پاورپوینت کامل حضرت صادق (سلاماللّهعلیه) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حضرت صادق (سلاماللّهعلیه) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حضرت صادق (سلاماللّهعلیه) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حضرت صادق (سلاماللّهعلیه) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
امام جعفر صادق (علیهالسلام)
برای دیگر کاربردها، جعفر بن محمد (ابهامزدایی) را ببینید.
امام جعفرصادق (علیهالسلام) (۸۳-۱۴۸ ه ق)، ششمین پیشوای شیعیان در هفدهم ربیع الاول سال ۸۳ هجری قمری در مدینه متولد شد. پدر ایشان امام باقر (علیهالسّلام) و مادرش ام فروه است. امام صادق در سال ۱۱۴ هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن ۳۱ سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت بنیامیه و اوایل حکومت بنیعباس.
جامعه اسلامی در زمان آن حضرت از نظر سیاسی _ اجتماعی با فراز و نشیبها و تحولات مهمی روبرو بود. امام صادق (علیهالسّلام) از اوضاع آشفته دستگاه خلافت اموی استفاده و برنامه اصلاحی و نهضت فرهنگی خود را آغاز کرد و با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی بهوجود آورد و در رشتههای مختلف علمی شاگردان بزرگی تربیت کرد.
سرانجام در سال ۱۴۸ هجری قمری منصور دوانیقی بهوسیله انگوری که آن را به زهرآلوده کرده بود، امام صادق (علیهالسّلام) را مسموم و به شهادت رساند. ایشان در سن شصت و پنج سالگی به شهادت رسید و پیکر پاکش را در قبرستان بقیع کنار قبر پدرش امام محمدباقر (علیهالسّلام) به خاک سپردند.
فهرست مندرجات
۱ – معرفی اجمالی
۲ – معرفی مادر
۳ – ویژگی ظاهری
۴ – شخصیت
۵ – همراهی با پدر
۶ – آغاز امامت
۷ – سیره
۷.۱ – کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
۷.۲ – سادهزیستی
۷.۳ – شجاعت
۷.۴ – همزیستی و مدارا با مسلمانان
۸ – نهضت علمی و اقدامات امام
۸.۱ – علم و دانش امام
۸.۲ – ویژگیهای عصر نهضت علمی
۸.۳ – اولویتها در نهضت علمی
۸.۴ – شیوهها و اهداف
۸.۴.۱ – تربیت راویان
۸.۴.۲ – تربیت مبلغان و مناظرهکنندگان
۸.۴.۳ – برخورد با انحرافات ویژه
۸.۵ – عوامل بهوجود آمدن نهضت علمی
۹ – زمامداران معاصر
۱۰ – شرایط دوران امامت
۱۰.۱ – شرایط سیاسی
۱۰.۲ – شرایط فرهنگی
۱۱ – گسترش تشیع در عصر امام
۱۲ – شیوه ارتباط شیعیان با امام
۱۲.۱ – رابطه استاد و شاگردی
۱۲.۲ – رابطه عادی
۱۲.۲.۱ – از طریق سفر حج و عمره
۱۲.۲.۲ – سفر جهت تعلیم مسائل شرعی
۱۲.۲.۳ – برقراری رابطه توسط وکیلان
۱۳ – رخدادهای عصر امام
۱۳.۱ – انقراض سلسله اموی
۱۳.۲ – بهحکومت رسیدن بنیعباس
۱۳.۳ – حوادث اجتماعی و ظهور جریانات فکری
۱۳.۴ – درگذشت فرزند بزرگ امام
۱۳.۵ – قیام زید بن علی
۱۳.۶ – قیام یحیی بن زید
۱۳.۷ – قیام نفس زکیه
۱۳.۸ – خلافت منصور دوانیقی
۱۴ – فرزندان
۱۵ – شهادت
۱۶ – آخرین وصیت
۱۷ – پانویس
۱۸ – منابع
۱ – معرفی اجمالی
امام جعفر صادق (علیهالسلام) رئیس مذهب جعفری و ششمین پیشوای شیعیان در هفدهم ربیع الاول سال ۸۳ هجری قمری
[۱] مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، ص۸۷۰.
(البته بعضی سال هشتاد و شش، ماه رجب، روز جمعه یا دو شنبه نیز گفتهاند.
[۲] فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین، ص۲۱۲.
) در مدینه متولد شد.
[۳] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۹۹، قم، موسسه انتشارات علامه.
بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سـال ۸۰ هجری ذکر کردهاند.
[۴] مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمه فیمعرفه الاحوال الائمه (علیهالسّلام)، ج۲، ص۹۱۰.
[۵] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۷۴.
نام مبارکش «جعفر» و مشهورترین کنیه آن حضرت «ابوعبدالله»، و مشهورترین لقبش، «صادق» است.
[۶] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۰۰.
پدر گرامیش «امام باقر (علیهالسّلام)» و مادرش «ام فروه» دختر قاسم محمد بن ابوبکر است.
[۷] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۷، ص۱.
[۸] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۴۷۲.
از امام سجاد (علیهالسّلام) پرسـیدند: امـام بعد از شما کیست؟ فرمود: محمدباقر که علم را میشکافد. پرسیدند: امام بعد از او چه کسی خواهد بود؟ پاسـخ داد: جعفر که نام او نزد اهل آسمانها «صادق» است! حاضران با شگفتی پرسیدند: شما همه راسـتگو و صادق هستید؛ چرا او را «بـخصوص» بـهاین نام میخوانید؟
امام سجاد (علیهالسّلام) به سخنی از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره کرد و فرمود: «پدرم از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرد که: وقتی فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن حسین متولد شد، او را صادق بنامید؛ زیرا فرزند پنجم از او جعفر نـام خواهد داشت و ادعای امامت خواهد کرد؛ به دروغ و از روی افترا به خدا، او نزد خدا جعفر کذاب افترا زننده برخداست.»
[۹] قطبالدین راوندی، سعید بن عبدالله، الخرائج، ج۱، ص۲۶۸.
امام صادق (علیهالسّلام) مدت ۱۲ تا ۱۵ سال بنا بر اختلاف با امام سجاد (علیهالسّلام) و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت ۱۹ سال با امام باقر (علیهالسّلام) زنـدگی کـرد و توانست به مقدار لازم از خرمن دانش این دو بزرگوار، خوشهچینی نماید. مدت امامت ایشان ۳۴ سال به طول انجامید
[۱۰] مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (علیهمالسّلام)، ص۱۳۷.
[۱۱] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۸۰.
که ۱۸ سال در دوره اموی و ۱۶ سال در دوره عباسی بوده است.
[۱۲] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۷۵.
[۱۳] مغنیه، محمدجواد، الشیعه و الحاکمون، ص۱۳۷.
[۱۴] مسعودی، علی بن حسین، مـروج الذهب، ج۳، ص۲۳۳ به بعد.
[۱۵] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۶۵ به بعد.
۲ – معرفی مادر
امام صادق (علیهالسّلام) نیز همانند دیگر ائمه با وضعیت ویژهای متولد شـد، خود در ایـنباره میفرمود:
«درباره امام سخن نگویید که عقل شما به او نمیرسد؛ وقتی در شکم مادر است، سخن مردم را میشنود … چون بخواهد بیرون بیاید، دست بر زمین میگذارد و صدا به شهادتین بـلند مـیکند. فرشتهای در میان دو چشم او مینویسد: «و تمت کلمه ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم
[۱۶] انعام/سوره۶، آیه۱۱۵.
» و چون به امامت برسد، خداوند در هر شهر فرشتهای را موکل میکند تا احوال آن را بر امام تقدیم کنند.»
[۱۷] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۳۸۸.
ام فـروه از هـمه بـانوان عصر خود باتقواتر بـود و عـلاوه بـر تقوای الهی، از مقام علم و دانش نیز بهرهای وافر داشت. او معارف الهی را از زبان امامان شیعی آموخته بود؛ لذا هم در مقام راوی نور ناقل احادیث بود و هم بـدانچـه آمـوخته بود، در زندگی عمل میکرد. میگویند: وقتی در یکی از روزهـا در کـنار کعبه به طواف خانه خدا اشتغال داشت به کنار حجرالاسود آمد و با دست چپ آن را مسح کرد.
یکی از حاضران (علمای مخالف) بـه او گـفت: ای کـنیز خدا! در انجام چگونگی سنت، خطا کردی. (با دست چپ حجرالاسود را مـسح کردی) امفروه در پاسخ او گفت: «انا لاغنیاء من علمک» ما از علم تو بینیاز هستیم.
[۱۸] امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۹۰.
محدث قمی پس از نقل این روایت مـیگوید: «ظـاهرا اعـتراض کننده از فقهای اهلتسنن بود. آری چگونه ام فروه از علم و فقه آنها بینیاز نـباشد بـا اینکه شوهرش امام باقر (علیهالسّلام) و پدر شوهرش امام سجاد (علیهالسّلام) و فرزندش امام صادق (علیهالسّلام) چشمه جوشان علم و معدن حکمت بودند و پدر خـودش (قـاسم) از فـقهای بزرگ و مورد اطمینان و از شاگردان امام سجاد (علیهالسّلام) بود.»
[۱۹] قمی، عباس، منتهی الامال، ج۲، ص۸۱.
امفروه در طول دوران کودکی و نـوجوانی حـضرت در تـعلیم و تربیت وی میکوشید. هرچند خاندان اهلبیت (علیهمالسلام) خود مجسمه علم و ادب هستند! در این دوره امفروه آنچه را از هـمسرش آمـوخته بود، به فرزندش یادآوری میکرد و امام صادق (علیهالسّلام) نیز بعدها پیرامون مادرش اینگونه سخن گـفت: «وکـانت امی ممن آمنت و اتقت و احسنت والله یحب المحسنین و قالت امی: قال ابی: یا امفروه انـی لادعوالله لمـذنبی شیعتنا فیالیوم و اللیله الف مره لانا نحن فیما ینوبنا من الرزایا نصبر علی ما نعلم من الثـواب و هـم یصبرون علی مالا یعلمون.»
[۲۰] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۴۷۲.
مادرم بانویی باایمان، باتقوا و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوسـت دارد. مـادرم گـفت که پدرم فرمود: ای امفروه! من هر روز و شب هزار بار برای آمرزش گناهان شیعیانمان خدا را میخوانم؛ چـون مـا با آگاهی و یقین بر اینکه خداوند مصائبی را که بر ما وارد مـیشود، مـشاهده مـیکند، صبر میکنیم؛ ولی شیعیان ما با اینکه چنین علم و صبری ندارند، صبر میکنند.» و آخرین سخن اینکـه مـقام ایـن بانوی پرهیزکار چنان بود که به امام صادق (علیهالسّلام) «ابن المکرمه» فرزند «بـانوی ارجـمند» میگفتند.
۳ – ویژگی ظاهری
امام صادق (علیهالسّلام) از نظر رخسار شبیه پدرش امام باقر (علیهالسّلام) بود؛ البته کمی لاغراندام و بلندقـامت. مـردی بود میانهبالا، افروختهروی و پیچیدهموی بود، صورتش همیشه مانند خـورشید مـیدرخشید و موهایش سیاه بود و محاسن معمولی داشت. دندانهایش سـفید و بـین دو دنـدانپیشین او فاصله بود. بسیار لبخند میزد و با شـنیدن نـام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخسارش زرد و سبز میشد.
[۲۱] محلاتی، ذبیحالله، ریـاحین الشـریعه، ج۳، ص۱۷.
چنان سیمای با ابهتی داشت که وقتی مناظرهکنندگان بـا او روبـهرو میشدند، زبانشان بند میآمد.
[۲۲] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۷، ص۹.
القـاب حـضرت: صابر، فـاضل، طـاهر، صادق و کنیهاش ابوعبدالله بود. و نقش
[۲۳] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۷، ص۸.
نگینش «الله ولیی و عـصمتی من خلقه»
[۲۴] مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، ص۷۶۹.
[۲۵] صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۵۴۳.
بود.
۴ – شخصیت
امام صادق (علیهالسّلام) دارای شخصیتی ممتاز و بینظیر بود و مورد مدح و ستایش صاحبنظران قرار گرفته است. مالک بن انس (از پیشوایان چهارگانه اهلسنت) میگوید: هرگز چشمی مانند جعفر بن محمد را ندیده و گوشی نظیر او را نشنیده و هرگز بر قلب انسانی برتر از جعفر بن محمد، از نظر دانش و عبادت و پرهیزگاری، خطور نکرده است.
[۲۶] طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۱۰۴، تهران، ۱۳۷۶، نشر صدوق.
[۲۷] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، المناقب، ج۴، ص۲۴۸.
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفادار و با بصیرت بود. امام باقر (علیهالسّلام) در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق (علیهالسّلام) تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا میخواند. لذا احادیث زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق (علیهالسّلام) نقل شده است. امام صادق در سال ۱۱۴ هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن ۳۱ سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت بنیامیه که در سال ۱۳۲ ق به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت بنیعباس.
۵ – همراهی با پدر
امام صادق (علیهالسّلام) از لحـظه تـولد هفده ربیع الاول سال۸۳ تا هنگام شهادت پدر (۱۱۴ ه. ق) هـمراه پدر بود و بارها چون او طـعم تـلخ ظلم و جور امویان را چشیده بود. از جـمله یـکبار که هشام تصمیم گرفت امام باقر (علیهالسّلام) را از مدینه به شام تبعید کند، مامورین، آن حضرت را بـههمراه فرزندش امام صادق (علیهالسّلام) از مـدینه بـه شـام آوردند و برای اهانت به آنها، سه روز اجازه ورود ندادند و حـتی آنـها را در اردوگاه غلامان جای دادند. هشام به درباریان گفت: وقتی محمد بن علی وارد شد، ابتدا من او را سـرزنش مـیکنم وقتی من ساکت شدم، شما سرزنش کـنید. آنـگاه به دسـتور او، امـام را وارد کـردند و آنها نقشه خود را اجـرا کردند. وقتی همه ساکت شدند، امام لب بهسخن گشود و فرمود: ای مردم! کجا میروید و شما را کجا میبرند؟
خداوند اولیـن افـراد شما را بهوسیله ما راهنمایی کـرد و هدایت آخرین شـما نـیز بـا ما خواهد بـود. اگـر به پادشاهی چند روزه دلبستهاید، بدانید که حکومت ابدی با ما است. چنانکه خداوند میفرماید: «والعاقبه للمتقین». هشام از ایـن سـخنان سـخت خشمناک شد. دستور داد امام را زندانی کنند. اما هراس از شـورش مـردم بـهدلیل روشـنگریهای امـام مـنجر به آزادیاش شد.
[۲۸] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۶، ص۲۶۴.
امام صادق (علیهالسّلام) در این سفرها، کولهباری گران از دانش پدر عملا فراهم ساخت. امام، خود به نقل خاطرات این دوران که بهدستور هشام از مدینه به شام تبعید شـده بودند و برخوردهای پدر بزرگوارش یاد میکرد و میفرمود: یک روز همراه پدرم از خانه هشام بیرون آمدیم. به میدان شهر رسیدیم و دیدیم جمعیت بسیاری گرد آمدهاند. پدرم پرسید: اینها کیستند؟ گفتند: کشیشهای مسیحی هستند که هر سال در چنین روزی اینجا اجتماع میکنند و با هـم بـه زیارت راهب بزرگ که معبد او بالای این کوه قرار دارد، میروند و سوالات خود را میپرسند. پدرم سرخود را با پارچهای پوشاند تا کسی او را نشناسد و نزد آنها رفت. راهب چنان پیر بود که ابروان سفیدش بـه روی چـشمانش افتاده بود. با حریری زرد ابروان خود را به پیشانی بست و چشمانش را مانند مار افعی به حرکت درآورد.
هشام جاسوسی فرستاده بود تا جریان ملاقات پدرم بـا راهـب را گزارش کند. راهب به حاضران نـگاه کـرد و پدرم را دید و این گفتگو بین آن دو روی داد:
راهب: تو از ما هستی یا از امت مرحومه (اسلام)؟
[۲۹] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۸، ص۱۲۲-۱۲۳.
!
امام باقر (علیهالسّلام): از امت مرحومه (مورد رحمت خدا).
راهب: از علمای اسلام هستی یـا از بـیسوادهای آنان؟!
امام: از بیسوادهای آنها نـیستم.
راهـب: آیا من سؤال کنم یا تو؟
امام: تو.
راهب رو به مسیحیان کرد و گفت: عجب است که مردی از امت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این جرات را دارد که به من میگوید: تو بپرس. راهب ۵ سؤال کرد و امـام یـک به یک پاسخ داد.
۱ به من بگو آن ساعتی که نه از شب است، نه از روز چه ساعتیاست؟
۲ اگر نه از روز و نه شب است پس چیست؟
امام (علیهالسّلام): بین طلوع فجر و طلوع خورشید (بین اول وقت نماز صبح و اول طلوع خـورشید) اسـت. و آن از ساعتهای بـهشت است که بیماران در آن شفا مییابند. دردها آرام میگیرند و …
۳ اینکه میگویند: اهل بهشت میخورند و میآشامند ولی مدفوع و ادرار نـدارند، آیا نظیری در دنیا دارد؟
امام: مانند طفل در رحم مادرش.
۴ میگویند در بهشت از مـیوهها و غـذاها مـیخورند ولی چیزی کم نمیشود، نظیری در دنیا دارد؟
امام: مانند چراغ است که اگر هزاران چراغ از شعله آن روشن کنند از نـور او چـیزی کم نمیشود.
۵ به من بگو آن دو برادر چه کسی بودند که در یک ساعت دوقـلو از مـادر مـتولد شدند و در یک لحظه مردند، یکی پنجاه سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد.
امام: عزیز و عزیر بـودند که در یک ساعتبه دنیا آمدند و سی سال باهم بودند. خداوند جان عزیر را گرفت و او صـد سال جزو مردگان بود، بـعد او را زنـده کرد و بیستسال دیگر با برادرش زندگی کرد. پس هردو در یک ساعت مردند.
در این هنگام راهب از جای برخاست و گفت: شخصی داناتر از من را آوردهاید تا مرا رسوا کنید. به خدا تا این مرد در شـام هست، با شما سخن نخواهم گفت. هرچه میخواهید از او بپرسید. میگویند: وقتی شب شد آن راهب نزد امام آمد و مسلمان شد. وقتی این خبر عجیب به هشام رسید و خبر مناظره در بین مردم شام پخش شد، بـلافاصله جـایزهای برای حضرت فرستاد و او را راهی مدینه کرد و افرادی را نیز پیشاپیش فرستاد که اعلام کنند: کسی با دو پسر ابوتراب (باقر و جعفر (علیهماالسلام)) تماس نگیرد که جادوگر هستند. من آنها را به شام طلبیدم. آنها بـه آیین مسیح متمایل شدند. هرکس چیزی به آنها بفروشد، یا به آنها سلام کند، خونش هدر است.
[۳۰] خراسانی، محمدهاشم، منتخب التواریخ، ص۴۲۸-۴۲۹.
آری، امام صادق (علیهالسّلام) با دریایی از علم و دانش به سوی منصب امامت رفت.
۶ – آغاز امامت
آغاز امامت همزمان با شهادت پدر بـزرگوارش امام محمدباقر (علیهالسّلام) در۷ ذی حجه ۱۱۴ه. ق (به دستور هشام بن عبدالملک) این امام بزرگوار منصب هدایت شیعیان را عهدهدار شد. توجه به این حکایت تاریخی، فضای عصر امامت آن بزرگوار را میتواند روشن سازد.
کلبی نسابه (نسبشـناس) مـیگوید: پس از رحلت امام باقر (علیهالسّلام) به مدینه رفـتم. چـون در مـورد امام بعد از حضرت باقر (علیهالسّلام) بیاطلاع بودم، به مسجد رفتم. در آنجا با جماعتی از قریش روبهرو شدم و از آنان پرسیدم: اکنون عالم (امام) خـاندان رسـالت کیست؟ گـفتند: عبدالله بن حسن. به خانه عبدالله رفتم و در زدم. مـردی آمـد که گمان کردم خادم اوست. گفتم: از آقایت اجازه بگیر تا به خدمتش بروم. او رفت و اندکی بعد بازگشت و گفت: اجازه دادنـد. مـن وارد خـانه شدم و پیرمردی را دیدم که با جدیت مشغول عبادت است. سـلام کردم. پرسید: کیستی؟ گفتم: کلبی نسابهام، پرسید: چه میخواهی؟ گفتم: آمدهام تا از شما مسئله بپرسم. گفت: آیا با پسرم محمد مـلاقات کردی؟ گـفتم: نـه؛ نخست به حضور شما آمدم. گفت: بپرس، گفتم: مردی به همسرش گفته: «انـت طـالق عدد نجوم السماء»، تو به عدد ستارههایآسمان طلاق داده شدی، حکم این مسئله چیست؟
گفت: سه طلاقه اسـت و بـقیه مـجازات بر طلاقدهنده است! با خود گفتم: جواب این مسئله را ندانست.
آنگاه پرسـیدم: دربـاره مـسح بر کفش (در پا) چه نظری داری؟ گفت: مردم صالح مسح کردهاند؛ ولی ما مسح بر کفش نمیکنیم. بـا خود گفتم: جـواب ایـن را هم کامل نداد. آنگاه پرسیدم: آیا خوردن گوشت ماهی بدون پولک اشکال دارد؟ گفت: حلال اسـت ولی مـا خاندان خوردن آن را ناپسند میدانیم. باز پرسیدم: نوشیدن شراب خرما چه حکمی دارد؟ گفت: حلال است؛ ولی مـا نـمیخوریم!
مـن از نزد او خارج شدم و با خود گفتم: این جمعیت قریش به اهلبیت (علیهمالسّلام) دروغ بستهاند. بـه مـسجد برگشتم و گروهی از مردم را ملاقات کردم. باز هم از داناترین خاندان رسالت سؤال کردم. آنها نـیز دوبـاره عـبدالله را معرفی کردند. من گفتم: نزد او رفتم ولی چیزی از دانش نزد او نیافتم. در این لحظه مردی سربلند کرد و گـفت: نـزد جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسّلام)) برو که اعلم خاندان رسالت او است. در این هـنگام یـکی از حـاضران زبان بهسرزنش او گشود و من فهمیدم که این جماعت از روی حسادت عبدالله را بهجای امام واقعی بـه مـن مـعرفی کردهاند. بلادرنگ به سوی خانه او رفتم. تا به در خانه رسیدم، جوانی بـیرون آمـد و گفت: ای برادر کلبی بفرما! ناگهان هراسی در درونم ایجاد شد. وارد خانه شدم و دیدم مردی باوقار روی زمـین و در مـحل نمازش نشسته است. سلام کردم و جواب شنیدم. فرمود: تو کیستی؟ باز خود را معرفی کردم و در شـگفت بودم کـه غلامش مرا به نام خواند و خودش نـامم را پرسـید!
گـفتم: نسابه کلبی هستم. او دستش را به پیشانیش زد و فـرمود:
کـسانی که از خداوند بیهمتا برگشتند و به سوی گمراهی دوری رفتند و در زیان آشکار افتادند، دروغ گـفتند. ای بـرادر کلبی! خداوند میفرماید: «و عادا و ثمود و اصـحاب الرس و قـرونا بین ذلک کثیرا؛
[۳۱] فرقان/سوره۲۵، آیه۳۸.
و قوم عاد و ثمود و اصحاب رس (گروهی که درخت صـنوبر را مـیپرستیدند) و اقوام بسیار که در این میان بودند، هلاککردیم» آیا تو نسب اینهـا را میشناسی؟ گـفتم: نه…
آن گاه سؤال کردم: اگر مـردی به همسرش بگوید: «تـو بـه عدد ستارههای آسمان طلاق داده شدی» چـه حـکمی دارد؟ فرمود: مگر سوره طلاق را نخواندهای! گفتم: چرا. فرمود: بخوان. من خواندم؛ «فطلقوهن لعـدتهن و احـصوا العده؛
[۳۲] طلاق/سوره۶۵، آیه۱.
زنان خود را در زمان عـده، طـلاق دهـید و حساب عده را نـگه داریـد»
امام پرسید: آیا در ایـن آیـه، ستارههای آسمان را میبینی؟ گفتم: نه. اما سؤال دیگری دارم. اگر مردی به زنش گفت: تـو را سـه بار طلاق دادم، حکمش چیست؟ فرمود: چنین طلاقی بـه کتاب خدا و سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـرمـیگردد. (یعنی یک طلاق حـساب میشود.) همچنین هیچ طلاقی درست نیست؛ مگر اینکه زن را که در حال پاکی (از حیض) که با او در مـدت پاکـی آمیزش نشده، طلاق دهند و دو شاهد عـادل هـنگام طلاق حـاضر بـاشد.
پرسـیدم: در وضو، مسح بـر کـفش چه حکمی دارد؟ فرمود: وقتی قیامت برپا شود، خداوند هر چیزی را به اصلش برمیگرداند. از اینرو به عقیده تو کسانی کـه در وضـوء روی کـفش مسح میکنند، وضوی آنها بهکجا میرود؟ (یعنی وضـو درسـت نـیست.) بـا خـود گفتم: ایـن هم از مسئله دوم که جوابش را صحیح داد. در این لحظه امام فرمود: بپرس.
گفتم: خوردن گوشت ماهی بدون پولک چه حکمی دارد؟ فرمود: خداوند جمعی از یهود را مسخ کرد. آنها را که در راه دریا مـسخ کرد بهصورت ماهی بیپولک و مارماهی و غیر اینها مسخ کرد و آنها را که در خشکی مسخ کرد، بهشکل میمون، خوک و حیوانی مانند گربه و خزندهای مانند سوسمار و … درآورد. (خوردن آن حرام است.) آن حضرت بـاز فـرمود: بپرس. گفتم: درباره نبیذ (شراب خرما) چه میفرمایی؟ فرمود: حلال است. گفتم: ما در میان آن تهنشین (زیتون) و غیر آن میریزیم و میخوریم. فرمود: آه، آه، اینکه شراب بد بو است. از حضرت خواستم درباره نـبیذ حـلال توضیح دهد.
امام فرمود: مردم مدینه از دگرگونی و ناراحتی مزاج خود به خاطر تغییر آب شکایت کردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: تا نبیذ بسازید. مردی به نوکرش دستور مـیداد بـرای او نبیذ بسازد. نوکر یک مـشت خرمای خشک بـرمیداشت و در میان مشک میریخت. آنگاه آن مرد از آن میخورد و وضو هم میگرفت…
من در این لحظه بیاختیار یک دستم را روی دست دیگرم زدم و گفتم: اگر امامتی در کار بـاشد، امـام بر حق همین است.
[۳۳] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۳۴۹-۳۵۱.
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و در اینزمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق(علیهالسّلام) در میان دیگر دورانهای ائمه معصومین (علیهمالسلام)، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچیک از امامان وجود نداشته است و این بهدلیل ضعف بنیامیه و قدرت گرفتن بنیعباس بود. این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال ۱۲۹ هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکشها و مشکلات سبب شد که توجه بنیامیه و بنیعباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد. از اینرو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق (علیهالسّلام) و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان بهشمار میرفت.
۷ – سیره
در رابطه با سیره اجتماعی امام در ادامه نکاتی را بیان میکنیم:
۷.۱ – کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
امام صادق (علیهالسّلام) نهتنها دیگران را دعوت به کار و تلاش میکرد، بلکه خود نیز با وجود مـجالس درس و مناظرات و … در روزهای داغ تابستان، در مزرعهاش کار میکرد. یکی از یاران حضرت میگوید: آن حضرت را در باغش دیـدم، پیراهن زبر و خشن بـر تن و بـیل در دست، باغ را آبیاری میکرد و عرق از سر و صورتش میریخت، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود: من کسی را دارم که این کارها را بکند ولی دوست دارم مرد در راه بهدست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیند و خداوند بـبیند که من در پی روزی حلال هستم.
[۳۴] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۷، ص۵۷.
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت. لذا وقتی کار پرداز او که با سرمایه امام برای تجارت به مصر رفت و با سودی کلان برگشت، امام از او پرسید: این هـمه سـود را چگونه بهدست آوردهای؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالای ما بودند، ما هم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان همپیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: ای مصادف! چکاچک شمشیرها از کسب روزی حلال آسانتر است.
[۳۵] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۷، ص۵۹.
(«سبحان الله تحلفون علی قوم الا تبیعونهم الابربح الدیـنار دیـنارا… ثم قال: یا مصادف! مجالدهالسیوف اهونمن طلب الحلال.)
حقیقت این است که امام (علیهالسّلام) در نهایت علاقه به کار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نـمیشد و مـیدانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است، حقیقتی که ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش میفرمود: وقتی خرماها میرسد، مـیگویم دیـوارها را بـشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. هـمچنین مـیگویم ده ظـرف خرما که بر سر هریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتی ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرما بخورند. آنگاه مـیخواهم بـرای تـمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هرکس دیـگر کـه توان آمدن به باغ را نداشته) یک مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و … را میدهم و باقیمانده محصول را به مدینه آورده بین نـیازمندان تـقسیم مـیکنم و دست آخر از محصول چهار هزار دیناری، چهارصد درهم برایم میماند.
[۳۶] حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج۶، ص۱۶۰-۱۴۱.
۷.۲ – سـادهزیستی
امام همانند مردم معمولی لباس میپوشید و در زندگی رعایت اقتصاد را میکرد. میفرمود: بهترین لباس در هـر زمان، لبـاس مـعمول همان زمان است. لذا
[۳۷] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۷، ص۵۴.
گاه لباس نو و گاه لباس وصلهدار بر تن میکرد. لذا وقتی سفیان ثوری به وی اعتراض میکرد که: پدرت علی لباسی چنین گرانبهای نمیپوشید، فرمود: زمان علی (علیهالسّلام) زمان فقر و اکنون زمان غـنا و فـراوانی اسـت و پوشیدن آن لباس در این زمان، لباس شهرت است و حرام … پس آستین خود را بالا زد و لبـاس زیـر را کـه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را برای خدا و لباس نو را برای شما پوشیدهام.
[۳۸] امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۶۶.
با این هـمه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمیداد، امتیازی برای وی و خانوادهاش در نظر گرفته شـود. و ایـن ویژگی هنگام بروز بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بیشتر بروز مییافت. از جمله در سالی که گندم در مدینه نایاب شـد، دستور داد گندمهای موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بـود، تـهیه کنند و فرمود: «فان الله یعلم انی واجدان اطعمهم الحنطه علی وجهها ولکنی احب ان یرانی الله قـد احـسنت تـقدیر المعیشه.»
[۳۹] امین، سیدمحسن، اعـیان الشیعه، ج۱، ص۵۹.
خدا میداند که میتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه کنم؛ اما دوسـت دارم خـداوند مرا در حال برنامهریزی صحیح زندگی ببیند.
۷.۳ – شجاعت
امام صادق (علیهالسّلام) در برابر ستمگران از هـر طـایفه و رتـبهای به سختی میایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد و اقدام حقطلبانه را انجام دهـد، هـر چند بـا عکسالعمل تندی روبهرو شود. لذا وقتی منصور از او پرسید: یـا ابا عـبدالله لم خـلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره؛ چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فـرمود: تـا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهی کرد.
[۴۰] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱، ص۹۵.
و آنگاه که فرماندار مدینه در حـضور بنیهاشم در خطبههای نماز به علی (علیهالسّلام) دشنام داد، امام چنان پاسخی کوبنده داد که فرماندار خطبه را نـاتمام گـذاشت و به سوی خانهاش راهی شد.
[۴۱] حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج۱۶، ص۴۲۳.
۷.۴ – همزیستی و مدارا با مسلمانان
امـام صادق (علیهالسّلام) شیعیان را به همزیستی با اهلسنت دعـوت میکرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوی نشوند و هم بتوان احکام و اصـول شـیعی را با ملاطفت به آنان منتقل کـرد. از ایـن روی در مـدار حـق بـا مسامحه با آنان رفتار میشد، امـا ایـن سهل گرفتن هرگز بهمعنای زیر پای گذاشتن اصول نبود و آنجا که مسئله اصـولی در مـیان بود، حضرت هرگز تسلیم نمیشد. از جـمله در یکی از سفرها، امام صـادق (علیهالسّلام) بـه حیره (میان کوفه و بصره) آمـد. در آنجا منصور دوانیقی بهخاطر ختنه فرزندش جمعی را به مهمانی دعوت کرده بود.
امام نـیز نـاگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقـتی کـه سـفره غذا انداختند، هنگام صـرف غـذا، یکی از حاضران آب خواست ولی بـهجـای آن، شراب آوردند، وقتی ظرف شراب را به او دادند، امام بیدرنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «ملعون من جلس علی مائده یشرب عـلیها الخـمر.»
[۴۲] کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، ج۶، ص۲۶۸.
ملعون اسـت کـسی کـه در کنار سفرهای بنشیند کـه در آن سفره شراب نوشیده شود. امام حتی در مجالس عمومی خلیفه نیز حاضر نمیشد؛ زیرا حکومت را غاصب مـیدانست و حـاضر نبود با پای خود بدانجا بـرود، زیـرا بـا اینکـار از نـاحق بودن آنان، چـشمپوشـی میشد و تنها زمانی که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا میرفت؛ لذا منصور ضمن نامهای به وی نـوشت: چـرا تـو به اطراف ما مانند سایر مردم نمیآیی؟ امام در پاسـخ نـوشت: نـزد مـا چـیزی نـیست که به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم. تو نعمتی نداری که بیاییم و به خاطر آن به تو تبریک بـگوییم و آنچه که اکنون داری آن را بلا و عذاب نمیدانی تا بیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنی.
امام نیز نوشت: کسی که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمیشود و کسی که دنیا را بـخواهد، بـهخاطر دنیای خود تو را نصیحت نمیکند.
[۴۳] محدث نوری، حسین، مستدرک الوسایل، ج۱۲، ص۳۰۷.
۸ – نهضت علمی و اقدامات امام
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حکام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنه هرگونه علم و دانش و معرفت بود، بهچشم میخورد.
امام صادق (علیهالسّلام) باتوجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی بهوجود آورد و در رشتههای مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد.
امام از فرصتهای گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده میبرد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقههای گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلالهای متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت میشد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، بهصورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است. بدینترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، بهصورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینهها از امام صادق (علیهالسّلام) نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده میشود.
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق (علیهالسّلام) ویژگی خاصی بخشیده، استفاده از علم بیکران امامت، تربیت دانشطلبان و بنیانگذاری فکری و علمی مذهب تشیع اسـت. در اینباره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف. دانش امام.
ب. ویژگیهای عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمی و پایهریزی نهضت علمی شد.
ج. اولویتها در نهضت عـلمی.
د. شـیوهها و اهداف و نتایج این نهضت عـلمی.
۸.۱ – علم و دانـش امام
شیخ مفید مینویسد: آنقدر مردم از دانش حضرت نقل کردهاند که بهتمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است و از احدی از عـلمای اهلبیت (علیهمالسّلام) این مـقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آنقدر نشانههای آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشـن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال کرده است.
[۴۴] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۷۹.
سید مؤمن شافعی نیز مینویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا که شمارشگر حساب ناتوان است از آن.
[۴۵] قمی، عباس، منتهی الامال، ج۲، ص۱۳۹.
ابوحنیفه میگفت: من هرگز فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدهام و او حتما دانـاترین امت اسلامی اسـت.
[۴۶] ابوزهره، محمد، الامـام الصـادق (علیهالسّلام)، ص۲۲۴.
[۴۷] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، جامع المسانید، ص۲۲۲.
حسن بن زیاد میگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: بهنظر تو چه کسی در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزی منصور دوانیقی به من گفت: مردم توجه زیادی به جعفر بن محمد پیدا کـردهاند و سـیل جـمعیت به سوی او سرازیر شده است. پرسشهایی دشوار آماده کن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مـسئله دشـوار آماده کردم. هنگامی که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کـردم و نـشستم. مـنصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال میکردم و حضرت در جواب میفرمود: در مورد این مسئله، نـظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتوای خود را نیز میگفتند که گاه موافق و گـاه مخالف ما بود.
[۴۸] قمی، عباس، منتهی الامال، ج۲، ص۱۴۰.
۸.۲ – ویژگیهای عصر نهضت علمی
عصر امام صادق (علیهالسّلام) همزمان با دو حکومت مروانی و عباسی بود که انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد میشد، بارها او را بدون آن که جرمی مرتکب شود، به تبعید میبردند. از جمله یکبار بههمراه پدرش به شام و بار دیـگر در عصر عباسی به عراق رفت. یکبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه و بغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل که حکومتگران به دلیل نزاعهای خود، فـرصت آزار امـام را نداشتند و حضرت در یک فضای آرام به تاسیس نهضت علمی پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنی نیست، بلکه امام با وجود آزارهای موسمی اموی و عباسی از هرنوع فرصتی استفاده میکرد تا نهضت علمی خود را به راه انـدازد و دلیـل عمده رویکرد حضرت، بسته بودن راههای دیگر بود. چنانچه امام از ناچاری عمدا رو به تقیه میآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانهای حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مـیگفت: «هـذا الشجی معترض فی الحلق»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانی در گلو است که نه میتوان فرو برد و نه میتوان بیرون افکند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهید کنند. حکایت زیـر دلیـل ایـن مدعی است:
جعفر بن محمد بـن اشـعث از اهلتسنن و دشمنان اهلبیت (علیهمالسلام) به صفوان بن یحیی گفت: آیا میدانی با اینکه در میان خاندان ما هیچ نام و اثری از شیعه نـبود مـن چـگونه شیعه شدم؟ … منصور دوانیقی روزی به پدرم محمد بن اشعث گفت: ای محمد! یـک نـفر مرد دانشمند و با هوش برای من پیدا کن که ماموریت خطیری به او بتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایی مرا) معرفی کـرد.
مـنصور بـه او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جماعتی از خـاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسلام)) برو و به هریک مقداری پول بده و بگو: من مردی غریب از اهل خراسان هستم کـه گـروهی از شـیعیان شما در خراسان این پول را دادهاند که به شما بدهم مشروط بر ایـنکـه چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانی میکنیم. وقتی پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رسـاندن هـستم، بـا دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمـد و بـعد از مـدتی نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تـعریف کـن چـه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغی دادم و قبض رسید از دسـتخط خـودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسلام)) که من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بـود. پشـتسرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بیآن که من سخنی بگویم به من گـفت: ای مـرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه نزدیکی با دولت بنیمروان دارنـد و هـمه (بـر اثر ظلم) نیازمندند. من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، بـاز گفت. مـثل اینکه او سومین نفر ما بود.
منصور گفت: «یا بن مهاجر اعلم انه لیـس مـن اهـلبیت نبوه الا و فیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا» ای پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتی نـیست مـگر ایـن که در میان آنها محدثی (فرشتهای از طرف خدا که با او تماس دارد و اخبار را بـه او خـبر میدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد (علیهالسّلام) است.
فرزند محمد بن اشعث میگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) بـاعث شد کـه ما به تشیع روی آوریم.
[۴۹] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۴۷۵.
آری این همه نشان از اختناق و فشاری دارد که مـانع از هـر نوع اقدام علیه حکومت وقت میشد، لذا امام بـهسـوی تـنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر (علیهالسّلام) بـود، روی آورد و از در دانش و علم وارد شد.
۸.۳ – اولویتها در نهضت علمی
حال باید توضیح داد که در این مسیر حـضرت چـه چیزی محتوای این نهضت علمی را تـعیین میکرد؟
حـقیقت این اسـت کـه جـریان نفاق، خطرناکترین انحرافی است که از زمـان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شروع شده و در آیات مختلفی بدان اشاره شده است، مانند آیات۷ و ۸ سوره منافقین.
[۵۰] منافقون/سوره۶۳، آیه۷-۸.
ایـن حـرکت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعی بـروز یابد، اما از اولین لحـظات رحلت، تـمام هجمههای منافقان به یکباره بـر سـر اهلبیت (علیهمالسّلام) فرو ریخت.
لذا مرحوم علامه طباطبایی مینویسد:
هنگامی که خلافت از اهلبیت (علیهمالسّلام) گرفته شد، مردم روی اینجریان از آنها رویگـردان شـدند و اهلبیت (علیهمالسّلام) در ردیـف اشخاص عادی بلکه به خـاطر سـیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهلبیت (علیهمالسّلام) دور افتادند و از تربیت علمی و عملی آنـان مـحروم شدند. البته امویان به این هم بـسنده نـکردند و با نـصب عـلمای سـفارشی خود، کوشیدند از مطرح شـدن ائمهاطهار (علیهمالسّلام) از این طریق نیز جلوگیری کنند. چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسی کـه عـلم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام اسـت و در زمـان عبدالملک اعـلام شد: کسی جـز عطا حـق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد، از سوی دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چـون عـلم اهـلبیت (علیهمالسّلام) محروم ماندند با داستانهای یهود و نصاری آمـیخته شـد و نـوعی فـرهنگ التـقاطی در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که قیامهای شیعی اوج گرفت و گاه فضاهای سیاسی به دلایلی باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگی در اذهان مطرح شد. چون قیامهای مسلحانه بـه دلیل اقتدار حکام اموی و عباسی عموما باشکست روبهرو میشد، نهضت امام صادق (علیهالسّلام) بهسوی حرکتی علمی میتوانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگی، اختلاط و التـقاط مـذهبی و دینی و فرهنگی نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شکوفایی فرهنگ دینی و مذهبی و پاسخگویی به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت.
۸.۴ – شیوهها و اهداف
شیوهها و اهداف امام در نهضت علمی و فرهنگی در چند بعد مورد توجه است:
۸.۴.۱ – تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نـقل احـادیث در مدت زمان طولانی توسط حکام اموی، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امیرمومنان (علیهالسّلام)، امام (علیهالسّلام) را وا میداشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روی آورد. لذا اینک از آن امام در هـر زمینهای روایت وجود دارد و این است راز نامیده شـدن مـذهب به «جعفری».
آری، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومی چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمی و … سدی در برابر انحرافات ایجاد کردند. امام صادق (علیهالسّلام) مـیفرمود: ابان بن تغلب سی هـزار حـدیث از من روایت کرده است. پس آنها را از من روایت کنید.
[۵۱] نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ج۱، ص۱۲.
[۵۲] خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۳۳، ش ۲۸.
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت.
[۵۳] طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، ج۱، ص۳۸۶.
و حسن بن علی وشا میگفت: من در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که همه میگفتند: جـعفر بن مـحمد برایم چنین گفت.
[۵۴] طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، ج۱، ص۱۳۸-۱۳۹.
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع بیپایان امامت را در طی دورههای مختلف توانست جبران کند و از این حیث امام به موفقیت لازم دست یافت. آری، روایت از این امام منحصر به شـیعه نـشد و اهلسـنت نیز روایات فراوانی در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسی در کتاب رجال و محقق حلی در المعتبر و دیگران آماری دادهاند کهمجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر میرسند و اکثر اصول اربعمائه از امـام صـادق (علیهالسّلام) اسـت و همچنین اصول چهارصدگانه اساسی کتب اربعه شیعه (کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام، الاستبصار) را تشکیل دادند.
۸.۴.۲ – تربیت مبلغان و مناظرهکنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبری موثق تلقی میشدند، حضرت بـه ایـجاد شـبکهای از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنی زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چـهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و … از ایندسـت شاگردان مبلغ هـستند. برای نمونه، مناظرهای از صدها مناظره را با هممیخوانیم:
هشام بن سالم میگوید: در محضر امام صادق (علیهالسّلام) بودیم که مردی از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه میخواهی؟
گفت: به من گفتهاند شـما داناترین مردم هستید، میخواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: ای حمران! تو جواب بده. او گفت: من میخواهم با خودتان سخن بگویم. امـام فـرمود: اگر بر او پیروز شدی، بر من غلبه کردهای! مرد شامی آنقدر از حمران سؤال کرد و جواب شنید که خود خسته شد و در جواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آنگاه بـه توصیه امام حمران سوالی پرسید و مرد شامی در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرتگفت: در نحو و ادبیات میخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تـقاضای مـباحثه در فقه کرد که امام زراره بن اعین را به وی معرفی کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم را معرفی کردند و او مغلوب همه شد.
امـام چـنان خـندید که دندانهایش معلوم شـد. مـرد شـامی گفت: گویا خواستی به من بفهمانی در میان شیعیانت چنین مردمی هستند. امام پاسخ داد. بلی! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد.
[۵۵] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۷، ص۴۰۷-۴۰۹.
۸.۴.۳ – برخورد با انحرافات ویژه
امـام علاوه بر آن دو حرکت اصولی، برای رفع انحرافات ویـژه نـیز میکوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنی مذهب قیاس. چون در عراق تعداد زیادی از شیعیان نیز زنـدگی مـیکردند و بـا سنیها از حیث فرهنگی و اجتماعی تا حدودی در آمیخته بودند، لذا احتمال تاثیرپذیـری از قیاس وجود داشت. یعنی یک آفت درونی که میتوانست شیعیان را تهدید کند، لذا امام در محو مبانی مذهب قیاس و استحسان تلاش کرد.
مـبارزه بـا بـرداشتهای جاهلانه و قرائتهای سلیقهای از دین نیز در مکتب امام جایگاه ویژهای داشت و حـضرت عـلاوه بر حرکت کلی و مسیر اصلی، به صورت موردی با این انحرافات مبارزه میکرد. از جمله آنها حکایت مـعروفی اسـت کـه باهم میخوانیم:
حضرت مردی را دید که قیافهای جذاب داشت و نزد مردم بـه تقوا مشهور بـود. او دو عدد نان از دکان نانوایی دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفی کرد و بعد هم دو عدد انـار از مـیوه فـروشی سرقت کرد و به راه افتاد. وقتی به مریضی مستمند رسید، آنها را به او داد. امام صادق (علیهالسّلام) شـگفت زده نـزد او رفت و گفت: چه میکنی؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کـردم و خـدا مـیفرماید: «من جاء بالسیئه فلا یجزی الا مثلها؛
[۵۶] انعام/سوره۶، آیه۱۶۰.
هرکس کاربدی بکند کیفر نمیبیند مگر مثل آن را» پس مـن چـهار گناه دارم. از طرف دیگر چون خدا میفرماید: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها؛
[۵۷] انعام/سوره۶، آیه۱۶۰.
هرکس یـک کـار نـیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست» و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیر دادم، پس چهل حـسنه دارم کـه اگر چهار گناه از آن کم کنم، ۳۶حسنه برایم میماند!
امام در برابر این بـرداشت و قـرائت نـاصواب که بر عدم درک و احاطه کامل به مبانی فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که «انـما یتقبل الله مـن المـتقین؛
[۵۸] مائده/سوره۵، آیه۲۷.
خداوند کار نیک را از متقین قبول دارد» یعنی اگر اصل عمل نامشروع شد، ثـوابی بـر آن نمیتواند مترتب باشد.
آری، دوری از منبع وحی و اخبار اهلبیت رسالت، سبب شد مردانی پای به عرصه گذارند و ادعای فضل کـنند کـه هرگز مبانی فکری قرآن و دین را بهخوبی نفهمیدهاند و از این روی هم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 