پاورپوینت کامل شهرستانی، محمد بن عبدالکریم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهرستانی، محمد بن عبدالکریم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهرستانی، محمد بن عبدالکریم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شهرستانی، محمد بن عبدالکریم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

محتویات

۱ ولادت
۲ تحصیلات
۳ گرایش مذهبى شهرستانى
۴ شهرستانى و فرقه‌هاى اهل سنت
۵ نشانه‌هایى از گرایش شهرستانى به تشیع
۶ گرایش شهرستانى به اسماعیلیه
۷ نمونه‌هایى از تأویل شهرستانى
۸ وفات
۹ آثار
۱۰ پانویس
۱۱ وابسته‌ها

ولادت

در سال ۴۷۹ق در «شهرستان» از توابع خراسان دیده به جهان گشود.

تحصیلات

در نظامیه نیشابور با استفاده از اساتید بنامى چون احمد خوافى، ابونصر قریشى، ابوالقاسم انصارى، على بن احمد بن محمد المدائنى و…در فقه، کلام، تفسیر، حدیث، اصول و…تحصیلات خویش را به پایان برد.

پس از فارغ التحصیلى از نظامیه نیشابور، به خوارزم و مکه رفت و در بازگشت از مکه به درخواست نظامیه بغداد که یکى از مهم‌ترین حوزه‌هاى آموزشى اهل سنت به شمار مى‌آمد، سه سال از ۵۱۰ تا ۵۱۳ ه‍.ق به تدریس و موعظه دانشجویان پرداخت.

گرایش مذهبى شهرستانى

درباره شهرستانى پژوهشهاى قابل توجهى صورت پذیرفته است، اما هنوز هم ناگفته‌ها و نایافته‌هاى بسیارى در زندگى او وجود دارد.یکى از این نادانسته‌ها گرایش مذهبى و فرقه‌اى شهرستانى است.این مسأله با وجود کتاب‌هاى بسیار وى، که مى‌تواند نشانگر باورهاى مذهبى او باشد، هنوز هم(به خصوص پیش از کشف تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» در کتابخانه ملى) از نقاط ابهام زندگى شهرستانى شناخته می‌شود.چه اینکه شهرستانى به جهت گرایش مذهبى خود که در نگاه بسیارى الحاد بود و زندگى در عصرى که جنگهاى مذهبى و فرقه‌اى به اوج خود رسیده بود و در اصفهان و رى و نیشابور زد و خوردهاى فرقه‌اى هر روز شدت بیشترى مى‌گرفت، ناچار از زندگى در پناه تقیه بود، به گونه‌اى که او در بسیارى از آثار خود جز «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار»، خویش را سنى اشعرى جلوه مى‌دهد.این مسأله سبب شده عده‌اى وى را اشعرى مذهب معرفى کنند.

ابن خلکان مى‌نویسد: «ابوالفتح محمد بن ابى القاسم عبدالکریم بن ابى‌بکر احمد الشهرستانى، المتکلم على مذهب الاشعرى کان اماما مبرزا فقیها متکلما…»

جاپلقى در طرائف المقال مى‌نویسد: «ذکره صاحب الملل و النحل من علماء السنه.»

کشّى مى‌نویسد: «و کذلک علامه الاقوام من علماء العامه، محمد بن عبدالکریم الشهرستانى.»

محمد بن فتح‌الله بدران نیز در مقدمه «الملل و النحل» شهرستانى را اشعرى مى‌خواند. اما واقعیت امر چیز دیگرى است.شهرستانى به هیچ روى به اهل سنت و فرقه اشاعره گرایش نداشته است و سخنان و نوشته‌هاى او در دفاع از اهل سنت و در راستاى باورهاى آنها از روى تقیه بوده است.

در این نوشتار که با هدف روشن ساختن باورها و اندیشه‌هاى مذهبى نویسنده «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» شکل گرفته، دلایل، شواهد و قراینى از زندگى و آثار شهرستانى که حکایت از وابستگى او به مذهب شیعه و فرقه اسماعیلیه دارد ارائه مى‌شود.هر چند ممکن است برخى از این نشانه‌ها به تنهایى دلبستگى وى را به شیعه و اسماعیلیه اثبات ننماید، اما از مجموع دلایل و شواهد مى‌توان اطمینان یافت که نویسنده «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار»پیرو باطنیان بوده است.

اسناد و مدارکى که نشانگر گرایش شهرستانى به شیعه و اسماعیلیه است به دو دسته تقسیم مى‌شود:۱.مدارک و اسناد تاریخى؛۲.قراین و شواهد موجود در آثار او.

اسناد و مدارک تاریخى

این دسته از مهم‌ترین دلایل گرایش شهرستانى به اسماعیلیه است، زیرا کسانى که نویسنده ملل و نحل را اسماعیلى معرفى مى‌کنند، یا از معاصران او به شمار مى‌آیند و یا به جهت ارتباط و زندگى با باطنیان، باورها، بزرگان و داعیان آنها را به خوبى مى‌شناسند.براى نمونه ابوسعید عبدالکریم بن محمد سمعانى از معاصران شهرستانى در «التحبیر فى المعجم الکبیر» می‌نویسد: «و کان متهما بالمیل الى اهل البدع یعنى الاسماعیلیه و الدعوه الیهم لضلالتهم.»

ابومحمد محمود بن عباس بن ارسلان خوارزمى یکى دیگر از معاصران شهرستانى پس از معرفى شهرستانى و اساتید او مى‌نویسد: «لو لا تخلیطه فى الاعتقاد و میله الى اهل الزیغ و الالحاد، کان هو الامام، و کثیرا ما کنّا نتعجّب من وفور فضله و کمال عقله، کیف مال الى شىء لا اصل له و اختار امرا لا دلیل علیه لا معقولا و لا منقولا.»

خوارزمى به روشنى و صراحت، شهرستانى را ملحد مى‌خواند و چنان که پیش از این گفته شد اسماعیلیه در عصر او یعنى قرن ششم ملاحده خوانده مى‌شدند و با همین اتهام قتل عام مى‌گشتند.بنابر این اگر خوارزمى شهرستانى را متمایل به الحاد مى‌خواند مقصودش گرایش و تمایل او به اسماعیلیان است.

خواجه نصیرالدین طوسى نیز که سالیان سال در دژهاى باطنیان به خصوص قلعه الموت زیسته و تألیفاتى درباره اندیشه‌ها و اعتقادات آنها سامان داده است و به خوبى اندیشمندان ایشان را مى‌شناخته است شهرستانى را در شمار باطنیان مى‌آورد.

و گویا به همین جهت، خواجه نصیر در کتاب گران سنگ خویش«مصارع المصارع» که با هدف نقد کتاب «مصارع الفلاسفه» شهرستانى نوشته است برخورد بسیار تند و غیر قابل انتظارى با شهرستانى مى‌کند؛وى را سارق دیدگاه‌هاى فلاسفه و ابن سینا مى‌خواند، نظریات او را به سخنان واعظان تشبیه مى‌کند، بارها او را بى سواد و خطبه خوان معرفى مى‌کند.

در خور توجه آن که بیشتر تراجمى که درباره شهرستانى رسیده و گوشه‌هایى از زندگى وى را روشن ساخته از ابوسعید عبدالکریم بن محمد سمعانى(م ۵۶۲ ه‍.ق)، ابوالحسن بیهقى(م ۵۶۵ ه‍.ق) و خوارزمى صاحب تاریخ خوارزم است و هیچ یک از این افراد، شهرستانى را اشعرى و پیرو فقه شافعى معرفى نمى‌کنند.

افزون بر مدارک و اسناد تاریخى فوق، در زندگى شهرستانى نیز شواهدى وجود دارد که نشان مى‌دهد او در تمام عمر خویش به باطنیان گرایش داشته است و باطنى‌گرى او به سالهایى که تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» را مى‌نوشته محدود نبوده است، اما او براى آن که بتواند در دستگاه خلافت نفوذ کند و اندیشه‌ها و باورهاى اسماعیلیان را در ضمن اندیشه‌هاى سایر فرقه‌هاى اسلامى به تصویر کشد ناگزیر از تقیه شده، چنان که وى با نوشتن «الملل و النحل» و دفاع از اندیشه‌هاى اهل سنت به مقام نیابت دیوان سلطان رسید و محرم اسرار او شد.شهرستانى با تقیه مى‌توانسته به آسانى و بدون هیچ گونه مشکلى، اعتقادات اسماعیلیه را به مردم عصر خود که باطنیان را ملاحده مى‌خوانند ارائه کند و آنان را از کشتن و ملحد و مهدور الدم خواندن اهل قلاع باز دارد.افزون بر این توانسته با نفوذ در دستگاه خلافت سلطان سنجر، از اذیت و آزار اسماعیلیان بکاهد و به سلطان و وزراء توصیه کند که به باطنیان به چشم ملحد ننگرند و به قلعه‌ها و دژهاى آنان هجوم نبرند.

شواهد و نمونه‌ها در آثار شهرستانى

نمونه اول؛آنچه بیش از هر اثر دیگر شهرستانى، اسماعیلى بودن او را نشان مى‌دهد، تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» است.در این تفسیر، شهرستانى یگانه شیوه بهینه فهم آیات قرآن را سخنان و دیدگاه‌هاى تفسیرى اهل‌بیت معرفى مى‌کند، آنان را تنها آشنایان با قرآن و معارف قرآنى نشان مى‌دهد و تفسیر خویش را انعکاس سخنان و روایات عترت مى‌داند.همو در مقدمه تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» استاد تفسیرش را انصارى معرفى مى‌کند: «ناصر الانصارى تلقفا،ثم اطلعنى مطالعات کلمات شریفه عن اهل‌البیت و اولیائهم على اسرار دفینه و اصول متینه فى علم القرآن.»

و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان که در تراجم آمده است در سال ۵۱۲ ه‍.ق از دنیا رفته است. بنابر این محمد شهرستانى در حدود ۳۵ سالگى یعنى پیش از وفات انصارى به باطنیان وابستگى داشته و مانند آنان تفسیر بهینه آیات قرآن را مخصوص عترت پیامبر مى‌دانسته، ولى به جهت تقید و مشکلاتى که فراروى او بوده است نتوانسته نظریات خود را تا سال ۵۳۸ که شروع به نوشتن تفسیر کرد ابراز کند.

نمونه دوم: شهرستانى مهم‌ترین اثر خود یعنی «الملل و النحل» را که برخى مى‌گویند در سال ۵۲۱ ه‍.ق به هنگام وزارت نصیرالدین محمود نوشته است و همچنین کتاب «مصارع الفلاسفه» را که نقد دیدگاه‌هاى ابن سینا در الهیات شفا، نجات و اشارات است، به سید مجدالدین ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقیب ترمذ و از نزدیک ان سلطان سنجر تقدیم داشته و هدف خود را از نوشتن «الملل و النحل»، خدمت به نقیب ترمذ خوانده است. و این دو تن یعنى نصیرالدین محمود وزیر سلطان سنجر و نقیب ترمذ و یا دست کم نقیب ترمذ از نفوذى‌هاى اسماعیلیان به دربار حاکمان سنى هستند-زیرا چنان که ابن تیمیه و برخى مى‌گویند، شهرستانى کتاب ملل و نحل را به یک فرد باطنى تقدیم داشته است-و همانها بودند که پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى کردند و مقدمات رسیدن وى را به مقام نیابت دیوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانیدند.و بعید نیست که دسیسه‌اى را که تاریخ نویسان سبب زندانى شدن نصیرالدین محمود و سید مجدالدین ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مى‌دانند همان تمایل این دو نفر به باطنیان باشد.

افزون بر این به نظر مى‌رسد شهرستانى با نوشتن کتاب «مصارع الفلاسفه» و تاج المعالى نقیب ترمذ که گفته‌اند از شهرستانى خواست کتابى در رد نظریات ابوعلى سینا بنویسد، قصد انتقام از ابوعلى سینا را داشته، چه اینکه ابن سینا بر خلاف عمو و پدرش که گرایش اسماعیلى داشتند به اسماعیلیان نپیوست و با این کار ضربه‌اى سهمگین بر باطنیان فرود آورد.

در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلایل و شواهد روشن کننده گرایش مذهبى شهرستانى به وفور یافت مى‌شود، اما این نشانه‌ها در آن نوشته‌ها و گفته‌هایى که در دربار سلطان سنجر و یا به درخواست نزدیک ان سلطان نوشته شده، بسیار کمرنگ‌تر از آثارى است که شهرستانى به شکل سخنرانى و تفسیر، بدون رعایت خواسته حکومت سامان داده است.دلایل و قراینى که در تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» و «مجلس خوارزم» وجود دارد، به هیچ روى قابل مقایسه با «الملل و النحل» و «مصارع الفلاسفه» و «نهایه الاقدام» نیست.در جاى جاى تفسیر «مفاتیح»، شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقه‌اى خویش را نشان مى‌دهد و نظر خود را آشکارا ابراز مى دارد.

دلایل موجود در آثار شهرستانى را به دو دسته مى‌توان تقسیم کرد:

۱-دلایل و قرائنى که وابستگى و دلبستگى شهرستانى را به مذهب شیعه نشان می‌دهد و او را از معتزله، اشاعره، جبریه و…جدا مى‌سازد.

۲-نشانه‌هایى که از گرایش شهرستانى به فرقه اسماعیلیه یکى از فرقه‌هاى شیعه حکایت دارد و وى را از صف زیدیه و امامیه و…جدا مى‌کند.

شهرستانى و فرقه‌هاى اهل سنت

پیش از آن که به ذکر نشانه‌هاى گرایش شهرستانى به شیعه بپردازیم سزاوار است نخست عدم وابستگى شهرستانى به فرقه‌هاى مطرحى چون اشاعره، معتزله، جبریه و…را نشان دهیم. شهرستانى در موضوعات و مسائل زیر دیدگاه سایر فرقه‌هاى اسلامى را نمى‌پذیرد:

هدایت الهى
ذیل آیه شریفه«اهدنا الصراط المستقیم»شهرستانى نخست در قالب تفسیر و معنى، دیدگاه خود را طرح مى‌کند و سپس به تلاش متکلمین براى تفسیر آیه اشاره مى‌کند و در پایان دیدگاه اشاعره و معتزله را درباره هدایت الهى اشتباه خوانده خاستگاه این اشتباه را نا آشنایى آنان با قرآن و علوم قرآنى معرفى مى‌کند:
«اهدنا الصراط المستقیم»اى وفّقنا و الهمنا و ارشدنا و ثبتنا و قال بعض المتکلمین:معناه اسلک بنا طریق الجنه و قوّمنا الیه کقوله تعالی «سیهدیهم و یصلح بالهم»(محمد۵/) و انما قاموا و قعدوا فى تفسیر «اهدنا» لا اشکال فیه من وجهین: احدهما ان السؤال انما یکون لشیىء مفقود عن السائل و الموجود لا یطلب بالسؤال، و الثانى ان السؤال انما یکون اذا لم یعطه المسؤول، و اذا اراح الله تعالى العلل بنصب الادلّه فى الافعال فقد هداهم و أغناهم عن السؤال.اما الأول فقد اجابوا عنه باحد وجهین:إمّا بالتوفیق و خلق الهدایه و ذلک طریق الاشعریه، و إمّا بالهدایه الى طریق الجنه و ذلک طریق المعتزله، و لو عرفوا عمومات القرآن و خصوصاته فى محکماته و متشابهاته لما خبطوا خبط العشواء فى ظلماته و نعود الیه ان شاء اللّه.»
شهرستانى در این بحث چنان که از سخنانش پیداست هیچ اظهار نظرى درباره هدایت ندارد، اما در بحث اسرار آیه شریفه«اهدنا الصراط المستقیم»دیدگاه خود را به زیبایى بیان مى‌کند.او نخست هدایت را به هدایت عامه و خاصه تقسیم مى‌کند و پس از ذکر دیدگاه قدریه و جبریه آنها را از گمراهان مى‌خواند، زیرا به باور او قدریه با پذیرش هدایت عامه و نپذیرفتن هدایت خاصه به بى راهه رفته‌اند و جبریه با پذیرش هدایت خاصه و نپذیرفتن هدایت عامه به گمراهى رسیده‌اند:
«و سرّ آخر:ان العموم و الخصوص، جاریان فى الهدایه جریانهما فى سایر الالفاظ و المعانى، و لله عز و جل هدایه عامه فى جمیع الموجودات على حسب اوضاعها و طباعها و خصوصا فى الحیوانات، فان کلّ حیوان مخصوص بهدایه الى مصالح وجوده و بقائه باستحفاظ نوعه و شخصه، و ذلک بالطبع، و الفطره دون التعلیم و الفکره، و أخصّ منه هدایه الانسان فانه مخصوص بهدایه الى مصالح وجوده و بقائه باستحفاظ نوعه و شخصه و استسخار غیر نوعه، و ذلک بالتعلیم و الفکره، و اخص منه هدایه الانبیاء و الاولیاء علیهم‌السلام، فانهم مخصوصون بهدایه الى مصالح وجودهم و بقائهم باستحفاظ نوعهم و شخصهم و استصلاح غیر نوعهم من الانسان فى معاشهم و معادهم، و ذلک بالوحى و الالهام.
و کما صار الانسان ملکا على انواع الحیوانات بالهدایه الخاصه له، کذلک صار النبى ملکا على اصناف الانسان بالهدایه الخاصه به، و کما صارت حرکات الانسان معجزات الحیوان اعنى حرکاته الفکریه و القولیه و العملیه، کذلک صارت حرکات الانبیاء علیهم‌السلام معجزات الانسان، اعنى حرکاته الفطریه و الوحییه و الخلقه، فهم الذین انعم الله عزّ و جلّ علیهم بالهدایه العلویه القدسیه، و صراطهم صراط الله، و دینهم صبغه الله، و شریعتهم شرعه الله، فمن اقتدى بهم فهو المهتدى الى الصراط المستقیم، و من اعتدى علیهم فهو الهاوى الى سر الجحیم.
واذ عرفت مراتب العموم و الخصوص فى الهدایه، اطلعت على مزلّه اقدام الضالین فیها و ان الذین قالوا من القدریه ان الله تعالى قد یهدى المؤمن و الکافر بنصب الآیات و الادله و انما یهتدى من نظر فیها و اعتبر و انما ضلّ من نازل و استکبر، و حملوا علیه قوله تعالى«و اما ثمود فهدیناهم فاستحبّوا العمى على الهدى»(فصلت ۱۷/) فقد ضلّوا اذ حکموا بعموم الهدایه دون الخصوص، و ان الذین قالوا من الجبریه ان الله تعالى قد هدى المؤمن دون الکافر بالتوفیق و خلق الایمان فمن اهتدى فبهدایهالله و من ضلّ فباضلال اللّه و حملوا علیه قوله عز و جل«من یهد الله فهو المهتدى و من یضلل فأولئک هم الخاسرون»(اعراف۱۱۸/) فقد ضلّوا اذ حکموا بخصوص الهدایه دون العموم، و این الفریقان المختصمان من معرفه اسرار القرآن فى العموم و الخصوص و التضاد و الترتب و المفروغ و المستأنف و اثبات الکونین و تقریر الحکمین«افلا یتدبرون القرآن أم على قلوب اقفالها»(محمد۲۴/.»
همو در بحث از آیه شریفه«قال فبما أغویتنى لأقعدنّ لهم صراطک المستقیم» (اعراف۱۶/)خاستگاه دیدگاه جبریان را واژه «اغویتنى» و خاستگاه نظریه قدریه را «لأقعدنّ» معرفى مى‌کند و هر دو گروه را از دوزخیان مى‌خواند:
«مذهب جبریان از این کلمه «اغویتنى» خاست، مذهب قدریان از این کلمه «لأقعدنّ» خاست، هر دو طایفه[را]دام در دام ابلیس بندند و به آتش دوزخ اندازند…هر جا که شبهتى است از وساوس شیطان است و هر کجا که وسوسه است از شبهات آن لعین خاست.شبهاتش یا تشبیه است یا تعطیل، یا جبر است یا قدر، یا عقل است یا سمع.»
کلام خدا
مسأله دیگرى که نشان مى‌دهد شهرستانى به فرقه‌اى جز شیعه وابسته نیست بحث کلام خداست.شهرستانى پس از ذکر دیدگاه پیشینیان در مورد کلام خدا به بیان باور معتزله و اشاعره مى‌پردازد و در پایان آنها را از گمراهان مى‌خواند:
«و ان السلف من اهل الاسلام، کانوا یقولون:ان کلام الله قدیم، و هو حروف و کلمات، و هى کلها قدیمه و انها اسباب الموجودات، و الکاف و النون من قوله «کن»هو السبب الاول و هو المظهر الاول للامر القدیم.و الاشعرى قال:ان الحروف محدثه و الامر قدیم.و المعتزلى قال:ان الحروف و الامر محدثه، و کل ذلک خبط و رمى فى عمایه.»
همو در موردى دیگر قرآن را بر اساس دیدگاه پیشینیان کلام خدا و فرود آمده بر قلب پیامبر، معرفى مى‌کند و کلام خدا را همین آیاتى که مى‌شنویم و قراءت مى‌کنیم مى‌نمایاند و پس از بیان نظریه اشاعره، معتزله و کرامیه به صورت کوتاه اما کامل، اندیشه آنان را ناسازگار با نظرگاه سلف و هدایت‌گرى قرآن مى‌نامد:
«ان المتکلمین ذکروا فى توجیه انزال القرآن و تنزیل الکتاب مذاهبهم، و السلف الصالحون فقد اتفقوا کلهم على ان القرآن کلام الله و ان ما یقرأ فى المصحف کتاب الله، و الکتاب قد اخبر بأنّ الله تعالى أنزل على عبده الکتاب و قصّ علیه القصص و أحکم الآیات و فصّلها و بیّن الحدود و الاحکام فیه و أوضحها و اتفقوا کلّهم على ان کتاب الله هو ما بین الدفتین و ان کلام الله بین اظهرنا نسمعه و نقرأه و نتعلمه و نعلمه، و لیس یصح ذلک کلّه على مذهب المتکلمین اجمعین، فإنّ الاشعرى اذا قال:کلام الله صفه من صفاته، قائمه بذاته و هى واحده لا قصص و اخبار و لا حدود و احکام و لا آیات و کلمات، و ما یقرأه و یسمعه دلالات علیه و حکایات عنه فالدلیل غیر المدلول و الحکایه غیر المحکى، و ان المعتزلى اذا قال:کلام الله فعل من افعاله مخلوق فى محل من شجره او لوح، و هو عرض من الأعراض التى لا بقاء لها و کما اوجده افناه و کما احدثه اعدمه مما یقرأه و نسمعه حکایات عن ذلک الفانى و هى افعالنا القائمه بمخارج الحروف یخطىء فیها و یصیب، و یعاقب على الخطأ فیها و یثاب على الصواب کشعر امرء القیس…و ان الکرامى اذا قال:کلام الله فعل و خلق حادث فى ذاته، و ما یقرأه و یسمعه مفعول و مخلوق و الفعل غیر المفعول و الخلق غیر المخلوق و هذا أشنع و أفحش، فاین کلام السلف الصالحین، و این ذلک الکتاب الذى هو هدى للمتقین «سبحان ربک رب العزه عما یصفون.و سلام على المرسلین.و الحمد لله رب العالمین».»
خلق و امر
شهرستانى در مجلس مکتوب خوارزم به مناسبت آیه شریف«ألا له الخلق و الامر» بحث خلق و امر را طرح مى‌کند و پس از ارائه دیدگاه معتزله، کرامیه، اشعریه به نقد و بررسى نظریات آنها مى‌نشیند:
«متکلمان در خلق و امر، سه مذهب داشتند؛ معتزلیان گفتند:خلق و امر هر دو یکى است.خلق او مخلوق و امر او مخلوق و لکن امر او صوتى و حرفى و قایم به درختى.کرامیان گفتند:خلق و امر هر دو یکى است؛ خلق او نه مخلوق، و امر او صوتى و حرفى حادث و لکن قایم به ذات او.اشعریان گفتند:خلق او مخلوق نه قایم به ذات او، امر او نه مخلوق قایم به ذات او.
هیچ کس نه حقیقت خلق دانست، نه حقیقت امر.نه نسبت خلق با او که چه نسبت است و نه نسبت امر با او که چه نسبت است؟و قرآن مجید این مى‌گوید:«ألا له الخلق و الأمر».اگر هر دو یکى بودى این دو لفظ مختلف چرا؟اگر یکى قایم به ذات او بودى و یکى به این ذات او، این لفظ متحد چرا؟اگر «له» ملک راست، امر را صفت چرا گویى؟و اگر «له»صفت راست، خلق را صفت چرا نگویى؟نه نه چنین گوى که مرد کتاب و جفت کتاب گفت: «له الخلق ملکا، و له الامر ملکا» او خداوند ملک و خداوند ملک«الارواح ملکه و الاجساد ملکه فأحلّ ملکه فى ملکه، و له علیهما شرط و لهما عنده وعد، فان وفوا بشرطه وفى لهم بوعده.»
مرتکب کبیره
یکى از مباحث مهمى که همه فرقه‌هاى اسلامى دربار آن اظهار نظر کرده‌اند مسأله مرتکب کبیره است.شهرستانى این مسأله را ذیل آیه شریفه«فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره أعدّت للکافرین»(بقره۲۴/) به بحث مى‌کشد.وى دیدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعیدیه را درباره تفسیر آیه به زیبایى ارائه مى‌نماید و در پایان آنان را به جهت عدم مراجعه به اهل‌بیت، سرگردان مى‌خواند:
«و هذا مقام حیره المتکلمین کما ترى، و لو عرفوا مواقع الیقین بالرجوع الى الصادقین بیّنوا لهم أى کبیره هى کفر و أى کبیره لیست بکفر و یخلد فى النار و أىّ کبیره لا یخلد…»
مقصود شهرستانى از صادقین به قرینه مقدمه او در «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» و تفسیر او از آیه«الذین اتیناهم الکتاب»پیامبر و اهل‌بیت هستند.

نشانه‌هایى از گرایش شهرستانى به تشیع

الف.شهرستانى و مسأله امامت

یکى از مسائل مهمى که صف شیعیان را از سایر فرقه‌ها جدا مى‌کند و آنها را به عنوان یک فرقه کلامى مطرح مى‌نماید، توجه خاص ایشان به امامت و وصایت است. به باور شیعه، امامت یکى از اصول اساسى مذهب به شمار مى‌آید و پیامبر(ص) حضرت على(ع) را به عنوان خلیفه بلافصل خود بارها به مردم معرفى کرده‌اند؛ اما قدرت طلبان به بهانه‌هاى گوناگون حق آن حضرت را گرفتند.

در تفسیر شهرستانى نمونه‌هاى بسیارى نشان دهنده نوع نگرش شهرستانى به مسأل امامت است.به باور شهرستانى مسأله امامت، همانند توحید، نبوت، مبدأ و معاد از فطریات است و منکر آن منکر فطرت خوانده مى‌شود:

«و لهذا قیل:التوحید فطره و الامامه فطره و المبدأ فطره و المعاد فطره من انکرها فقد أنکر الفطره.»

نویسنده «مفاتیح الاسرار» شکر نعمت و وفاء به عهد را دو اصل از اصول مهم و اساسى دین مى‌داند و عهد امامت را از سزاوارترین عهدها براى وفا و فراگیرترین پیمانها از جهت نفع براى مردم معرفى مى‌نماید:

«و احق النعم بالشکر و أعمّها نفعا للخلق و أخصّها درجه عند الحق نعمه النبوه.و أحقّ العهود بالوفاء و أعمّها نفعا للخلق و أخصّها درجه عند الحق عهد الامامه.»

همو آن چنان بر مسأله امامت و وصایت تأکید و اصرار دارد که مانند یک شیعه متعصّب، منافق در امامت را کافر مى‌نامد و با اشاره به یک روایت پیامبر در مقام و منزلت على(ع)، آن حضرت را بجا آورنده وظیفه‌اى که پیامبر بر عهده داشت مى‌خواند.

او بر این باور است که پیامبر وظیفه داشت با کفار و منافقین، هم جهاد با حجت و دلیل کند و هم جهاد با سیف، اما پیامبر با کفار، جهاد با حجت و سیف کرد، ولى نسبت به منافقین تنها جهاد با حجت کرد و جهاد با سیف را ترک نمود.به همین جهت پیامبر فرمود:على قضاء کننده دین من است، و على(ع) نیز دین پیامبر را ادا کرد و با مارقین و قاسطین و ناکثین جهاد کرد.صریح عبارت شهرستانى در این باره چنین است:

«و اما تبدل الدور فان المنافق فى دور النبوه لا یبقى منافقا فى دور الوصایه و الامامه، بل یحکم علیه ببعض احکام الکفر فان المنافق فى الکون الاول على المشابهه بالمسلم، فیجرى علیه احکام الاسلام، و هو فى الکون الثانى على المباینه عن المسلم، فیجرى علیه احکام المباینه و هو الکفر، و عن هذا قال النبى(ص): فیکم من یقاتل على تأویله کما قاتلت على تنزیله، الا و هو خاصف(و هو یخصف) النعل.

و ما قیل فى تفسیر قوله «جاهد الکفار و المنافقین» بان جهاد الکفار بالسیف و المنافقین بالحجه فصحیح و ان کان یجاهدهما بالحجه و البرهان اولا،ثم خصّ الکفار بالسیف و ما شهر السیف على المنافقین، لانهم بعد فى ستر التقیه بالکلمه و الاستظلال ب‌الدین و الاسلام، لکن المحققین قالوا ان التکلیف کان متوجها علیه بالجهادین جمیعا سیفا و حجه، فقضى احد القرضین والدینین و بقى علیه‌الدین الثانى، فقال:علىّ قاضى دینى فقضى دینه و أبرأ ذمته عن عهده التکلیف، و ذلک قوله فیکم من یقاتل على تأویله کما قاتلت على تنزیله، و قوله ایضا انک تقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین، و ذلک قوله و انت قاتلهم یا على فاذا أدرکتهم فاقتلهم.»

از نگاه شهرستانى مسأله امامت و وصایت مانند مسأله نبوت است، چنان که اگر کسى به پیامبر ایمان نیاورد و او را تصدیق ننماید از زمره کافران خواهد شد کسى که به وصى او ایمان نیاورد و به شریعت او اقرار ننماید کافر است:

«و سرّ آخر کما أن من أقرّ بالتوحید و لم یقرّ بالنبوه، أعنى من قال:لا اله الا الله و لم یقل:محمد رسول‌الله فقد ارتدّ على عقبه کافرا و لم ینفعه اقراره بالتوحید، کذلک من اقرّ بالنبوه و قال محمد رسول‌الله و لم یقرّ بشریعته و وصیته بعده فقد ارتدّ على عقبه کافرا…»

در جاى جاى تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» با عنوان «الاسرار»آیات قرآن بر مسأله امامت و وصایت منطبق شده، نویسنده در سرّ دیگرى از اسرار آیات قرآن مسأله امامت را از عهود الهى مى‌خواند و منکر آن را منافق مى‌نامد:

«فمن عرف نعمه الله ثم أنکرها و کفرها فهو کافر، و من نقض عهد الله من بعد میثاقه و قطع ما أمر الله به أن یوصل فهو منافق.»

به باور شهرستانى، امامت، حق حضرت على(ع) بود و قدرت مداران آن حضرت را از رسیدن به حق الهى خود باز داشتند: «فقد أحصر رسول‌الله(ص) ع ن العمره کما أحصر علىّ رضى الله عن الامامه.»

همو على(ع) را تنها کسى مى‌داند که به آیه نجوى عمل نمود: «و لذلک کلّ من کان یرید مناجاه الرسول(ص) وجب علیه أن یقدّم بین یدى نجواه صدقه، فلا عمل بهذه الآیه إلاّ أمیر المؤمنین علىّ رضى‌الله‌عنه، حیث تصدّق بعشره دراهم على عشره مناجیات.»

نویسنده مفاتیح الاسرار، آیات شریفه«الذین ینفقون أموالهم باللیل و النهار سرّا و علانیه»(بقره۲۷۴/) و«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضاه الله»(بقره۲۰۷/) را در شأن و منزلت على(ع) مى نمایاند.[۱] و مخاطب آیه شریفه«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلاه ان الله مع الصابرین»(بقره۱۵۳/) را على(ع) می‌داند و ایشان را امام ائمه در صبر و صلات معرفى مى‌کند:

«قال الصابرون على البلاء الشاکرون للنعماء:ان امام الائمه فى الصبر و الصلوه امیرالمؤمنین علىّ رضى‌الله‌عنه، حیث قال ان للمحن نهایات و لها غایات، فشأن المؤمن أن یصبر و یستغفر حتى ینقضى ایامها، و لقد کان‌ علیه‌السلام مقبلا على شأنه، راضیا بزمانه، صابرا على ما یصیبه من المحن، مشغولا بالعباده على ما تنوبه من الفتن، و کان المخاطب ب‍«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلاه»هو، و لقد قال النبى(ص) کلّ ما ورد فى القرآن«یا ایها الذین آمنوا»فعلىّ رأسه بل و الله هو الوافى بموجب الخطاب، و هو الخارج عن التکلیف التى تضمّنه الخطاب، فمن أدّى ما کلّف کان هو المعنىّ بالخطاب.»

این باورها و اعتقادات شهرستانى در اولین اثر او «الملل و النحل» نیز ریشه دارد، او پس از آوردن ماجراى جنگ صفین و جمل در زمان حکومت على(ع) می‌نویسد: «و بالجمله کان علىّ رضى الله مع الحق و الحق معه.»

ب.شهرستانى و اهل‌بیت

یکى دیگر از باورهاى شهرستانى که نشان از گرایش او به مذهب شیعه دارد آن است که او در جاى جاى تفسیر خویش، فهم قرآن، تفسیر قرآن، تأویل قرآن و…را ویژ اهل‌بیت(ع) می‌داند و بر همین اساس بارها صحت دیدگاه‌هاى سایر فرقه‌هاى اسلامى را زیر سؤال مى‌برد و تأویلها و تفسیرهاى آنان از قرآن را مردود مى‌خواند.

نویسنده مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، در تأویل آیات قرآن که با عنوان «الاسرار» انجام مى‌گیرد از اهل‌بیت پیامبر با عناوین دیگرى نیز یاد مى‌کند مانند: اهل القرآن، اصحاب الاسرار، العتره الطاهره، الصادقین و…او در مقدمه مفاتیح الاسرار در این باره مى‌نویسد:

«و اذا قلت:قال اهل القرآن، و اصحاب الاسرار او الذى شققت له اسماء من معنى الآیه، فلا ارید به نفسى عیاذ بالله و انما ارید الصدیقین من اهل‌بیت النبى(ص)، فهم الواقفون على الاسرار و هم من المصطفین الاخیار…»

در نگاه شهرستانى پیامبر(ص) در برابر موسى(ع) که علم به تنزیل داشت و عیسى(ع) که تأویل مى‌دانست هم به تأویل آشنا بود و هم با تنزیل: «ثم ان موسى(ع) کان مخصوصاً بالتنزیل و کان عیسى(ع) مخصوصاً بالتأویل و کان محمد علیه الصلوه و السلام مخصوصاً بالجمع بین التنزیل و التأویل.»

على(ع) نخستین مفسر قرآن و سرآمد صحابه در تفسیر قرآن به شمار مى‌آمد. و ابن عباس که مصدر تفسیر تمامى مفسران قرآن شناخته مى‌شد شاگرد على(ع) بود و از آن حضرت تأویل قرآن را آموخته بود:

«و لقد کان حبر الائمه مصدر تفسیر جمیع المفسرین و قد دعا له رسول‌الله(ص) بأن قال:اللهم فقّهه فى‌الدین و علمه التأویل، فتلمذ لعلىّ رضى‌الله‌عنه حتى فقّهه فى‌الدین و علّمه التأویل.»

على بن ابى‌طالب شایسته‌ترین فرد براى جمع‌آورى قرآن بود و هیچ یک از صحابه پیامبر از ویژگی‌ها و خصوصیات و امتیازات او برخوردار نبودند:

«و دع هذا کله کیف لاطلبوا جمع على بن ابى‌طالب، أو ما کان أکتب من زید بن ثابت، أو ما کان أعرب من سعید بن العاص، أو ما کان أقرب الى رسول‌الله(ص) من الجماعه، بل ترکوا بأجمعهم جمعه و اتخذوه مهجورا و نبذوه ظهریا و جعلوه نسیا منسیا…»

شهرستانى از کسانى که مسؤولیت جمع‌آورى قرآن را بر دوش داشتند و به اهل‌بیت(ع) مراجعه نکردند و از آنها رهنمود نخواستند-با اینکه مى‌دانستند که قرآن و علم آن مخصوص ایشان است و آنها یکى از دو ثقلى هستند که پیامبر بر جاى گذارد-در شگفت است:

«و من المعلوم أن الذین تولّوا جمعه کیف خاضوا فیه و لم یراجعوا اهل‌البیت فى حرف بعد اتفاقهم على أنّ القرآن مخصوص بهم و انهم احد الثقلین فى قول النبى: إنى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى…و فى روایه اهل‌بیتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض.» افزون بر على(ع) که سرآمد صحابه در فهم و درک آیات وحى بود اهل‌بیت(ع) نیز بهره وافرى از فهم قرآن داشتند و فهم قرآن به آنان اختصاص داشت:

«و خصّ الکتاب بجمله من عترته الطاهره و نقله من اصحابه الزاکیه الزاهره، یتلونه حق تلاوته و یدرسونه حق دراسته، فالقرآن ترکته و هم ورثته و هم احد الثقلین و بهم مجمع البحرین و لهم قاب قوسین و عندهم علم الکونین و العالمین.»

«و ما السرّ، فى تقدیم اسم الله على اسم الرحمن و على اسم الرحیم، و من ذا الذى یقدر على الوقوف على هذه الاسرار دون هدایه من اهل القرآن الذین هم اهل الله و خاصّته علیهم‌السلام.»

شهرستانى بر این باور است که صحابه نیز مانند او علم قرآن را مخصوص اهل‌بیت مى‌دانسته‌اند.به همین جهت وقتى از على(ع) دربار علوم اهل‌بیت پرسش مى‌کنند، گویا علم به قرآن را مخصوص خاندان وحى مى‌گیرند و از اختصاص سایر چیزها به آنها سخن مى‌گویند:

«و لقد کان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.