پاورپوینت کامل ولایتعهدى امام رضا علیه السلام ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ولایتعهدى امام رضا علیه السلام ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ولایتعهدى امام رضا علیه السلام ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ولایتعهدى امام رضا علیه السلام ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

محتویات

۱ به خلافت رسیدن مأمون عباسی
۲ هدف مأمون از طرح مساله ولایتهدی

۲.۱ سفر به خراسان

۳ امام و ولایتعهدی

۳.۱ پیشنهاد خلافت به امام
۳.۲ تحمیل ولایتعهدی به امام
۳.۳ شروط امام برای پذیرش ولایتعهدی
۳.۴ بیعت با امام رضا(علیه السلام)

۳.۴.۱ ضرب سکه به اسم امام

۴ عصر ولایتعهدی امام

۴.۱ دیدار با شعرا
۴.۲ شورش زیدالنار
۴.۳ نماز عید فطر
۴.۴ طلب باران توسط امام

۴.۴.۱ نگرانی عباسیان از محبوبیت امام

۵ پانویس
۶ منابع

به خلافت رسیدن مأمون عباسی

زندگی مأمون سراسر کوشش و فعالیت و خالی از رفاه و آسایش آنچنانی بود، درست برعکس برادرش امین که در آغوش زبیده پرورش یافته بود. مأمون مانند برادرش اصالت چندانی برای خود احساس نمی کرد و نه تنها به آینده خود مطمئن نبود، بلکه برعکس، این نکته را مسلم می پنداشت که عباسیان به خلافت و حکومت او تن در نخواهند داد، از این رو خود را فاقد هرگونه پایگاهی که بدان تکیه کند می دید، و به همین دلیل آستین همت بالا زد و برای آینده به برنامه ریزی پرداخت. مأمون در علوم و فنون مختلف تبحر یافت و بر امثال خویش، و حتی بر تمام عباسیان، برتری یافت. برخی می گفتند: در میان عباسیان کسی دانشمندتر از مأمون نبود.»

غاصبین خلافت ، چه آنها که از بنی امیه بودند و چه بنی عباس، بیشترین وحشت و نگرانی را از جانب خاندان علی علیه السلام داشتند؛ کسانی که مردم ، و لا اقل توده انبوهی از آنها ، خلافت را حق مسلّم آنان می دانستند و علاوه بر این هرگونه فضیلتی را نیز در وجود آنان می یافتند. این بود که فرزندان بزرگوار علی علیه السلام ، همواره مورد شکنجه و آزار خلفای وقت بودند و سرانجام هم به دست آنان به شهادت می رسیدند. اما مامون پس از آنکه با شکست دادن و کشتن برادرش به خلافت رسید ، اظهار علاقه به تشیع کرد و تصمیم گرفت امام علیه السلام را به مرو، مقر حکومت خود، بیاورد و با آن حضرت طرح دوستی و محبت بریزد و ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی آن حضرت، کارهای او را تحت نظارت کامل قرار دهد.

هدف مأمون از طرح مساله ولایتهدی

به خوبى روشن است که واگذارى خلافت به یک علوى، آن هم در شرایطى که خلفاى عباسى ، علویان را به شدیدترین وجهى سرکوب مى ‌کردند، مى ‌تواند هر انسانى را درباره مأمون به اشتباه بیندازد. آنچه از ظاهر رفتار مأمون به دست مى‌ آید آن است که وى با ظرافت خاصى کوشید تا وانمود کند که در این اقدام، خلوص نیت دارد و از سر حق باورى نسبت به حق علویان و نیز علاقه وافرى که به امام رضا علیه السّلام دارد دست به این کار زده است. ظاهرسازى مأمون به اندازه‌اى ماهرانه انجام گرفت که حتى بعدها، آنگونه که اربلى به سید بن طاووس نسبت داده و خود نیز تمایل آشکارى بدان نشان داده، در مسأله شهادت امام، مأمون مبرى دانسته شده و به عنوان یک فرد شیعه و یا متمایل به امام شناسانده شده است![۱] البته به دلیل معتزلی بودن مأمون و این نکته که در تقابل اهل حدیث با معتزلیان ، معتزلیان را متهم به شعیه بودن می کردند ، می توان اتهام شیعه بودن مأمون را کار اهل حدیث دانست.

می توان با توجه به سخنان و سیره رفتاری امام رضا علیه السلام و مأمون در قبال مساله ولایتعهدی ، هدف مأمون از انجام این عمل را این گونه بیان کرد:

جذب یاران و طرفداران امام: مأمون در برابر اعتراضى که از سوى هواخواهان حکومت عباسى در مسأله ولایتعهدى امام رضا علیه السّلام به او شد ، می گوید: «این مرد کارهاى خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود مى‌ خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید[۲]».
پذیرفتن مشروعیت عباسیان توسط علویان: با توجه به سخن مأمون اگر امام رضا علیه السّلام ولایتعهدى او را می پذیرفتند، الزاما مشروعیت خلافت بنى عباس را پذیرفته است. این نکته که علویان خلافت عبّاسیان را به رسمیّت بشناسند، خود امتیاز بزرگى براى آنها به حساب مى‌ آمد. بدین ترتیب اختلاف و دشمنى دیرینه ‌اى که میان این دو خاندان وجود داشت، خود به خود و به نفع عبّاسیان از بین مى‌ رفت.‌
کنترل اعمال و رفتار امام رضاعلیه السلام: مأمون با ولیعد کردن امام، بهتر مى ‌توانست ایشان را کنترل نماید. به همین دلیل مأمون مراقبان و محافظان زیادى گذاشته بود تا اخبار امام رضا علیه السّلام را به وى برسانند. همچنین مأمون در قسمتی دیگری از سخنان خویش می گوید: «…همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم در کار ما شکافى به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم.[۳]»
کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شعیانشان: خلافت و سیاست از نظر مردم، نوعى آلودگى تلقى مى‌ شد، وارد ساختن یک شخص مذهبی در آن، خود به خود باعث کاهش اثر وجودى او مى ‌گردد. این مسأله که زهد با خلافت نمى ‌سازد آن هم خلافت اشرافی که عبّاسیان بنیان‌ گذار آن بودند، موقعیت و منزلت امام را تنزّل مى ‌داد؛ از این رو به عنوان اعتراض، به امام گفته مى ‌شد: شما با آن همه اظهار زهد در دنیا چرا ولایتعهدى مأمون را پذیرفتید؟ امام مى ‌فرمودند: «خدا مى‌ داند که من از این امر چقدر کراهت داشتم.[۴]» اباصلت هروی در این باره می گوید: «ولایتعهدى را به امام واگذاشت تا به مردم نشان بدهد که او دنیا خواه است و بدین ترتیب موقعیت معنوى خود را پیش از آنها از دست بدهد.[۵]»
سرکوب قیام های علویان: گرفتارى مأمون در مقابل قیام هاى علویان، از مسائلى بود که او باید به شکلى آن را حل مى ‌کرد، لذا در نامه‌ اى که بعدها به عبد الله بن موسى نوشت تا او را به جاى برادر ولایتعهدى دهد، چنین آمده: فکر نمى ‌کنم پس از واگذارى ولایتعهدى به امام رضا، کسى از آل ابى طالب از من بترسد.[۶]

سفر به خراسان

پس از آنکه مأمون تصمیم گرفت به امام پیشنهاد ولایتعهدی بدهد ، یکی از افراد خویش به نام رجاء بن ابی ضحاک را به مدینه فرستاد تا امام را به مرو محل اقامت مأمون بیاورد. اما امام در برابر این پیشنهادهای مأمون واکنش های نشان دادند از جمله :

مسیر حرکت امام رضا علیه السلام از مدینه به خراسان

امتناع از خارج شدن از مدینه و رفتن به مرو: کلینى از یاسر خادم و ریّان بن صلت نقل کرده که: «وقتى کار امین پایان یافت و حکومت مأمون استقرار پیدا کرد، او نامه ‌اى به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به خراسان بیایند. امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمى‌ دادند[۷]». اما مأمون پیوسته در این باره نامه نگارى مى ‌کرد تا آن که امام راه گریزى ندید. چرا که مأمون دست‌بردار نبود.
روشن گری امام در هنگام وداع از مردم مدینه: شیخ صدوق از معول سجستانى آورده: «زمانى که براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیکى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) وارد حرم شد، او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون مى ‌آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى‌ گشت و با صداى بلند گریه مى‌ کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.[۸]»
نبردن هیچ یک از اعضای خانواده خویش به دلیل نامعلوم بودن سرنوشت ایشان: از حسن بن على وشّاء نقل شده که امام به او فرمودند: «موقعى که مى‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانواده ‌ام را جمع کرده و دستور دادم براى من گریه کنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.

چنین برخوردهایى بى‌ تردید مى‌ توانست کسانى را که درک درستى داشتند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است‌ اند. به هر حال و با اصرار مأمون ، اما از راه مدینه به خراسان سفر کردند.

امام و ولایتعهدی

خانه منسوب به امام رضا علیه السلام در مرو

پس از آنکه امام به مرو رسیدند ، مأمون دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر این نیروهاى مسلح با بقیه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى که مأمون در صفّ مقدم استقبال کنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقیه وزرا و مستشاران او بودند. مأمون با امام مصافحه کرد و به ایشان خوشامد گرمى گفت، و براى حضرت خانه بزرگى را اختصاص داد که همه چیز در آن از خدم و حشم و سایر مایحتاج آماده بود و خیلى زیاد مواظب ایشان بودند.

پیشنهاد خلافت به امام

مأمون رسما خلافت را به امام عرضه کرد و از حضرت درخواست کرد که آن را به عهده بگیرد و گفت: «اى فرزند رسول خدا، من برتری تو را شناختم و علم و زهد و تقوا و عبادت تو را درک کردم و مى‌ بینم که تو شایسته ‌ترى به خلافت تا من.»

اما امام کاملا از قصد مأمون ، کسى که براى رسیدن به مقاصد سیاسى خود از هیچ کوششى فروگذار نمى‌ کرد و برای رسیدن به خلافت برادرش را کشته بود و بغداد را ویران کرده بود ، آگاهى داشتند.

امام جواب قاطعى به مأمون دادند که موجب خشم او شد. ایشان فرمودند: «اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که خدا به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»

مأمون سرانجام با تهدید به امام گفت: «چاره ‌اى ندارى جز قبول این امر.»

اما امام جواب دادند: «من این کار را هرگز با میل انجام نخواهم داد.»

ذو الرئاستین (فضل بن سهل) این وضع را تحسین می کند و می گوید: «وا عجبا! من دیدم که مأمون امیر المؤمنین امر خلافت را به رضا واگذار کرد و دیدم که رضا به او مى‌ گوید: «توان انجام آن را ندارم»، و من هیچ‌گاه خلافت را از اکنون ضایع‌تر ندیدم.»

تحمیل ولایتعهدی به امام

پس از آنکه امام پیشنهاد خلافت از سوی مأمون را رد کردند ، مأمون به حضرت پیشنهاد ولایتعهدی را داد و در این پیشنهادش بسیار مصر بود. اما تمام راه هاى سیاستمدارانه ‌اى که مأمون براى قانع کردن امام رضا علیه السلام در پذیرفتن ولایت‌عهدى دنبال کرد به بن بست رسید. بنابراین امام را در صورت نپذیرفتن ولایتعهدی تهدید به مرگ کرد. او امام را احضار کرد. وقتى امام حضور یافتند، گفتگوهایى بین آنها رد و بدل شد. سپس امام به او فرمودند: «به خدا من هرگز دروغ نگفته ‌ام از زمانى که خداى متعال مرا خلق کرده است، و من از دنیا براى دنیا گوشه‌ گیرى اختیار نکرده‌ ام، و من قصد تو را مى ‌دانم».

مأمون فورى پرسید: چه قصدى دارم؟

امام از او امان خواست تا حقیقت را بصراحت بگوید و مأمون گفت: به تو امان دادم.

امام انگیزه مأمون را از سپردن ولیعهدى به او توضیح داد و فرمود: از این طریق تو مى ‌خواهى مردم بگویند که على بن موسى الرضا خود را از دنیا کنار نکشید بلکه دنیا بود که خود را از او کنار کشید، آیا نمى‌ بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد؟

مأمون خشمگین شد و به امام بانگ زد: تو همیشه مرا به کارى وادار مى‌کنى که از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن مى ‌دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول کنى، یا اینکه تو را به قبول آن مجبور مى ‌کنم. تو باید این کار را بکنى وگرنه گردنت را می زنم.[۹]»

امام علیه السلام به خدا تضرّع کردند و فرمودند: «خدایا، تو نهى کردى از اینکه من با دست خودم خویشتن را به هلاکت اندازم، و من مجبور شدم. من اگر ولیعهدى را قبول نکنم از طرف عبداللّه مأمون کشته مى‌ شوم. من مجبور شدم همان طور که یوسف و دانیال علیهما السلام به وسیله طاغوت زمانشان مجبور شدند که ولایت را بپذیرند. خدایا، پیمانى نیست جز پیمان تو، و ولایتى براى من نیست جز از طرف تو. پس مرا براى اقامه دینت و زنده کردن سنّت پیامبرت موفق کن، که همانا تویى مولا و یارى دهنده، و تو بهترین مولا و خوب یارى کننده‌اى هستى.[۱۰]»

شروط امام برای پذیرش ولایتعهدی

امام رضا علیه السلام براى مأمون شرایطى را متذکر شد که حاکى از عدم رضایت او به ولایت‌عهدى است و اینکه مجبور به قبول این منصب بوده است.
این شرایط به شرح زیر است:

احدى را به عنوان والى در کار دولتى منصوب نکند.
هیچ کس را عزل نکند.
هیچ رسمى را نقض نکند.
در امور دولتى مشاورى از دور باشد[۱۱].

این شروط نشان مى ‌دهد که امام نمى ‌خواست مسئولیت وضع موجود و کارهایى را که از طرف حکومت اعمال مى‌ شود را به عهده بگیرد و کسانى گمان کنند که آن حضرت نظارت و یا دخالتى در امور دارد، در این صورت طبعا کسى او را متهم نمى ‌کرد، زیرا مسائلى که در کشور مطرح شده و دستوراتى که به مرحله اجرا در مى ‌آمد، به پاى خود مأمون گذاشته مى ‌شد و این امتیاز بزرگى بود که امام علیه السّلام موفق شد از مأمون گرفته

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.