پاورپوینت کامل علم الأخلاق إلی نیقوماخوس ۶۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علم الأخلاق إلی نیقوماخوس ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علم الأخلاق إلی نیقوماخوس ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علم الأخلاق إلی نیقوماخوس ۶۷ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ ساختار
۲ وضعیت کتاب
۳ منابع مقاله
۴ وابستهها
ساختار
کتاب با مقدمه بارتلمى سانتهلیر (استاد فلسفه یونانى در کالج دى فرنس و وزیر خارجه فرانسه که این اثر را از یونانى به فرانسه ترجمه نموده است) آغاز و مطالب در دو جلد، در ده کتاب و هر کتاب در چندین بخش و فصل، در موضوعاتى همچون نیکبختى، فضیلت، فضایل اخلاقى و عقلى، دوستى، لذت و نیکبختى ارائه گردیده است.
ارسطو نخستین فیلسوفى مىباشد که کوشیده است نظریه اخلاقى مدونى عرضه نماید. تا پیش از او، همه بحثهاى اخلاقى، به صورت جسته و گریخته و حاشیهاى بود، اما وى، نخستین کسى است که بحثى منسجم، در باب ماهیت سعادت، فضایل و راه دستیابى به آن را عرضه داشت.
دیدگاه وى، روحیه یونان باستان را به خوبى عرضه مىکند و اساساً کتاب او، سیماى اصیل یونانى را نیک بیان مىدارد. در این رویکرد اخلاقى، به گفته گمپرتس (ص ۱۴۷۷) همه واقعیت و طبیعت انسانى پذیرفته و هیچ یک از خصال بشرى انکار نشده و براى هر فضیلتى جایگاهى معین شده است.
این نظریه اخلاقى، تقریباً ساده و همه فهم است. در زمان ارسطو هنوز دوران بحثهاى انتزاعى نرسیده است و هرکس مىتواند مفاهیم اساسى اخلاق ارسطو را بفهمد و آن را با همه کاستىهایش به کار ببندد.
ستایش ارسطو از زندگى وقف نظر و فعالیت عقلانى، ستودنى است. در زمانى که همه خود را درگیر کشاکش سیاسى میکردند و اسکندر در پى جهانگشایى بود، چنین حمایتى از تفکر، کمنظیر است و بالاخره همین که این اثر بیش از دو هزار و چند صد سال دوام آورده و همواره محل بحث و نظر بوده است، نشان از اهمیت و ارزش آن دارد. براى مثال گمپرتس- یونانىشناس بزرگ آلمانى- بیش از هشتاد صفحه از کتاب بزرگ خود را به بررسى و تحلیل این اثر اختصاص داده است.
از اینرو این کتاب خواندنى است و هیچ نقدى جز آن که ارزش تاریخى آن را بیشتر بنماید کارى نمىکند. لیکن باید به هوش بود که ارزش این کتاب را در متن تاریخى آن فهمید و آن را براى مقاطع دیگرى تجویز نکرد و آن را از بستر تاریخى خودش منتزع نکرد که این کارى است برخلاف خود اخلااق ارسطو و حرکتى است بر ضد نظریه حد وسط او که در این اثر بدان اشاره شده و همواره باید به یاد داشت که ارسطو خود گفته است:
استاد هر هنر، از افراط و تفریط پرهیز مىکند و حد وسط را مىجوید و مىگزیند، ولى نه حد وسط فى نفسه را بلکه حد وسط درست را. (اسلامى، سید حسن)
در «الفهرست» ابن ندیم اشارهاى هست بر اینکه این اثر را اسحق بن حنین، ظاهراً از زبان سریانى، به عربى ترجمه کرده و فارابى هم بر بخشى از آن، تفسیرى نوشته است. مراد از «کتاب الاخلاق» ارسطو، بىهیچ تردیدى، «اخلاق نیکوماخوس» است. ابوعلى مسکویه (متوفى ۴۲۱ق) با آمیختن خلاصهاى از مطالب این کتاب با پارهاى از اندیشههاى افلاطون و دیگر متفکران یونانى و همچنین اندیشههاى دینى، «کتاب الطهاره و تهذیب الاخلاق» را تألیف کرده است. (لطفى، محمدحسن)
دو شرح مهم به عربى، یکى به وسیله فارابى و دیگرى به وسیله ابن رشد بر این کتاب نوشته شده است. فارابى در کتاب «الجمع بین رأیى الحکیمین»، ابوالحسن عامرى در «السعاده و الاسعاد» ابوعلى مسکویه در «تهذیب الاخلاق» و ابن باجه در «تدبیر المتوحد» از اخلاق نیکوماخوس یاد کردهاند. (دایرهالمعارف بزرگ اسلامى)== گزارش محتوا==
کتاب اول، با بحث از خیر و سعادت آغاز مىشود. سعى ارسطو بر این است که به اختصار، اثبات کند که خیر برین انسان چیست. وى در سرتاسر این بخش، در مقام فردى سهیم در اخلاقیات مورد پسند و معتبر زمان خودش، سخن مىگوید.
ارسطو اخلاق را شاخهاى از علم سیاست مىداند؛ بدین لحاظ، اخلاق، علم دقیقى نیست. از نظر ارسطو، آرا و اقوالى که درباره نیکبختى، مطرح شده، بسیار تصنعى است.
ارسطو به دنبال اثبات آن است که هر چه ما انجام مىدهیم، به دلیل غایتى است، به وجهى که هر چیز دیگرى به دلیل آن غایت، مطلوب است، بنابراین، هیچچیز نیست که اتفاق افتد یا تحقّق پذیرد، به وجهى که مطلوب مرا برآورده سازد، چون مطلوب من همواره ممکن است باز در پى چیز دیگرى باشد. حداکثر چیزى که در این استدلال اثبات مىشود، این است که مطلوبى که عبث نباشد، در تحلیل نهایى، فقط مطلوبى است که فى نفسه مطلوب باشد.
وى بر این باور است که نیکبختى تنها چیزى است که به خاطر خودش مطلوب است، نه آنکه بهخاطر چیزى دیگر مطلوب باشد؛ نیز بر این باور بود که خیر برین، از رهگذر عمل، دستیافتنى است. (حقى، على)
ارسطو پس از بیان این نکته مورد اتفاق همگان که غایت اعلا، سعادت است، براى بیان ماهیت سعادت مقدمهاى مىچیند. در این مقدمه انواع ایدهآل زندگىها بررسى مىشود. او مىگوید: «سه نمونه اصلى زندگى وجود دارد: زندگى توأم با لذت، زندگى سیاسى، زندگى وقف نظر».
بنابراین، سه دیدگاه در باب سعادت وجود دارد. کسانى معتقدند که زندگى چیزى نیست، جز لذت خوردن و خفتن. ارسطو معتقد است که این دیدگاه متعلق به توده مردم است و بىهیچ توضیحى و یا نقدى، این دیدگاه را با تعابیرى تند، کنار مىگذارد و از آن مىگذرد. البته در کتاب دهم که از نظریه لذت سخن مىراند، مجدداً به این مطلب مىپردازد.
دیدگاه دوم، آن است که سعادت چیزى جز افتخار و احترام حاصل از فعالیت سیاسى نیست. به تعبیر دیگر، سیاستمدران از نعمت سعادت برخوردارند، چون احترام و افتخار نصیب آنان است.
ارسطو این رویکرد را نیز نمىپذیرد و آن را نقد مىکند. این نقد دقیق و عمیق است و شامل چند مطلب است:
۱- افتخار و احترام سیاستمدرارن، وابسته به مردم و اراده آنان است. حال آن که سعادت و خیر اعلا، باید متعلق به خود شخص سعادتمند باشد و کسى را که همواره چشم انتظار رأى دیگران است، نمىتوان سعادتمند دانست.
۲- افخار و احترام مردم سیاسى، در فراز و فرود زندگى سیاسى او کم و زیاد مىشود و یا حتى از بین مىرود. حال آنکه سعادت باید دوام داشته باشد و پایدار باشد. چه بسیار دولتمردانى را که نیکبخت مىپنداشتهایم، اما با رویگردانى مردم از آنان، یک شبه از اوج عزت به حضیض ذلت افتادهاند و دچار خوارى و زوال شدهاند. لذا به سختى مىتوان افتخار و احترام را همان سعادت دانست.
۳- افتخار و احترامى که مردم براى مردان سیاسى قائلند، براى فضیلتى است که مىپندارند در آنان موجود است، نه براى خود. به تعبیر دیگر، ما براى مرد سیاسى، از آنرو احترام قائل هستیم که فکر مىکنیم داراى فضایل خاصى است. پس اصالت از آن فضیلت است، نه افتخار.
۴- اما نباید از نکته فوق این نتیجه را گرفت که پس سعادت، همان داشتن فضیلت است. زیرا چه بسا کسانى که داراى فضیلت باشند، اما یکسره عمر خود را در خواب و در حالت بىحرکتى سپرى کنند و بىشک هیچکس- البته اگر درصدد مناقشه نباشد- چنین کسانى را سعادتمند نمىشمرد. بنابراین، گرچه زندگى سیاسى و کسب افتخار و احترام، بسیار وسوسهانگیز است، اما نمىتوان آن را خیر اعلا و سعادت حقیقى دانست.
ارسطو براى اثبات سعادت مورد نظر خود مقدماتى مىآورد:
۱- انسان همواره در فعالیت خود در پى غایتى است.
۲- این غایات، پارهاى براى غایات دیگر خواسته مىشوند و پارهاى براى خود خواستنى و مطلوب هستند. براى مثال، پول غایت بسیارى از فعالیتها به شمار مىرود، اما خودش باز وسیلهاى است بارى غایت دیگر.
۳- آن غایتى که براى خود خواسته مىشود، ارجمندتر از غایاتى است که وسیله براى دیگر غایات هستند.
۴- آن غایتى که بىنیاز از غایات دیگر و مکتفى به ذات است، با ارزشتر از غایاتى است که وابسته دیگر غایات هستند. براى مثال گرچه کسب موفقیت اجتماعى غایت بسیارى از فعالیتها است، اما خود وسیلهاى است براى غایت دیگر همچون محبوبیت یا افتخار.
۵- غایتى که استمرار و دوام داشته باشد، فراتر از غایات گذراى موقت است.
از میان همه آن چه سعادت پنداشته مىشود، به نظر مىرسد که فعالیت وقف نظر و زندگى عقلانى، همه یا بیشتر ویژگىهاى فوق را داشته باشد. ارسطو براى اثبات این سعادت حقیقى، چنین استدلال مىکند که «اگر نیکبختى فعالیت منطبق با فضیلت است، پس باید منطبق با والاترین فضایل باشد و چنین فعالیتى، فعالیت بهترین جزء وجود ما مىتواند بود.» و نتیجه مىگیرد که «این فعالیت، فعالیت نظرى است.» زیرا به سبب نابى و دوامش والاترین لذات است. علاوه بر آن، یکى از ویژگىهاى سعادت؛ یعنى اکتفا به خود، در این فعالیت به چشم مىخورد.
دلیل دیگر براى اثبات سعادتمندانه بودن زندگى عقلانى، آن است که هدف آن، لذاته است، حال آن که هدف دیگر انواع زندگى و فعالیتها، لغیره است. همه فعالیتها، حتى فعالیت سیاسى، براى هدف و غایت دیگرى است، در صورتى که تفکر، ذاتاً مطلوب و خواستنى است.
بنابراین، سعادت واقعى و کامل، در فیلسوفانه زیستن است. در حقیقت در این سخنانى که از بخشهاى شورانگیز کتاب به شمار مىرود، ستایشى عمیق از فلسفه به چشم مىخورد و ارسطو تعلق خاطر خود را به تفکر فلسفى، اینگونه ابراز مىدارد. از این منظر زندگى و سعادت چیزى نیست، جز تأمل، تفکر و تفلسف.
مهمترین ویژگى سعادت از نظر ارسطو، دوام است. سعادت باید ثابت بوده و دوام داشته باشد و چون بسیارى از فعالیتهای عملى دوام ندارد و وابسته به عوامل متغیر دیگر است، نمىتوان آنها را سعادت حقیقى دانست.
ارسطو زندگى موافق با فضیلت را سعادت مىداند و فضیلت را چنین تعریف مىکند: «فضیلت ملکهاى است که حد وسطى را انتخاب کند که براى ما درست و با موازین عقلى سازگار است، با موازینى که مرد داراى حکمت عملى حد وسط را با توجه به آنها معین مىکند. این حد وسط میان دو عیب، یعنى افراط و تفریط قرار دارد.» (اسلامى، سید حسن)
کتاب دوم، با تفکیک فضایل عقلانى از اخلاقى، شروع شده است. ارسطو معتقد است که فضایل عقلانى از طریق آموزش و فضایل اخلاقى از طریق عادت، کسب مىشوند. هیچ فضیلت اخلاقىاى از راه طبع کسب نمىشود. چیزى که مأخوذ از طبع است، قابلیت کسب فضیلت اخلاقى است. خود فضایل، در اثر عادت، پرورده و شکوفا مىشوند. تنها کارى که طبع مىتواند انجام دهد این است که ما را بر اخذ این فضایل توانمند سازد. ارسطو به ما مىگوید که ما از طریق عمل به اعمال فضیلتآمیز، مبدّل به شخصى صاحب فضیلت مىشویم.
مسئله مورد توجه ارسطو، «
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 