پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از مطالب داخلی اسلاید ها
پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint
اسلاید ۴: مقدمهکسانی که تاریخ پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint فارسی را مطالعه نموده اند می دانند که پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint ما به دو بخش اصلی قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می شود.از دوره قبل از اسلام جز تعدادی کتاب دینی به زبان و رسم الخط اوستایی و زبان و رسم الخط پهلوی از قبیل اوستا کتاب دینی زرتشیان و تفسیرهای آن و مقداری سنگ نبشته به خط میخی و بعضی کتب داستانی و نمونه هایی از اشعار هجائی چیزی نمانده است ؛ به همین دلیل وقتی سخن از پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint فارسی می رود ، بیشتر منظور پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint چهارده قرن بعد از اسلام است که از قرن دوم و سوم هجری آثاری از ایرانیان به زبان عربی و از اوایل قرن چهارهم به زبان فارسی کنونی به جا مانده است .در واقع از اواخر قرن سوم هجری کم کم به شاعران پارسی گوی بر می خوریم که معروف ترین آنها ابوحفص سعدی ، حنظله بادغیسی ، فیروز مشرقی ، ابوسلیک گرگانی و محمد بن وصیف سیستانی هستند.
اسلاید ۵: پس از شاعران پیش گفته که به پیشاهنگان شعر فارسی معروفند، شاعرانی چون ابوشکور بلخی ، ابوالمؤید بلخی ، شهید بلخی ، رودکی سمرقندی طوسی و کسائی مروزی که شیعی مذهب بوده و ابیاتی در مدح حضرت علی (ع) سروده می زیستند . در دوره های بعد نیز شاعرانی چون فردوسی ، فرخی ، ناصر خسرو ،خاقانی ، نظامی ، عطار ، سعدی ، مولوی ، حافظ و بسیاری دیگر پا به عرصه پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint فارسی نهادند. نثر نیز مانند نظم در دوره های سامانی راه پیشرفت پیمود و قدیمی ترین آثار منثور به زبان فارسی ، یکی مقدمه شاهنامه ابو منصوری است و دیگر ترجمه تاریخ طبری (معروف به تاریخ بلعمی ) و ترجمه تفسیر طبری به وسیله عده ای از علمای ماورالنهر است .در دوره های بعد نیز نویسندگان بزرگی چون ابوالفضل بیهقی ، ناصر خسرو ، خواجه نظام المک ، امام محمد غزالی ، علاء الدین عطاملک جوینی ، محمد عوفی ، خواجه نصیر الدین طوسی ، سعدی ، جامی و بزرگانی دیگر ظهور کردند.اما مجموع حاضر گزید مختصر مفیدی است از نظم و نثر فارسی که از آثار گویندگان و نویسندگان در یازده قرن بعد از اسلام تا عصر حاضر نمونه هایی آورده شده است . امید است از این راه جمع بیشتری از دوستداران زبان و پاورپوینت کامل ادبیات ۴۰۳ اسلاید در PowerPoint فارسی با این گنجینه گرانبها آشنا شوند.
اسلاید ۶: ابوعبدالله جعفربن محمدبن حکیمبن عبدالرحمنبن آدم رودکی زاده اواسط قرن سوم هجری قمری (۳۲۹ قمری) از شاعران ایرانی دوره سامانی در سده چهارم هجری قمری است. او استاد شاعران آغاز قرن چهارم هجری قمری ایران است.رودکی به روایتی از کودکی نابینا بودهاست و بهروایتی بعدها کور شد.او در روستایی بهنام بَنُج رودک در ناحیه رودک در نزدیکی سمرقند به دنیا آمد.رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی و پدر شعر پارسی میدانند که به این خاطر است که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشتهاست.رودکی (پدر شعر فارسی)
اسلاید ۷: زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه چون نگری، سر به سر همه پند ست به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است زمانه گفت مرا : خشم خویش دار نگاه که را زبان نه به بند است، پای دربند است بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی ”پندزمانه“”در برانگیختن امیر نصر سامانی بر عزیمت به بخارا“
اسلاید ۸: آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا شاد باش و دیر زی میرزی توشادمان آید همی میر ماهست و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی میر سروست و بخارا بوستان سروسوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود آید همی گربه گنج اندر زیان آید همی
اسلاید ۹: کسایی مروزیمجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی (زاده ۳۴۱ ه.ق در مرو) ، شاعر ایرانی در نیمه دوم سده چهارم هجری و (شاید) آغاز سده پنجم هجری است. چنان که از نامش برمیآید و خود وی نیز به این امر اشاره دارد اهل مرو بود. کسایی در اواخر دوره سامانیان و اوایل دوره غزنوییان میزیسته است.
اسلاید ۱۰: مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر بستود و ثنا کرد و َبدو داد همه کار آن کیست بدین حال و که بوده ست و که باشد جز شیر خداوند جهان ،حیدر کرّار این دین هدی را به مثل دایره ای دان پیمغبر ما مرکز و حیدر خط پرگار علم همه عالم به علی داد پیمبر چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار ”ستایش حضرت علی (ع)“
اسلاید ۱۱: گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت مردم کریم تر شود اندر نعیم گل ای گل فروش، گل چه فروشی برای سیم وزگل عزیزترچه ستانی به سیم گل ”گل“
اسلاید ۱۲: بیهقیابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (زاده ۳۷۰ ه.ش. ۹۹۵ در روستای حارث آباد بیهق در نزدیکی سبزوار ، درگذشته ۴۵۶ ه.ش ۱۰۷۷ در غزنین) مورخ و نویسنده معروف دربار غزنوی است.
اسلاید ۱۳: روز شنبه نهم ماه رجب میان دو نماز، بارانکی خردخرد می بارید ، چنان که زمین تر گونه می کرد و گروهی از گله داران در میان رود غرنین فرود آمده بودند و گاوان بدان جا بداشته ،هر چند گفتند و از آنجا برخیزید که محال بود بر گذر سیل بودن ، فرمان نمی بردند.”سیل ”
اسلاید ۱۴: تا باران قویتر شد . کاهل وار برخواستند و خویشتن را به پای آن دیوارها افکندند ،که به محلت دیه آهنگران پیوسته و نهفتی جستند و هم خطا بود و بیارامیدند و بر آن جانب رود بسیاراستر سلطانی بسته بودند و در میان آن درختان،تا آن دیوارهای آسیا و آخرها کشیده و خرپشته زده و ایمن نشسته و آن هم خطا بود ،که بر راهگذر سیل بودند و پیغمبر ما (محمّد مصطفی،صلّی اللّه علیه و آله وسلم)گفته است : ”نعوذ بالله من الأخرسین الأصمّین ” (پناه می بریم به خدا از دو گنگ و دو کر)و بدین دو گنگ و دوکر آب و آتش را خواسته است و این پل بامیان ،در آن روزگار،براین جمله نبود، پلی بود قوی ،
اسلاید ۱۵: پشتیوان های قوی برداشته و پشت آن استوار پوشیده کوتاه گونه و بر پشت آن دو رسته دکان، برابر یکدیگر ،چنانکه اکنون ست و چون از سیل تباه شد عبّوی بازرگان ،آن مرد پارسای باخیر ،رحمت الله علیه، چنین پلی برآورده یک طاق بدین نیکویی و زیبایی و اثر نیکو ماند و از مردم چنین چیزها یادگار ماند،ونماز دیگر را پل آنچنان شد که بر آن جمله یاد نداشتند و بداشت تا از پس نماز خفتن ،و پاسی از شب بگذشته ، سیلی در رسید که اقرار دادند پیران کهن که برآن جمله یاد ندارندـ
اسلاید ۱۶: و درخت بسیار از بیخ کنده می آورد و مغافصه در رسید ،گله داران بجستندو جان را گرفتند وهمچنان استر داران ،و سیل گاوان و استران را در ربود و به پل رسید و گذر تنگ چون ممکن شدی که آن چندان آغار و درخت بسیار و چهار پای به یک بار بتوانستی گذشت طاق های پل را بگرفت ،چنانکه آب را گذر نبود و به بام افتاد و مدد سیل پیوسته ،چون
اسلاید ۱۷: لشکر آشفته می در رسید و آب، از فراز رودخانه ،آهنگ بالا داد و در بازارها افتاد، چنانکه به بازار صرّافان رسید و بسیار زیان کرد و بزرگ تر هنر آن بودکه پل را با آن دکّان ها از جای بکند و آب راه یافت ،اما بسیار کاروان سرای ،که بر رسته وی بود، ویران کرد و بازارها همه ناچیز شد و آب تا زیر نورده قلعه آمد ،چنانکه در قدیم بود ،پیش از روزگار یعقوب لیث
اسلاید ۱۸: که این شارستان و قلعه غرنین ، عمرو ، برادر یعقوب ، آباد کرد… و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمارگیر در نیاید و دیگر روز از دو جانب رود مردم ایستاده بودند به نظاره،نزدیک نماز پیشین، مدد سیل بگسست و به چند روز پل نبود ومردمان دشوار از این جانب بدان جانب و از آن جانب بدین جانب می آمدند و می رفتند، آن گاه که بازپلهاراست کردندـ و از چند ثقّه زابلی شنودم که پس از آنکه سیل بنشست مردم زرو سیم وجامه تباه شده می بافتند که سیل آنجا افکنده بود،و خدای،عزّوجل، تواند دانست که بر گرسنگان چه رسیداز نعمت.
اسلاید ۱۹: فردوسیحکیم ابوالقاسم فردوسی توسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال ۳۲۹ هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر توس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به ۸۰ سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد. او را بزرگ ترین سراینده پارسیگو دانستهاند.
اسلاید ۲۰: کنون خورد باید می خوشگوار که می بوی مشک آید از کوهسار هوا پرخروش و زمین پرزجوش خنک آنکه دل شاد دارد به نوش ”بهار“
اسلاید ۲۱: همه بوستان زیر برگ گلست همه کوه پر لانه وسنبل است به پالیز بلبل بنالد همی گل از ناله او ببالد همی شب تیره بلبل نخسبد همی گل از باد و باران بجنبد همی من از ابر بینم همی باد و نم ندانم که نرگس چرا شد دژم بخندد همی بلبل و هر زمان چون بر گل نشیند گشاید زبان ندانم که عاشق گل آمد گر ابر که از ابر بینم خروش هزبر
اسلاید ۲۲: بدرّد همی پیش پیراهنش درخشان شود آتش اندر تنش سرشک هوا بر زمین شد گوا به نزدیک خورشید فرمانروا که داند که بلبل چه گوید همی به زیر گل اندر چه پوید همی نگه کن سحر گاه تا بشنوی ز بلبل سخن گفتن پهلوی همی نالد از مرگ اسفندیار ندارد بجز ناله زو یادگار چو آواز رستم شب ّرهابر بدرد دل پیل و چنگ هژیر
اسلاید ۲۳: زدهقان شنیدم یکی داستان که برخواند از گفته باستان که چون مست باز آمد اسفندیار دژم گشته از خانه شهریار کتایون قیصر که بد مادرش گرفته شب تیره اندر برش چو از خواب بیدار شد نیم شب یکی جام می جست و بگشاد لب چنین گفت با مادر اسفندیار که با من همی بد کند شهریار مرا گفت چون کین لهراسب شاه بخواهی بمردی زارجاسب شاه ”اندرز مادر ”
اسلاید ۲۴: همه پادشاهی و لشکر توراست همان گنج با تخت و افسر توراستکنون چون برآرد سپهر آفتاب سر شاه بیدار گردد ز خواببگویم بدو آن سخن ها که گفت ز من راستی ها نباید نهفت
اسلاید ۲۵: اگر تاج شاهی سپارد به من پرستش کنم چون بتان را شمن به مردی من آن تاج بر سر نهم به ایرانیان گنج و کشور دهم تورا بانوی شهر ایران کنم به زور و به دل کار شیران کنم غمی شد زگفتار او مادرش همه پرنیان خوار شد در برش بدانست کان گنج و تخت و کلاه نبخشد بدو نامبردار شاه بدو گفت کای رنج دیده پسر زگیتی چه جوید دل تاجور
اسلاید ۲۶: همه گنج و فرمان و رای و سپاه تو داری براین برفزونی مخواه یکی تاج دارد پدرت ای پسر تو داری همه لشکر و بوم و بر چه نیکو تر از نرّه شیر ژیان به پیش پدر بر ، کمر بر میان چواو بگذرد تاج وتختش تراست بزرگی و اورنگ وبختش تراست چنین گفت با مادر اسفندیار که نیکو زد این داستان هوشیار که پیش زنان راز هرگز مگوی چه گویی،سخن بازیابی به کوی پرآژنگ و تشویر شد مادرش ز گفتن پشیمانی آمد برش
اسلاید ۲۷: نشد پیش گشتاسب اسفندیار همی بود با رامش و میگسار بخواند آن زمان شاه ؛ جاماسب را همان فال گویان لهراسب را برفتند با زیج ها در کنار بپرسید شاه از گو اسفندیار که او را بود زندگانی دراز؟ نشیند به خوبی و آرام و ناز ؟ به سر بر نهد تاج شاهنشهی ؟ بر او پای دارد بهی و مهی ؟ ورا در جهان هوش بر دست کیست ؟ کز آن درد ما را بباید باید گریست چو بشیند دانای ایران سخن نگه کرد با زیج های کهن ”راز چرخ ”
اسلاید ۲۸: زتیمار ؛ مژگان پر از آب کرد زدانش بروها پر از تاب کرد همی گفت بد روز و بد اخترم بد از دانش آید همی بر سرم ورا هوش در زابلستان بود به چنگ یل پور دستان بود به زابل زمانش سرآید همی چو با پور دستان برآید همی دل شاه ایران پراندیشه شد روانش زاندیشه چون بیشه شد چو برگشت شب گرد کرده عنان سپیده برآورد رخشان سنان ”در پیشگاه پدر ”
اسلاید ۲۹: نشست از بر تخت زر شهریار بشد پیش او فرخ اسفندیار همی بود پیشش پرستار فش پر اندیشه و دست کرده بکش بدو گفت شاها انوشه بدی ترا بر زمین فرّه ایزدی سر داد و مهر از تو پیدا شدست همان تاج و تخت از تو زیبا شدست ترا ای پدر من یکی بنده ام همه بارزوی تو پوینده ام تو دانی که ارجاسب از بهر دین بیامد چنان با سواران چین
اسلاید ۳۰: بخوردم من آن سخت سوگندها چو پذرفتم آن ایزدی پندها که هر کس که آرد بدین دین شکست دلش تاب گیرد شود بت پرست میانش به خنجر کنم بر دو نیم نباشد مرا از کسی ترس و بیم وزآن پس که ارجاسب آمد به جنگ نه برگشتم از جنگ جنگی پلنگ مرا خوار کردی بگفت کرزم چوجام کیی داشتی روز بزم
اسلاید ۳۱: ببستی تن من ببند گران به زنجیر و مسمار آهنگران سوی گنبدان دژ فرستادیم زخواری به بیگانگان دادیم به زابل شدی بلخ بگذاشتی همه رزم را بزم پنداشتی ندیدی همان تیغ ارجاسب را فکندی به خون شاه لهراسب را چوجاماسب آمد مرا بسته دید وزان بستگی ها مرا خسته دید مرا پادشاهی پذیرفت و تخت بر این نیز چندی بکوشید سخت سخن ها جز این نیز بسیار گفت که گفتار با درد و غم بود جفت
اسلاید ۳۲: غل و بند بر هم شکستم همه دوان آمدم پیش شاه و رمه از ایشان بکشتم فزون از شمار ز کردار من شاد شد شهریار گراز هفت خوان اندر آرم سخن همانا که هرگز نیاید به بن ز تن باز کردم سر ارجاسب را برافراختم نام گشتاسب را همه نیکویی ها نهادی به گنج مرا مایه خون آمد و سود رنج همی گفت ار باز بینم ترا ز روشن روان برگزینم ترا سپارم ترا افسر و تخت عاج که هستی به مردی سزاوار تاج بهانه کنون چیست من بر چه ام پر از رنج پویان ز بهر که ام
اسلاید ۳۳: شهان گفته خود به جای آورند زعهد وزپیمان خود نگذرند پسررا بنه تاج واکنون به سر چنان چون نهادت به سربرپدر به فرزند پاسخ چنین داد شاه که از راستی بگذری نیست راه ازاین بیش کردی که گفتی توکار که یارتوبادا جهان کردگار نبینم کنون دشمنی درجهان نه درآشکارا نه اندر نهان به گیتی نداری کسی را همال مگر نامور پرهنر پورزال که اوراست تا هست زابلستان همان بست وغزنین وکابلستان به مردی همان زآسمان بگذرد همی خویشتن کهتری نشمرد
اسلاید ۳۴: بپیچد زرای وزفرمان من سراندر نیارد به پیمان من سوی سیستان رفت باید کنون به کارآوری جنگ ورنگ و فسون برهنه کنی تیغ و کوپال را به بند آوری رستم زال را زواره و فرامرز را همچنین نمانی که کس بر نشیند به زین به دادار گیتی که او داد زور فروزنده اختر و ماه وهور به زند و به زر دشت ودین بهی به نوش آذر و آذر فرهی که چون این سخنها به جای آوری زمن نشنوی زین سپس داوری سپارم ترا گنج و تخت و کلاه نشانمت با تاج در پیشگاه
اسلاید ۳۵: چنین پاسخ آوردش اسفندیار که ای پر هنر نامور شهریار همی دور مانی ز رسم کهن براندازه باید که رانی سخن تو با شاه چین جوی ننگ ونبرد از آن نامداران برانگیز گرد چه جویی نبرد یکی مرد پیر که کاوس خواندی ورا شیر گیر زگاه منوچهر تا کیقباد همه شهر ایران بدو بود شاد همی خواندندش خداوند رخش جهانگیر و شیر اوژن وتاجبخش نه اودر جهان نامدار نوست بزرگست و با عهد کی خسروست اگر عهد شاهان نباشد درست نباید ز گشتاسب منشور جست
اسلاید ۳۶: چنین داد پاسخ به اسفندیار که ای پور گردنکش نامدار هرآنکس که از راه یزدان بگشت همان عهد او وهمان باد داشت اگر تخت خواهی همی با کلاه ره سیستان گیر و برکش سپاه چوآنجا شوی دست رستم ببند بیارش به بازو فگنده کمند زواره و فرامرز و دستان سام نباید که پیش تو سازند دام پیاده دوانشان بدین بارگاه بیاور همی تا ببیند سپاه
اسلاید ۳۷: از آن پس نپیچد سر از ما کسی اگر کام و گر رنج یابد بسی سپهبد بروها پر از چین بکرد به شاه جهان گفت کز دین مگرد ترا نیست دستان و رستم به کار همی چاره جویی ز اسفندیار دریغ آیدت تخت شاهی همی زگیتی مرا دور خواهی همی مرا گوشه ای بس بود در جهان تراباد این تاج و تخت مهان بدوگفت گشتاسب تندی مکن برزگی بیایی ، نژندی مکن زلشکر گزین کن فراوان سوار جهاندیدگان از در کارزار سلیح و سپاه ودرم پیش توست نژندی به جان بداندیش توست چه باید مرا بی تو گنج و سپاه همین تخت شاهی وزرین کلاه
اسلاید ۳۸: چنین پاسخ آوردش اسفندیار که لشکر نیاید مرا خود به کارگرایدون که آید زمانم فراز به لشکر ندارد چهاندار باززپیش پدر بازگشت او به تاب هم از بهر تاج و هم از گفت باببه ایوان خویش اندر آمد دژم لبی پر زباد و دلی پر زغمکتایون خورشید رخ پر زخشم به پیش پسر شد پر از آب چشمچنین گفت با فرخ اسفندیار که ای از یلان جهان یادگار”زاری مادر“
اسلاید ۳۹: ز بهمن شنیدم که از گلستان همی رفت خواهی به زابلستان ببندی همی رستم زال را خداوند شمشیر و کوپال را زگیتی همی پند مادر نیوش به بد تیز مشتاب و بربد مکوشسواری که باشد به نیروی پیل به پیکار خوار آیدش رود نیلبدرّد جگر گاه دیو سپید زشمشیر او گم کند راه، شیدهم او شاه هاماوران را بکشت نیارست گفتن کس او را درشتبه کین سیاوش ز افراسیاب زخون کرد گیتی چو دریای آب
اسلاید ۴۰: از آن گرد چندان که گویم سخن هنرهاش هرگز نیاید به بن مده از پی تاج سر را به باد که با تاج خود کس زمادر نزاد پدر پیر گشته ست و برنا تویی به زور و به مردی توانا تویی سپه یکسره بر تو دارند چشم میفگن تنت در بلاها به خشم چنین پاسخ آوردش اسفندیار که ای مهربان این سخن یاد دار همان ست رستم که دانی همی هنرهاش چون زند خواهی همی مر او را به بستن نباشد سزا چنین بد نه خوب آید از پادشا نکوکارتر زو به ایران کسی نیاید پدید ار بجویی بسی چگونه کشم سر زفرمان شاه چگونه گذارم چنین پیشگاه
اسلاید ۴۱: مرا گر به زابل سر آید زمان بدان سو کشد گردش آسمان چو رستم سرآرد به فرمان من زمن نشنود سرد هرگز سخن ببارید خون از مژه مادرش همه پاک برکند موی از سرش بدو گفت کای ژنده پیل ژیان زنیرو همی خوار داری روان بسنده نباشی تو با پیلتن از ایدر مرو بی یکی انجمن مبر پیش شیر ژیان هوش خویش نهاده برین گونه بر دوش خویش اگر زین نشان کام تو رفتن ست همه کام بد گوهر اهریمن ست
اسلاید ۴۲: به دوزخ مبر کودکان را به پای که دانا نخواند تورا پاک رای به مادر چنین گفت پس جنگجوی که نابردن کودکان نیست روی که چون کاهلی پیشه گیرد جوان بماند منش پست و تیره روان
اسلاید ۴۳: ناصر خسروحکیم ناصر خسرو (۹ ذیقعده ۳۹۴-۴۸۱ قمری) ، از شاعران بزرگ و فیلسوفان برتر ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحّر داشت و در اشعار خویش به کرّات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کردهاست. ناصرخسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را ازبرداشتهاست. وی در آثار خویش ، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کردهاست.
اسلاید ۴۴: نهم ذی الحجّه سنه اثنی وأربعین وأربعمائه حج چهارم به یاری خدای تعالی بگزاردم و چون آفتاب غروب کرد وحاجّ و خطیب از عرفات بازگشتند و یک فرسنگ بیامدند تا مشعر الحرام – و آنجا را مزدلفه گویند – بنایی ساخته اند خوب همچون مقصوره، که مردم آنجا نماز کنند و سنگ رجم را که به منا اندازند از آنجا برگیرند و رسم چنان است که آن شب،یعنی شب عید ، آنجا باشند .و بامداد نماز کنند و چون آفتاب طلوع کند و به منا روند و حاجّ آنجا قربان کنند .منا
اسلاید ۴۵: و مسجدی بزرگ است آنجا که آن مسجد را خیف گویندـ و آن روز،خطبه و نماز عید کردن و به منا رسم نیست و مصطفی (ص ) نفرموده است ، روز دهم به منا باشند و سنگ بیندازند و شرح آن درمناسک حج گفته اند ـدوازدهم ماه هر کس که عزم بازگشتن داشته باشد هم از آنجا بازگردد و هر که به مکّه خواهد بود به مکه رود .پس از آن از اعرابی شتر کرایه گرفتم تا لحسا و گفتند از مکه تا آنجا به سیزده روز روند ـوداع خانه خدا ی تعالی کردم ،روز آدینه نوزدهم ذی الحجّه ،که اوّل خرداد ماه قدیم بود ،هفت فرسنگ از مکّه برفتم ـمرغزاری بود و چاهی بودکه آن را بئر الحسین بن سلامه می گفتند و هوا سرد بودو راه سوی مشرق می شد ـو دوشنبه بیست و دوم ذی الحجّه به طائف رسیدیم ،که از مکّه تا آنجا دوازده فرسنگ باشد.
اسلاید ۴۶: بیستم صفر سنه ثمان و ثلاثین و أربعمائه به شهر تبریز رسیدم و آن پنج شهریورماه قدیم بود و آن شهر قصبه آذربایجان استـ شهری آبادان ، طول و عرضش به گام پیمودم ، هریک هزار و چهارصد بود ـ.مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد، شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاوّل سنه أربع و ثلاثین وأربعمائه و در ایّام مسترقه بودـ پس از نماز خفتن بعضی از شهر خراب شده بود ،بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود ، گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودندـ و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم شعری نیک می گفت، امّا زبان فارسی نیکو نمی دانست ،پیش من آمد ،دیوان دقیقی ودیوان منجیک بیاورد وپش من بخواند وهر معنی که اورا مشکل بود ازمن بپرسید. با او گفتم وشرح آن بنوشت واشعار خود بر من خواند .”مشاهدات ناصر خسرو ”در تبریز:
اسلاید ۴۷: ۰ خامس رمضان سنه ثمان و ثلاثین و أربعمائه در بیت المقدس شدیمـ یک سال شمسی بود که از خانه بیرون آمده بودم و مادام در سفر بوده ، که به هیچ جای مقام و آسایشی تمام نیافته بودیم ـبیت المقدس را اهل شام و آن طرفها قدس گویند ، و از اهل آن ولایات کسی که به حج نتوان رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بایستد وقربان عید کند، چنان که عادت است ـو سال باشد که زیادت از بیست هزار خلق در اوایل ماه ذی الحجّه آنجا حاضر شوند …”در بیت المقدس“
اسلاید ۴۸: اکنون صفت شهر بیت المقدس کنم : شهری است بر سر کوهی نهاده و آب نیست مگر از باران و به رستاقها چشمه های آب هست ـاما به شهر نیست ، چه شهر بر سر سنگ نهاده است و شهری بزرگ است که آن وقت که دیدیم ،بیست هزار مرد در وی بودند ـو بازارهای نیکو وبناهای عالی و همه زمین شهر به تخته سنگهای فرش انداخته و هر کجا کوه بوده است و بلندی ، بریده اند و هموار کرده ، چنان که چون باران بارد همه زمین پاکیزه شسته شوندـ و در آن شهر صنّاعبسیارند ،هر گروهی را رسته ای جدا باشد و از جامع بگذری ، صحرایی بزرگ است عظیمهموار و آن را ”ساهره“ گویند ـوگویند که دشت قیامت آن خواهد بود و حشر مردم آنجا خواهند کرد ،بدین سبب خلق بسیار از اطراف عالم بدانجاآمده اند و مقام ساخته تا در آن شهر وفات یابند و چون وعده حق ، سبحانه و تعالی ، در رسد به میعاد گاه حاضر باشند،
اسلاید ۴۹: خدایا در آن روز پناه بندگان تو باش و عفو تو ، آمین یا رب العالمین ـ و چون از شهر به سوی جنوب نیم فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند چشمه آب از سنگ بیرون می آید آن را ”عین سلوان ” گویند عمارات بسیار بر سر آن چشمه کرده اند و آب آن به دیهی می رود و آنجا عمارات بسیار کرده اند و بستان ها ساخته . و گویند هر که بدان آب سر وتن شوید رنج ها و بیماری های مزمن از او زایل شود و بر سر آن چشمه وقف ها بسیار کرده اند و بیت المقدس رابیمارستانی نیک است ووقف بسیار دارد .و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف ،مرسوم ستانند وهمه پشت بام ها به ارزیز اندوده باشد و در زمین مسجد حوضها وآبگیرهای بسیار است در زمین بریده ، چه مسجد به یک بار بر سر سنگ است چنانکه هر چند باران ببارد ـ
اسلاید ۵۰: هیچ آب بیرون نرود و تلف نشود همه در آبگیرها رود ومردم بر می دارند و ناودانها از ارزیز ساخته که آب بدان فرود آید .وحوضهای سنگین در زیر ناودانها نهاده ، سوراخی در زیر آن که آب از آن سوراخ به مجرایی رود و به حوضی رسد ملوّث ناشده وآسیب به وی نرسیده در سه فرسنگی شهر آبگیری دیدم عظیم که آبها که از کوه فرود آید در آنجا جمع شود وآ ن را راهی ساخته اند که به جامع شهر رود و در همه شهر فراخی آب در جامع باشد اما در همه سراها حوض های آب باشد از آب باران که آنجا جز آب باران نیست و هرکس آب بام خود گیرد ، گرمابه ها و هر چه باشد همه از آب باران باشد و این حوضها که در جامع است هرگز محتاج عمارت نباشد که سنگ خاره است و اگر شقّی یا سوراخی بوده باشد چنان محکم کرده اندکه هرگزخراب نشود و چنین گفته اند که این را سلیمان (ع) کرده است وسر حوضها چنان است که چون تنوری ، و سر چاهی سنگین ساخته است بر سر هر حوضی تا هیچ چیز در آن نیفتد. و آب آن شهر از همه آب ها خوش تر است وپاکتر و اگر اندک بارانی ببارد تا دو سه روز از ناودان ها میدود چنان که هوا صافی شود و اثر از ابر نماند ،هنوز قطرات باران همی می چکد …
اسلاید ۵۱: هشتم صفر سنه أربع و أربعین وأربعمائه بود که به شهر اصفهان رسیدیم ا.ز بصره تا اصفهان صد و هشتاد فرسنگ باشد. شهری است برهامون نهاده، آب و هوایی خوش دارد و هر جا که ده گز چاه فرو برند آبی سرد خوش بیرون آید وشهر دیواری حصین بلند دارد ودروازه ها و جنگ گاهها ساخته . و بر همه بار و کنگره ساخته ، و در میان شهر مسجد آدینه بزرگ نیکو . و با روی شهر را گفتند سه فرسنگ ونیم است و اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیاری و بازاری دیدم از آن صرّافان که اندر او دویست مرد صّراف بود وهر بازاری را در بندی و دروازه ای .و همه محلّتها و کوچه ها را همچنین در بندها ودروازه های محکم و کاروانسراهای پاکیزه بود و کوچه ای بود که آن را ” کوطراز ” می گفتند ،ودر آن کوچه پنجاه کاروان سرای نیکو ،و در هر یک بیّاعان و حجره داران بسیار نشسته و این کاروان که ما باایشان همراه بودیم و یک هزارو سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم ،”در اصفهان ”
اسلاید ۵۲: هیچ بادید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذّرمقام و علوفه .و چون طغرل بیک ابوطالب محمد بن میکائیل بن سلجوق آن شهر گرفته بود مردی جوان آنجا گماشته بود نیشابوری ،دبیری نیک ، با خط نیکو، مردی آهسته ، نیکولقا .و او را خواجه عمید می گفتند .فضل دوست بود و خوش سخن و کریم . و طغرل فرموده بود که سه سال ازمردم هیچ نخواهند و او را بر آن می رفت .و پراکندگان همه روی به وطن نهاده بودند و پیش از رسیدن ما قحطی عظیم افتاده بود. اما چون ما آنجا رسیدیم جو می درویدند و یک من و نیم من نان گندم به یک درم عدل، و سه من نان جوین هم ، و مردم آنجا می گفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کمتر به یک درم کس ندیده است . و من در همه زمین پارسی گویان شهر نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال بنهندتباه نشود و بعضی گفتند پیش از این که با رو نبود هوای شهر خوش تر از این بود و چون بارو ساختند متغیّر شد، چنان که بعضی چیزها به زیان می آید ،اما هوای روستا همچنان است که می بود.
اسلاید ۵۳: شخصی به هزار غم گرفتارم در هر نفسی به جان رسد کارم بی زلّت و بی گناه محبوسم بی علّت و بی سبب گرفتارم در دام جفا شکسته مرغی ام بردانه نیفتاده منقارم خرده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیکارم محبوسم و طالع ست منحوسم غمخوارم و اختراست خونخوارمامروز به غم فزون ترم از دی و امسال به نقد کمتر از پارم ”در زندان“
اسلاید ۵۴: یاران گزیده داشتم روزی امروز چه شد که نیست کس یارم؟هر نیمه شب آسمان ستوه آید از گریه سخت و ناله زارم بندی است گران به دست و پایم در شاید که بس ابله و سبکبارم محبوس چرا شدم نمی دانم دانم که نه دزدم و نه عیّارم بسیار امید بود بر طبعم ای وای امیدهای بسیارم قصّه چه کنم دراز بس باشد چون نیست گشایشی ز گفتارم
اسلاید ۵۵: مولویجلالالدین محمد بلخی از مشهورترین شاعران فارسی زبان ایرانی تباراست. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، » مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند.وی ابیات کمی به زبانهای ترکی و یونانی نیز دارد با اینکه زبان مادری وی پارسی بوده است.
اسلاید ۵۶: بشنواز نی چون شکایت میکند از جدایی ها حکایت می کندکز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اندسینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کودور ماند ازاصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان وخوشحالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من سرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم وگوش را آن نور نیست”مناجات“
اسلاید ۵۷: تن زجان و جان زتن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیستآتش است این بانگ نای ونیست باد هر که این آتش ندارد نیست بادآتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتادنی حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید همچونی زهری وتریاقی که دید همچو نی دمساز ومشتاقی که دیدنی حدیث راه پرخون می کند قصّه های عشق مجنون می کندمحرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
اسلاید ۵۸: هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هر که بی روزی است روزش دیر شددر نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید و السلامبند بگسل ،باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر؟ گر بریزی بحر را در کوزه ای چند گنجد قسمت یک روزه ایکوزه چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشدشادباش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت های ما ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی ها گفتمی هر که او از همزبانی شد جدا بی زبان شد گرچه دارد صد نوا چون که گل رفت و گلستان در گذشت نشنوی زان پس زبلبل سر گذشتجمله معشوق ست و عاشق پرده ای زنده معشوق ست و عاشق مرده ای چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر، وای او
اسلاید ۵۹: سعدیابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسنده پارسیگوی ایرانی است. شهرت او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. مقامش نزد اهل ادب تا به آنجا است که به وی لقب استاد سخن دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است.
اسلاید ۶۰: یکی در صورت درویشان و نه بر صفت ایشان در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایتی باز کرده و دم توانگران آغاز کرده سخن بدینجا رسانیده که درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته.”جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی“
اسلاید ۶۱: کریمان را بدست اندر درم نیست خداوندان نعمت را کرم نیست مرا که پرورده نعمت بزرگانم این سخن آمد گفتم ای یار، توانگران دخل مسکینان اند و ذخیره گوشه نشینان ومقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بارگران بهر راحت دگران دست تناول آنگاه به طعام برند که متعلقان وزیردستان بخورند وفضله مکارم ایشان به ارامل و پیران واقارب وجیران رسیده.
اسلاید ۶۲: توانگران را وقفست ونذر ومهمانی زکات و فطره واعتاق وهدی وقربانیتو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی جزین دو رکعت وآن هم به صد پریشانی اگر قدرت جو دست و گر قوت سجود ،توانگران را به مسیر شود که مال مزکّا دارندو جامه پاک و عرض مصون و دل فارغ و قوت طاعت در لقمه لطیف است و صحت عبادت در کسوت نظیف .پیداست که از معده خالی چه قوّت آید وزدست تهی چه مروّت وزپای تشنه چه سیرآیدو از دست گرسنه چه خیر.
اسلاید ۶۳: شب پراکنده خسبد آنکه پدید نبود وجه بامدادانش مور گرد آورد به تابستان تا فراغت بود زمستانش فراغت با فاقه نپیوندد وجمعیت در تنگ دستی صورت نبندد ، یکی تحرم عشا بسته و یکی منتظر عشا نشسته ، هرگز این بدان کی ماند .خداوند مکنت به حق مشتغل پراکنده روزی پراکنده دل
اسلاید ۶۴: پس عبادت اینان به قبول اولی تری است که جمعند وحاضر نه پریشان و پراکنده خاطر ، اسباب معیشت ساخته وبه اوراد عبادت پرداخته . عرب می گوید ” اعوذ بالله من الفقر المکب وجوار من لا یحب ” و در خبرست :“الفقر سواد الوجه فی الدارین ”.گفتا : نشنیدی که پیغمبر علیه السلام گفت : ”الفقر فخری“ گفتم : خاموش که اشارت خواجه علیه السلام به فقر طایفه ای است که مرد میدان رضا اند وتسلیم تیر قضا نه اینان که خرقه ابرار پوشند و لقمه ادرار فروشند. ای طبل بلند بانگ در باطن هیچ بی توشه چه تدبیر کنی وقت بسیج روی طمع از خلق بپیچ ار مردی تسبیح هزار دانه بردست مپیچ
اسلاید ۶۵: درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد ” کاد الفقر ان یکون کفراً“ کهنشاید جز به وجود نعمت برهنه ای پوشیدن یا در استخلاص گرفتاری کوشیدن وابنای جنس ما را به مرتبه ایشان که رساند وید علیا ید سفلی چه ماند .نبینی که حقّجلّ و علا در محکم تنزیل از نعیم اهل بهشت خبر می دهد که ”اولئک لهم رزقمعلوم“ تا بدانی که مشغول کفاف از دولت عفاف محرومست و ملک فراغت زیر نگین رزق معلوم .
اسلاید ۶۶: تشنگان را نماید اندر خواب همه ی عالم به چشم ؛ چشمه آب حالی که من این سخن بگفتم عنان طاقت درویش از دست تحمل برفت . تیغ زبان برکشید و اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید بر من دوانید و گفت چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی و سخنهای پریشان بگفتی که و هم تصور کند تریاق اند یا کلید خزانه ی ارزاق ؛ مشتی متکبر مغرور معجب نفور؛ مشتغل مال و نعمت ؛ مفتتن جاه و ثروت که سخن نگویند الّا به سفاحت و نظر نکنند الّا به کراهت . علما را به گدایی منسوب کنند . و فقرا را به بی سروپایی معیوب گرداندند . و به عزت مالی که دارند و عزّت جایی که پندارند برتر از همه نشینند.
اسلاید ۶۷: و خود را به از همه بینند و نه آن در سر دارند که سر به کسی بردارند ؛ بی خبر از قول حکما که گفته اند : هر که به طاعت از دیگران کمست و به نعمت بیش به صورت توانگرست و به معنی درویش. گفتم مذمّت اینان روا ندار که خداوند کرمند . گفت غلط گفتی که بنده درمند ؛ چه فایده چون ابر آذارند و نمی بارند و چشمه آفتابند و برکسی نمی تابند ؛ بر مرکب استطاعت سوارانند ونمی رانند ؛ قدمی بهر خدا ننهند و در می بی منّ وأذی ندهند ؛ مالی به مشقّت فراهم آرند و به خسّت نگه دارند و به حسرت بگذارند ؛ چنان که حکمیان گویند : سیم بخیل از خاک وقتی برآید که وی در خاک رود . به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد به گر کس آید و بی سعی و رنج بردارد
اسلاید ۶۸: گفتمش بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافته ای الّا به علت گدایی و گرنه هر که طمع یک سو نهد ؛ کریم و بخیلش یکی نماید محک داند که زرچیست و گدا داند که ممسک کیست .گفتا به تجربت آن همی گویم که متعلقان بر در بدارند و غلیظان شدید برگمارند تا بار عزیزان ندهند. و دست بر سینه صاحب تمیزان نهند و گویند کسی اینجا در نیست و راست گفته باشند . آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست گفتم به عذر آنکه از دست متوقعان به جان آمده اند و از رقعه گدایان به فغان و محال عقل است اگر ریگ بیابان در شود که چشم گدایان پر شود . دیده اهل طمع به نعمت دنیا پر نشود همچنان که چاه به شبنم هر کجا سختی کشیده ای تلخی دیده ای را بینی خود را بشره در کارهای مخوف اندازد و از توابع آن نپرهیزد و از عقوبت ایزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد .
اسلاید ۶۹: سگی راگر کلوخی بر سر آید ز شادی بر جهد کین استخوانیست وگرنعشی دو کس بر دوش گیرند لئیم الطبع پندارد که خوانیست با گرسنگی قوت پرهیز نماند افلاس عنان از کف تقوی بستاند حاتم طائی که بیابان نشین بود اگر شهری بودی از جوش گدایان بیچاره شدی و جامه بر وپاره کردندی . گفتا نه که من بر حال ایشان رحمت می برم .گفتم نه که بر مال ایشان حسرت می خوری ما درین گفتار وهر دو به هم گرفتار هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشید می و هر شاهی بخواندی به فرزین بپوشید می تا نقد کیسه همت در باخت و تیر جعبه حجت همه بینداخت .
اسلاید ۷۰: هان تاسپر نیفکنی از حمله فصیح کو را جز آن مبالغه مستعار نیست دین ورز معرفت که سخندان سجع گوی بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست تا عاقبه الامر دلیلش نماند ذلیلش کردم دست تعدّی دراز کرد بیهده گفتن آغاز وسنت جاهلان است که چون به دلیل از خصم فرومانند سلسله خصومت بجنبانند چون آزر بت تراش که به حجت با پسر بر نیامد به جنگش برخاست که* لئن لم تنته لأرجمنّک *دشنامم داد سقطش گفتم گریبانم درید زنخدانش گرفتم . او در من و من درو فتاده خلق از پی ما دوان و خندان انگشت تعجّب جهانی از گفت و شنید ما به دندان
اسلاید ۷۱: القصه مرافعه این سخن پیش قاضی بردیم وبه حکومت عدل راضی شدیم تا حاکم مسلمانان مصلحتی جوید و میان توانگران و درویشان فرقی بگوید .قاضی چو حیلت ما بدید و منطق ما بشنید سر به جیب تفکر فرود برد و پس از تأمّل بسیار برآورد و گفت : ای آنکه توانگران ثنا گفتی و بر درویشان جفا رواداشتی بدان که هر جا گل است خار است و با خمر خمار است و بر سر گنج مار است و آنجا که در شاهوار است نهنگ مردم خوار است ؛ لذّت عیش دنیا را لدغه اجل در پس است . و نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش . جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست گنج و مار و گل و خارو غم و شادی بهمند.
اسلاید ۷۲: نظر نکنی در بوستان که بید مشکست وچوب خشک همچنین در زمره توانگران شاکرند و کفور در حلقهدرویشان صابرند و ضجور . اگر ژاله هر قطره ای در شدی چون خر مهره بازار ازو پر شدی مقربان حقّ جلّ و علا توانگرانند درویش سیرت و درویشانند توانگر همت و مهین توانگران آن است که غم درویش خورد و بهین درویشان آن است . که کم توانگر گیرد و *من یتوکّل علی الله فهو حسبه *پس روی عتاب از من به جانب درویش آورد و گفت : ای که گفتی توانگران مشتغلند و ساهی و مست ملاهی نعم طایفه ای هستند برین صفت که بیان کردی؛ قاصر همت کافر نعمت که ببرند بنهند و نخورند و ندهند. و گر به مثل باران نبارد یا طوفان جهان بردارد به اعتماد مکنت خویش از محنت درویش نپرسند و از خدای عزوجل نترسند و گویند:
اسلاید ۷۳: گر از نیستی دیگری شد هلاک مرا هست ؛ بط را ز طوفان چه باک وراکبات نیاق فی هوادجها لم یلتفتن الی من غاص فی الکثبدونان چه گلیم خویش بیرون بردند گویند چه غم گر همه عالم مردند قومی بر ین نمط که شنیدی و طایفه ای خوان نعمت نهاده و دست کرم گشاده طالب نامند و معرفت وصاحب دنیا و آخرت چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل مویّد مظفر منصور مالک ازمه انام ؛ حامی ثغور اسلام ؛ وارث ملک سلیمان ؛ اعدل ملوک زمان ؛ مظفر الدنیا والدین اتابک ابی بکر سعد ادام الله یامه نصراعلامه .
اسلاید ۷۴: پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند که دست جود تو با خاندان آدم کردخدای خواست که بر عالمی ببخشاید ترا به رحمت خود پادشاه عالم کرد قاضی چون سخن بدین غایت رسانید وز حدّ قیاس اسب مبالغه در گذرانید به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از ما مضی در گذشتیم وبعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم وسر به تدارک بر قدم یکدیگر نهادیم و بوسه بر سر وروی هم دادیم و ختم سخن برین بود :مکن زگردش گیتی شکایت ای درویش که تیره بختی اگر هم برین نسق مردی توانگرا چو دل و دست کامرانت هست بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی
اسلاید ۷۵: حافظخواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷– ۷۹۲ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند.
اسلاید ۷۶: طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببریبکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری می صبوح و شکر خواب صبح دم تا چند به عذر نیم شبی کوش وگریه سحری تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار که در برابر چشمی وغایب از نظری هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری زمن به حضرت آصف که می برد پیغام که یاد گیر دو مصرع زمن به نظم دری بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم گرامتحان بکنی می خوری وغم نخوری کلاه سروریت کج مباد بر سر حسن که زیب بخت وسزاوارملک وتاج سری به بوی زلف و رخت می روند و می آیند صبا به غالیه سائی و گل به جلوه گری چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی که جام جم نکند سودوقت بی بصریدعای گوشه نشینان بلا بگرداند چرا به گوشه چشمی به ما نمی نگریبیا و سلطنت از ما بخر به مایه حسن وزین معامله غافل مشوکه حیف خوریطریق عشق طریقی عجب خطرناکست نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبری به یمن همت حافظ امید هست که باز اری اسامر لیلای لیله ا لقمری ” طفیل عشق ”
اسلاید ۷۷: کودکی کوزه ای شکست وگریست که مرا پای خانه رفتن نیست چه کنم اوستاد اگر پرسد کوزه آب از اوست از من نیست زین شکسته شدن دلم بشکست کار ایام جز شکستن نیستچه کنم گر طلب کند تاوان خجالت و شرم ؛کم زمردن نیست گرنکوش کند که کوزه چه شد سخنیم از برای گفتن نیست کاشکی دود آه می دیدم حیف دل را شکاف و روزن نیستچیزها دیده و نخواسته ام دل من هم دل است آهن نیست ”طفل یتیم“پروین اعتصامی
اسلاید ۷۸: مهربان من ؛ دیشب که به خانه آمدم ،خانه را صحن گلزار و کلبه را طلبه عطّار دیدم .ضیفی مستغنی الوصف که مای ناز و محرم راز بود. گفت : قاصدی وقت ظهر کاغذی سر به مهرآورده که سر بسته به طاق ایوان است و گلدست باغ رضوان فی الفور. مهر از سر نامه برگرفتم گویی که سر گلاب دان است ندانستم نامه خطّ شماست یا ناف مشک ختا ؟ نگارخان چین است یا نگارخان عنبرین ؟ پرسشی از حاکم کرده بودی ؛ از حال مبتلای فراغ که جسمش این جا و جان در عراق است چه می پرسی ؟تا نه تصور کنی که من از تو صبورم ؛ به خدا بی آن یار عزیز ؛ شهر تبریز ”نامه ای ازقائم مقام فراهانی ”
اسلاید ۷۹: برای من تب خیز است و من از جان و عمر ؛ بیزارم .بلی ؛ فرقت یاران وتفریق میان جسم وجان بازیچه نیست ا.یام هجر است و لیالی بی فجر . درد دوری هست و تاب صبوری نیست . رنج حرمان موجود است و راه درمان مسدود. یارب تو به فضل خویش باری زین ورط هولناک برهانم همان بهتر که چاره این بلا از حضرت (جلّ و علا) خواهم ،تا به فضل خدایی رسم جدایی از میان برافتد و بخت بیدارو روز دیدار با دیگر روزی شود ؛ والسلام .
اسلاید ۸۰: آی آدمها که بر ساحلها نشسته شاد و خندانید!یک نفر در آب دارد می سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می زندروی این دریای تند وتیره وسنگین که می دانیدآن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پنداریدکه گرفتستید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید آن زمان که تنگ می بندید نیما یوشیج”آی آدمها“
اسلاید ۸۱: بر کمرهاتان کمربنددر چه هنگامی بگویم من ؟یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!نان به سفره جامه هاتان بر تن یک نفر در آب می خواند شما را موج سنگین را به دست خسته می کوبدباز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده سایه هاتان را ز دور دیده آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
اسلاید ۸۲: می کند زین آبها بیرون گاه سر ؛ گه پا آی آدمها ! او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید.می زند فریاد و امید کمک دارد آی آدمها ! که روی ساحل آرام در کار تماشایید موج می کوبد به روی ساحل خاموش پخش می گردد چنان مستی به جای افتاد بس مدهوش می رود نعره زنان ؛ وین بانگ باز از دور می آید:
اسلاید ۸۳: آی آدمها ! وصدای باد هر دم دلگزاتر در صدای باد بانگ او رهاتر از میان آبهای دور و نزدیک باز در گوش این نداها آی آدمها !
اسلاید ۸۴: آب را گل نکینم ! در فرودست انگار ؛ کفتری می خورد آب .یا که در بیشه دور ؛ سیره ای پر می شوید.یا در آبادی کوزه ای پر می گرددآب را گل نکنیم !شاید این آب روان می رود پای سپیداری ؛ تا فرو شوید اندوه دلی دست درویشی شاید ؛ نان خشکیده فرو برده در آب زن زیبایی آمد لب رود آب را گل نکنیم !روی زیبا دو برابر شده است چه گوارا این آب !چه زلال این رود !مردم بالا دست چه صفایی دارند!چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شیر افشان باد!سهراب سپهری”آب“
اسلاید ۸۵: من ندیدم دهشان ، بی گمان پای چپرهاشان جای پای خداست ماهتاب آنجا ، میکند پهنای کلام بی گمان در ده بالا دست ، چینه ها کوتاه است مردمش می دانند ، که شقایق چه گلی است بی گمان آنجا آبی ،آبی است غنچه ای میشکفد اهل دل باخبرند چه دهی باید باشد !کوچه باغش پر موسیقی باد!مردمان سر رود ،آب را می فهمندگل نکردندش ، ما نیزآب را گل نکنیم!
اسلاید ۸۶: سلام سلام ای جنگجویان دلاور نهنگانی به خاک و خون شناورسلام ای صخره های صف کشیده به پیش تانکهای کوه پیکر صف جنگ و جهاد صدر اسلام صف عمار یاسر ، یا که اشتر به قرآن وصف او بنیان مرصوص صف مولا علی ، سردار صفدر ***در آن عرصه که نه چشم است نه گوش نبیند چشم دل جز روی دلبر شما را با لقاءا…. ، پیوست سر دست ست و هر آنی میسّرشهادت برترین معراج عشق است گهش پروازی از جبریل ، برتر سلام ای خاندان های شهیدان پدر ، مادر ، برادر یا که خواهر به صد داغ ستم ننشسته از پای که بنشانی به جای خودستمگر ***
اسلاید ۸۷: سلام ای پیر مردان مجاهد دل از جان کنده ، همپای پیمبر به جبهه خود حبیب بن مظاهر به پشت جبهه ، سلمان و اباذر سلام ، ای ملت دایم به صحنه خروشان سیل با طوفان صرصرسلام ای پاسدار کعبه عشق حریم عشق را چون حلقه بر در به جان پروان ”شمع جماران“ به دل گرم طواف حجّ اکبر سلام ، ای ارتش جانباز اسلام به سر ، با هر صف سرباز ، افسرخط رهبر صراط المستقیم ست نه راه باختر پویی ، نه خاور سلام ای لشکر اسلام پیروز تو را هر دو جهان باید مسخّرخدایت وعده فتح و ظفر داد تو هم مستضعفین خواهی مظفرتو هم با خون پاکان ، شهریارا ! بشوی اوراق از این دیوان و دفتر
اسلاید ۸۸: ”سفر به خیر“به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید دلم من گرفته زینجا، هوس سفر نداری زغبار این بیابان،”همه آرزویم، اماچه کنم که بسته پایم …“”به کجا چنین شتابان؟“” به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم …“سفرت به خیر !اما ، تو و دوستی ، خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها ،به باران ،برسان سلام ما را
اسلاید ۸۹: ” جان جهان ”به تو دل بستم غیر تو کسی نیست مرا جز تو ای جان جهان داد رسی نیست مراعاشق روی توام ای گل بی مثل و مثال به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا با تو هستم زتو هرگز نشدم دور، ولی چه توان کرد که بانگ جرسی نیست مراپرده از روی بینداز به جان تو قسم غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا گر نباشی برم ای پردگی هر جایی ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا مده از جنت و از حور قصورم خبری جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا
اسلاید ۹۰: نگارش و ویرایش درس نگارش (۱)درس نگارش (۲)ضمیمه نگارش
اسلاید ۹۱: نشانه گذاری انواع نثر انواع نظم سبکهای شعر فارسی گزارش نویسی شناخت واژه ها
اسلاید ۹۲: منظور از نشانه گذاری، رعایت قواعد سجاوندی و به کار بردن علامت ها و نشانه هایی است که خواندن و در نتیجه فهم درست مطالب را آسان و به رفع پاره ای ابهام ها که از عدم انعکاس دقیق و روشن عناصر و دلالات گفتاری در نوشته پدید می آید کمک کند.اکثر این علامت ها و نشانه ها، در زبان فارسی سابق استعمال چندانی ندارد و مربوط می شود به بعد از دوران آشنایی ایرانیان با نوشته های مغرب زمین، به ویژه پس از انقلاب مشروطیت. از این رو، ناگفته پیداست که در به کار بردن آنها نباید افراط کرد و باید به ساختمان و شیو جمله بندی زبان فارسی توجه دقیق داشت. نشانه های معمول و متداول در زبان فارسی به قرار زیر است:۱. ویرگول (،)ویرگول نشانهء مکث یا وقفی کوتاه است و آن را اغلب در موارد زیر به کار می برند:الف) در بین عبارتها و جمله های غیر مستقلی که با هم در حکم یک جمل کامل باشد چنان که:آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.آنجا که آدمی است، هستی است و آنجا که هستی است، زندگی است.همه کس را دندان به ترشی کند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی.این همه خلف وعده و تأخیر، از شما بعید بود.ب) در موردی که کلمه یا عبارتی به عنوان توضیح، به صورت عطف بیان یا بدل و قید در ضمن جمله یا عبارت دیگر آورده می شود چنان که:فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران، در سال ۳۲۹ هـ. ق به دنیا آمد.
اسلاید ۹۳: احمد، برادر مسعود، دیروز اینجا بود.جلال آل احمد، بی پروا و با شهامت، پرده از روی حقایق برمی داشت و افشاگری می کرد.ج) در موردی که چند کلمه دارای اسناد واحدی باشد چنان که:علی، حسن و احمد پسران بوی دیلمی بودند.آب، غذا و مسکن از ضروریات اولیه حیات آدمی است.کتاب خان او، از چند جلد کتاب کوچک و بزرگ رنگ و رو رفتهء ادبی، داستانی، درسی و دینی تشکیل شده بود.فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ بزرگ ترین سخنوران ایران هستند.د) در میان دو کلمه که احتمال داده شود خواننده آنها را با کسر اضافه بخواند یا نبودن ویرگول موجب غلط خوانی گردد چنان که:هر که به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش، به صورت، توانگر است و به معنی، درویش.
اسلاید ۹۴: ۲. نقطه ویرگول (؛)نقطه ویرگول، نشان وقف یا درنگ و مکثی است طولانی تر از ویرگول و کمتر از نقطه؛ و بیشتر در موارد زیر به کار می رود:برای جدا کردن جمله ها و عبارت های متعدد یک کلام طولانی که به ظاهر مستقل اما در معنی به یکدیگر وابسته و مربوط باشند چنان که:فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر؛ که این، دام زرق نهاده است و آن، دامن طمع گشاده.احمق را ستایش خوش آید؛ چون لاشه که در کعبش دمی، فربه نماید.۳. نقطه (.)مهم ترین موارد کاربرد نقطه بدین قرار است:الف) در پایان جمله های کامل خبری و برخی از جمله های انشایی چنان که:عین القضاه، عارف بزرگ ایران، در ۳۳ سالگی، به سال ۵۲۵ شهید شد.شاید این کار به نفع تو نباشد.ب) بعد از هر حرفی که به عنوان نشانه یا علامت اختصاری به کار رفته باشدچنان که:ارسطو متوفی به سال ۳۲۲ ق.م.( قبل از میلاد مسیح ).خواجه نصیرالدین طوسی متوفی به سال ۶۷۲ هـ.ق. ( هجری قمری ).ع. اقبال آشتیانی ( عباس اقبال آشتیانی ).م.م. ( محمد معین ).
اسلاید ۹۵: ت.ت.ت. ( تاکسی تلفنی تهران ).و همچنین است در مورد الفاظ بیگانه: P.T.T. ( پست و تلگراف و تلفن ).ج) بعد از شمار ردیف یا حروف ابجد به حساب جمل ؛ چنان که:۱.۲.۳. یا الف. ب. ج.یادآوری. در صورتی که دو جمل کامل با واو به یکدیگر معطوف شوند، نقطه فقط در پایان جمل دوم آورده می شود. چنان که:دست و پایم را سخت گم کرده بودم و خود را در دریایی از یأس و نومیدی غوطه ور می دیدم.۴. دو نقطه (:)از این نشانه، بیشتر در موارد زیر استفاده می شود:الف) پیش از نقل قول مستقیم چنان که:رسول اکرم (ص) می فرماید: مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان وی در امان باشند.ب) پیش از بیان تفصیل مطلبی که به اجمال بدان اشاره شده است چنان که:
اسلاید ۹۶: مطرح شدن این مسئله در شورا، نتیجه ای غیر منتظره به بارآورد: حتی یک نفر با آن موافقت نکرد.آن سال برای من سال خوبی بود: در آزمون سراسری دانشگاه ها پذیرفته شده بودم.لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان: هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.ج) بعد از واژه یا لغتی که معنی آن در برابرش آورده و نوشته می شود چنان که:آشنا: شنا. برد: سرما. صیف: تابستان.د) پس از کلمات تفسیر کننده از قبیل یعنی، چنان که، برای مثال، عبارتند از و نظایر آنها چنان که:جمله، ممکن است تنها از فعل و فاعل تشکیل شده باشد؛ برای مثال: احمد رفت، علی آمد، حسن نشست.برخی از عوامل موفقیت عبارتند از: ۱) توکل به خدا ۲) اعتماد به نفس ۳) تلاش و کوشش ۴) اندیشه و تدبیر در امور.یادآوری ۱. پس از کلماتی مانند مثل، از قبیل، نظیر و امثال آنها که به کلم بعدی اضافه می شوند نباید دو نقطه به کار برد.
اسلاید ۹۷: یادآوری ۲. در مواردی، بعد از حروف ابجد که برای ترتیب و شمارهء ردیف به کار می روند از دو نقطه (:) استفاده می کنند.۵. گیومه («»)این نشانه، در اکثر موارد برای نشان دادن آغاز و پایان سخن کسی غیر از نویسنده است که در اثنای نوشت وی آمده؛ یا برای مشخص تر کردن و برجسته نشان دادن کلمه یا اصطلاحی خاص به کار می رود و موارد مهم استفاده از آن به شرح زیر است:الف) وقتی که عین گفته یا نوشت کسی را در ضمن نوشته و مطلب خود می آوریم چنان که:سعدی می گوید: «هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد»او پیوسته از راه نصیحت به فرزندان خود می گفت:«قدر یکدیگر را بدانید و یار و غمگسار هم باشید و موانع و مشکلات زندگی را با اتحاد و همپشتی از پیش پای خود بردارید».ب) در آغاز و پایان کلمات و اصطلاحات علمی و یا هر کلمه و عبارتی که می خواهیم آن را مشخص و ممتاز از قسمتهای دیگر نشان بدهیم چنان که:امروز سخن در این است که باید «شعر برای شعر» باشد یا «شعر برای اجتماع».کلم «کولتور» فرانسوی یا «کالچر» انگلیسی را در فارسی، معادل «فرهنگ» دانسته اند.
اسلاید ۹۸: از اقسام هفتگان کلمه در فارسی، «اسم»، «ضمیر» و «صفت» می توانند «فاعل» یا «نهاد» جمله باشند.ج) در ذکر عنوان مقاله ها، رساله ها، اشعار، روزنامه ها، آثار هنری و فصلها و بخشهای مختلف یک کتاب یا نوشته چنان که:باب هشتم گلستان سعدی، «در آداب صحبت» است.یکی از بهترین مقاله های ارائه شده در «سومین کنگر تحقیقات ایرانی»، مقال «شوخ طبعی آگاه»، از استاد دکتر غلامحسین یوسفی است.یادآوری ۱. هر گاه عبارت منقول، مفصل و شامل چند بند (پاراگراف) باشد، ابتدای هر بند و پایان آخرین بند با علامت نقل قول (گیومه) مشخص می شود.
اسلاید ۹۹: یادآوری ۲. هر گاه نقل قولی در ضمن نقل قولی دیگر بیاید، آن را در میان علامت نقل قول مفرد «,،» قرار می دهند چنان که:گفت: «آیا شنیدی که پیغمبر، علیه السلام، گفت: الفقر فخری،؟»؛ گفتم: «خاموش! که اشارت خواجه، علیه السلام، به فقر طایفه ای است که مرد میدان رضایند و تسلیم تیر قضا؛ نه اینان که خرق ابرار پوشند و لقم ادرار فروشند».یادآوری ۳. عبارت نقل شده در میان علامت نقل قول، نشانه های سجاوندی و نقطه گذاری خود را حفظ می کند.۶. نشان سؤال (؟)موارد استفاده از این نشانه به قرار زیر است:الف) در آخر جملات و عبارات پرسشی مستقیم چنان که:به چه می اندیشی؟این کار را بهتر از این نمی شد انجام داد؟ب) بعد از کلمه یا عبارتی که جانشین جمله پرسشی مستقیم است چنان که:کدام را می پسندی؟ سبز یا آبی؟نظر شما چیست؟ بروم یا نروم؟شما چگونه عمل می کنید؟ با نرمی و مدارا؟ یا با درشتی و خشونت؟
اسلاید ۱۰۰: ج) گاه علامت سؤال را برای نشان دادن تردید و ابهام در داخل پرانتز می آورند چنان که:برخی تاریخ وفات سنایی را سال ۵۲۵ (؟) نوشته اند.طبق آمار غیر رسمی، جمعیت تهران از مرز ده میلیون نفر (؟) گذشته است.یادآوری. در پایان جمله های پرسشی غیر مستقیم از علامت سؤال استفاده نمی شود، بلکه نقطه می گذارند چنان که:از خصوصیات یک استاد موفق این است که به خوبی دریابد با چگونه دانشجویانی سر و کار دارد و مطالب درسی را به چه شیوه و با چه زبان و بیانی تدریس کند تا بهترین نتیجه را بگیرد.همه می دانستند که در نامه چه کسی مورد خطاب است و مضمون و محتوای آن چیست.استاد از دانشجو پرسید که آیا کتاب را خوانده است.۷. نشان تعجب (!)علامت تعجب، تنها نشان تعجب و شگفتی نیست، بلکه بیشتر در پایان جمله هایی می آید که بیان کنند یکی از حالات خاص و شدید عاطفی یا نفسانی است؛ از قبیل «تعجب»، «تأکید»، «تحسین»، «تحقیر»،«تنفر»، «ترحم»،«استهزا»،«شک و تردید»،«امر و نهی»، «تهدید»،«حسرت»،«آرزو»، «درد و الم»، «دعا»، «تنبیه»، «تأسف»، «ندا و خطاب» و جز آنها چنان که:چه عجب! عجب آدم ریاکاری! آفرین بر این همه ذوق و سلیقه! دست مریزاد! دریغ است ایران که ویران شود! آقا هنر کرده! جایزه هم می خواهد! ای دوست! برادر ارجمندم! آه! وای بر من! بسیار خوب! آهسته! مواظب باش! خوب کردی!
اسلاید ۱۰۱: ۸. خط فاصله (-)موارد مهم استفاده از این نشانه به قرار زیر است:الف) برای جدا کردن عبارتهای توضیحی، بدل، عطف بیان و جمل معترضه از کلام اصلی چنان که:فردوسی – حماسه سرای بزرگ ایران- در سال ۳۲۹ هـ. ق به دنیا آمدبوستان سعدی – که دارای ده باب است- در سال ۶۵۵ هـ. ق سروده شد.علی –علیه السلام- می فرماید: «الدهر یومان: یوم لک و یوم علیک».یادآوری. همچنان که در مبحث «ویرگول» گفته شد، در این مورد گروهی نیز «ویرگول» به کار می برند.ب) در مکالمه میان اشخاص نمایشنامه و داستان، یا در مکالمات تلفنی در ابتدای جمله و در سر سطر به جای نام گوینده چنان که:- الو!- بله، بفرمایید!- سلام.- علیکم السلام.- ببخشید آقا، احمد آقا تشریف دارند؟
اسلاید ۱۰۲: – خیر آقا، ایشان به مسافرت رفته اند.- می دانید کی بر می گردند؟- ظاهراً روز چهارشنبه هفته آینده؛ امری، پیغامی داشتید بفرمایید. . . .ج) به جای حرف اضافه «تا» و «به» بین تاریخها، اعداد و کلمات چنان که:مهر- آذر ۱۳۴۵ (مهر تا آذر ۱۳۴۵)؛ دههء ۱۳۳۰- ۱۳۴۰ (۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰)؛ قطار تهران – مشهد (تهران به مشهد) وارد شد.د) برای نشان دادن تردید یا ادای کلمات همراه با لکنت و گره خوردگی زبان چنان که:م- م- من برای هـ- هـ- هر نوع هـ – هـ –همکاری آ – آ- آماده ام.هـ) برای جدا کردن هجاهای یک کلمه در تقطیع یا حروف یک کلمه از یکدیگر چنان که:کلمهء «گرفته» دارای سه هجاست: گ- رف- ته.کلمهء «احمد» دارای چهار حرف است: ا-ح-م-د.و) در آخر سطر وقتی که بخشی از کلمه به اول سطر بعد برده شود چنان که:بی تردید، بشر در سایهء همت و تلاش و تکاپوی پی گیر، عزم جزم، اراده خلل ناپذیر، امید دستیابی به مقصود و رویارویی با حوادث و مشکلات، به این همه تعالی و ترقی دست یافته است.ز) برای پیوستن اجزای برخی از عبارتهای ترکیبی چنان که:
اسلاید ۱۰۳: بازتابهای اجتماعی- سیاسی؛ عقیدتی- سیاسی؛ توطئه مشترک امپریالیسم- صهیونیسم؛ نشریهء اجتماعی- هنری.ح) بعد از شمار ردیف در اعداد یا حروف و بعد از کلمه هایی نظیر «تبصره»، «تذکر»، «توضیح»، «یادآوری» و جز آنها، نیز به کار می رود چنان که:کلمه در عربی بر سه قسم است: ۱- اسم؛ ۲- فعل؛ ۳- حرف.۹. سه نقطه (…) این علامت برای نشان دادن کلمه یا کلمات و عبارات یا جمله های محذوف و یا افتادگی ها به کار می رود، خواه در اول مطلب باشد یا وسط یا آخر چنان که:نام برادر من قدرت ا… است.چیزهایی نظیر قلم، مداد، پاک کن، کاغذ، خط کش و … را لوازم التحریر می گویند…. به این دلیل بود که از ادام این شیوه صرف نظر کردم.
اسلاید ۱۰۴: ۱۰. ستاره (*)از این نشانه معمولاً در موارد زیر استفاده می شود:الف) برای ارجاع دادن به زیرنویس، وقتی که از «اعداد» در داخل متن به منظورهای دیگری استفاده شده باشد.ب) به منظور ایجاد فاصله میان دو مصراع شعر چنان که:مرد باید که سخندان بود و نکته شناس* تا چو می گوید، از آن گفته پشیمان نشود (سنایی)ج) در اول سطر، پیش از کلمه ها و عبارتهایی نظیر «تذکر»، «توضیح»، «تنبیه»، «نکته»، «یادآوری» و جز آنها، به منظور جلب دقت و توجه خواننده به آن نکت درخور تذکر و یادآوری.
اسلاید ۱۰۵: . پرانتز یا دو هلال ( )«پرانتز» که گاه «هلالین» و «کمانک» نیز نامیده شده است، اغلب در موارد زیر به کار می رود:الف) به معنی «یا» و «یعنی» و در وقتی به کار می رود که کلمه یا عبارت یاجمله ای را برای تبیین و توضیح بیشتر کلام بیاورند چنان که:شاهکار نظامی گنجوی (خسرو و شیرین) را باید اول به دقت خواند، بعد دربار هنر شاعری وی به داوری پرداخت.مجمع النوادر (چهار مقاله) از نظامی عروضی سمرقندی است.ب) وقتی که نویسنده بخواهد آگاهیهای بیشتر (اطلاعات تکمیلی) به خواننده عرضه کند چنان که:ابوالفضل بیهقی (۳۸۵ – ۴۷۰ هـ.ق) استاد کم نظیر، بلکه بی نظیر نثر مرسل در تاریخ ادب پارسی است.بایزید بسطامی (سلطان العارفین) یکی از پرفروغ ترین چهره های عرفان در تاریخ تصوف ایران است.ج) برای ذکر مأخذ در پایان مثالها و شواهد، به عبارت دیگر، اسامی کتاب ها نشریه ها، اشخاص (اعم از شاعر یا نویسنده)، رساله ها یا مقاله هایی که مطلبی از آنها به عنوان شاهد آورده شده، داخل پرانتز قرار داده می شود چنان که:پیغمبر علیه السلام- گفت که: «چون آخر الزمان بود، مؤمن را خواب کمتر گردد» (خوابگزاری، ص ۳).مرد بی عیب نباشد؛ الکمال لله عزّ و جلّ (تاریخ بیهقی، ص ۱۹۷).جهان بگشتم و دردا به هیچ شهر و دیار نیافتم، که فروشند بخت در بازار (عرفی شیرازی، دیوان، ص ۳۷)یادآوری. از به کار بردن پرانتزهای متوالی- جز در فرمول های ریاضی- باید جداً خودداری کرد. مثلاً به جای این جمله: مخزن الاسرار (گنجینه رازها) (اولین مثنوی از خمسهء نظامی گنجوی) به بحر سریع است، می توان نوشت: مخزن الاسرار (گنجینه رازها) که اولین مثنوی از خمس نظامی است، به بحر سریع است.
اسلاید ۱۰۶: . قلاب [ ]این نشانه بیشتر در موارد زیر به کار می رود:الف) وقتی که مطلبی جزء اصل کلام نباشد؛ در میان قلاب نوشته می شود چنان که:- آقای رئیس! با یک امضای شما، هم مشکلات حل می شود. [تبسم معنی دار حضار].ب) در نمایشنامه ها، دستورهای اجرایی در داخل قلاب نوشته می شود چنان که:احمد [با چهره ای عبوس و گرفته]: دلم نمی خواهد حتی یک قدم در این راه بردارم. [با بی اعتنایی سرش را برمی گرداند].ج) در تصحیح متون کهن، الحاق احتمالی که از نسخه بدلها یا از سوی مصحح اضافه می شود، در میان قلاب جای می گیرد چنان که:و این [راه مسلمانی] راه خدای توست، راست [تا به بهشت]. به درستی که پدیدار کردیم نشان ها گروهی را که دوراندیشند و پندگیرند (ترجمه و قصه های قرآن، نیمه اول، ص ۲۲۷).نیکی و بدی را پاداش [مکافات] دهد (انس التائبین، ص ۲۶۰).
اسلاید ۱۰۷: انواع نثر
اسلاید ۱۰۸: انواع نثرسخن بر دو گونه است: یا نثر است یا نظم. نثر، در لغت به معنی پراکندن و افشاندن و نیز به معنی افشانده و پراکنده است؛ و در اصطلاح سخنی است که مقید به وزن و قافیه نباشد. نثر را طبق یک تقسیم بندی کلی بر سه نوع دانسته اند: ۱) نثر مرسل، ۲) نثر مسجّع، ۳) نثر مصنوع و فنی.۱. نثر مرسلنثری است که آزاد و خالی ازقید سجع باشد؛ کتاب های تاریخ بلعمی (ترجمهء تاریخ طبری)، ترجم تفسیر طبری، حدود العالم، سفرنام ناصر خسرو، سیاست نامه، قابوسنامه، کیمیای سعادت، تاریخ بیهقی، اسرار التوحید، تذکرهالاولیا و صدها کتاب دیگر از این دست، و نیز نثر متداول عصر ما نمونه های نثر مرسلند. اینک چند نمونه از این نوع نثر:و این بهرام را کرمانشاه خواندند زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود به کودکی؛ و خلق او را مطیع شدند، و مُلک بر او راست شد و یازده سال مَلِک بود. پس روزی سپاه بر او بشوریدند و او را در میان گرفتند و تیرش بزدند و از آن بمرد و کس ندانست که آن تیر که زد، و پسرش بنشست، نام او یزدجردالاثیم، و بسیار ستم کرد و از بهر آن او را اثیم خواندندش و به پارسی بزه گر خواندندی که بزه بسیار کردی.(تاریخ بلعمی، ص ۹۲۰)طبس شهری انبوه است، اگر چه به روستا نماید، و آب اندک باشد و زراعت کمتر کنند؛ خرماستانها باشد و بساتین. و چون از آنجا سوی شمال روند، نیشابور به چهل فرسنگ باشد… . و در آن وقت امیر آن شهر، گیلکی بن محمد بود و به شمشیر گرفته بود. و عظیم آسوده بودند مردم آنجا، چنان که به شب در سرایها نبستندی. و ستور در کویها باشد، با آن که شهر را دیوار نباشد و هیچ زن را زَهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی و همچنین دزد و خونی نبود از پاس عدل او.
اسلاید ۱ آنچه من در عرب و عجم دیدم، از عدل و امن، به چهار موضع دیدم:یکی به ناحیت دشت، در ایام لشکر خان؛ دویّم به دیلمستان در زمان امیر امیران جستان بن ابراهیم؛ سیّوم به مصر در ایام المستنصر بالله امیرالمؤمنین؛ چهارم به طبس در ایام امیر ابوالحسن گیلکی بن محمد و چندان که بگشتم به ایمنی این چهار موضع ندیدم و نشنیدم. (سفرنامه ، ص ۱۶۹)چنین آورده اند که فضل، وزیر مأمون خلیفه، به مرو، عتاب کرد با حسین مصعب پدر طاهر ذوالیمینین و گفت: «پسرت طاهر دیگر گونه شد و باد در سر کرد و خویشتن را نمی شناسد». حسین گفت: «ایها الوزیر، من پیری ام در این دولت بنده و فرمانبردار، و ندانم که نصیحت و اخلاص من، شما را مقرر است، اما پسرم طاهر از من بنده تر و فرمانبردارتر است؛ و جوابی دارم در باب وی سخت کوتاه؛ اما درشت و دلگیر؛ اگر دستوری دهی بگویم». گفت: «دادم»؛ گفت: «أید الله الوزیر؛ امیر المؤمنین او را از فرودست تر اولیا و حشم خویش به دست گرفت و سینهء او بشکافت و دلی ضعیف که چنویی را باشد از آنجا بیرون گرفت و دلی آنجا نهاد که بدان دل برادرش را- خلیفه ای چون محمد زبیده- بکشت؛ و با آن دل که داد، آلت و قوت و لشکر داد. امروز چون کار بدین درجه رسید که پوشیده نیست، می خواهی که تو را گردن نهد و همچنان باشد که اول بود؟ به هیچ حال، این راست نیاید، مگر او را بدان درجه بری که از اول بود. من آنچه دانستم بگفتم و فرمان تو بود؛ و این خبر به مأمون برداشتند. سخت خوش آمدش. جواب حسین مصعب پسندیده آمد. گفت: «مرا این سخن از فتح بغداد خوشتر آمد، که پسرش کرد».(تاریخ بیهقی، ص ۱۶۹- ۱۷۰)
اسلاید ۱۱۰: شیخ ابو سعید یک بار یه طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. شیخ اجابت کرد. بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند و مردم می آمدند و می نشستند. چون شیخ بر تخت شد و مقریان قرآن برخواندند و مردم می آمد چنان که کسی را جای نماند، معرف برخاست و گفت: خدایش بیامرزد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. شیخ گفت: «و صلی الله علی محمد و آل اجمعین». و دست به روی فرود آورد و گفت: «هر چه ما خواستیم گفت و جملهء پیغامبران بگفته اند، او بگفت: خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. چون این کلمه بگفت از تخت فرود آمد و آن روز بیش از این نگفت».۲. نثر مسجّعبه نثری گفته می شود که در آن، جمله های قرینه، دارای سجع باشند؛ سجع در نثر، به منزلهء قافیه است در شعر:سجع، در لغت به معنی «آواز پرندگان» است عموماً و «آواز کبوتر و فاخته» خصوصاً و در اصطلاح ادبا: آوردن کلمات هموزن، یا هم قافیه یا هموزن، و هم قافیه است در پایان جمله های قرینه. به عبارت دیگر سجع آن است که کلمه های آخر قرینه ها، در وزن یا آخرین حرف اصلی (حرف روی) یا هر دو موافق باشند.
اسلاید ۱۱۱: جمله های قرینه، به دو یا چند جمله ای که در پایان آنها کلمات سجع آورده می شود؛ جمله های قرینه می گویند. چنان که گذشت هر نوشته ای که در آن سجع به کار رفته باشد، «مسجّع» نامیده می شود؛ نظیر نمونه های زیر:- طالب دنیا رنجور است و طالب عقبی مزدور است و طالب مولی مسرور است.- بندهء آنی که در بند آنی.- هر چه نپاید دلبستگی را نشاید.- منّت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت؛ هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی آید، مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.- گدای نیک انجام به از پادشاهی بدفرجام.سجع نویسی، از شیوه های نویسندگی و سخنوری معمول و موافق و ملایم با طبیعت زبان عربی است و با زبان فارسی چندان سازگاری و موافقت ندارد؛ و به همین دلیل است که از میان این همه سجع نویسی فارسی، تنها کار چند نفر- که از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند- خواندنی و مقبول و خواستنی از آب درآمده است.امیر عنصر المعالی در قابوسنامه گوید: «و تکلفهای نامهء تازی، خود معلوم است که چون باید کرد و اندر نامهء تازی، سجع هنر است خوش آید؛ لکن اندر نامهء پارسی، سجع ناخوش آید، اگر نگویی بهتر».سجع نویسی، یه تقلید و پیروی از این شیوهء نویسندگی و سخنوری در زبان و ادب عربی، در ایران، رایج گردید و پیش از شروع رسمی و قطعی سجع نویسی در ایران، فقط نمونه هایی مختصر از آن، در دیباچهء بعضی کتابهای کهن فارسی به چشم می خورد.ابوبکر اخوینی بخارایی، در صفحهء سیزده دیباچه هدایه المتعلمین فی الطب که به سال ۳۷۳ هـ.ق تألیف کرده چنین نوشته است: «سپاس مر ایزد را که آفریدگار زمین و آسمان است و آفریدگار هر چه اندر این دو میان است».
اسلاید ۱۱۲: موفق الدین ابومنصور علی هروی (پزشک قرن پنجم هجری) در دیباچهء کتاب الابنیه عن حقایق الادویه این عبارات را آورده است؛ «سپاس باد یزدان دانا و توانا را که آفریدگار جهان است؛ و دانندهء آشکار و نهان است؛ و درود بر محمد مصطفی که خاتم پیغامبران است…».اما سجع نویسی در فارسی، به معنی اخص کلمه و به طور رسمی از خواجه عبدالله انصاری (۳۹۶-۴۸۱ هـ.ق) شروع شد و پس از او، به وسیلهء نویسندگانی چون نصرالله منشی مترجم کلیله و دمنه، نظامی عروضی صاحب چهار مقاله، قاضی حمیدالدین بلخی صاحب مقامات حمیدی، سعدی و مقلدان سعدی و گروهی دیگر، تداول و استمرار یافت.ناگفته پیداست که از میان سجع نویسان بسیار تاریخ ادب فارسی، مطلوب ترین و طبیعی ترین و هنرمندانه ترین نثر مسجع، از سعدی در شاهکار بی نظیر او گلستان است و از میان مقلدان سعدی نیز، موفق ترین فرد، میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی صدراعظم محمد شاه قاجار (مقتول ۱۲۵۱هـ.ق) است.از تعریفی که از سجع کردیم، به خوبی برمی آید که سجع بر سه قسم است:۱) سجع متوازن۲) سجع مطرف۳) سجع متوازی۱. سجع متوازن. آن است که کلمات قرینه، در وزن، متفق، اما در آخرین حرف اصلی، مختلف باشند؛ مانند بام و باد؛ دام و دار؛ کام و کار؛ نهار و نهال.مثال از فواصل قرآن کریم:و آتینا هما الکتاب المستبین و هدینا هما الصراط المستقیم (صافات، ۱۱۷و ۱۱۸).مثال از نثر فارسی:فلان را اصلی است پاک و طینتی است صاف؛ دارای گوهری است شریف و صاحب طبعی است کریم.(فنون بلاغت، ص ۴۳)- علم، بر سر تاج است و جهل، بر گردن غل.(رسائل خواجه عبدالله، ص ۲۹)
اسلاید ۱۱۳: . سجع مطرف. آن است که کلمه ها، در آخرین حرف اصلی (حرف روی) یکی، و در وزن متفاوت باشند؛ مانند کارو آشکار؛ دست و شکست؛ سیر و دلیر.مثال از قرآن کریم:الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل* الم یجعل کیدهم فی تضلیل* و ارسل علیهم طیراً ابابیل (فیل، ۱-۳).مثال از نثر فارسی:الهی بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن.(رسائل خواجه عبدالله، ص ۱۵۲)۳. سجع متوازی. کامل ترین و خوش آهنگ ترین نوع سجع است و آن سجعی است که کلمات هم در وزن و هم در آخرین حرف اصلی (حرف روی) مطابق باشند مانند کار و بار؛ دست و شست؛ باز و راز.مثال از فواصل قرآن مجید:فیها سرر مرفوعه و اکواب موضوعه(غاشیه، ۱۳و۱۴).مثال از نثر فارسی:- عقل گفت: «من سکندر آگاهم». اما عشق گفت: «من قلندر درگاهم». عقل گفت: «من تقوی به کار دارم». عشق گفت: «من به دعوی چه کار دارم؟». عقل گفت: «من قاضی شریعتم». عشق گفت: «من متقاضی ودیعتم». عقل گفت: «من آیینهء مشورت هر بالغم». عشق گفت: «من از سود و زیان فارغم». عقل گفت: «مرا لطایف غرایب یاد است». عشق گفت: «جز دوست هر چه گویی باد است». عقل گفت: «مرا ظریفانند پرده پوش». عشق گفت: «مرا حریفانند دردنوش».(رسائل خواجه عبدالله، ص ۴۵)- خانهء دوستان بروب و در دشمنان مکوب.(کلیات سعدی، ص ۷۷)- هر چه زود برآید، دیر نپاید.(همان منبع، ص ۷۷)- تلمیذ بی ارادت عاشق بی زر است و روندهء بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانهء بی در. (همان منبع، ۱۸۵)- هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد. (همان منبع، ص ۱۸۸)
اسلاید ۱۱۴: نثر مصنوع و فنیآمیزه و ترکیبی است از دو نوع مرسل و مسجّع و همراه با انبوه لغات و ترکیبات و امثال و اشعار عربی و احادیث نبوی و آیات قرآنی و متضمن اصلاحات و تعبیرات خاص دانشهای رایج زمان. در این نوع نثر از صنعتهای لفظی و معنوی مانند بدیع و بیان، اطناب، تناسب الفاظ، انواع سجع و جناس، تضاد و تقابل، اقتباس ها، و تلمیحها، تشبیه ها، مجازها و استعاره ها به فراوانی و بیشتر از نثرمسجع استقاده شده است.خصوصیت دیگر که آن را از مختصات معنوی نثر فنی محسوب توان داشت وجود عناصر اغراض و معانی شعر در آن است. اگر عنصر خیال را از عناصر سازنده و مهم شعر می شناسیم، بدیهی است که صور خیال آن به وسیلهء همین تشبیه ها و تلمیح ها و مجازها و استعاره ها رنگ و شکل می گیرد و قابل توهم و تجسم می شود و در نثر فنی از این عوامل به فراوانی استفاده می شود. نخستین نمونه های نثر مصنوع و فنی، مربوط به اواسط قرن ششم هجری است و از آن زمان تا دوران مشروطیت کمابیش تداول و رواج داشته است. بهترین و هنرمندانه ترین نمونه ها مربوط به دو قرن ششم و هفتم است. قسمت هایی از کلیله و دمن نصرالله منشی، راحه الصدور راوندی، ترجمهء تاریخ یمینی جرفادقانی و قسمت عمد التوسل الی الترسل بهاءالدین محمد بغدادی، مقامات حمیدی، مرزبان نامهء وراوینی، تاریخ معجم فضل الله راجی قزوینی، منشات خاقانی، جهانگشای جوینی، نفثه المصدور محمد زیدری نسوی و تاریخ وصاف ادیب عبدالله شیرازی، به نثر فنی است.مرزبان نامه، نفثه المصدور و جهانگشای جوینی از نمونه های خوب نثر فنی و درهء نادره اثر میرزا مهدی خان استرآبادی (منشی نادرشاه) از حیث دشواری و صعوبت و صلابت، خارق العاده و حیرت انگیز است.
اسلاید ۱۱۵: اینک، در ذیل به ذکر یکی دو نمونه بسنده می کنیم و علاقه مندان را به اصل متن کتبی که برشمردیم، حوالت می دهیم:سپاس و ستایش مر خدای را جلّ جلاله که آثار قدرت او بر چهر روز روشن تابان است و انوار حکمت او در دل شب تار درفشان. بخشاینده ای که تار عنکبوت را سدّ عصمت دوستان کرد. جباری که نیش پشه را تیغ قهر دشمنان گردانید و بدایع ابداع در عالم کون و فساد پدید آورد و آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید و از برای هدایت و ارشاد، رسولان فرستاد تا خلق را از ظلمت جهل و ضلالت برهانیدند و صحن گیتی را به نور علم و معرفت آذین بستند و آخر ایشان در نوبت و اول در رتبت، آسمان حق و آفتاب صدق، سید المرسلین و خاتم النبیین و قائد الغر المحجلین ابوالقاسم محمد بن عبدالله … صلی الله علیه و علی عترته الطاهرین، برای عزّ نبوت و ختم رسالت برگزید … . (کلیله و دمنه، ص ۲)حمد و ثنایی که روایح ذکر آن چون ثنایای صبح بر نکهت دهان گل خنده زند، و شکر و سپاس که فوایح نشر آن چون نسیم صبا، جعد و طرهء سنبل شکند، ذات پاک کریمی را که از احاطت به لطایف کرمش، نطق را نطاق تنگ آمد؛ قدیمی که عقل به بارگاه کبریای قدمش، قدمی فراپیش ننهاد، بصیری که در مشکات زجاجی بصر، به چراغ ادراک، پرتو جمال حقیقتش نتوان دید. سمیعی که در دهلیز سمع از گنبد خانهء وهم و خیال، صدای منادی عظمتش نتوان شنید. زواهر علوی را با جواهر سفلی در یک رشته ترتیب وجود او کشید. نهاد آدم را که عالم صغری است از سلسل آفرینش در مرتب اخری، او انداخت… .درود و تحیات و سلام و صلواتی که از مهب انفاس رحمانی با نفحات ریاض قدس همعنانی کند بر روضهء مطهر و تربت معطر خواجهء وجود و نخبه و نقاوهء کل ماهو موجود، که رحمت از سدن خوابگاه استراحت اوست، و رضوان از خزان خلوت سرای سلوت او؛ رحمتش همه شب مشعل نور درفشاند، و رضوانش گرد نعلین به گیسوی حور افشاند، بر تعاقب ایام و لیالی، متتابع و متتالی باد.(مرزبان نامه، ج ۱، ص ۳ و ۴)
اسلاید ۱۱۶: انواع نظم
اسلاید ۱۱۷: نظم، در لغت به معنی به یکدیگر پیوستن و به رشته کشیدن دانه های جواهر و در اصطلاح سخنی است که موزون و مقفا باشد. در تداول، نظم را از روی تسامح به شعر نیز اطلاق می کنند، اما اساساً شعر با نظم فرق دارد و تفاوت آنها در این است که: شعر- طبق تعاریف قدما- «کلام موزون و مخیل» است، و بنابراین تعریف، مقفا بودن جزء ماهیت شعر نیست، و «نثر شعرگونه» یا «شعر منثور» هم می تواند وجود داشته باشد.طبق تعریف علمی و دقیق امروزی، شعر «گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد» و بنابراین تعریف، عناصر سازنده شعر عبارت است از: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقی و تشکیل؛ اما نظم، تنها، کلامی موزون و مقفاست و از عنصر عاطفه و تخیل بدور؛ بنابراین، نظم غیر شعر هم وجود دارد، نظیر نصاب الصبیان ابونصر فراهی در لغت، و الفی (هزار بیتی) ابن مالک در صرف و نحو عربی.ملک الشعرا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 