پاورپوینت کامل ابوسعید ابو الخیر فضلالله بن احمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ابوسعید ابو الخیر فضلالله بن احمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ابوسعید ابو الخیر فضلالله بن احمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ابوسعید ابو الخیر فضلالله بن احمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
ابوسعید ابوالخیر
اَبوسَعیدِ اَبوالخِیر، فضل الله بن احمد بن محمد بن ابراهیم میهنی (اول محرم ۳۵۷ ـ ۴ شعبان ۴۴۰ق/ ۷ دسامبر ۹۶۷ ـ۱۲ژانویه ۱۰۴۹م)، عارف بنام خراسانی، منسوب به میهنه، از قرای مشهور خاوران در میانه سرخس و ابیورد است.
فهرست مندرجات
۱ – از توابع ابیورد
۲ – مذهب
۳ – زندگی نامه
۴ – سفر به مرو
۵ – سفر به سرخس
۶ – پیران سه گانه در تربیت
۷ – در دوره ۴۰ سالگی
۸ – بازگشت به میهنه
۹ – سفر به نیشابور
۱۰ – دیدار با قشیری
۱۱ – مخالفت فقها
۱۲ – گسترش شهرت و اعتبار
۱۳ – دیدار با خرقانی
۱۴ – بازگشت به زادگاه
۱۵ – وفات
۱۶ – تربت او مورد تکریم
۱۷ – شهرت ابوسعید پس از در گذشت
۱۸ – فرزندان
۱۹ – پراکنده شدن خاندان
۲۰ – نسب نامه خاندان
۲۱ – مریدان و شاگردان
۲۲ – تأثیر افکار و اقوال
۲۳ – سر سازش نداشتن با ارباب زر
۲۴ – تقلید سیره پیامبر
۲۵ – نظرش در مورد کرامت
۲۶ – نظرش در مورد عشق و وجد
۲۷ – زبان جوانمردان
۲۸ – شوق به شعر و بیت خوانی
۲۹ – صوفیان و اشعار ابوسعید
۳۰ – آمیخته بودن با شعر
۳۱ – تفاوت با آداب و رسوم خانقاهی دیگران
۳۲ – احوال و اخبارش در ادبیات فارسی
۳۳ – ملاقات با ابن سینا
۳۴ – آثار
۳۴.۱ – آثار مسلم
۳۵ – آثار منسوب و مجعول
۳۵.۱ – آثار مربوط به او
۳۶ – فهرست منابع
۳۷ – پانویس
۳۸ – منبع
۱ – از توابع ابیورد
اینکه برخی از مورخان او را به ابیورد منسوب داشتهاند،
[۱] فصیح خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۱ ش.
از آن روست که میهنه از نواحی و توابع ابیورد محسوب میشده است.
[۲] محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم، ج۱، ص۳۲۱، لیدن ۱۹۰۹ م.
نام او را «فضل» نیز میگفتهاند
[۳] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۴] عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۷، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
که در برخی مواضع به صورت «فضیل» ضبط شده است.
[۵] عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۱۵، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۵۹ق/ ۱۹۷۵م.
[۶] عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، ج۱، ص۴۶۶، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۵۹ق/ ۱۹۷۵م.
در نام پدر وی، مورخان اختلافی ندارند و اینکه بعضی از آنان او را فرزند محمد خواندهاند،
[۷] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۴، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۸] محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام (وقایع، ج۱۱، ص۳۵۰، ۴۰۱ـ۴۵۰ق)، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
[۹] ابن تغری بردی، النجوم، ج۵، ص۴۶.
یک پشت از نسبش را نادیده گرفتهاند، اما در نام جد و جد اعلای او اختلاف است. جدش را علی و جد بزرگش را احمد نیز خواندهاند.
[۱۰] عمر بن علی ابن ملقن، طبقات الأولیاء، ج۱، ص۲۷۲، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
[۱۱] فصیح خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۱۶۷، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۱ ش.
۲ – مذهب
ابوسعید در میهنه، در خانوادهای شافعی مذهب زاده شد.
[۱۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۳] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
پدرش ابوالخیر احمد مردی با دیانت بود که به عطاری ( دارو فروشی) اشتغال داشت و اهالی میهنه او را بابو ابوالخیر میخواندند.
[۱۴] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۵ ـ ۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۵] فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۰، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
وی ظاهراً تمکنی داشته و با صوفیان شهرش نشست و برخاست میکرده است. نخستین آشناییهای ابوسعید با تصوف از طریق پدرش بود. در کودکی شبی به اصرار مادر و به همراهی پدر در مجلس صوفیان میهنه شرکت جست و با آداب صوفیانه در مجلس سماع آشنا شد و حتی ترانهای را که فؤال در آن مجلس به تکرار میخواند ـ با آنکه به مفهوم عرفانی آن راه نمیبرد ـ به حافظه سپرد.
[۱۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
رابطه دوستانه پدرش با برخی از مشایخ صوفیه همچون ابوالقاسم بشر یاسین نیز در پرورش ذوق عرفانی او مؤثر افتاد.
[۱۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸] ص۸۰۲، فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
۳ – زندگی نامه
در کودکی قرائت قرآن را نزد ابو محمد عنازی فراگرفت و سپس به توصیه پدر، نزد مفتی و ادیب مشهور عصر استاد ابوسعید عنازی به آموختن لغت و ادب پرداخت. در این احوال گهگاه بشر یاسین را میدید و دیدار او برایش جاذبهای خاص داشت.
[۱۹] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۷ ـ ۱۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
وی نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان کودکی و نوجوانی از بشر یاسین فرا گرفت و اینکه خود گفته است که «مسلمانی» را از بشر یاسین آموخته،
[۲۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۲] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
حاکی از تأثیر پذیرفتن عمیق از سخنان و تعلیمات اوست. از زندگی نامههای ابوسعید چنین برمی آید که او تا پس از ۱۷ سالگی در میهنه بوده و پس از درگذشت بشر یاسین در ۳۸۰ق، به گورستان میهنه بر سر مزار وی میرفته است.
[۲۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۹۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۴ – سفر به مرو
ابوسعید در میهنه مقدمات معارف دینی و عرفانی را فراگرفته و ادب عربی را نیز تا آنجا آموخته بود که به قولی ۳۰۰۰۰ بیت از اشعار جاهلی، در یادداشت.
[۲۴] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۸، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در این احوال زادگاه خود را به قصد مرو ترک گفت تا فقه بیاموزد. در مرو نخست نزد ابوعبدالله خضری فقه شافعی خواند و ۵ سال در خدمت او به سر برد و متَفَق و مختلف فقه را از او آموخت. البته خضری از «علم طریقت» نیز آگاه بود و ابو سعید از دانش عرفانی او نیز بهره ور شد.
[۲۶] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۸ ـ ۳۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۸] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
پس از درگذشت ابوعبدالله خضری، ابوسعید نزد فقیه مشهور مرو ابوبکر قفّال مروزی (د ۴۱۷ق) تحصیل فقه را ادامه داد و ۵ سال نیز در مجلس درس وی حاضر میشد. چند تن از محدثان و فقیهان بزرگ آن عصر چون ابو محمد جوینی، ابوعلی سنجی و ناصر مروزی در این دوران همدرس او بودند
[۲۹] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۳۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۳۱] فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ص۸۰۲، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
ابوسعید در مرو مجلس برخی از محدثان مشهور آنجا را نیز درک کرده بود، چنانکه نقل کردهاند که [[صحیح بخاری]] را از ابوعلی محمد شبویی مروزی شنیده است.
[۳۲] عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۲۹۹، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۳] ابوبکر بن احمد ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعی، ج۱، ص۱۵۰، به کوشش عبدالعلیم خان، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
۵ – سفر به سرخس
ظاهراً ابوسعید در حدود ۳۰ سالگی به قصد درک مجلس درس فقیه سرخسی، ابوعلی احمد زاهر (د ۳۸۹ق)، به سرخس رفت
[۳۴] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۳۵] عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۸، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
[۳۶] عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۶، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۳۷] محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام (وقایع، ج۱۱، ص۳۵۰، ۴۰۱ـ۴۵۰ق)، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
به هر حال ابوسعید نزد ابوعلی زاهر تفسیر، اصول و حدیث آموخت و چون فقیه سرخسی در وی استعداد فوق العاده دید، درس سه روزه به در یک روز به او میآموخت.
[۳۸] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۳۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳ ـ ۲۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۲۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۱] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۶، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
با وجود این روح عرفان طلب ابوسعید که از کودکی و نوجوانی با مایههای عرفانی و با سخنان پیرانی چون ابوالقاسم بشر یاسین آشنایی یافته بود و نیز فضای عارفانه سرخس با داشتن پیرانی چون لقمان و ابوالفضل سرخسی، او را از عالم فقه و فقاهت و روایت اهل مدرسه دور کرد و از مجلس فقیه سرخسی به خانقاه پیر سرخسی کشاند. آشنایی او با لقمان سرخسی و دیدارش با ابوالفضل سرخسی و گذراندن شبی در خانقاه او و شیندن سخنانش در باب حقیقت اسم جلاله، روح او را صید پیر سرخسی ساخت و هر چند فردای آن شب به مدرسه بازگشت، اما شور و غوغایی که بر اثر گفتار پیرانه ابوالفضل در او پیدا شده بود، او را از مدرسه به خانقاه سرخسی کشید.
[۴۲] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۰ ـ ۴۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۴۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۴ ـ ۲۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از
۶ – پیران سه گانه در تربیت
پیران سه گانهای که در ارشاد و تربیت روحی ابوسعید سهم داشتهاند، بیشک ابوالفضل سرخسی پس از بشر یاسین و پیش از قصاب آملی، بیش از دیگران بر او تأثیر نهاده بود.
[۴۴] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۶ـ ۲۰۷، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
اینکه ابوسعید ابوالفضل را «پیر» میخوانده و زیارت مزار او را همچون سفر حج میدانسته است
[۴۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۲ ـ ۵۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۴۷] عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ص۲۹۰، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
، از تأثیر شگرف ابوالفضل بر دل و جان او خبر میدهد.
۷ – در دوره ۴۰ سالگی
اما اگر درست باشد که ابوسعید در حدود ۴۰ سالگی، دوره مجاهده و سلوک را به پایان برده است.
[۴۸] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۰-۵۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
، بیگمان نبایستی که مدت درازی در خانقاه سرخسی مانده باشد، زیرا پس از تحولی که از ذکر اسم جلاله نزد ابوالفضل حاصل کرده بود، به دستور همو به میهنه بازگشته و در سرای پدر مدتی در تجرید گذرانده و به روش پیر سرخسی ذکر میگفته است
[۴۹] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
نیز در همین اوقات به اسلوب خانقاهیان در میهنه خلوت و ریاضت داشته و گاهی مدتها در صحرا و بیابان و رباطهای ویران میهنه میگذرانده است
[۵۰] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۰ ـ ۵۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۵۱] فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۳، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۵۲] سید محمد نوربخش، «سلسلـه الاولیاء» جشن نامه هانری کربن، ج۱، ص۱۲ ـ ۱۳، به کوشش سید حسین نصر، تهران، ۱۳۵۶ ش.
اما با اینهمه در همین دورهگاه گاهی نیز به خدمت درویشان و صوفیان میهنه اهتمام میکرده و خانقاهها و مساجد را نظافت مینموده و برای اطعام خانقاهیان «سؤال» میکرده و چون نقدینه به دست نمیآمده، دستار و کفش و جبّه خود را میفروخته است.
[۵۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
نیز در همین دوره درباره نکات و اشارات صوفیه تأمیل میکرده و هرگاه که نکتهای برای او پوشیده میمانده، به سرخس میرفته و از ابوالفضل مطلب خود را جویا میشده است.
[۵۴] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
این مدت ظاهراً چندان طولانی نبود، زیرا وی مجدداً به سرخس رفت و به قولی یک سال دیگر نزد ابوالفضل سرخسی سلوک کرد، تا آنکه به اشارت همو به نیشابور نزد ابوعبدالرحمن سلمی رفت و
[۵۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۵۶] عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۷، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۵۷] فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۰۴، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
اینکه علاء الدوله سمنانی مدعی است که ابوسعید پس از گذشت سرخسی نزد سلمی رفته و از دست او خرفه گرفته است،
[۵۸] احمد بن محمد علاء الدوله سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۳۱۴، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.
البته قرین صواب نیست، اما از آنجا که ابوالفضل سرخسی در آخرین دهه سده چهارم، ۴ یا ۵ سالی قبل از ۴۰۰ق در گذشته است (ه د، ابوالفضل سرخسی)، باید این سفر ابوسعید به نیشابور در اوسط دهه آخر سده چهارم صورت گرفته باشد. زیرا به تصریح محمد بن منور پس از آنکه ابوسعید از دست سلمی خرقه گرفت.
[۵۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و ظاهراً سلمی یادداشتی مبتنی بر اینکه تصوف خلق است، به خط خویش به او داد،
[۶۰] عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۸، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
وی به سرخس بازگشت و ابوالفضل را دیدار کرد و به دستور او به نیت ارشاد به میهنه رفت. اما با اینهمه، با وجود آنکه پیر سرخسی سلوک او را پایان یافته تلقی کرد، ابوسعید به ارشاد نپرداخت و به ریاضت و مجاهدت بیشتر اهتمام داشت
[۶۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۳ ـ ۳۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و هنگامی که پدر و مادرش درگذشتند، وی باز هم به بیابانهای حوالی میهنه، باورد، مرو و سرخس روی نهاد و نزدیک به ۷ سال به سلوک پرداخت و خلوت گزید و ریاضت کشید.
[۶۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در این دوره نیز تا هنگام درگذشت ابوالفضل سرخسی، ابوسعیدگاه گاهی به جهت حال اشکال به نزد او به سرخس میرفت. پس از درگذشت ابوالفضل در اواخر سده ۴ ق ابوسعید برای دیدار ابوالعباس قصاب آملی، میهنه را به قصد آمل ترک گفت.
[۶۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اگر سخن جامی مبتنی بر اینکه ابوسعید در استراباد، ابوالحسن علی بن مثنّی (د ۴۰۰ق) را ملاقات کرده و اخبار و اقوال شبلی را از او شنیده است
[۶۴] عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۲۳، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
، درست باشد، میتوان گفت که این ملاقات در همین سفر صورت گرفته است.
ابوالعباس قصاب سومین شیخی است که در زندگی روحانی ابوسعید سهم بزرگ داشته است، تا آنجا که ابوسعید او را «شیخ» مطلق میخواند و نکتههایی را که از او شنیده و آموخته بود، تا پایان عمر همواره بر زبان میراند.
[۶۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۶۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۸۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۶۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۹۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۸ – بازگشت به میهنه
ابوسعید به روایتی یک سال و به روایتی ضعیفتر دو سال و نیم در آمل در خانقاه ابوالعباس قصاب سپری کرد و خرقه گونهای نیز از او فرا یافت و به اشارت همو به میهنه بازگشت.
[۶۸] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۳، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۶۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۴۴ ـ ۴۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در بازگشت او به میهنه مردمی بسیار گرد او جمع شدند.
[۷۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۷۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۴۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از این پس ابوسعید در خانقاهش در میهنه به ارشاد پرداخت و ظاهراً هیچ مسافرتی نکرد و فقط گهگاه بر اثر قبضی یا واردی، عزم زیارت تربت ابوالفضل سرخسی میکرد و با مریدان به سرخس مس رفت.
[۷۲] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۴۴، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۷۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۲ ـ ۵۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
چنین مینماید که ابوسعید در اوایل سده ۵ق/ ۱۱م باشناختی که پیش از آن از نیشابور و مشایخی چون ابوعبدالرحمن سلمی داشته، زادگاهش را به قصد آنجا ترک گفته است.
[۷۴] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۸، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۷۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اینکه گفتهاند که ابوسعید در حدود ۴۱۲ق در نیشابور بوده است،
[۷۶] یوگنی ادواردویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ج۱، ص۳۸۰، ترجمه سیروس ایزدی، تهران، ۱۳۵۶ش.
بعید نمینماید، اما از برخی اخبار که در اسرارالتوحید آمده است،
[۷۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۲۸ ـ ۱۲۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
چنین برمی آید که وی در ۴۱۲ق در میهنه بوده و پس از درگذشت ابوعبدالرحمن سلمی در آن سال، ابومسلم فارسی از نیشابور به میهنه آمده و ابوسعید را ملاقات کرده است. از این رو گمان نمیرود که ابوسعید در زمان حیات سلمی و حتی مقارن درگذشت او به نیشابور وارد شده باشد. ظاهراً وی در اواخر ۴۱۲ق یا اندکی پس از آن میهنه خارج شده و پیش از آنکه به نیشابور برود، به طوس رفته و محمد معشوق طوسی را ملاقات کرده است.
[۷۸] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۷۹] عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۱۴، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۸۰] عبدالله بن محمد عین القضاه همدانی، نامهها، ج۱، ص۶۳، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، ۱۳۶۲ ش.
فضای صوفیانه طوس چند روزی ابوسعید را مشغول ساخت. وی چندی در خانقاه استاد ابواحمد اقامت کرد و به خواهش او و دیگر صوفیان طوس در آنجا مجلس گفت و مردم طوس نیز برای شنیدن سخنانش ازدحام مینمودند.
[۸۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۷ ـ ۵۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
دیدار و صحبت ابوسعید با ابوالقاسم کُرّکانی هم میبایست در همین ایام در طوس صورت گرفته باشد.
[۸۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۸۳] عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۱۲ ـ ۳۱۳، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
با اینهمه او بیش از چند روزی در طوس نماند و به سوی نیشابور شتافت.
۹ – سفر به نیشابور
وقتی که ابوسعید به نیشابور وارد شد، شیخی مینمود بالای ۵۰ سال که البته آوازه او پیش از خودش به نیشابور رسیده بود. شاید در سفر نخست که برای اخذ خرقه از سلمی به آنجا رفته بود، دوستانی هم یافته بود. از این روی هنگامی که او با یاران و مریدانش وارد نیشابور شد، برخی از صوفیان آن شهر به استقبال او آمدند که از آن میان خواجه محمود مرید، مشهورتر بود و به قول ابوسعید «راهبرک نیک» بود که او و همسفرانش را به کوی عدنی کویان نیشابور راهنمایی کرد و در خانقاه ابوعلی طرسوسی مقام داد.
[۸۴] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
مقارن ورود ابوسعید، نیشابور شهری بود که به رغم رواج آراء ملامتیان، مشایخ صوفیهاش سلوکی متشرعانه داشتند و اهل مذهبش سختگیر بودند و اصحاب دیوانش محافظه کار.
[۸۵] ادموند کلیفورد باسورث، تاریخ غزنویان، ج۱، ص۱۹۲، ترجمه حسن انوشه، تهران، ۱۳۵۶ش.
به هر روی ابوسعید یک روز پس از ورود، در خانقاه طرسوسی به مجلس گفتن پرداخت و آوازه او به سرعت در شهر فراگیر شد و بسیاری از مریدان دیگر خانقاهها را به مجلس او راغب و مشتاق ساخت، تا جایی که مریدان شیخی متشرّع چون ابوالقاسم قشیری، مجلس پیرمیهنه را مغتن میدانستند و با آنکه قشیری از این کار منعشان میکرد، برای درک مجالس ابوسعید به خانقاه او میرفتند.
[۸۶] فریدالدین عطار، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۸۱۰ ـ ۸۱۱، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۸۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۱ ـ ۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۰ – دیدار با قشیری
البته پارهای از افکار و روشهای خانقاهی ابوسعید نزد مشایخ صوفیه نیشابور خالی از غرابت نبود و انس او به سماع و برخی از گفتارها و رفتارهای او که با راه و رسم دیگر مشایخ خانقاههای نیشابور مغایر مینمود، اسباب نگرانی و بدبینی آنان به پیرمیهنه ـ که تازه به محیط نیشابور آمده بود ـ میشد و حتی آنان را به داوری و انکار در حق او وامی داشت. ابوالقاسم قشیری ـ که گویا ابوسعید در نخستین مجلس خود در نیشابور بر یک سخن عارفانه او انتقاد کرده بود
[۸۸] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۱ ـ ۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ـ با آنکه یک سال از اقامت ابوسعید در نیشابور میگذشت، در انکار او سخن میگفت.
[۸۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه، نزدیک به ۷۰ تن از مریدان قشیری در این یک سال همواره به نزد ابوسعید میآمدند و از تعلیمات او در آداب خانقاهی و آراء عرفانی بهره میبردند. سرانجام همین مریدان قشیری، او را به اصرار به مجلس ابوسعید بردند و وقتی که او توانایی ابوسعید را در خواندن ضمیر خویش دریافت، دیگر در انکار او چیزی نگفت
[۹۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۵ ـ ۷۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و از آن پس میان آن دو رابطهای دوستانه برقرار شد، تا جایی که ابوسعید، قشیری را ـ ظاهراً به لحاظ تسلط او بر علوم ظاهر ـ استاد میخواند
[۹۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و قشیری نیز ابوسعید را در تصوف و آداب خانقاهی برتر از خود میدانست و حتی خود را به او محتاج مییافت.
[۹۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
قشیری از اینکه ابوسعید، فرزند او را همنام خود کرد، خشنود بود
[۹۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و با رفتن همسر خود فاطمه، دختر ابوعلی دقّاق، به خانقاه ابوسعید موافقت مینمود
[۹۴] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و حتی از ابوسعید دعوت کرد که هفتهای یک بار مجلسش را در خانقاه او برگذار کند.
[۹۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
علاوه بر قشیری، ابوعبدالله باکویه نیز راه و رسم خانقاهی ابوسعید را در نیشابور نمیپسندید و او را منکر بود و حتی نیشابوریان را به جهت رقص و سماع ابوسعید، بر او برمی آشفت و آنان را به دوری و اجتناب از او فرا میخواند.
[۹۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۳ ـ ۸۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۱ – مخالفت فقها
با همه این مخالفتها و انکارها ابوسعید راه و روش خانقاهی و افکار و گفتارهای صوفیانه خود را، هنگام اقامت در نیشابور نه تنها تغییر نداد، بلکه به سماع شور و شوق بیشتر نشان میداد و بر منبر، شعر و دوبیتی میخواند و از تفسیر قرآن و نشر اخبار ـ به عباراتی که نزد متشرعان و ارباب علوم ظاهر، معروف و معمول بود ـ احتراز میکرد. اینگونه رفتار غیرمتعارف، بیشک فقها و اهل ظاهر را به مخالفت با او برمی انگیخت، به طوری که یک بار ابوبکر اسحاق کرّامی ـ رئیس کرامیان نیشابور ـ و قاضی صاعد حنفی را بر آن داشت تا به سلطان محمد غزنوی نامهای نوشتند که در آن آمده بود: «اگر تدارک این نفرمایند، زود خواهد بود که فتنهای عام ظاهر میشود».
[۹۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۸ ـ۶۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۹۸] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۸ ـ ۶۱، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
نیز گفتهاند که روزی ابوسعید در نیشابور خواست که ابوالحسن تونی را که از زاهدان کرّامی بود، دیدار کند، اما وی به ابوسعید پیام فرستاد که به کلیسا رفتن برای تو سزاوارتر است تا به مسجد آمدن و در میان مسلمانان بودن.
[۹۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۹۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه، طرز سلوک و روش صوفیانه ابوسعید در نیشابور و گفتههای شورانگیز و مجالس گرم و پر حال او، گروه بزرگی از مردم آن ناحیه را به سوی او جلب کرد و ذکر کرامتها و فراستها و درون بینیهای او در همه جا شایع شد و چنان قبول عام و اعتباری یافت که ستیزه جویی و خصومت مشایخ و علمای شهر را فرونشاند و آنان را به دوستی و ارات کشاند،
[۱۰۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۹۳ ـ ۹۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
تا جایی که محتسبان مغرور نیشابور نیز که به سبب سماع بیت خوانی ابوسعید با او عناد میرزیدند، به تدریج از در مصالحت و موافقت پیش آمدند و از گفته و کرده خود اظهار پشیمانی کردند
[۱۰۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۲۶ ـ ۱۲۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و سرانجام حتی اصحاب دیوان، چون عمید خراسان اعتبار اجتماعی خود را بیشتر از توجه شیخ میدانستند تا از توجه سلطان.
[۱۰۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۸ ـ ۸۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۲ – گسترش شهرت و اعتبار
شهرت و اعتبار ابوسعید در زمان اقامتش در نیشابور به آن شهر محدود نماند و به سرعت نام او شهرهای دیگر خراسان را فرا گرفت و سبب شد که مشایخ دیگر نواحی خراسان نیز برای دیدار او به نیشابور سفر کنند. خواجه عبدالله انصاری با آنکه به لحاظ عقیده راسخش به اصول حنبلی با ابوسعید موافق نمینمود و حتی با تصوف عاشقانه وی مخالف میورزید، دو بار به نیشابور آمد و از دیدار ابوسعید بهره ور شد
[۱۰۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۳۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۰۴] عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۵۰ ـ ۳۵۱، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
۱۳ – دیدار با خرقانی
ابوسعید بیشتر از ۱۰ سال بدین روش در نیشابور به سر برد و یک روز در حالی که در خانقاه سماع میکرد، فرزندش ابوطاهر سعید در وقت سماع احرام حج گرفت و از پدر اجازت سفر خواست. ابوسعید نیز با او موافقت و همراهی کرد و هر چند مریدان و مشایخ نیشابور کوشیدند که ابوسعید را از این سفر باز دارند، سودمند نیفتاد
[۱۰۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و او به قصد گزاردن حج نیشابور را ترک گفت، اما وقتی که به نزدیکی خرقان رسید، تقاضای دیدار ابوالحسن خرقانی وی را به سوی آن شهر کشانید. طبق گزارش مؤلف «نورالعلوم»، ابوالحسن چون از ورود ابوسعید به خرقان آگاه شد، فرزند خود احمد را با تنی چند ا زمریدان به استقبال او فرستاد. با آنکه گزارشهایی که مریدان خرقانی و ابوسعید از دیدار آن دو دادهاند، از بسیاری جهات قابل تطبیق است
[۱۰۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۵ ـ ۱۴۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
، لیکن در هر دو مورد آثار تکریم و دوستی مریدان نسبت به هر دو پیر روشن و آشکار است.
اگرچه ابوسعید از لحاظ سن از خرقان جوانتر بوده و به همین جهت در این دیدار دست خرقانی را بوسیده است، اما سکوت آشکار ابوسعید در محضر خرقانی که نزد صوفیان از باب رعایت ادب تلقی میشده است، در حقیقت برای شنیدن اسراری بوده که ابوالحسن بیان میکرده است، چنانکه خود میگوید: «ما را از بهر استماع آوردهاند».
[۱۰۷] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۴ ـ ۲۰۵، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۱۰۸] عبدالرحمن اسفراینی، کاشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۸، به کوشش هرمان لندلت، تهران، ۱۳۵۸ش.
ابوسعید ۳ روز در خرقان ماند
[۱۰۹] عبدالرحمن اسفراینی، کاشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۸، به کوشش هرمان لندلت، تهران، ۱۳۵۸ش.
و از ادامه سفر حجاز به توصیه پیر خرقان منصرف شد و از راه بسطام قصد نیشابور کرد. در بسطام یک شبانه روز برای زیارت تربت با یزید اقامت کرد.
[۱۱۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۸ ـ ۱۳۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از بسطام به دامغان رفت و به قولی ۳ روز و به روایتی ۴۰ روز به اضطرار در آنجا ماندگار شد
[۱۱۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۸ ـ ۱۳۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
. در بازگشت از دامغان پس از عبور از بسطام، باز به خرقان رفت. این بار نیز خرقانی مریدان را به استقبال وی فرستاد و او را به خانقاه خود دعوت کرد. ابوسعید ۳ روز دیگر در خرقان ماند و روز چهارم به بدرقه و راهنمایی مریدان ابوالحسن از طرییق جاجرم به سوی نیشابور رهسپار شد.
[۱۱۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۲ ـ ۱۴۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۴ – بازگشت به زادگاه
پس از بازگشت به نیشابور چند سال دیگر در آن شهر اقامت داشت. در این شهر چند تن از فرزندان و نوادگان او پرورش یافته بودند.
[۱۱۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
از برخی روایات زندگی نامه ابوسعید برمی آید که او در آخرین سالهای اقامت در نیشابور به پیری رسیده بوده است.
[۱۱۴] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۸۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
نیز از سخنان محمد بن منور استنباط میشود که ابوسعید در حدود ۴۳۰ق یا اندکی پس از آن نیشابور را ترک کرده و به میهنه بازگشته است.
[۱۱۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
سبب بازگشت پیر میهنه به زادگاهش با آنهمه نفوذ معنوی و منزلتی که در میان مشایخ، علما، دیوانیان و اهالی نیشابور داشته است، به درستی معلوم نیست. ظاهراً وی میخواسته است که سالهای آخر عمر را در شهر و دیار اصلی خود و فارغ از تنگدلیهای غربت بگذراند.
[۱۱۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابوسعید خانقاه خود را بیآنکه در آنجا جانشینی بگمارد، رها کرد و با جمعی از مریدان به سوی زادگاهش روانه شد. هنوز مسافت دارزی از راه را طی نکرده بود که از اسب فرو افتاد و رانش سخت آسیب دید. مریدان او را بر روی دوش به طوس رساندند و از طوس نیز به اشاره استاد ابوبکر طوسی، شاگردان او ابوسعید را بر محفّهای گذاردند و به میهنه بردند.
[۱۱۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۴۹ ـ ۱۵۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در میهنه نیز طرز سلوک و رفتار ابوسعید با مریدان و همشهریانش همانگونه بود که در نیشابور بود. در خانقاه به همان شیوه مجلس میگفت و انبوه مردم، از مریدان و اهالی شهر گرفته تا رئیس میهنه در مجالس او شرکت میکردند.
[۱۱۸] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۵۲ ـ ۵۴، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۱۹] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۶۴ ـ ۶۶، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۲۰] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۶، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۲۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در این ایام آوازه او حتی به گوش مشایخ حجاز نیز رسیده بود و آنان برای آگاهی یافتن از احوال و اقوال او کسانی را به خراسان گسیل میداشتند.
[۱۲۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۵۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابن حزم اندلسی، همعصر او در دورترین نواحی غرب جهان اسلام، از رفتار و طرز سلوک او سخن میگوید.
[۱۲۳] علی بن احمد ابن حزم، الفصل، ج۴، ص۱۸۸، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
۱۵ – وفات
خانقاه او در میهنه محلی بود که از نقاط مختلف خراسان و ماوراءالنهر اهل عرفان و مریدان و مشایخ را به خود جلب میکرد و گروهی از مریدان او نیز که در نیشابور مانده بودند، برای دیدار او به میهنه میآمدند.
[۱۲۴] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۲۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۲۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۸۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابوسعید آخرین مجلس را در ۲۷ رجب ۴۴۰ ق برگذار کرد. در این مجلس ابوطاهر سعید را جانشین خود قرار داد و درباره چگونگی مراسم تشییع جنازه خود به مریدان سفارش کرد.
[۱۲۷] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۸ ـ ۸۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۲۸] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۵ ـ ۳۴۷، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بعد از آن به مدت یک هفته زنده بود و در سنی افزودن بر ۸۳ سالگی در ۴ شعبان همان سال درگذشت
[۱۲۹] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۳۰] عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۸، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
[۱۳۱] عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۷، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
ابو روح، ص۸۹ ـ ۹۰؛.
[۱۳۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
جنازه او را فردای آن روز در سرای خودش دفن کردند
[۱۳۳] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۳۴] عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۸، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
[۱۳۵] عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۷، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۱۳۶] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۹ ـ ۹۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۳۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۵۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
در تشییع جنازه او اهالی میهنه چنان ازدحام کرده بودند که تابوت او نیمی از روز به سبب انبوهی عزاداران دفن نشد، تا آنکه رئیس میهنه به وسیله عسسان راه را گشود و جنازه به خاک سپرده شد.
[۱۳۸] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۳۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۷ ـ ۳۴۸، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۴۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۰ ـ ۳۶۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۶ – تربت او مورد تکریم
بعد از درگذشت ابوسعید، ابوبکر واعظ سرخسی در رثای او شعر گفت
[۱۴۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۰۵ ـ ۱۰۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و ابوالقاسم قشیری در نیشابور چون خبر وفاتش را شنید، به خانقاه کوی عدنی کویان رفت و به ماتم نشست و پس از چندی برای زیارت تربت او به میهنه آمد.
[۱۴۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۱ ـ ۳۶۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
مزار او ـ که ظاهراً در سده ۶ ق «مشهد مقدس» خوانده میشد
[۱۴۳] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۹۰، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۴۴] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ـ از همان روزگار محل زیارت شده بود، چنانکه ابوالفضل شامی از بیت المقدس و هجویری غزنوی از آن سوی غزنه به زیارت خاک او به میهنه آمدند.
[۱۴۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۸ ـ ۳۶۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۴۶] علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۰۱، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۱۴۷] عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۲۲، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
صوفیه نیز در آنجا مراسم خانقاهی برگذار میکردند و مجالس سماع برپا میداشتند.
[۱۴۸] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۱ ـ ۳۴۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۴۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه در حدود ۱۰۰ سال پس از درگذشت ابوسعید به هنگام حمله غز، مزار او ویران شد و یادگارهایی که از او برجای مانده بود، به غارت رفت، ولی در نیمه دوم سده ۶ ق سلطان سنجر سلجوقی وسایلی در اختیار نوه او محمد بن منور میهنی گذارد، تا مزار ابوسعید را تعمیر و بازسازی کند. محمد بن منور نزدیک به ۵۰ تن از خاندان پیر میهنه را که در حمله غز به عراق و نواحی دیگر ایران کوچیده بودند، دوباره در آنجا گرد آورد و مزار بوسعید مجدداً رونق گرفت، اما دیری نپایید که حمله دوم غز روی داد و این بار مزار بیش از بار اول ویران شد.
[۱۵۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۹ ـ ۳۵۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
با اینهمه، تربت ابوسعید حرمت و شهرت خود را همچنان حفظ کرد. در اواخر سده ۷ق غازان خان مغول به زیارت آنجا رفت.
[۱۵۱] رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار وعده الابرار، ص۲۰۸، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۴۴ش.
در عصر تیموریان نیز تربت او مورد تکریم و احترام امیران و شاهزادگان بود
[۱۵۲] محمد بن برهان الدین میرخواند، روضـه الصفا، ج۶، ص۶۹۱، تهران، ۱۳۳۹ ش.
[۱۵۳] محمد بن برهان الدین میرخواند، روضـه الصفا، ج۶، ص۷۰۲، تهران، ۱۳۳۹ش.
در نیمه نخست سده ۱۰ق مزار ابوسعید صندوق و قبهای داشته که فضل الله بن روزبهان از آن یاد کرده است.
[۱۵۴] روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ص۳۲۷ ـ ۳۲۸، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۴۴ش.
در سده ۱۱ق نیز بر مزار او یکی از کتابهای «مقامات» ابوسعید موجود بوده که سیستانی
[۱۵۵] حسین بن محمد سیستانی، احیاء الملوک، ج۱، ص۴۶۸، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۴ش.
در هنگام زیارت آن محل، آن را مطالعه کرده است. اکنون مزار ابوسعید در قلمرو ترکمنستان واقع شده و مشهور به «مانه بابا» است.
[۱۵۶] سعید نفیسی، سرچشمه تصوف، ج۱، ص۲۲۵ ـ ۲۲۶، تهران، ۱۳۴۳ ش.
۱۷ – شهرت ابوسعید پس از در گذشت
شهرت ابوسعید پس از در گذشت او سراسر سرزمینهای ایرانی و فارسی زبان را فرا گرفت و حتی چنانکه اشاره شد، به دورترین نقاط جهان اسلام نیز رسید، چنانکه جامه او که به وسیله یکی از مریدانش ـ ایونصر شروانی ـ به شروان برده شده بود، به عنوان دافع بلاها و مصیبتهای همگانی شناخته میشد و آن را « تریاک مجرب» مینامیدند.
[۱۵۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
ابن نیز که در چند جای دیگر از خراسان و حتی در بادکوبه تربتهایی را به منسوب داشتهاند
[۱۵۸] محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید (هم، محمد بن منور).
دلالت بر دامنه شهرت و رواج میراث عرفانی او دارد. اعضای خاندان ابوسعید عموماً با تصوف مأنوس بودهاند و حتی در میان زنان خانواده او خواهرش ـ که به عمّه شهرت داشته است ـ رفتار و خلق و خوی صوفیانه داشته
[۱۵۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۲۷۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و همسر بزرگ او ( مادر ابوطاهر) از راه و رسم تصوف و آداب خانقاهی آگاه بوده و ظاهراً زنانی که به خانقاه شیخ میهنه میآمدهاند، به دست او خرقه میپوشیدهاند.
[۱۶۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۷۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۱۸ – فرزندان
ابوسعید، از ماین فرزندان خود، فرزند بزرگتر، ابوطاهر سعید (۴۰۰ ـ ۴۷۹ق/ ۱۰۱۰ ـ ۱۰۸۶م) را «وقف صوفیان» کرد و به «قطبی» آنان برگزید،
[۱۶۱] لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۸۸ ـ ۸۹، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۶۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۰ ـ ۳۴۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۶۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اما ابوطاهر که معارف پدر را انتقال میداد
[۱۶۴] حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۶۵۹ ـ ۶۶۰، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ق.
، هرگز نتوانست همان مقام و منزلت را حفظ کند. دست یافتن به پایگاه علمی و معرفت صوفیانه ابوسعید کاری سهل نبود و ابوطاهر هر چند معارف خانقاهی را از پدر و مشایخ روزگارش آموخته بوده و به قول عبدالغافر فارسی
[۱۶۵] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۳۷۰، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
از سیرت پدر هم بهره داشت، اما چون از علوم ظاهر چندان نصیبی نداشت،
[۱۶۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۶۴ ـ ۳۶۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
طبعاً در این راه توفیقی نمیتوانست داشته باشد. اینکه بعضی از معاصران امی بودن ابوطاهر را مردود دانستهاند،
[۱۶۷] محمد رضا شفیعی کدکنی، «خاندان ابوسعید ابوالخیر در تاریخ»، ج۱، ص۲۴۵ ـ ۲۴۶، نامه مینویی، به کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۰ش.
محل تأمل است و اینکه به او هیچ گونهای اثری نسبت ندادهاند ـ حتی در حد اقوال و سخنان خانقافی هم چیزی از او نقل نشده است ـ خود دلیل بر آن است که وی تحصیلاتی نداشته است.
پس از درگذشت ابوطاهر، خاندان پیرمیهنه مدتها از اعتبار دیوانی اجتماعی و نیز عرفانی و خانقاهی برخوردار بودند
[۱۶۸] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۵۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و بعضی از فرزندان ناصر بن ابی سعید (د ۴۹۱ق) که آداب تصوف را نزد پدر آموخته بود
[۱۶۹] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۷۰۵، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
و نیز مفضّل بن ابی سعید (د ۴۹۲ق) که در خانقاه پدر در نیشابور میزیست،
[۱۷۰] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۹۷، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
دارای شهرت و حیثیتی بودند و نیز برخی از نوادگان ابوسعید مانند ابوالفتح طاهر (د ۵۰۲ق) به مقام شیخی در تصوف رسیدند،
[۱۷۱] عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۷، ص۱۱۳، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
لیکن از منابع موجود چنین برمی آید که هیچیک از آنان نتوانستند در این کار منزلتی به دست آورند. اینکه محمد بن منور پدر خود نورالدین منور را «پیر و پیشوای فرزندان شیخ» معرفی میکند،
[۱۷۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
تنها میتواند بر آن دلالت کند که وی در میان نوادگان و بازماندگان خاندان ابوسعید نوعی پیشوایی داشته است. ابوروح (د ۴۵۱ق)، مؤلف حالات و سخننان ابوسعید، با آنکه در ثبت و ضبط اخبار و شرح احوال پیر میهنه سهمی کلان دارد،
[۱۷۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۸ ـ ۳۷۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بر روی هم نتوانسته است صورتی منظم و منسجم از طریقت ابوسعیدی عرضه نماید.
۱۹ – پراکنده شدن خاندان
با اینهمه خاندان ابوسعید در سده ۵ و اوایل سده ۶ق، نزدیک به ۱۰۰ سال در میهنه، یا در طی سیر و سفرهایی که برای تحصیل علوم و استماع حدیث به دیگر نواحی خراسان و عراق و شام میکردند، در نشر معارف ابوسعید و معرفی را روش صوفیانه او اهتمام داشتند،
[۱۷۴] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۴۱۸، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۷۵] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۸۶، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۷۶] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۹۷، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۷۷] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۷۰۵، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۱۷۸] یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۷۲۳.
[۱۷۹] ابوالقاسم جنید شیرازی، شدالازار، ج۱، ص۲۸۰ ـ ۲۸۱، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۸ش.
[۱۸۰] عمر بن علی ابن ملقن، طبقات الأولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
[۱۸۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۰ ـ ۳۴۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۵۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۰، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
اما ظاهراً حمله غز در ۵۴۹ق آنان را پراکنده ساخت و بیش از ۱۰۰ تن از آنان کشته شدند.
[۱۸۴] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸۵] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۹ ـ ۳۵۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
پس از حمله غز، جمعی از خاندان شیخ میهنه که زنده مانده بودند، به عراق رفتند،
[۱۸۶] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۱۸۷] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بعضی در قزوین مقیم شدهاند
[۱۸۸] عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، ج۱، ص۷۸، به کوشش عزیز الله عطاردی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م.
[۱۸۹] عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، ج۴، ص۱۴۶، به کوشش عزیز الله عطاردی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م.
و برخی نیز به بغداد کوچیدند و حتی در آنجا به مقام شیخص نائل شدند، مانند ابوالبرکات محمد بن عبدالمنعم (د ۵۹۶ق) که در رباط خلیفه در بغداد مقام شیخی داشته است.
[۱۹۰] عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری، التکمله لوفیات النقلـه، ج۱، ص۳۶۶، به کوشش بشّار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴م.
[۱۹۱] عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری، التکمله لوفیات النقلـه، ج۲، ص۴۰۵، به کوشش بشّار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴م.
برخی از اعضای این خاندان نیز همچنان در میهنه ماندند
[۱۹۲] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۴۹، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و بعضی از آثار در نظام خانقاهی خراسان در اواخر سده ۶ ق و نیمه نخست سده ۷ ق مورد توجه و مراجعه صوفیه بودهاند
[۱۹۳] عبدالرحمن اسفراینی، کاشف الاسرار، ج۱، ص۲۶، به کوشش هرمان لندلت، تهران، ۱۳۵۸ش.
۲۰ – نسب نامه خاندان
نسب نامه خاندان ابوسعید تا اوایل سده ۷ق به درستی روشن است. اما از نیمه دوم این سده به بعد به سبب تسامح و بیدقتی در ضبط کامل نام و نشان احفاد او، سلسلههای ارتباط مبهم و مخدوش مینماید و نمیتوان رشته نسبتها را به درستی ترسیم کرد. با وجود این، احفاد او تا نخستین دهههای سده ۱۰ق در خراسان و آذربایجان میزیستهاند و به سبب انتساب به خاندان پیر میهنه مورد احترام اهل دیوان و مردم آنن نواحی بودهاند. در سده ۹ق که احاد ابوسعید از نفوذ و قدرت اجتماعی و دیوانی برخوردار بودند، بر سر قدرت و ریاست خانقاهی یا مسائلی دیگر با هم جنگ و ستیز میکردند،
[۱۹۴] علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۱۰۵، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش.
ولی با اینهمه بعضی از آنان به تصوف و امور خانقاهی میپرداختهاند.
[۱۹۵] علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۳۵، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش.
[۱۹۶] علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش علی اصغر حکمت، تهارن، ۱۳۶۳ش.
[۱۹۷] احمد امین رازی، هفت اقلیم، ج۲، ص۲۸ ـ ۲۹، به کوشش جواد فاضل، تهران، انتشارات علمی.
[۱۹۸] عبدالواسع نظامی باخرزی، منشأ الانشاء، ج۱، ص۱۳۳ ـ ۱۳۷، به کوشش رکن الدین همایون فرخ، تهران، ۱۳۵۷ ش.
[۱۹۹] محمد معصوم علیشاه، طرائق الحائق، ج۳، ص۱۰۷، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۸۱ش.
[۲۰۰] سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ج۱، ص۳۲۲ ـ ۳۲۳، تهران، ۱۳۴۴ ش.
[۲۰۱] سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ج۱، ص۳۳۵، تهران، ۱۳۴۴ ش.
[۲۰۲] سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ج۱، ص۶۱۹ ـ ۶۲۰، تهران، ۱۳۴۴ ش.
[۲۰۳] محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه بر اسرارالتوحید، ج۱، ص۱۴۱ ـ ۱۶۲، (هم، محمد بن منور).
۲۱ – مریدان و شاگردان
مریدان و شاگردان ابوسعید هم در انتقال میراث عرفانی و علمی وی سهمی بزرگ داشتهاند. وی بیرون از حوزه معارف خانقاهی نیز شاگردانی تربیت کرد، از جمله امام الحرمین جوینی، ابوالقاسم سلمان ابن ناصرانصاری، حسن بن ابی طاهر جیلی، عبدالففار شیرویی و ابوعبدالله فارسی که از دانشمندان و محدثان بنام بوده، از او روایت کردهاند.
[۲۰۴] عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعی الکبری، ج۵، ص۳۰۶، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
[۲۰۵] ابراهیم بن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور، ج۱، ص۶۲۳، (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
[۲۰۶] عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۵۳۸، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۷م.
[۲۰۷] عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۳، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۵۹ق/ ۱۹۷۵م.
از میان مریدان او عبدالصمد بن حسن قلانسی سرخسی، حسن مؤدب، احمد بن علی طریثیثی، ابونصر شروانی، احمد بن محمد میهنی، مشهور به بابوفله و ابوسعد دوست دادا که از شهرتی بیشتر برخودارندن، کسانی بودند که در انتقل میراث عرفانی ابوسعید کوشش داشتهاند. ابونصر شروانی ـ که از تجّار عصر بود و پس از ارادت یفاتن به ابوسعید همه ثروتش را در راه او صرف کرد ـ در پایان عمر او به عنوان خلیفهاش، معارف ابوسعید را به نواحی شروان منتقل کرد.
[۲۰۸] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۳۲ ـ ۱۳۴، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
بابوفله از جانب او خانقاه ابوالفضل را در سرخس دایر نگاه داشت.
[۲۰۹] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۷۵، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
عبدالصممد قلانسی یکی از ناقلان احوال و اقوال اوست
[۲۱۰] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۳۲، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
[۲۱۱] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۱۰۶، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
و ابوسعد دوست دادا (د ۴۷۹) ژق) نیز میراث خانقاهی ابوسعید را به بغداد برد و در آنجا خانقاهی بنا نهاد.
[۲۱۲] عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، المنتظم، ج۱، ص۳۵۶ ـ ۳۶۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۹ق.
[۲۱۳] محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۹، ص۱۱، به کوشش محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
۲۲ – تأثیر افکار و اقوال
تأثیر و اقوال ابوسعید در طی سدههای گذشته همواره در میان اهل عرفان ودر ادبیات عرفانی ایران مشهور بوده است. روشنترین خصیصه عرفان ابوسعید هماهنگی آن با زندگی است، چنانکه میتوان گفت که او با عرفان زندگی نمیکرده است، بلکه عرفان جوهر حیات او بوده و به تعبیر دیگر، عرفانی میزیسته است. در همه حالات و سخنان او و هم در جمیع روایات و حکایات مربوط به او به ندرت میتوان به موضوعی برخورد که وی به روش اصحاب عرفان بحصی نظری مطرح کرده باشد. او هر چه میکرده و هر چه میگفته است، از تفسیر و حدیث و آداب خانقاهی، همه را با واقعیتهایی که در زندگی روزانه اهل خانقاه روی میداده. در خور تطبیق میدانسته است. از این روست که بیشتر اخبار مربوط به احوال و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 