پاورپوینت کامل نثر و شرح مثنوی شریف ۷۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نثر و شرح مثنوی شریف ۷۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نثر و شرح مثنوی شریف ۷۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نثر و شرح مثنوی شریف ۷۰ اسلاید در PowerPoint :

نثر و شرح مثنوی شریف (گولپینارلی)

پدیدآوران

گولپینارلی، عبدالباقی (نویسنده)

هاشم‌پور سبحانی، توفیق (مترجم و شارح)

عنوان‌های دیگر

مثنوی. شرح

ناشر

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات

مکان نشر

تهران – ایران

سال نشر

۱۳۷۴ ش

چاپ

۲

موضوع

شعر فارسی – قرن ۷ق. – تاریخ و نقد

مولوی، جلال‌الدین محمد بن محمد، ۶۰۴ – ۶۷۲ق. مثنوی – نقد و تفسیر

زبان

فارسی

تعداد جلد

۳

کد کنگره

‏PIR‎‏ ‎‏۵۳۰۱‎‏ ‎‏/‎‏گ‎‏۹‎‏ن‎‏۲‎‏

نورلایب

مشاهده

کتابخوان

مشاهده

نثر و شرح مثنوى شریف، شرح و توضیح عرفان‌پژوه و مولوى‌شناس برجسته و معاصر از کشور ترکیه، عبدالباقى گولپینارلى بر مثنوى معنوى، به زبان ترکى است که دکتر توفیق هاشم‌پور سبحانى آن را به زبان فارسى ترجمه کرده است. این شرح، کامل است و همه شش دفتر مثنوى را در بر مى‌گیرد. در جلد اول، دفترهاى اول و دوم و در جلد دوم، دفترهاى سوم و چهارم و در جلد سوم، دفترهاى پنجم و ششم شرح شده است.

«نثر و شرح مثنوى شریف»، شرح موضوعى نیست، بلکه ترتیبى است و در هر جلد، نخست، ابیاتى چند از مثنوى و بعد گزارشى به‌صورت نثر و سپس شرحى درباره آن عرضه مى‌شود.

این شرح، در واقع دو قسمت اساسى دارد:

گزارش ابیات مثنوى به‌صورت نثر: عبدالباقى گولپینارلى که تا شروع تألیف این کتاب، اکثر شرح‌هاى چاپ‌شده و چاپ‌نشده مثنوى را دیده بود، یکایک ابیات مثنوى را به‌صورت نثر و به زبان ترکى گزارش کرد. این گزارش، بسیار دقیق، گزیده، رسا و منظم بود و از این جهت، سخت مورد توجه ترک زبانان واقع شد.
ولى آیا برگردان و گزارش همه بیت‌هاى مثنوى به‌صورت نثر براى فارسى‌زبانان هم ضرورتى دارد؟ به این پرسش، پاسخ‌هاى گوناگونى مى‌توان داد و دلیل‌هاى موافق براى ضرورت و دلیل‌هاى مخالف در عدم لزوم آن ذکر کرد. درهرحال، مهم‌ترین دلیلى که دکتر توفیق ه سبحانى را به گزارش و ترجمه اثر عبدالباقى گولپینارلى واداشت، دقّت بیش از حدّ و بیان شیواى عبدالباقى گولپینارلى در گزارش مطالب مثنوى بود؛ زیرا از این طریق، مثنوى را سهل‌تر مى‌توان خواند و با قرار دادن معادلى ساده به‌جاى لغات دشوار و پس و پیش کردن ارکان جمله که مولانا جلال‌الدین در مثنوى آورده مى‌توان آسان‌تر به مضامین آن دست یافت. مترجم بر آن است که این قسمت براى کسانى که مثنوى را براى اوّلین بار مطالعه مى‌کنند، مفیدتر از دیگر قسمت‌هاست[۱]
شرح مطالب و ابیات مشکل: این قسمت، اختصاص به بیت‌هاى مشکل دارد و ابیاتى که در متن مثنوى داراى ستاره‌اند، ابیاتى هستند که در بخش شرح، توضیحاتى دارند.

بنا بر نظر شارح، «مولویّه» براى هیجده بیت آغازین مثنوى که شخصا از طرف مولانا تحریر یافته، اهمیت زیادى قایلند. به نظر آنان خلاصه تمام مثنوى در این ابیات است. مولوى در این بیت‌ها مى‌گوید: از روزى که مرا از نیزار بریده‌اند، همه از ناله‌هاى من به فغان آمده‌اند. البته هرکس از موطن خود جدا افتد، در آرزوى رسیدن به موطن اصلى مى‌سوزد. من در هر محفلى گریستم و نالیدم، با همه طرح دوستى ریختم، اما هرکس از دید خود با من انیس شد و اسرار درون مرا جستجو نکرد.

مولانا مى‌گوید: آتش عشق در نى افتاده است. همدمى چون نى که هم زهر و هم پادزهر باشد، نمى‌توان یافت. نى از راه‌هاى پرخون سخن مى‌گوید و حکایت عشق مجنون را برملا مى‌سازد و سپس مى‌فرماید: خام، حال پخته را درنمى‌یابد، پس سخن را باید کوتاه کرد و با این بیت، دیباچه هیجده بیتى را به پایان مى‌رساند.

به عقیده شارحان قدیم، در اینجا منظور از نى، «انسان کامل» است. او را از نیستان وحدت بریده‌اند، او از هستى خویش دست شسته و در هستى حقیقى وجود یافته است. هر نغمه او نشان اراده ذات بارى و اختیار او، اختیار الهى است… البته «نى» تنها یک مجاز است. اما نظر کسانى که بعدها به ادعاى فهم مثنوى به شیوه‌یى دیگر برخاسته و نى را همان «نى» مادّى انگاشته‌اند، تأویل خطا برگزیده‌اند و راه خطا رفته‌اند…

مولانا با گفتن این بیت که: «آتش عشق است که اندر نى فتاد…»، مى‌خواهد این نکته را بیان کند که عشق، در همه عالم، وجود دارد و هر موجودى طبعا به میزان استعداد خود به جانب کمال در حرکت است. هستى مطلق آن میل و اقتضاى ذاتى که به ظهور دارد، به نام‌هاى: عشق و حبّ ذاتى خوانده شده است؛ ازاین‌رو، مى‌توان گفت که تمام عالم از عشق به ظهور رسیده است و این ظهور، دم‌به‌دم در تجدّد است. ناله انسان کامل از سرّ او جدا نیست؛ چنان‌که على(ع) مى‌فرماید: «انسان را از زبانش مى‌توان شناخت و از سخن او بدو راه توان یافت». ناله او آتشى است که شنونده را مى‌سوزاند و هستى اضافى او را مى‌زداید؛ بنابراین، مصراع: «هر که این آتش ندارد، نیست باد»، نفرین نیست، دعاى خیر است. منظور این است که خدا کند که چنان کسى نیز بدین آتش بیفتد و هستى موهوم او بسوزد و نابود شود.

بدون تردید، شراب در این مورد مظهر جذبه‌اى است که انسان را از موجودیت و انانیّت خود مى‌رهاند و او را غرق در عشق و معرفت و نشئه معنوى مى‌سازد. زهر و پادزهر بودن نى نیز اشاره به همین معنى است که انسان کامل با سخنان و نظریّات خود، خوى‌هاى ناپسند سالک معتقد را از بین مى‌برد و موجب جان گرفتن دوباره خوى‌هاى الهى که با سموم خوى‌هاى ناپسند مسموم شده بودند، مى‌گردد. مولانا با بیان اینکه نى از راه‌هاى پرخون حکایت مى‌کند و از عشق‌هاى مجنون قصّه مى‌گوید، راه عشق حقیقى را ممتاز مى‌کند[۲]

شرح عبدالباقى گولپینارلى بر مثنوى، حاوى نکته‌هایى است که در شرح‌هاى دیگر نمى‌توان یافت و خواننده ابتدا باید متن را بخواند و سپس به شرح مراجعه کند تا مشکلات و اشارات آن را دریابد. به نظر مترجم، گولپینارلى در این ترجمه و شرح گرفتار برخى از اشتباهات و سهوالقلم‌ها هم شده است[۳]

شایسته است به نظر شارح درباره مثنوى و مولوى توجه شود؛ زیرا او بر اساس این نظر شرحش را به سامان رسانده است:

۱. مؤلف بر آن است که مولانا «مثنوى» خود را «دکان وحدت» مى‌نامد و آن را با بیت زیر مى‌ستاید:

«مثنوى ما دکان وحدت است

غیر واحد هرچه بینى آن بت است»

این دکان محشرگونه است. در این مکان چه کالایى را که نمى‌توان یافت: اساطیر هندى – ایرانى، یونان – روم، افسانه آفرینش، حکایاتى از زندگانى پیامبران، قصه‌هایى از اولیا، عاشقان، جانبازان راه عشق، عشق و آفرینندگان آن، تمثیلات، حکایات عامیانه، اصطلاحات عوام، عرف‌ها، عادات، امثال و حکم، جنگ‌ها، افراد غالب و مغلوب، کسانى که مشت بر تقدیر مى‌کوبند و به دست تقدیر در هم پیچیده مى‌شوند و به گرداب فنا مى‌افتند و…

آرى، همه چیز در این دکان وحدت و در این نمایشگاه جهانى موجود است. مولانا در شش دفتر مثنوى خود، شش جهت عالم هستى را که هرگز تغییر نمى‌پذیرد، گنجانده است. مثنوى شرح احوال دنیایى است که دائما نو مى‌شود، این کتابى است الهى، کتابى که با زبان قدرت سروده شده و خطاب به دل‌هایى است که منبع حکمتند، خطابى که باز در آن دل‌ها به جوش مى‌آید و جریان مى‌یابد[۴]

۲. مثنوى نام یکى از قالب‌هاى شعرى ادبیّات رسمى خاورزمین است. از آنجایى که در ابیات مفصّل، جستن قافیه دشوار است و تکرار یک کلمه به‌عنوان قافیه از معایب شمرده مى‌شود، لذا این قالب شعرى پیدا شده است که بر اساس رعایت قافیه در دو مصراع یک بیت استوار است و در میان ابیات از نظر قافیه، یک‌سانى، موجود نیست. امّا در ادبیّات رسمى، عادت بر آن نیست که کتابى را به نام قالب شعرى آن بنامند. با همه این، مولانایى که نه تنها قافیه، بلکه کلمه را در ایفاى معنى قاصر مى‌داند و قافیه را «مغلطه» مى‌خواند، حتى نام‌گذارى اثر شش جلدى جاودانه خود را نیز زاید تشخیص داده و آن اثر را به نام قالب شعرى آن خوانده و به این بسنده کرده است که آن را مثنوى بنامد، همچنین کتاب خود را با حمد پروردگار، نعت و مدیحه پادشاهان زمان خود یا یکى از بزرگان، چنان‌که مرسوم است، آغاز نکرده، مولانا از این عرف و عادت نیز پیروى نکرده است؛ زیرا که در هر سخن او، نام پروردگارش نه یک بار، بلکه بارها تجلّى مى‌کند و در هر کلمه وى، محبت بى‌کران محمد(ص) که محبوب دل و سویداى قلب اوست، در جوشش است؛ زیرا که او در سرتاسر حیاتش جز در برابر پروردگار خویش قامت خم نکرده است و در هر جمیلى، نشانى از معشوق حقیقى خود دیده است؛ چنان‌که مى‌فرماید:[۵]

«من بنده قرآنم اگر جان دارم

من خاک ره محمد مختارم»

«گر نقل کند جز این کس از گفتارم

بیزارم ازو و زین سخن بیزارم»

۳. مولانا که سخت مخالف فلسفه است و فخر رازى را به دلیل تفسیر قرآن بر اساس فلسفه یونان نکوهش مى‌کند و پیروان او را به نام «استدلالیان» مى‌خواند، کرامت را کمال‌یابى در انسانیت تلقى مى‌کند و مشایخ خانقاه‌نشین را که از خلق بریده و خود را فراتر از دیگران مى‌بینند و از مال اوقاف امرار معاش مى‌کنند، به تجارت‌پیشگانى تشبیه مى‌کند که دکانى براى خود فراهم کرده‌اند. مولانایى که نه یک مسندنشین تصوف، بلکه یکى از رجال ملامت شمرده مى‌شود، هم در مثنوى و هم در دیوان کبیر، کمال انسان و دستیابى آن انسان به کمال را مقصود خویش قرار داده است. «جبر» را رد کرده و رسیدن به حقیقت را با عشق و محبت انسانى ممکن دانسته است. مولانا سر در برابر حوادث خم نمى‌کند، زندگى مسکینانه را برنمى‌تابد، حتى ذره‌اى هوس آن را ندارد که بدون تلاش، معاشى فراهم کند. بر او احساساتى حاکم است که مى‌خواهد ظلم، مکر و خیانت را از پهنه جهان بزداید. تصوف وى، تصوفى درون‌گرا نیست، بلکه تصوف واقع‌گرا و پویاست. مولانا با زندگانى خود نیز الگویى به دست داده است:[۶]

«تا کاسه دوغ خویش باشد پیشم

و اللّه که ز انگبین کس نندیشم»

«ور بى‌برگى به مرگ مالد گوشم

آزادى را به بندگى نفروشم»

۴. کسانى که دیوان کبیر را اقیانوسى کف‌آلود و خروشان و مثنوى را اثرى تعلیمى مى‌پندارند و این دو اثر را از نظر خروشندگى و شعر جدا از هم مى‌بینند و نشان مى‌دهند، خطا مى‌کنند. دیوان کبیر واقعا اقیانوسى است، درعین‌حال که اشعار مولانا، دانش امتى را منعکس مى‌کند، روزگار خود، خصوصیات زمان خویش، روستا – روستایى، شهر – شهرنشین، جنگ – آشتى، ظلم – عدل، در یک کلمه ازل و ابد، دین و دنیا، حیات و ممات، بینش مترقى و وحدت انسان را برملا مى‌کند، موضوعات مثنوى نیز در همین چارچوب است. در مثنوى نیز شعر بر همان منوال است. مولانا همان مولاناست. اگرچه مولانا از کتاب‌هایى که قبل از وى تدوین شده، استفاده کرده است، اما در کتاب خود تمام ویژگى‌هاى روزگار خود، مردم زمان خویش، اعتقادات آنان، عرف و عادات، حتى اصطلاحات، امثال و حکم، شیوه کشوردارى، ظلم، قهر، حیات

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.