پاورپوینت کامل سید علی‌اکبر ابوترابی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سید علی‌اکبر ابوترابی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سید علی‌اکبر ابوترابی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سید علی‌اکبر ابوترابی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

سید علی اکبر ابوترابی

سید علی اکبر ابو ترابی فرزند آیت‌الله سید عباس ابوترابی در سال ۱۳۱۸ ش در شهر قم دیده به جهان گشود. (چون سند ولادت در حوزه طالقان تنظیم و ثبت شده، در بعضی اسناد محل تولد ایشان طالقان معرفی شده است) جد پدری سید علی اکبر، آیت‌الله حاجی سید ابوتراب حسینی ابوترابی فرد، فرزند سید حسین در سال ۱۲۵۷ هـ. ش در شهرستان قزوین به دنیا آمد.

فهرست مندرجات

۱ – ابوترابی از نگاه ساواک
۲ – پیشینه
۲.۱ – پدر علی اکبر ابوترابی
۳ – تحصیلات
۴ – فعالیتهای قبل از پیروزی انقلاب
۴.۱ – آشنایی با فدائیان اسلام
۴.۲ – ماجرای فیضیه
۴.۳ – اسارت در زندان شاه
۴.۴ – مبارزات مخفیانه
۴.۵ – مبارزه مسلحانه
۵ – پس از پیروزی انقلاب اسلامی
۶ – دوران اسارت
۶.۱ – دلیل عزیمت ابوترابی به جبهه
۶.۲ – نحوه اسیر شدن ابوترابی
۶.۲.۱ – نحوه شکنجه وی
۶.۳ – خاطره از حاج آقا ابوترابی
۶.۴ – برگزاری نمایشگاه عکس
۶.۵ – چگونگی آزادی ابوترابی
۶.۶ – ابوترابی پس از اسارت
۷ – وفات
۸ – پانویس
۹ – منبع

۱ – ابوترابی از نگاه ساواک

ایشان از طرف ساواک ، چنین معرفی شده است:
در قزوین نفوذش خوب است و یک چهارم از سکنه شهر و دهات مقلد و طرفدار دارد نفوذش در اثر زهد و تقوای اوست. مرجع تقلید است، در قزوین و نجف تحصیل کرده، رساله عملیه او چاپ و منتشر شده است. در سال ۱۳۴۱ تلگراف مخالفت با انجمنهای ایالتی و ولایتی را امضا کرده و در وقایع ۱۵ خرداد شرکت داشته است.

[۱] یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجه الاسلام سید علی اکبر ابوترابی، ص۸ – ۹.

۲ – پیشینه

سید ابوتراب (سکاکی) از شاگردان شیخ مرتضی انصاری در فروردین سال ۱۳۵۲ ش وفات کرد. جد مادری سید علی اکبر، آیت‌الله سید محمد باقر علوی قزوینی ، هم از علمای بزرگ و مجتهدان به نام بود. وی در وصف جدش می‌گوید: مرحوم جد مادری ما، در نجف اشرف به درجه اجتهاد می‌رسند. در مسجد جامع قزوین مشغول خدمت بودند تا اینکه مرحوم آقای حاج شیخ عبد الکریم حائری (رضوان الله تعالی علیه) از اراک عازم قم شدند. مرحوم جدمان به قصد دیدار مرحوم آیت‌الله حائری به قم مشرف شدند و از قم نامه نوشتند به منزل که: «خانه و زندگی من را بفروشید. بعد از فروختن و تبدیل آن به پول نقد مرا خبر کنید».
همه را می‌فروشند و به پول نقد تبدیل می‌کنند و به ایشان خبر می‌دهند….
حاج آقا از قم تشریف می‌برند قزوین. روز جمعه‌ای، جمعیت زیادی را دعوت می‌کنند که برای نماز تشریف بیاورند مسجد جامع . بعد از نماز، جریان را توضیح می‌فرمایند: «من به دعوت حضرت آیت‌الله حائری به قم مشرف شدم. اهالی محترم قزوین هم بدانند که بنا نیست چیزی با خودم ببرم… برای اینکه مردم گمان نکنند که مرحوم جد ما، پول از قزوین برده‌اند و در قم خانه ساخته‌اند، در قزوین اعلام می‌کنند که تمام دارایی من تبدیل به این قدر پول شده و بیش از این هم با خودم به قم نبردم».

[۲] پاک باش و خدمتگزار، به کوشش عبدالمجید رحمانیان، ص۱۶-۱۵.

اجداد سید علی اکبر، همه از سادات و اهل علم بوده‌اند و تا چند طبقه در نجف اشرف تحصیل کرده‌اند و مرقد جمعی از آنها نیز در آنجاست.

[۳] یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجه الاسلام حاج سید علی اکبر ابوترابی، ص۲۱.

۲.۱ – پدر علی اکبر ابوترابی

پدرش سید عباس در سال ۱۲۹۵ ش در قزوین به دنیا آمد و پس از طی مقدمات، به حوزه علمیه قم رفت. او در احضاری که به ساواک داشت، خود را چنین معرفی کرد: «اینجانب حدود چهل سال است، اشتغال به تحصیل علوم دینی داشته‌ام و از محضر علمای بزرگ، آقای آیت‌الله مرحوم حجت و آیت‌الله مرحوم آقای بروجردی استفاده کرده‌ام و بحمدالله به مرحله قدرت بر استنباط رسیده‌ام و اکنون در مسائل مربوطه به علم خود می‌توانم وظیفه عملی خود را استنباط کنم.»
سید عباس، پس از رحلت پدر بزرگوارش به قزوین بازگشت و زعامت مردم را به عهده گرفت.
ساواک در سال ۱۳۵۴، ایشان را چنین معرفی کرده است:
«نامبرده در محافل مذهبی از علمای طراز اول شناخته می‌شود، ولیکن از لحاظ ملی و سیاسی فرد مورد اعتمادی نیست.»

[۴] یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجه الاسلام حاج سید علی اکبر ابوترابی، ص۸_ ۹.

آیت الله سید عباس ابوترابی، رهبری حرکتهای مردمی شهر قزوین را به عهده داشت و به همین اتهام دستگیر و زندانی شد. ساواک در مرداد ماه سال ۱۳۵۷، ایشان را چنین معرفی کرده است:
«نامبرده از روحانیون افراطی مخالف دولت بوده که به وسیله سخنرانی‌های خود، موجب تحریک مردم به اغتشاش در شهرستان قزوین گردیده است.»
سید علی اکبر ابوترابی در رابطه با نقش پدر در جریان انقلاب اسلامی در شهرستان قزوین می‌گوید:
«یادم هست در پایان یکی از راهپیمایی‌ها در مسجد النبی قزوین، تجمع سنگینی بود.
ایشان برای اثبات اعلمیت حضرت امام، روزنامه ۱۳۴۰ (پس از فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی ) که آن روزنامه را در یک کیسه پلاستیکی نگهداری و سعی کرده بودند در جایی حفظ بکنند، بیرون آوردند و روی منبر اعلام فرمودند: «رژیمی که حضرت امام را تبعید کرده، خود این رژیم پس از فوت آیت‌الله بروجردی، ایشان را به عنوان یکی از چهار مرجع معرفی کرده‌اند»، و روزنامه را به مردم نشان دادند. ایشان را دستگیر کردند و در زندان کمیته و قصر بازداشت نمودند.»

[۵] پاک باش و خدمتگزار، ص۱۱.

اعتقاد دیرینه سید عباس ابوترابی به امام خمینی از پرسش و پاسخی که در بازجوییهای ساواک، به ثبت رسیده، مشهود است آنجا که ساواک از ایشان سؤال می‌کند «آیا شما آیت‌الله خمینی را به عنوان یک مرجع تقلید قبول دارید؟» می‌گوید: بلی، مشارالیه از نقطه نظر همه علما و مراجع یکی از مراجع تقلید است و اینجانب نیز مشارالیه را به همان می‌شناسم.

[۶] یاران امام، ص۹.

آیت الله ابوترابی در خرداد ماه سال ۱۳۷۹ در حالی که همراه فرزندش، سید علی اکبر عازم مشهد بود، در حادثه تصادف از دنیا رفت. وی سه پسر (علی اکبر، محمد حسین و محمد حسن) و دو دختر (فاطمه و معصومه) داشت.

۳ – تحصیلات

سید علی اکبر در هفت سالگی در مدرسه‌ای نزدیک محل سکونت ثبت نام کرد و تا کلاس پنجم ابتدایی به تحصیل پرداخت و در حدود سالهای ۳۲-۳۱ به قزوین کوچ کرد و پس از اتمام کلاس ششم ابتدایی به قم بازگشت و دوران متوسطه را در دبیرستانهای دین و دانش و حکیم نظامی سپری کرد و موفق به اخذ دیپلم در رشته ریاضی شد. به رغم اصرار دایی خود آقا سید علی علوی مبنی بر ادامه تحصیل در آلمان ، در سال ۱۳۳۷ به مشهد مقدس مشرف شد و در مدرسه نواب سکنی گرفت. خود می‌گوید:
«بعد از گرفتن دیپلم، با پیشنهادی که پدرمان به ما دادند، ما را علاقه مند کردند که وارد حوزه بشویم و به درس و بحث‌های حوزوی اشتغال پیدا کنیم. در این رابطه، حاج آقا والد معظم بنده، سهم بسیار زیادی دارند چون ابتدا خودم تمایلی نداشتم و مرحوم دایی ما ] حجت الاسلام سید علی علوی [هم اصرار داشتند که بنده را به آلمان اعزام بکنند تا در آنجا ادامه تحصیل بدهم… به هر حال، علاقه زیادی پیدا کرده بودیم که وارد حوزه بشویم. دیدیم در قم، مرحوم دایی ما پافشاری زیادی می‌کنند، با اجازه پدر بزرگوارمان به مشهد مقدس مشرف شدیم که دیگر از پافشاری دایی مان مقداری فاصله گرفته باشم.»

[۷] پاک باش و خدمتگزار، به کوشش عبدالمجید رحمانیان، ص۲۸ـ۲۹.

سید علی اکبر ابوترابی، سختی زندگی طلبگی در مدرسه نواب مشهد و چگونگی ملبس شدن به لباس روحانیت را، چنین شرح می‌دهد:
«یادم هست در مشهد مقدس، فقط نان سنگک می‌خریدم. آن را خشک می‌کردم و می‌خوردم چون شهریه مان خیلی ناچیز بود و به غیر از نان سنگک نمی‌توانستیم چیز دیگر بخوریم….
شبی که بنده می‌خواستم در مشهد مقدس معمم بشوم، با مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مجتبی قزوینی

[۸] گلشن ابرار، ج۳، ص۵۸۶.

در این رابطه مشورتی داشتم. همان شب، مرحوم جدمان (آیت الله حاج سید محمد باقر علوی قزوینی) را در خواب دیدم. خواب دیدم که قبر ایشان باز شد. آب زلالی با ماهی‌های سرخی که درون آب در رفت و آمد بودند، از میان قبر می‌جوشید. بدن ایشان هم بر سطح آب بود و همین طور که آب بالا می‌آمد، بدن ایشان هم روی آب قرار گرفته بود. وقتی که آب به کف زمین رسید، نشستند روی آب و رو کردند به من و فرمودند: علی! ما نمردیم، زنده‌ایم. دو مرتبه روی آب خوابیدند و آب رفت پایین. بنده دیگر مطمئن شدم که نظر مبارک ایشان این بوده که ما هرچه زودتر معمم بشویم لذا فردای آن، مفتخر شدم به ملبس شدن به این لباس پرافتخار.»

[۹] گلشن ابرار، ج۳، ص۳۰ـ۳۱.

سید علی اکبر ابوترابی، در اوائل دهه چهل به قم برگشت و در مدرسه حجتیه ساکن شد. پس از تبعید حضرت امام خمینی رحمه‌الله‌علیه و به سردی گراییدن ظاهری حرکتهای انقلابی، سید در سال ۱۳۴۴، به طور مخفی از راه بندر خرمشهر به بصره و از آنجا به نجف اشرف رفت و از محضر اساتیدی چون آیت‌الله وحید خراسانی ، آیت‌الله شیخ کاظم تبریزی ، آیت‌الله میرزا علی آقا غروی ، آقا مصطفی خمینی و… استفاده کرد.
در سال ۱۳۴۹ که سطح را به پایان رسانده و در «کلیه الفقه» (مؤسسه آموزشی) وابسته به دانشگاه الازهر نیز تحصیل می‌کرد، در راه بازگشت به ایران ، در مرز خسروی دستگیر و زندانی شد و چون اجازه بازگشت به نجف اشرف را نیافت، در قم ساکن شد و در ضمن تحقیق، تعلیم و تدریس، به مبارزه علیه حکومت پرداخت.

۴ – فعالیتهای قبل از پیروزی انقلاب

۴.۱ – آشنایی با فدائیان اسلام

در دورانی که مبارزات فدائیان اسلام به اوج رسید، سید در سن نوجوانی قرار داشت و با شرکت در مراسم آنان، ضمن همراهی و همدلی با ایشان، خود را برای مبارزه‌ای همه جانبه آماده می‌کرد. خود می‌گوید:
«از نظر سنی، سن ما در آن سالهای قیام به حق آنها، در حدی نبود که بتوانیم در جمع آنها حضور داشته و بهره مند باشیم. فقط در بعضی از اجتماعاتی که داشتند می‌توانستیم تماشاگر باشیم. خصوصا صلوات‌هایی که آنها می‌فرستادند، خیلی جذاب بودکه «اللهم صل علی محمد و آل محمد». بله، طنین خاصی داشت خصوصا با صحبت هایشان که خیلی بی پرده بود. درست مثل قدرتی که حاکمیت پیدا کرده، برای پیشبرد اهداف خودش با مردم چطور آزاد صحبت می‌کند؟ وقتی که صحبت می‌کردند، به این صورت بود.»

[۱۰] یاران امام، به نقل از تربت کربلا، ص۲۱۳.

سید علی اکبر ابوترابی زیر بنای قیام امام خمینی رحمه‌الله‌علیه را، حرکت فدائیان اسلام می‌دانست و می‌گفت:
«از حرکت امام در سال ۴۱ باور کنید ۶ ماه نگذشت، در سراسر ایران موجی عظیم به وجود آمد. زیربنایش را فدائیان اسلام فراهم کرده بودند. زیرسازی انجام شده بود، با فرمان امام یک مرتبه جریان تکان خورد.»

[۱۱] یاران امام، به نقل از تربت کربلا، ص۲۱۷.

۴.۲ – ماجرای فیضیه

هنگام ایجاد غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی، که سیل تلگرافهای مخالفت با آن به دربار سرازیر شده بود، سید طلبه علوم دینی در مدرسه نواب مشهد بود. او پس از قیام خونین ۱۵ خرداد و دستگیری امام راحل، به قم آمد و در هجوم چکمه پوشان رژیم پهلوی مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

۴.۳ – اسارت در زندان شاه

سید علی اکبر ابو ترابی با حضور در نجف و چاپ دروس ولایت فقیه امام و ارتباط با یاران امام حضور خود را در صحنه مبارزه حفظ کرد. وی در ۱۴/۵/۱۳۴۹ هنگام ورود به ایران در مرز خسروی دستگیر شد. جرم وی حمل ۱۲۵۴ برگ اعلامیه به امضای امام خمینی با عنوان «پاسخ به محصلین علوم اسلامی» به تاریخ جمادی الاولی ۱۳۹۰، بود. این اعلامیه‌ها را به کمک آقای حمید روحانی در داخل چمدان جاسازی کرده بودند. به رغم برخورد ساده حجت الاسلام ابوترابی با بازرسان و اعلام بی خبری از محتوای چمدان، ایشان را به شش ماه زندان محکوم کردند. وی بعد از سپری شدن دوران محکومیت، در تاریخ ۱۷/۱۱/۱۳۴۹ آزاد شد، البته همچنان تحت نظر بود و اجازه بازگشت به نجف را هم نداشت.

[۱۲] یاران امام، به نقل از تربت کربلا، ص۱۵۱.

۴.۴ – مبارزات مخفیانه

سید علی اکبر ابوترابی در این دوران به مبارزه پنهان روی آورد. ارتباطش با شهید مظلوم سید علی اندرزگو ، از نقطه‌های عطف زندگی ایشان به شمار می‌رود.
رعایت اصول مبارزه مخفیانه، از طرف این دو به حدی است که تنها گوشه‌ای از فعالیتهایشان، آن هم در نقل خاطرات و به طور ناقص ثبت شده است و ماموران امنیتی رژیم نیز، به دلیل دسترسی نداشتن به ایشان، قدرت ثبت و پرونده سازی نداشتند. سید علی اکبر ابوترابی خود می‌گفت:
«خدا رحمت کند مرحوم شهید «اقا سید علی اندرزگو» را. ایشان در سال ۴۲ در جریان ترور «منصور» نخست وزیر وقت، با «محمد بخارایی» شرکت داشتند.
… ایشان در اولین مرتبه که به قول معروف لو رفتند. در وقتی بود که در (مدرسه) «چیذر». .. درس می‌خواندند، درس می‌دادند، حتی مسؤول مدرسه هم که بزرگواری هستند و امام جماعت همان محله که خدمتشان رسیدیم، ایشان را نمی‌شناختند که او کی هست و چی هست.»

[۱۳] یاران امام، به نقل از تربت کربلا، ص۲۴۲.

«یک شب ساعت حدودا ده شب، توی خیابان دولت سمت شمیران ـ خیابان‌های سمت راستش خانه‌های اشرافی است ـ در آن آدرس منزلی که می‌خواستیم یک مقداری ابتدا اشتباه کردیم. و در نتیجه، یکی ـ دو مرتبه به طور مشکوک رفتیم و آمدیم. آنجا معمولا خانه وکیل و وزیر است و اکثرا هم نگهبان دارد. یکی از مامورین ایست داد و یکی هم آمد طرف ما. ایشان (شهید اندرزگو) آن طور با آرامش برخورد کرد که طرف خیلی مؤدبانه اشاره کرد که: آن خیابانی که می‌خواهید این نیست، خیابان بعدی است…»

[۱۴] یاران امام، به نقل از تربت کربلا، ص۲۵۶.

هر نوع تماس و رابطه با شهید سید علی اندرزگو ـ که داغ شناسایی خویش را بر دل دستگاه امنیتی رژیم پهلوی نهاده بود ـ از حساسیت ویژه‌ای برخوردار بود.
یکی از منابع ساواک در اسفند ماه سال ۱۳۵۱ گزارش کرد که در ملاقات با سید علی اکبر ابوترابی، از ارتباط وی با شیخ عباس تهرانی ،

[۱۵] یکی از نام‌های مستعار شهید سید علی اندرزگو.

مطلع شده است.

[۱۶] یاران امام به روایت اسناد ساواک، ش ۸، سردار سرفراز، شهید حجه الاسلام سید علی اندرزگو، تهران، دی ماه ۱۳۷۷، ص۱۷۷.

این گزارش منجر به دستگیری سید علی اکبر ابوترابی شد، ولی بازجویان برای ناشناس ماندن همکارشان از سؤال مستقیم پرهیز کردند و سید هم اطلاعاتی نداد. ایشان در این باره می‌گوید:
«در آن رابطه، خوب، ما هم دستگیر شدیم. ولی الحمدلله بخیر گذشت. چون گزارش شده بود که ما هم با شیخ عباس رابطه داریم، آمدند و ریختند ما را توی خیابان گرفتند دیدیم توی کوچه و خانه پر است از اینها. و ما را آوردند اوین. ما فهمیدیم جریان شیخ عباس است. چند سؤالی کردند، وقتی گفتیم می‌شناسیم، فشار را کم کردند چشمهایمان بسته بود باز کردند… صبح که ما را بردند بازجویی، گفتند: شیخ عباس را از کجا می‌شناسی؟ گفتم: «از نجف اشرف».
و من شخصی به نام شیخ عباس مینایی را که از نجف اشرف می‌شناختم، معرفی کردم. فشار شروع شد، ولی خوب ما هم خیلی همچنین خودمانی و ساده، همیشه می‌گفتم: «دیگر این شیخ عباس چه کرده که با من چنین می‌کنید؟ آدرسش مشخص است. کروکی خانه اش را حتی برای آنها کشیدم… الحمدلله آن جریان گذشت، و ما هم در حدود ۲۵ روز یا بیشتر، طولی نکشید که عذرخواهی کردند.»

[۱۷] یاران امام، به نقل از تربت کربلا، ص۲۴۵.

سید علی اکبر ابوترابی با مبارزانی چون شهید بزرگوار محمد علی رجایی ـ که نسبتی نیز با هم داشتند ـ و آیت‌الله شهید دکتر بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای ارتباط نزدیک و همکاری تنگاتنگ داشت.

[۱۸] پاک باش و خدمتگزار، ص۳۳.

تلاش او به حدی بود که در یکی از گزارشات ساواک این گونه معرفی شد: «سید علی اکبر ابوترابی فردی فعال است که دائم بین قم و تهران در حال تردد است. او آرام ندارد.»

[۱۹] سند شماره ۱۳۷۴/۲۱-۴/۵/۵۰.

۴.۵ – مبارزه مسلحانه

تلاش سید محدود به مکان خاصی نبود. او به لبنان رفت تا شاهد تلاش مبارزان لبنانی باشد و از نزدیک وضعیت بیت المقدس را مشاهده نماید.

[۲۰] پاک باش و خدمتگزار، ص۳۳.

«یک سفر به زیارت مسجد الاقصی و خلیل الرحمان، که مرقد مطهر حضرت یوسف علیه‌السّلام است، مشرف شدیم. گفتیم برویم بیت اللحم، همین کلیسایی که زادگاه حضرت عیسی علیه‌السّلام است… بعد رفتیم خلیل الرحمان. بچه‌ها آنجا وقتی فهمیدند ما ایرانی هستیم، جایتان خالی، ما را سنگباران کردند. ابتدا تعجب کردیم که چرا آنها ما را با سنگ مهمان نوازی می‌کنند. وقتی سؤال شد، گفتند که شماها بودید که بنزین دادید به اسرائیل، فلسطین را اشغال کرد…»

[۲۱] یاران امام، به نقل از تربت کربلا، ص۷-۵۴۶.

سید علی اکبر ابوترابی که به همراه سید علی اندرزگو، به فعالیتهای چریکی و مسلحانه روی آورده بود، خاطره چگونگی اعزام یکی از همرزمان را، برای انتقال اسلحه از لبنان به ایران ، چنین نقل می‌کند:
«برای تهیه اسلحه و اینها، ایشان (شهید اندرزگو) با زحمت زیاد و مشکلات زیادی برخورد می‌کرد. یک روز گفت: بیائید، کم کم اساسیش کنیم. می‌روم لبنان… مسافرتی رفتند لبنان با ماشین، که تصادف هم کردند. مرحوم شهید دکتر چمران خیلی به ایشان خدمت کرده بود. آمدند. بنا شد… ماشینی فرستاده شود… اسلحه جاسازی کنند، بعد دوباره بیاورند. ماشین تهیه شد، از این ماشین‌های دو دره آمریکایی خوابیده مدل بالا یک کمی پهن، که جای جاسازی آن بیشتر از ماشین‌های دیگر است…»

[۲۲] یاران امام، به نقل از تربت کربلا، ص۲۶۰-۲۵۹.

در دورانی که شعله‌های انقلاب اسلامی ، سراسر ایران را فرا گرفته بود، فعالیتهای سید گسترده تر و علنی تر شد.
«در آن روزهای پر التهاب، کار ما سنگین بود. بسیار اتفاق می‌افتاد که در طول ۲۴ ساعت شبانه روز، کمتر از یک ساعت می‌خوابیدیم.»

[۲۳] پاک باش و خدمتگزار، ص۳۴.

در این دوران بود که شهید سید علی اندرزگو، شناسایی شد و تحت مراقبت ساواک قرار گرفت و در این رابطه سید علی اکبر ابوترابی نیز در حلقه مراقبتی و کنترل قرار داده شد.
نام عملیات شناسایی و کنترل شهید اندرزگو و مرتبطین وی «سرفراز» برگزیده شد و نام رمز عملیات کنترل سید علی اکبر ابوترابی نیز «ساغر» گذاشته شد.
نزدیکی و هماهنگی شهید اندرزگو و سید علی اکبر ابوترابی به حدی بود که در بسیاری از برگه‌های کنترل تلفن شهید اندرزگو، مامور ساواک، نام سید علی اکبر ابوترابی را به جای شهید اندرزگو نوشته است که پس از آگاهی مسئولان، روی آن خط کشیده و نام اندرزگو را نوشته‌اند.

[۲۴] کتاب «سردار سرفراز» شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک، ص۳۵۰.

[۲۵] کتاب «سردار سرفراز» شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک، ص۳۵۴.

در زمانی که انقلاب اسلامی فراگیر شد و در بدنه دستگاههای وابسته به رژیم پهلوی نیز رخنه کرد، دستگاه امنیتی نیز کارآیی خود را از دست داد و مردم به وسعت ایران اسلامی، به مخالفت با سلسله شاهنشاهی، قیام کردند.
سید علی اکبر در این اوضاع و احوال به فعالیتهای خویش افزود از برقراری ارتباط با دیگر گروههای انقلابی گرفته تا شرکت در کمیته استقبال از امام. «بنده از چهارراه ولیعصر با ماشین‌های کارخانه برق ، از قبل از طلوع آفتاب در آن محدوده بودیم. پشت ماشین ایشان، بنا بود در رکابشان باشیم. لذا تا بهشت زهرا پشت ماشین ایشان بودیم…»

[۲۶] کتاب «سردار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.