پاورپوینت کامل تعلیم و تربیت ۷۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تعلیم و تربیت ۷۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تعلیم و تربیت ۷۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از مطالب داخلی اسلاید ها

پاورپوینت کامل تعلیم و تربیت ۷۹ اسلاید در PowerPoint

اسلاید ۴: با اتکا بر فلسف تربیت در جمهوری اسلامی ایران و تعریف تربیت ، تربیت رسمی و عمومی این گونه تعریف شده است:«بخشی از جریان تربیت که به شکل سازمان دهی شده ، قانونی ، عادلانه ، همگانی و الزامی در مدرسه با محوریت دولت اسلامی و مشارکت فعال دیگر ارکان تربیت (خانواده ، مدرسه ، رسانه ها،سازمان ها و نهادهای غیر دولتی )صورت می پذیرد و با تاءکید بر وجوه مشترک (انسانی، اسلامی، ایرانی)- همراه با توجه به وجوه اختصاصی هویت متربیان (به ویژه هویت جنسیتی)- در پی آن است تا آنان ، مرتبه ای از آمادگی را برای تحقق حیات طیبه در ابعاد گوناگون فردی ، خانوادگی و اجتماعی به دست آوردند که تحصیل آن مرتبه ، برای عموم افراد جامعه لازم یا شایسته باشد» .تعریف تربیت رسمی و عمومی

اسلاید ۵: فلسفه تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایراننظام پاورپوینت کامل تعلیم و تربیت ۷۹ اسلاید در PowerPoint در کشور ما کم و بیش با مشکلات متعددی مواجه می باشد که اهم آنها عبارتند از :۱- مغایریت و ناسازگاری نسبی با مبانی و ارزش های و تعالیم تربیتی اسلام۲-بی توجهی به مقتضیات فرهنگی و ملی جامعه اسلامی ۳-عدم توانایی پاسخگویی نظام تربیت رسمی به نیازهای فردی واجتماعی متربیان ۴-عدم تعامل اثر بخشی نظام تربیت رسمی با سایر بخشهای فرهنگی و اجتماعی۵- فقدان جامعه نگری و دچار شدن به یکسو نگری ، اصلاحات جزیی و بخشی و حتی تغییرات صوری در فرایند سیاست گذاری و برنامه ریزی و اجرا ۶-فقدان ارتباط معنی دار و هم سویی میان کوشش های انجام یافته با همدیگر که نتیجه آن ناهماهنگی بین سیاست ها و برنامه های اصلاحی و…می باشد ۷- ضعف ارتباط مشخص با سیاست ها و آرمان ها و توسعه همه جانبه در چشم انداز دراز مدت کشور

اسلاید ۶: ۱- مجموع تدابیر و اقدامات تربیتی اساسا در چهار چوب فلسفه تربیتی مدون و بومی متناسب با جامعه اسلامی ایران تنظیم و سازماندهی نشده اند .۲- جریان تربیت رسمی و عمومی به عنوان بخش مسئول تحصیلات مدرسه ایی فاقد فلسفه خاص و مدون با خصوصیت اسلامی و ایرانی است . ۳- سازماندهی و گسترش نظام تربیت رسمی و عمومی بدون تکیه بر فلسفه ای مشخص و مدون با دو ویژگی اسلامی و ایرانی انجام یافته است .تدابیرواقدامات تربیتی جامعه ما با سه مسئله بینادی مواجه هستند

اسلاید ۷: ۱- تدوین فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی۲- فلسفه تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران ۳- تدوین رهنامه تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران برای مسائل ذکر شده سه راه حل معتبر و قابل اطمینان از طریق اهداف ذیل پیشنهاد شده است :

اسلاید ۸: فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی مبانی تفکر اسلامی، با تکیه بر تربیت اسلامی۱-مبانی هستی شناختی۲- مبانی انسان شناختی۳- مبانی معرفت‌شناختی۴- مبانی ارزش شناختی، مبانی دین شناختی)

اسلاید ۹: هر دیدگاه و نظریه تربیتی مشتمل بر شماری از گزاره‌های تجویزی (ناظر به تعریف، غایت، اهداف، اصول تربیت و یا تعیین محتوا، ابزار، روش‌ها، مراحل و دیگر عناصر و مولفه‌های تربیت) است که بر بنیاد مجموعه‌ای از گزاره‌های توصیفی با عنوان مبانی تربیت استوار می‌شوند.مبانی تربیت از هستی و موقعیت آدمی در هستی یعنی نسبت او با خالق هستی و دیگر موجودات، وضعیت مطلوب زندگی انسان و غایت آن، سرمایه‌ها، امکانات، توانایی‌ها و ظرفیت‌ها، ضعف‌ها و محدودیت‌ها و نیز از قوانین، سنت‌ها، ضرورت‌ها و شرایطی بحث می‌کنند که حیات انسان و نحوه تحول در آن را همواره تحت تاثیر قرار داده و تصویری از زندگی انسان و نحوه تحول آن به دست می‌دهند که براساس این تصویر، همه گزاره‌های تجویزی تربیت شکل می‌گیرند.اما می‌توان به طور کلی مبانی تربیت را، به لحاظ محتوا و نوع نقش آفرینی آنها، به سه بخش تقسیم کرد:۱- بعضی از مبانی تربیت از سنخ قضایای فلسفی و مدللی هستند که، به عنوان اموری مسلم و مفروض، از جهان‌بینی و نظام ارزشی معتبر و مقبول (یا به تعبیر دیگر از دین و فلسفه اجتماعی) جامعه به دست می‌آیند. از این گروه مبانی می‌توان در استنباط گزاره‌های مربوط به تعریف تربیت و بیان غایت، اهداف و اصول آن استفاده نمود. لذا این دسته گزاره‌ها از مهم‌ترین مبانی علوم تربیتی به طور عام و فلسفه تربیت به طور خاص به شمار می‌روند و باید آنها را مبانی اساسی تربیت نامید.۲- برخی دیگر از مبانی تربیت، گزاره‌های توصیفی- تبیینی یا تجویزی هستند که از علوم تجربی و کاربردی مرتبط با تربیت سرچشمه می‌گیرند (یعنی علوم دارای نتایج قابل آزمون توسط تجربه نظیر جامعه‌شناسی تربیتی، روان‌شناسی تربیتی، مدیریت آموزشی، برنامه‌ریزی درسی، تکنولوژی آموزشی و اقتصاد آموزش و پرورش که به آنها می‌توان علوم دیگری نظیر علوم سیاسی، زبان‌شناسی، مردم‌شناسی و حتی زیست‌شناسی و عصب‌شناسی را نیز افزود). هر چند برای تعیین و تجویز تفصیلی چگونگی تحقق انواع تربیت و تعیین جزئیات روش‌ها و برنامه‌های تربیتی، می‌توان و باید از این سنخ مبانی بهره‌مند شد (البته به شرط آنکه پیش فرض‌ها و مفروضات فلسفی و نتایج تجویزی آنها با مبانی و اصول اساسی تربیت- معتبر از نظر جهان‌بینی و نظام ارزشی مورد قبول جامعه ما- منافات نداشته باشند یا آنکه بتوانیم با نقد و تعدیل، تفسیر مجدد و بازپردازی مفاهیم و یافته‌های نظری این علوم- براساس التزام به مبانی و اصول اساسی یاد شده- به ترکیبی از این دستاوردها به صورت سازوار و سازگار با آن مبانی و اصول دست یابیم) لیکن علی‌الاصول نمی‌توانیم در تبیین فلسفی جریان- که به مباحث کلی و بنیادی مربوط به این جریان می‌پردازد- بر این گونه مبانی تکیه نمائیم. ۳- هم‌چنین، تحقق جریان تربیت در هر جامعه (به ویژه در اشکال رسمی آن) به لحاظ جنبه اجتماعی آن، به ناچار مستلزم پذیرش مجموعه‌ای از گزاره‌های معتبر (با ماهیت سیاسی یا حقوقی) است که در قالب قانون اساسی یا قوانین موضوعه مورد قبول قرار گرفته است و تبیین و تجویز نحوه تحقق تربیت یا الزام افراد حقیقی، شخصیت‌های حقوقی و نهادهای اجتماعی نسبت به رعایت حقوق و مسئولیت‌های تربیتی، تنها با فرض پذیرفتن این گزاره‌ها، قابل توجیه قانونی و اخلاقی می‌باشد و لذا باید این مجموعه گزاره‌ها را به مثابه مبانی سیاسی و حقوق تربیت قلمداد کنیم. در این خصوص نیز به نظر می‌رسد برای تبیین فلسفی تربیت (در معنای عام آن)، اتکا بر مبانی سیاسی و حقوقی تربیت موضوعی ضروری نباشد. هر چند ابتنا بر این مبانی سیاسی و حقوقی، نیز صرفاً در ذیل مبانی اسیاسی تربیت (یعنی به شرط ابتناء و یا سازگاری با آنها) امکان‌پذیر است.براساس آنچه گذشت اینک در نخستین بخش از فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی ایران، مجموعه‌ای مهمترین مبانی دسته نخست (مبانی اساسی تربیت) بیان می‌شود تا تبیین چیستی، چرایی و چگونگی تربیت در بخش‌های بعدی این مجموعه، بر حسب مورد، با استناد به آنها صورت پذیرد. بدیهی است که در فلسفه تربیتی جامعه اسلامی- یعنی کشوری که اکثریت افراد آن دین اسلام را به عنوان دین حق (بیانگر جهان‌بینی و نظام معیار) برگزیده‌اند و لذا نظام فکری، اعتقادی و ارزشی اسلام بر شئون مختلف زندگی مردم آن حاکم می‌باشد- برای شناخت مبانی اساسی باید بر دیدگاه اسلامی، تکیه نمائیم؛ زیرا گزاره‌های بنیادی برگرفته از نصوص دینی که به توصیف و تبیین حقیقت هستی (خدا و جهان)، انسان، معرفت آدمی و ترسیم نظام ارزش‌ها می‌پردازند، را نه تنها می‌توان در ذیل مبانی اساسی تربیت قرار داد، بلکه پس از قبول عقلانی اصل دین و براساس لزوم هماهنگی یافته‌های عقل (حجت درونی) با داده‌های وحی (حجت بیرونی)، باید مفاد تعالیم قطعی دین در این موارد را محور اصلی و مصباح حقیقی فهم این گروه از مبانی تربیت به شمار آوریم و بنابراین برای تبیین مبانی اسلامی تربیت براساس دیدگاه اسلامی باید از تعالیم بنیادی اسلام و معارف اصیل اسلامی بهره‌مند شویم؛ چنانچه در موارد لزوم (یعنی موضوعاتی که مستقیماً به هدایت دینی مربوط نبوده و با توجه به توانائی عقلانی بشر، متون دینی متکفل پرداختن به آنها نبوده‌اند) باید به اندیشه و تفکر استدلالی بشر مراجعه نمائیم که در این خصوص نیز با توجه به لزوم هماهنگی یافته‌های عقل با داده‌های وحی می‌توان از دستاوردهای دانش فلسفه با رویکرد اسلامی- یعنی دیدگاه مشهور بین فیلسوفان مسلمان (به ویژه پیروان حکمت متعالیه)- استفاده کرد که در عین تکیه بر برهان و استدلال، الهام گرفته از مفاد تعالیم اسلامی بوده و یا با مضامین آنها هماهنگ هستند. ۱- مبانی تربیت

اسلاید ۱۰: مجموعه قضایای مدللی که تبیین چیستی، چرائی و چگونگی تربیت براساس دیدگاه اسلامی با توجه به آنها صورت می‌پذیرد و از آموزه‌های وحیانی اسلام و معارف اصیل اسلامی و یا از تبیین‌های مدلل در دانش فلسفه با رویکرد اسلامی، به دست آمده باشند.البته به اقتضای صبغه‌ی عقلانی مباحث فلسفه تربیت، منظور از تبیین چیستی، چرایی و چگونگی تربیت براساس این مبانی، بیان استدلالی و مبرهن تعریف تربیت و ویژگی‌های آن، تعیین غایت و هدف کلی تربیت، توضیح انواع تربیت و عوامل و نهادهای سهیم و موثر در تربیت و بیان اصول کلی حاکم بر تربیت با توجه به این گزاره‌های معتبر (مسلم فرض شده و اثبات شده در جای خود) می‌باشد، به گونه‌ای که بتوان به لحاظ منطقی، در صورت اذعان به درستی و حقانیت این مبانی، بیان تجویزی آن مطالب را درباره تربیت امری مدلل و مستدل دانست. به بیان دیگر، انتخاب این مبانی (از بین تعداد قابل توجهی از گزاره‌های بیانگر جهان‌بینی و نظام ارزشی اسلام) با عنایت به نقش و جایگاهی است که قبول آنها می‌تواند در تبیین مدلل چیستی، چرائی و چگونگی تربیت براساس دیدگاه اسلامی داشته باشد و پذیرش آنها نیز (همچون دیگر مبانی تربیت) به صورت اصل موضوعیو با تکیه بر دلایل و شواهد معتبری است که در جای خود مطرح شده‌اند. بنابراین مسئله اصلی در باب مبانی اساسی تربیت، نه تعداد و نحوه بیان و دسته‌بندی آنها و نه چگونگی استدلال درباره حقانیت آنهاست، بلکه پرسش اساسی در این زمینه آن است که: «به فرض پذیرش این گزاره‌ها، آیا بر این اساس، تبیین مناسبی از تربیت و ویژگی‌های اساسی آن (غایت، هدف کلی، اصول و انواع تربیت و ….) صورت گرفته است؟ آیا این تبیین با مبانی موردنظر هماهنگی و سازگاری دارد و می‌توان- بهتر از سایر تبیین‌های انجام یافته- در جهت‌دهی و ساماندهی جریان تربیت و انواع آن بر چنین تبیینی تکیه کرد؟» تعریف و توضیح مبانی اساسی تربیت (در فلسفه تربیتی جامعه اسلامی) عبارتست از:

اسلاید ۱۱: ۱- مبانی هستی ‌شناختی ۲- مبانی انسان‌شناختی ۳- مبانی معرفت‌شناختی ۴- مبانی ارزش‌شناختی ۵- مبانی دین‌شناختی مبانی اساسی تربیت را می‌توان بر حسب موضوع به پنج بخش نسبتا مجزا به شرح ذیل تقسیم نمود:

اسلاید ۱۲: مقصود از مبانی هستی شناختی تربیت در این مجموعه، بخشی از مهمترین گزاره‌های توصیفی- تبیینی درباره حقیقت وجود و احکام کلی آن است که در مباحث جهان‌بینی اسلامی یا حوزه وجود شناسی فلسفه اسلامی- بطور مدلل و مبرهن مطرح شده یا مفروض قرار گرفته‌اند.۱-۱-۱) جهان هستی واقعیت داردوجود جهان مفروض است، یعنی جهان هستی مجموعه‌ای است به هم پیوسته از واقعیت‌های بس گوناگون که هیچ شک و تردیدی در اصل وجود آن راه ندارد. در آیات قرآن پذیرش این مبنا کاملاً مشخص و برجسته است و لذا در تعالیم اسلامی از انسان خواسته شده تا در شناخت خود و محیط خویش فارغ از پندارها و ذهنیات، هر چیز را همانطور که هست، با همه خصوصیات واقعیش، با همه بعدهای مختلف و پیوستگی‌ها و وابستگی‌هایش بشناسد.۱-۱-۲) هستی به طبیعت منحصر نیست.جهان آفرینش عظیم، گسترده و بیکران است و آنچه از آن تاکنون شناخته شده ذره‌ای کوچک از جهان‌ بی‌نهایت است. در ورای طبیعت و هستی مادی (عالم طبیعت)- که علیرغم گستردگی اعجاب‌انگیز ظاهری آن دارای محدودیت‌های فراوان (به لحاظ پایان‌پذیری و ناپایداری، وابستگی و …) می‌باشد- سطح بالاتری از هستی و عوالم دیگری (عالم مثال و عالم عقل، عالم ملکوت و جبروت و یا عالم عرش و کرسی) و موجوداتی غیرمحسوس (نظیر روح، ملائکه، جن و شیطان) نیز وجود دارد. براین اساس جهان هستی، مجموعه‌ای از عالم غیب و عالم شهادت است که جهان شهود مرتبه نازله‌ای از واقعیت‌های عالم غیب است. لذا تصویر طبیعت‌گرایانه و صرفاً مادی از هستی مردود است.۱-۱-۳) خداوند مبدا و منشا جهان هستی و مالک، مدبر و رب حقیقی همه موجودات عالم است.حقیقت هستی در ذات خود، همان واجب‌الوجود است. اصل تمام موجودات و مقوم آنها خداوندی است که از هر کمال، بالاترین مرتبه‌اش را دارد و از هر گونه عیب و نقص و فقر و نیاز، پیراسته است. او موجودی است فراتر از زمان و مکان، دانا و توانای مطلق، بخشنده‌ی پرمهر و در عین حال دادگری سخت کیفر لذا هستی تمام موجودات- اعم از مادی و غیرمادی- در ارتباط با واجب‌الوجود و در ظل وجود او واقعیت پیدا می‌کند. همه موجودات معلول واجب‌الوجودند، از این رو هویتی مستقل از علت خویش ندارند؛ بنابراین موجودات جهان نباید به منزله واقعیت‌های منفصل و مستقل از ذات واجب‌الوجود تلقی شوند بکله وجود آنها عین صدور از واجب‌الوجود و عین ربط به اوست در واقع همه موجودات صرفا به مثابه آیات حقیقت وجود- خدای متعال- به شمار می‌آیند. یعنی موجوات هستی تطورات و شئون حقیقت وجودند که در ذات خویش نمود و نشانه اویند. اعتراف به این حقیقت که آنچه هست، صرفا نمود و آیه‌ای از خداوند است و مالکیت حقیقی و تدبیر و اداره همه موجودات عالم منحصر به اوست توحید نام دارد.۱-۱-۴) آفرینش هستی غایتمند بوده و خداوند غایت همه موجودات است.جهان هستی به حق و عدل وجود یافته و بیهوده آفریده نشده است و از آفرینش هستی، غایت و غرضی حکیمانه در کار بوده است. خدا خود غایت هستی است.بنابراین جهان، افزون بر این که ماهیت از اویی دارد، به سوی او نیز در حرکت است و غایت تمام مراتب وجود اوست. ۱-۱-۵) خداوند خیر بنیادین هستی است و همه موجودات عالم را به سوی کمال شایسته آنها هدایت می‌کند.هر بهره وجودی که موجودات از آن برخوردارند، از خدا نشات یافته و خداوند علاوه بر آن که خیر و کمال محض است، منبع هر خیر و کمال نیز است، از این رو خیر امری وجودی و مطلق می‌باشد، اما شر امری عدمی و نسبی است که در صورت عدم تجلی، تعین می‌یابد. همه پدیده‌های جهان‌ هستی از هدایت الهی برای حرکت به سوی مقصد و غایت آفرینش برخوردارند یعنی خداوند به هر موجودی آنچه نیاز او شایسته و بایسته او بوده اعطا کرده و مقصدی مشخص برای او در نظر گرفته و او را برای رسیدن به مقصد بطور کامل تجهیز نموده است (هدایت تکوینی عام همه موجودات عالم بصورت طبیعی و یا غریزی) ۱-۱- مبانی هستی شناختی (صفحه اول)

اسلاید ۱۳: ۱-۱-۶) در جهان هستی در عین وحدت، کثرت وجود دارد. (وحدت در کثرت و کثرت در وحدت)در جهان هستی، به عنوان یک حقیقت واحد، از طریق کمال و نقص یا شدت و ضعف مراتب هستی، تمایز حاصل می‌گردد و کثرت به وجود می‌آید. یعنی، در خارج اساساً یک حقیقت واحد داریم، که از آن به حقیقت وجود تعبیر می‌گردد، ولی در این حقیقت از طریق کمال و نقص و شدت و ضعف و از طریق تفاضل، تمایز به وجود آمده و بدین گونه حقایق وجودی و واقعیات خارجی متکثر و گوناگونی حاصل شده‌اند. لذا حکمت الهی اقتضاد کرده بین موجودات عالم از نظر کمال و نقص و وجدان مراتب وجود و فقدان آن، و قابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن اختلاف باشد بنابراین وجود یک حقیقت شخصی واحد صاحب مراتب (امری تشکیکی) است که به اطوار گوناگون و مراتب متفاضل تجلی می‌کند. اختلاف مراتب وجود ناشی از شدت و ضعف (کمال و نقص/ غنی و فقر) و یا تقدم و تاخر در وجود است. برخی مراتب وجود بر بعضی مراتب دیگر متقدمند. اصل حقیقت وجود که از هر جهت واحد است در تمام مراتب وجودات امکانی، ظهور و تجلی دارد و از تجلیات پی در پی حقیقت وجود، عالم پدیدار گشته است. هر چند مراتب وجود- بخاطر حدود و نقایصی که دارند و متضمن صفاتی هستند که وجود واحد حقیقی از آنها منزه است- با حقیقت واحد وجود متفاوتند. در نتیجه اختلاف موجودات در صفات و کمالات، به اختلاف مراتب وجودی آنها بازگشت می‌کند. ۱-۱-۷) بر هستی، نظام علت و معلول و سبب و مسبب، حاکم است.جهان در کل، معلول فعل حق تعالی است، در عین حال رابطه‌ای علی بین پدیده‌ها و اجزای جهان برقرار است. بر این اساس می‌توان گفت که هستی یک کل است که اجزای آن در تعامل با یکدیگر هستند. به بیان دیگر جهان دارای نظام متقن سبب و مسببی است و فیض الهی و قضا و قدر حق تعالی از مسیر اسباب و علل، در جهان ساری و جاری می‌شود بنابراین در نظام تدبیر جهان هر چند هیچ کس و هیچ چیز بطور مستقل از تدابیر و اراده الهی دخالتی ندارد (لا موثر فی الوجود الا الله) اما خداوند خود چنین مقرر فرموده که در نظام تکوین و تشریع، برخی موجودات محسوس (علل و عوامل طبیعی و انسانی) و یا نامحسوس (فرشتگان، شیاطین و جن) بنابر اذن خداوند و در چهارچوب اراده او دخیل باشند، البته همین نظام نیرومند سبب و مسبب و علت و معلول نیز مقهور اراده و مشیت خداوند و همان خدای سبب‌ساز می‌تواند سبب سوز نیز باشد. (امکان وقوع معجزه و کرامت توسط انبیاء و اولیاء و یا تغییر در تقدیر موجودات به اذن الهی از طریق اسبابی غیرطبیعی و معنوی نظیر صدقه، دعا، توسل و شفاعت)۱-۱-۸) جهان طبیعت در شدن و دگرگونی و حرکت مداوم است.جهان طبیعت، برخلاف ظاهر ثابت آن، واقعیتی ساکن، جامد و لایتغیر نیست. بلکه موجودات جهان ما اموری پیوسته متغیر، متحول و ناپایدار می‌باشند و همواره در حال شدن و صیرورت (دگرگونی)- حرکت مدام به سوی خدا- هستند. این دگرگونی دائمی جهان طبیعت هم در ذات و هم در عرض آن رخ می‌دهد (نظریه حرکت جوهری). بنابراین تمامی اجزای هستی مادی در سطوح و مراتب مختلف وجود، در ذات خود در حرکت می‌باشند و سیر تکاملی خود را طی می‌کنند.۱-۱-۹) هستی دارای نظام احسن می‌باشد و اراده و سنن الهی بر جهان حاکم است.جهان هستی که نظام احسن است، براساس اراده و سنن الهی اداره می‌شود، خواست او بر همه جهان حکومت و تسلط دارد (قضا)؛ دیگران، هر چه و هر که باشند فقط در چهارچوب و محدوده‌ای حرکت می‌کنند که خداوند به عنوان قلمرو کار و اراده آنها معین کرده است چرا که او برای هر چیز، محدوده‌ای معین کرده است (قدر). آزادی و اختیار انسان نیز به همین سبب، در حدودی است که مشیت خدا بر آن قرار گرفته است. بنابراین تاثیر اراده و مشیت انسان در عالم و هستی خویش و دیگران نیز به هر حال محدود است و نه انسان و نه هیچ موجود دیگر نمی‌تواند و نباید خود را فرمانروای مطلق و بی‌منازع، حتی در منطقه‌ای محدود بدانند.۱-۱-۱۰) جهان طبیعت و همه واقعیت‌های آن (دنیا) اموری محدود، پایان‌پذیر و فناشدنی هستند.تمام پدیده‌های عالم طبیعت و همه اشخاص و اشیائی که در این جهان هستند سرانجام زائل و فانی می‌شوند و حیات همه موجودات عالم طبیعت دارای اجل بوده و به مرگ و فنا منتهی می‌شود تا زمینه رستاخیز عظیم (آخرت) فراهم شود. ماهیت و حقیقت دنیا برای آخرت است و عمر دنیا در برابر آخرت روز یا ساعتی بیش نیست. کیفیت حیات دنیا نیز در مقابل حیات آخرت امری قابل مقایسه و درک برای انسان نمی‌باشد بنابراین علاوه بر انسان و امور انسانی، عمر دنیا و امور طبیعی نیز در زمان مشخص پایان خواهد پذیرفت. ۱-۱- مبانی هستی شناختی (صفحه دوم)

اسلاید ۱۴: مراد از مبانی انسان شناختی، در ذیل مبانی اساسی تربیت، آن دسته از گزاره‌های توصیفی- تبیینی مدلل درباره واقعیت وجود انسان است که از متون معتبر اسلامی یا معارف اصیل اسلامی و یا از مباحث فلسفه اسلامی (علم‌النفس فلسفی) استخراج شده‌اند و باید آنها را به لحاظ نقش محوریِ تبیین و ترسیم سیمای انسان در هر نظریه فلسفی تربیت، سنگ بنای اصلی هر گونه تبیین و تجویزی از چیستی حقیقی تربیت، براساس رویکرد اسلامی دانست.۱-۲-۱)انسان موجودی مرکب از جسم وروح (به عنوان دو حیثیت در هم تنیده وبا هم مرتبط) است.وجود انسان علاوه بر داشتن جنبه‌ای مادی (جسم یا بدن)، دارای وجهی غیرمادی (روح) می‌باشد. روح از بدن بیگانه نیست و انسان از دو حقیقت بیگانه ترکیب نشده است، بلکه به رغم تفاوت‌های اساسی، ارتباطی وثیق (تاثیر متقابل) میان این دو جنبه برقرار است. رابطه روح و بدن رابطه‌ای بنیادین، عمیق و در اصل هستی است (نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء) به این معنا که ماده جسمانی بر پایه حرکت اشتدادی وجود در ذات و جوهر خود کامل می‌گردد و دارای درجه‌ای از وجود می‌شود که به حسب آن درجه غیر مادی و غیر جسمانی شده و آثار و خواص روحی از قبیل اندیشه، اراده، عواطف و انفعالات مربوط به آن درجه و مرتبه از وجود است. لذا در حقیقت بدن و روح مراتب یک وجود شخصی واحد و متصل به هم می‌باشند که این دو وجه و جنبه وجود انسان دارای تاثیر و تاثر مداوم و متقابل بر یکدیگر می‌باشند.۱-۲-۲) حقیقت انسان، روح او و کمال و جاودانگی آدمی نیز به کمال و بقای آن مربوط است.حقیقت انسان- از آن جهت که انسان است- همان روح او است که امری غیرمادی (مجرد از خصوصیات ماده) و موضعی باقی (فنا ناپذیر) می‌باشد. مخاطب خداوند، روح و نفس انسان است که از امر خداوند نشأت گرفته و حیاتش پس از مرگ در عالم برزخ و عالم آخرت تداوم می‌یابد. از این رو کمال حقیقی بشر (نیز از آن حیث که انسان است)، به تکامل همین جنبه از وجودش باز می‌گردد.۱-۲-۳) انسان دارای فطرت الهی است که قابل فعلیت یافتن، شکوفایی و یا فراموشی می‌باشد.انسان دارای فطرت (خلقت خاص) ربوی است فطرت، سرشتی الهی در وجود آدمی است یعنی آدمی معرفت و گرایش اصیل (غیراکتسابی) نسبت به مبداء عامل هستی دارد این فطرت قابلیت بر انگیختن و بسط داشته و همچنین می‌تواند به فراموشی سپرده شود. فطرت در جنبه معرفتی آن، معرفت حضوری انسان به خداست و در بعد گرایش میل به پرستش، حقیقت‌جویی، فضیلت‌خواهی و زیبایی دوستی از اهم گرایش‌های فطری انسان است. فطرت مفهومی است که معمولاً در برابر جنبه طبیعی بشر به کار گرفته می‌شود در حالی که طبیعت انسان ناظر به نیازها و تمایلات مربوط به ویژگی‌ها و تطورات جسمانی او است، فطرت که در هر حال شامل شناخت‌ها و گرایش‌های متعالی (و غیر اکتسابی) است همواره در انتظار تحقق خارجی و ظهور و توسعه (شکوفایی) می‌ماند. آزادی- به عنوان دیگر ویژگی‌ خداداد نفس ناطقه انسان- سبب می‌شود پس از الهام فجور و تقوی، این بنیاد مشترک هویت آدمی، فعلیت یابد. پس انسان فطرت الهی را یا تثبیت می‌کند و توسعه می‌دهد یا به فراموشی می‌سپرد، اما فطرت هیچگاه قابل از بین رفتن نیست بلکه وجود فطرت الهی در انسان زمینه بسیار مساعدی است که می‌تواند به همه شناخت‌ها، گرایش‌ها و اعمال وی جهت والای الهی دهد و در صیرورت اختیاری آدمی به موجودی والا، ممتاز، هدفدار و جهت‌دار نقش اصلی را ایفاد کند.۱-۲-۴) انسان در نظام آفرینش دارای کرامت و ارزش ذاتی است.انسان دارای دو نوع کرامت ذاتی یا هستی شناختی و کرامت اکتسابی یا ارزش شناختی است. مقصود از کرامت ذاتی آن است که خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده است که در مقایسه با بسیاری از موجودات دیگر از لحاظ وجودی از امکانات و مزایای بیشتری برخوردار است. این نوع کرامت، حاکی از عنایت ویژه خداوند به نوع انسان است و به همین دلیل هم خود آدمی و هم دیگران باید پاسدار این سرمایه الهی و ارزشمند باشند. اما کرامت اکتسابی در پرتو ایمان و عمل صالح و تقوا (و در حقیقت با صیانت از همان کرامت ذاتی و خداداد) به دست می‌آید و از آنجا که محصول سعی و تلاش آدمی می‌باشد، معیارهایی ارزش انسان و ملاک تقرب او در پیشگاه خداوند است. ۱-۲-۵) انسان موجودی آزاد و صاحب اختیار است، که این آزادی را خدا به او داده است. ذات نامتعین انسان، به او امکان صیروت در جهات مختلف هدایت و ضلالت را می‌دهد. این امر نشانگر آزادی آدمی و حرکت اختیاری اوست. لذا در گستره زندگی با فراهم آمدن تجربه‌های علمی مختلف و افزایش قدرت ارزیابی، می‌توان از انسان به عنوان موجودی آزاد (دارای قدرت انتخاب و اختیار) سخن گفت به گونه‌ای که علم و عقل نیز از مبادی آزادی و اختیار انسان محسوب می‌شوند. قرآن بر آزادی انسان تصریح دارد و بر انتخابگری او تاکید می‌نماید. آزادی مقتضای ناتمامی و عدم تعین هویت آدمی است. مقام نامعلوم انسان در سلسله مراتب وجود، عرض عریضی برای حرکت او فراهم آورده و سبب گشته تطورات آدمی در همه مراتب وجودی موجودات امکانات تحقق داشته باشد، البته انسان در عین حالی که محکوم جبر مطلق نیست، در نظام هستی، آزاد مطلق (رها از هر گونه قانون و قاعده و تکلیف) نیز نمی‌باشد زیرا آزادی به معنای نفی کامل تاثیر علل و عوامل بیرونی و درونی و نفی قانون علیت بر اعمال آدمی و آثار آن نبوده، بلکه آزادی، مبنای اختیار و اساس هر گونه تکلیف و مسئولیت‌پذیری انسان است؛ چرا که بدون فرض این عنصر، سخن از پاداش و عقاب بی‌معنا است و اصولاً هر گونه تکاملی که برای انسان حاصل شود در اثر اعمال اختیاری و آزادانه آدمی است.۱-۲-۶) آفرینش انسان هدفمند و در هماهنگی کامل با غایت هستی است. چون انسان آفریده خداست پس غایت زیست انسانی نمی‌تواند فارغ از غایت آفرینش باشد و غایت آفرینش انسان، باید با غایت آفرینش جهان هماهنگ باشد. زیرا زیست آدمی در جهان و وابسته به آن است. او در خلا بسر نمی‌برد و لذا هر گونه داعیه استقلال و انفکاک بشر به عنوان ادعایی سبک‌سرانه محکوم به شکست می‌باشد. بودن در جهان به معنی همراهی و توافق با هستی و از قانون سراسری آن و حرکت عمومی آن بازنماندن و به سوی مقصد انتهایی آن ره پیمودن است. از این رو قرآن کریم هم درباره جهان و هم درباره انسان تعبیر «الی الله المصیر» را بکار می‌برد دستیابی به غایت هستی هدف اساسی آدمی می‌باشد، اما رسیدن به این هدف، با توجه به نیروی اراده و اختیار در آدمی؛ مستلزم حرکت تعالی‌جویانه و اختیاری انسان از مراتب فرودین زندگانی به سوی حق متعال (خدا) می‌باشد، این حرکت، نیازمند تلاش و کوشش مستمر و تعهد نسبت به ارزش‌های متعالی است و لازمه تداوم آن ایمان و عمل است. کسب معارف و حقایق و اعمال فاضله انسانی، موجب اشتداد وجود آدمی شده و او را در رسیدن به غایت هستی یاری می‌دهد.۱-۲-۷) وجود انسان همواره در حال شدن، حرکت و دگرگونی است.انسان موجودی همواره در حال حرکت و صیروت می‌باشد منظور از این حرکت، تغییر پیوسته نفس- به مثابه یک وجود واحد دارای مراتب- و خروج دائمی آن از قوه (استعدادهای بالقوه) به فعلیت می‌باشد. آدمی در ضمن این تغییر مستمر، می‌تواند اشتداد وجودی یابد. با این که حرکت نفس از الگوی تعریف شده‌ای برای تغییرات در مراتب نفس نباتی و حیوانی تبعیت می‌کند و حرکت نفس در مرتبه انسانی، امری از پیش تعریف شده نیست بلکه وابسته به اراده و انتخاب وی و از این رو موضوعی نامتعین است. منظور از نامتعین بودن حرکت نفس انسانی، بی‌جهتی آن نیست، بلکه مقصود این است که جهت این حرکت گرچه در مراتب پایین معین و اجباری است ولی در مراتب انسانی آن، موضوعی اجباری، از پیش تعریف شده و معین نیست.۱-۲-۸) انسان موجودی دارای استعدادهای طبیعی متنوع و قابل رشد و تعالی مداوم است.با توجه به حرکت اختیاری و همیشگی نفس آدمی از یکسو و وجود توانائی‌های طبیعی خداداد و بالقوه گوناگون در افراد بشر از سوی دیگر، هر شخص می‌تواند این استعدادها را فعلیت بخشیده و (در صورت همسوئی آنها با غایت حقیقی زندگی) به کمالاتی دست یابد. اگرچه حرکت نفس بر اساس آزادی ذاتی انسان، متوجه جهتی متعین و از پیش تعریف شده نیست و ادبار و اقبال‌های فراوانی دارد. بنابراین می‌توان گفت استعدادهای طبیعی و سرشار انسان در همه ابعاد و همواره، قابلیت فعلیت یافتن و رشد و تعالی را دارد. اما این قابلیت مداوم آدمی باید در جهت هدف غائی زندگی انسان و کمال او جهت‌دهی شود. توجه به این امر تاکید بر لزوم هدایت و جهت‌دهی حرکت اختیاری آدمی در طول عمر است. هدایت ویژه آدمی توسط خداوند (بعثت انبیاء و ارسال کتاب برای هدایت بشر) نیز از جمله برای کشف و رشد متعادل استعدادهای طبیعی آدمی (و پیشگیری از انحراف آنها از این مسیر) بوده و ضرورت این راهنمائی خاص نیز با فرض پویایی و بالندگی مداوم او در فعلیت بخشیدن به این استعدادها، قابل درک است.۱-۲-۹) انسان بر حسب فطرت و آفرینش، جویای همه مراتب کمال (تا حد بی‌نهایت) است.انسان نه تنها خود را دوست دارد، بلکه در درون خویش شوق و میلی فطری به سوی کمال و تعالی خود می‌یابد (حب کمالات از شوون حب ذات است). انسان به دلیل آنکه کمالش را دوست دارد، اراده می‌کند تا هر عملی را انجام دهد که به نظرش در تکامل او نقشی مثبت داشته باشد. لذا این اراده، در واقع تبلور یافته همان حب ذاتی آدمی به خود و اشتیاق نسبت به تعالی مداوم آن است. یکی از ویژگی‌های این میل و شوق فطری نیز، نامتناهی بودن آن است یعنی آدمی خواهان کمال مطلق است. البته کمال طلبی آدمی دارای مراتبی است که حرکت در این مسیر، از کمالات طبیعی آغاز می‌گردد و به سوی مراتب بالاتر به پیش می‌رود. بنابراین هم توجه به کمالات طبیعی (نظیر نیازهای جسمانی و تلاش جهت برآورده کردن آنها به صورت معقول) ضرورت می‌یابد و هم توقف در این مرتبه امری ناسازگار با فطرت بی‌نهایت طلب انسان می‌باشد.۱-۲-۱۰) انسان موجودی اجتماعی است و شخصیت و زندگی او تا حدی قابل توجه، متاثر از شرایط اجتماع می‌باشد.انسان به دلیل نیازمندی و یا کمال‌جویی ونیز به لحاظ ساختار آفرینش، موجودی اجتماعی است. هویت و ساختار شخصیت او تا حد قابل توجهی (به خصوص در آغاز زندگی) در عرصه زندگی اجتماعی ساخته و پرداخته می‌شود. یعنی بینش و منش انسان از نظام فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اجتماع تاثیر می‌پذیرد، هر چند این تاثیر هرگز بدان پایه نیست که او را به صورت تابعی مطلق از وضع محیط اجتماعی درآورد، بلکه آدمی می‌تواند با شناخت جامعه و قوانین حاکم بر تحولات اجتماعی و عمل مناسب، بر محیط و نظام جامعه تاثیر گذارد. در این باره قرآن کریم در آیات متعدد ضمن اشاره به واقعیت تاثیرپذیری بسیاری از انسان‌ها از محیط اجتماعی، با توجه به وجود اختیار و اراده در انسان، بر مسئولیت آدمی در برابر اجتماع تاکید نموده و در برخی آیات به تغییر شرایط حاکم بر هر جامعه در صورت تحول افراد آن، به مثابه سنت الهی تصریح کرده است.۱-۲-۱۱) انسان در تکوین و تحول هویت ناتمام و پویای خود، نقش اساسی دارد.انسان با داشتن فطرت الهی به عنوان زمینه و سرمایه اولیه و با برخورداری از استعدادهای طبیعی و با تاثیرپذیری نسبی از عوامل محیطی و اجتماعی، در اثر تجربه (یعنی مواجهه اختیاری با موقعیت‌های مختلف) به تدریج واقعیتی شخصی و سیال می‌یابد که از آن با عنوان هویت (شاکله در تعبیر قرآن) یاد می‌شود. هویت، واقعیتی تدریجی، انعطاف‌پذیر و ناتمام است که با صیرورت اشتدادی انسان و حضور فعال او در صحنه‌های گوناگون شخصی و اجتماعی زندگی و در طول حیات دنیوی تکوین و تحول و در حیات اخروی تداوم می‌یابد. بنابراین تحقق و تحول هویت بیش از هر چیز به جریان منحصر به فرد زندگی هر شخص و اراده و اعمال اختیاری خود او وابسته است. یعنی هر شخص در صورت‌بندی یا تعیین و تغییر هویت خویش بطور نسبی- نه مطلق- از آزادی (تکوینی) برخوردار است و لذا می‌تواند هویت خویش را چنانکه می‌خواهد (در جهت غایت حقیقی زندگی انسان یا برخلاف آن جهت) شکل دهد و متحول سازد، البته تکوین و تحول هویت تاثیرات پیش رونده‌ای بر اعمال و کوشش‌های فرد در آینده دارد ۲-۱مبانی انسان شناختی صفحه اول

اسلاید ۱۵: ۱-۲-۱۱) انسان در تکوین و تحول هویت ناتمام و پویای خود، نقش اساسی دارد.انسان با داشتن فطرت الهی به عنوان زمینه و سرمایه اولیه و با برخورداری از استعدادهای طبیعی و با تاثیرپذیری نسبی از عوامل محیطی و اجتماعی، در اثر تجربه (یعنی مواجهه اختیاری با موقعیت‌های مختلف) به تدریج واقعیتی شخصی و سیال می‌یابد که از آن با عنوان هویت (شاکله در تعبیر قرآن) یاد می‌شود. هویت، واقعیتی تدریجی، انعطاف‌پذیر و ناتمام است که با صیرورت اشتدادی انسان و حضور فعال او در صحنه‌های گوناگون شخصی و اجتماعی زندگی و در طول حیات دنیوی تکوین و تحول و در حیات اخروی تداوم می‌یابد. بنابراین تحقق و تحول هویت بیش از هر چیز به جریان منحصر به فرد زندگی هر شخص و اراده و اعمال اختیاری خود او وابسته است. یعنی هر شخص در صورت‌بندی یا تعیین و تغییر هویت خویش بطور نسبی- نه مطلق- از آزادی (تکوینی) برخوردار است و لذا می‌تواند هویت خویش را چنانکه می‌خواهد (در جهت غایت حقیقی زندگی انسان یا برخلاف آن جهت) شکل دهد و متحول سازد، البته تکوین و تحول هویت تاثیرات پیش رونده‌ای بر اعمال و کوشش‌های فرد در آینده دارد ۱-۲-۱۲) هویت آدمی در دو وجه فردی و جمعی و در انواع و جنبه‌های مختلف قابل تحقق می‌باشد.هویت آدمی، دو وجه فردی و جمعی دارد. وجه فردی ناظر به بعد اختصاصی وجود انسان (شخصیت منحصر بفرد او) و وجه جمعی ناظر به بعد مشترک زندگی انسان با دیگر انسان‌هاست. وجه فردی، به دلیل برخورداری انسان از عقل و فطرت و اراده و اختیار، او را از مقهور شدن و مستحیل شدن در جمع دور می‌کند و وجه جمعی، او را در جریان پیوند و داد و ستد با دیگران و احساس هم‌هویتی با آنان قرار می‌دهد. ولی این داد و ستد، به نحوی است که اراده آدمی از او سلب نمی‌گردد. بر این اساس، تبیین صرفا فردگرایانه از هویت و یا تحلیل جامعه‌شناختی محض از روند تکوین و تحول هویت مورد تایید نیست. همچنین هویت دارای انواع و لایه‌های مختلف می‌باشد که این انواع در شخص واحد در عین تمایز نسبی، هم‌پوشی نیز دارند. مهمترین انواع هویت در وجه جمعی آن، عبارتند از:هویت انسانی (جهانی)، هویت دینی/مذهبی، هویت ملی، هویت قومی، هویت خانوادگی، هویت جنسی/ جنسیتی و هویت حرفه‌ای. تحقق هویت از دیگر سو، امری دارای ابعاد و جنبه‌های مختلف با توجه به شئون گوناگون حیات انسان است. گرچه این جنبه‌ها استقلال ذاتی از همدیگر ندارند و در جریان تکوین و تعالی، در تعامل با یکدیگر می‌توانند موجودیتی یکپارچه و وحدت‌یافته را تشکیل دهند. به سخن دیگر هویت، حقیقت واحدی در عین کثرت است. البته در میان این جنبه‌ها، هویت دینی/مذهبی (ناظر به معرفت حق تعالی و ایمان- انتخاب آگاهانه و آزادانه نظام معیار الهی- و برقراری ارتباط با او در همه شئون زندگی) می‌تواند نقش محوری داشته و وحدت‌بخش تمامی جنبه‌های هویت باشد.۱-۲-۱۳) معرفت،میل،باور، اراده و عمل مداوم، عناصر اصلی تکوین و تحول هویتی می‌باشند.هویت به طور کلی برآیند مجموعه‌ای از بینش‌ها، باورها، گرایش‌ها و اعمال و صفات می‌باشد و از این رو نه تنها امری ثابت و از پیش تعریف شده نیست بلکه حاصل تلاش و توفیق شخص و البته تا حدودی متأثر از شرایط اجتماعی است. انسان به عنوان موجودی در نظر گرفته می‌شود که می‌تواند با تکیه بر فطرت و استعدادهای طبیعی خود و با استفاده از عقل و نیروی اختیار و اراده خویش، به معرفت و بینش دست یابد، معرفت ایجاد شده می‌تواند زمینه میل و گرایش را در فرد فراهم سازد، بینش و گرایش درونی، زمینه باور (ایمان) و تکوین اراده (تصمیم معطوف به عمل) را در آدمی فراهم می‌آورد و با عمل و تکرار آن، بتدریج هویت فرد شکل می‌گیرد. همین امور نیز در هر گونه تحول هویت- پس از تکوین اولیه آن- نقش آفرین است.۱-۲-۱۴) انسان همواره در موقعیت می‌باشد و می‌تواند آن را درک کرده و تغییر دهد.انسان در طی زندگی خود همواره در موقعیت خاصی بسر می‌برد. منظور از موقعیت ، وضعیت و نسبت مشخص و پویایی است که درک و تغییر آن حاصل تعامل پیوسته فرد به عنوان عنصری آگاه، آزاد، فعال و قابل اعتماد، با گستره‌ای از جهان هستی (واقعیت‌های ماوراء طبیعت، طبیعت و جامعه) در محضر حق متعال- به عنوان مبداء و منتهای هستی و حقیقتی برتر (فرا موقعیت)- می‌باشد. اگر این گونه تعامل ناظر به وجه اختصاصی و منحصر به فرد وجود آدمی باشد، می‌توان از درک و تغییر موقعیت ویژه فرد سخن گفت که به تکوین و تحول وجه فردی هویت می‌انجامد و در صورت تعلق این تعامل به جنبه مشترک وجود فرد (با دیگران)، درک و تغییر موقعیت مشترک به تکوین و تحول وجه جمعی هویت منجر می‌گردد. لذا این تعامل از سویی موجب تغییر مداوم مرتبه وجودی آدمی و در نتیجه تکوین و تحول پیوسته هویت فرد گشته و از دیگر سو به خلق مداوم موقعیت‌های جدید می‌انجامد. البته با توجه به آزادی و اختیار آدمی، ممکن است که درک و تغییر موقعیت به صورت شایسته انجام پذیرد (یعنی به وجهی که موجب تکوین و تعالی هویت انسان و تحقق غایت حقیقی زندگی- قرب الهی- شود) که در این صورت باید از درک درست موقعیت خویش و عمل مداوم برای بهبود آن سخن گفت که مستلزم معرفت خود و اعتماد به نفس- به عنوان شناسنده و اصلاح کننده موقعیت- و نیز معرفت و باور به خداوند- به مثابه حقیقت برتر فرا موقعیت- و کشف و برقراری نسبت عناصر موقعیت با خداوند متعال به مثابه مبدا و مقصد هستی می‌باشد. ولی در عین حال امکان دارد که انسان موقعیت واقعی خود (نسبت خویش با عناصر مختلف هستی در محضر حق متعال) را به درستی درک نکند یا در تغییر مناسب آن (متناسب با غایت حقیقی زندگی) تلاش شایسته به عمل نیاورد.۱-۲-۱۵) انسان به منزله موجودی عامل، با عمل (آگاهانه و اختیاری) خود، در درک و تغییر موقعیت و تکوین و تحول هویت خویش تاثیرگذار است.در دیدگاه قرآن، انسان به عنوان موجودی در نظر گرفته شده که خود منشأ عمل (یعنی هر گونه فعل اختیاری- جوارحی یا جوانحی- برخاسته از معرفت، میل، اراده، طراحی و عزم) خویش است و با همین عمل‌ها هویت خود را رقم می‌زند. انسان به منزله عامل صورت‌بندی وسیع و فراگیری است که انسان را فراتر از طبقه‌بندی‌ها خرد موردنظر قرار می‌دهد؛ خواه طبقه‌بندی آئینی همچون مومن/ مشرک یا طبقه‌بندی جنسی زن/ مرد یا نژادی و نظیر آن. به عبارت دیگر، بالاترین افقی که قرآن، ما را به نگریستن از آن به انسان فرا می‌خواند، این است که انسان را به منزله عامل در نظر بگیریم. مومن یا مشرک، زن یا مرد، سفید یا سیاه، همه موجوداتی به منزله عامل‌اند که هر چند هر یک متناسب با عمل خویش، هویت معینی را برای خود رقم می‌زند، اما همه منشأ عمل‌اند و با عمل خود، هویت خود را می‌سازند. «عمل»، فقط به آن دسته از افعال آدمی اطلاق می‌شود که از مبادی معینی نشأت یافته باشد، حداقل مبادی لازم برای تحقق عمل عبارتند از: سه مبدا «معرفت»، «میل»، «اراده». البته، می‌توان از دو مبدا دیگر برای عمل تحت عنوان «طراحی» و «عزم و تصمیم» سخن گفت. البته با نظر به سنخ‌ عمل‌های بشری و انواع هویت‌هایی که بر حسب آنها فراهم می‌آید، در قرآن از دو نوع عمل سخن به میان آمده است: عمل رهایی بخش و عمل اسارت آفرین.۲-۱مبانی انسان شناختی (صفحه ۲)

اسلاید ۱۶: ۱-۲-۱۶) انسان برای نقش‌آفرینی درروند تکوین و تحول هویت خویش نیازمند هدایت است.فرآیند درک موقعیت و عمل برای بهبود مداوم آن به منظور تکوین و تحول مداوم هویت آدمی، چنانچه گذشت به سبب حضور اختیار و آزادی در همه عناصر اصلی این فرآیند، حرکتی یک سویه و خودکار نیست بلکه این روند می‌تواند (به شرط تکیه بر فطرت و شکوفاسازی آن و رشد همه جانبه و متعادل استعدادهای طبیعی در راستای غایت زندگی، و در پرتو تعقل) به شکل‌گیری هویتی یکپارچه و پویا در وجود انسان و تعالی پیوسته آن متناسب با غایت مطلوب زندگی بیانجامد. اما برای تحقق این امکان، ضروری است تا با توجه به نقش آزادی و اختیار در عناصر اصلی (معرفت، گرایش، اراده و عمل مداوم) موثر بر این روند، آدمی از راهنمائی و هدایتی خاص (علاوه بر هدایت تکوینی عام الهی نسبت به همه موجودات) برای جهت‌دهی به این حرکت پیچیده بهره‌مند شود. انتخاب پیامبران الهی و جانشینان ایشان که از سوی خداوند مسئولیت راهنمایی همه مردم به صراط مستقیم را بر عهده دارند پاسخی الهی است به این نیاز ضروری که زمینه شکوفائی فطرت و بهره‌مندی از نیروی عقل آدمی را بخوبی فراهم آورده است، چنانچه کمک فرشتگان الهی از طریق الهام نیز زمینه‌ای برای راهیابی به مسیر حق و سعادت می‌باشد.۱-۲-۱۷) انسان موجودی مکلف است و نسبت به انجام تکالیف خود، نخست در برابر خداوند و سپس دیگران مسئولیت دارد.آدمی با توجه به آزادی و قدرت انتخابی که برای حرکت در مسیرهای مختلف زندگی یافته است، تکلیف دارد تا پیوسته و بطور آزادانه و آگاهانه در جهت حق و کمال بکوشد. لذا نسبت به انجام درست تکالیف فردی و اجتماعی خویش مسئولیت داشته و باید پاسخگو باشد. الزام به این تکالیف و وظایف فردی یا جمعی نسبت به خداوند، خویشتن، خلق (انسان‌های دیگر) و خلقت (سایر موجودات زنده، محیط زیست، طبیعت و حتی موجودات ماوراء طبیعی) متناسب با توانائی و وسع مکلفین و با رعایت شرائط عمومی تکلیف (عقل، بلوغ، علم، قدرت و اختیار و آزادی) از سوی خداوند- به عنوان رب و صاحب اختیار مطلق امور انسان- و صرفا در جهت خیر و کمال بندگان صورت می‌پذیرد. عقل نیز امتثال این تکالیف و اطاعت از مولای حقیقی را بر بنده لازم شمرده و نافرمانی از این الزام را ظلم و مستوجب عقاب و مجازات عادلانه می‌داند. لذا مسئولیت آدمی در بینش توحیدی فقط در مقابل خداوند متعال اصالت دارد. اما در بسیاری از موارد در نظام معیار دینی، اداء برخی وظایف نسبت به افرادی مشخص، ملازم یا مساوق با رعایت حقوق آنها قرار گرفته و از آن‌ها با تعبیر حقوق‌الناس یاد شده و حتی به خاطر تاکید نسبت به اهمیت رعایت این گونه تکالیف، رعایت این حقوق بر اداء حقوق خداوند مقدم دانسته شده است. بدیهی است در این موارد انسان باید در خصوص انجام تکلیف خود نسبت به صاحبان این حقوق نیز پاسخگو باشد. اما با توجه به این توضیح مشخص می‌شود که این گونه پاسخگویی و مسئولیت انسان نسبت به دیگران، صرفا در پرتو مسئولیت در برابر خداوند متعال شکل می‌گیرد.۱-۲-۱۸) انسان در عین برخورداری از استعدادهای فراوان، دارای انواع محدودیت‌ها است.انسان علاوه بر برخورداری از استعدادهای خدادادی مختلف، که رشد مناسب آنها می‌تواند منجر به تعامل سازنده با شرایط بیرونی و تحول در زمینه‌های پیش‌روی آدمی گردد، با محدودیت‌های مختلفی نیز روبه‌رو است. این محدودیت‌ها عمدتاً به نوع انسان تعلق دارند ولی از حیث دامنه مانند هم نیستند، برخی از آنها دامنه‌ای کوتاه دارد و تنها در مقطع معینی از زندگی مطرح است و برخی دامنه‌ای بلند دارد و ممکن است به درجاتی تا پایان عمر نیز باقی بماند، همچنین در حالی که برخی از محدودیت‌ها، به صورت بالفعل در انسان حضور دارد، برخی دیگر بالقوه است و در شرایط معینی آشکار می‌گردد. از جمله محدودیت‌های عموم انسان‌ها می‌توان به ضعف، حرص، ستمکاری و ناسپاسی، نادانی، شتابزدگی و فراموش کاری اشاره داشت که تن دادن به این گونه محدودیت‌ها و تداوم و تشدید اختیاری آنها حتی باعث می‌شود آدمیزاده به نازلترین مرتبه هستی (همانند چهارپایان بلکه پست‌تر از آنان) سقوط کرده و به مثابه بدترین جنبدگان محسوب شود.۱-۲-۱۹) سنت‌های الهی بر زندگی انسان حاکم است.علاوه بر سنت عام هدایت فطری و تشریعی، خداوند برای تحول و حرکت مناسب آدمی به سوی کمال، سنت‌هایی همچون ابتلا و امتحان، استدراج و امهال بر گستره زندگی انسان حاکم نموده است. در این میان قوانین و سنت‌های اجتماعی نیز، بخشی از طرح خلقت و سنن الهی در زندگی آدمی است. آگاهی نسبت به سنن تاریخی و تیزبینی در شناخت بافت جوامع و تفسیر حوادث تاریخ و آشنایی با سرگذشت پیشینیان و روشن‌بینی نسبی به نهادها و گرایش‌ها و سنن اجتماعی و عوامل شکل‌دهنده هر جامعه، برای آدمی باعث می‌شود تا با اقدام‌های متناسب و به موقع، بتواند در تحولات اجتماعی ثمربخش باشد. ولی در هر حال اراده آدمی تنها در چهارچوب تقدیر خداوند و با پذیرش سنن الهی، قدرت تاثیرگذاری بر این دگرگونی‌ها را دارد.۱-۲-۲۰) انسان حیاتی بی‌پایان دارد و سرنوشت هر کس در زندگی جاودان، با انتخاب و عمل او در همین دنیا رقم می‌خورد.آغاز زندگی هر انسان از هنگام (انعقاد نطفه و تکوین و رشد جنین او در رحم مادر تا زمان) تولد او در دنیا است ولی ادامه و استمرار حیات او راپایانی نیست و تا بی‌نهایت خواهد رفت. سیر او به پروردگارش منتهی می‌شودو همان‌طور که سرچشمه وجودش خداوند بوده به سوی او نیز باز می‌گردد. قرآن این زندگی بی‌پایان را در سه مرحله کلی معرفی کرده است: دنیا، برزخ و معاد. حیات انسان در این سه مرحله ویژگی‌ خاص خود را دارد که ادامه حیات آدمی براساس نحوه زندگی در مرحله دنیا شکل می‌گیرد. خدای دادگر در جهان دیگر پاداش نیکوکار و کیفر تبهکار را در چهارچوب نظام متقن عمل و عکس‌العمل مقرر ساخته است، در آن جهان هر کس آن دِرَوَد که در این جهان کشته و خود را با آن هویت و کتاب (= نامه عمل)، می‌یابد که در این سرا، برای خود ساخته و پرداخته

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.