پاورپوینت کامل امیر مؤمنان علی(ع) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل امیر مؤمنان علی(ع) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امیر مؤمنان علی(ع) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل امیر مؤمنان علی(ع) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

محتویات

۱ نسب
۲ ولادت
۳ اسلام آورنده نخستین
۴ در فراش پیامبر(ص)
۵ ازدواج با فاطمه(س)
۶ فرزندان
۷ حدیث منزلت
۸ رشادت‌هاى امیرالمؤمنین(ع)
۹ سوره برائت
۱۰ واقعه غدیر خم
۱۱ سقیفه بنى ساعده
۱۲ قصه شورى
۱۳ خلافت
۱۴ جنگ جمل
۱۵ جنگ صفین
۱۶ حکمیت
۱۷ دو سیاست متضاد
۱۸ ظهور خوارج
۱۹ جنگ نهروان
۲۰ شهادت
۲۱ شخصیت و صفات
۲۲ پانویس
۲۳ منابع مقاله
۲۴ وابسته‌ها

نسب

ابوطالب نام پدر ایشان است و این کنیه‌اى بود به جهت پسر بزرگترش که طالب نام داشت و این کنیه بر نام واقعى او که عبدمناف بود غالب آمد و در تاریخ اسلام هیچگاه او را عبدمناف نخوانده‌اند و فقط با ابوطالب از او یاد کرده‌اند. مى‌گویند مادرش او را حیدر نام نهاده بود، اما پدرش ابوطالب نام او را به على تغییر داد. در رجزى که به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خیبر در برابر مرحب خیبرى خوانده است تصریح به این معنى است، زیرا حضرت در این رجز فرموده است: «أنا الذى سمتنى أمى حیدره» (من کسى هستم که مادرم مرا حیدر نامید).

مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بن قصى است و بنا به گفته علماى انساب نخستین زن هاشمى است که به ازدواج یک مرد هاشمى (ابوطالب) درآمده است و صاحب فرزند شده است. این بانو را یازدهمین کسى گفته‌اند که اسلام آورده و حضرت رسول(ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود که پس از ابوطالب هیچکس نسبت به من بیشتر از او نیکى نکرده است.

ولادت

امام علی(ع) روز سیزدهم ماه رجب سال سى‌ام عام الفیل، در خانه کعبه متولد شد. مى‌گویند کسى پیش از آن حضرت و پس از ایشان در خانه کعبه متولد نشده است. اگر تولد حضرت رسول(ص) در عام‌الفیل اتفاق افتاده باشد و عام‌الفیل بنا بر بعضى محاسبات با سال ۵۷۰م. منطبق باشد، باید تولد حضرت امام علی(ع) در حدود سال ۶۰۰م. اتفاق افتاده باشد، یعنى ۲۱ سال قبل از هجرت (با در نظر گرفتن اختلاف سالهاى قمرى و میلادى این تاریخها تقریبى است).

اسلام آورنده نخستین

از جمله نعمت‌هاى الهى در حق على ابن ابى‌طالب(ع) یکى آن بود که وقتى قریش در قحطى بزرگى افتادند و ابوطالب را فرزند و عیال زیاد و توانایى مالى کم بود، حضرت رسول(ص) به عموى خود عباس که مردى توانگر بود گفت برویم و از بار زندگى ابوطالب بکاهیم و هر کدام یکى از پسران او را برگیریم و پیش خود نگاهداریم. عباس این پیشنهاد را پذیرفت و هر دو پیش ابوطالب رفتند و گفتند ما مى‌خواهیم هر کدام یکى از پسران ترا نزد خود نگاهداریم تا این مصیبت قحطى از میان ما برداشته شود. ابوطالب که از میان فرزندان خود عقیل را از همه بیشتر دوست داشت گفت اگر عقیل را نزد من بگذارید هر یک از پسران دیگر مرا که مى‌خواهید مى‌توانید ببرید. پس عباس جعفر را و حضرت رسول(ص)، على(ع) را همراه خود به خانه برد. على(ع) نزد رسول خدا(ص) بزرگ شد تا آنکه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و على(ع) به آن حضرت ایمان آورد.

بسیارى از سیره‌نویسان و محدثان اهل سنت، على(ع) را نخستین کسى مى‌دانند که اسلام آورد و آنها که خدیجه را نخستین اسلام آورنده مى‌دانند امام علی(ع) را نخستین اسلام آورنده از مردان مى‌شمارند.

اینکه حضرت على(ع) اسلام آورنده نخستین، دست کم از میان مردان، باشد امرى طبیعى به نظر مى‌رسد؛ زیرا بنا بر روایت سیره‌نویسان، حضرت رسول(ص) بعثت خود را نخست به خدیجه اعلام فرمود و خدیجه قول او را تصدیق و تأیید کرد. دومین شخصى که از اسلام و بعثت حضرت رسول(ص) مى‌بایست آگاه مى‌شد على بن ابى‌طالب(ع) بود که در خانه آن حضرت زندگى مى‌کرد و در آن هنگام به اختلاف روایات میان ده تا پانزده سال داشت. پس از او زید بن حارثه بود که پسر خوانده و آزاد کرده پیامبر(ص) بود و در همان خانه زندگى مى‌کرده است.

روایاتى هست که در آغاز فقط حضرت رسول(ص) و خدیجه و على(ع) را در حال نماز گزاردن دیده‌اند و روایات دیگرى هست که به موجب آن، حضرت رسول(ص) در آغاز بعثت به هنگام نماز، با امام علی(ع) و پنهان از نظر دیگران به شکاف کوه‌ها و دره‌هاى مکه مى‌رفتند و در آنجا نماز مى‌خواندند.

بعضى از متعصبان و محدثان اهل سنت خرده گرفته‌اند که بر فرض آنکه على(ع) نخستین مسلم باشد چندان فضیلتى را براى او ثابت نخواهد کرد، زیرا آن حضرت در آن زمان در سالهاى کودکى بوده است و ایمان و اسلام از سالهاى بلوغ معتبر است. در پاسخ باید گفت که این فضیلت مهمترى بر فضایل امام علی(ع) مى‌افزاید و آن اینکه آن حضرت در میان مهاجرانِ نخستین و در میان جنگجویان بدر که سمت فضیلت و برترى بر اصحاب دیگر حضرت رسول(ص) را دارند، تنها کسى است که هرگز بت‌پرستى نکرده است و از آن هنگام که خود را شناخته است خداى واحد را پرستیده و با رسول خدا(ص) نماز گزارده است.

بنا بر روایتى دیگر چون آیه: و أنذر عشیرتک الأقربین (به خویشاوندان نزدیک خود هشدار ده) نازل شد، حضرت رسول(ص) بنا بر این دستور الهى فرزندان و نبیرگان عبدالمطلب را که نزدیک ‌ترین خویشان او بودند دعوت کرد و فرمود هر کس از شما پیشتر از دیگران با من بیعت کند برادر و دوست و وارث من خواهد بود و این سخن را سه بار تکرار فرمود و در هر بار فقط على(ع) برخاست و آن حضرت را تأیید و تصدیق کرد و حضرت رسول(ص) فرمود: «این مرد، برادر من و وصى من و خلیفه من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.»

در فراش پیامبر(ص)

بنابر روایات سیره‌نویسان، در شبى که قریش قصد داشتند به خانه پیامبر(ص) بریزند و او را به قتل برسانند، آن حضرت آن شب به تعلیم جبرئیل در بستر خود نخوابید و به على(ع) فرمود در بستر من بخواب و این پارچه سبز حضرمى را بر خود بپوشان که آنها نخواهند توانست آزارى به تو برسانند. آن شب حضرت رسول(ص) با ابوبکر از مکه بیرون رفت و على(ع) در رختخواب او خوابید. کفار قریش بر زمانى از خروج پیامبر(ص) مطلع شدند که دیر شده بود زیرا حضرت رسول(ص) از مکه بیرون رفته بود. على(ع) سه شبانه روز در مکه ماند تا اماناتى را که مردم پیش رسول اکرم(ص) داشتند مسترد کند و پس از به پایان رساندن این مأموریت از مکه بیرون رفت و به حضرت رسول(ص) پیوست.

ازدواج با فاطمه(س)

در سال اول، دوم یا سوم هجرى، حضرت رسول(ص) فاطمه(س) را به امام علی(ع) تزویج کرد. بنا بر بعضى روایات مَهر آن حضرت پانصد درهم بود که مطابق با وزن دوازده اوقیه و نیم نقره است (هر اوقیه چهل درهم است) و گفته‌اند که مهر دختران دیگر حضرت رسول(ص) نیز به همین مقدار بوده است. اما درباره مهر حضرت فاطمه(ع) اقوال دیگرى هم ذکر شده است که باید به کتب مفصل رجوع کرد.

فرزندان

امام علی(ع) تا وقتى فاطمه(س) زنده بود زنى دیگرى به همسرى نگرفت و از او دو فرزند ذکور یعنى امام حسن(ع) و امام حسین(ع) داشت و پسر دیگرى از او به نام محسِّن داشت که پیش از تولد از دنیا رفت. دو دختر نیز از حضرت فاطمه(س) داشت که یکى زینب کبرى و دیگرى ام کلثوم است. پس از حضرت فاطمه(س) زنى از طایفه بنى‌کلاب به نام ام‌البنین گرفت که از او چند پسر به نامهاى عباس و جعفر و عبداللّه و عثمان داشت و همه در واقعه کربلا شهید شدند. از خوله دختر جعفر بن قیس حنفى پسرى داشت به نام محمد بن حنفیه. آن حضرت فرزندان ذکور و اناث دیگرى از زوجات دیگر داشتند که تفصیل آنها در کتب تاریخ مذکور است.

حدیث منزلت

بنا به روایات، حضرت امیر(ع) در همه غزوات بجز غزوه تبوک حضور داشته است و عَلَم حضرت رسول(ص) همواره به دست على(ع) بوده است. در غزوه تبوک خود حضرت رسول(ص) ایشان را به جاى خویش در مدینه گذاشت و این امر موجب بروز این شایعه شد که حضرت رسول(ص) از مصاحبت على(ع) خوشدل نیست. على(ع) این شایعه را با آن حضرت در میان نهاد و آن حضرت سخن بسیار معروف خود را «أماترضى أن تکون منّى بمنزله هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى» (آیا نمى‌خواهى که پایگاه تو نزد من مانند پایگاه هارون در برابر موسى باشد، جز آنکه پیامبرى پس از من نخواهد بود) ادا فرمود.

اگر در احوال موسى(ع) و هارون(ع) مطالعه شود معلوم خواهد شد که هارون(ع) برادر و نزدیک ‌ترین شخص به موسى(ع) بوده است، پس با این مقایسه که حضرت رسول(ص) فرمودند، شکى نمى‌ماند که او امام علی(ع) را نزدیک ترین شخص به خود و حتى مقام او را با خود برابر دانسته و فقط نبوت را که اختصاص به خودش داشته است استثنا فرموده است.

رشادت‌هاى امیرالمؤمنین(ع)

شجاعت و رشادت آن حضرت در همه غزوات معروف است و کتب سیره و حدیث اهل سنت مشحون از شرح دلاورى‌هاى آن حضرت است. اگر به فهرست کشته‌شدگان مشرکان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‌گردد که در این جنگ هشت تن از هفتاد تن مشرک مقتول بطور مسلّم به دست حضرت على(ع) کشته به درک واصل شده‌اند و این عده بجز کسانى هستند که در قتلشان اختلاف است که آیا به دست امام علی(ع) کشته شده‌اند یا کسان دیگر و بجز کسانى هستند که امام علی(ع) در قتل ایشان، با دیگران مشارکت داشته‌اند.

در جنگ احد هنگامى که عده زیادى از اصحاب حضرت رسول(ص) از دور ایشان گریختند، امام على(ع) از جمله اشخاص معدودى بود که پاى فشرد و خود را سپر آن حضرت کرد. در این جنگ نیز عده‌اى از سران قریش به دست آن حضرت به قتل رسیدند. از آنجمله عبداللّه بن عبدالعزى بن عثمان بن عبدالدار معروف به طلحه بن ابى طلحه از طایفه بنى عبدالدار بود که لواى قریش به دست او بود. عبداللّه بن حمید بن زهیر از طایفه بنى اسد و ابوامیه بن ابى حذیفه از طایفه بنى مخزوم نیز از جمله کسانى بودند که در احد به دست حضرت امیر(ع) کشته شدند.

قتل عمرو بن عبدود، در غزوه خندق، به دست آن حضرت سخت مشهور است. در جنگ خیبر حضرت رسول(ص) علم سفید خود را به ابوبکر داد و او را براى گرفتن یکى از قلاع خیبر فرستاد. ابوبکر بى‌آنکه کارى انجام دهد بازگشت. حضرت فرداى آن روز عمر بن خطاب را مأمور آن مهم کرد و او نیز نتوانست کارى انجام دهد. آنگاه حضرت فرمود که من فردا علم را به دست کسى خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و گریز پا نیست و خداوند این قلعه را به دست او خواهد گشود. آنگاه امام علی(ع) را فرا خواند و علم را به دست او داد و فرمود این علم را پیش ببر تا خداوند فتح این قلعه را به دست تو ممکن گرداند.

على(ع) علم را بگرفت و به نزدیک قلعه رفت و با مدافعین قلعه به جنگ پرداخت. یکى از ایشان ضربه‌اى بر او زد که سپر را از دست مبارک او بینداخت و آن حضرت لنگه در قلعه را از جاى برکند و بجاى سپر بکار برد و چندان جنگید که خداوند فتح را نصیب او کرد.

در غزوه حنین که افراد قبایل هوازن از شکاف‌ها و گردنه‌هاى کوه بناگاه بر مسلمانان حمله کردند و مسلمانان روى به گریز نهادند از جمله کسانى که پاى فشرد و حضرت رسول(ص) را ترک نکرد امام على(ع) بود.

سوره برائت

حضرت رسول(ص) در سال نهم هجرت ابوبکر را مأمور فرمودند که آیات برائت را بر مشرکان مکه اعلام کند. در این سال مشرکان نیز بنا به معاهداتى که با حضرت رسول(ص) داشتند، بطور جداگانه به حج رفته بودند. پس از حرکت ابوبکر جبرئیل به دستور خداوند از پیغمبر خواست تا على(ع) را مأمور ابلاغ کند. بنابر آن سوره، مشرکانى که بنا به عهد عام مى‌توانستند به حج بروند پس از انقضاى ماه‌هاى حرام دیگر حق نزدیک شدن به کعبه و اداى حج نداشتند و به ایشان اعلام جنگ شده بود و نیز کسانى از مشرکین که معاهده خاص با مسلمانان داشتند فقط تا پایان مدت مذکور در معاهده مى‌توانستند به حج بروند. در سوره مذکور به منافقان و تخلف‌کنندگان از جنگ تبوک نیز اشاره شده بود.

چون این سوره نازل شد، کسانى به آن حضرت گفتند که این سوره را توسط ابوبکر بفرست تا آن را در روز حج به همه اعلام کند و حضرت در پاسخ ایشان فرمود که به من امر شده که این سوره را یا خود یا به توسط یکى از اهل‌بیتم اعلام کنم، بعد امام على(ع) را مأمور کرد که این سوره را در ایام حج براى مردم بخواند.

واقعه غدیر خم

حضرت رسول(ص) در سال دهم هجرى پس از بازگشت از حجهالوداع، در ناحیه رابغ در نزدیکى جحفه در موضعى به نام غدیر خم، مردم را پیش از آنکه پراکنده شوند و به دیار خود روند جمع فرمود و خطبه‌اى خواند و در آن خطبه این کلمات بسیار مشهور را درباره حضرت امیر(ع) بر زبان راند: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» (هر که من مولاى اویم على مولاى اوست، خداوندا دوست بدار آنکه او را دوست دارد و دشمن بدار آنکه او را دشمن دارد و یارى ده آنکه او را یارى دهد و خوار کن آنرا که او را خوار دارد).

سقیفه بنى ساعده

پس از رحلت حضرت رسول(ص) پیش از آنکه آن حضرت به خاک سپرده شود، بزرگان قریش و انصار در مدینه گرد آمدند و پس از مشاجره لفظى کوتاهى، با ابوبکر بیعت کردند.

در این موضوع میان اهل سنت و شیعه سخن بسیار گفته شده است. اما دو امر در اینجا قطعى است: یکى آنکه با ابوبکر بیعت کردند و او به جانشینى پیغمبر اسلام(ص) برگزیده شد و دیگر آنکه شیعه از همان آغاز این بیعت را درست ندانسته و جانشینى بلافصل حضرت رسول(ص) را حق حضرت على(ع) مى‌دانند. پس نزاع میان شیعه و سنى در واقعیت تاریخى که خلافت ابوبکر پس از حضرت رسول باشد نیست، نزاع در مسأله تعیین حق است که در اینجا یک مسأله اعتقادى دینى است.

آنچه از خطب و سخنان حضرت امیر(ع) برمى‌آید این است که ایشان همواره خلافت را حق خود مى‌دانسته‌اند و هیچکس را براى اینکار سزاوارتر از خود نمى‌دانسته‌اند؛ البته ایشان ناگزیر با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده‌اند و این براى حفظ مصالح مسلمین یعنى پرهیز از ایجاد خلاف و نفاق میان مسلمانان بوده است. اما مسأله تعیین حق مسأله دیگرى است.

علماى اسلام در اینکه آیا امامت امرى الهى است و تعیین آن باید از جانب خدا و از راه نص باشد و یا اینکه امرى سیاسى و دنیوى است و منوط به انتخاب و تعیین اهل حل و عقد است، اختلاف کرده‌اند. علماى شیعه رهبرى امت را مانند نبوت امرى مى‌دانند که باید به تعیین الهى باشد و این تعیین از راه نص پیغمبر(ص) یا امام معصوم(ع) صورت مى‌گیرد.

پس از فراغ از اصل مسأله و اثبات لزوم نصب امام از جانب خدا یا از جانب مردم بدنبال مصداق آن مى‌روند و مى‌گویند که این برگزیده الهى یا منتخب مردم، باید چه کسى باشد و چه صفاتى را حائز باشد و دارنده آن شرایط چه کسى یا کسانى بوده‌اند.

مسأله از هر جنبه که نگریسته شود این امر محرز و قطعى است که امام علی(ع) در نظر کافّه مسلمین از جمله اشخاص ممتاز و برجسته‌اى بود که از همان آغاز، نامزدى و شایستگى ایشان براى خلافت مطرح بوده است. اما چرا ایشان را در همان آغاز انتخاب نکردند، مسأله‌اى است که از لحاظ تاریخى قابل طرح و بحث است.

علت اصلى جریان سقیفه بنى ساعده و توافق بر انتخاب ابوبکر را باید در تعصبات قومى و قبیله‌اى که عامل و محرک اصلى و انگیزه پشت پرده بسیارى از جریانهاى سیاسى تاریخ اسلام بوده است جستجو کرد. از شرح کوتاهى که از واقعه سقیفه بنى ساعده در دست است برمى‌آید که از مدتها پیش رقابتى نهانى میان مهاجران و انصار در کار بوده است. مهاجران خود را از هر جهت بر انصار که مردم مدینه بودند مقدم مى‌دانستند، زیرا فضل تقدم در اسلام و خویشى نسبى با حضرت رسول(ص) را منحصر به خود مى‌دانستند و خویشاوندى در نسب مهمترین عامل در مناسبات انسانى در میان قبایل است. انصار مدعى بودند که پیغمبر(ص) و مهاجران را پناه داده‌اند و اگر آنها اینکار را نمی‌کردند معلوم نبود که مردم مکه چه بر سر جامعه ضعیف و اقلیت ناتوان اسلامى مى‌آورد. مذاکرات سقیفه این رقابتها و امیال درونى را آشکار مى‌سازد. اما بجز رقابت شدید میان انصار و مهاجران مکه، در میان هر یک از این دو گروه نیز رقابت شدید طایفگى و قبیله‌اى وجود داشت. هنوز جراحات جنگهاى میان اوس و خزرج در مدینه پیش از هجرت حضرت رسول(ص) کاملاً التیام نیافته بود و هر جا فرصتى پیش مى‌آمد اثر کینه‌هاى قدیم ظاهر مى‌شد. رقابت میان طوایف مختلف قریش نیز همچنان برقرار بود و طوایف ضعیف‌تر قریش مانند تیم و عدى و فهر نفوذ و قدرت طوایف نیرومند بنى امیه و بنى هاشم و بنى مخزوم را برنمى‌تافتند.

در این میان بزرگان قریش به جهت اقامت در مکه که از مراکز مهم عربستان بود و به جهت تجارت‌هاى عمده با خارج عربستان و سفرهاى بازرگانى به خارج، شم سیاسى قویتر و اطلاعات و تجارب سیاسى بیشترى از افراد اوس و خزرج که به کشاورزى مشغول بودند داشتند خود را براى حوادث سیاسى آینده بهتر آماده ساخته بودند.

سه تن از افراد قریش در این بازى قدرت برنده شدند: ابوبکر از طایفه تیم و عمر از بنى عدى و ابوعبیده جراح از طایفه فهر (از قریش ظواهر). ما از لحاظ تاریخى از اتحاد این سه شخصیت خبر نداریم، اما داستان سقیفه از این اتحاد پرده برمى‌دارد. این سه تن با مهارت و توانایى سیاسى خود توانستند از دو امر استفاده کنند: اول اینکه از رقابت میان اوس و خزرج حداکثر استفاده را ببرند. دوم اینکه زمان را – به جهت غیبت امام علی(ع) و عباس که مشغول امر تغسیل و تجهیز و کفن و دفن پیکر رسول‌الله(ص) بودند-غنیمت شمارند؛ زیرا استدلال عمده ابوبکر و عمر بر این پایه بود که مهاجران چون خویشان و نزدیک ان حضرت رسول(ص)هستند پس خلافت حق ایشان است.اگر حضرت على(ع) در این مذاکرات حضور داشتند، فرد برجسته موضوع این استدلال ایشان بودند و نظرها پیش از آنکه متوجه ابوبکر و عمر شود متوجه امام علی(ع) مى‌شد که هم سابقه فداکاریش در اسلام بیشتر بود و هم نزدیک ‌ترین فرد به رسول خدا(ص) بود.ابوبکر و عمر مسأله فداکارى در راه اسلام و خویشاوندى با حضرت رسول(ص) را پیش کشیدند و در آن مجلس همه متوجه خود ایشان گردیدند. مسأله خویشاوندى سببى و نسبت قبیله‌اى در نظام قبیله‌اى اهمیتى شگرف دارد.

در میان مشاجره و بحث، ابوبکر گفت اینک عمر و ابوعبیده با هر کدام که خواستید بیعت کنید. آن دو تن گفتند ما هرگز بر تو سبقت نمى‌گیریم دست دراز کن تا بیعت کنیم! چون آن دو خواستند بیعت کنند، بشیر بن سعد خزرجى سبقت گرفت و بیعت کرد، زیرا مى‌ترسید ‎سعد بن عباده که او نیز از خزرج بود به خلافت برسد.بدین ترتیب رقابت‌هاى میان طایفه‌اى و قبیله‌اى کار خود را کرد و کسانى که توانستند جریان حوادث را به نفع خود برگردانند به مقصود رسیدند.

این اتحاد سه‌گانه نیرومند همچنان برقرار ماند. ابوبکر در حین وفات بى آنکه با کسى مشورت کند و یا بزرگان قریش را مدخلیتى دهد، وصیتى نوشت و عمر را به خلافت برگزید. عمر نیز به هنگام مرگ در حالى که گریه مى‌کرد گفت اگر ابوعبیده جراح زنده بود این کار خلافت را به عهده او مى‌گذاشتم!

قصه شورى

عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را میان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) که به قول خودش حضرت از ایشان راضى بود به شورى گذاشت و ابوطلحه انصارى را با پنجاه تن بر ایشان بگماشت و سه روز به ایشان مهلت داد تا یکى را از میان خود برگزینند و اگر پنج تن یکى را برگزیدند و ششمى رأى ایشان را نپذیرفت کشته شود و اگر چهار تن بر یکى اتفاق کردند و دو تن مخالفت کردند آن دو تن کشته شوند و اگر سه تن بر یکى و سه تن بر دیگرى اتفاق کردند عبداللّه بن عمر یکى را از آن دو برگزیند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن که در میانشان عبدالرحمن بن عوف باشد قولشان ترجیح دارد و اگر آن سه تن دیگر نپذیرفتند کشته شوند.

این ترکیب و ترتیب به نحوى بود که انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امیر(ع) از همان آغاز، این امر را پیش‌بینى کرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زیرا عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعاً جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى‌وقاص مانند عبدالرحمن از قبیله بنى‌زهره بود و در هر جانب که عبدالرحمن بن عوف بود مى‌ایستاد و چون عمر گفته بود که عبدالرحمن در هر جانب که باشد آراء آن جانب ترجیح دارد، یقین بود که آراء این سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود که موافقت آن دو تن دیگر (یعنى طلحه و زبیر) براى او فایده‌اى نخواهد داشت. اکنون باید دید که اگر عمر این شش تن را به یک چشم مى‌نگریست چرا رأى عبدالرحمن بن عوف را بر آراء دیگران ترجیح داده بود و چرا این مقام را به دیگران نداده بود. پاسخ شاید این باشد که او مى‌دانست رقابت واقعى میان امام علی(ع) و عثمان خواهد بود، پس امام علی(ع) در یک سوى و عثمان در سوى دیگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شرکت کند در جانب امام علی(ع) نخواهد بود، زیرا طلحه از طایفه تیم بود که ابوبکر از آن طایفه بود و امام علی(ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همین جهت طایفه تیم، طایفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نیز عبدالرحمن بن عوف در هر جانب که باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبیله او، با او خواهد بود و عبدالرحمن جانب خویشاوند خود را که عثمان باشد رها نخواهد کرد. پس عمر با سیاست و تدبیر خود ترکیب و ترتیب شورى را چنان کرد که هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئولیت خلافت عثمان و پیامدهاى آن را از خود سلب کند. بدین ترتیب بار دیگر رعایت مصالح سیاسى و سیاست قبیله‌اى و عشیره‌اى، بر رعایت جانب حق غالب آمد و با این همه این عمل در زیر پوشش ظریف دین و حمایت از دین انجام گرفت.

خلافت

عثمان در آخر سال بیست و سوم یا آغاز سال بیست و چهارم هجرى بر حسب ترتیبى که عمر در شورى داده بود به خلافت رسید ‎و پس از دوازده سال خلافت در ذى‌الحجه سال سى و پنجم هجرى به قتل رسید. داستان قتل او و علت شورش مردم بر او در کتب تاریخ مذکور است، آنچه مسلم است این که امام علی(ع) نه در قتل او شرکت داشت و نه به این امر رضایت داشت. اما به محض اینکه به خلافت رسید، خون عثمان مسأله مهم سیاسى علیه او گردید. از آنجا که در مدینه و اساساً در میان مسلمانان کسى شاخص‌تر و سزاوارتر از امام علی(ع) براى خلافت نبود، به همین جهت مردم مدینه او را به خلافت واداشتند، ولى بسیارى از بزرگان مدینه به خلافت او راضى نبودند و مى‌دانستند که على پیش از آنکه اهل سیاست و بند و بست باشد اهل حق و احقاق حق است و قول حضرت رسول(ص) «أقضاکم على» (على در داورى بر همه شما برترى دارد) درباره او صددرصد صادق است. به همین جهت بیشتر بزرگان و اشراف به هراس افتادند. این عده ایام عمر و سختگیرى‌هاى مالى او را فراموش نکرده بودند و به اسراف و تبذیرهاى عثمان و دست و دل بازى او در بیت المال خو کرده بودند. سخاوت و گشاده‌دستى از صفات بارز امام علی(ع) بود، اما در اموال شخصى خود، نه در اموال عمومى. او در اموال عمومى ممسک بود و به دقت در این اموال عدل و احکام اسلامى را رعایت مى‌کرد. این امر نمى‌توانست مایه پسند خاطر کسانى باشد که در زمان عثمان صدها هزار درهم و دینار بى‌استحقاق از او مى‌گرفتند و از این راه ثروتهاى بیکرانى اندوخته بودند. آنچه طلحه و زبیر و معاویه و عمرو بن عاص و دیگران مى‌خواستند، در حقیقت خونخواهى عثمان نبود. مردم کوفه و مصر از مدتها پیش زمزمه مخالفت با عمال عثمان و تعدى و تجاوز ایشان را به اموال عمومى سر داده بودند.

معاویه که با حکومت چندین ساله خود در دمشق موقعیت مستحکمى به دست آورده بود و از مدتها پیش خود را براى رسیدن به خلافت از راه جلب قلوب با اموال و وعده‌ها آماده مى‌ساخت پیوسته از وضع عثمان و احوال مدینه به وسیله نمایندگان خود آگاهى داشت و مى‌دانست که شورشیان و ناراضیان از هر سو روى به مدینه نهاده‌اند. او مى‌توانست به یارى خویشاوند خود عثمان بشتابد و او را نجات دهد. طلحه و زبیر که در مدینه بودند و نفوذ و اعتبار داشتند مى‌توانستند، دست کم به زبان، مردم را به سکوت و آرامش دعوت کنند. ولى از هیچکدام کوچکترین حرکتى در یارى عثمان و دفاع از او مشهود نگردید و فقط پس از قتل عثمان و در خلافت امام علی(ع) فریاد برآوردند که عثمان مظلوم کشته شده است و باید انتقام خون او را بگیریم. پس آنچه این اشخاص را به مخالفت با امام علی(ع) برانگیخت بیم و هراسى بود که از خلافت و رفتار عادلانه او داشتند. امام علی(ع) به جهت همین رفتار عادلانه و پیروى دقیق از حق از همان روز اول سیاست نرمش و انعطاف را کنار گذاشت و نخواست به مصلحت روز و با سیاست سازش، فکر مخالفان و رقیبان را چند روزى مشغول کند و پس از آنکه موقعیت را محکم ساخت بر ایشان بتازد. مغیره بن شعبه و عبداللّه بن عباس روزهاى نخست به او توصیه کردند که دست به ترکیب حکومت و عمال و کارداران عثمان نزند و به طلحه و زبیر و امثال ایشان شغلى واگذار کند تا به اصطلاح آبها از آسیا بیفتد و آنگاه هر آنچه دلش از عزل و نصب عمال مى‌خواهد انجام دهد، اما امام علی(ع) در پاسخ ایشان گفت که او هرگز معاویه و امثال او را بر مسلمانان و اموال ایشان مسلط نخواهد کرد، زیرا معاویه و امثال او، اهل دنیا و سیاست و نیرنگ هستند نه اهل دین و تقوا و عدل. پس حکومت امام علی(ع) حکومتى بود بر پایه عدل و تقوا و فضیلت و رعایت حق و ترجیح جانب مستمندان و ضعفا، نه بر پایه سیاست و رعایت مصالح دنیوى و به همین دلیل با طبع بیشتر بزرگان و اشراف عرب که در پشت پرده حمایت از اسلام، حمایت از اموال و قبیله و قوم خود را مى‌دیدند، سازگار نبود و به همین دلیل دیرى نپایید و خلافت او بیش از پنج سال طول نکشید و در طول این مدت هم او را راحت نگذاشتند و او پیوسته با علمداران قدرت‌طلبى و مال‌اندوزى در کشمکش و نزاع بود.

جنگ جمل

طلحه و زبیر که هر دو طمع در خلافت داشتند از بیعت با امام علی(ع) ناراضى بودند و به بهانه عمره به مکه رفتند. عایشه که از مخالفان سرسخت امام علی(ع) بود در مکه بود و با آنکه در حیات عثمان حمایتى از او نکرده بود چون خبر خلافت امام علی(ع) را شنید سخت ناراحت شد و فریاد برآورد که عثمان مظلوم کشته شده است. طلحه و زبیر در مکه محیط مناسبى براى خود یافتند و مخالفت عایشه را که نفوذ زیادى در میان مسلمانان داشت مغتنم شمردند و خواستند در پناه او مخالفت با امام علی(ع) را علنى سازند و خون عثمان را دستاویز کنند و پس از چیره شدن بر امام علی(ع) امر خلافت را میان خود فیصله دهند. آنها پس از مشورت تصمیم گرفتند که به بصره روند و با تصرف بیت‌المال آنجا که محل جمع و ذخیره قسمت مهمى از درآمد ایران بود و با تحریک و اغواى قبایل و اشراف عرب مقیم آنجا، نیروى عظیمى گرد آورند و امام علی(ع) را از میان بردارند. پس عایشه را بر هودجى نشانده سوار شترى کردند و با عده‌اى از مدینه راه افتاده به بصره رفتند. در بصره عثمان بن حنیف که نماینده امام علی(ع) بود مانع ایشان شد و بعد آشتى‌گونه‌اى میان ایشان حاصل گردید. اما شبى بر سر او ریختند و او را اسیر کردند و موى ریشش را کندند و مى‌خواستند او را بکشند، اما چون برادرش سهل بن حنیف در مدینه بود ترسیدند که او با یارى دیگر انصار به خونخواهى عثمان بن حنیف برخیزد و خویشان ایشان را در مدینه بکشد. پس او را رها کردند و به سراغ بیت‌المال رفتند و هفتاد تن از خازنان و موکلان بیت المال را کشتند و اموال آن را تصرف کردند. پس از آن طلحه و زبیر بر سر امامت در نماز به نزاع برخاستند و سرانجام قرار بر آن شد که یک روز پسر زبیر و یک روز پسر طلحه امامت کنند. امام علی(ع) با شنیدن این اخبار روى به بصره نهاد و چون به شهر رسید ‎نخست کس فرستاد و ایشان را به صلح دعوت فرمود، ولى طلحه و زبیر نپذیرفتند. پس از آن شخصى را با قرآن بسوى ایشان فرستاد و به راه حق و پیروى از حکم الهى خواند، ولى این فرستاده را با تیر زدند و کشتند. پس به یاران خود فرمود که آغاز به جنگ نکنند مگر آنکه آنان ابتدا حمله کنند. چون حمله از جانب طلحه و زبیر آغاز شد حضرت به ناچار دستور قتال صادر فرمود. در این جنگ طلحه به تیرى که از کمین گشاده شده بود کشته شد و زبیر از میدان جنگ بیرون رفت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.