پاورپوینت کامل خلیفه اول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خلیفه اول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خلیفه اول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خلیفه اول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ شخصیتشناسی
۲ همسران
۳ دوران مکه
۳.۱ زمان اسلام آوردن
۳.۲ دوران شکنجه مسلمانان
۴ هجرت به مدینه
۵ حضور در غزوات
۶ ماجرای ابلاغ سوره برائت
۷ ماجرای سپاه اسامه
۸ ماجرای نماز جماعت در اواخر عمر پیامبر(ص)
۸.۱ دیدگاه شیعه
۹ سقیفه
۱۰ آغاز خلافت
۱۱ بیعت گرفتن از امام علی(ع)
۱۱.۱ دو روایت ابن قتیبه دینوری
۱۱.۲ زمان بیعت
۱۱.۳ علت بیعت
۱۲ فدک
۱۳ اعزام سپاه اسامه
۱۴ جنگهای رده
۱۴.۱ آتشزدن فجائه سلمی
۱۵ فتوحات در خارج از جزیرهالعرب
۱۵.۱ حمله به ایران
۱۵.۲ حمله به شام
۱۶ جمعآوری قرآن
۱۷ شیوه حکومت
۱۸ کارگزاران
۱۹ تعیین جانشینی
۲۰ سیما، شخصیت و شیوه زندگی
۲۱ وفات
۲۱.۱ افسوس او در پایان عمر
۲۲ پانویس
۲۳ منابع
۲۴ پیوند به بیرون
شخصیتشناسی
ابوبکر، بنابر برخی از روایات[۱] و قرائنی همچون مدت عمر و تاریخ وفات وی، دو سال و چند ماه پس از عام الفیل (احتمالا در ۵۰ قبل از هجرت/۵۷۳ م) در مکه زاده شد.
اسم وی در جاهلیت، عبدالکعبه بود و پس از اسلام، پیامبر(ص) وی را عبدالله خواند.[۲] پدرش ابوقُحافه عثمان (درگذشت ۱۴ق) و مادرش امّ الخیر سَلْمی، بنت صخر بن عمرو بن کعب، هر دو از تیره تیم بودند و از طریق مرّه، نیای پنجمشان، با پیامبر(ص) نسبت داشتند.[۳] در برخی روایات اهل سنت، نام وی عتیق ذکر شده؛[۴] اما ظاهرا عتیق لقب وی باشد.
کنیه وی ابوبکر است. اما در اینکه وی پسری به نام بکر داشته است، اختلاف وجود دارد. در هیچکدام از منابعی که فرزندان ابوبکر را برشمردهاند، نامی از بکر نیامده است. ولی در ابیاتی که در نکوهش ابوبکر از زبان برخی از مرتدان نقل شده از پسری به نام «بکر» برای وی یاد شده است[۵]، با اینحال مخالفان او، مثلا ابوسفیان، ابوبکر (بکر = شتر جوان) را از باب استهزا به ابوفصیل (فصیل = بچهشتر بازگرفته از شیر مادر) بدل کردهاند[۶].
وی در بین اهل سنت چند لقب دارد:
عتیق: اکثر منابع اهل سنت، عتیق را از القاب وی دانسته و نوشتهاند که پیامبر(ص) او را به سبب زیبایی چهرهاش ملقب به عتیق ساخت.[۷] بنابر روایتی از عایشه، پیامبر او را «عتیق الله من النار» خواند.[۸] دلایل دیگری درباره نامگذاری وی به عتیق نقل شده است.[۹]
دیگر لقب مشهور وی بین اهل سنت، صدّیق است که بر پایه منابع اهل سنت، در پی تصدیق بیچون و چرای خبر اسراء (معراج) به او داده شده است[۱۰] و در روایتی از مولای ابوهریره سخن از این است که جبرئیل در لیله الاسراء، وی را صدّیق خوانده است.[۱۱] برخی گفتهاند که وی از دوره جاهلی به این لقب شهرت داشته، تا آنجا که لقب عتیق نیز در سایه آن قرار گرفته است.[۱۲]
لقب «اَوّاه» به سبب رأفت و غمخوارگی او.[۱۳]
لقب «صاحب رسول الله» به مناسبت همراهیاش با پیامبر(ص) در جریان هجرت به مدینه.[۱۴]
علمای شیعه تعلق لقب صدّیق را به ابوبکر مردود میشمارند. آنها با استناد به منابع اهل سنت،[۱۵] این لقب و همچنین لقب فاروق را از القاب علی(ع) میدانند و عقیده دارند که این القاب میبایست در همان روزگار نخستین تاریخ اسلام به ابوبکر نسبت داده شده باشد؛ زیرا علی(ع) در هنگام خلافت و بر منبر بصره آنها را از آن خویش دانسته است.[۱۶]
همسران
منابع تاریخی، همسران ابوبکر را چنین برشمردهاند:
امّ رومان دختر عامر بن عویمر (یا عمیر بن عامر) از بنیکنانه، مادر عبدالرحمن و عایشه
قُتیله دختر عبدالعزّی بن اسعد از بنیعامر بن لؤی، مادر عبدالله و اسماء (مادر عبدالله بن زبیر)
اسماء دختر عمیس، مادر محمد بن ابیبکر
حبیبه دختر خارجه بن زید بن ابیزهیر مادر ام کلثوم[۱۷]
دوران مکه
بر پایه برخی روایات، ابوبکر پیش از اسلام مردی نرمخوی معرفی شده که قریش او را دوست داشتند و او را محترم میشمردهاند.[۱۸] نقل شده که وی از جوانی به بازرگانی (بزازی) اشتغال داشته است.[۱۹]
زمان اسلام آوردن
درباره اسلام آوردن ابوبکر، در میان اهل سنت اختلاف دیده میشود. برخی از عالمان اهل سنت، ابوبکر را چهارمین فرد مسلمان بعد از خدیجه و امام علی(ع) و زید بن حارثه میدانند. از این رو برخی از اهل سنت گفتهاند که ابوبکر، اولین نفر از این چهار تن بود که مرد آزاد بوده و مسلمان شده است[۲۰] طبری از محمد بن سعد نقل میکند که ابوبکر بعد از ۵۰ نفر اسلام آورد.[۲۱] سید جعفر مرتضی قول اخیر را قول محققان میداند و میگوید: گویا ادعای اولین مسلمان بودن ابوبکر به دوران بعد از خلافت خلفای اربعه میرسد و بعد از شهادت علی(ع) وضع شده است و چه بسا معاویه دستور این کار را داده باشد و در اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی پخش کرده باشد. وی سپس با دلایل زیادی این ادعا را رد میکند.[۲۲] برخی اخبار نقل شده از راویان اهل سنت، حاکی از مسلمان شدن ابو قحافه در روز فتح مکه است[۲۳]؛ اما برخی دیگر از راویان، این اخبار را مورد نقد قرار دادهاند.[۲۴]
ابوجعفر اسکافی معتزلی نیز میگوید: اگر ابوبکر سبقت در اسلام داشته، چرا خودش به این موضوع به عنوان یک فضیلت در هیچ موردی از جمله در سقیفه احتجاج و استدلال نکرده و هیچ یک از هواداران او از صحابه نیز چنین ادعایی را مطرح نکردهاند؟[۲۵]
در برخی کتب اهل سنت، بیان شده است که به سبب مقام اجتماعی ابوبکر در میان قریش، تنی چند از مردم مکه پس از اسلام آوردن او مسلمان شدند؛ عثمان بن عفّان، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، و طلحه بن عبیدالله[۲۶]؛ اما برخی در این روایت و در اسلام آوردن این گروه به دعوت ابوبکر تردید کردهاند و معتقدند که اختلاف سِنی برخی از اینان (زبیر، سعد و طلحه) با ابوبکر نزدیک به ۲۰ سال بوده و نمیتوانستهاند از معاشران وی[۲۷] بوده باشند. دیگر آنکه از مقایسه روایات ابن سعد[۲۸] برمیآید که عبدالرحمن بن عوف جزء کسانی بوده که با عثمان بن مظعون اسلام آوردهاند، نه در گروه ابوبکر. پس میتوان احتمال داد که عضویت اینان در شورای شش نفره عمر و برخی ملاحظات دیگر، راویان بعدی را بر آن داشته که اسلام آوردن ایشان را به ارشاد ابوبکر و مقدم بر کسان دیگر بدانند. آنچه این گمان را تقویت میکند، روایاتی است[۲۹] که افراد دیگری را بر اینان مقدم میدارند.[۳۰]
دوران شکنجه مسلمانان
با آغاز دشمنی مشرکان و آزار و شکنجه مسلمانان از سوی آنان، ابوبکر هم متحمل آزار شد. منابع اهل سنت از مجروح شدن وی به دست مشرکان سخن گفتهاند.[۳۱] وی هنگامی که این آزارها با طرد بنی هاشم از مکه شدت یافت، ناگزیر شد با اذن پیامبر(ص)، مکه را به قصد مهاجرت به حبشه ترک کند، ولی با پیشنهاد جِوار و حمایت ابن الدُّغُنّه (از متنفذان قریش) از او، به مکه بازگشت و چون بار دیگر آشکارا به تبلیغ پرداخت، آزارها نیز از نو آغاز شد.[۳۲] برخی درباره سبب ماندن ابوبکر در مکه و همراه نشدن با دیگر مهاجران به حبشه، احتمال دادهاند که افراد طایفه تیم (طایفه ابوبکر)، مانند دیگر اعضای گروه معروف به حلف الفضول از تعقیب و شکنجه برکنار بودهاند، ولی هنگامی که بنی تیم نخواسته، یا نتوانسته است از افراد مسلمان خود دفاع کند و ابوبکر عملا در معرض شکنجه قرار گرفته، ناگزیر شده که به قصد مهاجرت از مکه خارج شود.
برخی منابع نوشتهاند که وی با صرف بخشی از دارایی خویش، ۷ تن از بردگان مسلمان شده را از بردگی شکنجه اربابان مشرک آزاد ساخت، تا آنجا که آماج سرزنش پدرش ابوقحافه قرار گرفت.[۳۳]
هجرت به مدینه
نوشتارهای اصلی: هجرت به مدینه و آیه لا تحزن
برجستهترین حادثه زندگی ابوبکر در مکه، همراهی وی با پیامبر(ص) در هجرت به مدینه و پنهان شدن در غار ثور است.[۳۴] ابوبکر به همراه پیامبر(ص) در شب پنجشنبه اول ربیعالاول سال اول ق (سال ۱۴ بعد از بعثت، ۱۳ سپتامبر ۶۲۲) در غار ثور پنهان شد. قول مشهور آن است که وقتی پیامبر(ص) از طریق وحی از توطئه قتل خویش آگاه شد، با ابوبکر از مکه خارج شد و از بیراهه به سوی یثرب رفتند تا به غار رسیدند.[۳۵]
آیه غار به ماجرای اقامت پیامبر(ص) و ابوبکر در غار اشاره دارد. عالمان اهل سنت این آیه را دلیلی بر فضیلت ابوبکر دانستهاند اما درباره نحوه تفسیر این آیه درباره وی با پیامبر(ص) در غار ثور بین مفسرین مسلمان اختلاف است.[یادداشت ۱]
چگونگی همراهی ابوبکر با پیامبر(ص) چندان مشخص نیست و برخی گفتهاند پیامبر(ص) در راه، به صورت اتفاقی ابوبکر را دید و همراه خود برد.[۳۶] همچنین نقل دیگری است که پیامبر(ص) در شب حمله مشرکان، به خانه ابوبکر رفت و از آنجا به همراه ابوبکر به طرف غار ثور رهسپار شد.[۳۷] قول سوم بیان میدارد ابوبکر به سراغ پیامبر(ص) آمد و علی(ع) او را به مخفیگاهش راهنمایی کرد.[۳۸]
ابوبکر پس از هجرت به مدینه، در سُنْخ، محلهای از اطراف مدینه و یک میلی آن، در خانه خبیب بن اِساف (حبیب بن یساف) یا خارجه بن زید بن ابی زهیر (از بنی الحارث بن الخزرج) ساکن شد.[۳۹] بر اساس برخی منابع، او در مدینه، در هر جا و هر کار در کنار پیامبر(ص) بود و ۸ ماه بعد که رسول خدا، میان مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادری نهاد، وی را با عمر برادر خواند[۴۰]؛ اما در ترجمه فارسی رفیعالدین همدانی از سیره ابن اسحاق، آمده است که «ابوبکر… با خارجه بن (زید بن ابی) زهیر که از انصار بود، برادری گرفت».[۴۱]
ابوبکر در مدینه یک روز در میان با پیامبر(ص) دیدار میکرد، و بنابر برخی از روایات در همه غزوات در کنار وی بود.[۴۲]
حضور در غزوات
واقدی به حضور ابوبکر در غزوات بدر[۴۳]، احد[۴۴]، حَمراءُ الاسد[۴۵]، بنی النَضیر[۴۶]، بَدرُ المَوعِد[۴۷]، مُرَیسیع[۴۸]، خندق[۴۹]، بنی قُرَیظه[۵۰]، بنی لِحیان[۵۱]، حدیبیه[۵۲]، خیبر[۵۳]، فتح مکه[۵۴]، حُنَین[۵۵]،طائف[۵۶]، تَبوک[۵۷] و همچنین سرایای نجد[۵۸] و ذاتُ السَلاسِل[۵۹] تصریح کرده است.
بنابر نقل ابن ابی الحدید از استادش ابوجعفر اسکافی، «ابوبکر نه تیری انداخت و نه شمشیری کشید و نه خونی ریخت.»[۶۰]
پیامبر(ص) در غزوه خیبر، ابوبکر و همچنین عمر بن خطاب را برای فتح خیبر فرستاد؛ اما هیچ کدام موفقیتی در فتح قلعه خیبر به دست نیاوردند. سپس رسول خدا(ص) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند که به دست وی خیبر فتح خواهد شد. آن گاه امام علی(ع) را صدا زد و پرچم را به دست وی داد و امام علی(ع) توانست قلعه خیبر را فتح کند.[۶۱]
پیامبر(ص) در اواخر حیات خود، سپاهی را برای نبرد با رومیان آماده کرد و در حالی که اشخاص مطرحی مانند ابوبکر در بین سپاهیان بودند، فرماندهی سپاه را به اسامه بن زید سپرد.[۶۲]
ماجرای ابلاغ سوره برائت
نوشتار اصلی: ابلاغ آیات برائت
یکی از مأموریتهای بحثانگیز ابوبکر، امارت حج در سال نهم هجرت و ابلاغ سوره برائت است. به روایت ابن اسحاق، پیامبر(ص) پس از غزوه تبوک در ذیحجه سال نهم ابوبکر را به عنوان امیرالحاج رهسپار مکه کرد. چون وی از مدینه حرکت کرد، سوره برائت نازل شد و پیامبر(ص) با بیان این سخن که «فقط مردی از خاندان من این پیام را از سوی من میرساند»، علی(ع) را با شتر خویش برای ابلاغ آن به مکه فرستاد.[۶۳] میان مفسران و مورخان در مورد شمار آیات خوانده شده در موسم حج، محل خواندن آنها، زمان نزول آنها (پیش از حرکت ابوبکر یا پس از آن) و عزل ابوبکر از امارت حج و نصب علی(ع) به جای وی، اختلاف نظر بسیار وجود دارد.[۶۴]
ماجرای سپاه اسامه
آخرین مأموریت ابوبکر، عمر، ابوعُبَیده جَرّاح و جمعی دیگر از بزرگان صحابه در زمان حیات پیامبر(ص)، شرکت در سپاه اسامه به قصد مؤته شام بود. به روایت واقدی[۶۵] و ابن سعد[۶۶]، پیامبر(ص) دوشنبه ۴ شب مانده از صفر پس از حجه الوداع و چند روز پیش از رحلت خود، فرمان داد که برای جنگ با روم آماده شوند و فردای آن روز اسامه را فراخواند و فرماندهی سپاه را به او سپرد[۶۷]؛ اما حرکت این سپاه، به رغم تأکید فراوان رسول خدا(ص) انجام نشد. نخست به سبب اعتراض برخی از صحابه نسبت به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری پیامبر(ص) به اسامه و بازگشت او به مدینه. ابوبکر، عمر و برخی دیگر با وجود دستورات صریح پیامبر(ص)،از اردوگاه جُرف به مدینه بازگشتند.[۶۸]
ماجرای نماز جماعت در اواخر عمر پیامبر(ص)
در زمانی که پیامبر میکوشید تا سپاه اسامه را روانه شام سازد، بیماری وی چنان شدت یافت که هنگامی که بلال بانگ نماز سر داد، توانایی برخاستن و حضور در مسجد و برگزاری نماز نداشت، پس بر آن شد تا کسی را برای اقامه نماز به جای خویش گسیل دارد. در اخبار مربوط به چگونگی برگزاری این نماز، کسی که به امامت تعیین شد. در شمار نمازهایی که بیحضور پیامبر برگزار گردید و اینکه حتی یک نماز بهطور کامل به امامت ابوبکر برگزار شد یا نه، اختلاف وجود دارد.[۶۹]
در روایتی آمده که پیامبر(ص) در روزی که بیماریش شدت یافت، فرمود: «کسی پیش علی فرستید و او را فراخوانید». عایشه پیشنهاد کرد که کسی را پیش ابوبکر فرستند و حفصه گفت که کسی را پیش عمر فرستند و همگی پیش پیامبر(ص) گرد آمدند. پس پیامبر(ص) فرمود: بروید، اگر نیازی به شما داشتم، شما را فرا میخوانم[۷۰].
با وجود همه اختلافات موجود در روایات، نقل شده که ابوبکر در مسجد به جای پیامبر(ص) به نماز ایستاد؛ اما واکنش پیامبر(ص) در قبال این نماز با اختلاف بسیار روایت شده است. در خبری از عایشه روایت شده که هنگامی که ابوبکر در نماز بود، پیامبر بهبودی در خویش یافت و برخاست و در حالی که بر دو نفر تکیه کرده بود و پاهایش بر زمین کشیده میشد، به مسجد رفت. همین که ابوبکر به حضور پیامبر پی برد، خود را کنار کشید؛ اما پیامبر به وی اشاره کرد که همانجا که هستی باش. پس پیامبر پیش آمد و در سمت چپ ابوبکر نشست. آنگاه پیامبر نشسته نماز گزارد و ابوبکر ایستاده. ابوبکر به نماز پیامبر اقتدا کرد و مردم به نماز ابوبکر.[۷۱] برخی از علمای اهل سنت در برجستهتر کردن امامت نماز ابوبکر به جای پیامبر(ص)، به عنوان یکی از ادله مهم اولویت ابوبکر در امامت عامه، یعنی خلافت، تا آنجا پیش رفتهاند که گفتهاند پیامبر(ص) در این نماز به ابوبکر اقتدا کرده است.[۷۲] این سخن حتی بر برخی از بزرگان اهل سنت گران آمده و ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزی، مفسر و فقیه بزرگ حنبلی (۵۱۱-۵۹۷ق) را بر آن داشته تا کتابی به نام آفه اصحاب الحدیث در ردّ آن تألیف کند.[۷۳]
دیدگاه شیعه
علمای شیعه، داستان نماز ابوبکر در روزهای بیماری پیامبر(ص) را از چند جهت به مناقشه کشیدهاند:
با آنکه احادیث منقول از عایشه تقریبا بر این موضوع اتفاق دارند، ولی به هر حال این خبر به تواتر نمیرسد و نمیتوان در هیچ مورد بدان احتجاج کرد. از سوی دیگر به گفته جعفر مرتضی، عایشه در این روایت به سود خویش سخن گفته است.[۷۴]
به اجماع صاحبان سیر و مورخان[۷۵]، ابوبکر در این ایام میبایست به فرمان پیامبر(ص) در اردوگاه جرف و در سپاه اسامه بوده باشد، نه در مدینه. از این رو اگر نمازی با مردم در مدینه گزارده باشد، به فرمان پیامبر(ص) نبوده است. قراینی چند این مطلب را تأیید میکند:
الف) اخباری که بر اساس آن، پیامبر(ص) فرمان فراخواندن علی(ع) را میدهد، ولی مسموع نمیافتد و به جای وی ابوبکر، عمر و عباس احضار میشوند.[۷۶]
ب) حضور پیامبر(ص) با ناتوانی و به یاری دو تن (علی(ع) و فضل بن عباس) در مسجد و گزاردن نماز به تن خویش.[۷۷]
با این همه، به نظر علمای شیعه، به فرض پذیرفتن صحت روایات مربوط به نماز ابوبکر در روزهای بیماری پیامبر(ص)، این امر دلیل بر تقدم ابوبکر در خلافت نیست. زیرا پیش از این، پیامبر(ص) بارها، دیگر صحابه چون ابوعبیده جراح، عمرو عاص، خالد بن ولید، اسامه بن زید، علی(ع) و حتی یک بار ابوبکر را مأمور کرده بود که با مردم نماز گزارند.[۷۸]
سقیفه
نوشتار اصلی: واقعه سقیفه بنیساعده
پیامبر(ص) روز دوشنبه ۱۲ ربیعالاول سال یازدهم و به روایت محدثان شیعه در دوشنبه ۲۸ صفر همان سال درگذشت. خبر درگذشت پیامبر(ص) بسیار زود مدینه کوچک آن روز را در نوردید و ظاهراً کسانی که از همان روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر(ص) و احتمال درگذشت وی در پی این بیماری، نیاتی برای دستیابی به قدرت در دل داشتند، تقریباً بلافاصله پس از شنیدن این خبر و هنگامی که هنوز علی(ع)، فضل بن عباس و تنی چند، سرگرم غسل دادن پیکر پاک رسول خدا(ص) بودند، دست به کار شدند. سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب، میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) در سقیفه بنی ساعده نشسته بود و سخنگویی از سوی او در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن میگفت.
اخبار مربوط به آنچه در سقیفه رخ نمود و سخنانی که میان مهاجر و انصار بر زبان آمد، مشهور است. منابع تصریح دارند بر اینکه انتخاب ابوبکر با گفتوگو و درگیری بسیار همراه بوده است، تا آنجا که حباب بن منذر، از انصار، بر روی مهاجران شمشیر کشید و سعد بن عباده که نزدیک بود در زیر دست و پا لگدمال شود، ریش عمر را گرفته بود و میکشید.[۷۹] پس از آن قبیله بنی اسلم که وابسته مهاجران بودند، وارد مدینه شدند و با ابوبکر بیعت نمودند و همین قبیله بود که کار بیعت مردم با مدینه را تسهیل کرد.[۸۰] از عمر[یادداشت ۲] روایت شده است که بیعت با ابوبکر کاری بیرویه و شتابزده (فلته) بود که خدا مردم را از شرّ آن نگهداشت.[۸۱]
شیخ مفید علل این پیروزی را بسیار فشرده در چند جمله چنین خلاصه کرده است: سرگرم بودن علی بن ابیطالب(ع) به کار پیامبر؛ دور بودن بنی هاشم از صحنه، به سبب مصیبتی که بدانان رسیده بود؛ اختلاف انصار؛ کراهیت «طلقاء و مؤلفه قلوبهم » از تأخیر کار.[۸۲]
آغاز خلافت
یک روز پس از ماجرای سقیفه ابوبکر به مسجد رفت و پس از ستایش خدا گفت:
«ای مردم، در حالی که بهترین شما نیستم، بر شما ولایت یافتم. در کار خوب مرا یاری دهید و اگر کج شدم، مرا هدایت کنید… ناتوان شما پیش من ناتوان است تا ان شاء الله حق را بدو رسانم و نیرومند شما نزد من ناتوان است تا ان شاء الله حق را از او بستانم. هیچ کس جهاد در راه خدا را فرو نگذارد. چه، هر قومی که جهاد را فرو نهند، خدا آنان را خوار میگرداند… مادام که پیروی خدا و پیامبر او میکنم، اطاعتم کنید و اگر از فرمان خدا و پیامبر سرپیچیدم، حق اطاعت بر شما ندارم. به نماز برخیزید که خدا شما را رحمت کند.»[۸۳]
وی در خطبه دیگر پس از ستایش خدا گفت:
«ای مردم، من نیز چون شمایم. شاید آنچه پیامبر خدا میتوانست کرد، از من توقع دارید. خدا محمد(ص) را از جهانیان برگزید و از آفات مصون داشت، اما من تابعم نه مبدع. اگر به راه راست رفتم اطاعتم کنید و اگر خطا کردم، به راه راست هدایتم کنید… آگاه باشید که مرا شیطانی است که گاهی مرا فرو میگیرد، هرگاه پیش من آمد، از من بپرهیزید….[۸۴]
این خطبهها از دیدگاه دانشمندان و محققان اهل سنت نشانهای از ادب، تواضع و پایبندی ابوبکر به سنتهای نبوی و رهنمودی باارزش در شیوه حکومت برای آیندگان به شمار آمده است[۸۵]، ولی علمای شیعه برخی از بخشهای آنها را از مطاعن ابوبکر و دلیلی بر ناشایستگی او در امر خلافت دانسته و در این باب بر مبنای اعتقادات خویش (اصل امامت) به بحث پرداختهاند.[۸۶]
با اینکه خلافت ابوبکر در آن مجلس قطعی شد، ولی گروهی از مهاجران و انصار از بیعت با وی امتناع ورزیدند. نام چند تن از آنان که در منابع آمده عبارتند از: علی(ع)، سعد بن عباده، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب، ابی بن کعب، حذیفه بن یمان، خزیمه بن ثابت، ابو ایوب انصاری، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، ابوالهیثم بن التیهان، سعد بن ابی وقاص و ابوسفیان بن حرب.[۸۷] از این میان جز سعد بن عباده که خود مدعی خلافت بود و کسانی چون ابوسفیان و هوادارانش که مقاصد دنیوی داشتند[۸۸]، گروهی به استناد سابقه علی(ع) در اسلام، خدمات درخشان و قرابت و خویشی او با پیامبر یعنی همان ادلهای که در سقیفه برای اولویت ابوبکر در امر خلافت بدانها استناد شده بود و علی(ع) و بنی هاشم نیز صرفاً از باب الزام مخالفان بدان احتجاج میکردند[۸۹] خلافت را حق علی(ع) میدانستند و گروهی دیگر شیعیان علی(ع) مسأله جانشینی و رهبری جامعه اسلامی را والاترین مقام مذهبی میدانستند و با استناد به آیه «اِنَّ الله اصْطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ، ذُرّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ…»[۹۰] و اینکه حضرت محمد(ص) و خاندان او از ذریه ابراهیماند و دارای همان فضایل و شایستگیها، و نیز آیه «اِنَّما وَلیکُمُ الله وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الّذینَ یقیمونَ الصّلوه وَ یؤتونَ الزّکوهَ وَهُمْ راکِعونَ»[۹۱] و آیاتی دیگر[۹۲]، همچنین به استناد اخبار متواتری چون، حدیثدار[۹۳]، حدیث منزلت[۹۴] و حدیث غدیر[۹۵]، قائل به «نص و تعیین» در خلافت بودند.[۹۶]
سعد بن عباده تا پایان عمر خود با ابوبکر و عمر بن خطاب بیعت نکرد. وی در خلافت عمر به شام کوچ کرد و در حوران نیمشبی او را کشته یافتند.[۹۷] اما بلاذری به روایت از مدائنی، ابومخنف و کلبی آورده است که عمر مردی را به حوران گسیل کرد و بدو فرمان داد که او را تطمیع کن و به بیعت فرا خوان و اگر نپذیرفت، از خدا بر ضد او یاری خواه. آن مرد با سعد دیدار کرد و چون نتوانست از او بیعت بگیرد، با تیری وی را کشت. بلاذری سپس به روایت مشهوری که بر طبق آن «سعد به دست جنیان کشته شده»، اشاره میکند.[۹۸]
بیعت گرفتن از امام علی(ع)
بیشتر روایات تاریخی بر عدم رضایت امام علی(ع) به بیعت با ابوبکر اشاره دارند و متضمن امتناع علی(ع) از بیعت و اعمال فشار و خشونت بر وی، خانواده و یارانش برای اخذ بیعت از او و اشاره با تصریح به خودداری از بیعت هستند.[۹۹]
دو روایت ابن قتیبه دینوری
در الامامه والسیاسه دو خبر در اینباره روایت شده که از دیگر اخبار جامعتر است:
در خبر اول چنین آمده: عمر با گروهی که اسید بن حضیر و سلمه بن اسلم در میان آنان بودند، به در خانه علی(ع) رفتند و از او و بنی هاشم خواستند که برای بیعت با ابوبکر راهی مسجد شوند، ولی آنان نپذیرفتند و زبیر بن عوام با شمشیربیرون آمد. سلمه به فرمان عمر برجست و شمشیرش را گرفت و بر دیوار زد. آنان زبیر را با خود بردند و او بیعت کرد و بنیهاشم نیز بیعت کردند، اما علی(ع) در برابر ابوبکر ایستاد و با استناد بر ادعا و احتجاج ابوبکر بر انصار، خلافت را حق خویش خواند. عمر گفت: دست از تو بر نمیداریم تا بیعت کنی. علی(ع) بدو گفت: شیر خلافت را نیک بدوش که ترا نیز نصیبی خواهد بود و امارت را امروز برای او استوار ساز تا فردا آن را به تو سپارد. پس ابوبکر به او گفت: اگر بیعت نمیکنی، ترا بدان مجبور نمیسازم، آنگاه ابوعبیده جراح به علی(ع) توصیه کرد که خلافت را به ابوبکر واگذارد. پس علی(ع) سخنانی در حقانیت خویش و اهل بیت در امر خلافت خطاب به مهاجران بیان کرد و آنان را از پیروی هوای نفس و انحراف از راه خدا برحذر داشت. بشیربن سعد انصاری خطاب به علی(ع) گفت: اگر انصار پیش از بیعت با ابوبکر این سخنان را از تو شنیده بودند، حتی دو تن درباره تو با هم اختلاف نمیکردند. شبانگاه علی(ع)، فاطمه(ع)، دختر پیامبر خدا(ص) را بر چارپایی نشاند و برای طلب یاری از انصار بدانان مراجعه کرد، ولی آنان میگفتند: ای دختر پیامبر خدا، اگر همسرت پیش از ابوبکر از ما خواسته بود، وی را با او برابر نمیداشتیم….[۱۰۰]
در خبر دوم که احتمالاً باید بخشی جا به جا شده از خبر اول باشد، چنین آمده است: ابوبکر درباره گروهی که از بیعت با او خودداری کرده و پیرامون علی(ع) گرد آمده بودند، پرسش کرد و عمر را پیش آنان فرستاد. عمر به در خانه علی(ع) آمد و آنان را آواز داد، ولی آنان بیرون نیامدند. پس عمر هیزم خواست و گفت: سوگند به آنکه جان عمر در دست اوست، اگر بیرون نیایید، خانه را با هر که در آن است، به آتش خواهم کشید. بدو گفتند:ای ابوحفص، اگر فاطمه در آنجا باشد، چه؟ گفت: حتی اگر او در آنجا باشد.[۱۰۱] پس همه، جز علی(ع) بیرون آمدند و بیعت کردند….[۱۰۲] در دنبال این مطالب، جزئیات آنچه روی داده، یعنی پیام علی(ع)، سخنان عتابآلود فاطمه(ع)، گسیل داشتن پی در پی گروهها به تحریک عمر برای اخذ بیعت از علی(ع)، بردن علی(ع) به مسجد، تهدید او به قتل، سخنان تند علی(ع)، آه و نفرین فاطمه(ع) و سرانجام گریستن ابوبکر و درخواست اقاله بیعت از سوی او گزارش شده است.[۱۰۳]
هواداران امام علی(ع) در هنگام بیعت، عقیده یا احساس خویش را نسبت به علی(ع) و خلافت به زبان آوردند. سخن سلمان را که بخشی از آن به فارسی و بخش دیگر آن به عربی است، منابع اهل سنت نیز آوردهاند. وی گفت: کرداذ و ناکرداذ، یعنی کردید و نکردید، اگر با علی(ع) بیعت کرده بودند، سراپا بهرهمند میشدند.[۱۰۴]
برخی از منابع، اگرچه بنابر ملاحظات سیاسی یا اعتقادی از نقل کامل این خبر یا حتی اشاره بدان در جای خود اجتناب کردهاند، ولی آگاهانه یا ناآگاهانه با ذکر سخنان ابوبکر در بستر بیماری، این حادثه را تأیید کردهاند. بنابراین روایات، ابوبکر در آخرین روزهای زندگانی گفته است: آری، از آنچه در دنیا رخ داده، تأسف ندارم، جز اینکه سه کار کردم که کاش نکرده بودم و سه کار نکردم که کاش کرده ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 