پاورپوینت کامل ابن سینا حسین بن عبدالله ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ابن سینا حسین بن عبدالله ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ابن سینا حسین بن عبدالله ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ابن سینا حسین بن عبدالله ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
ابن سینا
حسین بن عبدالله بن علی بن سینا (۳۷۰-۴۲۸ ه.ق)، معروف به ابوعلی سینا، ابن سینا و ملقب به شیخ الرئیس، فیلسوف، پزشک و از بزرگترین دانشمندان مسلمان ایرانی قرن چهارم و پنجم قمری که در پارهای از علوم من جمله؛ طب، زیستشناسی، منطق و فلسفه از سرامدان تاریخ علم محسوب میشود.
او از نوابغی است که در کودکی قرآن را حفظ کرده و در نوجوانی به بسیاری از علوم همانند ادبیات، هندسه، فقه، منطق، فلسفه، طب تسلط پیدا کرد. وی زندگی فراز و نشیبی داشته و به دلایلی مدتی به دنیای سیاست وارد شده و سمت وزارت را بر عهده داشته و سفرهایی به شهرهای مختلف داشت و مدتی هم به زندان افتاده است. تالیفات زیادی از ابن سینا برجای مانده که کتاب الشفاء، القانون فی الطب، دانشنامه علائی، الاشارات و التنبیهات را میتوان نام برد.
ابن سینا بیشتر در طب شهرت دارد و از پزشکان حاذق به شمار میرود، با این حال در فلسفه ابداعات فراوانی داشت و تاثیر عمیقی را به خصوص در رشتههای نفسشناسی و جهانشناسی بر جای گذاشت و در منطق نیز توانست تغییرات شگرفی ایجاد کند که بیشتر این تغییرات تاکنون نیز به قوت خود باقی است و غالب آنها مورد پذیرش متفکران بعد از وی قرار گرفته است.
آرامگاه ابوعلی سینا در میدان بوعلی سینا در شهر همدان واقع شده است.
فهرست مندرجات
۱ – مفهوم دانشمند
۲ – منابع درباره زندگینامه
۳ – ولادت
۴ – تحصیلات
۴.۱ – شاگردی نزد ناتلی
۴.۲ – گرایش به دانش پزشکی
۴.۳ – توسل در مشکلات
۴.۴ – رویآوری به الهیات
۵ – ورود به دنیای سیاست
۵.۱ – مقدمه ورود
۵.۲ – ورود به کتابخانه فرمانروا
۵.۳ – عهدهدار شدن پست دولتی
۵.۴ – سفر به گرگانج
۵.۵ – شروع زندگی سخت
۵.۶ – ترک گرگانج
۵.۷ – ورود به ری
۵.۸ – ترک ری
۵.۹ – وزیر شمسالدوله
۵.۱۰ – کنارهگیری از دولت
۵.۱۱ – اتهام و زندانیشدن
۵.۱۲ – آزادی از زندان
۵.۱۳ – سفر به اصفهان
۵.۱۴ – شروع زندگی آرام
۶ – سرانجام
۷ – نکتهای راجع به زندگینامه
۸ – آثار
۸.۱ – عربی
۸.۱.۱ – الشفاء
۸.۱.۲ – النجاه
۸.۱.۳ – الاشارات و التنبیهات
۸.۱.۴ – الانصاف
۸.۱.۵ – رسائل عرفانی
۸.۱.۶ – رساله فی معرفه النفس الناطقه
۸.۱.۷ – القانون فی الطب
۸.۱.۸ – النکت و الفوائد
۸.۱.۹ – تسع رسائل
۸.۱.۱۰ – آثار دیگر
۸.۲ – فارسی
۹ – افکار
۱۰ – تاثیر در منطق و فلسفه
۱۱ – دیدگاههای اقتصادی
۱۱.۱ – لزوم حسن تدبیر برای همه
۱۱.۲ – لزوم دانستن اقتصاد خانواده
۱۱.۳ – تقسیم کار
۱۱.۴ – تفاوت افراد بشر
۱۱.۵ – تدبیر منزل
۱۱.۵.۱ – سیاست نفس
۱۱.۵.۲ – سیاست درآمد و هزینههای منزل
۱۱.۵.۳ – سیاست اهلِ منزل
۱۱.۵.۴ – سیاست فرزند
۱۱.۵.۵ – سیاست خدمتگذاران منزل
۱۱.۵.۶ – خودسازی
۱۱.۵.۷ – سیاست بودجه خانوار
۱۱.۵.۸ – رابطه تولید و تحصیل
۱۲ – فهرست منابع
۱۳ – پانویس
۱۴ – منبع
۱ – مفهوم دانشمند
امروزه و در فضای علمی کنونی، دانشمند به کسی گفته میشود که تنها بر یک رشته علمی تسلط کافی داشته باشد و بتواند در رشته خود نوآوری کرده و آن دانش را یک گام به جلو ببرد، اما با مطالعه تاریخ علم به دورههایی بر میخوریم که در آنها دانشمند لقب کسی است که در تمامی علوم زمان خود مهارت داشته و در بیشتر آنها صاحبنظر به حساب آید و دیده شده که بعضی از این دانشمندان توانستهاند چندین شاخه از علوم زمان خود را به شکل قابل اعتنایی ارتقاء داده و در آنها تاثیر شگرفی بگذارند؛ بنابراین ممکن است در بررسی تاریخچه علوم مختلف به نام یک دانشمند برخورد کنیم که در رشد تمامی این علوم موثر بوده است و نام او به عنوان یک نابغه در تاریخ ثبت شده باشد.
بی تردید ابوعلی سینا نامدارترین دانشمند مسلمان و ایرانی است که توانسته است در بیشتر علوم زمانه خود تحول ایجاد کرده و نام خود را در تاریخچه بسیاری از علوم به ثبت برساند. شهرت او محدود به ایران یا حتی عالم اسلام یا محدود به علوم خاصی مانند فلسفه و منطق نیست بلکه شاید بتوان گفت عظمت شخصیت علمی ابوعلی سینا در علم طب بیش از مقام علمی او در فلسفه و منطق است.
۲ – منابع درباره زندگینامه
ما درباره زندگی و سرگذشت ابن سینا آگاهی بس بیشتری داریم تا درباره هر فیلسوف مسلمان دیگر. این نیز به برکت زندگی نامهای است که ابوعُبید جوزجانی (د ۴۳۸ق/۱۰۴۶م) شاگرد وفادار وی به نوشته آورده است و بخش نخست آن تقریر ابن سینا و بخش دوم آن گزارش و نوشته خود جوزجانی است. این نوشتهها بعدها به «سرگذشت» یا «سیره» مشهور شده است.
کهنترین متنی که از این سرگذشت در دست است، کتاب تَتِمه صِوان الحکمه اثر ظهیرالدین ابوالحسن علی بن زید بیهقی است که همچنین مطالب تازهای درباره ابن سینا در بر دارد.
در کنار این گزارش ، ما دو گزارش دیگر را از زندگی ابن سینا نزد ابن ابیاصیبعه در عیون الانباء وی و در تاریخ الحکماء اثر ابن ابی قفطی مییابیم. گزارشهای هر یک از این دو منبع دارای اختلافاتی است. هر چند منبع مشترک آنها همان روایت جوزجانی به نقل از خود ابن سینا و سپس بقیه گزارش جوزجانی از سرگذشت است.
ابن خلّکان نیز در وفیات الاعیان
[۱] ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۲، ص۱۵۷- ۱۶۲.
گویا از روایت بیهقی بهره گرفته و نکاتی را آورده است که در آثار ابن ابی اصیبعه و ابن قفطی یافت نمیشود.
متنی هم از سرگذشت ابن سینا، سالها پیش از سوی احمد فؤاد اهوانی در حاشیه دستنوشتهای از نُزهَه الارواح شهرزوری کشف شده بود که به دست یحیی بن احمد کاشی در ۷۵۴ق/ ۱۳۵۳م نوشته شده بود. اهوانی این سرگذشت را نوشته کاشی پنداشته است و آن را به مناسبت هزاره تولد ابن سینا در مجموعه ذِکری ابن سینا در ۱۹۵۲م در قاهره، با عنوان «نُکَتٌ فی احوال الشیخ الرئیس ابن سینا» منتشر کرده است. در ۱۹۷۴م ویلیام گُلمَن این سرگذشت را بر پایه چندین دستنوشته به شیوهای انتقادی تدوین و با عنوان «زندگانی ابن سینا» با ترجمه انگلیسی آن منتشر ساخت. این متن تاکنون بهترین متنی است که از سرگذشت ابن سینا در دست است، هر چند در آن لغزشها و اشتباهاتی در خواندن و ترجمه برخی عبارات یافت میشود که مانفِرِد اولمان آنها را در نقدی که بر آن کتاب در مجله آلمانی «اسلام» (۱۹۷۵م)، نوشته، یادآور شده است.
۳ – ولادت
ابوعلی سینا که نام کامل او حسین بن عبدالله بن علی بن سینا و ملقب به شیخ الرئیس است، در حدود ۳۷۰ ق/۹۸۰م در بخارا زاده شد. پدرش از اهالی بلخ بود و در دوران فرمانروایی نوح بن منصور سامانی (۳۶۶-۳۸۷ق/۹۷۷-۹۹۷م) به بخارا رفت و در آنجا در یکی از مهمترین قریهها به نام خَرمَیثَن در دستگاه اداری به کار پرداخت. او از قریهای در نزدیکی آنجا، به نام اَفشَنَه، زنی به نام ستاره را به همسری گرفت و در آنجا اقامت گزید. ابن سینا در آنجا به جهان چشم گشود. پنج سال پس از آن برادر کهترش به نام محمود به دنیا آمد.
۴ – تحصیلات
ابن سینا نخست به آموختن قرآن و ادبیات پرداخت و ده ساله بود که همه قرآن و بسیاری از مباحث ادبی را فرا گرفته و سبب شگفتی دیگران شده بود.
[۲] دیباجی، سید ابراهیم، ابن سینا به روایت اشکوری و اردکانی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۶۴، ص۳۵.
وی تا پیش از آنکه نزد استاد معتبری شاگردی کند، بسیاری از علوم دیگر مانند هندسه و فقه را نیز به طور مختصر یاد گرفته بود.
در این میان پدر وی دعوت یکی از داعیان مصری اسماعیلیان را پذیرفته بود و از پیروان ایشان به شمار میرفت. برادر ابن سینا نیز از آنان بود. پدر، ابن سینا را نیز به آیین اسماعیلیان دعوت میکرد، اما وی هر چند به سخنان آنان گوش میداد و گفتههایشان را درباره عقل و نفس میفهمید، نمیتوانست آیین ایشان را بپذیرد و پیرو آنان شود. پدرش رسائل اخوان الصفا را مطالعه میکرد و ابن سینا نیز گاه به مطالعه آنها میپرداخت. سپس پدرش وی را نزد سبزی فروشی به نام محمود مساحی که از حساب هندی آگاه بود، فرستاد و ابن سینا از وی این فن را آموخت.
۴.۱ – شاگردی نزد ناتلی
در آن زمان که نزد محمود مساحی حساب هندی را آموخت، دانشمندی به نام ابوعبدالله (حسین بن ابراهیم طبری) ناتلی که مدعی فلسفهدانی بود، به بخارا آمد. پدر ابن سینا وی را در خانه خود جای داد و ابن سینا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. وی پیش از آمدن ناتلی به بخارا، نزد مردی به نام اسماعیل زاهد فقه آموخته و در این زمینه سخت جویا و پویا و با همه شیوههای اعتراض، به روش فقیهان آشنا شده بود.
آنگاه ابن سینا نزد ناتلی به خواندن «مدخل منطق ارسطو» (ایساگوگه ایساغوجی) اثر پرفوریوس فیلسوف نوافلاطونی (۲۳۴- ۳۰۱ یا ۳۰۵ م) پرداخت و در این راه تا بدانجا پیش رفت که نکات تازهای کشف میکرد و سبب شگفتی بسیار استادش میشد چنانکه وی پدر ابن سینا را وادار ساخت که فرزندش را یکباره و تنها در راه دانش مشغول کند. ابن سینا بخشهای ساده منطق را نزد ناتلی فرا گرفت، اما او را درباره دقایق این دانش ناآگاه یافت، از اینرو به خواندن کتابهای منطق ارسطو و مطالعه شرحهای دیگران بر آنها پرداخت، تا اینکه در این دانش چیرهدست شد. وی همزمان کتاب «عناصر یا اصول هندسه» اثر اقلیدس (یوکلایدس) ریاضیدان مشهور یونانی (سده ۴ و ۳ ق م) را اندکی نزد ناتلی خواند و سپس بقیه مسائل کتاب را نزد خود خواند و آنها را حل کرد. سپس خواندن کتاب معروف المجسطی (مگیسته سونتاکسیس) اثر بطلمیوس (کلاودیوس پتولمایوس) ستارهشناس بزرگ یونانی (ثلث دوم سده ۲ ق م) را نزد ناتلی آغاز کرد و پس از خواندن مقدمات و رسیدن به شکلهای هندسی آن، ناتلی به وی گفت که بقیه کتاب را خودش بخواند و مسائل آن را حل کند و مشکلات را از وی بپرسد، اما به این کار نپرداخت و ابن سینا نزد خودش مسائل آن را حل کرد، چنانکه بسیاری از مشکلها را ناتلی نمیدانست، مگر پس از آنکه ابن سینا آنها را برای وی توضیح میداد.
در این هنگام، ناتلی بخارا را به قصد گُرگانْجْ و رسیدن به دربار ابوعلی مامون بن محمد خوارزمشاه، ترک کرد. در این میان ابن سینا نزد خود به خواندن و آموختن متون و شرحهای کتابهایی در طبیعیات و الهیات پرداخت تا به گفته خودش «درهای دانش به رویش گشوده شد».
[۳] دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، مدخل ابن سینا، مقاله ۱۳۵۶.
۴.۲ – گرایش به دانش پزشکی
بعد از آموختن علوم مختلف، به دانش پزشکی گرایش یافت و خواندن کتابهایی را در این زمینه آغاز کرد. وی پزشکی را دانشی میشمارد که دشوار نیست و بدینسان میگوید که وی در اندک زمانی در آن مبرز شده، چنانکه پزشکان برجسته نزد او آموختن پزشکی را آغاز کردند.
[۴] حلبی، علی اصغر، تاریخ فلاسفه ایرانی، انتشارات زوار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۱، ص۱۹۸.
خود ابن سینا نیز به درمان بیماران میپرداخت و در این رهگذر شیوههایی درمانی، برگرفته از تجربه، بر وی آشکار میشد که به گفته خودش نمیتوان آنها را وصف کرد. وی همزمان به مطالعات خود در فقه و مناظره با دیگران در این زمینه ادامه میداد. وی در این هنگام ۱۶ ساله بوده است. پس از آن، ابن سینا یک سال و نیم دیگر به آموختن و خواندن پرداخت. بار دیگر خواندن کتابهای منطق و همه بخشهای فلسفه را از سر گرفت. وی در این میان حتی یک شب را در سراسر آن نمیخوابید و روزها نیز جز به کار خواندن و آموختن نمیپرداخت. انبوهی از دستههای کاغذ در برابر خود مینهاد و مسائل گوناگون را برای خود مطرح میکرد و در هر مسالهای مقدمات قیاس و شروط آن را در نظر میگرفت.
۴.۳ – توسل در مشکلات
هر گاه نیز با قیاسی روبهرو میشد که نمیتوانست به «حد اوسط» آن دست یابد، برمیخاست و به مسجد میرفت و نماز میگزارد و از خداوند حل مشکل خویش را خواستار میشد تا بر وی گشوده میگشت. آنگاه شب هنگام به خانه باز میگشت، چراغ پیش روی مینهاد و به خواندن و نوشتن مشغول میشد؛ هرگاه که خواب بر چشمانش چیره میشد یا احساس ناتوانی در تن خود میکرد، پیالهای شراب مینوشید (برخی معتقدند که در اینجا شراب مطلق نوشیدنی است) و توان خود را باز مییافت و بار دیگر به خواندن میپرداخت. به گفته خودش «هرگاه خوابش میبرد، خود آن مسائل را در خواب میدید و بسیاری از آنها بر وی روشن و آشکار میشد.»
۴.۴ – رویآوری به الهیات
ابن سینا بدینشیوه پیش میرفت تا بر همه دانشها آگاهی یافت و به اندازه توانایی انسانی، بر آنها چیره گردید، چنانکه خود میگوید: «آنچه در آن زمان میدانستم، به همانگونه است که اکنون میدانم و تا به امروز چیزی بر آن نیفزودهام.» ابن سینا در این هنگام نزدیک به ۱۸ سال داشته، در منطق، طبیعیات و ریاضیات چیرهدست بوده است و آنگاه بر الهیات روی آورده و به خواندن کتاب متافیزیک (مابعدالطبیعه) ارسطو پرداخته و حتی به گفته خودش ۴۰ بار آن را خوانده بوده، چنانکه متن آن را از بر داشته، اما هنوز محتوا و مقصود آن را نمیفهمیده است. وی از خود ناامید شده و به خود میگفته است «این کتابی است که راهی به سوی فهمیدن آن نیست» تا اینکه روزی در بازار کتابفروشان، مردی کتابی را به بهای ارزان بر او عرضه میکند که وی پس از تردید آن را میخرد؛ این همان کتاب ابونصر فارابی درباره اغراض مابعدالطبیعه بوده است. پس از خواندن آن مقصود و محتوای آن کتاب بر وی روشن میشود.
۵ – ورود به دنیای سیاست
ابن سینا در برههای از عمر خویش وارد دنیای سیاست شده است.
۵.۱ – مقدمه ورود
فرمانروای بخارا در آن زمان که بوعلی مشغول طب بوده، نوح بن منصور سامانی بود. وی دچار یک بیماری میشود که پزشکان در درمان آن درمانده بودند. در این میان نام ابن سینا به دانشوری مشهور شده بود. پزشکان نام او را نزد آن فرمانروا به میان آوردند و از او خواستند که ابن سینا را به حضور بخواند. ابن سینا نزد بیمار رفت و با پزشکان در مداوای وی شرکت کرد و از آن پس در شمار پیرامونیان و نزدیکان نوح بن منصور در آمد.
۵.۲ – ورود به کتابخانه فرمانروا
ابن سینا روزی از وی اجازه خواست که به کتابخانه بزرگ و مشهور وی راه یابد، این اجازه به او داده شد و ابن سینا در آنجا کتابهای بسیاری را در دانشهای گوناگون یافت که نامهای بسیاری از آنها را کسی نشنیده و خود وی نیز، هم پیش و هم پس از آن، آنها را ندیده بود. وی به خواندن آنها پرداخت و از آنها بهرههای فراوان گرفت. پس از چندی آن کتابخانه آتش گرفت و همه کتابها سوخت. دشمنان ابن سینا میگفتند که خود وی عمدا آن را به آتش کشیده بود تا دیگران از کتابهای آن بهرهمند نشوند. (درباره این کتابخانه و آتش گرفتن آن نک: مقاله ماکس وایزوایلر، «ابن سینا و کتابخانههای ایرانی زمان وی»
[۵] ابن سینا و کتابخانههای ایرانی زمان وی، «یادنامه ابن سینا»، مقاله ماکس وایزوایلر، ص۶۳- ۴۸، به ویژه ۵۶.
که نویسنده حدس میزند کتابخانه در ذیقعده ۳۸۹ ق آتش گرفته است.) ابن سینا در این هنگام، به گفته خودش به ۱۸ سالگی رسیده و از آموختن همه دانشهای زمانش فارغ شده بود.
[۶] غضبان، سید جعفر، فلاسفه شیعه، انتشارات سازمان آموزش و پرورش اسلامی، تهران، ۱۳۶۷، ص۱۵۰.
وی میگوید: «در آن زمان حافظه بهتری در علم داشتم، اما اکنون دانش من پختهتر شده است، و گرنه همان دانش است و از آن پس به چیز تازهای دست نیافتهام.»
ابن سینا به ۲۲ سالگی رسیده بود که پدرش درگذشت.
[۷] بیهقی، ابوالفضل تاریخ بیهقی، ج۱، ص۴۴، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۰ش.
۵.۳ – عهدهدار شدن پست دولتی
ابن سینا بعد از فوت پدرش مجبور شد به جای پدر وارد دستگاه حکومتی شود، در این میان برخی کارهای دولتی امیر سامانی عبدالملک دوم را بر عهده گرفت. از سوی دیگر، در این فاصله، سرکرده خاندان قراخانیان ایلک نصر بن علی به بخارا هجوم آورد و آن را تصرف کرد و در ذیقعده ۳۸۹ عبدالملک بن نوح، یعنی آخرین فرمانروای سامانی را زندانی کرد و به اوزگند فرستاد. بدینسان ابن سینا بایستی ظاهرا در حدود دو سال در دربار عبدالملک بن نوح به سربرده باشد، یعنی از زمان مرگ نوح بن منصور (۳۸۷ ق) تا پایان کار عبدالملک. این دگرگونیهای سیاسی و سقوط فرمانروایی سامانیان در بخارا، انگیزه آن شد که ابن سینا بار سفر بر بندد و به گفته خودش «ضرورت وی را بر آن داشت که بخارا را ترک گوید.»
۵.۴ – سفر به گرگانج
ابن سینا در حدود ۳۹۲ ق در جامه فقیهان با طیلسان و تحت الحنک از بخارا به گرگانج در شمال غربی خوارزم رفت و در آنجا به حضور علی بن مامون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروایان آل مامون (تا ح ۳۸۷- ۳۹۹ ق) معرفی شد. در این هنگام ابوالحسین سهیلی که به گفته خود ابن سینا «دوستدار اینگونه دانشها» بوده مقام وزارت را بر عهده داشته است. نام این مرد در متن گزارش ابن سینا و نیز متن علی بن زید بیهقی ابوالحسین آمده است،
[۸] بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، ج۱، ص ۴۵، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۰ش.
اما ثعالبی در یتیمه الدهر
[۹] ابومنصور ثعالبی، یتیمه الدهر، ج۴، ص۲۵۴، به کوشش محمد محییالدین، قاهره، ۱۹۵۶م.
نام وی را ابوالحسن احمد بن محمد سهیلی آورده است و میگوید وی در ۴۰۴ ق به بغداد رفت و در آنجا در ۴۱۸ ق درگذشت.
در گرگانج حقوق ماهیانهای برای ابن سینا مقرر گردید که به گفته خودش برای «معاش کسی چون او کفایت میکرد».
۵.۵ – شروع زندگی سخت
با آغاز سفر، ابن سینا زندگی بسیار سخت و پر فراز و نشیبی داشت و به جز مدتی در پایان عمرش، دیگر نتوانست آن فراغت لازم را که دانشمندان برای مطالعه و تحقیق بدان نیاز دارند، به دست آورد. او بیشتر عمر خود را در مسافرتهای طولانی از شهری به شهر دیگر و از حکومتی به ولایتی دیگر گذراند و حوادث گوناگونی را تجربه کرد، از سرگردانی در کویر و گمشدن در بیابان گرفته، تا سکنی گزیدن در روستایی دور افتاده و رسیدن به وزارت سلطان و زندگی در دربار. او حتی متهم به خیانت در وزارت شد و حبس در زندان حکومت را نیز تجربه کرد. سپس مخفیانه از زندان گریخت و با لباس ناشناس به سمت حکومتی دیگر در اصفهان روانه گشت. جنگها و صلحهای فراوانی را دید و در گرفتاریهای سیاسی و اجتماعی متفاوتی زندگی کرد و در تمام این مدت به برکت شهرتی، که بیشتر در علم طب داشت، امرار معاش و گذران زندگی میکرد.
اما شیخ الرئیس در تمام این مدت هرگز دست از تلاش و کوشش علمی نکشید و بیشتر کتابهایی که نوشته و شاگردانی که تربیت کرده مربوط به همین دوران است او حتی بعضی از رسائلش را در زندان به رشته تحریر در آورد، ابوعبید جوزجانی، شاگردش، شرایط کارهای علمی او را در زمان وزارت اینگونه توصیف میکند: در این ایام هر شب طالبان علم در خانه او گرد میآمدند، و من نزد او کتاب شفا میخواندم و دیگر کتاب قانون را میخواند تدریس هم شبها صورت میگرفت زیرا شیخ روزها کار وزارت ودیوانی داشت.
[۱۰] حلبی، علی اصغر، تاریخ فلاسفه ایرانی، انتشارات زوار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۱، ص۲۰۱.
۵.۶ – ترک گرگانج
پس از چندی، به گفته ابن سینا، بار دیگر «ضرورت وی را بر آن داشت» که گرگانج را ترک کند. وی درباره چگونگی این ضرورت چیزی نمیگوید، اما از سوی دیگر، نظامی عروضی
[۱۱] نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، ص۷۷، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹م.
داستانی را میآورد که بنا بر آن، سلطان محمود غزنوی (حک ۳۸۸- ۴۲۱ ق) از خوارزمشاه ابوالعباس مامون بن مامون درخواست کرد که چند تن از دانشمندان دربار خود، از جمله ابن سینا را به دربار وی گسیل دارد. تنی چند از ایشان، از جمله ابوریحان بیرونی، به این سفر رضایت دادند، اما ابن سینا و دانشمند دیگری به نام ابوسهل مسیحی از رفتن سر باز زدند و ناگزیر شدند که گرگانج را ترک گویند. در این داستان میتوان بذری از حقیقت را یافت. محمود غزنوی سنیمذهب متعصبی بوده است، در حالی که ابن سینا، بنا بر سنت خانوادگیش شیعیمذهب بوده است (چنانکه دیدیم پدرش به اسماعیلیان گرویده بود). محمود غزنوی همچنین با فلسفه و فیلسوفان میانه خوشی نداشته است، چنانکه وی را در هجوم به ری در ۴۲۰ ق مییابیم که در آن شهر «مقدار ۵۰ خروار دفتر روافض و باطنیان و فلاسفه، از سراهای ایشان بیرون آورد و زیر درختهای آویختگان (یعنی کسانی که ایشان را بر درختان به دار آویخته بودند) بفرمود سوختن.
[۱۲] ناشناخته، مجمل التواریخ و القصص، به کوشش ملک الشعراء بهار، ج۱، ص۴۰۴، تهران، ۱۳۱۸ش.
با وجود این نمیتوان انگیزه اصلی ابن سینا را برای ترک گرگانج معین کرد و به حقیقت تاریخی این «ضرورت» پی برد.
به هر حال در حدود ۴۰۲ ق ابن سینا از راه شهرهای نسا، ابیورد (یا باورد)، طوس، سمنگان (سمنقان) به جاجرم سرحد نهایی خراسان رفت و سپس به شهر گرگان رسید. به گفته خود ابن سینا، قصد وی از این سفر پیوستن به دربار شمسالمعالی قابوس بن وشمگیر (حک ۳۶۷- ۴۰۲ ق) فرمانروای زیاری گرگان بوده است. اما در این میان، سپاهیان قابوس بر وی شوریده و او را خلع و زندانی کرده بودند. وی در ۴۰۳ ق درگذشت. جانشین قابوس، پسرش منوچهر، خود را دستنشانده محمود غزنوی اعلام کرد و دختر او را به همسری گرفت. روشن است که ابن سینا نمیتوانست با وی از در سازش در آید و بار دیگر ناگزیر شد که گرگان را ترک گوید. در این میان ابوعبید جوزجانی، شاگرد وفادارش به وی پیوست و تا پایان عمر ابن سینا، یار و همراه او بود و نیز نخستین نویسنده سرگذشت ابن سینا به نقل از خودش بود.
از اینجا به بعد، جوزجانی به تکمیل بقیه زندگانی و سرگذشت ابن سینا میپردازد و میگوید که در گرگان مردی بود به نام ابومحمد شیرازی که دوستدار دانشها بود و در همسایگی خود، برای ابن سینا خانهای خرید و او را در آنجا مسکن داد.
۵.۷ – ورود به ری
در حدود ۴۰۴ ق ابن سینا گرگان (جرجان) را به قصد ری ترک کرد. وی در ری به خدمت سیده (با نام شیرین دختر سپهبد شروین و ملقب به ام الملوک (د ۴۱۹ ق) بیوه فخرالدوله علی بویه (د ۳۸۷ ق) و مادر مجدالدوله ابوطالب رستم بن فخرالدوله) پیوست. مادر و فرزند، ابن سینا را بنا بر توصیههایی که همراه آورده بود، گرامی داشتند. در این میان ابن سینا مجدالدوله را که دچار بیماری سوداء (مالیخولیا) شده بود، درمان کرد. وی همچنان در ری ماند تا هنگامی که شمسالدوله ابوطاهر پسر دیگر فخرالدوله که پس از مرگ پدرش در ۳۸۷ ق فرمانروای همدان و قرمیسن (کرمانشاه) شده بود، در ۴۰۵ ق به ری حمله آورد. این حمله پس از درگیری وی با هلال بن بدر بن حسنویه روی داد. وی از دودمان کردهای فرمانروا بر نواحی جبل و قرمیسن بوده است. هلال بن بدر که از سوی سلطانالدوله (د ۴۱۲ ق) در بغداد زندانی شده بود، آزادی خود را باز یافته و از سوی سلطانالدوله لشکری در اختیارش نهاده شده بود تا با شمسالدوله که در این میان بر سرزمینهای دیگری نیز دست یافته بود، به جنگ برخیزد. در نبردی که در ذیقعده ۴۰۵ میان ایشان درگرفت، هلال بن بدر کشته شد و سپاهیان سلطانالدوله ناچار شدند که به بغداد بازگردند.
[۱۳] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۹، ص۲۴۹، حوادث سال ۴۰۵ق.
۵.۸ – ترک ری
ابن اثیر، حوادث سال ۴۰۵ ق به گفته جوزجانی، در این هنگام «حوادثی روی داد که ابن سینا را ناگزیر ساخت که ری را ترک کند.» اما وی درباره ماهیت این حوادث چیزی نمیگوید. به هر حال میتوان گمان برد که این بار نیز اوضاع سیاسی و اجتماعی ری چنان شده بود که ابن سینا دیگر نمیتوانست بیشتر در آن شهر بماند. در این میان شاید تهدیدهایی که از سوی محمود غزنوی به ری میشد، در تصمیم ابن سینا به ترک آن شهر بیتاثیر نبوده باشد، زیرا در گزارشی از خواندمیر
[۱۴] خواندمیر، غیاثالدین، دستور الوزراء، ج۱، ص ۱۲۸-۱۲۹، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۵۵ش.
آمده است که «در آن وقت که سلطان محمود غزنوی به طرف عراق رایت آفتاب اشراق برافراشت، شیخ (یعنی ابن سینا) از ری به قزوین و از قزوین به همدان شتافت.» به هر روی، ابن سینا به همدان رفت. در این میان شمسالدوله به بیماری قولنج دچار شد. ابن سینا را به کاخ وی بردند و او به معالجه پرداخت تا شمسالدوله بهبود یافت. ابن سینا چهل روز را در کاخ گذرانید و در پایان خلعتهای فراوان گرفت و به خانه خود بازگشت، در حالی که در شمار نزدیکان و همنشینان شمسالدوله در آمده بود. پس از چندی شمسالدوله برای نبرد با عناز به سوی قرمیسن لشکر کشید. حسامالدین ابوشوک فارس بن محمد بن عناز سرکرده قبیله کرد شاذنجان بود که در دو سوی رشته کوههای میان کرمانشاه و قصر شیرین کنونی فرمانروایی داشت. پس از شکست هلال بن بدر به دست شمسالدوله و از دست رفتن سرزمینهایش، عناز که همسایه دورتر او بود، بر آن شد که آن سرزمینها را تصرف کند. بنابراین شمسالدوله برای پیشگیری از دستاندازیهای عناز به جنگ وی رفت، در حالی که ابن سینا نیز همراه او بود. در این نبرد، شمسالدوله شکست خورد و به همدان بازگشت. این واقعه در ۴۰۶ ق بود.
۵.۹ – وزیر شمسالدوله
در این هنگام شمسالدوله ابن سینا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندی میان ابن سینا و سپاهیان شمسالدوله که ترکیبی از پیاده نظام دیلمی و سواره نظام ترک بودند، درگیری روی داد. سپاهیان که شاید از شکست خوردن از عناز ناآرامتر شده بودند و برای خود از سوی ابن سینا احساس خطر میکردند، بر وی شوریدند، خانهاش را محاصره کردند و پس از دستگیری وی همه دارایی او را به تاراج بردند. افزون بر این از شمسالدوله خواستار کشتن وی شدند، اما شمسالدوله از این کار سر باز زد و برای آرام کردن سپاهیان، ابن سینا را فقط از دستگاه دولت دور کرد. ابن سینا متواری شد و ۴۰ روز را در خانه مردی به نام ابوسعد (یا ابوسعید) بن دخدول (یا دخدوک) به سر برد. در این هنگام، شمسالدوله بار دیگر دچار بیماری قولنج شد و ابن سینا را احضار کرد و از وی بسیار پوزش خواست. ابن سینا به معالجه وی پرداخت تا بهبود یافت. شمسالدوله بار دیگر وزارت را به وی سپرد. بنا بر گزارش جوزجانی، شمسالدوله در این میان از ابن سینا خواسته بود که شرحی بر نوشتههای ارسطو بنویسد، اما ابن سینا به وی گفته بود که فراغتی برای این کار ندارد، اما اگر وی راضی شود، به نوشتن کتابی درباره دانشهای فلسفی (بی آنکه در آن با مخالفان مناظره یا عقاید ایشان را رد کند) خواهد پرداخت و بدینسان تالیف کتاب شفا را از «طبیعیات» آن آغاز کرد. وی کتاب اول قانون در پزشکی را پیش از آن تالیف کرده بود. در این میان چنین مینماید که ابن سینا از زندگانی آرامی برخوردار بوده است، زیرا بنا بر گزارش جوزجانی، روزها را به کارهای وزارت شمسالدوله میگذراند و شبها دانشجویان بر وی گرد میآمدند و از کتاب شفا و قانون میخواندند.
چند سالی بدینسان گذشت، تا هنگامی که شمسالدوله برای جنگ با امیر طارم برخاست. طارم ناحیهای بود در کوهستانهای میان قزوین و گیلان. امیر آن در هنگام حمله شمسالدوله به آنجا (۴۱۲ ق) ابراهیم بن مرزبان بن اسماعیل بن وهسودان بود که پس از مرگ فخرالدوله (۳۸۷ ق) شهرهایی را در ناحیه طارم به تصرف خود در آورده بود و آنها را تا ۴۲۰ ق که محمود غزنوی به جبال هجوم آورد، در دست داشت
[۱۵] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۹، ص۳۷۳، حوادث سال ۴۲۰ق.
این فرمانروا از خاندان وهسودان و از سلسلهای بوده است که به آل افراسیاب (یا سالاریان با کنگریان) معروف است. اما در نزدیکی طارم، شمسالدوله دوباره به سختی دچار بیماری قولنج شد که بیماریهای دیگری را نیز به همراه داشت. سپاهیان از مرگ وی بیمناک شدند و او را در تخت روان به سوی همدان بازگرداندند، اما او در راه درگذشت. (۴۱۲ ق) پس از مرگ شمسالدوله، پسرش سماءالدوله ابوالحسن به جای او نشست و از ابن سینا خواست که وزارت او را بپذیرد، اما ابن سینا از پذیرفتن این مقام سر باز زد. سماءالدوله از ۴۱۲ ق دو سال مستقلا فرمانروایی کرد و سپس زیر فرمانروایی علاءالدوله قرار گرفت و از ۴۲۱ ق که علاءالدوله فرمانداری برای همدان منصوب کرد، خبری از وی در دست نیست.
[۱۶] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، حوادث سال ۴۲۱ق.
در این میان روزگار آل بویه به سر آمده بود و نشانههای انحطاط و فرو ریزش دولت آنان آشکار میشد.
۵.۱۰ – کنارهگیری از دولت
ابن سینا صلاح خود را در آن دید که کناره گیرد. جوزجانی گزارش میدهد که «روزگار ضربات خود را فرود میآورد و آن ملک به ویرانی میگرایید. وی (ابن سینا) ترجیح داد که دیگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد که احتیاط در آن است که برای رسیدن به دلخواه خود، پنهان بزید و منتظر فرصتی باشد تا از آن دیار دور شود.»
[۱۷] جوزجانی، دیباچه بر الشفاء، ج۱، ص۲، منطق.
بدینسان ابن سینا چندی متواری بود و در خانه مردی به نام ابوغالب عطار پنهان میزیست و نوشتن بقیه کتاب شفا را از سر گرفت و پس از پایان دادن به همه بخشهای «طبیعیات» (جز کتاب «الحیوان») و «الهیات» آن، بخش «منطق» را آغاز کرد و برخی از آن را نوشت. در این میان ظاهرا ابن سینا نهانی با علاءالدوله (ابوجعفر محمد بن دشمنزار یا دشمنزیار معروف به ابن کاکویه) فرمانروای اصفهان مکاتبه میکرده است. علاءالدوله را سیده از ۳۹۸ ق به حکومت اصفهان منصوب کرده بود. علاءالدوله خویشاوند دور آل بویه و پدرش دایی یا خالوی (کاکوی) سیده مادر مجدالدوله و شمسالدوله بوده است. وی تا سال مرگش (۴۳۱ ق) – جز برای مدت کوتاهی که سرداران سلطان مسعود غزنوی، وی را از آنجا بیرون راندند- بر اصفهان حکومت میکرد. از سوی دیگر، بنا بر گزارش علی بن زید بیهقی
[۱۸] ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص ۵۰، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۰ش.
علاءالدوله خود مکاتبه با ابن سینا را آغاز کرده و از وی خواسته است که به اصفهان و دربار وی برود.
۵.۱۱ – اتهام و زندانیشدن
به هر روی، پس از چندی تاجالملک کوهی (ابونصر ابراهیم بن بهرام) که بنا بر گزارش ابن اثیر
[۱۹] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۹، ص۳۲۰، حوادث سال ۴۱۱ق.
ظاهرا پس از امتناع ابن سینا از پذیرفتن وزارت شمسالدوله برای بار دوم، وزیر وی شده بود، ابن سینا را متهم کرد که با علاءالدوله نهانی نامهنگاری میکند. سپس کسان را به جستوجوی وی برانگیخت. دشمنان ابن سینا نهانگاه وی (خانه ابوغالب عطار) را نشان دادند و وی را یافتند و دستگیر کردند و به قلعهای به نام فردجان فرستادند و در آنجا زندانی کردند.
قلعه فردجان که همچنین برهان یا براهان (فراهان) نامیده میشده است، به گفته یاقوت حموی
[۲۰] حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۸۷۰.
در ۱۵ فرسنگی همدان در ناحیه جرا قرار داشته و اکنون پردگان نامیده میشود و در ۱۱۰ کیلومتری راه میان همدان و اصفهان قرار دارد.
[۲۱] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۹، ص۴۰۳، حوادث سال ۴۲۱ق.
ابن سینا ۴ ماه را در آن قلعه سپری کرد. بنا بر گزارش ابن اثیر، در نبردی که در ۴۱۱ ق میان سربازان کرد و ترک شمسالدوله در همدان در گرفته بود، تاجالملک سرکرده سربازان کرد بوده است.
[۲۲] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۹، ص۳۲۰، حوادث سال ۴۱۱ق.
وی از علاءالدوله برای سرکوب سربازان ترک یاری خواست، اما سه سال بعد، یعنی در ۴۱۴ ق، سماءالدوله پسر شمسالدوله بروجرد را به محاصره در آورد و فرماندار آنجا فرهاد بن مرداویج از علاءالدوله یاری خواست و هر دو همدان را محاصره کردند، اما کمبود خواربار ایشان را ناچار به عقبنشینی کرد. سپس در نبردی با تاجالملک، علاءالدوله نخست به جرفاذقان (گلپایگان) عقب نشست، بار دیگر به همدان هجوم برد. در نبردی سماءالدوله شکست خورد و تسلیم شد. اما علاءالدوله مقدم وی را گرامی داشت و تاجالملک به همان قلعه فردجان پناه برد.
[۲۳] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۹، ص۴۱۴، حوادث سال ۴۱۴ق.
۵.۱۲ – آزادی از زندان
سپس علاءالدوله همراه سماءالدوله به قلعه فردجان رفت و تاجالملک تسلیم شد و آنگاه همه ایشان همراه ابن سینا به همدان بازگشتند و ابن سینا در خانه مردی علوی سکنی گزید و به نوشتن بقیه بخش «منطق» شفا پرداخت. ما درباره نام این مرد علوی چیزی نمیدانیم، اما از سوی دیگر، ابن سینا در همدان رساله ادویه قلبیه خود را به مردی به نام شریف السعید ابوالحسین علی بن حسین الحسنی تقدیم کرده است که چنانکه پیداست علوی بوده و احتمالا همان مرد باشد.
[۲۴] مهدوی، یحیی، فهرست نسخههای مصنفات ابن سینا، ج۱، ص۳۳۵، تهران، ۱۳۳۳ش.
۵.۱۳ – سفر به اصفهان
ابن سینا مدتی را در همدان گذرانید و تاجالملک در این میان وی را با مواعید زیبا سرگرم میداشت. سپس ابن سینا تصمیم گرفت که همدان را به قصد اصفهان ترک کند. وی به همراهی شاگردش جوزجانی و دو برده، با لباس مبدل و در جامه صوفیان روانه شد و پس از تحمل سختیهای بسیار راه به جایی به نام طیران (یا طهران یا طبران) در نزدیکی اصفهان رسید. این محل اکنون یکی از روستاهای حومه اصفهان و در سمت شمال محله آب بخشان، متصل به شهر است و بیدآباد و تیران (آهنگران) نام دارد. اصل نام آن از تیر فارسی به معنای سیاره عطارد با الف و نون نسبت است.
[۲۵] همایی، جلالالدین، رابطه ابن سینا با اصفهان، ج۱، ص۲۴۱، حاشیه، جشننامه ابن سینا، تهران، ۱۳۳۴ش.
دوستان ابن سینا و نیز یاران و ندیمان علاءالدوله که از آمدن ابن سینا آگاه شده بودند به پیشواز وی آمدند و جامهها و مرکبهای ویژه به همراه آوردند. وی در اصفهان در خانه مردی به نام عبدالله بن بی بی در محلهای به نام کوی گنبد فرود آمد. آن خانه اثاثه و فرش و وسایل کافی داشته است.
۵.۱۴ – شروع زندگی آرام
از این هنگام به بعد (۴۱۴ ق) دوران چهارده پانزده ساله زندگی آرام و خلاق ابن سینا آغاز میشود. وی اکنون از نزدیکان و همنشینان علاءالدوله بود که مردی دانشدوست و دانشمندپرور به شمار میرفت. شبهای جمعه مجلس مناظرهای در حضور وی تشکیل میشد که ابن سینا و دانشمندان دیگر در آن شرکت میکردند، ابن سینا در همه دانشها سرآمد ایشان بود. وی در اصفهان کتاب شفا را با نوشتن بخشهای «منطق»، «مجسطی»، «اقلیدس»، «ریاضیات» و «موسیقی» به پایان رسانید، جز دو بخش «گیاهان» و «جانوران» (که آنها را هنگامی که علاءالدوله به شاپورخواست، واقع در جنوب همدان و غرب اصفهان، حمله کرد و ابن سینا نیز همراه وی بود، در میان راه نوشت). کتاب النجاه نیز در همین سفر و در میان راه نوشته شده بود. بنا بر گزارش ابن اثیر، علاءالدوله چند بار به شاپورخواست حمله کرده بود، از جمله در سالهای ۴۱۷ ق و ۴۲۱ ق و ۴۲۳ ق. اما از سوی دیگر جوزجانی میگوید که ابن سینا هنگام به پایان رساندن کتاب شفا چهل ساله بوده است.
[۲۶] جوزجانی، دیباچه بر الشفاء، ص۳، منطق.
اکنون اگر سال تولد ابن سینا را ۳۷۰ ق بدانیم تاریخ پایان نوشتن شفا ۴۱۰ ق میشود، مگر اینکه فرض کنیم که مقصود جوزجانی پایان بخشهای «نبات» و «حیوان» شفا بوده است که چنانکه اشاره شد، ابن سینا نوشتن آنها را در همراهی علاءالدوله در یکی از حملههای او به شاپورخواست، و احتمالا در ۴۲۱ ق/ در میان راه به پایان رسانده بوده است.
ابن سینا کتاب الانصاف را نیز در اصفهان تالیف کرده بود، اما این کتاب در حمله سلطان مسعود غزنوی به اصفهان و تصرف آن از میان رفت. مسعود غزنوی (حک ۴۲۱- ۴۳۲ ق) در ۴۲۱ ق به اصفهان حمله کرد و شهر را به تصرف در آورد. سپاهیان وی، پس از کشتار فراوان به تاراج اموال علاءالدوله و نیز خانه ابن سینا دست زدند و اموال و کتابهای وی را غارت کردند و سپس آنها را به شهر غزنه فرستادند. این کتابها در ۵۴۵ ق به دست سربازان علاءالدین جهانسوز غوری به آتش کشیده شدند.
[۲۷] بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، ص۱۲، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۲۸] بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، ص۱۴، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۲۹] بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، ص۱۵، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۳۰] مافروخی، مفضل، محاسن اصفهان، ج۱، ص۱۰۷، به کوشش جلالالدین تهرانی، تهران، ۱۳۱۲ش.
[۳۱] همایی، جلالالدین، رابطه ابن سینا با اصفهان، ج۲، ص۲۶۵ به بعد، جشن نامه ابن سینا، تهران، ۱۳۳۴ش.
علاءالدوله، پس از حمله مسعود به اصفهان همچنان فرمانروای آنجا باقی ماند.
۶ – سرانجام
ابن سینا همچنان در اصفهان روزگار میگذرانید، تا هنگامی که علاءالدوله در ۴۲۷ ق به نبرد با تاش فراش سپهسالار سلطان مسعود در ناحیه کرج (یا کرخ) نزدیک همدان شتافت. ابن سینا که در این سفر علاء الدوله را همراهی میکرد، دچار بیماری قولنج شد و به درمان خود پرداخت و به قصد بهبود هر چه زودتر در یک روز هشت بار خود را تنقیه میکرد و در نتیجه دچار زخم روده شد. سپس در همین حال بیماری به اصفهان برده شد و همچنان به مداوای خود ادامه میداد تا اندکی بهبود یافت، چنانکه توانست در مجلس علاء الدوله حضور یابد. تا اینکه علاء الدوله قصد رفتن به همدان کرد. ابن سینا نیز وی را همراهی کرد، اما در راه بیماریش عود کرد. پس از رسیدن به همدان، وی از معالجه خود دست کشید و پس از چند روز در نخستین جمعه رمضان ۴۲۸/ ژوئن ۱۰۳۷، در ۵۸ سالگی درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد.
[۳۲] ویلیام گلمن، زندگانی ابن سینا، متن عربی، ص۱۶- ۸۸.
[۳۳] بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۳۸- ۵۸، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۰ش.
۷ – نکتهای راجع به زندگینامه
درباره سرگذشت ابن سینا، در آن بخشی که خودش آن را برای شاگردش جوزجانی تقریر کرده است و میتوان آن را «اتوبیوگرافی» وی نامید، نکات مبهمی وجود دارد که شایسته است به آنها اشاره شود.
از یک سو، ابن سینا هنگامی که به یکی از رویدادهای زندگیش اشاره میکند، به انگیزههای عینی و ذهنی آن نمیپردازد و زمینه تاریخی و زمانی آن را توضیح نمیدهد، بلکه با اشارهای کوتاه از کنار آن میگذرد و به ویژه، گویی تعمد دارد که پیوند میان انگیزههای عینی، یعنی سیاسی- اجتماعی یک رویداد زندگیش را با انگیزههای درونی تصمیم خودش، برای خواننده مبهم گذارد و مکررا به تعبیرهایی مانند «ضرورت مرا بر آن داشت که…» اکتفا میکند و نمیگوید که آن چه «ضرورتی» بوده است. از سوی دیگر گویی زندگی و سرگذشت اندیشهای و علمی برای ابن سینا برای او از زندگی بیرونیش از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است. بنابراین رویدادهای درونی و تاریخ روحی و عقلی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 