پاورپوینت کامل آیت الله لنگرودی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آیت الله لنگرودی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیت الله لنگرودی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آیت الله لنگرودی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ ولادت سید محمدعلی مرتضوی
۲ چگونگی تولد سید محمد علی در قم
۳ اقامت در قم و نجف
۴ خاندان علمی استادمرتضوی لنگرودی
۵ تحصیلات سید محمد علی مرتضوی
۶ استادان ایشان
۷ تدریس سید
۸ درباره ی پدر سید محمد علی مرتضوی لنگرودی
۹ ویژگیهای اخلاقی سید محمد علی
۱۰ عشق وعلاقه ی ایشان به ائمه علیهم السلام
۱۱ سید محمد علی مرتضوی از دیدگاه دیگران
۱۲ از فضایل اخلاقی سید
۱۳ خدمات دینی ایشان
۱۴ تألیفات سید محمد علی مرتضوی لنگرودی
۱۵ =سرودههای ایشان
۱۶ فرزندان وی
۱۷ وفات سید محمد علی مرتضوی لنگرودی
۱۸ پانویس
۱۹ منابع
ولادت سید محمدعلی مرتضوی
حاج سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی در ۲۱ شوال المکرم سال ۱۳۵۴ ق برابر با پنجم فروردین سال ۱۳۱۶ ش در شهر مذهبی قم و در میان خانوادهای اهل علم، فضیلت و سیادت دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش آیت الله حاج سید مرتضی مرتضوی لنگرودی یکی از عالمان متقی و بلندآوازه حوزههای علمیه قم و نجف اشرف و یکی از شاگردان برجسته و ممتاز آیات عظام میرزا محمدحسین نایینی (م ۱۳۵۵ ق) و سید ابوالحسن اصفهانی (م ۱۳۶۵ ق) است.
چگونگی تولد سید محمد علی در قم
آیت الله حاج سید مرتضی لنگرودی در سال ۱۳۵۲ ق برای صله ارحام، نجف اشرف را ترک و عازم شهرستان لنگرود گردید. ورود این عالم جلیل القدر به شمال، مصادف شد با رحلت پدر بزرگوارش و چون وی فرزند ارشد خانواده بود. برای رفع مشکلات و گرفتاریهای خانوادگی وی را مجبور به اقامت دائمی ساخت. اقامت ایشان در شمال، موجب نگرانی استادان بزرگوارش گردید، به طوری که آیت الله اصفهانی در نامهای به معظمله خواستار بازگشت وی به نجف اشرف شد.
در بخشی از این نامه آمده است: و چون زیاده علاقه به جناب عالی داشتم به دفع الوقت میگذرانیدم ولی دیدم بقاء و توقف جنابعالی کانه تحقق و استقرار یافته لهذا درصدد تصدیع برآمده و حقیقه عرض میکنم برحسب وظیفه شرعیه که به عهده دارم اگر امکان داشته باشد به این ارض مقدس مراجعت نمایید و اگر مراجعت تان نیازمند مقدمات است بنده به مقدار کوتاهی نخواهم کرد. من راضی نیستم که جنابعالی توقف در ایران نمائید حوزه مبارکه نجف اشرف به وجود و بقای حضرت عالی سخت نیازمند است…
آیت الله حاج سید مرتضی لنگرودی پس از دریافتِ نامه استادش، از راه شمال به خراسان و سپس عازم نجف اشرف گردید. وی در مسیر عتباب عالیات به شهر مقدس قم مشرف شد. و در قم بود که خداوند چهارمین فرزند پسر را به وی ارزانی داشت و او نام این مولود را محمدعلی و کنیهاش را «عبدالرضا» نهاد.[۱]
از نکات عجیب قبل از تولد این فرزند این بود که حتی تا ماههای آخر، مادرش اثری از حمل در خود احساس نمیکرد؛ گویی این نوزاد از کودکی قصد اقتدا به مولا و سرور خویش حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه شریف را داشته است.
اقامت در قم و نجف
آیت الله حاج سید محمدعلی لنگرودی در قم متولد شد و در این شهر، در آغوش خانوادهاش ۱۳ ماه اقامت گزید. البته اقامت ۱۳ ماهه وی علاوه بر بیماری وی، علت دیگری نیز داشت و آن علت این بود که علما و بزرگان نجف اشرف در جریان دستگیری آیت الله خالصی و به نشانه اعتراض به دولت عراق به ایران مهاجرت و به طور موقت چند ماه در شهر قم توقف نمودند. و پدر سید محمد نیز به آنان اقتدا نمود. سید مرتضی لنگرودی (پدر سید محمدعلی) در این ۱۳ ماهه در درس حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی شرکت کرد و خود نیز به تدریس پرداخت.
حاج سید محمدحسین لنگرودی میگوید: از علتهای حائز اهمیت اقامت پدرم در این دوره در قم، تدریس اصول به سبک مرحوم نایینی بود. همه میدانند که مرحوم نایینی در اصول، صاحب سبک بود و پدرم نیز از شاگردان برجسته وی بشمار میآمد. از آن جا که هنوز مبانی اصول مرحوم نایینی منتشر نشده بود؛ لذا این نوع درس گفتن برای فضلای قم تازگی داشت. به همین علت درس معظمله در مسجد محمدیه واقع در سه راه موزه، مورد استقبال شدید فضلا و طلاب واقع شد. و این تا آن زمان در حوزه قم سابقه نداشت.[۲]
سید محمدعلی بعد از توقف ۱۳ ماهه خانوادهاش در قم و رفع مشکلات عراق و مهاجرت استادانش به نجف، در حالی که نوزادی بیش نبود به همراه والدین بزرگوارش به حوزه نجف اشرف منتقل شد. وی دوران کودکی خویش را تا سال ۱۳۶۱ ق در جوار حرم باصفای جدش امیرمؤمنان سپری نمود. او در این ایام خواندن و نوشتن قرآن را در محضر پدر بزرگوارش به خوبی فراگرفت. آب و هوای نجف اشرف با خانواده آیت الله مرتضوی لنگرودی سازگاری نداشت. پس به ناچار مجبور شدند در سال ۱۳۶۱ ق نجف اشرف را ترک و در تهران رحل اقامت گزینند.
خاندان علمی استادمرتضوی لنگرودی
شایسته است با خاندان علمی آیت الله حاج سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی آشنا شویم. نسب شریف این عالم فرزانه با ۴۵ واسطه از طریق امام سجاد علیه السلام به حضرت سیدالشهداء علیه السلام میرسد.[۳] از این خاندان فقیهان، متکلمان، عارفان، عابدان و بزرگان دیگری برخاستهاند که به معرفی تعدادی از چهرههای مشهور آنان در سده های اخیر بسنده مینماییم.
۱. آقا سید علی پلاسید (م ۹۴۰ ق):
این علامه فرهیخته جد اعلای تمام سادات حسینی شرق گیلان، غرب مازندران و سادات بهشتیهای اصفهان از جمله شهید مظلوم دکتر بهشتی و آیت الله حاج سید محمدعلی لنگرودی است که در زمان شاه طهماسب، شیخ الاسلام تنکابن و رامسر بوده است. قبر این بزرگوار در «سادات شهر» رامسر زیارتگاه اهالی آن سامان است.
۲. آقا سید محمد:
وی که مشهور به «سهل بن عبدالمطلب» نیز هست عالمی جلیل القدر و صاحب کرامت است. این عالم فرهیخته قبرش در جوار قبر علامه پلاسید درون ساختمان واقع نشده است؛ اما از خاک قبر آن بزرگوار تبرک میجویند. از این خاک برای دفع حیوانات موذی و مصون ماندن محصولات مزارع از آفات استفاده مینمایند. مردم این منطقه به وی علاقه شدیدی داشته و کرامات فراوانی را به او نسبت میدهند. بخشی از کرامات این بزرگوار در مقدمه دیوانش (دیوان بسمل) – که توسط دکتر سید علیاکبر حسینی در سال ۱۳۷۰ ش در نشر گیلکان رشت چاپ شده – آورده شده است.
۳. علامه سید اسماعیل حسینی (۱۲۳۲-۱۳۰۶ ق):
صاحب کتاب نضره الناظرین.
۴. سید محمد حسینی تنکابنی:
وی نویسنده ایضاح الفرائد و از شاگردان میرزا محمدحسن آشتیانی است. او استاد بسیاری از عالمان معاصر از جمله سید مرتضی لنگرودی، میرزا هاشم آملی و… است.
۵. سید عبدالصمد بنی سعید لنگرودی (م ۱۳۲۰ ق):
وی از شاگردان میرزای آشتیانی و عموی بزرگوار سید مرتضی لنگرودی است.[۴]
تحصیلات سید محمد علی مرتضوی
الف: تهران:
حاج سید محمدعلی مرتضوی لنگرودی در سال ۱۳۶۱ ق همراه خانوادهاش نجف اشرف را ترک و در تهران و در جوار مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح[۵] اقامت گزید و به تحصیلات علوم اسلامی در این شهر پرداخت.
پدر بزرگوارش بعد از اقامت در تهران به بازسازی و احیای مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح همت گماشت. این دو بنا از بناهای قدیمی دوره ناصری است که در زمان رضاخان دست خوش حوادث گردید. در این دوران مدرسه تخریب شد و مسجد متروک گردید، به طوری که محل رفت و آمد حیوانات بود. حاج سید محمدعلی و حاج سید محمدمهدی در مدرسه مروی و مدرسه برهان تهران به تحصیل مقدمات دینی پرداختند.
از مهمترین استادان این دوره سید محمدعلی میتوان به شیخ علیاکبر برهان، آقا شیخ موسی زنجانی و آقا شیخ حسین کنی تهرانی اشاره کرد. وی پس از آماده شدن مدرسه حاج ابوالفتح توسط پدر بزرگوارش سطوح متوسطه و عالی را نزد پدر بزرگوارش و آیت الله حاج سید احمد شهرستانی به خوبی فراگرفت. از آن جا که وی دارای استعداد خوبی بود قسمت عمده کتابهای متداول آن عصر را با برادرش سید محمدمهدی تحت نظارت و اشراف پدر گرامیاش به اتمام رسانید.
ب: قم:
مرتضوی بعد از ۱۲ سال اقامت و تحصیل در تهران در سال ۱۳۷۳ ق همراه والدین گرامیاش وارد حوزه علمیه قم گردید و تا آخر عمر در این شهر مقدس مأوای گزید. آیت الله مرتضوی لنگرودی درباره چگونگی وارد شدنشان به قم خاطره جالبی را نقل نموده است: بنده خیلی تمایل داشتم که به قم یا نجف اشرف بروم و در آن جا ساکن و مشغول تحصیل و تدریس شوم؛ اما این امر با مخالفت والدین گرامی ما مواجه شد. یعنی هم مرحوم پدرم و هم مادرم با آمدنم به قم یا نجف اشرف مخالف بودند. البته مخالفت پدرم برمیگشت به مخالفت مادر؛ زیرا مخالف اصلی، ایشان بود. پدرم به خاطر رعایت حال ایشان، مخالفت میکرد. مادرم در طول این جابجایی ها به ویژه در شهر نجف اشرف و ناسازگاری آب و هوای آن جا دو نفر از فرزندانش را از دست داده بود و از طرفی فرزند دختر نداشت. ظاهراً تحمل دوری بچهها را نیز نداشت؛ این که ایشان در تهران باشند و ما در قم یا نجف برای ایشان خوشایند نبود. لذا مخالف بود به هیچ وجه راضی نبود حتی به درخواست رفتن گوش کند. ما هم به رغم تمایل قلبی به رفتن، در تهران مشغول درس و بحث بودیم.
برای جلب رضایت آنان راهی به نظر نمیرسید؛ تا این که در سال ۱۳۷۳ ق به طور اتفاقی و بدون مقدمه همراه خانواده برای زیارت عتبات عالیات راهی کربلا شدیم. در این مسافرت بنده و برادرم سید مهدی، فکر کردیم که باید برای بدست آوردن رضایت آن ها به حضرت سیدالشهداء علیه السلام متوسل شد؛ زیرا میدانستیم که دعا در زیر قبه شریف حضرت، مستجاب است. البته راهش را نمیدانستیم تا این که روزی از پدرمان سئوال کردیم که این اذن دخول که در هنگام تشرف خوانده میشود از کجا معلوم است که آقا اجازه دخول به زائر را صادر کرده باشد؟
مرحوم پدرم که فلسفه و عرفان را نزد بزرگان تهران همانند آقا میرزا هاشم اشکوری و… خوانده بود از این سئوال خوشحال شد و توضیح جالبی داد. خلاصه توضیحات پدر این شد که ما فهمیدیم که اذن دخول حقیقی آن است که زائر هنگام خواندن دعای آن، اشک بر صورتش جاری شود که در این صورت و با این حال ورود مانع ندارد و استجابت دعا امکان پذیر است.
لذا ما چند بار اذن دخول خواندیم و به حرم مشرف شدیم؛ ولی اثری از اشک نبود. تا این که روزی هنگام تشرف و موقع خواندن دعا، بی اختیار اشک از چشمانمان جاری شد و من و برادرم به حرم مشرف شدیم. در زیر قبه آن حضرت عرض کردیم: آقاجان! ما از فرزندان شما هستیم و به قم یا نجف خیلی تمایل داریم؛ ولی والدین مخالفت میکنند. اگر مصحلت میدانید زمینه ورودمان را به حوزههای قم یا نجف مهیا بفرمایید؟!
آن شب حرم خیلی شلوغ بود گویی مناسبتی وجود داشت. تا ساعت ۱۰ شب در حرم بودیم وقتی به منزل آمدیم پدرم گفت: شما تا الان کجا بودید؟ گفتیم حرم مطهر برای زیارت. او دوباره گفت: شام میل کردید؟ عرض کردیم: نه. پس او به مادرمان گفت: شام این ها را بکشید. وقتی مشغول خوردن شام بودیم. پدرم بدون هیچ مقدمهای رو به ما کرد و گفت: آقایان! آیا میل دارید برای ادامه تحصیل به قم بروید؟ ما که با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شده بودیم بدون این که خوشحالیمان را ابراز کنیم با کمال خونسردی گفتیم: آقاجان! چطور مگه؟! پدر گفت: من از تهران بدم میآید و از آن به شدت متنفرم. ما با کمال تعجب به یکدیگر نگاه میکردیم. هنوز حرف پدرم تمام نشده بود که مادرمان همان سخن را تکرار کرد. برادرم سئوال کرد شماها که به تهران خیلی علاقهمند بودید، از کی از تهران بدتان میآید. گفتند: الان یکی و دو ساعتی است که از تهران خوشمان نمیآید؛ و یک حالت تنفر نسبت به آن برایمان ایجاد شده است.
ما از این که دعای مان مستجاب شده بود بسیار خوشحال بودیم؛ ولی با خونسردی گفتیم: آقاجان! اگر بعد از زیارت و رفتن به ایران برایتان امکان دارد، دیگر به تهران نروید بلکه به سوی قم حرکت کنید و آن جا منزل بگیرید. ما به تهران میرویم و اثاثیه منزل را به قم منتقل میسازیم. ایشان موافقت کرد. البته بدان جهت این را گفتیم؛ زیرا به خوبی میدانستیم که اگر ایشان به تهران بروند تهرانیها به هیچ وجه نخواهند گذاشت ایشان آن جا را ترک نماید. ایشان به قم آمد و بزرگان قم به ویژه آیت الله بروجردی به استقبال ایشان آمدند.
من و سید مهدی به تهران رفته و شبانه اسباب منزل را با کامیون به قم آوردیم. اهالی میدان قیام وقتی جریان را فهمیدند به شدت به تکاپو افتادند. مرحوم حاج مقدس واعظ با سخنرانی های تند و مهیج خویش مردم را تحریک کرد و آنان دسته دسته به قم آمدند و هر چه اصرار کردند بی فایده بود. لذا آنان جهت بردن آقا به تهران به منزل آیت الله بروجردی رفتند؛ مرحوم حاج مقدس خراسانی خطاب به آیت الله بروجردی کرده و خطابه رسایی ایراد نمود و از این که نعمت بسیار بزرگی از دست آنان رفته؛ اظهار لطف از آن مرجع بزرگوار درخواست کمک نمود. آیت الله بروجردی که مرحوم آقا را از زمان سابق میشناخت. خطاب به آنان گفت: آقای لنگرودی مجتهد است و من نمیتوانم ایشان را مأمور به تکلیف نمایم. اهالی تهران مایوس شدند، ولی این قدر رفت و آمد و اصرار کردند تا مرحوم آقا راضی شد که حضرت آقای اخوی آیت الله سید محمدحسین را به جای خویش به طور موقت به همراه آنان بفرستند که هم اکنون در تهران در همان مسجد اقامه جماعت داشته و در مدرسه مشغول تدریس است. و سرانجام مرحوم پدرم در قم ماندند.[۶]
استادان ایشان
مهمترین استادان مرحوم مرتضوی لنگرودی در قم عبارتند از:
سید محمدباقر سلطانی طباطبایی قدس سره؛ استاد کفایه جلد اول.
میرزا محمد مجاهدی تبریزی قدس سره؛ استاد کفایه جلد دوم.
آیت الله العظمی بروجردی، که مرتضوی به مدت ۳ سال در درس خارج فقه وی شرکت نمود.
سید مرتضی مرتضوی لنگرودی که محمدعلی، به مدت ۶ سال در درس فقه و اصولش شرکت نمود.
سید محمدرضا گلپایگانی، که مرتضوی ۱۲ سال در درس فقه او حاضر شد. وی موفق شد از این بزرگوار اجازه اجتهاد دریافت نماید.
آقا میرزا هاشم آملی، مرتضوی ۱۲ سال در درس اصول آن بزرگوار شرکت کرد و موفق به دریافت اجازه اجتهاد از معظمله گردید.
سید محمدحسین طباطبایی که مرتضوی فلسفه و تفسیر را از این استاد فرزانه به خوبی آموخته است.
البته معظم له در درس برخی آیات بزرگوار همانند: شیخ مرتضی حائری، سید احمد زنجانی، امام خمینی و داماد شرکت جسته است؛ اما چون به صورت منظم و نیز مدت آن زیاد نبود لذا در این نوشتار از آن یادی نشده است. ضمناً در سفری که مرتضوی به نجف اشرف داشت در درس برخی از بزرگان همانند امام، خویی، حکیم و…. شرکت و از دانش بیکران آنان خوشه چیده.
تدریس سید
آیت الله مرتضوی همانند پدر گرامی و سایر بزرگان در کنار تحصیل به تدریس سطوح پایینتر پرداخت. این تدریس به رغم بیماری های گوناگون وی، تا آخر عمر شریف ادامه داشت. او در اواخر عمر شریف خود به تدریس (مکاسب، رسائل و کفایه) اشتغال داشت. شیوه درسی آن بزرگوار بدین صورت بود که با این که تسلط فوقالعادهای بر متون یاد شده داشت؛ ولی بدان اکتفا نمیکرد؛ بلکه با بررسی و مطالعه و دستهبندی، مطالب را مینوشت و آنگاه آن را به صورت پخته و آماده در اختیار شاگردان قرار میداد. وی در نهایت تواضع نسبت به بزرگان، کلام آنان را به نقد میکشید و نظرات خویش را با استدلال عقلی و نقلی بیان مینمود. نیز وی با نهایت احترام نسبت به بزرگان برای این که شائبه بیحرمتی در اذهان خطور نکند میفرمود: «شاید مراد آنان را در این موضوع ما نفهمیدهایم!».
درباره ی پدر سید محمد علی مرتضوی لنگرودی
آیت الله حاج سید محمدعلی لنگرودی چهارمین فرزند برومند فقیه اهل بیت علیهم السلام حضرت آیت الله حاج سید مرتضی لنگرودی قدس سره است. وی در مورد زندگانی علمی و اخلاقی و اوصاف و کمالات پدر بزرگوار و گرامی خود مطالبی نقل کرده که چون هیچ کدام از این مطالب تاکنون به چاپ نرسیده است، بدان اشاره میشود:
۱. غربت علمی:
مرحوم والدمان از شاگردان ممتاز و برجسته مرحوم نایینی بود و از لحاظ طبقه علمی و سنتی در ردیف آیات عظام: بروجردی و خوانساری بشمار میرفت و در هنگام رحلت حداقل ۲۰ سال از بزرگان معاصر همانند امام راحل، گلپایگانی و… بزرگتر بودند. به نظر من، والدمان از نظر علمی خوب شناخته نشد. با وجود این که وی شاگردان نامدار و برجستهای را تربیت کرده است. به عنوان مثال، وی ۱۲ سال در نجف بود و سپس به ایران آمد و چندین سال در شمال ماندگار شد و بعد دوباره به نجف رفت و بعد از چندین سال به تهران بازگشت و نزدیک به ۱۲ سال در آن جا اقامت داشت. و آن گاه به قم مشرف شد و ۱۰ سال آخر عمرش را در این شهر گذراند.
وی فعالیت های زیادی علاوه بر تدریس داشت. مثلاً طرح ابتکاری تعطیلی روز وفات امام صادق علیه السلام از سوی ایشان به آقای کاشانی پیشنهاد گردید. در یکی از روزها آیت الله کاشانی در تهران به دیدن ایشان آمد. پدرم خطاب به ایشان گفت: حالا که شما الحمدلله در مجلس شورای ملی هستید، روز وفات امام صادق علیه السلام؛ رئیس مکتب جعفری خوب است به عنوان یک روز تعطیل اعلام شود. ایشان استقبال کرد و آن را در مجلس طرح نمود و این مسئله به صورت قانون تصویب شد. در تهران در دهه ۲۰، مؤسس جشن و چراغانی کردن خیابانها به مناسبت نیمه شعبان ایشان بود گر چه بعداً دیگران آن را ترویج نمودند؛ ولی باز ایشان مطرح نشد.
حتی زندگینامه ایشان یا اصلاً نوشته نشد و یا ناقص نوشته شده است، در حالی که در مورد زندگانی افراد گاهی چندین کتاب نوشته میشود. البته آن بزرگوار به این گونه امور وابستگی و دلبستگی نداشت و خوش نداشت که حتی در مجالس از ایشان نامی برده شود. ولی باید از مقام علمی عالمان دین به نحو شایسته تجلیل شود. لذا شاید بیمناسبت نباشد که عرض کنم که تاریخ ماده رحلت ایشان یعنی اربعین صفر سال ۱۳۸۳ ق با حروف ابجد «غریب العلم» میشود که این حاکی از اثبات مهجوریت و غربت معظمله است.
۲. اخلاص و آیندهنگری:
مرحوم پدرم انسانی مخلص و معتقد و بسیار دوراندیش و آیندهنگر بود. او فقط چهار فرزند داشت همه آنان را به کسوت روحانیت درآوردند و تاکید داشت و حتی او در وصیت نامهاش آورده است که: فرزندانش باید تلاش کنند تا از لحاظ علمی از کسی تقلید نکنند. اگر یک یا دو نفر از فرزندان من مجتهد شدند بر آنان واجب است دست یک یا دو نفر دیگری را بگیرند و آنان را به این مقام والای علمی برسانند والا من راضی نیستم و اگر اولاد من توان اجتهاد را در خود نمیبینند بهتر است در میان مشاغل شغل کشاورزی را برای خویش انتخاب نمایند.
امروز به برکت انفاس قدسیه آن بزرگمرد، همه فرزندانش از عالمان و مدرسان عالی مقام حوزه و بلکه همه نوادگان آن مرحوم همگی در کسوت روحانیت و بعضاً مجتهد و نزدیک به اجتهادند. در خصوص آیندهنگری و دقت و دوراندیشی پدرم میتوان گفت که وی زمانی تصمیم گرفت تا من و همه برادرانم طلبه شوند در حالی که اوضاع روحانیت بهم ریخته و آینده آن بسیار تاریک و آشفته بود. حتی اهل علم حاضر نبودند فرزندانشان طلبه شوند. ایشان نه تنها همه ما را طلبه کرد، حتی در سن ۵ سالگی به برادرم آیت الله حاج سید محمدحسین لنگرودی لباس روحانیت پوشاند.
ایشان در این راه خیلی ملامت شنید و بسیار در فشار قرار گرفت. یادم هست علمای بزرگ وقتی به دیدن ایشان میآمدند، او را از این که در این اوضاع مبهم همه فرزندان خود را طلبه کرده است مورد انتقاد قرار میدادند. و آن ها میگفتند حال که بنا دارید فرزندانتان طلبه شوند لااقل دو نفر را به مشاغل آزاد بگمارید تا در امور زندگی کمکتان نمایند. ولی ایشان به این حرف ها اعتنا نداشت و میگفت اینهایی که معتقد به نابودی روحانیت و تاریک بودن آینده آناناند اعتقاد ندارد که این مملکت صاحب دارد و آینده هم در دست خداست. ما نباید فقط به فکر خودمان باشیم، پس نصرت دین خدا چه میشود؟ ما چه وظیفهای داریم؟ ما همه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 