پاورپوینت کامل ابو نصر حسن‌ بن‌ اسد ۴۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ابو نصر حسن‌ بن‌ اسد ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ابو نصر حسن‌ بن‌ اسد ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ابو نصر حسن‌ بن‌ اسد ۴۴ اسلاید در PowerPoint :

ابن اسد فارقی

ابن اسد فارقی، ابونصر حسن‌ بن‌ اسد (۴۸۷ق‌/ ۱۰۹۴م‌)، شاعر، نویسنده‌ و لغت‌شناس‌ اهل‌ میافارقین‌ ترکیه بود. وی علاوه‌ بر شاعری‌ به‌ عنوان‌ نحوی‌ نیز شهرت‌ داشته‌ که‌ نام‌ این‌ کتاب‌ را به‌ صورت‌ الافصاح‌ فی‌ العویص‌ یا شرح‌ الابیات‌ المشکله الصحاح‌ آورده‌ است‌.

فهرست مندرجات

۱ – زندگی‌نامه
۲ – ماجرای واگذاری میافارقین‌ به ابن‌ مروان
۳ – سبک شعری
۴ – آثار ادبی
۵ – منابع
۶ – پانویس
۷ – منبع

۱ – زندگی‌نامه

اِبْنِ اَسَدِ فارِقی‌، ابونصر حسن‌ بن‌ اسد (۴۸۷ق‌/ ۱۰۹۴ م‌)، شاعر، نویسنده‌ و لغت‌شناس‌ اهل‌ میافارقین‌. دو روایت‌ نسبتاً گسترده‌ در دست‌ است‌ که‌ از خلال‌ آنها می‌توان‌ حدیث‌ عمد زندگی‌ او را ترسیم‌ کرد. یکی‌ از این‌ دو روایت‌ مربوط به‌ دوران‌ پادشاهی‌ ملکشاه‌ (۴۶۵-۴۸۵ق‌/ ۱۰۷۳-۱۰۹۲م‌) است‌ که‌ اندکی‌ در خریده و به‌ تفصیل‌ در معجم الأدباء یاقوت‌ آمده‌ است‌.
روایت‌ دوم‌ به‌ دو سال‌ آخر عمر او و بعد از دوران‌ ملکشاه‌ مربوط است‌ که‌ ابن‌ ازرق‌ فارقی‌ به‌ تفصیل‌ تمام‌ در تاریخ‌ خویش‌ آورده‌، و می‌دانیم‌ که‌ ابن‌ ازرق‌ (د پس‌ از ۵۶۶ق‌/ ۱۱۷۱ م‌) از هم نویسندگان‌ به‌ زمان‌ او نزدیک‌تر بوده‌ است‌. برای‌ آنکه‌ ارزش‌ تاریخی‌ این‌ روایات‌ آشکار شود، لازم‌ است‌ اشاره‌ کنیم‌ که‌ در ۴۷۲ق‌/ ۱۰۷۹م‌ ناصرالدوله‌ منصور بن‌ مروان‌ بر سراسر دیاربکر امیر شد و ابوسالم‌ طبیب‌ را وزیر خود کرد.
در ۴۷۸ق‌/ ۱۰۸۵م‌ ملکشاه‌، به‌ طمع‌ اموال‌ بنی‌ مروان‌، لشکری‌ به‌ آن‌ دیار فرستاد و هم شهرها از جمله‌ میافارقین‌ را متصرف‌ شد و فقط شهرک‌ حربی‌ در شمال‌ عراق‌ را بـه‌ منصور بن‌ مـروان‌ واگذاشت‌.

[۱] ابن‌ ازرق‌ فارقی، احمد بن‌ یوسف‌، تاریخ‌ الفارقی‌، ج۱، ص۲۰۵-۲۱۴، به‌ کوشش‌ بدوی‌ عبداللطیف‌ عوض‌، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/ ۱۹۵۹م‌.

ابن‌ اسد که‌ گویند نزد ملکشاه‌ و وزیرش‌ نظام‌الملک‌ حرمتی‌ داشت‌، احتمالاً در زمان‌ ولایت‌ ابن‌ مروان‌ بر میافارقین‌، بر دیوان‌ خراج‌ آمِد گمارده‌ شد، اما از عهده‌ بر نیامد و در کار اموال‌ خودسری‌ پیشه‌ کرد، چنانکه‌ عاقبت‌ به‌ زندانش‌ انداختند. سپس‌ مردی‌ که‌ غالباً از او به‌ نام‌ «الکامل‌ الطبیب‌» یاد کرده‌اند (شاید همان‌ ابوسالم‌ طبیب‌، وزیر ابن‌ مروان‌ باشد)، شفاعت‌ کرد و از بند رهایش‌ ساخت‌.

[۲] عمادالدین‌ کاتب،‌ محمد بن محمد، خریده القصر و جریده العصر، ج۲، ص۴۱۷، به‌ کوشش‌ شکری‌ فیصل‌، دمشق‌، ۱۳۷۸ق‌/ ۱۹۵۹م‌.

[۳] حموی، یاقوت‌، معجم الأدباء، ج۲، ص۸۴۱.

احتمالاً وی‌، پس‌ از این‌ ماجرا، به‌ میافارقین‌ رفته‌، چند سالی‌ در آن‌جا زیسته‌ است‌، زیرا نسبت‌ «فارقی‌» دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ یا این‌ شهر زادگاه‌ او بوده‌ و یا دیرزمانی‌ در آن‌ مسکن‌ داشته‌ است‌. در آن‌ هنگام‌ ناصرالدوله‌ ابن‌ مروان‌ بر این‌ شهر حکم‌ می‌راند و شاعر، احتمالاً با دربار او روابط نیکی‌ داشته‌ است‌.

۲ – ماجرای واگذاری میافارقین‌ به ابن‌ مروان

در هر حال‌، هنگام‌ مرگ‌ ملکشاه‌، ابن‌ اسد در میافارقین‌ به‌ کار تعلیم‌ مشغول‌ بود و ابن‌ مروان‌ که‌ همچنان‌ در حربی‌ به‌ سر می‌برد، همین که‌ احوال‌ مملکت‌ را پریشان‌ دید، دست‌ به‌ کشورگشایی‌ زد و جزیره‌ را متصرف‌ شد. مردم‌ میافارقین‌ که‌ در اثنای‌ انتقال‌ قدرت‌، مدتی‌ بی‌سرپرست‌ مانده‌ بودند، نخست‌ به‌ برکیارق‌ نامه‌ نوشتند که‌ امیری‌ به‌ شهر ایشان‌ بفرستد، اما در آن‌ احوال‌ِ پریشان‌ کسی‌ به‌ یاد مردم‌ نبود و آنان‌ ناچار مردی‌ از شیوخ‌ خود را موقتاً به‌ امیری‌ برگزیدند و نیز نظر به‌ آسایش‌ و عدلی‌ که‌ از شاهان‌ سلجوقی‌ دیده‌ بودند ــ و شاید بیش‌تر از بیم‌ آنان‌ ــ نخواستند دوباره‌ به‌ حکومت‌ ابن‌ مروان‌ تن‌ در دهند.
در این‌ احوال‌، گروهی‌ از عوام‌الناس‌ و جُهّال‌ گرد ابن‌ اسد را گرفته‌، به‌ بهان حفاظت‌ از شهر و باروی‌ آن‌، به‌ دخالت‌ در امور شهر پرداختند. از سوی‌ دیگر برادر ملکشاه‌ تُتُش‌ که‌ بخش‌ اعظم‌ شام‌ را گرفته‌ بود، شهرها را یکی‌ پس‌ از دیگری‌ فتح‌ می‌کرد، تا سرانجام‌ نصیبین‌ را نیز پس‌ از قتل‌عام‌ فجیعی‌ گشود و همان‌جا مستقر شد. مردم‌ میافارقین‌ از بیم‌ خشم‌ او، هیأتی‌ را برای‌ اظهار سرسپردگی‌ نزد وی‌ گسیل‌ داشتند که‌ مورد مهر و عنایت‌ سلطان‌ قرار گرفت‌.
اما ابن‌ اسد که‌ آرزوهای‌ بزرگی‌ در سرمی‌پرورانید، فریب‌ وعده‌های‌ ابن‌ مروان‌ را خورد و در آغاز سال‌ ۴۸۶ ق‌ شهر را به‌ او واگذاشت‌ و خود با لقب‌ محیی‌الدین‌، مقام‌ وزارت‌ یافت‌. دولت‌ ابن‌ مروان‌ و وزارت‌ ابن‌ اسد ۵ ماه‌ بیش‌ نپایید و همین که‌ تتش‌ به‌ نزدیکی‌ شهر رسید، مردم‌ از بیم‌ آنچه‌ به‌ سر مردم‌ نصیبین‌ آمده‌ بود، شهر را به‌ او تسلیم‌ کردند و تتش‌ در ربیع‌الاول‌ همان‌ سال‌ به‌ شهر وارد شد.
ابن‌ مروان‌ به‌ یکی‌ از وزیران‌ او پناه‌ برد، و ابن‌ اسد گریخت‌ و پنهان‌ شد. یک‌ سال‌ پس‌ از آن‌، زمانی‌ که‌ سلطان‌ در حران‌ بود، شاعر – ظاهراً از حلب‌ – با قصیده‌ای‌ دلنشین‌ به‌ خدمت‌ او شتافت‌. آنچه‌ در این‌ قصیده‌ نظر همگان‌ را جلب‌ کرده‌، بیتی‌ است‌ که‌ در آن‌ شاعر بر حلب‌ می‌گرید و از قتل‌ خویش‌ در حران‌ سخن‌ می‌گوید، زیرا به‌ راستی‌ نیز چنین‌ شد: تتش‌، همین که‌ دانست‌ که‌ او شهر را به‌ ابن‌ مروان‌ واگذار کرده‌ بود، بفرمود سر از تنش‌ جدا کردند (در روایات‌ دیگر مصلوب‌، یا به‌ دار آویخته‌ شد). این‌ روایت‌ مفصل‌ که‌ از تناقض‌ و اغراق‌ تهی‌ است‌، نخست‌ در تاریخ‌ ابن‌ ازرق‌

[۴] ابن‌ ازرق‌ فارقی، احمد بن‌ یوسف‌، تاریخ‌ الفارقی‌، ج۱، ص‌۲۳۲- ۲۳۹، به‌ کوشش‌ بدوی‌ عبداللطیف‌ عوض‌، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/ ۱۹۵۹م‌.

آمده‌ و

[۵] ابن‌ تغری،‌ بردی‌، النجوم‌، ج‌۵، ص۱۴۰.

نیز خلاصه‌ای‌ از آن‌ ذکر کرده‌، حال‌ آنکه‌ شرح‌ حال‌ او در منابع‌ دیگر که‌ به‌ نام‌های‌ سلاطین‌ و وقایع‌ تاریخی‌ توجهی‌ نداشته‌اند، اندکی‌ مبهم‌ گردیده‌ است‌.
در این‌ میان‌ آنچه‌ بیشتر نظر یاقوت‌ را جلب‌ کرده‌ و موجب‌ پریشانی‌ بیشتری‌ شده‌، آن‌ داستان‌ نیم‌ افسانه‌ای‌ است‌ که‌ برخی‌ خطوط آن‌ با روایت‌ ابن‌ ازرق‌ شبیه‌ است‌. موضوع‌ اصلی‌ این‌ داستان‌ مفصل‌ چنین‌ است‌: زمانی‌ ابن‌ مروان‌ بر دیاربکر حکم‌ می‌راند و خُطبه‌ به‌ نام‌ خود و ملکشاه‌ می‌خواند. روزی‌ شاعری‌ عجم‌ به‌ نام‌ غسانی‌ بر امیر مهمان‌ شد، اما چون‌ پس‌ از ۳ روز نتوانست‌ شعری‌ بسراید، ناچار قصیده‌ای‌ از ابن‌ اسد را به‌ نام‌ خویش‌ در محضر امیر خواند. چون‌ امیر آگاه‌ شد، کسی‌ را برای‌ تحقیق‌ نزد ابن‌ اسد فرستاد.
از سوی‌ دیگر غسانی‌ نیز که‌ خبر اقدام‌ امیر به‌ گوشش‌ رسیده‌ بود، زودتر رسولی‌ نزد شاعر روانه‌ کرده‌، تقاضا نمود که‌ آن‌ راز را پنهان‌ دارد تا حرمت‌ او ضایع‌ نگردد. ابن‌ اسد نیز خواهش‌ او را پذیرفت‌ و انتساب‌ آن‌ قصیده‌ را به‌ خود انکار کرد. اندکی‌ بعد مردم‌ میافارقین‌ بر ابن‌ اسد جمع‌ آمدند و او را بر خود ام

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.