پاورپوینت کامل امامت امام علی علیه السلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل امامت امام علی علیه السلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امامت امام علی علیه السلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل امامت امام علی علیه السلام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

محتویات

۱ دلایل امامت امام علی علیه السلام
۲ دوران امامت امام علی علیه السلام
۳ پانویس
۴ منابع
۵ منبع

دلایل امامت امام علی علیه السلام

به اعتقاد شیعه، على بن ابى طالب (علیه السلام) جانشین بلافصل پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) و نخستین امام امت اسلامى پس از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) است. اهل سنت و دیگر مذاهب غیر شیعى، على (علیه السلام) را چهارمین خلیفه پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مى دانند. برخی از دلایل عقلی و نقلی شیعه بر اثبات عقیده خود در این مورد عبارتند از:

۱. عصمت وامامت على (علیه السلام)

یکى از دلایل شیعه بر امامت على (علیه السلام) این است که امام باید معصوم باشد. کسانى که غیر از على (علیه السلام) ـ مدعى امامت بودند یا دیگران مدعى امامت آنان بودند (ابوبکر و عباس و سعد بن عباده) معصوم نبودند زیرا قبل از اسلام، بت پرست و مشرک بودند، و پس از اسلام آوردن نیز کسى مدعى این که از مقام عصمت علمى و عملى برخوردار باشند، نبوده است. بنابراین، در میان اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)، غیر از على (علیه السلام) کسى از ویژگى عصمت برخوردار نبوده است. بر این اساس امامت او اثبات مى گردد.

دلایل عصمت امام علی علیه السلام:

عصمت آن حضرت یکى از این طریق اثبات مى شود که اگر او هم داراى مقام عصمت نباشد، هیچ کس در امت اسلامى شایستگى امامت را نخواهد داشت، با این که وجود امام واجب است، در این فرض لازم مى آید که این فریضه اسلامى هرگز تحقق نیابد و این، بر خلاف اجماع امت اسلامى است، زیرا حق از امت اسلامى بیرون نخواهد بود[۲].

راه دیگر براى اثبات عصمت امیرمؤمنان (علیه السلام نصوص قرآنى و روایى است، مانند:

آیه مباهله (آل عمران:۶۱) که با توجه به روایات شأن نزول، على (علیه السلام) به منزله نفس پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به شمار آمده است. بنابراین، از ویژگى عصمت برخوردار خواهد بود.
آیه تطهیر (احزاب:۳۳) که مطابق روایات در شأن پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)، على، فاطمه، حسن و حسین نازل گردیده است، از آنجا که اراده در آیه اراده تکوینى است، هرگونه رجس و پلیدى از آنان زدوده شده که نتیجه آن عصمت است.
حدیث ثقلین که بر عصمت عترت و اهل بیت پیامبر دلالت دارد و على نخستین آنان است.
حدیث «على مع الحق والحقّ مع على لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض»[۳]، زیرا محور و مدار حق بودن جز با عصمت امکان پذیر نیست. به نقل ابن ابی الحدید، ابومحمد بن متّویه از متکلمان معتزلى در کتاب «الکفای» بر عصمت على (علیه السلام) تصریح کرده و گفته است اگر چه ما به وجوب عصمت آن حضرت به عنوان امام اعتقاد نداریم، ولى او را معصوم مى دانیم و این، از ویژگى هاى او در میان اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بود[۴].

دلیل عصمت به گونه اى دیگر نیز تقریر شده است و آن این که امت اسلامى درباره امام پس از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دو گروهند: گروهى گفته اند امام باید معصوم باشد، و گروهى دیگر عصمت امام را لازم ندانسته اند. گروه اول، على (علیه السلام) را امام دانسته اند، و گروه دوم نیز اگر عصمت را شرط امامت مى دانستند، امامت را مخصوص او مى دانستند. حاصل آن که امت اجماع دارند که اگر عصمت، شرط امامت باشد امامت مخصوص على (علیه السلام) است[۵].

۲. افضلیت و امامت امام على (علیه السلام)

یکى از شرایط امامت، افضلیت است (افضلیت امام) و از طرفى، على (علیه السلام) افضل صحابه و بلکه افضل افراد بشر پس از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) است. بنابراین، امامت در وى تعین یافته است[۶]. على (علیه السلام) خود را شایسته ترین فرد براى امامت مى دانست: أنا أحقّ بهذا الأمر منکم، لا أبایعکم وأنتم اولى بالبیعه لى.[۷]

۳. اعلمیت و امامت امام على (علیه السلام)

امام باید به عموم احکام شریعت علم بالفعل و مصون از خطا داشته باشد. هیچ یک از مدعیان امامت به جز على (علیه السلام) از چنین علم گسترده و کاملى برخوردار نبودند. آنچه اهل سنت درباره ابوبکر و عباسیه درباره عباس عموى پیامبر معتقدند، علم اجتهادى است که هم محدود است وهم خطاپذیر. بنابراین، امامت به على (علیه السلام) اختصاص داشته است[۸].

۴. عدم صلاحیت دیگران براى امامت

کسانى که مدعى امامت بودند علاوه بر این که فاقد صفات عصمت، افضلیت و اعلمیت بودند، دست به کارهایى زدند که نشان دهنده عدم صلاحیت آنان براى احراز مقام امامت است. متکلمان شیعه این بحث را ذیل عنوان مطاعن خلفا مطرح کرده و موارد بسیارى از مطاعن خلفاى سه گانه را نقل کرده اند.[۹] با اثبات عدم شایستگى مدعیان امامت، امامت در على (علیه السلام) تعین خواهد یافت، زیرا در غیر این صورت، حق از امت اسلامى بیرون خواهد بود که بر خلاف اجماع است.

۵. معجزات امام على (علیه السلام)

معجزه، همان گونه که اثبات کننده صدق مدعى نبوت است، راستگویى مدعى امامت را نیز اثبات مى کند. از سوى دیگر معجزات بسیارى به دست او آشکار گردید. این معجزات دلیل روشن امامت او مى باشد[۱۰].

۶. استخلاف بر مدینه

پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) هنگامى که عازم تبوک بود على (علیه السلام) را جانشین خود در مدینه ساخت و پس از بازگشت، او را از این مقام عزل نکرد، بنابراین اگر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بار دیگر نیز به سفر مى رفت على (علیه السلام) جانشین او در مدینه بود. بر این اساس رهبرى او پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز در مورد مدینه ادامه یافته است، زیرا ملاک رهبرى على (علیه السلام) به عنوان جانشینى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به مدینه، نیازمندى مردم به رهبر و فقدان رهبرى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بود. این ملاک پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به گونه اى قوى تر وجود داشت. هرگاه رهبرى مسلمانان در مدینه به على (علیه السلام) اختصاص داشته باشد، رهبرى دیگر شهرهاى اسلامى نیز مخصوص او است، زیرا به اجماع مسلمانان، میان مدینه و شهرهاى دیگر در این باره تفاوتى وجود ندارد[۱۱].

بر این استدلال اشکال شده که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) افراد دیگرى را نیز در مدینه و شهرهاى دیگر جانشین خود ساخت، ولى شما به امامت آنان اعتقاد ندارید. پاسخ آن است که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) برخى از آنان را از مقام خود برکنار کرد و دیگران نیز مدعى امامت نبودند و کسى نیز قائل به امامت آنان نشده است[۱۲].

۷. نصوص جلى بر امامت امام على (علیه السلام)

نصوص امامت على (علیه السلام) دوگونه اند: نصوص عام و نصوص خاص. نصوص عام به امامت وى اختصاص ندارند، بلکه امامت دیگر امامان اهل بیت را نیز اثبات مى کنند، مانند آیه : (کونُوا مَعَ الصادِقین) (توبه:۱۱۱) و آیه (أَطِیعُوا اللّه وَأَطِیعُوا الرَّسُول وَأُولى الأَمْرِ مِنْکمْ) (نساء:۵۹)، حدیث ثقلین و حدیث سفینه و مانند آنها.[۱۳]

نصوص خاص که به امامت امیرمؤمنان اختصاص دارند دو گونه اند: نصوص جلى و نصوص خفى؛ نصوص جلى مواردى اند که در آنها واژگانى چون خلافت، امامت و امارت به کار رفته است. در نتیجه دلالت آنها بر امامت آشکار است و تأویل نمى پذیرد، و نصوص خفى امورى اند که صراحت بر امامت ندارند و مجال تأویل در آنها وجود دارد و دلالت آنها بر امامت در گرو تأمل و توجه به قراین و شواهد است. استدلال به نصوص جلى بر امامت على (علیه السلام) در عموم کتاب هاى کلامى مهم شیعه آمده است.[۱۴]. در این جا نمونه هایى از این نصوص را یادآور مى شویم:

۱. سلّموا على علىّ بامره المؤمنین؛ بر على (علیه السلام) به عنوان امیر و فرمانرواى مؤمنان سلام کنید.

۲. هذا خلیفتى فیکم من بعدى فاسمعوا له وأطیعوا؛ این (على) جانشین من در میان شما پس از من مى باشد، فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید.

۳. هذا أخى و وصیى وخلیفتى من بعدى و وارثى فاسمعوا له وأطیعوا؛ این (على) برادر و وصى و جانشین من پس از من ووارث من است، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.

۴. أنت أخى و وصیىّ وخلیفتى من بعدى و قاضى دینى؛ تو [اى على] برادر، وصى وجانشین من پس از من و قاضى دین من هستى.

۵. ألم ترض أن تکون أخى وخلیفتى من بعدى؛ [یا على] آیا راضى نیستى که برادر و جانشین من پس از من باشى. پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) این سخن را هنگامى به على فرمود که میان مسلمانان عقد اخوت برقرار کرد و کسى جز على (علیه السلام) باقى نمانده بود. وى به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم عرض کرد میان صحابه به جز من عقد اخوت برقرار ساختى، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) سخن فوق را به او فرمود.

۶. أنت سید المسلمین وامام المتقین وقائد الغرّ المحجّلین؛ تو [اى على] بزرگ مسلمانان و پیشواى متقیان و رهبر سپید رویان و سرافرازان هستى.

۷. انّ اللّه اطلع إلى الأرض اطلاعه فاختارنى منها فجعلنى نبیاً، ثم اطلع ثانیه فاختار منها علیاً فجعله إماماً، ثمّ أمرنى أن اتخذه أخاً و وصیاً و وزیراً؛ خداوند بار نخست به زمین نظر افکند و مرا از آن برگزید و پیامبر قرارداد، بار دوم به زمین نظر نمود و على را برگزید و او را امام قرار داد، سپس به من دستور داد تا او را برادر، وصى و یاور خود سازم.

۸. پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به عبداللّه بن سمره که از او خواست وى را به راه نجات هدایت کند، فرمود: إذا اختلفت الأهواء وتفرقت الآراء فعلیک بعلى بن ابی طالب فإنّه امام اُمّتى وخلیفتى علیهم؛ هرگاه عقاید و آرا مختلف گردید به على بن ابى طالب اقتدا کن، زیرا او پیشواى امت من و جانشین من بر آنان است.

۹. سلمان فارسى روایت کرده که بر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شدم، در حالى که حسین (علیه السلام) را بر دامن خود نشانده و او را مى بوسید و مى گفت: أنت سید و ابن سید، أنت إمام ابن إمام ابوالأئمّه، وأنت حجّه ابن الحجّه ابو حجج تسعه من صلبک تاسعهم قائمهم؛ تو بزرگ و فرزند بزرگى، تو امام و فرزند امام و پدر امامانى، تو حجت، فرزند حجت و پدر حجت هاى نهگانه اى که نهمین آنان قائم آنهاست.

۱۰. ابن عباس از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که فرمود: انّ على بن ابی طالب إمام أُمّتى وخلیفتى علیهم من بعدى ومن ولده القائم المنتظر المهدى؛ على بن ابى طالب پیشواى امت من و جانشین من بر آنان پس از من است، و مهدى قائم منتظر از فرزندان اوست.

این گونه روایات در کتاب هاى روایى شیعه به اندازه اى است که در عالى ترین حد تواتر قرار دارد[۱۵] چنان که نمونه هاى بسیارى از آنها در منابع حدیثى و تفسیرى و تاریخى اهل سنت نیز نقل شده است که حدیث یوم الدار از آن جمله است. هنگامى که آیه (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَک الأَقْرَبین) (شعرا:۲۱۴) بر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نازل شد، خویشاوندان خود را که چهل مرد بودند در خانه ابوطالب گرد آورد و پس از پذیرایى از آنان نبوت خود را به آنها ابلاغ کرد و فرمود کدام یک از شما در امر نبوت مرا یارى مى کند تا برادر، وصى و جانشین من در میان شما باشد؟ همگان سکوت کردند، ولى على (علیه السلام به دعوت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) پاسخ مثبت داد، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دست بر دوش على گذاشت و خطاب به حاضران فرمود: انّ هذا أخى و وصیى وخلیفتى فیکم فاسمعوا له وأطیعوا؛ به درستى که این (على) برادر، وصى و جانشیین من در میان شماست، پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید [۱۶]. شیخ سلیم بشرى گفتـه است: رجـال این حـدیث را کـه در مسند احمد بن حنبل (ج۱، ص ۱۱۱) روایـت شـده اسـت، مـورد بـررسى قـرار دادم، همگـى از ثقـات اند. طـرق دیگـر نقـل این حدیـث نیـز متضـافر اسـت و یکدیگـر را تأیید مى کنند، بدین جهت به درستى آن اعتقاد دارم[۱۷]. دیگر نصوص جلى در منابع اهل سنت در کتاب الغدیر علامه امینى و غایه المرام سید هاشم بحرانى آمده است[۱۸].

جاى بسى شگفتى است که فضل بن روزبهان اشعرى ادعا کرده است که کلمه خلیفتى در نقل مسند احمد نیامده است[۱۹] و شگفت آورتر از او سخن ابن تیمیه است که اصل چنین حدیثى را در صحاح و مسانید اهل سنت انکار کرده است[۲۰].

بررسى اشکالات:

در هر حال، روایاتى که بر امامت على (علیه السلام) دلالت آشکار دارند؛ یعنى از آن حضرت به عنوان خلیفه پیامبر و امام یا امیرمؤمنان یاد شده است، از طریق شیعه در بالاترین حد تواتر نقل شده است و از طریق اهل سنت نیز اگر چه در حد تواتر نیست، ولى یقیناً در حد روایت مستفیض مى باشد و سند برخى از آنها نیز مطابق قواعد آنان معتبر است. با این حال، در این خصوص مناقشه هایى مطرح شده است:

۱. گاهى فرضیه نسخ آن توسط پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مطرح گردیده است (شیخ سلیم بشرى). ولى فرضیه نسخ حدیث عقلاً و شرعاً مردود است، زیرا از قبیل نسخ حکم قبل از فرا رسیدن وقت عمل به آن است. علاوه بر این که هیچ گونه ناسخى از گفتار یا رفتار پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل نشده است، بلکه در گفتار و رفتار پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) شواهد فراوانى بر تأیید و تثبیت آن یافت مى شود [۲۱].

۲. گفته شده است تعداد شیعه در عصر اول و دوره هاى پس از آن اندک بوده و در حدى نبوده است که نقل نصوص امامت توسط آنان به حد تواتر برسد[۲۲]. آگاهان به تاریخ مى دانند که تشیع در صدر اسلام در سرزمین حجاز و دیگر سرزمین هاى اسلامى ظهور کرد و همواره جمع کثیرى از امت اسلامى در مناطق مختلف دنیاى اسلام پیرو مذهب تشیع بوده اند. مکه، مدینه و دیگر شهرهاى سرزمین حجاز، کوفه، بصره، کربلا، نجف، بغداد و شهرهاى دیگر سرزمین عراق، سوریه، حلب، جبل عامل، بعلبک در منطقه شامات، شهر مصر در آفریقا، یمن و شهرهاى مختلف ایران که در گذشته قلمروى بسیار گسترده داشت مهم ترین و شناخته شده ترین شهرهایى هستند که شیعیان در آنها زندگى مى کرده اند (تاریخ الشیعه). با توجه به کثرت شیعه و پراکندگى جغرافیایى آنان مى توان منشأ و علت تواتر نصوص امامت على (علیه السلام) را به دست آورد. خبر متواتر آن است که ناقلان آن از نظر تعداد و شرایط مکانى و جهانى به گونه اى باشد که احتمال خطا و تبانى بر ساختن آن عادتاً محال باشد. با توجه به نکات پیش گفته، این ویژگى ها در مورد نقل نصوص امامت توسط شیعه به صورت کامل تحقق دارد. از این رو، در تواتر این نصوص مجال کمترین تردیدى وجود نخواهد داشت[۲۳].

۳. اعتقاد به نص امامت على (علیه السلام) توسط هشام بن حکم و ابن راوندى مطرح شده است.[۲۴] اوّلاً، شواهد تاریخى معتبر، نادرستى این فرضیه را آشکار مى سازد و ثانیاً، لازمه این فرضیه آن است که چنین عقیده اى تا قبل از هشام بن حکم وجود نداشته و او آن را ابداع کرده است. اگر چنین بود باید از مطالب مسلم و مشهور میان مورخان و نویسندگان ملل و نحل بوده باشد، مانند عقایدى که توسط افراد خاصى چون جهم بن صفوان، واصل بن عطا، ابوالحسن اشعرى و دیگران مطرح گردید و در شمار مسائل مسلم و مشهور تاریخى قرار گرفت، در حالى که درباره فرضیه جعل منصوص بودن امامت توسط هشام بن حکم چنین نیست[۲۵].

۴. اگر امامت و خلافت على (علیه السلام) به صورت آشکار توسط پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بیان شده بود، در زمره مسائل مسلم و مشهور میان مسلمانان قرار مى گرفت، همانند وجوب نمازهاى پنج گانه، روزه ماه رمضان، قبله بودن کعبه و مسائلى از این قبیل. (المغنى، ج۱، ص۱۱۴) پاسخ این است که نص بر امامت على (علیه السلام) با مسائل یاد شده قابل مقایسه نیست، زیرا در مورد آنها انگیزه اى براى کتمان و عدم نقل وجود نداشته است، ولى در مورد امامت، انگیزه عدم نقل و کتمان وجود داشته است، زیرا در آغاز گروهى از صحابه آن را نادیده گرفته و درباره جانشین پیامبر دست به انتخاب زدند و پس از آن با امتناع کنندگان از بیعت با خلیفه برگزیده شده با روش قهرآمیز برخورد کردند. این اقدام از یک سو، مسئله را بر عده اى مشتبه ساخت، و از سوى دیگر کسانى نیز مرعوب شرایط شده و دم فرو بستند. این وضعیت در دوران حکومت امویان و عباسیان تشدید شد و در نتیجه نص امامت على (علیه السلام) در میان هواداران مکتب خلفا به فراموشى سپرده شد، و عالمان آنان در دوره هاى بعد به توجیه و تصحیح رفتار خلفا اهتمام ورزیدند[۲۶].

۵. مطابق این نظریه اکثر اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) از روى علم و عمد با دستور او مخالفت کرده اند. این مطلب با سوابق تاریخى آنان در اطاعت از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) سازگارى ندارد؛ چنان که احتمال این که آنان در زمانى کوتاه با قصد و عمد راه ضلالت را برگزیدند، مردود است[۲۷]. پاسخ این است که انگیزه و دلیل همه کسانى که به دستور پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) درباره امامت على (علیه السلام) عمل نکردند یکسان نبوده است. عده اى به خاطر مصلحت اندیشى چنین تصمیمى گرفتند، آنان گمان مى کردند فردى سالخورده تر از على (علیه السلام) براى مقام امامت در آن شرایط مناسب تر است، به ویژه این که على (علیه السلام) در دفاع از پیامبر و در جنگ ها افراد بسیارى از قریش را کشته بود، و کسانى از این بابت نسبت به او در دل کینه داشتند. عده اى نیز بر فضایل بى شمار و نیز موقعیت ممتازى که على (علیه السلام) نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) داشت حسد مى ورزیدند، بدین جهت امامت او را برنمى تافتند، بسیارى از افرادى که از قدرت کافى در تحلیل مسائل برخوردار نبودند نیز به خاطر عمل عده اندکى از مشاهیر صحابه که در سقیفه گرد آمده و درباره خلافت تصمیم گرفتند، دچار اشتباه شده و به این تصور که آن گروه بدون دلیل معتبر شرعى دست به آن اقدام نزده اند، نصوص امامت را رها کردند. با وجود چنین انگیزه ها نمى توان بى توجهى آنان به نصوص امامت را دلیل مخالفت عمدى همه آنها با پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دانست، و سپس آن را پدیده اى باور نکردنى شمرد.[۲۸] برخى از اصحاب نیز بر این باور بودند که مسئله امامت از مسائل تعبدى نیست که باید دستور پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) درباره آن بى چون و چرا اجرا شود، بلکه از امورى است که به مصلحت اندیشى مسلمانان مربوط است، و آنان حق دارند درباره آن به تبادل نظر و انتخاب بپردازند. آنان در زمان پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز با برخى از دستورهاى او که مربوط به امور سیاسى و اجتماعى بود مخالفت ورزیده یا درباره آن به چون و چرا پرداختند. جریان صلح حدیبیه، القاى شبهه و تردید در عمل به دستور پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در آوردن قلم و کاغذ در بستر بیمارى، تعلل ورزیدن در عمل به دستور پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در پیوستن به سپاه اسامه بن زید و موارد دیگر، دلایل روشن بر این مدعاست[۲۹].

۶. برخى گفته اند نصوص امامت على (علیه السلام) تنها بر امامت او دلالت مى کنند و نافى امامت دیگران نیستند. بنابراین، دیدگاه اهل سنت که على (علیه السلام) را خلیفه و امام چهارم مى دانند با نصوص امامت ناسازگار نیست[۳۰]. در پاسخ باید گفت روشن است که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مطابق قواعد متعارف زبان با مردم سخن گفته است. فهم متعارف از سخن رهبران در مورد تعیین جانشین خود این است که جانشینى وامامت بلافصل مقصود مى باشد؛ چنان که معتقدان به خلافت عمر، خلافت او را به تعیین ابوبکر مستند مى کنند و هرگز این احتمال را مطرح نکردند که با سخن ابوبکر درباره خلافت عمر، خلافت دیگران نیز قابل طرح است.

۸. آیه ولایت

تا اینجا درباره آن دسته از نصوص امامت على (علیه السلام) سخن گفتیم که در آنها واژگانى چون خلافت، امامت و امارت به کار رفته است و دلالت آنها بر امامت و خلافت صریح است، زیرا کاربرد دیگرى در معناى دیگرى از قبیل محبت و نصرت ندارند. اینک به تبیین نصوصى مى پردازیم که در آنها واژگانى چون مولى و ولى به کار رفته است که علاوه بر معناى امامت، در معناى محبت و نصرت و جز آن نیز به کار رفته اند و در نتیجه دلالت آنها بر امامت نیازمند قرائن و شواهد لفظى یا غیر لفظى است. همین گونه است نصوصى که شأن و مقامى را براى على (علیه السلام) اثبات کرده اند که امامت را نیز دربرمى گیرد. دلالت این گونه نصوص بر امامت على (علیه السلام) نیز نیازمند دقت بیشتر و توجه به شواهد و قرائن لفظى و غیر لفظى است. متکلمان، این دسته از نصوص را نصوص خفىّ نامیده اند [۳۱].

خداوند متعال خطاب به مؤمنان فرموده است: (إِنّما وَلِیکمُ اللّه وَرَسُولهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلوه وَیؤْتُونَ الزَّکوه وَهُمْ راکعُون) (مائده:۵۵)؛ جز این نیست که ولى و صاحب اختیار شما خداوند و رسول او و مؤمنانى اند که نماز گزارده و در حال رکوع زکات (صدقه) مى دهند.

مطابق روایات، این آیه در شأن على (علیه السلام) نازل شده است، هنگامى که در نماز و در حال رکوع انگشتر خود را به بینوایى داد که از مردم درخواست کمک مى کرد و کسى به او اعتنا نکرد. کلمه ولى اگر چه کاربردهاى متفاوتى مانند پدر، عمو، پسرعمو، داماد، هم سوگند و هم پیمان، یاور و دوست دارد، ولى جامع آنها «الاولى بالشىء» است؛ یعنى ولى هر فرد، کسى است که با او نسبت ویژه اى دارد و در آن نسبت بر دیگران مقدم و سزاوارتر است. بر این اساس کاربرد واژه ولى در مصادیق مختلف آن از قبیل مشترک معنوى است، نه لفظى. در این صورت، هرگاه در کلام قرینه اى بر تعیین مصداقى خاص وجود نداشته باشد، همه مصداق هاى ممکن را شامل مى شود. از آنجا که در این آیه، ولایت قبل از آن که به على (علیه السلام) (الذین آمنوا) نسبت داده شود به خداوند و رسول خدا نسبت داده شده است، آن کاربردهایى از ولایت مقصود است که در مورد خدا و پیامبرش ممکن و محقق است، که ولایت حکومت و سرپرستى از آن جمله است. البته، ولایت حکومت و سرپرستى خداوند در حقیقت از طریق پیامبر و امام تحقق مى پذیرد. روشن است که این کاربرد ولایت با محبت و نصرت نیز منافات ندارد، اما این فرض که مقصود از ولایت در آیه فقط ولایت محبت و نصرت است پذیرفته نیست، زیرا با سیاق آیه که بر حصر دلالت مى کنند سازگارى ندارد، چون ولایت نصرت و محبت عمومیت دارد و همه مؤمنان را شامل مى شود.

۹. آیه إکمال دین

(اَلْیوم أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتى وَرَضیتُ لَکمُ الإِسْلام دِیناً) (مائده:۳)؛ امروز دین شما را کامل کردم، نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم و از اسلام به عنوان دین براى شما راضى شدم.

مطابق روایات شأن نزول، این آیه در روز غدیر خم و در ارتباط با نصب على (علیه السلام) توسط پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به ولایت و رهبرى مسلمانان نازل شده است. هنگامى که جبرئیل این آیه را بر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرو خواند، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: اللّه اکبر على إکمال الدین، وإتمام النعمه ورضى الرب برسالتى وبولایه على من بعدى؛ او با گفتن این جمله خشنودى خود و نیز سپاس خود از خداوند را اعلان کرد.

گذشته از روایات شأن نزول، جمله (اَلْیوم یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ) که پس از جمله (اَلْیومَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینکم…) آمده است نیز قرینه گویایى بر این است که اکمال دین ناظر به مسئله امامت است، که اگر چه در طول دوران نبوت در مواقع گوناگون بیان شده بود، ولى بیان آن به صورت رسمى و با تشریفات خاصى در میان انبوهى از مسلمانان که از مناطق مختلف دنیاى اسلام گرد آمده بودند، تا آن روز انجام نشده بود، و اگر کافران تا آن روز امید داشتند که پس از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) خواهند توانست اسلام را از مسیر درست آن منحرف سازند، با اعلان امامت على (علیه السلام) که در علم و عمل تالى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بود، امید آنان به یأس مبدل شد.

۱۰. آیه تبلیغ

(یا ایها الرَّسُول بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالتهُ وَاللّهُ یعْصِمُک مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یهْدِى الْقَومَ الکافِرین) (مائده:۶۷)؛ اى رسول خدا! آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم ابلاغ کن و اگر این مأموریت را انجام ندهى رسالت خداوند را ابلاغ نکرده اى و خداوند تو را از [شرّ] مردم حفظ مى کند، به درستى که خدا کافران را هدایت نمى کند.

مطابق روایات، این آیه در حجه الوداع بر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نازل گردید و سیاق آن بیانگر این است که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) از جانب خداوند مأموریت یافته بود که مطلب بسیار مهمى را به مردم ابلاغ کند. اهمیت آن تا حدى است که بدون آن، رسالت او ناقص و نامقبول خواهد بود. بدیهى است پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) تا آن زمان همه اصول و فروع اسلام را به مسلمانان ابلاغ کرده بود و مسلمانان به آنها عمل مى کردند. تنها مطلبى که به صورت رسمى و عمومى ابلاغ نشده بود مسئله رهبرى امت اسلامى پس از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بود. نگرانى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) این بود که با ابلاغ این دستور الهى، منافقان که از هر فرصتى براى ضربه زدن به اسلام استفاده مى کردند، چنین وانمود کنند که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در حقیقت به همان سنت هاى قومى و قبیلگى عمل مى کند، و مسئله رهبرى او نیز که به عنوان امرى الهى تبلیغ مى شد، ریشه در سنت هاى مزبور دارد. بدین جهت او در پایان، پسر عمو و داماد خود را به عنوان جانشین خود تعیین کرد. اگر این تفکر در میان مسلمانان نفوذ مى کرد، همه تلاش هاى طاقت فرساى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در طول دوران نبوت، مخدوش مى گردید. خداوند به او اطمینان داد که کافران و منافقان از نقشه هاى خود طرفى نخواهند بست و بر او لازم است که بدون نگرانى از این جهت مأموریت الهى خویش را ا بلاغ کند. بر این اساس، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در هیجدهم ذى الحجه و در غدیر خم به مأموریت ویژه خود جامه عمل پوشانید و على (علیه السلام) را به عنوان رهبر امت اسلامى پس از خود معرفى کرد.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.