پاورپوینت کامل سیدمحمود حسینی شاهرودی ۴۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سیدمحمود حسینی شاهرودی ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیدمحمود حسینی شاهرودی ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سیدمحمود حسینی شاهرودی ۴۱ اسلاید در PowerPoint :

سید محمود حسینی شاهرودی

۱۳۰۱ ق. برای قلعه آقا عبدالله سالی فراموش ناشدنی بود. ستاره بخت این قلعه از یاد رفته، از خانه گلین سید علی، کشاورز پاک نهاد آبادی، بر آمد

[۱] . الامام الشاهرودی، سید احمد خمینی، ص ۲۰ـ۲۴.

و آرام آرام سمت مرکز آسمان دانش و پرهیزکاری روان شد.

مردمی که به یاد آقا عبدالله، پیر پارسا و دانشور دهکده، به خانه فرزندش سید علی می‎شتافتند

[۲] . الامام الشاهرودی، سید احمد خمینی، ص ۲۰ـ۲۴.

آثار بزرگی را در سیمای پور پاک سرشت آبادی مشاهده می‎کردند. پدر که هوای کامیابی فرزند در سر می‎پروراند سید محمد را به آموختن قرآن فراخواند و اندکی بعد وی را روانه بسطام ساخت تا در خدمت استاد کهنسال آن منطقه اندوخته‎هایش را فزون بخشد.

استاد بسطامی مهربان و نیک اندیش بود و شاگردانش را به سفره قناعت خویش فرا می‎خواند. هر چند این کار وی روح صمیمیت در فضای دل کودکان می‎پراکند ولی دشواریهایی نیز در پی داشت؛ او به سبب کهولت پس از صرف غذایی اندک، خدای را سپاس می‎گفت و دست از خوردن می‎کشید، سید محمود و دوستش نیز به احترام استاد گرسنه خوان را ترک می‎گفتند. ادامهاین روند زندگی در بسطام را دشوار ساخت و شاگردان را به چاره جویی فرا خواند.

آری سرانجام گرسنگی توان ایستادگی در بسطام را از نوباوگان قلعه آقا عبدالله ستاند و آنها به شوق غذا فاصله دو فرسنگی بسطام تا آبادی را یک نفس دویدند و یک سره به ظرف نان یورش بردند.

[۳] . مصاحبه با حضرت آیه الله سید محمد شاهرودی، فرزند معظم له.

سالهای آغازین دانش اندوزی با همین دشواریها شتابان گذشت و فرزند پاک دل سید علی در این مدت با الفبای جاودانگی و کمال آشنا شد. پای بندی نوباوه آسمان تبار قلعه آقا عبدالله به آیین وحی در این سالها روستاییان سخت کوش را شگفت زده ساخت.

فهرست مندرجات

۱ – دو حادثه
۲ – تحصیل با مشکلات
۳ – مراد پارسایان
۴ – در وادی سیاست
۵ – سفر سبز
۶ – سال های سیاه
۷ – آثار
۸ – پانویس
۹ – منبع

۱ – دو حادثه

نگاهی گذرا به دو رخداد آن روزگار می‎تواند ما را با اندیشه آسمانی کودک فرزانه شاهرود آشنا سازد:

۱. روزی سید محمود گوسفندان را به چرا برد. در دشت مردی از وی پرسید: این دامها از کیست؟ کودک پاسخ داد: سید علی

مرد پرسید: می‎دانی در چه مکانی می‎چرند؟

سید محمود گفت: آری، دشت خداست.

مرد گفت: نه، این مرتعِ ماست و راضی نیستیم دیگران در آن گوسفند بچرانند.

کودک شتابان دامها را سمت خانه حرکت داد، یکسره نزد برادر بزرگترش رفت و گفت: این شما و این گوسفندان، دیگر هرگز آنها را به چرا نخواهم برد، برخی از مراتع مالک دارند و ما ندانسته در مال مردم تصرف می‎کنیم، این کار حرام است و آثاری زیانبار در پی دارد.

[۴] . مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین جناب آقای اشرفی شاهرودی.

۲. کشاورزان منطقه دو سال پیاپی در بند ملخ ها گرفتار بودند. آشکار شدن آثار این آفت در ماههای آغازین سال سوم آنها را در نگرانی فرو برد. سران آبادی در سرای سید علی گرد آمدند تا راههای مبارزه با ملخ را بررسی کنند. هر یک از آنها به فرا خور تجربه خویش راهی پیشنهاد کرده، درباره کارآیی آن سخن می‎گفت. چون گفتگوها به بن بست رسید، سید محمود یک باره برخاست و گفت: همه به خداوند روی آورید و بر پرداخت زکات مالتان پیمان ببندید تا پروردگار آفت از کشتگاهتان دور سازد و باران رحمت خویش را بر شما فرو ریزد.

این سخن بزرگ، که از کودکی خردسال بعید می‎نمود، کشاورزان نگران را به خود آورد؛ بنابراین همه پیمان بستند که اگر آفت از کشتزارشان دور شد، کشتهایشان به بار نشست و انبارهاشان از گندم آکنده شد. نیکبختان بر پیمان خویش استوار ماندند و زکات پرداختند ولی برخی از خیره سران زکات را زیان پنداشته، گفتند: هر چیزی پایانی دارد. چگونه ممکن است پایان آفت به گفتار خردسالی وابسته باشد، نادانسته پیمانی بستیم و نیازی به انجام دادن عهد روزهای ناکامی نیست.

آنها با این اندیشه انبوه گندمهایشان را در انبار جای دادند ولی به زودی در بند کردار خویش گرفتار آمدند و انبارشان هدف آفتها قرار گرفت.

[۵] . الامام الشاهرودی، ص ۲۶ـ۲۷.

۲ – تحصیل با مشکلات

هر چند دانشجوی کوشای شاهرود به زودی در شمار دانشوران جای گرفت و نزد مراجع روزگار از اعتباری بایسته برخوردار شد ولی چرخ بخت به مراد وی نمی‎گذشت و ناداری او را رها نمی‎ساخت. بنابراین ناگزیر بارها هوای بازگشت به وطن در سر پروراند شاید گشایشی در زندگی‎اش پدید آید و خانواده‎اش از رنج تهیدستی نجات یابد ولی استاد گوهر شناس نایینی وی را از این کار بازداشت.

[۶] . مصاحبه با فرزند معظم له.

البته مرجع شیعه در این گفتار تنها نبوده بلکه همسر فداکار فقیه شاهرودی نیز در شمار بازدارندگان سید از سفر به ایران جای داشت. او، که ارج دانش می‎دانست، چون از هدف همسر گرانقدرش آگاه شد، گفت: ما با نان خشک روزگار می‎گذرانیم، شما دانش را به خاطر بهبودی زندگی ما رها نکنید.

[۷] . مصاحبه با فرزند معظم له.

بدین ترتیب ستاره تابناک قلعه آقا عبدالله هم چنان با زندگی دشوار نجف ادامه داد. فرزند برومندش آن روزهای سخت را چنین به خاطر می‎آورد:

شخصی در حضور آقا وصیتنامه‎ای به زبان دامادش تنظیم کرد و به امضای آقا رساند داماد، که نزدیک خانه ما مغازه داشت، پس از در گذشت پدر همسرش از آقا خواست که وصیتنامه را باطل کند ولی آقا سر باز زد.

مغازه‎دار برای رسیدن به مراد خویش حتی به تهدید نیز دست یازید ولی آقا تسلیم نشد. این امر بذرهای دشمنی را در مغازه‎دار بارور ساخته، او را در شمار دشمنان آقا جای داد.

مدتی ادامه یافت ولی سرانجام آبها از آسیاب افتاد، مرد در کردار آقا اندیشه کرد. شیفته ایمان و پرهیزکاری وی شد و گفت: آقا، شما هر روز از بازار نسیه می‎خرید و چون پول ندارید ناچار هر جنسی که به شما دهند به خانه می‎برید. اجازه دهید از این پس هر روز مقداری پول نقد به شما قرض دهم تا با دست پر به بازار رفته، کالای خوب تهیه کنید.

از آن روز به بعد هر بامداد پنجاه فلس معادل یک تومان از او قرض کرده، جنس می‎خریدیم. البته آن مغازه دار بر گفتارش پایدار نماند. چون روزگار قرض به درازا می‎کشید، اندک اندک میزان وام را کاهش داد و … سرانجام قطع می‎کرد.

ما ناچار به مغازه‎ای که ماست و خرما می‎فروخت روی آورده، با ماست و خرمای نسیه روزگار می‎گذراندیم. درست یادم هست یک بار هفته‎ای گذشت و ما جز نان و خرما، که ارزانترین غذا بود. نخو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.