پاورپوینت کامل اخلاق فردی ۸۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اخلاق فردی ۸۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اخلاق فردی ۸۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اخلاق فردی ۸۸ اسلاید در PowerPoint :

محتویات

۱ افعال انسانی
۲ محدوده‌ی روابط انسان
۳ رابطه انسان با خود
۴ روابط انسان با خود در قرآن و روایات

۴.۱ روابط شناختى
۴.۲ روابط عملى

۵ خودشناسی

۵.۱ اهمیت خودشناسی
۵.۲ چرا خود را بشناسیم؟
۵.۳ آثار خودشناسی

۵.۳.۱ خودشناسی برای خودسازی در روایات

۶ پانویس
۷ منابع

افعال انسانی

افعال انسان در یک تقسیم‌بندى کلى دو گروه مى شود:

گروه نخست اعمالى است که انسان در رابطه با خویشتن انجام مى دهد؛ یعنى اعمالى که در ارتباط با هیچ کس یا هیچ چیز دیگرى غیر از خود انسان نیست.
گروه دوم اعمالى است که در ارتباط با افراد یا چیزهاى دیگر غیر از خود انسان است. افراد و چیزهایى که با عمل انسان مرتبط هستند دو گونه اند:
یا موجوداتى محدود و فناپذیرند؛
و یا موجودى فناناپذیر و نامحدود.

افعالى که در ارتباط با موجود نامحدود و فناناپذیر است. رابطه انسان و خدا را دربرمى گیرد و افعالى که با موجود یا موجودات محدود و فناپذیر ارتباط دارد رابطه انسان با محیط پیرامون را بر قرار و تنظیم مى کنند.

محیط انسان دو گونه است:

محیط انسانى؛
و محیط طبیعى. محیط طبیعى شامل همه طبیعت است مانند کوه ها، رودها، دریاها، دشت ها، جنگل ها و… محیط انسانى شامل همه انسان‌ها و مصنوعات انسانى است به این ترتیب باید گفت: افراد انسان، اجتماعات انسانى شامل جوامع صنفى، نژادى، ملى و جامعه جهانى و… ماشین آلات و محیط شهرى شامل ساختمان ها، خیابان ها، اماکن عمومى و خصوصى و… محیط انسانى را تشکیل مى دهند.

محدوده‌ی روابط انسان

پس در مجموع انواع روابط انسان که افعال او را تقسیم مى کند از این قرار است:

رابطه انسان با خود
رابطه انسان با خدا
رابطه انسان با محیط:
رابطه انسان با محیط طبعى؛
رابطه انسان با محیط انسانى:
اشخاص؛
جامعه؛
محیط شهرى؛
مصنوعات بشرى.

علم اخلاق مى‌ تواند درباره همه انواع روابط انسان بحث کند و فعل خوب و درست را در هر یک از این عرصه ها معرفى کند در گذشته هاى دور، عالمان اخلاق بیشتر به رابطه انسان با خود و خدا توجه داشته اند ولى در اسلام به روابط گوناگون انسان توجه شده است.

اخلاق علمى است که به ما نشان مى دهد روابط گوناگون خود را چگونه تنظیم کنیم تا به هدف غایى از خلقت خویش دست یابیم. اخلاق روابط انسان را دربرمى گیرد بنابراین اصلاح آن به معناى اصلاح همه روابط انسان و نتیجه آن رسیدن انسان به تعادل واقعى خواهد بود. مقصود از تعادل واقعى انسان این است که آرزوها و افعال انسان با استعدادها، نیازها و غایات وجودى او هماهنگ شود. بعد از بیان این مقدمه‌ی لازم در این مقاله قسم اول رابطه انسان مطرح هست یعنی رابطه انسان با خودش یا همان اخلاق فردی.

رابطه انسان با خود

مقصود از رابطه انسان با خود چیست؟ مگر هر رابطه اى دو طرف ندارد، پس چگونه مى‌ توان از رابطه یک چیز با خودش سخن گفت؟ اگر بپذیریم که هر رابطه اى دو طرف مى خواهد، ناگزیر باید براى روابط انسان با خویش توضیحى داشته باشیم. پس مى گوییم اگر بخواهیم به رابطه اى میان انسان و خودش قایل شویم، باید نوعى تعدد وجوه و ابعاد را در او بپذیریم. در این صورت مقصود از رابطه انسان با خود، روابطى است که میان ابعاد مختلف وجود او برقرار مى شود. آشکارترین ابعاد وجودى انسان که از یکدیگر تمیز داده مى شود، نفس و بدن اوست.

آیا مقصود از رابطه انسان با خود، رابطه نفس و بدن است؟ با در نظر آوردن افعال اختیارى انسان نسبت به بدن خویش، مى گوییم رابطه نفس و بدن یکى از روابطى است که مى توان درباره ارزش اخلاقى آن سخن گفت، ولى آیا رابطه انسان با خود مختصر به همین رابطه است؟ بدون شک این گونه نیست. براى نمونه، انسان خود را مى شناسد. شناخت نوعى رابطه است که میان عالم و معلوم برقرار است. آیا مقصود از این که انسان خود را مى شناسد این است که نفس انسان به وجود بدنش آگاه است؟ بى‌شک چنین نیست. انسان علاوه بر آگاهى از بدن خود نسبت به افعال و احوال خویش نیز آگاه است. انسان به اراده، شادمانى، اندوه و… دیگر احوال خود آگاه است و هیچ یک از افعال و احوال او، بدنِ او نیستند.

ممکن است زمانى انسان خود را فریب دهد و به خود خیانت کند. آیا مى توان فریبکار و خائن را نفس و فریب خورده و خیانت شده را بدن دانست؟ قطعاً پاسخ منفى است.

بنابراین باید ابعاد دیگرى را نیز در نظر گرفت. براى مشخص شدن این ابعاد، باید خود را شناخت.

روابط انسان با خود در قرآن و روایات

هر کس با تأمل در خویشتن تأیید مى کند روابطى را در درون خود با خود دارد. بنابراین اصلِ وجود رابطه با خود نیازمند اثبات نیست، ولى براى آن که هم تصورى واضحتر از این رابطه پدید آید و هم تصدیق به وجود این رابطه از اطمینان بیشترى برخوردار باشد، نمونه‌هایى از رابطه انسان با خود را که در آیات و روایات به آن‌ها اشاره شده است ذکر مى کنیم.

روابط انسان با خود را به دو گروه

«روابط شناختى» مى‌ نامیم. روابط شناختى، دربرگیرنده معرفت انسان به خود و داوری‌هاى او درباره خود مى‌ شود.
گروه دوم «روابط عملى» را شامل است در گروه دوم عملکردهاى انسان نسبت به خود جاى دارد.

روابط شناختى

ریشه اى ترین شکل رابطه شناختى، خودشناسى است. در ادبیات گذشته ما از این رابطه به معرفه النفس یاد مى کرده اند. در فصول آینده این رابطه را بررسى خواهیم کرد. اکنون فقط برخى آیات و روایات را که در این موضوع وارد شده است ذکر مى کنیم.

امیرالمومنین علیه السلام مى فرمایند: کفى بالمرء معرفه ان یعرف نفسه، و کفى بالمرء جهلاً ان یجهل نفسه؛[۱] در دانش انسان همین بس که خود را بشناسد و در جهل انسان همین بس که به خود جاهل باشد. در این روایت در مقابل معرفت به نفس، جهل به نفس ذکر شده است. در قرآن کریم فراموش کردن نفس، معادل جهل به نفس است و همراه با عامل آن در این آیه ذکر شده است:

«وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ…»؛[۲] و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرده است.

انسان به نفس خویش آگاه است: «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ»؛ بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است.[۳]

در نتیجه خود مى تواند درباره خود داورى کند. خداوند در روز قیامت به او چنین خطاب مى ‌کند: «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا»؛[۴] نامه ات را بخوان، کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى و چون خود را حسابرسى مى کند بر علیه خویش حکم مى کند و به گناهش اقرار مى ‌نماید: «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ…».[۵]

روابط عملى

روابط عملى انسان با خویشتن همه فعالیت‌هاى او را دربرمى گیرد. انسان در روابط خود با خود، محیط و دیگران در حقیقت به رابطه اى با خود تحقق مى بخشد. هر چه با دیگران مى کند در واقع با خود مى‌ کند، کل امرئ بما کسب رهین[۶] هر کسى در گرو دستاورد خویش است.

انسان با آنچه انجام مى دهد یا بر خود ستم مى کند و یا بر خود احسان مى‌ کند: «… وَمِن ذُرِّیَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ…»؛[۷] از نسل آن دو برخى نیکوکار و برخى به خود ستمکار بودند.

خروج از اعتدال، ظلم به نفس است: «…فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ …»؛[۸] برخى از آنان بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانه‌رو.

ظلم بر نفس، از طرق خیانت به خویشتن، خودفریبى، دشمنى با خود، گمراه کردن خویش و… صورت مى گیرد و احسان به خویش از طرق نیکى به دیگران، شکرگزارى، تزکیه خود، استغفار و… انجام مى شود. درباره هر یک از این کارها که ظلم یا احسان بر خویشتن محسوب مى شود، آیاتى در قرآن کریم و نیز احادیثى در کلمات معصومین علیهم‌السلام وجود دارد.

ظلم بر خویش به هر طریق که انجام گیرد به خسارت مى انجامد و احسان به هر شیوه که باشد به سود و پیروزى که همان فلاح و رستگارى خاتمه مى یابد. هر یک از روابط انسان که ظلم به خویشتن است و به خسارت مى انجامد، ضایع‌کننده سرمایه هاى انسان است. یعنى سرمایه عمر و استعداد آدمى را مصرف مى کند ولى نتیجه مطلوب را که نجات و رستگارى و قرب خداوند است پدید نمى آورد. روابط ظالمانه انسان با خویشتن، روابطى با ارزش اخلاقى منفى هستند و در نقطه مقابل، احسان به خود که تقرب به خداوند و تحقق غایت هستى آدمى را در پى دارد، ارزش مثبت اخلاقى دارد.

خودشناسی

هر فرد از افراد انسان ترکیبی از ویژگی‌های نوعی و فردی است. هر یک از ما علاوه بر این که فردی از نوع انسان است، ویژگی‌های فردی را نیز داراست. مقصود از خودشناسی چیست؟ آیا خودشناسی به معنای شناخت نوع انسان است؟ یا به معنای شناخت هر فرد از خویشتن است، خویشتنی که مرکب از ویژگی‌های مشترک با دیگران و ویژگی‌های اختصاصی هر فرد است؟

اگر خودشناسی به معنای شناخت جنبه‌های اختصاصی افراد نوع انسان باشد خودشناسی همان (انسان شناسی) است و اگر مقصود از خودشناسی شناخت هر فرد از خویشتن باشد، خودشناسی با انسان شناسی متفاوت خواهد بود. از خودشناسی به معنای اول با عنوان انسان‌شناسی یاد خواهیم کرد و خودشناسی به معنای دوم را «خودشناسی» یا «خودشناسی به معنای خاص» می‌خوانیم.

انسان‌شناسی به روش‌های مختلفی انجام می‌گیرد. علومی چون روانشناسی تجربی، فیزیولوژی انسانی و انسان‌شناسی (آنتروپولوژی) با روش تجربی به شناخت انسان می‌پردازند. محصول کار این رشته‌ها علمی حصولی و مفهومی است.

علم النفس فلسفی برای شناخت انسان از روش عقلی-قیاسی پیروی می‌کند و علمی حصولی را پدید می‌آورد. برای شناخت انسان می‌توان از روش نقلی نیز بهره برد. یعنی با رجوع به کتاب و سنت ابعاد وجود انسان را به کمک وحی شناسایی نمود.

علم النفس فلسفی و انسان‌شناسی تجربی (روان‌شناسی، فیزیولوژی انسانی و انتروپولوژی) و انسان شناسی نقلی (یا وحیانی) را نیز می‌توان مقدمه‌ای برای خودشناسی قرار داد؛ یعنی با استفاده از نتایج این رشته‌های مختلف ویژگی‌های نوعی انسان را شناخت و با استفاده از روش درون‌نگری ویژگی‌های اختصاصی خود را شناسایی نمود و به خودشناسی نایل آمد.

اهمیت خودشناسی

اهمیت خودشناسی به سبب نتایج آن است، به عبارت دیگر اهمیت خودشناسی به سبب نقشی است که خودشناسی در تحقق کمال انسان.

امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: معرفه النفس انفع المعارف؛[۹] خودشناسی سودمندترین دانش‌هاست.

همچنین فرمودند: غایه المعرفه ان یعرف المرء نفسه؛[۱۰] نهایت معرفت آن است که انسان خود بشناسد.

افضل الحکمه معرفه الانسان نفسه؛[۱۱] بزرگترین حکمت آن است که انسان خود را بشناسد. نقطه مقابلِ خودشناسی، خودناشناسی است که به عقیده امیرالمؤمنین علیه‌السلام بالاترین و بزرگترین جهل است.

چنان که فرمود: اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه؛[۱۲] بزرگترین نادانی خودناشناسی انسان است.

با توجه به این اهمیت زیاد، قطعاً آثار بزرگی بر خودشناسی مترتب است و چون مهمترین هدف زندگی در نزد معصومین، معرفت و طاعت خداوند و تقرب به اوست، آثار خودشناسی را باید در ممکن ساختن معرفت پروردگار و تقرب به او جستجو کرد.

چرا خود را بشناسیم؟

چه آثاری بر خودشناسی مترتب است که آن را مطلوب می‌سازد. خودشناسی برای چیست؟ به چه انگیزه‌ای باید خودشناسی کرد؟ یکی از عواملی که خودشناسی را موجه می‌سازد، متعلق این شناخت است. «خود» به عنوان چیزی که در «خودشناسی» شناخته می‌شود، محبوبترین چیز در نزد ماست. هر کس که به خود علاقه دارد و علاقه به شناخت محبوب خویش است و «خود» محبوب همه انسان‌هاست، چرا که هر انسانی خود را دوست دارد و طبیعی است که خودشناسی امری مطلوب باشد.

محبت انسان به خود موجب می‌شود انسان در اندیشه برآوردن مصالح خویش باشد و بکوشد مفاسد و امور زیان‌آور را از خود دور سازد. به عبارت دیگر حفاظت از خویش در برابر خطرات و تأمین نیازهای خود به اقتضای محبت به خود، امری طبیعی است. از سوی دیگر حفاظت از هر چیز و تأمین نیازها و مصالح هر چیز مستلزم شناخت آن چیز است. هرگاه چیزی را نشناسیم، نیازهای آن و امور زیان‌آور به آن را نمی‌توانیم بشناسیم.

محبت به خود فقط با حفظ و نگهداری «خود» ارضاء نمی‌شود. انسان خود را در بهترین و کاملترین شکل می‌خواهد؛ یعنی دوست دارد هر کمالی را در خود تحقق بخشد و هرگاه کمالی از کمالات ممکن برای خود را در خود نامحقق یابد، از وضع موجود خود ناراضی می‌شود و در صدد تکمیل وجود خویش برمی‌آید.

کمال‌خواهی پایان‌ناپذیر انسان، در عین احساس فقر و نیازمندی است. پس انسان بر خود لازم می‌بیند که کمال ممکن برای خویش را بشناسد تا بتواند در جهت کمال خود گام بردارد و کمالاتی نایافتنی را طلب نکند و به چیزی کمتر از آنچه برای او ممکن است رضا ندهد. شناخت کمال نهایی خود فرع شناخت خود است.

برای رسیدن به کمال، علاوه بر شناخت مقصد باید مسیر، مرکب و سرعت را هم شناخت. شناخت مسیر، مرکب و سرعت متناسب با هر موجود بر شناخت آن موجود متوقف است. اگر توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود را بشناسیم، ممکن است گام در مسیر سنگلاخ و دشواری بگذاریم و یا با سرعتی بیش از توان خود حرکت کنیم و یا از ابزارها و نیروهایی کمک بگیریم که تناسبی با وضعیت ما و مقصد ما نداشته باشد.

خودشناسی و شناخت کمال و زیبایی‌ها و جذابیت‌های مقصد نهایی انسان، انگیزه استکمال را در او تقویت می‌کند. این نکته را می‌توان یکی از انگیزه‌های توصیه به خودشناسی از سوی کسانی که خودشناسی کرده‌اند

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.