پاورپوینت کامل محمدباقر میرداماد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل محمدباقر میرداماد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل محمدباقر میرداماد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل محمدباقر میرداماد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ ولادت
۲ تحصیلات و اساتید میرداماد(ره)
۳ مهاجرت به اصفهان
۴ صفویه و علماى شیعه
۵ صفویه و صوفیه
۶ حوزه اصفهان
۷ علوم معقول و علوم منقول
۸ حکمت و فلسفه
۹ حکمت در حوزه اصفهان
۱۰ معاصران میرداماد
۱۱ جایگاه علمى میرداماد
۱۲ آراء میرداماد در حکمت
۱۳ میرداماد و علوم طبیعى
۱۴ میرداماد و شعر
۱۵ حالات میرداماد(ره)
۱۶ شاگردان
۱۷ تألیفات
۱۸ صفات اخلاقى
۱۹ وفات
۲۰ پانویس
۲۱ کتابنامه
۲۲ وابستهها
ولادت
سید محمدباقراسترآبادى در حدود سال ۹۶۰ق دیده به دنیا گشود.[۲] عنوان استرآبادى ظاهراً به دلیل انتساب پدران وى به «استرآباد» بوده و خود وى در استرآباد به دنیا نیامده است چرا که پدرش سید محمد داماد، مسلماً در مرکز سیاسى کشور بوده و دلیل و نقلى بر سکونت خانوده میرداماد در استرآباد وجود ندارد.[۳]
درباره ازدواج سید محمد داماد با دختر محقق کرکى(ره) حکایت جالبى نقل شده است:
در کتاب نجوم السماء از فاضل داغستانى، علیقلىخان شش انگشتى متخلص به واله نقل شده است که شیخ اجل على بن عبدالعالى، محقق کرکى(ره) در خواب دید که امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود دخترش را به همسرى میر شمسالدین محمد پدر میرداماد درآورد و فرمود که از وى فرزندى به دنیا خواهد آمد که وارث علوم انبیاء و اوصیاء مىگردد. شیخ دختر خود را به تزویج او درآورد. لیکن دختر پیش از آن که فرزندى به دنیا آورد وفات کرد. شیخ از خواب خود متحیّر مانده بود. بار دیگر امیرالمؤمنین(ع) را در خواب دید که فرمود ما این دخترت را قصد نکرده بودیم بلکه فلان دخترت را به همسرى او درآور. آنگاه شیخ همان دخترش را به ازدواج سیّد شمسالدین محمد درآورد و میرداماد از او متولّد شد.[۴]
آن خواب بعدها به واقعیت پیوست و میرداماد در جوانى در تمامى علوم شرعى و عقلى تبحر یافت و به استادى رسید و بر همتایان خود برترى یافت.
تحصیلات و اساتید میرداماد(ره)
از آنجا که محمدباقر در خاندانى شریف و اهل فضل و کمال رشد مىیافت، از همان اوایل کودکى به تحصیل علم تشویق و ترغیب شد. تحصیلات علوم دینى را در خردسالى در مشهد آغاز نمود و پس از چندى نزد اساتید و فضلاى آن دیار به تلمذ پرداخت.
از اساتید او در مشهد مرحوم سید على فرزند ابىالحسن موسوى عاملى است.[۵] مرحوم شیخ حرّ عاملى در کتاب امل الامل راجع به وى مىنویسد: «او از بزرگان علما و فضلاى عصر خویش و از شاگردان شیخ ما، شهید ثانى بود. وى فردى زاهد، عابد، فقیه و با ورع بود.»[۶] سید على بن ابى الحسن عاملى همانطور که از نام وى برمىآید از علماى جبلعامل لبنان بود و سپس به ایران مهاجرت کرد.
استاد دیگر میرداماد که در رشد علمى وى تأثیر گذاشت فقیه بلند مرتبه شیخ عزّالدین حسین فرزند عبدالصّمد عاملى (م۹۸۴ق)، پدر شیخ بهایى از علماى بزرگ منطقه جبلعامل لبنان بود. وى شاگرد برجسته زینالدین علىبن احمد عاملى معروف به شهید ثانى (شهادت در ۹۶۶ق) بود و پس از کشته شدن شهید ثانى به دست طرفداران عثمان، جبل عامل را که ناامن شده بود ترک کرد و چون در ایران مذهب تشیع رسمیت یافته و محل امن و مناسبى براى شیعه محسوب مىشد به ایران مهاجرت کرد. در این سفر پسرش محمد، شیخ بهایى که هنوز این لقب را نداشت و بیش از سیزده سال از عمر وى نمىگذشت همراه او بود.
شیخ عزّالدین حسین بن عبدالصمد پس از چندى شیخالاسلام قزوین پایتخت شاه طهماسب صفوى شد. سپس در حدود سال ۹۶۹ق با همین منصب به مشهد رفت.
توقف او در مشهد مقدس بیش از دو سال طول نکشید و او در سال ۹۷۱ق با همان سمت به هرات مهاجرت کرد و در آنجا تعلیم محمد خدابنده ولیعهد شاه طهماسب را به عهده گرفت. در شهر هرات پیروان اهل تسنن زیاد بودند. پس از مهاجرت وى به هرات گروه بسیارى از علما و طلاب در پیرامون او گرد آمدند. در مدت هشت سال اقامت آن فقیه بلند مرتبه در هرات (در حدود سالهاى ۹۷۱ تا ۹۷۹) حوزه علمى غنى و پررونقى تشکیل شد و گروه بسیارى به ارشاد وى شیعه شدند.
استفاده میرداماد از حضور این فقیه بزرگ در همین دوران صورت گرفته است. گفتیم که فقیه گرانقدر عزّالدین حسین بن عبدالصّمد عاملى(ره) تا حدود سال ۹۷۱ق را در مشهد اقامت داشت و میرداماد نیز تحصیلاتش را در مشهد آغاز نمود. لیکن با توجه به اینکه در آن سالها میرداماد در حدود یازده سال بیشتر نداشته نمىتوانسته از محضر درس عالم بزرگى چون شیخ عزّالدین حسین که در سطوح عالى تدریس مىنموده استفاده کرده باشد.
به همین جهت اگر نبوغ و استعداد سرشار میرداماد را در نظر داشته باشیم استفاده میر از حضور آن بزرگوار در اواخر اقامت ایشان در هرات و در حداثت سن میرداماد بوده است. از تألیفات وى است: عقدالطهماسبى، وصول الاخیار الى الاخبار و..[۷]
دیگر استاد میرداماد دایى گرامىاش، فقیه جلیل، مرحوم عبادالعالى عاملى (م۹۹۳ق) فرزند مرحوم محقق کرکى است. مرحوم شیخ حرّ عاملى در املالامل درباره وى مىگوید: «او فردى فاضل، فقیه، محدث، محقق، متکلّم، عابد و از مشایخ بسیار بزرگ بود. وى از پدرش و معاصرین دیگر روایت مىکند و محمدباقرحسینى داماد – میرداماد- از او اجازه روایى دارد. او را رسالهاى است دقیق درباره قبله و قبله خراسان بالخصوص.»[۸]
این سه بزرگوار که در برخى از کتب شرح حال و تاریخ به عنوان اساتید و مشایخ میرداماد از آنان نام برده شده همگى در علوم منقول استاد و متبحر بودهاند.
اساتید میرداماد در علوم عقلى که وجه مشخّصه علمى اوست و ما وى را به این جهت به شهرت مىشناسیم بهدرستى معلوم نیست، مگر اشارهاى که در تاریخ عالم آراى عباسى آمده است. در این کتاب از میان کسانى که میرداماد در مدت اقامتش در هرات و تردد به دربار ولیعهد محمد خدابنده با آنان مباحثات علمى داشته تنها از «امیر فخرالدین سمّاک استرآبادى» نام برده شده است.[۹]
در همین کتاب در شرح حال فخرالدین سمّاک استرآبادى آمده است که وى در علوم معقول تبحّر داشته و از شاگردان امیر غیاثالدین منصور شیرازى بوده است. حاشیه بر الهیات تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسى از تألیفات اوست.[۱۰]
بنابر آنچه قطبالدین لاهیجى، شاگرد میرداماد درباره استاد خود گفته است میر برخى از کتب را خود مطالعه مىکرده و با نیروى فهم خویش فرا مىگرفته است[۱۱]
با توجه به گفته قطبالدین لاهیجى باید اذعان داشت که تنها استاد فلسفه و حکمت میرداماد(ره) امیر فخرالدین سمّاک بوده است. امیر فخرالدین سمّاک فیلسوفى بنام و صاحب آراء مستقل شناخته شده است و حاشیهاى بر الهیات (که بخشى از کتاب تجرید الاعتقاد را تشکیل مىدهد و کتاب کلامى – فلسفى است) تنها تألیف شناخته شده وى است.
به همین جهت باید گفت آنچه میرداماد را حکیمى صاحب نظر و بلند مرتبه گردانیده همانا سعى فکرى او و نبوغ وى بوده است. نبوغى که او را در فهم و تحلیل مباحث دقیق و پیچیده فلسفى که به ذهنى دقیق و نقّاد نیاز دارد مدد رسانیده است.
از آنجا که ولیعهد، محمد خدابنده در سال ۹۸۰ق هرات را ترک کرد و در شیراز اقامت گزید میرداماد در پایان اقامت خدابنده در هرات بیش از بیست سال نداشته است. با تعبیرى از کتاب عالمآراى عباسى چنین برمىآید که وى داراى نبوغ و استعداد فراوان بوده است. در عالم آراى عباسى آمده است: «- میرداماد – در زمان نواب اسکندر شأن – محمد خدابنده – به اردوى معلّى – هرات – آمده به صحبت علما و افاضل درگاه معلّى مشرف گشته مدتى با امیر فخرالدین سمّاک استرآبادى و سایر دانشمندان مباحثات نمود و در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار خود گشت.»[۱۲]
دوران تحصیل میرداماد در هرات دوران تحصیلات عالى و دوران غناى علمى وى بود. در پایان این دوره بود که به عنوان عالمى برجسته شناخته شد و از علماى سرآمد در علوم معقول و منقول گشت.
گفتیم که فقیه گرانقدر شیخ عزّالدین حسین بن عبدالصمد عاملى، استاد میرداماد در سال ۹۸۰ق هرات را ترک کرد و به قزوین بازگشت. در همین سال بود که محمد خدابنده ولیعهد نابیناى شاه طهماسب به امر شاه هرات را ترک گفت و به حکومت شیراز منصوب شد و حکمروایى هرات به پسر هشت ساله او حمزه میرزا سپرده شد. انتقال محمد خدابنده از هرات به شیراز به معناى روگردانى شاه از ولیعهد خویش و در واقع عزل وى از منصب ولایتعهدى بود.
در اثناى همین تحولات بود که شیخ عزالدین حسین عاملى هرات را ترک گفته و به پایتخت یعنى قزوین بازگشت. پس از مهاجرت وى، هرات دیگر اهمیّت علمى خود را از دست داد. از همینرو میرداماد نیز باید هرات را در همین سالها ترک گفته باشد.
مهاجرت به اصفهان
در سال ۹۸۴ق شاه طهماست (سلطنت از ۹۲۰ تا ۹۸۴) که به اجتناب از منهیّات و عمل به احکام شرعى سخت پایبند بود درگذشت و پسرش شاه اسماعیل دوّم (سلطنت از ۹۸۴ تا ۹۸۵) به سلطنت رسید.
رفتار و اعتقادات شاه اسماعیل دوم برخلاف پدرش بود. وى کسانى را که در زمان شاه طهماسب به زهد و پاکدامنى معروف بودند از خود راند و گروهى از علما را که در دوران سلطنت پدرش به علت طرفدارى از اهل سنت رانده درگاه بودند مورد حمایت قرار داد. مطربان و خنیاگران که در عهد شاه طهماسب به دلیل اجتناب از منهیات رانده شده بودند دوباره در اردوى شاه جمع شدند.[۱۳]
آغاز سلطنت شاه اسماعیل دوم مىتواند دلیلى براى مهاجرت علماى بزرگى چون میرداماد و شیخ بهایى به اصفهان و دور شدن از دستگاه حکومت باشد. بخصوص آن که شیخ عزّالدین پدر شیخ بهایى و استاد آن دو عالم معاصر در همین سال پس از انجام حج تصمیم به اقامت در بحرین گرفت و از مرکز حکومت دورى جست و در همان سال در آنجا رحلت کرد.
در آن دوران اصفهان داراى مدارس علمى خوب و مدرسین عالى بود و طلاب سختکوش و جدى به تحصیل علوم و معارف مشغول بودند. میرداماد در مدرسه خوجه اصفهان حکمت تدریس مىکرد. شیخ بهایى نیز در همان مدرسه تفسیر، فقه، حدیث و رجال درس مىداد و میرفندرسکى دیگر معاصر میرداماد ملل و نحل تدریس مىکرد.[۱۴]
در دوره سلطنت شاه عباس صفوى به سال ۹۹۹ق پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل شد. به دلیل حمایتها و تشویقهاى شاه عباس از علما و دانشمندان و به وجود آمدن محیطى امن و برخوردار از تکریم و تشویق حکومت، رفته رفته بر رونق و اهمیت حوزه اصفهان افزوده شد.
صفویه و علماى شیعه
ظهور سلسله صفویه یکى از وقایع مهم و تعیین کننده تاریخ ایران بود که موجب قدرت یافتن و اشاعه تشیّع شد. قبل از به قدرت رسیدن صفویان، جز در معدودى از شهرهاى شیعىنشین، ساکنان اکثر شهرها و مناطق پیرو یکى از مذاهب اهل سنّت بودند. پس از تشکیل سلسله صفوى توسط شاه اسماعیل (سلطنت از ۸۹۲ تا ۹۳۰) مذهب رسمى ایران، تشیع اعلام شد. شاه اسماعیل با شدت و اهتمام بسیار تلاش کرد تا مذهب شیعه را در تمام سرزمین تحت حکومت خود رواج دهد. پس از وى جانشینان او این راه را ادامه دادند و همچنان به تشیّع وفادار ماندند.
از همین رهگذر بود که شاهان صفوى علماى بنام و طراز اول شیعه را از سایر نقاط سرزمینهاى اسلامى به مرکز حکومت خود دعوت میکردند و آنان را به سکونت در ایران تشویق و ترغیب مىنمودند. باید تصدیق کرد که علماى شیعه و بخصوص فقها نزد شاهان صفوى و دربار آنان مورد اطاعت و احترام بسیار بوده و جایگاه اجتماعى بلندى داشتهاند.
صفویه و صوفیه
صفویان طایفهاى بودند که نامشان با تصوف عجین شده بود. پس از در دست گرفتن زمان قدرت و تشکیل حکومت، شاهان صفوى که خود «مرشد کامل» صوفیه خوانده مىشدند و بالاترین منصب متصوّفه را داشتند رفته رفته از بزرگان صوفیه روى گرداندند و از نفوذ و قدرت آنان کاستند و از آن سو به علما و فقهاى شیعه توجه بسیار نشان دادند. دلایل این امر از موضوع این گفتار خارج است.
حوزه اصفهان
در زمان سلطنت شاه عباس صفوى در اصفهان، پایتخت شاه عباس، حوزهاى غنى و بزرگ شکل گرفت و در عالم اسلام شهرت بسیار یافت. بهطورى که طالبان علوم و معارف اسلامى از اطراف جهان به آنجا روى آوردند. حوزه اصفهان به صورتى عالى جامع علوم معقول و منقول بود و اکثر علما و مدرسان آن بین معقول و منقول جمع کرده بودند. در اینجا بىمناسبت نیست تا به دو اصطلاح معقول و منقول اشارهاى بکنیم.
علوم معقول و علوم منقول
علوم منقول به علومى گفته مىشد که مواد خام آن را منقولات و گفتهها تشکیل مىداد و در نهایت اگر از بررسى و تحیل عقلانى استفاده مىشد، بر روى صحت و سقم، صدق و کذب، کیفیّت دلالت و در یک کلمه تبیین همان منقولات بود. ادبیات، تاریخ، فقه، اصول فقه، حدیث و تفسیر از علوم منقول شمرده مىشد.
امّا علوم معقول علومى بودند که مواد تشکیل دهنده آن نقل فلان منبع یا شخصیّت دینى یا ادبى نبود بلکه صرفاً محصولات و یافتههاى عقلانى بود که مورد تحلیل و تبیین قرار مىگرفت. کلام، فلسفه، عرفان نظرى و ریاضیات از علوم معقول شمرده مىشدند.
یکى از مشخصات بارز حوزه اصفهان در آن عصر رواج فلسفه و حکمت بود. گفتیم که شاهان صفوى با آنکه تا زمان شاه عباس خود واجد عنوان مرشد کامل بودند، از تصوّف و بزرگان متصوّفه روى گرداندند. از سوى دیگر علما و فقهاى شیعه به مخالفت با تصوّف برخاستند زیرا صوفىگرى را مخالف با اصول اولیه تشیّع مىدیدند. این دو عامل باعث شد تا رفتهرفته تصوّف در عهد صفوى تضعیف شود و پایگاه اجتماعى خود را از دست بدهد.
مقارن همین دوران بود که حرکت جدیدى در نضج و کمال یافتن حکمت و فلسفه مسلمین آغاز شد و اقبالى تمام به حکمت به وجود آمد. دوران شکوفایى این نهضت فکرى در عصر حکیم فرزانه میرداماد(ره) و در حوزه اصفهان بود.
دورانى که در آن ملاصدراى شیرازى بالید و رشد کرد و حکمت را وارد مرحلهاى جدید کرد مرحلهاى که خود آن را بهحق «حکمت متعالیه» نامید.
حکمت و فلسفه
حکمت از جهتى از فلسفه جدا است. در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام در توضیح حکمت آمده است: «آن صورت از معرفت که با نام حکمت تا به امروز در عالم تشیّع برجاى مانده است نه عیناً همان است که معمولاً در غرب فلسفه مىخوانند، نه تئوزوفى است که متأسفانه در دنیاى انگلیسى زبان به جنبشهاى شبه روحانى اطلاق مىشود و نه علم کلام است. حکمت که در روزگار صفویان روى به تکامل نهاد، و تا عصر ما ادامه یافته، آمیزهاى است از چند رشته که در چارچوب تشیع به هم بافته شده است. مهمترین عناصر حکمت عبارتند از تعالیم باطنى ائمه(ع) بخصوص مطاوى نهجالبلاغه على(ع)، حکمت اشراقى سهروردى که حاوى جنبههایى از نظریات ایران باستان و آراء هرمسى است، تعالیم صوفیان نخستین، بخصوص آراء عرفانى ابن عربى و بالاخره میراث فیلسوفان یونانى است.»[۱۵]
حکمت در حوزه اصفهان
در عصر میرداماد حوزه اصفهان خاستگاه حکمت بوده است بهطورى که از اطراف جهان براى آموختن حکمت به اصفهان مىآمدند.[۱۶] بىتردید حوزه اصفهان این امتیاز را مرهون شخصیتهاى برجسته آن دوران همچون شیخ بهایى، میرفندرسکى و میرداماد است. در این گفتار از میان معاصران میرداماد به ذکر این دو عالم فرزانه که از چهرههاى اصلى حوزه اصفهان در آن عصر بودهاند اکتفا شده و چه بسا در شرح حال آنان اطاله کلام نیز شده باشد تا وضعیت آن دوران از حیث چگونگى حوزههاى درسى علوم معقول و منقول ونیز جایگاه برجسته میرداماد(ره) معلوم شود.
معاصران میرداماد
معاصران میرداماد و خود وى همگى از منسوبان به دربار و مورد توجّه و احترام بسیار شاهعبّاس بودهاند و شاه با آنان مجالست و دوستى نزدیک داشته است. سابقه ارتباط و دوستى آنان با دربار به ارتباط و دوستى پدرانشان با دربار صفوى برمىگردد.
از علماى بنام معاصر میرداماد، فقیه، محدث، مفسّر، متکلّم، ریاضیدان، شاعر، ادیب و عارف بلند مرتبه شیخ بهاءالدین محمّد عاملى مشهور به «شیخ بهایى» (۹۵۳ تا۱۰۳۰ق) است. وى در تمامى علوم متداول آن روز استاد بود اگر بخواهیم تبحر وى را در دو زمینه علوم عقلى و علوم نقلى مقایسه کنیم باید بگوییم که بیشتر در علوم نقلى تبحر داشته و از این نظر برجسته بوده است. گرچه شیخ بهایى در علوم عقلى همچون کلام و در سیر و سلوک و عرفان نیز دست داشته و اشعار بسیارى با این صبغه دارد، به گونهاى که صوفیه وى را از خود مىشمردهاند، لیکن با نگاهى گذرا به آثار وى روشن مىشود که شخصیت علمى وى در زمینه علوم شرعى برجسته و ممتاز بوده است و در زمینه علوم عقلى بخصوص حکمت صاحب تألیف نیست.[۱۷]
شیخ بهایى(ره) شیخالاسلام اصفهان بود و منصب رسمى فقاهت و امور دینى به وى محوّل گردیده بود. شیخ بهایى(ره) در سلوک و عرفان نیز دست داشته و یکسره به دنیا بىتوجه بوده است. مثنوىهاى او که از حیث صورت و معنا به سبک مثنوىهاى مولوى است شاهدى گویا بر این مدّعاست.
شیخ بهایى و میرداماد دوستى نزدیک و صمیمانهاى داشتهاند. با آنکه آن دو بزرگوار در مواردى نظرگاههاى مخالف با یکدیگر داشتهاند لیکن این امور در دوستى آنان خللى وارد نکرده بود. شیخ بهایى یازده سال پیش از میرداماد، در سال ۱۰۳۰ هق دیده از دنیا فرو بست.
برخى از تألیفات او در علوم مختلف عبارتند از: جامع عباسى در کلام، فوائد الصمدیه در ادبیات عرب، خلاصه فى الحساب در علم جبر، تشریح الافلاک در نجوم و هیئت، تفسیر قرآن، چند مثنوى و…
از دیگر شخصیتهاى برجسته حوزه اصفهان میرابوالقاسم فندرسکى معروف به «میرفندرسکى» است. وى اصلاً از استرآباد مازندران است. میرفندرسکى پس از گذراندن تحصیلات مقدماتى از اساتید مسلم فلسفه مشاء در حوزه اصفهان شد و به سبب نزدیکى پدرش به دربار شاهعباس وى نیز با شاه مراوده و دوستى نزدیک داشت. او سفرهاى متعدد به هندوستان کرد، و با نظریات حکماى هند آشنا بود و در آن جا نیز نزد امرا از احترام امرا برخوردار بود.
میرفندرسکى علاوه بر آن که زبانهاى عربى و فارسى را بخوبى مىدانست، بر زبان پهلوى و سانسکریت احاطه داشت.[۱۸] بنابر تحقیقى که دانشمند محترم آقاى جلالالدین آشتیانى کرده است نظرات فلسفى میرفندرسکى بر حول فلسفه مشّاء دور مىزد، و وى را باید فیلسوفى «مشّائى» دانست. زندگى او درویشگونه بوده و یکسره با بىاعتنایى به دنیا مىگذشته است.
از تألیفات اوست: شرح مهاراه، رساله صناعیه، مقوله الحرکه، تاریخ صفویه و… وى نه سال پس از وفات میرداماد، در سال ۱۰۵۰ق از دنیا رفت.
جایگاه علمى میرداماد
میرداماد در زمینه علوم شرعى صاحب آثار بسیار باارزشى است. وى در مباحث مختلف فقه و اصول فقه صاحبنظر بود و آراء مستقلى داشت. آثار فراوان او در زمینه فقه، تعلیقات او بر کتب چهارگانه روایى، تعلیقاتش بر کتب رجال، و تفاسیر مختلف او بر قرآن بخوبى نشان دهنده این بعد از شخصیّت علمى اوست.
لیکن آنچه در شخصیت علمى او غلبه تام دارد تبحر وى در حکمت و فلسفه است به طورى که برخى او را «ثالث المعلمین» خواندهاند؛ از جمله حکیم ملا هادى سبزوارى در «شرح منظومه» وى را پس از ارسطو و فارابى «معلم ثالث» خوانده است.
«میرداماد در جمیع مسائل مهم فلسفه و حکمت داراى استقلال فکرى است و از حیث اقتدار بر اداى مباحث مهم فلسفى و تقریر مشکلات و معضلات حکمى و روانى گفتار منزلت خاصّى داشته است. حوزه فلسفى او بسیار با اهمیت تلقى مىشد و هر کس اجازه مىیافت در درس او حاضر شود به دیگران مباهات مىنمود»[۱۹]
کلام مرحوم فاضل تونى براى درک جایگاه بلند و شأن والاى علمى میرداماد کلامى گویاست. مرحوم فاضل تونى گفته بود: «امروز بر علما فخر کن و بگو کلام میر را فهمیدم.»[۲۰]
و نیز از مدح و ستایشى که صدرالمتألهین ملاصدراى شیرازى از استادش میرداماد کرده است مقام علمى وى نزد حکیم بزرگى چون ملاصدرا معلوم مىشود. وى در نامهاى که به میرداماد نوشته است او را در حدّ اعلى ستایش نموده و در حد پرستش تعریف و مدح کرده است.[۲۱]
میرداماد خود نیز خویش را معلم مىخوانده و در برخى از نوشتههایش آنگاه که مىخواهد از فارابى مطلبى را نقل کند مىگوید: «ابونصر فارابى، شریک ما در تعلیم گفته است…» و آنگاه که مىخواهد از بهمنیار شاگرد ابوعلى سینا گفتهاى را نقل کند مىگوید: «شاگرد ما بهمنیار گفته است…»[۲۲]
گویند روزى ملاصدرا برحسب معمول براى شرکت در درس میرداماد در محل تدریس حاضر شد ولى میر در آنجا حاضر نبود. در این حین تاجرى براى کارى در محل درس حاضر شد و چون میرداماد را نیافت با ملاصدرا به گفتگو نشست. مرد تاجر از وى سؤال کرد که آیا میر افضل است یا فلان عالم. ملاصدرا در جواب گفت که میر افضل است. در این اثنا میرداماد از راه رسید و در پشت دیوار توقف کرد و به گفتگوى شاگردش با مرد تاجر گوش داد مرد تاجر یکیک علمارا نام مىبرد و ملاصدرا مىگفت که میر افضل است. پس آن شخص پرسید: «میر افضل است یا شیخ الرئیس ابوعلىسینا؟» ملا صدراگفت: «میر افضل است» مرد تاجر پرسید: «میر افضل است یا معلم ثانى (فارابى)؟» ملاصدرا مردد ماند و سکوت کرد. ناگاه میر از پشت دیوار گفت: «صدر نترس و بگو میرافضل است!»
آراء میرداماد در حکمت
در زمینه آراء و نظریات میرداماد در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام آمده است: «میرداماد بیش از هر کس دیگر در احیاى فلسفه بوعلى و حکمت اشراقى در زمینه تشیّع و آماده ساختن موجبات براى اثر جاودان ملاصدرا نقش داشته است.»
میرداماد در قوام بخشیدن به آنچه که خود با «فلسفه یمانى» یا حکمت انبیاء از آن یاد کرده است در برابر فلسفه یونانى که اتکاى آن عمدتاًً بر عقل است جهد بلیغ روا داشته است.
مردا از فلسفه یمانى، حکمتى است که خداوند توسط پیامبران و از راه وحى یا اشراق بر بشر نازل کرده است. یمن تمثیلى از بخش راست یا مشرق درّهاى است که موسى پیام خدا را از آنجا شنیده است. بدین لحاظ، مشرق منشأ انوار الهى و نقطه مقابل غرب، مرکز فلسفه مشّائى است.
دو خصیصه، افکار میرداماد را از سایر حکماى عصر او ممتاز مىسازد: نخست چگونگى نظم و نسق رسالات اوست و دیگرى اندیشه او در موضوع حدوث دهرى که نقطه عطف و محور همه آثار وى است.
نظم و نسق آثار او، مثلاً در «قبسات و تقدیسات» با کتابهاى سنتى
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 