پاورپوینت کامل شیخ علیرضا ممجد لنگرودی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شیخ علیرضا ممجد لنگرودی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شیخ علیرضا ممجد لنگرودی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شیخ علیرضا ممجد لنگرودی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ تولد حاج شیخ علیرضا ممجد لنگرودی
۲ خاندان لنگرودی
۳ جایگاه علمى خاندان ایشان
۴ موقعیت فرهنگى و علمى لنگرود
۵ فرزندان حاج شیخ علیرضا ممجد لنگرودى
۶ توسل ایشان به حضرت معصومه سلام الله علیها براى فهم دروس
۷ تحصیل شیخ در حوزه علمیه مشهد مقدس
۸ ورود آیت الله ممجد به حوزه علمیه قم
۹ هجرت ایشان به گیلان
۱۰ فعالیت هاى درسى وی
۱۱ خاطره اى زیبا از شیخ
۱۲ خصوصیات شیخ علیرضا ممجد لنگرودی
۱۳ ساده زیستى ایشان
۱۴ وضعیت حوزه در دوران سیاه رضاخان
۱۵ ارادت و عشق شیخ علیرضا به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله
۱۶ مهمانوازی شیخ ممجد لنگرودی
۱۷ تألیفات ایشان
۱۸ وفات حاج شیخ علیرضا ممجد لنگرودى
۱۹ پانویس
۲۰ منابع
تولد حاج شیخ علیرضا ممجد لنگرودی
عالم جلیل القدر و روحانى وارسته حضرت آیت الله حاج شیخ علیرضا ممجد لنگرودى رضوان الله علیه فرزند فقیه عظیم الشأن مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالله ممجد لنگرودى رضوان الله علیه به سال ۱۲۹۳ شمسى در خاندان تقوا و فضیلت و فقاهت در شهرستان لنگرود دیده به جهان گشودند.
خاندان لنگرودی
خاندان حضرت آیت الله ممجد لنگرودى همگى در سلک روحانیت و فقاهت بوده اند. والد بزرگوارش مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله لنگرودى یکى از عالمان برجسته شهرستان لنگرود بشمار مى رفتند. او که از شاگردان آخوند خراسانى، و شریعت اصفهانى، میرزاى نائینى و… بشمار مى رفت، بعد از اخذ حدود ۱۴ اجازه اجتهاد به قصد صله ارحام به لنگرود آمده و در این شهر مورد استقبال علما و مردم قرار گرفت و به اصرار مرحوم آیت الله حاج شیخ علىاکبر لنگرودى که اعلم علماى لنگرود بشمار مى رفت، در لنگرود ماندگار شد و در این مدت علاوه بر تدریس، مشغول وعظ و خطابه و ارشاد و هدایت مردم گردید.
جایگاه علمى خاندان ایشان
۱. حضرت آیت الله ممجد لنگرودى درباره والد بزرگوارش این گونه مى فرماید: «مرحوم والد از علماى برجسته بود و حدود چهارده اجازه اجتهاد و روایت داشت. گاهى با خودم مى گفتم حیف از ایشان که در شهرستان کوچکى مانند لنگرود بماند! این، نه از این جهت که پدرم بود، بلکه از این جهت که در حقیقت، جاى ایشان در حوزه بود با آن سابقه علمى. مرحوم شریف العلماء (لنگرودى) مدعى بود که در گیلان در علم هندسه و ریاضى، کسى بمانند شیخ عبدالله (مرحوم والد) وجود ندارد. مرحوم والد، در علم ریاضى ید طولایى داشت با این که سه ماه بیشتر درس ریاضى نخوانده بود. ایشان براى ماندن در گیلان از سامرا نیامده بود بلکه براى صله ارحام و دیدار آشنایان و اقوام آمده بود و از این روى، کتاب ها و مقدارى از اثاثیه را در سامرا گذاشته بود. به لنگرود که مى آید، وى را بزرگان شهر نگه مى دارند با اصرار مرحوم حاج شیخ علىاکبر فتیدهى[۱] لنگرودى که از نظر علمى و اخلاقى، خیلى بالا و والا بود؛ پدرم راضى مى شود که در لنگرود بماند. ایشان بعدها به خاطر مخالفت با رضاخان، مدتى به قریه اى به نام دریاسر و بعد هم به رشت تبعید شد».[۲]
از تاریخ تولد و نیز مراحل تحصیلى، غیر از حوزه نجف اشرف و سامرا، اطلاعى در دست نیست ولى به ظن نزدیک به یقین معظم له بایستى مراحل ابتدایى تحصیل را در شهر لنگرود و در رشت که داراى مرکزیت علمى بیشترى بوده، به اتمام رسانیده باشند. در کتاب خطى بیت الاحزان که هم اکنون در پیش یکى از نوادگان دخترى آن مرحوم است، صورت اجازات و نیز اسامى اساتیدى که وى از آن ها اجازه اجتهاد، روایت و… دریافت کرده اند بدین شرح آمده است: آیات و حجج الاسلام: ملا عبدالله مازندرانى (اجتهاد – روایت)، آخوند خراسانى، حاج شیخ شعبان رشتى، حاج سید اسدالله اشکورى، شریعت اصفهانى، صدر کاظمینى، حاج شیخ اسماعیل محلاتى، شیخ محمدعلى خوانسارى، شیخ محمدعلى رشتى، سید ابوالحسن اصفهانى و…
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله ممجد لنگرودى به علت مخالفت با رضاخان، مورد غضب عمال رضاخانى قرار گرفته و مدتى را به صورت تبعید در رشت و یکى از دهات لنگرود به نام «دریاسر» که حتى فاقد هر گونه امکانات اولیه بود، زندگى کردند.
۲. مرحوم میرزا عبدالباقى لنگرودى یکى از برجستگان برخاسته از این خاندان است. از تاریخ تولد و تحصیلات وى اطلاعى در دست نیست وى بسیار از قبالجات و اوراق و اسناد و املاک قدیمى به خط خوش آن مرحوم هنوز موجود است.[۳]
۳. آیت الله العظمى حاج سید مرتضى مرتضوى لنگرودى یکى دیگر از برجستگان علمى و معنوى این خاندان بود که در سال ۱۳۸۳ ق. در قم وفات یافت و در جوار حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.
موقعیت فرهنگى و علمى لنگرود
شهرستان لنگرود در ۶۰ کیلومترى رشت، در شرق استان گیلان واقع شده است. این شهرستان به علت مزایاى فراوان (کوه و جلگه و دریا و جنگل و…) یکى از زیباترین و دلپذیرترین شهرهاى شمال ایران و مصداق کلام خداست: قریه کانت آمنه مطمئنه یأیتها رزقها رغداً من کلّ مکان.[۴]
از لحاظ جغرافیایى، منطقه آبادى است که امن و آرام و مطمئن بوده و روزیش به وفور از هر سو و مکانى فرامى رسد و از لحاظ فرهنگى، شخصیت هاى فراوانى را در دامن پُرمهر خود پرورش داده است که شرح بسیارى از آنان در کتب تراجم و رجال مفصل آمده است. سابقه، علمى شهرستان لنگرود و وجود علماى برجسته و نامدار همانند آیات عظام: میرزا حبیب الله رشتى، ملا عبدالله لنگرودى مازندرانى، شیخ شعبان رشتى، شریف العلماى لنگرودى و… در این شهر و خارج از آن، از افتخارات این دیار بشمار مى رود. مرحوم آیت الله ممجد در این باره مى فرمود: «لنگرود در اوائل حکومت رضاخان، سه مدرسه علمیه داشت؛ یکى در کنار مسجد جامع، یکى در کنار بقعه آقا سید حسین کیا و سومى در کنار مسجد گلشن. در دوران رضاخان هر سه مدرسه را خراب کردند و به خانه روستا تبدیل کردند و همه موقوفات مدرسه ها هم از بین رفت. لنگرود با این که شهر کوچکى بود اما هفتاد، هشتاد عالم برجسته داشت که بیشتر آنان، مجتهد مسلم بودند. رضاخان بیشتر علماى بزرگ این شهر را به روستاها و اطراف تبعید کرد و بعضى هم به شهرهاى بزرگ رفتند و بیشتر به لاهیجى و رشتى ملقب شدند و به این لقب شهرت یافتند. زیرا رشت و لاهیجان در آن زمان و هم اکنون نیز از شهرهاى بزرگ گیلان هستند و حتى بسیارى از علماى رودسر، اشکور، املش و حتى تنکابن و رامسر، فامیلى آنان پسوند لاهیجى و رشتى داشت».[۵]
فرزندان حاج شیخ علیرضا ممجد لنگرودى
آیت الله شیخ عبدالله لنگرودى داراى دو فرزند عالم و دانشمند بوده است:
۱. حجه الاسلام والمسلمین شیخ محمدجواد ممجد لنگرودى که در سال ۱۲۸۳ شمسى در نجف اشرف متولد و در همان اوان کودکى به همراه والد بزرگوارش به گیلان هجرت نموده و در شهرستان لنگرود اقامت گزید. وى دروس مقدماتى را در نزد پدر مجتهدش شروع کرد. مرحوم والدشان معتقد بودند که فرزندان قبل از تدریس هر کتابى، در ابتدا بایستى در محضر باتقواترین عالمان فرزندشان را ببرند تا از نفس قدسى آن عالم ربانى، فرزندانشان توشه رشد و ترقى علمى و معنوى برگیرند.
وى تحصیلات خود را در شهرهاى لنگرود و قم در نزد اساتید بزرگوارى همچون آیات عظام: صدر، حجت و سید محمدتقى خوانسارى و مقدار کمى نیز در نزد آیت الله بروجردى تلمذ کرد و از همین بزرگواران اجازه اجتهادى داشت. وى به علت ناسازگارى آب و هواى قم به لنگرود مهاجرت کرده، و تا آخر عمر در راه اعتلاى اسلام و ترویج احکام نورانى آن و ارشاد و هدایت جامعه، سعى و کوشش کرد و سرانجام در همان شهر وفات کرده و در مدخل ورودى مسجد امینى لنگرود به خاک سپرده شد.
۲. آیت الله حاج شیخ علیرضا ممجد لنگرودى دومین فرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله است. حاج شیخ علیرضا ممجد در سال ۱۲۹۸ ش. در حالى که پنج ساله بود، وارد حوزه علمیه قم گردید ولى به علت ناسازگارى آب و هواى قم مدتى در تهران بسترى و پس از درمان به لنگرود بازگشته و در همان جا در خدمت والد بزرگوارش و آیت الله آقا شیخ على اکبر لنگرودى به تحصیل علوم پرداخته است. و در سال ۱۳۰۵ ش. براى ادامه تحصیل به همراه برادرش به قم آمده و تا سال ۱۳۱۹ ش. در این حوزه کهن مشغول تحصیل علوم متداول آن عصر بوده اند. سیوطى و شمسیه و جامى و گلستان سعدى و… را در نزد مرحوم آقا شیخ محمدحسین ساوجى و نیز مطول و معالم و قوانین را در محضر آیت الله شیخ محمدعلى اراکى تلمذ کرده و با فرزند بزرگ معظم له مباحثه مى کردند.
توسل ایشان به حضرت معصومه سلام الله علیها براى فهم دروس
آیت الله ممجد به جهت روزگار سخت معیشتى و تنگدستى و روزگار خفقان رضاخانى، دوران سختى را سپرى کرده است ولى خودش از اوضاع آن عصر و نیز توسل به ذیل عنایت فاطمى سلام الله علیها چنین مى فرماید: «من کمتر از ده سال داشتم که عمامه مى گذاشتم، این در روزگارى بود که مأموران رضاخان عمامه ها را برمى داشتند و من هم خیلى علاقه داشتم که عمامه داشته باشم. از این روى آن قدر نماز جعفر طیار خواندم که خداوند عنایتى بفرماید و مأموران عمامه مرا برندارند که برنداشتند.
در آن روزگار سخت با همه مشکلات آن چه بیش از همه مرا رنج مى داد و در ابتداى تحصیل، خوب نفهمیدن درس ها بود. چندین درس مى رفتم و هر چه زحمت مى کشیدم و به خود فشار مى آوردم آن گونه که باید درس ها را نمى فهمیدم تا این که روزى از شدت ناراحتى به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرف شدم و بسیار گریستم به گونه اى که چشم هایم مى سوخت. برگشتم به حجره مدرسه خان و دراز کشیدم که یک مرتبه به قلبم الهام شد که این طورى نباید درس بخوانى، روزى دو درس، یکى صبح و یکى بعدازظهر کافى است و با هر جان کندنى باید آن را یاد بگیرم. احساس کردم سوزش چشمم خوب شده با نشاط بلند شدم و همین شیوه را به کار بستم. شش ماه درس خواندم، کار به جایى رسید که پس از شش ماه، تدریس هم مى کردم و از همان زمان به بعد این شیوه را به کار بستم، هم درس مى گفتم و هم درس مى خواندم و در همه امتحانات رایج حوزه با نمره عالى قبول مى شدم».[۶]
تحصیل شیخ در حوزه علمیه مشهد مقدس
به خاطر سخت گیرى کارگزاران رضاخانى بر حوزه قم و آزار و اذیت ها، مرحوم والدش پیشنهاد کرد: اگر بخواهى، مى توانى به حوزه مشهد بروى و در آن جا ادامه تحصیل بدهى. آیت الله ممجد در این باره مى گوید: «به یاد دارم پیش از عزیمت به مشهد مقدس، در لنگرود خدمت مرحوم والد بودم و عده اى دیگر هم حضور داشتند. به ایشان گفتم: آقا! من مشهد رفتم چقدر برایم شهریه خواهید فرستاد. مرحوم والد از این سخن من خیلى عصبانى شد و گفت: من خیال مى کردم در این مدت که در قم تحصیل مى کردى، چیزى یاد گرفتى. معلوم شد چیزى نفهمیدى؟ گفتم: آقا! من که چیز بدى نگفتم! گفت: چطور؟ تو دارى مى روى خدمت امام رضا علیه السلام، امام واسطه فیض خداوند به مخلوقات است؛ آن وقت تو چشم طمع به من دارى که براى تو چقدر شهریه خواهم فرستاد! من چه کاره ام همه چیز آن جاست. آرى ایشان درست مى گفت و من اشتباه کرده بودم».[۷]
اوضاع حوزه مشهد
حوزه علمیه مشهد در زمان حضور آیت الله ممجد لنگرودى داراى دو وضع کاملاً متفاوت از هم بوده است. در سال ۱۳۱۹ شمسى که معظم له وارد این حوزه شد، این حوزه به خاطر جریان مسجد گوهرشاد و قیام مردم مسلمان به رهبرى مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمى و مسائل بعد از آن، مورد هجوم کینه توزانه عمال رضاخانى بود. وضع حوزه مشهد خیلى به هم ریخته بود و بیشتر علما و بزرگان حوزه به اطراف مشهد پناه برده بودند و درس و بحثى در این حوزه به چشم نمى خورد.
آیت الله ممجد در این باره مى فرماید: «در حوزه قم به خاطر سیاست هاى درست مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى، رضاخان نتوانست به اهداف شوم خود برسد، ولى در حوزه مشهد رضاخان به خاطر جریان مسجد گوهرشاد و مبارزات مرحوم حاج آقا حسین قمى حساس بود و کینه داشت و به خاطر نداشتن شخصیتى مانند حاج شیخ عبدالکریم در رأس کار، حوزه مشهد شیرازه اش از هم گسیخت و تا اندازه اى رضاخان به اهداف شوم خویش رسیده بود. علما همگى یا تبعید بودند یا به روستاهاى اطراف مشهد پناهنده شده بودند. مدارس خالى بود. زمانى بود که در مدرسه «دودَر» که من حجره گرفته بودم پیرمردى، عده اى را دور خود جمع کرده بود و تجوید یاد مى داد».[۸]
اما بعد از سقوط رضاخان در سال ۱۳۲۰ به بعد اوضاع کمى بهتر شد، علما یکى یکى از اطراف به مشهد مى آمدند و مورد استقبال پرشور مردم قرار مى گرفتند و وضع کاملاً مناسب، و حوزه مشهد رونق گرفت و بزرگانى همچون آیات عظام: مرحوم کفایى، حاج شیخ على اکبر نوقانى، حاج شیخ مجتبى و حاج شیخ هاشم قزوینى به حوزه مشهد گرمى بخشیدند و مدرسه ها را یکى پس از دیگرى، طلبه ها از دست عمال رضاخان بازپس گرفتند و شور و نشاطى در این حوزه به وجود آمد و حیات مجدد به این حوزه بازگشت.
مرحوم آیت الله ممجد لنگرودى از سال ۱۳۱۹ تا سال ۱۳۲۵ در این حوزه به تحصیل و تدریس اشتغال داشته است. خود وى در این باره مى فرماید: «من حدود شش سال در حوزه مشهد ماندم؛ در این مدت، کار اصلى من، تدریس بود. عده اى از طلبه ها خدمت آقا شیخ مجتبى قزوینى رفته بودند که درس مکاسب براى آنان شروع کند. ایشان گفته بود: اگر آقاى ممجد هم در درس شرکت کند، من براى شما مکاسب مى گویم. اینان پیش من آمدند و گفتند: آقا چنین گفته است. به این آقایان عرض کردم اگر آقا براى من شوارق بگوید در مکاسب ایشان شرکت مى کنم. آقا پذیرفت که براى من شوارق بگوید و من هم در مکاسب ایشان شرکت کردم».[۹]
آیت الله ممجد درس شوارق و قسمتى از مکاسب را در نزد آیت الله حاج شیخ مجتبى قزوینى، و مابقى مکاسب را در نزد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینى و جلد اول کفایه را در نزد آیت الله حاج شیخ على اکبر نوقانى تلمذ کرده و خود نیز لمعه را براى عده اى تدریس مى کردند.
ورود آیت الله ممجد به حوزه علمیه قم
در سال ۱۳۲۵ شمسى آیت الله ممجد دوباره راهى حوزه علمیه قم شد. در این دوران، تحول در حوزه قم نسبت به گذشته چشم گیرتر بود. وى پس از ورود به حوزه علمیه قم در امتحانات حوزه شرکت جسته و در نزد مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى امتحان داده و معظم له در ذیل ورقه امتحانى ایشان نوشته بود: «آقاى ممجد از عهده امتحان خوب برآمده و شایستگى تدریس دارد».[۱۰]
و ماهى صد تومان شهریه براى وى مقرر داشتند. ورود معظم له به قم در سال ۱۳۲۵ شمسى بود که تا سال ۱۳۴۵ شمسى به مدت ۲۰ سال ادامه داشت. در این دوران نسبتاً طولانى معظم له از محضر آیات بزرگوارى تلمذ کرده اند. در این باره مى فرماید:
۱. آقا شیخ شعبان چافى (چاف از قراى لنگرود است) در نزد وى کفایه جلد اول را دوبار، خواندم. او، مرد ملایى بود و خیلى مسلط بر درس، ولى از نظر مادى خیلى فقیر و تهیدست بود و به طور معمول از پول نماز و روزه استیجارى، امرار معاش مى کرد. در سنین جوانى هم به رحمت خدا رفت.[۱۱]
۲. آیت الله آقا شیخ عبدالحسین فقیهى رشتى؛ ایشان هم اهل «دَیْوسْل» از قراى لنگرود بود. پدرش به نام آقا شیخ شعبان رشتى از عالمان بزرگ بود که عده اى از مردم خطه گیلان از ایشان تقلید مى کردند.[۱۲] جلد دوم کفایه را در نزد ایشان خواندم و پس از اتمام کفایه، در درس خارج ایشان هم شرکت مى کردم.[۱۳]
۳. آیت الله سید مرتضى مرتضوى لنگرودى؛[۱۴] ایشان در سال ۱۳۷۳ ق. وارد حوزه علمیه قم شدند. و به مدت ۱۰ سال یعنى تا زمان رحلتشان در درس خارج فقه و اصول ایشان در مسجد عشقعلى شرکت مى کردم. با این بزرگوار فامیل هم هستیم. از نظر علم و فضل به حدى بود که وقتى مى خواست حوزه نجف را ترک و به ایران بیاید، مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى راضى نمى شد، ولى به علت ناسازگارى آب و هواى نجف، به ایران آمد و در تهران ساکن شد و آن وقت به دعوت آیت الله بروجردى به قم تشریف آورد و درس و بحث را شروع کرد و جزو بزرگان و مراجع تقلید بشمار مى رفت.[۱۵]
۴. آیت الله بروجردى: ایشان فقیه توانایى بود و در تربیت شاگردان بسیار موفق بود. توفیق داشتم از بدو ورود ایشان به قم تا آخر عمر شریف آن بزرگوار، از محضرشان استفاده کنم.[۱۶]
۵. حضرت امام خمینى: من از ارادتمندان حضرت امام بودم. رفتار، منش و دانش ایشان براى من خیلى جاذبه داشت. در درس خارج فقه ایشان شرکت مى کردم و علاوه بر آن، درس منظومه اى هم براى ما مى گفت. ابتداى آشنایى من با حضرت امام از طریق حاج آقا مصطفى بود؛ من براى حاج آقا مصطفى «شمسیه» مى گفتم. روزى که این آیه شریفه مطرح بود، «سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم و یقولون خمسه سادسهم کلبهم رجماً بالغیب و یقولون سبعه و ثامنهم کلبهم قل ربّى اعلم بعددهم…» من گفتم: عدد اصحاب کهف هفت نفر بودند و هشتمین، سگ آنان بود. تا همین جمله را گفتم، حضرت امام از دَر وارد شد. فرمود: از کجا مى گویى که اصحاب کهف هفت نفر بودند؟ گفتم: به خاطر حرف «واو» چون خداوند در آن دو احتمالِ قبل «واو» نفرموده ولى در احتمال سوم، «واو» فرمود و این نشان مى دهد سخن قبل تمام است و جمله بعدى، جداى از آن است. امام از این سخن و برداشت من خوشش آمد و از آن به بعد، اصرار داشت که آقا مصطفى منطق را در نزد من بخواند.
به یاد دارم ماه رمضانى بود و من به خاطر مریضى یکى از فرزندانم نتوانستم به تبلیغ بروم. روزى به منزل حضرت امام رفتم، امام فرمود: آقاى ممجد! چرا به تبلیغ نرفته اى؟ عرض کردم: فرزندم مریض بود، نتوانستم. ایشان استکان آبى را تبرک کرد و به من داد و فرمود: این آب را به مریض بده، ان شاءالله خوب مى شود. آب را بردم به فرزند مریضم دادم، شفا پیدا کرد و این قضیه بر ارادت من به ایشان افزود.
امام شخصیت بسیار بزرگى بود. ویژگى هایى داشت و از خصالى برخوردار بود که در کمتر کسى وجود داشت. بسیار متواضع بود؛ در برابر طلبه ها، خیلى تواضع مى کرد. چه در جلسات خصوصى و چه در جلسات عمومى وقتى طلبه اى، هر چند ساده و معمولى، وارد مى شد و جناب ایشان متوجه مى گردید، به تمام قد بلند مى شد و احترام
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 