پاورپوینت کامل اباضی گری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اباضی گری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اباضی گری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اباضی گری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ گستره اباضیان
۲ نامهای اباضیان
۳ نزدیکی به اهل سنت
۴ انکار انتساب به خوارج
۴.۱ تعریف خوارج نزد اباضیه
۵ زمینه تاریخی
۶ پیدایش مذهب اباضی
۷ پیشگامان اباضیه
۸ مراکز نخستین امامت اباضی
۸.۱ حضرموت
۸.۲ عمان
۸.۳ شمال آفریقا
۹ اعتقادات
۹.۱ شرک و کفر و نفاق
۹.۲ ایمان و اسلام
۹.۳ اسماء و صفات خدا
۹.۴ قرآن و معجزه
۹.۴.۱ خلق و قدمت قرآن
۹.۵ افعال انسان
۹.۶ جهان عقبی و احوال انسان پس از مرگ
۹.۷ وقایع آخرالزمان
۹.۸ آراء سیاسی
۹.۹ امامت
۹.۱۰ ولایت و برائت
۹.۱۱ اصول و مبانی فقهی
۹.۱۲ نظام و حیات اجتماعی
۱۰ فرق اباضیه
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
۱۲.۱ منابع لاتین
۱۳ پیوند به بیرون
گستره اباضیان
اباضیان در سدههای گذشته در پهنهای بسیار گسترده -حتی در اندلس- میزیستند[۳] و گروههایی از آنان تا کنون ماندهاند و در عمان، زنگبار و شمال افریقا سکونت دارند.
عمان: امروزه مذهب عموم قبایل و مردم عمان اباضی است[۴] و قابوس، سلطان این کشور نیز بر همین مذهب است، گرچه رهبر مذهبی ملت بهشمار نمیآید.[۵]
زنگبار: در زنگبار مسلماً زمانی گروههایی بسیار اباضی مذهب بودهاند، لیکن امروزه ظاهراً شافعی مذهباند و فقط خانواده حاکم و نزدیکانشان اباضیاند. در تانزانیا هم زمانی اباضیانی بودهاند و شاید امروز هم باشند.[۶]
شمال آفریقا: مذهب اباضیه در میان قبایل بربر شمال افریقا هم نفوذ چشمگیری داشته است و هماکنون در جبل نَفوسه و زواره (طرابلس)، جزیره جِربه (تونس) قبایل وادی میزاب (الجزایر) زندگی میکنند.[۷]
مومباسا: شاید چند گروه منزوی و دورافتاده دیگر هم از اباضیان در مناطقی چون مومباسا (در کنیا) وجود داشته باشند.[۸]
نامهای اباضیان
اباضیه خود را اهلالحق، اهلالدعوه، اصحابالدعوه، اهلالوفاق، و مذهب یا فرقه خود را الدعوه، مذهبالحق، الفرقهالمحقه و الفرقهالناجیه میخوانند.[۹] اینان مذهب خود را کهنترین مذهب اسلامی، نزدیکترین مذهب به عصر نبوّت و در عین حال نزدیکترین مذهب به روح اسلام میدانند[۱۰] و معتقدند که چون اهل حقاند، سرانجام مذهبشان پیروز خواهد شد.[۱۱] چنین ادعاهایی مخصوص اباضیه نیست، ولی در میان خوارج این قول از بدیهیات است و اینان آنچنان بر حقانیت خود تأکید داشتهاند که جز خود را کافر انگاشتهاند. اگرچه در نظر همگی ایشان کفر دارای یک معنی نیست.[نیازمند منبع]
نزدیکی به اهل سنت
وجود اعتدال نسبی و دوری از افراط در اباضیان موجب شده است که آنان نزدیکترین فرقه خوارج به اهل سنت بهشمار آیند[۱۲] در طول زمان بعضی از گروههای اباضیه به اهل سنت نزدیکتر هم شدهاند، تا جایی که اکنون اباضیان لیبی و تونس تفاوت اندکی با اهل تسنن دارند، اما اباضیان الجزایر و عمان تا حدود قابل ملاحظهای بر راه و رسم قدیم اباضی پابرجا ماندهاند.[۱۳]
انکار انتساب به خوارج
نوشتار اصلی: خوارج
اباضیان که از همان آغاز با بعضی از تندرویهای خوارج سازگاری نداشتند، انتساب خود را به خوارج انکار کردهاند. مورخین برجسته اباضی همچون برّادی در جواهر المُنْتَقات و شماخی در کتاب السیر، تاریخ پیدایش فرقه اباضی را به زمان خلافت عثمان میرسانند و آن را قدیمتر از خروج خوارج در اردوی حضرت علی(ع) میشمارند و علت حرکت مخالفتآمیز اباضیه در مقابل عثمان را هم اعمال خلاف او که منجر به قتلش شد، میدانند[۱۴] به هر حال اباضیه کنونی این را که در زمره خوارج شمرده شوند، ظلمی به خود میانگارند و خود را بیگانهترین گروه نسبت به خوارج میشمارند[۱۵]
نخستین اباضیان در این مسائل تا این اندازه حساسیت از خود نشان نمیدادند و حتی خود را دوستدار محکّمه نخستین میخواندند[۱۶] درجینی در طبقه اول مشایخ اباضی، بعد از صحابه حضرت رسول(ص) نخست از عبدالله بن وهب راسبی نام میبرد[۱۷] و حِرقوص بن زهیر را پس از او در همان طبقه قرار میدهد[۱۸]، و اینان از اولین رهبران و زعیمان خوارج بودند که در قضیه تحکیم بر حضرت علی(ع) خروج کردند.[نیازمند منبع]
تعریف خوارج نزد اباضیه
اباضیه لفظ خوارج را به کسانی که بر حضرت علی(ع) شوریدند یا از وی کناره گرفتند، اطلاق نمیکنند، بلکه بنابر اعتقاد ایشان خوارج کسانیاند که از اسلام خارج شوند، و خروج از اسلام یا با انکار یکی از احکام ثابت و قطعی دین یا با عمل آنچه قطعاً خلاف نصوص احکام دینی که خود همان انکار است، تحقق مییابد. به نظر آنان نزدیکترین فرقه به این معنی ازارقه هستند که دماء مسلمین و اموال ایشان و سبی زنان و فرزندان آنان را حلال میشمرند.[۱۹] چنانکه ابن اباض خود در نامهای به عبدالملک بن مروان، صریحاً از ابن ازرق و اتباعش تبری میجوید و ایشان را کافر میخواند[۲۰]
زمینه تاریخی
انشعاب ابوبلال مرداس از خوارج
تاریخ گواه آن است که اباضیه در جریان حرکت خوارج پدید آمدند و سپس راهی مستقل در پیش گرفتند. البته زمینه انشعاب را ابوبلال مرداس بن اُدَیه و افکار او فراهم ساخت و این گروه با تأثیر پذیرفتن از راه و روش او، از گروههای تندرو خوارج چون ازارقه و… کناره گرفتند. ابوبلال چنانکه در جای خود خواهد آمد حلقه واسطی بود میان جریان اصلی خوارج و گروههای معتدل و میانهرو. پس از شهادت امیر مؤمنان علی(ع)، خوارج چند بار قیام کردند که از آن میان قیام ابوبلال مرداس در زمان یزیدبن معاویه دارای اهمیت خاصی است. وی در ۵۸ق پس از رهایی از زندانِ عبیدالله بن زیاد همراه با ۳۰ تن از یاران خود از بصره خارج شد و در آسَک (میان رامهرمز و ارّجان) فرود آمد. همراهان او در آنجا ۴۰ تن شدند[۲۱] وی از ابتدا اعلام کرد با کسی نخواهند جنگید، مگر آنکه به ایشان حمله شود[۲۲] عبیدالله در ۶۰ق[۲۳] برای سرکوب ابوبلال، سپاهی دوهزار نفره را[۲۴] جنگ او فرستاد. ابوبلال خواستار توقف جنگ شد، اما به هر روی جنگ رخ داد و ابوبلال پیروز شد[۲۵] سال بعد عبیدالله سپاهی ۴۰۰۰ نفری را[۲۶] به مقابله با آنان فرستاد. در میانه جنگ و هنگامی که خوارج به نماز ایستاده بودند، سپاهیان دشمن بر سر آنان ریختند و همه از جمله مرداس را به قتل رساندند[۲۷]
عقاید ابوبلال مرداس
عقاید ابوبلال معرف نخستین مراحل شکلگیری آراء خوارج است[۲۸] وی تقیه را جایز میدانست[۲۹] کسی را که نماز بگزارد مسلمان، و تجاوز به حقوق او را ممنوع میدانست، شمشیر کشدن بر مسلمانان را نهی میکرد، از ستم میگریخت و فقط به قصد دفاع به جنگ میکرد و از کردار خوارج تبرّی میجست و خروج زنان را هم حرام میدانست[۳۰] وی همچنانکه تقیه را مجاز میدانست، قعود را هم برخلاف خوارج تندرو به کلی نفی نمیکرد.[۳۱]
نظریات ابوبلال به آراء اباضیان بسیار نزدیک و از عقاید خوارج تندرو دور است، اما به لحاظ شخصیت برجستهاش همه خوارج او را از خود میدانستند و بزرگ میداشتند[۳۲] بیش از همه گروههای خوارج، صفریه و اباضیه به تعالیم و راه و روش او نزدیک بودند. صفریه خود را از پیروان نخستین «محکّمه» (خوارج) میدانستند و ابوبلال مرداس را، پس از عبدالله بن وهب راسبی و حرقوص بن زهیر، امام خویش میخواندند[۳۳] جیطالی (از علمای بزرگ اباضی) هم جابربن زید، ابوبلال مرداس و ابوعبیده مسلم بن ابی کریمه را در کنار یکدیگر و هم شأن یکدیگر ذکر میکند و از بزرگانی میشمارد که شایسته پیرویند[۳۴]
به هر حال باتوجه به نزدیکی آراء صفریه و اباضیه و دوری این هر دو فرقه از سایر فرق تندرو و افراطی خوارج، ابوبلال را میتوان آماده کننده زمینه یا برخاسته از زمینه قبلی برای جنبش اعتدالی خوارج بهشمار آورد، زیرا این گرایش به اعتدال از قبل با فَرَوه بن توفل و یارانش که در جنگ نهروان از جمع خوارج خارج شده و قعود را مجاز دانسته بودند، آغاز شده بود و سپس با مرداس ادامه یافت و پیشرفت کرد تا سرانجام در مذاهب ابن اباض و ابن صفار به اوج خود رسید.
پیدایش مذهب اباضی
همراهی خوارج با ابن زبیر
پس از کشته شدن ابوبلال، ابن زیاد به قصد ریشهکن کردن خوارج با شدت بیشتری به قلع و قمع آنان ادامه داد. متقابلاً خوارج هم به قصد جهاد در بصره گرد آمدند، و در میان آنان رهبران قوم همچون نافع بن ازرق، عبدالله بن صفار و ابن اباض حاضر بودند و ظاهراً نافع نسبت به دیگران ریاستی داشت. در همین ایام عبدالله بن زبیر در مکه قیام و ادعای خلافت کرده بود. به پیشنهاد نافع، در سال ۶۴ق آنان در کنار ابن زبیر برابر سپاه شام جنگیدند و پیروز شدند.[۳۵]
پس از نبرد، خوارج از باور ابن زبیر پرس و جو کردند. ابن زبیر اگرچه پیش از نبرد، خود را موافق آنان نشان داده بود، اما با احساس بینیازی از خوارج، عثمان و طلحه و زبیر را ستود و از خوارج تبری جست و خوارج از او جدا شدند.[۳۶]
رویگردانی از ابن زبیر و انشعاب
پس از جدایی خوارج از ابن زبیر در ۶۴ق گروهی از آنان به بصره رفتند و گروهی به یمامه. سرکردگان گروهی که به بصره رفتند، نافع بن ازرق حنظلی، عبدالله بن صفار سعدی، عبدالله بن اباض و چند تن دیگر بودند و گروهی که به یمامه رفتند گرد نجده بن عامر حنفی، عطیه ابن اسود و ابوفُدَیک جمع شدند[۳۷]
از گروهی که به بصره رفتند و مدعی پیروی از ابوبلال بودند[۳۸]، ۳۰۰ تن با نافع همپیمان شدند تا به رهبری او قیام کنند و با این هدف به اهواز رفتند (۶۴ق). دستههای دیگری از خوارج نیز از بیم آزار ابنزیاد از بصره خارج شدند و به نافع پیوستند، اما از میان آنان کسانی که با قیام موافق نبودند، به رهبری عبدالله بن اباض، عبدالله بن صفار و ابوییهس هیصم بن جابر در بصره ماندند[۳۹]
نافع از اهواز نامهای خطاب به خوارج بصره نوشت و آنان را از اقامت در میان کفار و مشرکین منع و دعوت به مجاهده کرد. ابن اباض چون از مضمون نامه نافع مطلع شد، اظهار داشت که «اگر این قوم مشرک بودند، سخنان نافع درست بود… ولی اینان تنها کافرِ نعمتها و احکاماند و از شرک بدورند و تنها خون اینان بر ما حلال است نه اموالشان». عبدالله بن اباض بر آن بود که مخالفانِ مسلمان آنان کافرند نه مشرک؛ ازدواج با ایشان و ارث بردن از آنان جایز است؛ غنیمتی که میتوان در جنگها از ایشان گرفت، فقط سلاح است و اسب، نه چیز دیگر؛ کشتن آنان بهطور پنهانی و اغتیالِ ایشان حرام اسنت، اما پس از اقامه حجت و در جنگ میتوان به قتل آنان اقدام کرد.[۴۰]
پیشگامان اباضیه
عبدالله بن اباض:
در عمان همزه این نام را به فتح میخوانند و در شمال افریقا به کسر[۴۱] وی همچون عبدالله بن صفار، از بنی عُبیدبن مُقاعِس بود که بنی تمیم بودند.[۴۲]اما ابن حزم اباضیه را اصحاب عبدالله بن یزید اباضی فرازی کوفی میداند[۴۳] که معلوم نیست بر چه اصلی مبتنی است.
از تاریخ تولد و مرگ ابن اباض اطلاعی در دست نیست. از تابعین نخستین بوده، صحابه را درک کرده و با عبدالملک بن مروان (د ۸۶ق)مکاتباتی داشته است[۴۴] گویا مرگ ابن اباض در ۸۰ق رخ داده است.[۴۵]
عبدالله بن اباض پایهگذار عقاید و احکام مذهب اباضی است[۴۶] و اباضیان از او با تکریم تمام سخن گفتهاند: او را از پیشوایان برجسته[۴۷] و امام اهل طریق و کسی که مبانی اعتقادی را سامان بخشید و مرجع و معتمد اعتقادات و روشنگر طریق استدلال و شاهراه اعتدال خواندهاند[۴۸] بهعلاوه گفتهاند که او تدوین کننده مذهب و استوار سازنده مبانی آن بوده است که به اصحابش اقامه حق و برکندن بنای جور و ظلم را تلقین میکرد[۴۹]، ولی ابن حجر مینویسد: گفته شده که ابن اباض از بدعت خود برگشت و یارانش از او برائت جستند، اما نسبت آنها بدو ادامه یافت[۵۰] که صحت این سخن محقق نیست.
او در دفاع خوارج از مکه به همراه ابن زبیر شرکت داشته و بنابه روایت درگذشت او در جبل نفوسه مغرب، میبایست بعد از این تاریخ، از بصره به آنجا رفته باشد[۵۱] منابع اباضی میگویند که ابن اباض در کلیه امور به فتاوی جابربن زید اتکا داشت و در کارها با او مشورت و از آراء او متابعت میکرد[۵۲]
جابربن زید:
ابوالشعثاء جابربن زید ازدی یحْمَدی (یحْمَدی) جَوفی حُرَفی، عالم و محدث و از تابعین است. ظاهراً اصلش از حُرَقه عمان بوده است،[۵۳] مرگ وی را در ۹۳ق (۷۱۲م)[۵۴] یا ۱۰۳ق (۷۲۱م)[۵۵] و یا ۱۰۴ق[۵۶] گفتهاند.
اباضیه جابر بن زید را نخستین امام خود دانستهاند[۵۷] درجینی در حالی که جابر، ابوبلال مرداس، عبدالله بن اباض و بعضی دیگر از خوارج را با عنوان مشایخ اباضی نیمه دوم قرن اول هجری ذکر میکند[۵۸]، او را نخستین شیخ از طیقه دوم مشایخ اباضی میشمارد[۵۹] شاهد دیگرِ مقبولیتِ وی نزد اباضیان این است که نّفاث بن نصر از میان تمامی کتب کتابخانه خلیفه عباسی (شاید مأمون) فقط طالب دیوانِ (مجموعه احادیثِ) جابربن زید شد و از آن کتاب که در اختیار اباضیان نبود، نسخهای برداشت[۶۰] بهعلاوه نقل احادیث از جابربن زید در میان علمای اباضی امری معمول بوده است[۶۱]
انتساب اباضیان به جابر و پیروی آنان از وی مختص به ادوار بعد از او نیست، بلکه در زمان خود وی هم سابقه داشته است. گفته شده که او خود این نسبت را انکار کرده و از اباضیه برائت جسته است.[۶۲] اباضیان قولی از او در تأیید این انتساب نمیآورند.[۶۳] حتی غیراباضیان او را از ائمه اهل سنت شمردهاند.[۶۴]
علمای رجال و حدیث اهل سنت، با وجود سختگیری او را ستودهاند و توثیق کردهاند[۶۵] و این امر با انتساب او به اباضیه ناسازگار است. اگرچه اباضیه میتوانند تبری او را از باب تقیه بدانند.
ابوعبیده مسلم بن ابی کریمه تمیمی: وی از شاگردان جابر و از ائمه اباضیه[۶۶] و از مشایخ نیمه اول قرن دوم[۶۷] بوده است و ظاهراً تا ۱۶۰ق زنده بوده است[۶۸] به گفته ابوالفرج اصفهانی نام او کودین بوده[۶۹]، و جاحظ او را مسلم بن کرزین مینامد[۷۰] از این روی ظاهراً اصل ایرانی داشته و از موالی بنی تمیم بوده است. درجینی او را در رأس طبقه سوم از مشایخ اباضی ذکر میکند[۷۱] و جاحظ وی را از علما و روات خوارج میخواند[۷۲] ابوعبیده مسلم که پس از عبدالله بن اباض بزرگترین رهبر و مجتهد اباضیه بهشمار میرود، با این حال، ابن ابی حاتم وی را مجهول[۷۳]و ابن جوزی از ضعفا و متروکین میداند[۷۴]، تنها ابن حبان نام او را در شمار ثقات آورده است[۷۵] وی ظاهراً سعی در اختفای حال خود داشته و در کتب رجال از او کمتر سخن به میان آمده است. درجینی میگوید که او دین را (یعنی مذهب اباضی را) در خفا حفظ کرد تا به دست «حمله العلم» (الخمسه الیمامین) آشکار شد[۷۶]
ابوعمرو ربیع بن حبیب: ابوعبیده شاگردش ابوعمرو ربیع بن حبیب را جانشین خود برگزید.[۷۷] ربیع بن حبیب فقیه و حافظ معتبر و صاحب جامع صحیح یا مسند مشهور اباضیان است[۷۸] اعتقاد اباضیان به مسند ربیع تا جایی است که شیخ عبدالله بن حمید سالمی آن را «صحیحترین کتب حدیث از لحاظ روایت و برترین این کتب از لحاظ سند» میخواند و آن را پس از قرآن صحیحترین کتاب میشمارد[۷۹] پس از ربیع ابوسفیان محبوب بن رحیل رأس جماعت اهل الدعوه در مشرق شد[۸۰]
حمله العلم: وارثان علم ابوعبیده در مغرب پنج تن (حمله العلم) بودند، که از میان قبایل بربر به مشرق رفته بودند تا از علمایی همچون ابوعبیده علم بیاموزند. آنان پس از بازگشت «حمله العلم الی المغرب» لقب گرفتند.[۸۱] اشتروتمان میگوید پیش از این پنج تن، ابن مغطیر نفوسی اهل جنّاوُن از مرکز تبلیغی ابوعبیده به جبل نفوسه در مغرب رفته بود[۸۲] که پس از بازگشت، همچون مرجعی بزرگ برای تدریس و فتوا شناخته میشد.[۸۳] درجینی نام نخستین عالم اباضی را که از بصره به مغرب رفت سلامه بن سعید مینامد[۸۴]، اما معمر نام این نخستین مبلّغ را سلمه بن سعد ذکر میکند و مینویسد که او در اوایل قرن ۲ق/۸م به افریقا رفت و طی ۱۰ سال فعالیت تبلیغی مذهب اباضی را بین تِلمِسان و خلیج سِرْت در الجزایر و تونس و لیبی نشر داد. او گروهی را که حمله العلم نیز از آنان بودند، برای کسب دانش به بصره نزد ابوعبیده فرستاد.[۸۵] نام این پنج تن (حمله العلم) اینهاست:
ابوالخطّاب عبدالاعلی بن سَمْح مَعافری، او را یمنی دانستهاند.[۸۶] از ابوعبیده اجازه فتوا داشت.[۸۷]
عبدالرحمن بن رستم فارسی، از ابوعبیده اجازه فتوا داشت. او و ابوالخطاب امامت اباضی را در مغرب بنیاد نهادند.[۸۸]
عاصم سَدْراتی،
اسماعیل بن دَرّار غدامِسی و
ابوداوود قبلی[۸۹]
مراکز نخستین امامت اباضی
مشایخ اباضیه بصره بهویژه ابوعبیده توانستند در نیمه اول قرن ۲ق/۸م، سه مرکز امامت اباضی، مستقل از یکدیگر در حضرموت، مغرب و عمان به وجود آورند[۹۰] و یا حداقل در شکلگیری این مراکز دخیل و مؤثر باشند. مثلاً درجینی از کمکهای ابوعبیده به قیام عبدالله بن یحیی و ابوحمزه مختار در حضرموت سخن میگوید[۹۱] که منجر به تأسیس نخستین امامت اباضی و رویدادی مهم در تاریخ خلافت اموی شد.
حضرموت
قیام حضرموت
جزئیات تبلیغات اباضیان در جنوب عربستان چندان روشن نیست لیکن میتوان حدس زد به سبب آنکه رؤسای اباضی بصره در میان جماعاتی از قبیله ازد میزیستند، و بسیاری از شیوخ اباضی هم ازدی بودند و به واسطه آنان مذهب اباضی به آنجا منتقل شده است[۹۲] پس شاید بیسبب نبوده که خوارج در ۷۱ق/۶۹۰م به صنعا هجوم برده، آنجا را تصرف کردند. گرچه در این اقدام به زودی شکست خوردند[۹۳] بعدها بار دیگر قیام کردند و حکومتی برای خود تشکیل دادند.
ستم امویان بر مردم یمن و نیز خواست مردم سبب قیام ابویحیی عبدالله بن یحیی بن عمربن اسود بن حارث کندی (از اهالی حضرموت)، قاضی مجتهد و پرهیزگار این سرزمین شد[۹۴] وی نامهای به ابوعبیده مسلم و دیگر مراجع اباضی در بصره نوشت. آنان چنین حکم دادند که اگر قادر به صبر نیست، خروج کند[۹۵]
ابوعبیده، ابوحمزه مختار و بلج بن عقبه را برای یاری او فرستاد. در اواخر ۱۲۸ در مکه با عبدالله ملاقات کردند. به آنان توصیه شده بود تا در قیام افراط نکنند و به اسلاف اقتدا کنند.[۹۶] فرستادگان همراه عبدالله به حضرموت رفتند و با او بیعت کردند.[۹۷] و نخستین امامت اباضی بنیاد نهاده شد. عبدالله با عنوان «طالب الحق» بر حکومت نشست.[۹۸]
همزمان با آغاز قیام عباسیان در خراسان و درگیری امویان در سال ۱۲۹، طالب الحق برآن شد تا مکه و مدینه را تصرف کند و به پیروزی اولیه دست یافتند.[۹۹]
تصرف مکه و مدینه
عبدالله بن یحیی، ابوحمزه مختار و بَلْج بن عُقبه را به حج فرستاد تا مردم را به شعار لا حُکْمَ اِلا لِلّه دعوت کنند و بر ضد مروان بن محمد برانگیزند[۱۰۰] اباضیان ۷۰۰ تا ۱۱۰۰ تن بودند و عمامه سیاه بر سر و پرچمهای سیاه در دست داشتند. والی مکه پس از آگاهی از هدف اباضیان، شهر را ترک کرد و مکه به دست اباضیان افتاد.[۱۰۱] قوای اموی در خارج مکه، در جایی به نام قُدَید اردو زدند و بسیاری از مدنیان نیز به آنان پیوستند. در صفر ۱۳۰ ابوحمزه بر سپاه اموی پیروز شد و مدینه را تصرف کرد.[۱۰۲] ابوحمزه سه ماه در مدینه حکومت کرد.[۱۰۳]
خطبه ابوحمزه در مدینه
وی خطبهای برای اهل مدینه ایراد کرد که در تاریخ اباضیه اهمیت خاص دارد. در این خطبه از اعمال اباضیان دفاع کرد، حقانیت آنان را متذکر شد و از مردم خواست که دست از حمایت آل مروان بردارند و اعلام کرد که قیامش برای اقامه حق و عدل بوده و از سه شخص یا گروه برائت جست: حاکمی که خلاف فرمان خدا عمل کند. کسانی که از چنین حاکمی پیروی کنند و کسانی که راضی به عمل او باشند. آنگاه از خلافت عثمان و حضرت علی(ع) انتقاد کرد، معاویه را ملعون خواند و از یزید با زشتترین صفات یاده کرد. به قولی فقط عمر بن عبدالعزیز را مستثنی کرد و به قولی حتی بر او هم لعنت فرستاد.[۱۰۴]
شکست در مکه و مدینه و صنعا
پس از تصرف مکه و مدینه، اباضیان خطر مهمی برای امویان بودند.مروان سپاهی ۴۰۰۰ نفره را به جنگ آنان فرستاد و سپاه ۶۰۰ نفره اباضیان به فرماندهی بلج را در جمادی الاول ۱۳۰ در وادی القری شکست داد.[۱۰۵] ابوحمزه به مکه رفت.[۱۰۶] پس از آن، امویان به پشتیبانی مردم مکه، مکه را از اباضیان پس گرفتند. جسد ابوحمزه و سه تن دیگر از سران اباضی در همانجا بهدار آویخته شد.[۱۰۷]
پس از یک ماه، ابن عطیه فرمانده سپاه اموی به سوی صنعا رفت و بر اباضیان پیروز شد. عبدالله بن یحیی کشته شد. اندکی از اباضیان توانستند به حضرموت بگریزند.[۱۰۸] ابن عطیه اگرچه حضرموت را محاصره کرده بود، اما به فرمان مروان به سمت مکه بازگشت و در میانه راه، چند تن از خوارج او را کشتند.[۱۰۹]
از تمامی قلمرو عبدالله بن یحیی تنها حضرموت به عقاید اباضی وفادار ماند. مسعودی گوید که در زمان او (سال ۳۳۲ق/۹۴۴م) بیشتر مردم آنجا اباضی مذهب بودند و از لحاظ عقاید میان آنان و اباضیان عمان اختلافی نبود[۱۱۰] ظاهراً اغلب اباضیان جنوب عربستان پیرو شاخه وَهْبیه بودهاند که مهمترین فرقه اباضی شمرده میشد. از پیروان شاخه طَریفیه و احتمالاً گروهی از فرقه نُکّاری نیز در میان آنان بودهاند[۱۱۱]اباضیان حضرموت پس از چندی گرفتار اختلافات داخلی شدند و به تدریج به امامت اباضی عمان پیوستند[۱۱۲]
عمان
گرایش مردم عمان به مذهب اباضیه باید از اوایل تشکیل فرقه و گسترش آن آغاز شده باشد. شاخه مهمی از تیره ازد، از سده ۶م از داخل عربستان به عمان کوچ کردند و با مجوزی که از شاهان ساسانی داشتند بر این منطقه تسلط یافتند.از آغاز حرکت و جنگهای خوارج در زمان امویان، بعضی از روسای فرقه اباضیه به عمان آمدند و به نشر عقاید خود پرداختند و یاران بسیاری گرد آوردند[۱۱۳]
نخستین امام اباضیان، جُلَندی بن مسعود ازدی بود. قدرت حاکم از آن ازدیان بود و امامان نیز اغلب ازدی بودند. خاندان سلطنتی کنونی هم از این قبیلهاند.
عقاید اباضی که از همان آغاز در عمان مورد اقبال عموم بود، در طی تاریخ پابرجا ماند و همچنان ادامه یافت.[۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶] اکثریت نزدیک به اتفاق مردم عمان اباضی مذهب بودهاند و عمان تا زمان ما به عنوان تنها کشور اباضی مذهب باقی مانده است، و مردم عمان برخلاف گفته ابن اثیر[۱۱۷] به جزبا اباضیان با دیگر خوارج رفتاری خشن و ستیزهجویانه داشتهاند.[۱۱۸]
دوره نخستین امامت اباضیان در عمان (۱۳۰ق-۲۸۰ق)
جلندی بن مسعود: پس از شکست وادی القری و اضمحلال امامت در حضرموت در ۱۳۰ق، اباضیان پراکنده به عمان پناه بردند و هسته قدرتمندی تشکیل دادند[۱۱۹] در هنگامه انتقال حکومت از امویان به عباسیان در ۱۳۲ق، اباضیان با استفاده از این فرصت، جُلَنْدی (یا جُلُنْدی) بن مسعودبن جَیفربن جلندی ازدی را از میان خود به امامت برگزیدند[۱۲۰] بیعت با او به عنوان امام، محققاً در ثلث اول قرن ۲ق صورت گرفت.[۱۲۱]{
جلندی، رهبری پرهیزگار و محبوب مردم بود و میگفت که قدرت باید در دست جامعه باشد[۱۲۲] وی بر تمامی عمان[۱۲۳] و بر بخشی از حضرموت حکومت میکرد[۱۲۴] به همین سبب پس از آن نیز همواره حضرموت روابط دوستانه خود را با عمان حفظ کرد[۱۲۵]
یاران شیبیان حروری که صفری مذهب بود، پس از شکست از سفاح عباسی به عمان گریختند. جلندی با آن جنگید و شیبان و یارانش کشته شدند. در ۱۳۴ق سفاح لشکری برای سرکوب اباضیان عمان فرستاد. نخست سپاه عباسی موفقیتی نداشت، اما با آتش زدن خانههای اباضیان و حمله بسیاری از آنان را کشتند. شمار کشتگان را ده هزار تن گفتهاند. سر جلندی را نزد سفاح فرستادند.[۱۲۶] و حاکمی غیراباضی بر حکومت عمان گماشته شد.[۱۲۷]
وارث بن کعب: در زمان هارون الرشید، اباضیان خواستند از میان خود، امامی برگزینند. نخست با محمد بن عبدالله بن ابی عفان بیعت کردند، پس از دو سال بیعت را بازگرفتند،[۱۲۸] و با وارث بن کعب بیعت کردند. او شهر نزوی را پایتخت خود کرد.[۱۲۹] سپاه هارون الرشید برای سرکوب آنان، شکست خورد. وارث ۱۲ سال امامت کرد. در ۱۹۰ یا ۱۹۲ق در گذشت.[۱۳۰]
غسان بن عبدالله: دوره اقتدار امامت عمان در زمان جانشین او غَسّان بن عبدالله یحمدی بود. غسّان در ۲۰۸ق/۸۲۳م[۱۳۱] یا ۲۰۷ق[۱۳۲] درگذشت.
عبدالملک بن حمید. تا زمان مرگ[۱۳۳] در مسند امامت بود[۱۳۴]
مُهَنّا بن جیفر یحمدی: او سپاه زمینی و دریایی قدرتمندی ساخت. قیام خاندانهای غیراباضی را در زمان خود سرکوب کرد.[۱۳۵] پس از آن، رفتاری نادرست و خشن در پیش گرفت.[۱۳۶] در ۲۳۷ درگذشت.
صلت بن مالک خروصی: تا ۲۷۲ق بر مسند امامت بود. به دلیل ناتوانی و رفتار ناشایست، به پیشنهاد علما استعفا کرد.[۱۳۷]
راشد بن نظر: بر سر امامت او اختلاف بود. در ۲۷۷ق خلع شد.
عزان بن تمیم خروصی: در زمان او اختلاف بالا گرفت. مخالفان از عباسیان یاری خواستند و ضربهای قاطع بر حکومت اباضیان وارد آوردند و در ۲۸۰ق پس از ۱۵۰ سال،نخستین امامت اباضیان برچیده شد.[۱۳۸] عباسیان علاوه بر کشتار، تمامی کتابهای اباضیان را سوزاندند. بسیاری از اباضیان به هرمز، شیراز و بصره مهاجرت کردند.[۱۳۹]
دوره تسلط عباسیان و بنی نبهان
سلطه عباسیان بر عمان یک چند ادامه یافت ولی اباضیان دست از مبارزه برنداشتند، چنانکه بعد از ۳۲۰ق قیام کردند، ولی شکست خوردند[۱۴۰] یا تسلط آل بویه بر بغداد، عمان هم به قدرت آنان تسلیم شد و همزمان با افزایش اقتدار بویهیان، طایفهای به نام بنی نبهان به تدریج در عمان قدرت گرفتند و پس از آن تا قرنها بر این سرزمین حکم راندند. دولت نبهانیان در ۳۶۳ق/۹۷۴م به قدرت رسید و شخصی به نام عمربن نبهان طایی حکومت را به دست گرفت و به نام عضدالدوله دیلمی خطبه خواند[۱۴۱]
در این دوره اباضیان در کوهها پناه گرفته بودند و از خود در دفاع میکردند و مترصد فرصتی برای کسب استقلال خود بودند و هرگاه که میتوانستند شورشی برپا میکردند[۱۴۲] از جمله قیامهای ایشان قیام حفض راشد بن ولید بود. که در سالهای ۳۲۸-۴۰۰ق بر اباضیان حکومت کرد.[۱۴۳] قیام او شکست خورد.[۱۴۴]
قیام دیگر، قیام ابن راشد در ۴۴۲ق است. در حمله نخست به پایتخت شکست خوردند. اما در هجوم دوم پیروز شدند. آنگاه ابن راشد خود را الراشد بالله لقب داد، خطبه را به نام خویش کرد، لباس پشمین پوشید، دارالاماره را ویران ساخت و جای چون مسجد بنیاد نهاد، عدل و داد پیشه کرد، عوارض و مالیات را لغو نمود و تنها برای کالاهای وارداتی عشریه مقرر کرد، ولی این حرکت دیری نپایید و به زودی با شکست روبهرو شد[۱۴۵]
در فاصله ۴۴۷ق تا ۵۳۶ق سلجوقیان بر عمان حکومت کردند. اما پس از آن نبهانیان به حکومت رسیدند.[۱۴۶] در ۸۰۹ق/۱۴۰۶م امام حواری بن مالک به امامت برگزیده شد. او توانست بر قسمت عمده دولت نبهانی مسلط شود و امامتش تا ۸۳۳ق/۱۴۳۰م ادامه یافت[۱۴۷]
جنب و جوش مجدد اباضیان از اواخر سده ۹ق/۱۵م شدت گرفت[۱۴۸] آنان در ۸۸۵ق/۱۴۸۰م با عمربن خطاب خروصی به امامت بیعت کردند[۱۴۹]، اما بار دیگر بنی نبهان بر عمان مسلط شدند.
ورود پرتغال به خلیج فارس و بازگشت اباضیان به قدرت
از رویدادهای مهم اواخر این دوره دستاندازی پرتغال به خلیج فارس بود. پرتغالیان در ۱۵۰۷م /۹۱۳ق به رهبری آلبوکرک با ناوگان خود به عمان آمدند و به تدریج در شهرهای ساحلی مستقر شدند و مسقط را به عنوان مرکز و پایگاه خویش انتخاب کردند. این تهاجمات در سرنوشت اباضیان تأثیر فوری نداشت، زیرا پرتغالیان در بنادر بزرگ حکومت میکردند و با نواحی کوهستانی کاری نداشتند. در این مدت بخشهای داخلی عمان احتمالاً دچار هرج و مرج بود و زمینه از هر لحاظ برای به قدرت رسیدن یعرُبیان اباضی فراهم میشد[۱۵۰]
امامت یعربیان (۱۰۳۴-۱۱۵۴ق)
ناصر بن مرشد بن مالک یعربی:اباضیان از آشوب و خلأ قدرت این دوره استفاده کرده مجتمع شدند و در ۱۰۳۴ق با ناصربن مرشداز یعربیان ازدی بیعت کردند که اولین امام یعربی عمان بود؛ ناصر ملوک الطوایفی را برانداخت و بر همه نواحی داخلی و شرقی حکومت کرد.[۱۵۱] او نخست شهر مقری را به پایتختی برگزید، اما پس از فتح نزوی بدانجا منتقل شد. بر پرتغالیان پیروز شد و از عمان نه مسقط بیرونشان راند. پرتغالیان ناچار به مصالحه شدند و سالانه مبالغی به اومیپرداختند. بخشی از عمان که در دست ایرانیان بود، پس گرفت. لقب «المعتصم بالله، المتوکل علی الله، امام المسلمین» گرفت و با قدرت تمام حکومت کرد.[۱۵۲]دوره ناصر همراه با پیشرفت فرهنگی و اقتصادی چشمگیری در عمان بود. در زمان جانشینان ناصر عمان روی به رشد و ترقی نهاد و شبکه اداری و تمرکز قدرت به بسط نفوذ و اقتدار دولت کمک کرد[۱۵۳] اما اصل انتخاب امام که در مذهب اباضی اهمیت بسیار داشت، دیگر بیرنگ شده و به جای آن روش حکومت موروثی در کشور برقرار گشته بود.[۱۵۴]ناصر در ۱۰۵۰ق/۱۶۴۰م درگذشت.
سلطان بن سیف بن مالک: اباضیان با پسرعم ناصر، سلطان بن سیف بن مالک بیعت کردند. در ۱۰۶۰ق وی مسقط، پایگاه پرتغالیان را تصرف کرد به اموال و غنایم بسیار دست یافت، آنجا را بندرگاه نظامی خود قرار داد، پرتغالیان را از سواحل خلیج فارس دور کرد و با ناوگان نیرومندی که فراهم آورده بود، نه تنها بر تنگه هرمز، بلکه بر بخشی از سواحلِ شرقی افریقا از جمله باب المندب هم مستولی شد و در ۱۰۹۰ق/۱۶۷۹م در پایتخت خود نزوی درگذشت.[۱۵۵]
بلعرب بن سلطان بن سیف: تا زمان مرگش در ۱۱۰۴ق با اقتدار حکومت کرد.
سیف بن سلطان بن سیف: او مومباسا و جزیرهالخضراء در ساحل افریقا را تصرف کرد و به سواحل ایران و هند نیز دستاندازی نمود، ظاهراً ریاض پایتخت کنونی آل سعود را هم تصرف کرد[۱۵۶] در همین دوران بود که جزیره زنگبار نیز ضمیمه عمان شد[۱۵۷] در ۱۱۲۳ق درگذشت.
سلطان بن سیف بن سلطان: در زمان او عمان به اوج توسعه و قدرت خود رسید[۱۵۸]، اما با مرگ سلطان در ۱۱۳۱ق، انحطاط دوران یعربیان آغاز شد و سرانجام پس از کشمکشهایی، حکومت از خاندان یعربی به بوسعید منتقل گردید.
شمال آفریقا
اسلام نخست با مذهب تسنن به آفریقا وارد شد. از اوایل قرن ۲ق به شمار اباضیانِ شمال افریقا افزوده شد و جای تسنن را گرفت.[۱۵۹] در نیمه نخست این قرن حکومتی برای خود تشکیل دادند. جبل نفوسه (واقع در لیبی، جنوب طرابلس) دارالهجره اباضیه بوده است. گفته شده است عبدالله بن اباض در آنجا درگذشت.[۱۶۰] مذاهب اباضی و صفریه در این منطقه رشد کردند. زناته، تیره بزرگ قبایل بربر ساکن در صحرای غربی افریقا، نیز به این دو مذهب گروید[۱۶۱] ظاهراً در همان روزگاری که قبیله بربر نفوسه به اباضیه پیوست، ساکنان غدامس نیز این مذهب را پذیرفتند[۱۶۲]
در زمان خلافت مروان بن محمد، مذهب اباضیه در طرابلس رواج و انتشار تمام یافته بود[۱۶۳]عبدالله بن مسعود تُجیبی (د ۱۲۶ق/۷۴۴م) نخستین رئیس اباضی شناخته شده در مغرب است[۱۶۴] اما اباضیان پس از مدتی با حارث بن تلید به امامت بیعت کردند. او و عبدالجبار بن قیس به یاری یکدیگر طرابلس را از تسلط امویان خارج ساختند و مشترکاً حکومت کردند. حملات چندباره امویان برای بازپس گیری طرابلس شکست خورد. به سبب دادگری و حسن رفتار حارث تمامی لیبی به زیر نفوذ او درآمد. پس از مدتی در دارالحکومه با توطئه امویان کشته شدند.[۱۶۵]
ابوالخطاب عبدالاعلی بن سمح معافری حمیری:
پس از این حادثه، در سال ۱۴۰ق اباضیان با ابوالخطاب عبدالاعلی بن سمح معافری بیعت کردند. شهر را به دست گرفتند و حکومت را به ابوالخطاب سپردند. ابوالخطاب نخستین امام اباضی است که علناً و رسماً قیام کرده است[۱۶۶] وی طرابلس را به پایتختی برگزید و قلمرو خویش را از شرق تا بَرقه در مشرق لیبی و از غرب تا قَیروان و از جنوب تا فَزّان (در جنوب غربی لیبی) گسترش داد. قیروان را به سختی تصرف کرد و عبدالرحمن بن رستم فارسی را به ولایت آنجا گماشت[۱۶۷]
با گسترش قدرت اباضیان، منصور خلیفه عباسی در ۱۴۴ق سپاهی بزرگ برای سرکوبشان فرستاد. در جنگ اباضیان شکست خوردند و ابوالخطاب کشته شد.[۱۶۸]زمانی که عبدالرحمن بن رستم به محل نبرد رسید، همه یاران را کشته یافت[۱۶۹]
ابوحاتم یعقوب بن حبیب ملزوزی هواری:
در سال ۱۵۴ق بعد بربرهای اباضی با ابوحاتم یعقوب بن حبیب بیعت کردند و شورش کردند[۱۷۰] طرابلس را تصرف کردند. ابوحاتم در آنجا پیروان خویش را برای حمله به افریقیه فرا خواند[۱۷۱] اما راه به جایی نبرد.[۱۷۲] در این مدت دوباره قیروان را تصرف کردند. منصور با فرستادن سپاهی شصت هزار نفره قیام اباضیان را سرکوب کرد. ابوحاتم در ربیع الاول ۱۵۵ق کشته شد.[۱۷۳]
عبدالرحمن بن رستم و دولت رستمیان :
پس از شکست ابوحاتم حکومت اباضی به الجزایر منتقل شد. اباضیان با عبدالرحمن بن رستم به خلافت بیعت کردند و شهر تاهرت[۱۷۴] را بنیاد نهادند که مرکز حکومت رستمیان شد.[۱۷۵] دولت رستمیان تا سال ۲۹۴ق ادامه داشت.
پس از رستمیان:
اباضیان مغرب در زمان حکومت رستمیان از قدرت سیاسی برخوردار بودند، اما با سقوط این دولت اقتدار سیاسی اباضیان افریقا از دست رفت، اما نفوسه به عنوان مرکز اباضیان لیبی تا زمان اشغال آن به دست ترکان عثمانی استقلال خود را حفظ کرد. در نفوسه دولتی و امامتی برقرار نکردند و تنها برای اداره امور خود کسانی را انتخاب میکردند. بعضی از این اشخاص عنوان «امام الدفاع» داشتند که وظیفه آنان دفاع از جامعه اباضی بود[۱۷۶] اباضیان سدراته هم یک قرن بعد از مهاجرت از تاهرت، برای حفظ امنیت خود به العطوف نزدیکتر مزاب و بعد به خودِ مزاب که زندگی در آنجا بسیار مشکل بود، نقل مکان کردند[۱۷۷] اکنون هم اباضیان افریقا بیشتر در همان نقاط ساکناند.
اعتقادات
افتراق اصلی خوارج از مسلمانان دیگر مبتنی بر این اعتقاد بوده که مرتکب گناه کبیره کافر است[۱۷۸] جدایی اباضیه از خوارج دیگر نیز به سبب موضع خاصی بود که در همین مورد اتخاذ کردند. آنان با دیدگاه ویژهای که در اینباره پیدا کردند، خود را از افراط و تندروی دیگر خوارج برکنار کشیدند و خطمشی میانه و معتدلی در پیش گرفتند. زمینه اصلی رشد اندیشههای اباضی را باید در همین برداشتِ مخصوص ایشان از کفرِ مرتکب کبیره جستجو کرد.
شرک و کفر و نفاق
شرک
نزد اباضیه مشرک کسی است که خدا را دروغ پندارد، یا وجهی از وجوه توحید را انکار کند، یا حرفی از قرآن را منکر شود و یا حلال منصوصی را حرام یا حرام منصوصی را حلال کند[۱۷۹] این شخص کافر به کفر شرک (کفر المله)است و از دین خارج است.
کفر شرک دو نوع است:
کفر انکار: کفر انکار عبارت است از انکار وجود خدا، پیامبران، ملائک، کتب، معاد، بعث، حساب، بهشت و دوزخ؛
کفر مساوات: شرک مساوات یعنی مساوی قرار دادن خالق و مخلوق در ذات و صفات[۱۸۰]
کفر نعمت
اباضیه کسی را که به خداوند تعالی و آنچه از جانب او آمده، اعتقاد داشته باشد، ولی مرتکب فعلی شود که در مورد آن وعید داده شده است، کافر نعمت میدانند[۱۸۱][۱۸۲] در مذهب اباضیه نمیتوان مرتکبین کبائر را مؤمن خواند، زیرا اطاعت هم ایمان است و هم دین؛ هرچه خداوند بر بندگانش فرض کرده نیز جزء ایمان است و از این روی، اینان موحدند، نه مؤمن[۱۸۳]
نظریه «کفر نعمت» مختص اباضیه نیست. صفریه و برخی از فرق دیگر چنین عقیدهای داشتهاند.[۱۸۴]
عبدالله بن یحیی، طالب الحق در خطبه معروف خود که پیشتر ذکرش رفت، اعلام کرد که هرکس زنا کند، سرقت کند و خمر بنوشد کافر است، و هر که شک کند در اینکه او کافر است خود کافر است[۱۸۵] کافر نعمت که از کبیره خود بازنگردد و توبه نکند، جاودانه درآتش خواهد بود[۱۸۶]
چیستی گناه کبیره و صغیره
به گفته جیطالی هرچه مستوجب نکال در دنیا و عذاب در آخرت شود، کبیره است و غیر آن صغیره[۱۸۷] اباضیان مغرب معتقدند که گناهان صغیره نامشخصاند؛ اما نظر اباضیان شرق گناهان صغیره را معلوم میدانند و اعمالی مانند دروغ کوچک، رقص و بازیهای غیرمباح را از مصادیق گناهان صغیره میشمارند[۱۸۸]
مرتکب صغیره موحد است، نه فاسق، نه گمراه و نه کافر، مگر آنکه بر گناه اصرار ورزد و بر آن باشد که توبه نکند.[۱۸۹]
نفاق
به عقیده اباضیه، مرتکب کبیره هرگاه بر گناه خود مصر باشد، منافقی است کافر (البته به کفر نعمت، نه کفر شرک) و مخلّد در نار است[۱۹۰]اما نکتهای که اباضیه بر آن تأکید دارند، فرق بین شرک و نفاق است. ایشان گویند که در زمان حضرت رسول(ص) منافقین را موحد میدانستند[۱۹۱]، پس نمیتوان آنان را مشرک دانست. منافق کسی است که به خدا دروغ ببندد که این به کفر منجر میشود، مانند تأویل کتاب خدا به طریقی که به گمراهی بیانجامد.[۱۹۲] پس منافق مشرک نیست، ولی کافر است[۱۹۳]
قابل ذکر است که اباضیه -دست کم قدمای اباضیه- درباره نفاق، سه یا چهار رأی داشتهاند: بنابر نظر غالب چنانکه آمد نفاق کفر است، نه شرک. بنابر قول دیگر، نفاق شرک است، زیرا ضد توحید است. گروهی از اباضیه هم اطلاق منافق را فقط در مورد قومی که خداوند آنان را به این صفت خوانده است، جایز دانستهاند و گروهی دیگر هم گویا نفاق را برائت از شرک و ایمان شمردهاند[۱۹۴] و به این آیه از قرآن استناد کردهاند: مُذَبْذَبینَ بَینَ ذلِکَ لا اِلی هؤُلاءِ وَلا اِلی هؤُلاءِ…: در این میان مردّدند، نه به اینان میگروند، نه به آنان…[۱۹۵]
مسلمانان مخالف
اباضیه مسلمانانِ مخالف خود را کفّار میخواندند[۱۹۶] اما چون آنان موحدند، جایگاهشان را دارالتوحید میدانستند، به جزاردوگاه سلطان که آن را دارالکفر، دارالبغی یا دارالظلم مینامیدند[۱۹۷] دارالتّقیه نیز نامی دیگر برای آنجاست، چون باید در میان مخالفان با تقیه روزگار بگذرانند. اباضیه برخلاف خوارج تندرو، شهادت مخالفین مسلمان را بر یاران خود قبول داشتند، ازدواج با آنان و ارث بردن از آنان را جائز میدانستند[۱۹۸] خون مسلمین و اموال ایشان و سبی ذریه آنان، به سبب موحد بودن آنان، حرام است. قتل موحد مگر در مورد زنای محصنه، شرکِ بعد از ایمان و قتل نفس حرام است.[۱۹۹]
ایمان و اسلام
گفته شد که به عقیده اباضیه هرچه خداوند بر بندگانش فرض کرده، جزء ایمان است. یعنی اگر مسلمان بدانچه خداوند فرض کرده، عمل نکند، ایمانش ناقص است.[۲۰۰] همچنین معتقدند که نباید دین خدا را تجزیه کرد و بین قول و عمل جدایی افکند و کسانی را که مصرّ در ارتکاب گناهاند و توبه نمیکنند، به رحمت خدا امیدوار ساخت.[۲۰۱] به نظر آنان اسلام در عقیده و قول و عمل متجلی میگردد و عقیده جز با قول و عمل کامل نمیشود. قول به زبان آوردن کلمه شهادت است و عمل ادای جمیع فرایض و اجتناب از همه محرمات و توقف در برابر همه شبهات.[۲۰۲]
مقومات ایمان
مقومات سهگانه ایمان -یا به گفته خود اباضیه، مقامات ایمان- اینهاست:
اعتقاد به قلب، یا به عبارتی دقیقتر انطواء قلوب و نفوس بر اعتقاد به یگانگی خداوند؛
اقرار به زبان؛
عمل به ارکان و جوارح، و تحقق آن اعتقاد و اقرار در افعال. ایمان با عمل صحّت میپذیرد؛ و عمل برهانی است بر صدق اعتقاد و صدق لسان.
کسانی که هریک از سه مقام ایمان را ضایع کنند به کفر نعمت کافرند، نه به کفر شرک؛ و چنین کسانی «خاسرین»، «مفسدین» و «کاذبین»اند[۲۰۳] اباضیه علیرغم جدایی مفهوم ایمان و اسلام در قرآن[۲۰۴]، باز هم ایمان و اسلام را هم معنی و مترادف میشمرند[۲۰۵] ایمان اسلام است و اسلام ایمان، و دین هر دو آنهاست.[۲۰۶]
شهادات چهارگانه شرط ایمان
بندهای مؤمن نمیشود مگر آنکه به چهار شهادت ایمان بیاورد:
شهادت به وحدانیت خدا،
شهادت به رسالت پیامبر اکرم از جانب خدا،
شهادت به رستاخیز پس از مرگ
شهادت به قَدَر.
هرگاه بندهای این چهار شهادت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 