پاورپوینت کامل میرداماد، محمدباقر بن محمد ۶۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میرداماد، محمدباقر بن محمد ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میرداماد، محمدباقر بن محمد ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میرداماد، محمدباقر بن محمد ۶۲ اسلاید در PowerPoint :

محتویات

۱ ولادت و خاندان
۲ صفات اخلاقی
۳ وضعیت علمی ‌‌در عصر میرداماد
۴ مقام علمی
۵ گرایش‌های عرفانی
۶ شعر و ادب
۷ تحصیلات و اساتید
۸ شاگردان
۹ آثار و تألیفات
۱۰ وفات و مدفن
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
۱۳ پیوند های مفید

ولادت و خاندان

سید شمس‌الدین محمد حسینی استرآبادی از شاگردان مکتب محقق کرکی (محقق ثانی) بود. محقق مولا امیرمومنان امام علی علیه‌السلام‌‌ را در خواب دید؛ آن امام همام به او سفارش کرد که دخترش را به عقد ازدواج «سید شمس‌الدین» دربیاورد. محقق کرکی یکی از دختران خود را به عقد وی درآورد؛ اما پس از مدتی، آن دختر دار فانی را وداع گفت. محقق از چگونگی تعبیر خواب خود متحیر ماند؛ تا این که مجدداً مولا را در خواب می‌‌بیند. آن حضرت به او می‌‌فرماید: منظور ما این دختر نبود، بلکه فلان دخترت منظور است: زیرا از او فرزندی متولد خواهد شد که وارث علوم انبیا و اوصیا می‌‌گردد. از این رو، محقق دختر دیگری را به عقد سید شمس‌الدین درمی‌‌آورد؛ که حاصل این پیوند مبارک، پسری شد به نام «محمدباقر» که بعداً یکی از عالمان شیعه شد.[۱]

میر برهان‌الدین استرآبادی، مشهور به «میرداماد» در نیمه دوم قرن دهم هجری در استرآباد پا به عرصه حیات گذاشت. هر چند درباره سال تولد او، اطلاعات کافی در دست نیست؛ ولی کتاب «نخبه المقال فی اسماء الرجال»، تولد وی را سال ۹۶۹ ق. ذکر کرده است.[۲]

وی در خانه علم و معنویت پا به عرصه گیتی نهاد؛ پدرش، سید محمد حسینی استرآبادی و مادرش دختر محقق کرکی بود و نسب وی به امام حسین علیه‌السلام‌‌ می‌‌رسد. عنوان استرآبادی ظاهرا به دلیل انتساب پدرانش به «استرآباد» بوده و خود وی در استرآباد به دنیا نیامده است. از آنجا که پدرش، داماد شیخ علی بن عبدالعالی کرکی (معروف به محقق ثانی) بود، به «میرداماد» معروف شد که بعدا این لقب به میر محمدباقر نیز داده شد.[۳]

صفات اخلاقی

حکیم فرزانه در حکمت علمی‌‌ و اخلاق فردی ممتاز بود و به همراهی حکمت نظری با تهذیب اخلاق، تأکید داشت و حکمت بدون تهذیب را باعث گمراهی و ضلالت می‌‌دانست. او به دستورها و فرایض دینی به عنوان «آداب سیر و سلوک» بسیار اهمیت می‌‌داد. به قرآن علاقه‌ای بسیار عمیق داشت؛ به طوری که هر شب نصف قرآن را تلاوت می‌‌کرد. آن اندازه می‌‌خوابید که برای پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد و غذا به اندازه‌ای می‌‌خورد که توان تحقیق و کارهای دیگرش را داشته باشد.[۴]

اغلب اوقات، به ذکر خدا و تزکیه نفس مشغول بود و شب‌ها در حال تهجد. اهمیت زیادی به ادای نوافل می‌‌داد و هیچ یک از نوافل را ترک نمی‌‌کرد و این وضع را از سن بلوغ تا زمان وفات ادامه داد.[۵]

یکی از سجایای اخلاقی میرداماد چنین است که وی از دوستان شیخ بهایی بود. روزی این دو عالم بزرگوار، همراه یکی از شاهان صفوی، سوار بر اسب از شهر خارج شدند. میرداماد، برخلاف شیخ بهایی، تنومند و چاق بود. به همین جهت، اسب میرداماد آهسته‌تر حرکت می‌‌کرد؛ در نتیجه بین او و شیخ بهایی، فاصله افتاد، شاه صفوی برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت می‌‌کند، معلوم است به ما اعتنا نمی‌‌کند و فرد مغروری است! میرداماد در جواب فرمود: این طور نیست؛ بلک علتش این است که آن اسب از این که عالمی‌‌ مانند او را حمل می‌‌کند به وجد آمده و به سرعت حرکت می‌‌کند. آن گاه شاه خود را به شیخ بهایی رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقب‌تر است؛ مثل این که به ما اعتنا نمی‌‌کند یا خودش را از شما بالاتر می‌‌پندارد! شیخ بهایی فرمود: آن اسب که یواش‌تر حرکت می‌‌کند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل می‌‌کند و سپس در اوصاف میرداماد صحبت‌هایی کرد؛ شاه صفوی از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.[۶]

وضعیت علمی ‌‌در عصر میرداماد

هنگامی ‌‌که انحطاط و سقوط سیاسی و اجتماعی بر نواحی دنیای اسلام سایه افکنده و آفاق آن در تاریکی شدیدی فرورفته بود، برخی از نقاط جهان اسلام همچنان با نور معرفت، فرهنگ و علوم اسلامی‌‌ منور بود. «ایران» و «جبل عامل» مهمترین مراکز دنیای اسلام بودند و از این دو مرکز، علوم اسلامی‌‌ در تمام رشته‌ها رشد و گسترش می‌‌یافت. هر چند ایران نیز در حال جنگ با عثمانی و درگیری‌های داخلی بود؛ اما چون حکومت آن شیعی بود، علمای شیعه در امان بودند. لذا مردانی بزرگ در این دوره پا به عرصه میدان علم و دانش گذاشتند که جهان اسلام از وجود آن‌ها بهره‌مند گردید. آنان قافله سالاران علم و ادب بودند. در این میان، عده‌ای از علمای شیعه در کلیه رشته‌های معارف و فنون، درخشیدند که نسل‌های بعد از ثمرات و آثار علمی ‌‌آن‌ها بهره‌مند شدند. یکی از آنان، میرداماد است که از پیشوایان حکمت، فلسفه و حدیث بود.[۷]

توجه میرداماد به فلسفه و کلام، به هیچ وجه مانع از پرداختن او به احادیث نشد؛ بلکه وی برای اولین بار کوشید تا با شرح احادیث، استفاده بیشتری از معارف اهل بیت علیهم‌السلام در دانش‌های رایج حوزه‌ها ارائه دهد. از برخی آثار حدیثی میرداماد چنین بدست می‌‌آید که وی تخصص زیادی در احادیث داشته است؛ در عین حال، باید توجه کرد که اگر او را به این جهت، «اخباری» بدانیم، نباید با اخباری‌هایی که ضد فلسفه و کلام بوده‌اند، اشتباه بگیریم.

تشیع در قرن دوم و سوم هجری دارای دو گرایش متفاوت بود:

الف) «مکتب قم» که به احادیث توجه زیادی داشت.
ب) «مکتب بغداد» که به مباحث عقلی توجه بیشتری داشت.

این دو جریان در زمان شیخ مفید (متوفی ۴۱۳ ق) و شیخ طوسی (متوفی ۴۶۰ ق) با یکدیگر تلفیق شد؛ سپس اصل این جریان به «شیعه اصولی» نامیده شد و بر حوزه‌های علمیه شیعه در عراق غلبه کرد و در بعد فقهی آن به تدریج، فقه عقلی و اجتهادی پدید آمد و کمتر به آثار حدیثی توجه کرد.

با این همه، در برخی از محافل شیعی توجه به حدیث، ولو به شکل ضعیف، ادامه یافت و این وضعیت باعث شد که شماری از آثار حدیثی شیعه در طول قرن‌ها از بین برود. در این ارتباط، تحول مهمی‌‌ در دوره میانی صفوی ایجاد شد و علمای شیعه به تدریج به متون حدیثی روی آوردند. البته این نوع حدیث‌گرایی، با فلسفه و کلام پیوند کامل داشت؛ از این رو، میرداماد کتاب الرواشح السماویه را در شرح کافی نوشت. و این روش پس از وی توسط شاگردش، ملاصدرا و افرادی مانند محمدتقی مجلسی دنبال شد.[۸]

میرداماد برای تدریس «حکمت»، واژه‌ها و اصطلاحاتی وضع کرد که افراد عادی از آن چیزی نمی‌‌فهمیدند؛ در واقع میرداماد از حیث بکار بردن زبان مخصوص علمی، پیرو مکتبی بود که سه هزار سال قبل از او، توسط دانشمندان مصری ابداع شده بود. وضع این نوع کلمات از سوی میرداماد، سبب شد که امروز، محققان ایرانی به آن اصطلاحات آشنایی نداشته باشند.[۹] علت این که وی مباحث حکمت را با اسلوبی دشوار و غامض می‌‌نوشته چنین بیان شده است: یکی ترس از تکفیر کج‌فهمان و تحجرگرایان. و دیگر اینکه با این روش قصد داشت مطالب حکمت و دقایق معرفت از دسترس افکار منحرف به دور باشد.[۱۰] شاهد بر این مدعا، جریان رویای شاگردش (ملاصدرا) است: وی استاد گرانقدرش را در خواب دید، و از آزار مردم شکوه کرد و از استاد پرسید: با آن که مذهبی غیرمذهب شما ندارم، چرا مردم شما را می‌‌ستایند و مرا تکفیر می‌‌کنند؟ استاد در جواب گفت: من حقایق حکمت را آن چنان نوشتم که دانشوران نیز از درکش ناتوانند و جز مردان این راه، کسی نمی‌‌تواند آن را بفهمد؛ ولی تو مطالب فلسفی را چنان روان نوشتی که حتی افراد بی‌سواد آن را می‌‌فهمند و بدین جهت، تکفیرت می‌‌کنند.[۱۱]

مقام علمی

میرداماد از علمای برجسته قرن یازدهم و از بزرگان فلاسفه و حکمای اسلامی ‌‌بود. اسکندر بیگ منشی ـ که معاصر میرداماد بود ـ در کتاب «تاریخ عالم آرای عباسی»، او را چنین وصف می‌‌کند: «در علوم معقول و منقول، سرآمد روزگار خود و جامع کمالات صوری و معنوی، کاشف دقائق انفسی و آفاقی بود. در اکثر علوم حکمیه و فنون غریبه و ریاضی و فقه و تفسیر و حدیث، درجه علیا یافته و فقهای عصر فتاوای شرعیه را به تصحیح آن جناب معتبر می‌‌شمارند».[۱۲]

میرداماد در زمینه علوم اسلامی، دارای آثار ارزشمندی است و در ابواب مختلف فقه و اصول، نیز صاحب نظر بود. لکن آن چه در شخصیت علمی‌‌اش غلبه دارد، مهارت وی در حکمت و فلسفه است؛ به طوری که او را «معلم ثالث» خوانده‌اند و او نیز خود را «معلم» می‌‌خواند و شأن خود را کمتر از ابونصر فارابی نمی‌‌دید. از این رو، در برخی از تألیفات خویش می‌‌گوید: «قال شریکنا فی التعلیم ابونصر الفارابی».[۱۳] و بهمن‌یار را ـ که بزرگترین شاگرد ابن سینا بود ـ شاگرد خویش می‌‌پنداشت و اگر می‌‌خواست از او قولی نقل کند، می‌‌گفت: «قال تلمیذنا بهمنیار؛ شاگرد ما بهمن‌یار گفت».[۱۴] همچنین در رشته فلسفه، خود را هم‌ردیف شیخ الرئیس ابوعلی سینا می‌‌دانست: «کتاب الشفا لسهیمنا السالف و شریکنا الدارج الشیخ الرئیس».[۱۵]

آورده‌اند که: روزی ملاصدرا برای شرکت در درس میرداماد حاضر شد؛ ولی استاد هنوز به کلاس درس مشرف نشده بود. تاجری برای مسئله مهمی ‌‌به محل درس میرداماد آمد و از ملاصدرا پرسید: میرداماد افضل است یا فلان ملا؟ ملاصدرا در جواب گفت: میر، افضل است. در این هنگام استاد آمد و چون متوجه گفتگوی آن دو شد لختی درنگ کرد تا از سخن شاگردش آگاهی یابد. سپس تاجر سوال کرد: میر، افضل است یا شیخ الرئیس ابو علی سینا؟ صدرالمتألهین جواب داد، میر برتر است. تاجر سوال کرد: میر برتر است یا فارابی؟ ملاصدرا خاموش ماند. در

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.