به خاطر مشاهده وضوی چندین و چند ساله ایشان (که به گواهی روایات پیشین، مسح پاها بخشی از آن بوده)، در موضوع وضو، اختلافی پدید نیامده است.
در این میان، تنها عثمان بن عفّان، عبد اللَّه بن عمرو بن عاص و دو سه تن دیگر (که روایت‌هایشان با تعارض یا موانع دیگری مواجه است) هستند که برای نخستین بار از وضوی مشتمل بر «شستن پا» سخن گفته و آن را از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حکایت کرده‌اند، و البته شمار روایات عثمان که روایت زیر نیز از جمله آنهاست، بسیار بیشتر از دیگر افراد است:

عن ابن شهاب انّ عطاء بن یزید اخبره انّ حمران مولی عثمان اخبره انّه رای عثمان بن عفّان دعا باناء، فافرغ علی کفّیه ثلاث مرار، فغسله، ثمّ ادخل یمینه فی الاناء، فمضمض و استنشق، ثمّ غسل وجهه ثلاثاً و یدیه الی المرفقین ثلاث مرار، ثمّ مسح براسه، ثمّ غسل رجلیه ثلاث مرار الی الکعبین، ثمّ قال: قال رسول اللَّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): مَن تَوَضَّاَ نَحوَ وُضوئی هذا، ثُمَّ صَلّی رَکعَتَینِ لا یُحَدِّثُ فیهِما نَفسَهُ غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ؛ ابن شهاب می‌گوید: عطاء بن یزید به او خبر داده که حمران وابسته عثمان به او خبر داده که وی عثمان بن عفّان را دیده که کاسه آبی خواست و سه بار بر کف دستان خود آب ریخت و آنها را شست. سپس دست راست خود را درون کاسه برد و مضمضه و استنشاق کرد. آن‌گاه سه بار صورت خود و دستانش را تا آرنج شست. سپس سر خود را مسح کرد و سه بار پاهایش را تا غوزک شست و گفت: پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: هر کس همانند این وضویم وضو بسازد و سپس دو رکعت نماز بخواند و در آن با خود سخن نگوید، گناهان پیشین او بخشیده می‌شوند.

روایت عبداللَّه بن عمرو

روایت صحیح بخاری از عبد اللَّه فرزند عمرو بن العاص در باره شستن پاها در وضو، این چنین است:

تخلّف [عنّا] النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی سفره سافرناها، فادرکنا و قد ارهقتنا الصلاه و نحن نتوضّا، فجعلنا نمسح علی ارجلنا، فنادی باعلی صوته: وَیلٌ لِلاَعقابِ مِنَ النّارِ! مرّتین او ثلاثاً؛ در سفری بودیم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ما عقب ماند و سپس به ما رسید، در حالی که زمان نماز فرا رسیده بود و ما وضو می‌گرفتیم و پاهایمان را مسح می‌کردیم. پس با صدای کاملاً بلند، دو یا سه بار ندا داد: وای از آتش بر پاشنه‌های پا!
این روایت با فرض صحّت، دلالتی بر شستن پا در وضو ندارد و به نظر می‌رسد که ناظر به وضعیت اعراب تازه مسلمان شده‌ای باشد که به دلیل انس با فرهنگ جاهلی، چه بسا به استفاده از پاپوش‌های مناسب خو نکرده بودند، علاوه بر این که شاید به حسب عادات جاهلی، ایستاده نیز بول می‌کردند و طبعاً دچار آلودگی و نجس شدن پاها می‌شدند. از سوی دیگر، به هیچ وجه بعید نیست که در آن شرایط فرهنگی، آنان با همان آلودگی پاهای خود، به نماز می‌ایستادند؛ کاری که می‌توانست نقد هدایتگرانه پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را متوجّه خود سازد.
بر این اساس، فرموده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را باید تلاشی در راستای اصلاح این عادت ناپسند و تشویق به سمت تطهیر پاهای آلوده، در آستانه نماز ارزیابی کرد. اما این که «مسح پا» که به تصریح راوی تا آن روز، جزئی از وضو بوده، با این سخن پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جای خود را به «شستن پا» داده باشد، ادّعایی است که بیش از پندار راوی، مؤیّد دیگری ندارد و دلالتی در روایت فوق نسبت به آن، به چشم نمی‌خورد.
گفتنی است در تأکید بر سنّت نبوی در مسح کردن پاها در وضو، آیه وضو (که در ابتدای این پژوهش آوردیم) نیز آشکارا به مسح پاها و نه شستن آنها فرمان می‌دهد.
این، در حالی است که اهل سنّت، افزون بر روایات عثمان و برخی افراد دیگر که ادّعا کرده‌اند پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در وضو، پاهای خود را می‌شسته، اِعراب نصب واژه «ارجُلَکم (پاهایتان)» در آیه وضو را مستند قرآنی خود قرار داده و آن را نشانه عطف این کلمه بر واژه منصوب «وُجوهَکم (صورت‌هایتان)» دانسته‌اند. طبعاً در این فرض، حکم شستن صورت به معطوفٌ علیه یعنی پاها نیز سرایت می‌کند.

نقد دلیل نصب ارجلکم

از نظر مفسّران و فقیهان شیعی، اعراب نصب کلمه «ارجلَکم»، دلالتی بر شستن پاها در وضو ندارد؛ زیرا:

قرائت مجرور ارجلکم

اوّلاً: کلمه «ارجلکم» توسط قاریان متعدّدی هم‌چون: ابن‌کثیر، حمزه، ابو‌عمرو و عاصم در روایت ابو‌بکر از او، مجرور خوانده شده است. در این صورت، بی‌تردید، «ارجلکم»، معطوف بر «رؤوسکم (سرهایتان)» بوده و حکم مسح سر به پاها سرایت داده می‌شود.

قرائت منصوب ارجلکم

در قرائت‌هایی که «ارجلَکم» منصوب است مانند قرائت نافع، ابن‌عامر و عاصم در روایت حفص از او، نیز هم‌چنان حکم پاها مسح است؛ زیرا «ارجلَکم»، عطف بر محلّ نصب «رؤوسکم» است.
توضیح، این‌که: واژه «امسحوا» به خودی خود، متعدّی است و برای منصوب ساختن مفعول خود، نیازمند حرف جر نیست. بر این اساس، «با» ی افزوده شده به واژه «رؤوسکم»، به اصطلاح، «با» ی تبعیضیّه است که نشان می‌دهد مسحِ بخشی از سر، کافی است، چنان‌که پیروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) به تبعیّت از خاندان رسالت، مسح سر را چنین انجام می‌دهند. بنا‌بر‌این، کلمه «رؤوسکم» در محلّ نصب است و منصوب شدن «ارجلَکم»، ناشی از عطف آن بر محلّ یاد شده است. فخر رازی در تفسیر خود، ذیل آیه وضو، این ترکیب را پذیرفته و آن را مذهب مشهور نحویان خوانده است. (گفتنی است فخر رازی با وجود اعتراف به این که آیه وضو بر مسح پاها دلالت دارد، هم‌چنان به شستن پاها معتقد است. وی دلیل خود را روایاتی می‌داند که اهل سنّت در این باره، نقل کرده‌اند.) از سوی دیگر، حسب قواعد دانش نحو، با وجود عامل اِعرابی نزدیک‌تر، تا قرینه‌ای نباشد، روا نیست اِعراب کلمه‌ای را تحت تأثیر عامل دورتر بدانیم. از این‌رو در آیه وضو، کلمه «فامسحوا» که به «رؤوسکم» نزدیک‌تر است، مجالی را برای تأثیرگذاری عامل دورتر یعنی «فاغسلوا» باقی نمی‌گذارد. از این‌رو، از ابن‌عبّاس چنین نقل شده است که:

«اِنّ الناسَ ابَوا الّا الغَسلَ و لا اجِدُ فی کتابِ اللَّه الّا المَسحَ؛ مردم [در اثر تبلیغات صورت گرفته] جز شستن [پاها] را نپذیرفتند، در حالی که در کتاب خدا، جز مسح [پاها] را نمی‌یابم.»
هم‌چنان که در باره وی، گفته شده است که:

«کان یقول: الوُضوءُ غَسلتانِ و مَسحَتانِ؛ همواره می‌گفت: وضو، دو شستن و دو مسح دارد.

اذان

اذان، علاوه بر یادآوری وظیفه فردی، یک شعار سیاسی – اجتماعی نیز هست. از این رو شایسته است که در جوامع اسلامی، هر شب و روز، شعار توحید و نفی شرک و دعوت به ارزش‌های دینی با صدای بلند تکرار شود. با این همه و با وجود اهتمام پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، متاسفانه پس از رحلت ایشان، اذان در معرض تغییراتی قرار گرفت و برخی بندهای آن به اتکای برداشت‌های فردی، کاسته یا افزوده شد.
گفتنی است بر پایه آموزه‌هایی که از امامان اهل بیت (علیهم‌السّلام) به ما رسیده، در شبی که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به معراج برده شد، همزمان با رسیدن به بیت المعمور و فرا رسیدن وقت نماز، جبرئیل، اذان و اقامه گفت و فرشتگان و پیامبران، به امامت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به نماز ایستادند. امام باقر (علیه‌السّلام) نیز بندهای اذان جبرئیل را به همان گونه و ترتیب، به شیعیان خود آموخته است.
از آن پس، پیامبر خدا بلال را برای گفتن اذان، با همان بندهای مشخّص، مأمور ساخت و او نیز تا پایان حیات ایشان، آن اذان را ندا می‌داد.

گفتن الصلاه خیر من النوم

آیا گفتن عبارت «الصلاه خیرٌ من النوم» که از آن با عنوان «تثویب» یاد می‌شود، در اذان نماز صبح در روزگار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سابقه داشته است؟
در پاسخ باید گفت: هر چند شماری از روایات اهل سنّت، آن را آموزش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و برخی دیگر، آن را اقدام بلال دانسته‌اند که به تأیید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیده و از اجزای اذان گردیده است، لیکن هیچ یک از روایات مورد اشاره، از سند صحیح و قابل اعتمادی برخوردار نیستند تا بتوانند اثبات کنند که این عبارت، جزء اذان دوران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است.
در مقابل، شماری از احادیث اهل بیت (علیهم‌السلام)، گویای آن‌اند که این جمله پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به اذان افزوده شده است. همسو با این روایات، برخی روایات اهل سنّت نیز بندِ یاد شده را به دستور و یا تأیید خلیفه دوم، مستند کرده‌اند. از جمله، دارقُطْنی در کتاب سنن خود با دو سند، چنین نقل کرده است:

«عن ابن عمر، عن عمر انّه قال لموذّنه: اذا بلغت «حیّ علی الفلاح» فی الفجر، فقل: الصلاه خیر من النوم، الصلاه خیر من النوم. ابن عمر نقل می‌کند که عمر به مؤذّن خود گفت: در اذان صبح، هر گاه به «حیَّ علی الفلاح» رسیدی، بگو: «الصلاه خیر من النوم، الصلاه خیر من النوم».
در الموطّا مالک نیز آمده است:

«انّ المؤذّن جاء الی عمر بن الخطّاب یؤذنه لصلاه الصبح فوجده نائماً. فقال: الصلاه خیر من النوم، فامره عمر ان یجعلها فی نداء الصبح؛ مؤذّن، نزد عمر بن خطّاب آمد تا او را برای نماز صبح، خبر کند. دید که خوابیده است. گفت: «الصلاه خیر من النوم؛ نماز، از خواب، بهتر است». عمر به او دستور داد که از آن پس، این جمله را در اذان صبح بگوید.»
در المصنَّف عبد الرزّاق آمده است:

«ابن جریج قال: اخبرنی عمر بن حفص انّ سعداً اوّل من قال: الصلاه خیر من النوم فی خلافه عمر….فقال: بدعه ثم ترکه و انّ بلالاً لم یؤذن لعمر؛ ابن جُرَیج گفت: عمر بن حفص به من خبر داد که سعد [مؤذّن]، نخستین کسی بود که گفت: «الصلاه خیر من النوم» و این، در خلافت عمر بود…. [عمر] گفت: بدعت است؛ امّا بعدها آن را آزاد گذاشت. بلال برای عمر، اذان نگفت.»
در جامع المسانید نیز که در بر گیرنده روایات ابو‌حنیفه است، چنین آمده است:

«عن ابراهیم، قال: سالته عن التثویب فقال: هو ممّا احدثه الناس و هو حسن ممّا احدثوا و ذکر انّ تثویبهم کان حین یفرغ المؤذّن من اذانه «الصلاه خیر من النوم» مرّتین؛ از ابراهیم روایت شده که گفت: از او (ابو‌حنیفه) در باره «الصلاه خیر من النوم» پرسیدم. گفت: این، از چیزهایی است که مردم، [پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)] بدعت نهاده‌اند و در میان چیزهایی که پدید آورده‌اند، چیز خوبی است. او گفته است: چنین بوده که مؤذّن، پس از اتمام اذان، دو بار می‌گفت: «الصلاه خیر من النوم؛ نماز از خواب، بهتر است».
هرچند گزارش‌های متعدّدی حاکی از این است که منشأ تثویب، فرمان و یا تقریر و تأیید خلیفه دوم بوده، لیکن در حدیثی از ابو الحسن (علیه‌السلام)، آغاز تثویب، به بنی‌امیّه نسبت داده شده است. متن حدیث، چنین است:
«الصَّلاهُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ، بِدعَهُ بَنی اُمَیَّهَ وَ لَیسَ ذلِکَ مِن اصلِ الاذانِ وَ لا باسَ اذا ارادَ الرَّجُلُ ان یُنَبِّهَ النّاسَ لِلصَّلاهِ ان یُنادِیَ بِذلِکَ، و لا تَجعَلهُ مِن اصلِ الاذانِ، فَانّا لا نَراهُ اذانَاً؛ جمله «الصلاه خیر من النوم»، بدعت بنی‌امیّه است و جزء اذان نیست. البته اشکالی ندارد که شخص، هر گاه که می‌خواهد مردم را به نماز متوجّه سازد، آن را بگوید؛ ولی آن را جزء اذان قرار مده؛ چون ما آن را جزء اذان نمی‌دانیم.»
می‌توان گفت که این احادیث، با گزارش‌هایی که آغاز تثویب را عصر خلیفه دوم می‌دانند، قابل جمع‌اند، بدین‌سان که پایه‌گذاری این کار که جمله «الصلاه خیر من النوم» در وسط اذان یا پس از آن گفته شود، به صورت غیر رسمی و محدود، در عصر خلافت عمر صورت گرفته، تا این‌که در دوران حکومت معاویه، به‌طور رسمی و فراگیر، جزئی از اذان صبح قرار داده شد.

گفتن حیّ علی خیر العمل

پیروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) بر اساس ره‌ نمودهای آن بزرگواران، بر این باورند که جمله «حیَّ علی خیر العمل»، در عصر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یکی از اجزای اذان و اقامه بوده و جزئیت آن، از طریق وحی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابلاغ شده است. شماری از روایات و آثار موجود در منابع حدیثی اهل سنّت، این جزئیت را تأیید کرده‌اند.
اینک، این سؤال پیش می‌آید که: اگر جمله «حیَّ علی خیر العمل» در عصر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جزء اذان بوده، چه کسی و با چه انگیزه‌ای این جمله را حذف کرده است؟
پاسخ این سؤال، در برخی از احادیث اهل بیت (علیهم‌السلام)، این‌گونه آمده که در عصر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دوران حکومت ابو‌بکر و آغاز خلافت عمر، «حیَّ علی خیر العمل» جزء اذان و اِقامه بوده است؛ ولی عمر، با این استدلال که این جمله، موجب اهمّیت دادنِ بیش از‌ اندازه مسلمانان به «نماز» و سستی کردن آنان نسبت به «جهاد» می‌شود، آن را از اذان و اقامه حذف کرده است.
عدم هماهنگی این استدلال با فرهنگ اصیل اسلامی، بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا نماز، عالی‌ترین جلوه یاد خداست و هیچ عملی در نزد خدای متعال، محبوب‌تر از یاد او نیست و برای رهایی بنده از هر بدی در دنیا و آخرت نیز عملی سودمندتر از آن وجود ندارد. از این‌رو، جهاد یا هر عمل پسندیده دیگر، باید بر این اساس، مورد ارزیابی قرار گیرد. در حدیثی در این باره آمده است:
«قالَ رسولُ اللَّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): لَیسَ عَمَلٌ احَبَّ الی اللَّهِ تعالی وَ لا انجی لِعَبدٍ مِن کُلِّ سیّئهٍ فِی الدنیا وَ الآخِرَهِ مِن ذِکرِ اللَّهِ. قیلَ: وَ لا القتالُ فی سبیلِ اللَّهِ؟ قالَ: لولا ذِکرُ اللَّهِ لم یُؤمَر بالقِتالِ؛ پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: نزد خدا، کاری دوست داشتنی‌تر از یاد خدا نیست و [نیز] نجاتبخش‌تر برای بنده از بدی‌های دنیا و آخرت. گفته شد: حتّی جنگیدن در راه خدا؟ فرمود: اگر یاد خدا نبود، به جنگیدن، فرمان داده نمی‌شد.

تکتّف

گذاردن دست راست بر روی دست چپ در حال قیام نماز (که از آن با تعبیرهای: «تکتّف»، «قبض» و «تکفیر» یاد می‌شود) در نزد غالب اهل سنّت، سنّت است. تنها مذهب مالکی، آویختن دست را بر روی هم نهادن یکی بر روی دیگری ترجیح داده است. از سوی دیگر، از نظر فقیهان شیعه، نماز پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فاقد تکتّف بوده، و از این‌رو، این عمل، بدعت، حرام و موجب بطلان نماز است.

نوپدید بودن تکتّف

دست روی دست نهادن در نماز، پدیده‌ای است که پس از رحلت پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به وجود آمده است. در این باره، دو روایت زیر، شایان توجّه‌اند:

روایت ابو‌حمید ساعدی

نخست، روایت ابو‌حُمیَد ساعدی است که شماری از محدّثان اهل سنّت، آن را نقل کرده‌اند. راوی (ابو‌حمید) در حضور جمعی از صحابه، چگونگی نماز پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را توصیف کرده است. وی با آن که در صدد بیان ویژگی‌های نماز ایشان بوده، به این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستان خود را بر یکدیگر می‌نهاده، هیچ اشاره‌ای نکرده است و در عین حال، حاضران، همگی، کیفیت حکایت شده توسط وی را تصدیق کرده‌اند و هیچ یک از آنان، با آن که در ابتدا داناتر بودن او نسبت به سایر صحابه را مورد اعتراض قرار داده بودند، در‌باره عدم اشاره به موضوع «تکتّف» معترض نشده است.

روایت حماد بن عیسی

دوم، روایت حماد بن عیسی که در آن، راوی (حمّاد) در پی انتقاد امام صادق (علیه‌السّلام) از نحوه نماز‌گزاردن شخصی که در طول عمر خود، نماز کاملی با رعایت همه حدود به جا نمی‌آورد، از ایشان درخواست می‌کند چگونگی نماز را مجدّداً به وی بیاموزد. امام (علیه‌السّلام) رو به قبله می‌ایستد و نمازی را با حدود و سنن، به صورت عملی به او آموزش می‌دهد؛ لیکن همچون حدیث پیشین، با آن که در مقام بیان بوده، هیچ اشاره‌ای به نهادن دستان بر یکدیگر نمی‌کند.

منشأ پیدایش تکتّف در نماز

بر پایه آنچه در شماری از روایات شیعی آمده، پدیده «تکتّف» با الگوبرداری از اهل کتاب و مشخّصاً مجوس، به نماز گروهی از مسلمانان راه یافته است. از جمله، شیخ صدوق از امیر مؤمنان امام علی (علیه‌السّلام) چنین آورده است:
«لا یَجمَعُ المُسلِمُ یَدَیهِ فِی صَلَاتِهِ وَ هُوَ قَائِمٌ بَینَ یَدَیِ اللَّهِ (عزّ‌وجلّ) یَتَشَبَّهُ بِاَهلِ الکُفرِ یَعنِی المَجُوسَ؛ (گفتنی است چنان که از برخی آثار باستانی و تصاویر به جا مانده در کتیبه‌ها و مینیاتورها پیداست، این سنّت، علاوه بر ایرانیان پیرو آیین زردشت، در حوزه فرهنگ چینی و آیین بودا نیز رواج داشته است.) مسلمان در نمازش، در حالی که در برابر خداوند متعال ایستاده، دستان خود را بر هم نمی‌نهد تا شبیه کافران (یعنی مجوس) شود.
از امام باقر (علیه‌السّلام) نیز نقل است که فرمود:
«عَلَیکَ بِالاِقبَالِ عَلَی صَلاَتِکَ…وَ لَا تُکَفِّر، فَاِنَّمَا یَفعَلُ ذَلِکَ المَجُوسُ؛ بر تو باد که به نمازت روی آوری…و دستانت را بر هم منه، که تنها مجوس چنین می‌کنند.»
به همین جهت، برخی از فقها، پیشینه دست روی دست نهادن در نماز را این‌گونه نقل کرده‌اند:
«فانه حُکی عن عمر لمّا جی‌ء باساری العجم کَفَّروا امامه، فسال عن ذلک، فاجابوه بانّا نستعمله خضوعاً و تواضعاً لملوکنا، فاستحسن هو فعلُه مع اللَّه تعالی فی الصلاه؛ از عمر، حکایت شده است که چون اسیران عجم را به نزدش آوردند، آنان در برابر او دستانشان را بر هم نهادند. وی در باره این کارشان پرسید. آنان پاسخ دادند: ما از سر تواضع و فروتنی برای پادشاهانمان، چنین می‌کنیم و او نیز انجام دادن چنین کاری را در نماز، در برابر خداوند متعال، نیکو شمرد.

ضعف دلایل سنّت بودن تکتّف

اهل سنّت برای اثبات سنّت بودن تکتّف، به روایاتی از جمله روایت زیر از سهل بن سعد استدلال کرده‌اند:
«عن ابی‌حازم عن سهل بن سعد انّه قال: کان الناس یؤمرون ان یضع الرجل یده الیمنی علی ذراعه الیسری فی الصلاه.قال ابو حازم: و لا اعلم الّا انّه ینمی ذلک؛ ابو‌حازم از سهل بن سعد، نقل می‌کند که وی گفت: به مردم فرمان داده می‌شد که هر یک در نماز، دست راست خود را بر دست چپ خود قرار دهد.
ابو‌حازم می‌گوید: من جز این نمی‌دانم که [سهل بن سعد] آن را [به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)] نسبت می‌داد.»
این روایت، صرف نظر از پاره‌ای اشکالات سندی، از جهت دلالت نیز محلّ تأمّل است:
اوّلاً: مقصود از این سخن سهل بن سعد که گفته است: «به مردم دستور داده می‌شد که در نماز، دست راست خود را بر دست چپ خود بگذارند» چیست؟ و چه کسی چنین دستوری را صادر کرده بود؟ اگر منظور از صادر کننده دستور، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، چه دلیلی داشت که نام ایشان ذکر نشود، با آن که تبرّک جویی به نام ایشان و نیز قوّت سخن نقل شده را در پی داشت؟ آیا جز این است که این دستور، پس از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صادر شده است؟
ثانیاً: سخن ابو‌حازم که گفته است: «مطلب نقل شده را جز این نمی‌دانم که [سهل بن سعد به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)] نسبت می‌داد» یا «جز این نمی‌دانم که [به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ] نسبت داده می‌شد»، علی رغم ظاهر عبارت، خود، حکایت از تردید ابو‌حازم از انتساب آن به پیامبر خدا دارد؛ زیرا اگر در این باره دچار تردید نبود، اساساً نیازی نداشت تا چنین سخنی بر زبان آورد. (این نقد محتوایی را فقیه بزرگ مالکی‌اندلس، ابن‌رُشد (۴۵۰ – ۵۲۰ م) نیز مطرح کرده و به استناد آن، گزارش سهل بن سعد را بی اعتبار شمرده و «تکتّف» را رد کرده است.)

بلند خواندن بسم اللَّه

یکی از ویژگی‌های «بسم اللَّه الرحمن الرحیم»، تأکید بر بلند خواندن آن در نمازهاست که در اصطلاح از آن به «جهر به بسمله» یاد می‌شود. در این باره چند نکته، قابل توجّه است:

در سنّت نبوی

بر اساس احادیث مستفیض (مستفیض، به حدیثی گفته می‌شود که در هر طبقه، چند راوی آن را نقل کرده‌اند. البته اگر این تعداد زیادتر باشند، اصطلاحاً به حدیث، «متواتر» گفته می‌شود.) که در منابع روایی شیعی و اهل سنّت آمده، پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل بیت ایشان، در همه نمازها حتّی نمازهایی که آهسته خواندن آنها واجب است، «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را با صدای بلند قرائت می‌کردند.
از این‌رو، فقیهان امامیّه بر وجوب جهر به بسمله در نمازهای صبح و مغرب و عشا و جمعه و بر مطلوبیت آن در سایر نمازها، اجماع دارند.

در عمل صحابه

علاوه بر امیر مؤمنان (علیه‌السلام)، دیگر صحابه و حتّی خلفای سه‌گانه نیز سنّت جهر به بسمله را رعایت می‌کرده‌اند. در نقل‌های معتبر از جمعی از صحابه که پشت سر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امیر مؤمنان (علیه‌السلام)، ابو‌بکر و عمر و عثمان، نماز گزارده‌اند، چنین آمده که همگی بسمله را به جهر می‌خوانده‌اند. عمّار، اَنَس، عبد‌اللَّه بن مسعود، عبد‌اللَّه بن عمر، عبد‌اللَّه بن زبیر و عایشه از این جمله‌اند. فخر رازی می‌گوید:
آشکار کردن ذکر خدا، نشانه آن است که شخص به آن ذکر افتخار می‌کند و به انکار کسی که منکر آن است، اهمّیتی نمی‌دهد. بی تردید، چنین چیزی از نظر عقل، پسندیده است. طبعاً از نظر شرع نیز این گونه است… با این وصف، مخفی داشتن چنین چیزی چگونه برای خردمندی سزاوار است؟! از این رو نقل شده که روش علی (علیه‌السلام)، بلند خواندن «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» در همه نمازها بود.
می‌گویم: این استدلال نزد من، قوی و در‌ اندیشه‌ام، استوار است و مسلّماً با سخن مخالفان از بین نمی‌رود.
فخر رازی در ادامه چنین می‌افزاید:
بیهقی در السنن الکبری از ابو‌هریره حکایت کرده است که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در نماز، «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را بلند می‌خواند. پس از آن، شیخ بیهقی از عمر بن خطّاب، ابن‌عبّاس، ابن‌عمر و ابن‌زبیر، بلند خواندن بسمله را نقل کرده است؛ اما این که علی بن ابی‌طالب، بسمله را بلند می‌خوانده، به تواتر ثابت شده است. و هر کس در دینش، از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) پیروی کند، بی‌تردید، ره یافته است. دلیل این سخن، فرموده پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که: «بار الها! همواره بر گِرد علی بگردان، هر سو که او رو کند.» .
بر این اساس، شماری از نقل‌های منسوب به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و برخی صحابه که اینان نماز را با صدای آهسته (به اخفات) می‌خواندند، تلاشی برای توجیه بدعت بنی‌امیّه ارزیابی می‌شود.
در این میان، علاوه بر تعدّد و قوّت چشم‌گیر روایات دسته نخست، اعتراض عمومی اهل مدینه به معاویه در عدم پایبندی به سنّت رایج در بسمله، شاهد گویایی بر استمرار سیره نبوی در خصوص قرائت بسمله، آن هم با صدای بلند تا آن روزگار بود.
سیوطی در کتاب تفسیری‌اش، شافعی در کتاب الاُمّ و دارقطنی و بیهقی در کتاب‌های السنن خود، اقدام بدعت‌آمیز معاویه و اعتراض عمومی به وی را چنان‌که در ادامه آورده‌ایم، حکایت کرده‌اند. پیشاپیش، این نکته شایان توجّه است که دو موضوع: یکی، ترک بسمله در نماز، با این بهانه واهی که «بسم اللَّه» جزئی از سوره‌ها نیست، و دیگری، موضوع به جَهر نخواندن «بسم اللَّه»، موضوعاتِ به

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.