پاورپوینت کامل توحید در فلسفه ۷۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل توحید در فلسفه ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل توحید در فلسفه ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل توحید در فلسفه ۷۸ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ توحید در فلسفه
۲ توحید و راههای تبیین و اثبات آن را در سیر تحولِ اندیشه حکمای اسلامی
۲.۱ فارابی
۲.۲ ابنسینا
۲.۳ سهروردی
۲.۴ صدرالدین شیرازی
۳ توحید صفاتی
۳.۱ ابن سینا
۳.۲ سهروردی
۳.۳ میرداماد
۳.۴ صدرالدین شیرازی
۳.۵ سبزواری
۳.۶ ملا عبداللّه زُنوزی
۳.۷ علامه طباطبایی
۴ توحید افعالی
۵ پانویس
۶ منابع مقاله
۷ منابع
توحید در فلسفه
توحید خداوند ــ پس از اثبات وجود او که از نخستین مباحث الاهیات به معنای اخص به شمار می رود ــ یکی از مهمترین مسائل در فلسفه اسلامی است. در تصدیقِ توحید حق تعالی و اذعان به آن، میان حکما سازگاری عام و کاملی برقرار است اما گاهی به نظر میرسد که شیوههای متفاوتی در تبیین و اثبات توحید برگزیدهاند. این تفاوت حاکی از اختلاف آرا نیست بلکه نشانه توسعه و تکمیل روشها و وجوه گوناگونِ تحقیق و بررسی در این باب است.
به طور کلی مسئله توحید در فلسفه اسلامی از سه جهت بررسی شده است: توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی.
توحید ذاتی، عبارت است از یگانگی (واحدیت) و بساطت (احدیت) ذات خداوند. یگانگی خداوند ناظربه تنزیه او از هر گونه شریک و مِثل و مانند است و بساطت خداوند ناظر به نفی هر گونه ترکیب و ترکّب از ذات اوست.[۱]
در راهها و شیوههای اثبات توحید، چند امر مشترک وجود دارد. از جمله این که تقریباً همه فیلسوفان مسلمان، استدلال خود را در اثبات توحید به صورت برهان خُلْف اقامه کرده و پیوسته اصل تناهی علل را به عنوان مبنا و فرض مسئله توحید در نظر گرفتهاند که در اکثر موارد مراد از علل، علل فاعلی است.
بر اساس اصل مذکور، زنجیره علل باید به یک علت غیرمعلول منتهی گردد. بنابراین وجود جهان به ضرورت نشانه آن است که یک علت غیرمعلول وجود دارد که جهان معلول اوست. حال اگر این علت، یگانه و بی همتا نباشد، ترکیب و ترکّب در ذات و هویت او، خواه به صورت ترکیب از جنس و فصل و خواه به صورت ترکیب از ذات و اعراض، لازم می آید.
از طرفی اگر این ذات به نحوی مرکب باشد به علتی نیازمند است که این ترکیب را پدید آورد و این مستلزم تحقق علتی ورای این علت نهایی است. در این صورت خُلف لازم میآید، یعنی زنجیره علل غیرمتناهی میشود در حالی که تناهی علل، بنابر استدلالی دیگر، مسلّم گردیده است.[۲] پس ترکیب در ذات خدا و در نتیجه تعدد او (نفی توحید) نیز باطل و محال است. به این ترتیب، توحید اثبات میگردد.[۳]
توحید و راههای تبیین و اثبات آن را در سیر تحولِ اندیشه حکمای اسلامی
موضوع توحید و راههای تبیین و اثبات آن را در سیر تحولِ اندیشه حکمای اسلامی می توان به این شرح گزارش کرد: نظریه توحید و راههای اثبات آن تا پیش از ابنسینا غالباً بر محور ارتباط خدا با جهان آفرینش، یعنی وحدت آفریننده جهان از جهت آفرینندگی او در نظر بوده است. کندی[۴] در رسالهای که در پاسخ به علی بن جَهْم نگاشته، خدا را به عنوان مُحدِث جهان، واحد خوانده و برای اثبات این مطلب به اقامه استدلال به شیوه مذکور پرداخته است. برای فارابی (۱۴۰۵، ص۱۰۲) نیز اساس تبیین و اثبات توحید، همین رابطه آفرینندگی خدا نسبت به جهان است.
برای تبارشناسیِ این بذلِ توجه فیلسوفان مسلمان به رابطه خدا با جهان در اثبات توحید، می توان به استشهاد فارابی (همانجا) به اُثولوجیا اشاره کرد. با توجه به این که اُثولوجیا نوشته فلوطین (متوفی ۲۶۹ یا ۲۷۰ میلادی) است، شاید بتوان یکی از ریشههای این گرایش فیلسوفان مسلمان را اندیشه فلوطین دانست. گرچه فارابی [۵] بنابراین گرایش در اثبات وحدت خدا از برخی معانی، مانند «اول بودن»، استفاده کرده لکن برخلاف فلوطین، رابطه خدا را با جهان همانند رابطه جزء و کل و نوعی رابطه درونی و حلولی ندانسته بلکه بر تغایر جوهری و ذاتی خدا با جهان تصریح نموده است. علاوه بر این از حیث وجود نیز خدا را وجودی خاص و متمایز و از این جهت نیز «واحد» دانسته است.
فارابی
فارابی [۶] یگانگی خداوند را از راههای دیگری نیز اثبات کرده است، از جمله بر مبنای وصفِ «تام بودن» خداوند. به نظر وی اگر خداوند همنوعی داشته باشد، این نشانه نقص اوست زیرا بنابر قاعدهای کلی، تام عبارت است از چیزی که نمیتوان خارج از وجود وی، همنوعی برای آن یافت؛ چه آن همنوعْ جوهر باشد چه عرض، جسم باشد یا غیرجسم. بعلاوه، فارابی [۷] انکار توحید را منافی منزه بودن خدا از نقص و ضد دانسته است. بدینترتیب، میتوان گفت فارابی در استدلال بر توحید، علاوه بر ارتباط خدا و جهان برخی اوصاف و ویژگی های خداوند را نیز ملاک اثبات وحدانیت او قرار داده است. در عین حال شیوه وی از تمرکز بر رابطه خدا با جهان بیرون نیست.
ابنسینا
ابنسینا (۱۳۶۳ش، ص۲) «واجبالوجود بالذات» را به صورت اصلیترین تعبیری که مبیّن ذات الاهی باشد، بکار برده است. واجبالوجود بالذات یعنی موجودی که عدم آن به هر نحو محال است. در فلسفه ابنسینا، تبیین و اثبات توحید بر اساس همین معنا مطرح میشود. وی [۸] نیز همانند فیلسوفان پیش از خود، وحدت واجبالوجود بالذات را از طریق برهان خلف اثبات کرده ولی تکیه او بر این نکته است که خود معنا و حقیقت واجب الوجود بالذات، مبیّن اصل توحید است و نفی توحید با توجه به معنای واجبالوجود بالذات، مستلزم خلف و تناقض است؛ چرا که لازم می آید که واجبالوجود بالذات، واجبالوجود بالذات نباشد. در حالی که در فلسفه کندی یا فارابی، معمولاً امر محالی که از فرض تعدد خدا لازم می آید، متوجه معنای اولیت، محدِث بودن و یا تقدم خدا نسبت به خلق و جهان است.
یکی از کوتاهترین استدلالهای ابنسینا [۹] در اثبات توحید که به اصل «نفی ترکیب» (بساطت) در ذات باری بازمی گردد، این است که کثرت واجبالوجود در هر صورت مستلزم یک نحو انقسام در معنای واجبالوجود است. این انقسام به یکی از دو صورت ممکن است و وجه دیگری قابل فرض نیست:
۱) انقسام جنس با فصول
۲) انقسام نوع با اعراض
در صورت اول اگر واجبالوجود معنایی جنسی باشد، برای تحقق نیازمند فصل خواهد بود، چون فصل همیشه سبب تحقق جنساست (مثل فصل ناطق برای حیوان). چنین نیازی برای معنای وجوب وجود محال است زیرا وجوب وجود به معنای فعلیت محض و تأکّد و شدت وجود است. در این صورت چگونه ممکن است واجبالوجود بالذات در وجود و تحقق نیازمند غیر باشد؟ صورت دوم بر اساس این فرض است که تفاوت بین دو واجبالوجود در اعراض آنها باشد. در این صورت عرض نمی تواند ناشی از ذات واجبالوجود باشد، چون اگر چنین باشد نظر به این که حقیقتِ وجوب وجود در هر دو واجبالوجودِ مفروض یکسان است، باید اعراض این دو نیز یکسان شود. بدین ترتیب، دلیل و سببی برای تعدد و تکثر آنها باقی نخواهد ماند. اگر عُروض این اعراض سببی غیر از ذات واجبالوجود داشته باشد، پس واجبالوجود در تشخص و تمایزش نیازمند غیر است و این نیازمندی با معنای وجوب وجود سازگار نیست.
تعبیر واجبالوجود و اثبات توحید به شیوه استدلالی ابنسینا، پس از وی رواج یافت به گونهای که علاوه بر فیلسوفان، اکثر متکلمان شیعی نیز همان روش را بکار بردند.[۱۰]
ابنرشد [۱۱] اشکال غزالی را بر استدلال ابنسینا مردود دانسته و در عین حال توضیح داده است که بیان ابنسینا چیزی نزدیک به برهان است و به دلیل نقصی که دارد فاقد ارزش و اعتبار برهان است؛ از این رو تقریر دیگری از این برهان ارائه کرده است. بنابر تقریر ابن رشد از برهان مذکور[۱۲]، برای تعدد واجبالوجود، میتوان سه فرض مطرح کرد:
تغایر این دو واجبالوجود در عدد، یعنی دو فرد از یک نوع باشند.
تفاوت آنها نوعی باشد و معنای واجبالوجود در آن دو به صورت جنس مشترک باشد.
تفاوت این دو واجبالوجود در تقدم و تأخر وجودشان باشد، یعنی آنها دو موجود بسیط باشند همانند عقول که هیچ اشتراک ذاتی ندارند و تفاوت آنها فقط در این است که یکی مقدم و دیگری مؤخر است.
ابنرشد با رد این سه فرض ثابت میکند که واجبالوجود واحد است. در رد فرض اول و دوم از اصل عدمترکیب در ذات واجب بهره میجوید و در فرض سوم برآن است که چون واجبالوجود باید مقدّم باشد، پس محلی برای وجوب وجودِ امر متأخر باقی نمی ماند و فقط آن که مقدم است می تواند واجب باشد. بنا بر نظر ابنرشد [۱۳]، اثبات توحید باید مطابق شرع و آنچنان که در قرآن آمده، باشد.
وی با استناد به آیه ۲۲ سوره انبیاء و آیه ۴۲ سوره اسراء، «وحدت جهان» را دلیل بر وحدت آفریننده جهان میداند. از آنجا که جهان واقعیتی واحد است، اگر بیش از یک آفریننده داشته باشد هر آیینه فاسد میگردد و امر واحد نمی تواند از جهت واحد با دو امر متعدد نسبت واحدی داشته باشد. در این استدلال، وحدت جهان امری واضح و آشکار تلقی شده که نیازمند دلیل و برهان نیست [۱۴] کلام ابن رشد از حیث تمرکز بر ارتباط خدا با جهان، بیشتر با نظریات فلاسفه قبل از ابنسینا هماهنگ است، در عین حال چون استدلال وی مبتنی بر وحدت جهان است نه صرفاً بر مخلوق بودن جهان و خالق بودن خدا، از آنها متمایز است. وی بنابر وحدت فعل، وحدت فاعل را اثبات میکند نه فقط بر اساس تقدم خالق بر مخلوق.
سهروردی
سهروردی (همانجاها) با وجود تفاوت اساسیِ مشرب فلسفی اش با ابنسینا، استدلال ابنسینا بر وحدانیت واجب را مطرح و از تعبیر واجبالوجود استفاده کرده است، اما پیوسته بر نفی تمایز ماهیت و وجود در ذات واجب و این که واجبالوجود، وجود صرف و فوق مقوله است، تأکید دارد.
وی با تمسک به قاعده «صِرْفُ الشیءِ لایتثنّی ولایتکرّر» نیز وحدت واجبالوجود را اثبات کرده است؛ بدین صورت که اگر واجبالوجود شریک داشته باشد، باید هر یک از دیگری متمایز باشند زیرا لازمه دو چیز بودن تمایز است. پس هیچ کدام صِرف هستی نخواهند بود در حالی که واجبْ تعالی، صِرف هستی و نامحدود است و صرفالشیء هم تکرارپذیر و قابل دوتا شدن نیست.
پس واجبالوجود بالذات، ثانی و شریک ندارد[۱۵] بدین ترتیب به نظر می رسد بیان سهروردی درباره واجبالوجود و اثبات توحید بنابر مفهوم واجبالوجود، به شیوه ابنسینا نزدیکتر باشد تا بیان غزالی و ابنرشد.
سهروردی در حکمهالاشراق ــ که آن را دقیقاً به مسلک اشراقی نگاشته ــ تعبیر خاص «نورالانوار» را برای خدا بکار برده و وحدت خداوند را نیز بر مبنای عدم ترکیب در ذات نور (بساطت نور) ــ که منطبق است با همان اصل عدم ترکّب، در اندیشه دیگر فیلسوفان مسلمان ــ اثبات کرده است.[۱۶]
صدرالدین شیرازی
شیوه خاص صدرالدین شیرازی [۱۷] در اثبات توحید، مبتنی بر تبیین حقیقت وجود است زیرا ذات این حقیقت مبیّن بساطت و محض بودنِ کامل آن است و از آنجا که حقیقتِ صرف و بسیط، در واقع کل اشیا است غیری برای این حقیقت باقی نمیماند که بتواند دومی او باشد. همه چیز در این حقیقت اِندِکاک می یابد.
بیان برهانی این شیوه بدین ترتیب است: چون واجبالوجود، منتها و غایت هر حقیقتی است پس وجودش نه متوقف بر چیزی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 