پاورپوینت کامل شمس تبریزی ۳۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شمس تبریزی ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شمس تبریزی ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شمس تبریزی ۳۷ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ زندگینامه
۲ اساتید و ملاقاتهای شمس
۳ شمس تبریزی و مولوی
۴ آثار شمس تبریزی
۵ مزار شمس تبریزی
۶ پانویس
۷ منابع
زندگینامه
درباره پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر میدانیم که او در مقالات آنها را به نازکدلی و مهربانی توصیف میکند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی درباره پدر خود میگوید: «نیکمرد بود … الا عاشق نبود، مرد نیکو دگر است و عاشق دیگر.»[۱]
زندگی شمس تبریزی، در پردهای از ابـهام پوشیده است. و این بخاطر متمایز بودن او از دیگران بوده است. چرا که وی با مردم روزگارش از هر جهت اختلاف داشت، «از قبول خلق» میگریخت و «شهرت خود را پنهان» میداشت. روزگار خود را به ریاضت و جهانگردی میگذرانید. گاهی به مکتبداری مـیپرداخت، و زمـانی شلواربند میبافت و از درآمد آن زندگی میکرد. چون به شهری وارد میشد مانند بازرگانان در کاروانسراها منزل میکرد و در پاسخ افراد کـه بـه او مـیگفتند چرا به خانقاه یا مـدرسهای وارد نـمیشوی؟ به طـنز میگفت: «من خود را مستحق خانقاه نمیدانم» و بعلاوه چون اهل مدرسه، اهل لفظند، این نوع بحث نیز کار من نیست، و اگر بخواهم از مقوله لفظ خارج شوم و «بـه زبـان خـود بحث کنم، بخندند و تکفیر کنند» و آنگاه میگفت رهایم کنید کـه «من غـریبم و غریب را کاروانسرا لایق است». و نیز میگفت «خدا خود، مرا تنها آفرید».
مردم را با سخن او آشنایی نبود، «و با آنکه همه مردم را دوست» میداشت، از ایـنکه بـا هـمه کس تفاهم برقرار کند سرباز میزد و میگفت «مرا در این علم با ایـن عوام هیچ کار نیست. برای ایشان نیامدهام.»
وی چون به قونیه، شهری که مولانا جلال الدین در آن میزیست رسید، از وی پرسیدند در این شهر چـه کـار داری؟ پاسخ داد: به سراغ یکی از اولیای خدا آمدهام. «به خواب دیدم که مرا گفتند تـرا بـا یک ولی هم صحبت کنیم. گفتم: کجاست آن ولی؟…گفتند در روم است».[۲]
اساتید و ملاقاتهای شمس
شمس ابتدا مرید شیخ ابوبکر زنبیل باف تبریزی بود و به گفته خود جمله ی ولایت ها از او یافته. لیکن به مرحله ای رسید که به پیر خود قانع نشد و به سفر پرداخت و در اقطار مختلف عالم سیاحت کرد و به خدمت چند تن از اقطاب و ابدال رسید. بعضی او را از تربیت یافتگان بابا کمال خجندی نوشته اند. او در ضمن سیر و سلوک، گاهی مکتبداری می کرد و اجرت نمی گرفت. چهارده ماه در شهر حلب در حجره ی مدرسه ای به ریاضت مشغول بود و پیوسته نمد سیاه می پوشید. در اثنای سیاحت به بغداد رسید و شیخ اوحدالدین کرمانی را که شیخ یکی از خانقاه های بغداد بود، دید.[۳]
شمس تبریزی و مولوی
شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت میگذرانید و در یک جا قرار نمیگرفت، آنچنان که به روایت افلاکی: «جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشته است.»[۴]
شمس تبریزی در ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ قمری (۱۶ آذر ۶۲۳ خورشیدی) به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسه معتبر تدریس میکرد و اکابر علما در رکابش پیاده میرفتند.[۵]
با دیدار شمس تبریزی، مولوی مجذوب او شد و درس و وعظ را یکسو نهاد و خود شاگرد ارادتمند شمس شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطه میان او و شمس تبریزی تحمل ناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بیخبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولوی در آن ایام بیکرانه بود.
سرانجام نامهای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است. مولوی فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. اما پس از مدتی باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنجها و آزارها به شمس تبریزی رسید. او با همه عشق و علاقهای که به صحبت مولانا داشت تصمیم به ترک قونیه گرفت. به مولانا میگفت: «سفر کردم آمدم و رنجها به من رسید که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردی، الا دوستی تو غالب بود… سفر دشوار میآید، اما اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی»[۶] به سلطان ولد فرزند مولوی که نزدیکترین مرید و همراز او بود بارها میگفت:
خواهم این بار آنچنان رفتن
که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز
ندهد کس نشان ز من هرگز
سالها بگذرد چنین بسیار
کس نیابد ز گرد من آثار
در سال ۶۴۵ شمس تبریزی بی آنکه کسی آگاه شود قونیه را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت. مولوی بیتاب مدام در جستجوی خبری از شمس تبریزی بود. بارها کسانی به او مژده میدادند که شمس تبریزی را در شام دیدهاند و او مژدگانیها میداد. با همین خبرها بود به امید یافتن شمس تبریزی دو بار به شام سفر کرد اما نشانی از او نیافت. شمس تبریزی به سلطان ولد گفته بود و چند بار این سخن را مکرر کرده که این بار بعد از ناپدید شدن به جایی خواهد رفت که کسی نشانی از او نیابد.
آثار شمس تبریزی
۱. مقالات شمس تبریزی (مجموعه سوال و جوابهایی که میان او و مولانا یا مریدان و منکران رد و بدل شده)؛ مقالات، مجموعهای از سخنان و حکایات نغز و دلپذیر است که در دوران اقامت شمس تبریزی (از سال ۶۴۲ تا ۶۴۳ و پس از غیبتی ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 