پاورپوینت کامل حجاب، عفاف و پاکدامنی ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حجاب، عفاف و پاکدامنی ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حجاب، عفاف و پاکدامنی ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از مطالب داخلی اسلاید ها

پاورپوینت کامل حجاب، عفاف و پاکدامنی ۱۵ اسلاید در PowerPoint

اسلاید ۴: چه لذتى دارد این حجاب! نمى ‏دانید؛ واقعاً نمى ‏دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش ‏رنگ ‏ترین زن ‏هاست را مى ‏زند. نمى ‏دانید؛ واقعاً نمى ‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و… راه مى ‏روید و صد قافله دل کثیف، همره شما نیست. نمی دانید چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه ‏اى مى‏ شوم و مى ‏پرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى ‏دهد؛ دوباره مى‏ پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش‏کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى ‏بیند. باز هم سؤالم بى‏ جواب مى‏ ماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مى‏ آیم. نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى ‏آیند تا لذت ببرند، ذره ‏اى به تو محل نمى‏گذارند. نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مى ‏زنید؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه‏ اى از زیبایى ‏هاتان، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیک ‏ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛ زیبایى از دست رفته‏ تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید. نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید. نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى کرم قلاب ماهى‏گیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید. نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى مى ‏بینى که مى ‏توانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را. نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مى ‏روید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید. نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد این حجاب! خدایا! لذتم مدام باد.

اسلاید ۵: جوانی از انصار در مسیر خود با زنی روبه رو شد. در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوش ها قرار می دادند، چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد و چشم خود را به او دوخت. هنگامی که زن از کنارش گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه می کرد، در حالی که راه خود را ادامه می داد، تا اینکه وارد کوچه تنگی شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه می کرد. ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزی استخوان یا قطعه شیشه ای که در دیوار بود، صورتش را شکافت. هنگامی که زن رفت، جوان به خود آمد و دید خون از صورتش جاری است و به لباس و سینه اش ریخته! با خود گفت: به خدا سوگند من خدمت پیامبر(ص) می روم و این ماجرا را بازگو می کنم. هنگامی که چشم رسول خدا(ص) به او افتاد، فرمود چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و این آیه را نازل کرد: «به مؤمنان بگو چشم های خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند. و فروج خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است، و به زنان با ایمان بگو، چشم های خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند.(نور-۳۰)وسایل الشیعه، ج۱۴، باب ۱۰۴، ح

اسلاید ۶: عطر پاکدامنی نقل شده است: مردی در مدینه بود که همیشه از او بوی خوش به مشام می رسید روزی شخصی علتش را از او پرسید . گفت : ای مرد ! داستان من از اسرار است و باید این سرّ ، بین من و خدای متعال باقی بماند . آن شخص او را قسم داد و گفت : دست از تو بر نمی دارم تا آن را بیان کنی . گفت : در اول جوانی ، بسیار زیبا بودم و شغلم پارچه فروشی بود . روزی زنی و کنیزی درِ دکان من آمدند و مقداری پارچه خریدند ؛ وقتی قیمت آن ها را حساب کردم ، برخاستند و گفتند : ای جوان ! این پارچه ها را تا منزل ما بیاور تا قیمت آن ها را تو بدهیم . من هم برخاستم و با ایشان به راه افتادم . وقتی رسیدیم ، ایشان داخل شدند و من مدتی بیرون ماندم . بعد از ساعتی ، مرا به داخل خانه دعوت کردند ؛ وقتی داخل خانه شدم ، دیدم آن منزل از فرش های نفیس و پرده های الوان و ظرف های قیمتی زینت شده است . مرا نشاندند و پذیرایی مفصلی کردند . بعد ، آن زن چادر از سر برداشت دیدم زنی بسیار زیبا و خوش اندام است که تا به حال مثل چنین زنی زا ندیده بودم . او خود را به انواع جواهرات و لباس های قیمتی و زیبا آراسته بود . آمد کنار من نشست و با ناز و کرشمه با من سخن گفت . بعد طعام آوردند ؛ سپس به من گفت : ای جوانمرد ! غرض من از خریدن پارچه ، به دست آوردن تو بود وقتی چشمم به او افتاد و مهربانی هایی از او دیدم ، شیطان وسوسه ام کرد . نزدیک بود عقل خود را از دست بدهم و دامنم آلوده شود . در این هنگام الهامی از غیب به من رسید و کسی این آیه را تلاوت کرد : ” و أمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفسَ عَنِ الهَوی فَإنَّ الجَنَّهَ هِیَ المَأوی؛ و اما کسی که از مقام پروردگار خویش ترسید و نفس خود را از هوا و هوس نهی کرد، بهشت جایگاه دائمی او خواهد بود . “

اسلاید ۷: در این هنگام لرزه ای بر بدنم افتاد و قاطعانه تصمیم گرفتم دامن پاک خود را به گناه آلوده نکنم . آن زن مشغول عشوه گری شد ؛ اما من توجهی به او نکردم و روی خوشی نشان ندادم . چون او مرا بی میل دید ، به کنیزان دستور داد چوب بسیاری آوردند ، دست و پای مرا محکم بستند و روی زمین انداختند . بعد از آن به من گفت : یا مرا به مرادم می رسانی یا تو را به هلاکت می رسانیم ؛ حال کدام را اختیار می کنی ؟ گفتم : اگر مرا قطعه قطعه کنی و به آتش بسوزانی ، مرتکب این عمل زشت نمی شوم و دامن خود را به گناه آلوده نمی کنم . آن ها طوری با چوب مرا زدند که خون از بدنم جاری شد . با خود گفتم : باید حیله ای به کار ببرم و خود را از دستشان نجات دهم . فریاد زدم : مرا نزنید ! دست و پای مرا باز کنید ، من راضی شدم . مرا باز کردند ، من هم راه دستشویی را از آنان سؤال کردم ، داخل شدم و خود را به نجاست آلوده کردم و بیرون آمدم . وقتی آن زن و کنیزان نزد من آمدند ، من هم با دست آلوده به طرف ایشان می رفتم و آنان می گریختند . در این هنگام وقت را غنیمت شمردم و فرار کردم ، آن گاه خود را به آبی رساندم ، جامه های خود را شستم و غسل کردم . ناگاه شخصی آمد لباس های نیکویی به من داد و من هم پوشیدم ، سپس بوی خوشی به من مالید و گفت : ای پرهیزکار ! چون تو پا بر نفس خود نهادی و از آتش روز جزا ترسیدی ، تو را از این بلا نجات دادیم . آن گاه گفت : دل خوش دار که این لباس ، هرگز کهنه و چرک نمی شود و این بوی خوش ، هرگز از تو برطرف نمی گردد . از آن روز تاکنون ، نه لباسم چرک شده و نه بوی خوش ، از بدنم برطرف گردیده است . منبع : خزینه الجواهر ؛ ص

اسلاید ۸: ببخشید آقا ! می تونم به خانومتون نگاه کنم؟ جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.