پاورپوینت کامل نظم آهنگ واژگانی قرآن ۸۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نظم آهنگ واژگانی قرآن ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نظم آهنگ واژگانی قرآن ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نظم آهنگ واژگانی قرآن ۸۱ اسلاید در PowerPoint :
یکی از مهمترین جنبههای اعجاز بیانی قرآن – که اخیراً بیشتر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته – نظم آهنگ واژگانی آن است. این جنبه، چنان زیبا و شکوهمند است که عرب را ناچار ساخت، از همان روز نخست اقرار کنند که کلام قرآن از توانایی بشر خارج است و تنها میتواند سخن خداوند باشد.
نظم آهنگ واژگان قرآن، نغمهای دلکش و نوایی دلپذیر پدید میآورد، نوایی که احساسات آدمی را برمیانگیزد و دلها را شیفته خود میکند. نوای زیبای قرآن برای هر شنوندهای، هر چند غیرعرب محسوس است، چه رسد به این که شنونده عرب باشد. هنگام گوش جان سپردن به آوای قرآن، نخستین حالتی که اذهان را جلب میکند، نظام بدیع و شیوای صوتی آن است.
در این نظام، حرکات و سکنات واژگان به شکلی آرایش شده است که به هنگام شنیدن، آوایی دلنشین به گوش میرسد، آوایی که شوری در دلها میاندازد و نشاطی در جانها میدمد. از جهتی، حروف «مد» و «غنه» در کلمات آن به شکلی حساب شده نشستهاند، به طوری که میتوانند به پژواک صدا آهنگی ببخشند و به نفس کشیدن قاری کمک کنند تا به سرحد فاصله و آن جایی که استادان ترتیل به طور قراردادی وضع کردهاند برسد و نفسی تازه کند.
هرگاه کسی برای چند بار به یک شعر گوش میسپارد، لحن و آهنگ آن برای او تکراری و ملالآور میشود، اما به هنگام نیوشیدن آوای گوناگون و هر دم تجدید شونده قرآن که اسباب و اوتاد و فواصل[۱] آن پی در پی جای خود را عوض میکنند و هر کدام گوشهای از قلب را به نوازش وامیدارند، نه تنها خسته و آزرده نمیشود بلکه عطش او برای شنیدن، همواره فزونی میگیرد.
عرب پیش از نزول قرآن، گاهی در شعر خود از این تنوع صوت بهره میبرد، اما اغلب به دلیل اسراف و تکرار، تنوع آنان به ملال میانجامید. در نثر – چه مرسل و چه مسجع – نیز، چنین سلاست و روانی و حلاوتی که در قرآن مشهود است. سابقه نداشت و در بهترین نثرهای عرب عیبهایی یافت میشد که از سلاست و روانی ترکیب آن میکاست و امکان نداشت مثل قرآن قابل ترتیل باشد. اگر هم برای ترتیل آن پافشاری میشد، بوی تکلف از آن به مشام میرسید و از شأن کلام نیز میکاست.
بر این اساس، هیچ جای شگفتی نیست که عرب در گمان خود کمترین لقبی که به قرآن داده بود این بود که این سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است و افسون! و این گفتار خود حیرتزدگی عرب در قبال سخن شکوهمند و بدیع قرآن را نشان میدهد، سخنی که از جلال و شکوه نثر چیزی فراتر دارد و از جمال و حلاوت شعر مایهای افزونتر.
استاد «درّاز» گفته است: «وقتی آدمی میبیند که از این مخرجهای سختجوش، چنین گوهرهای تابناکی با این ترتیب حروف و چنان آذینبندی بیرون آمده، التذاذی بیحساب میبرد و وجدی بیانتها به او دست میدهد. در این حروف گویی یکی مینوازد، دیگری طنینانداز، سومین نجواگر است و چهارمین بانگ برآورنده، پنجمین نفس را میلغزاند و ششمین راه نفس را میبندد و شما زیبایی آهنگ را در دسترس خود مییابید، مجموعهای گوناگون و همساز، نه تکرار مکرر و نه یاوهدار، نه سستی و نه غلظت، نه تنافری در حروف و آواها. بدین سان کلام قرآن نه به دشواری سخن بدویان و نه به نرمی کلام شهریان است، بلکه آمیزهای است از هر دو، صلابت اولی را دارد و لطافت دومی را، گویی شیرهجان دو زبان است و نتیجه آمیختگی دو گویش. آری قرآن چنین جامه تازه و زیبایی به تن دارد و این پیوسته نیز در حکم صدفی است که در جان خود گوهرهای گرانبها نهفته است و مرواریدهای ارزشمند را در آغوش میگیرد. پس اگر زیبایی پوسته تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگی و شادابی، پرده راز نهفته در ماورای خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغز کنار بزنی و صدف را از مروارید جدا بنهی و از نظم و آرایش الفاظ به شکوه معانی برسی، مایهای شگفتتر و شکوهمندتر بر تو متجلی میشود و معنایی بدیعتر مییابی. آن جا، روح و کنه قرآن است، شعلهای است که موسی را به درخت آتش در بقعه مبارکه در کرانه وادی ایمن کشانید و آن جاست که نسیم روح قدسی میفرماید: «إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»[۲]».
سید قطب درباره نظم آهنگ قرآن میگوید: «چنین نوایی در نتیجه نظاممندی ویژه و هماهنگی حروف در یک کلمه و نیز همسازی الفاظ در یک فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن، هم ویژگی نثر و هم خصوصیات شعر را تواماً دارد، با این برتری که معانی و بیان در قرآن، آن را از قید و بندهای قافیه و افاعیل بینیاز ساخته و آزادی کامل بیان را میسر ساخته است. در همین حال از خصوصیات شعر، موسیقی درونی آن را گرفته و فاصلههایی که نوعی وزن را پدید میآورند. این خصوصیات، قرآن را از افاعیل و قوافی بینیاز ساخته و در عین حال شئون نظم و نثر، هر دو را داراست».
در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونی آن کاملا حس میشود. این آهنگ در سورههای کوتاه، با فاصلههای نزدیکش و به طور کلی در تصویرها و ترسیمها بیشتر نمایان است و در سورههای بلند کمتر اما همواره نظام آهنگ آن ملحوظ است. برای مثال در سوره نجم میخوانیم: «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى × مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى × وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى × إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى × عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى × ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى × وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى × ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى × فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى × فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى × مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى × أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى × وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى × عِندَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى × عِندَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى × إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى × مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى × لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى × أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى × وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَى × أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى × تِلْکَ إِذًا قِسْمَهٌ ضِیزَى».[۳]
این فاصلهها تقریبا وزنی مساوی دارند – اما نه بر اساس نظام عروض عرب – و قافیه نیز در آن رعایت شده است و این هر دو به علاوه ویژگی دیگری است که مانند وزن و قافیه ظاهر نیست و از همسازی حروف واژگان و هماهنگی کلمات در درون جملهها یک ریتم موسیقییایی پدید آورده است. ویژگی اخیر به دلیل حس داخلی و ادراک موسیقییایی باعث میشود که میان یک ریتم و ریتم دیگری – هر چند که فاصلهها و وزن یکی باشد – تفاوت باشد.
نظم آهنگ در این جا به پیروزی از نظام موسیقییایی جمله نه کوتاه است و نه بلند و طولی میانه دارد و با تکیه بر حرف «روی»[۴] فضایی سلسلهوار و داستانگونه یافته است. تمام این ویژگیها لمسشدنی است و در برخی فاصلهها بسیار نمایانتر، مانند: «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَى؟» پس اگر بگوییم: «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ». قافیه از دست میرود و به آهنگ لطمه میخورد و اگر بگوییم: «أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى × وَمَنَاهَالْأُخْرَى» وزن مختل میشود.
همچنین در فرموده خداوند: «أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى؟ تِلْکَ إِذًا قِسْمَهٌ ضِیزَى» اگر گفته شود «أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى × تِلْکَ إِذًا قِسْمَهٌ ضِیزَى» آهنگ کلام که با کلمه «اذن» قوام یافته مختل میشود.
البته، این سخن بدان معنا نیست که کلمه «الاخری» یا «الثالثه» یا «اذن» حشو و زاید است و فقط برای پرکردن وزن و قافیه آمده، نه، وظیفه مهمتر این کلمات، مساعدت برای رساندن معانی است، و این یکی دیگر از ویژگیهای فنی قرآن است که کلمه هم برای رساندن معنا ضروری است و هم آهنگ را قوام میبخشد و هر دوی این وظایف در یک سطح انجام میگیرند و هیچ کدام بر دیگری برتری نمییابند.
همان گونه که گفتیم نظم آهنگ در آیهها و فاصلهها، (یا چیزی شبیه به آن) در جای جای کلام قرآن آشکار است. دلیل سخن ما هم این است که اگر کلمهای را که به شکلی خاص بکار رفته به صورت قیاسی دیگر کلمه برگردانیم یا واژهای را حذف یا پس و پیش کنیم، در این نظم آهنگ اختلال به وجود میآید.
نمونه نوع اول، ماجرای حضرت ابراهیم علیهالسلام است: «قَالَ أَفَرَأَیْتُم مَّا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ × أَنتُمْ وَآبَاؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ × فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ × الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ × وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ × وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ × وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ × وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ».[۵]
«یاء متکلم» در کلمات یهدین، یسقین، یشفین و یحیین به خاطر حفظ قافیه با کلماتی مانند «تعبدون، الاقدمون، الدین…» برگرفته شده است.
مثال دیگر در این آیههاست: «وَالْفَجْرِ × وَلَیَالٍ عَشْرٍ × وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ × وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ × هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجْرٍ»[۶]
در این جا یاء اصلی کلمه «یسر» به خاطر هماهنگی با فجر و عشر والوتر و حجر… حذف شده است.
مثال دیگر:
«…یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَیْءٍ نُکُرٍ* خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ* مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکَافِرُونَ هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ»[۷] که اگر یاء «الداع» حذف نشده بود به نظر میرسید وزن شکسته است.
مثال دیگر:
ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا[۸] که اگر یاء «نبغی» را طبق قیاس امتداد دهیم، وزن به نوعی مختل میشود. همین اتفاق، به هنگام افزودن هاء ساکن بر یاء کلمه یا یاء متکلم در این مثالها خواهد افتاد: «وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ × فَأُمُّهُ هَاوِیَهٌ × وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ × نَارٌ حَامِیَهٌ»[۹] یا: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا کِتَابِیهْ × إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیهْ × فَهُوَ فِی عِیشَهٍ رَّاضِیَهٍ».[۱۰]
نمونه برای حالت دوم: در این نوع هیچ گونه تغییری در صورت قیاسی کلمه به وجود نمیآید، اما اگر نظام ترکیب کلمات تغییر کند، اختلالی در موسیقی نهفته در این ترکیب به وجود میآید، مثلاً: «ذِکْرُ رَحْمَهِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا × إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِیًّا × قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا».[۱۱]
که اگر – مثلاً – کلمه «منی» پیش از «العظم» آورده شود و عبارت به این شکل دربیاید: «قال رب انی وهن منی العظم» احساس میشود وزن شکسته است و «انی» فقط باید پیش از «العظم» بیاید تا آهنگ حفظ شود: قال: رب انی وهن العظم منی.
پس همان گونه که گفته شد، یک نوع موسیقی درونی در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدنی است، اما تن به تشریح نمیدهد. این موسیقی در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جملهها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراک میشود.
بدین ترتیب، موسیقی درونی، بیان قرآن را همراهی میکند و از آن کلماتی موزون و با حساسیتی والا میسازد که با کوچکترین حرکات دچار اختلال میشود، هر چند که این کلمات شعر نیستند و قید و بندهای بسیار شعر را هم ندارند، قید و بندهایی که هم آزادی بیان را محدود میکنند و هم از مقصود دور میسازند.[۱۲]
رافعی نیز گفته است: «عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر، با هم رقابت میکردند و بر یک دیگر فخر میفروختند، اما سبک کلام آنان همیشه بر یک منوال بود. آنان در منطق و بیان آزاد بودند و فن سخنوری میدانستند. البته فصاحت عرب از یک طرف فطری و از طرفی الهام گرفته از طبیعت بود. اما وقتی قرآن نازل شد، آنان دیدند که طرح دیگری درانداخته است. الفاظ همان بود که میشناختند، پی در پی بدون تکلف و روان آمده و ترکیب و هماهنگی و همسازی در اوج است، از شکوه و فخامت آن در شگفت شدند و ضعف نهاد و ناچیزی ملکه ذهن خود را دریافتند.
بلیغان عرب نیز نوعی از سخن دیدند که تا آن زمان نمیشناختند. آنان، در حروف و کلمات و جملههای این سخن تازه، آهنگی باشکوه میدیدند. تمام این سخنان چنان متناسب در کنار هم نشسته بود که به نظر میرسید قطعهای واحد است. عرب به خوبی میدید که نظم آهنگی در جان این سخنان جریان دارد و این خود ضعف و ناتوانی آنان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 