پاورپوینت کامل سفر پیامبر اکرم به شام ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سفر پیامبر اکرم به شام ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفر پیامبر اکرم به شام ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سفر پیامبر اکرم به شام ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
بر طبق نقل اهل تاریخ و محدثین شیعه و اهل سنت، حدود دوازده سال از عمر محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) گذشته بود که ابوطالب مانند سایر مردم قریش عازم سفر شام شد تا با مال التجاره مختصرى که داشت تجارت کند و از این راه کمکى به مخارج سنگین خود بنماید.
قریشیان هر سال دو بار سفر تجارتى داشتند یکى به «یمن» در زمستان و دیگرى به «شام» در تابستان؛ «رحله الشتاء و الصیف» (قریش، ۲).
مقصد در این سفر شهر بُصری بود که در آن زمان یکى از شهر هاى بزرگ شام و از مهمترین مراکز تجارتى آن عصر به شمار مى رفت.
در نزدیکى شهر بصری صومعه و کلیسایى وجود داشت و مردى دِیر نشین و ترسایى گوشه گیر به نام «بُحیرا» در آن کلیسا زندگى مى کرد و مسیحیان معتقد بودند که کتاب ها و همچنین علومى که در نزد دانشمندان گذشته آنان بوده دست به دست و سینه به سینه به بحیرا منتقل گشته است.
و برخى گفته اند: صومعه «بصری» که تا شهر ۶ میل فاصله داشت مانند صومعه هاى عادى و معمولى دیگر نبود. بلکه مخصوص سکونت آن دانشمند و عالمى از نصارى بود که علم و دانشش از دیگران فزون تر و در مراحل سیر و سلوک از همگان برتر باشد و بحیرا داراى چنین اوصافى بود.
هنگامى که ابوطالب تصمیم به این سفر گرفت، به فکر یتیم برادر افتاد و با علاقه فراوانى که به او داشت نمى دانست آیا او را در مکه بگذارد یا همراه خود به شام ببرد.
وقتى هواى گرم تابستان بیابان حجاز و سختى مسافرت با شتر را در کوه و بیابان به نظر مى آورد، ترجیح مى داد محمد را که کودکى بیش نبود و با این گونه ناملایمات روبه رو نشده بود در مکه بگذارد و از رنج سفر او را معاف دارد، ولى از آن طرف با آن علاقه شدید و توجه خاصى که در حفاظت و نگهدارى او داشت نمى توانست خود را حاضر کند که او را در مکه بگذارد و خیالش در این باره آسوده نبود و تا آن ساعتى که مى خواست حرکت کند هم چنان در حال تردید بود.
گویند: هنگامى که کاروان قریش خواست حرکت کند، ناگهان ابوطالب فرزند برادر را مشاهده کرد که با چهره اى افسرده به عمو نگاه مى کند و چون خواست با او خداحافظى کند چند جمله گفت که ابوطالب تصمیم گرفت محمد را همراه خود ببرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله با همان قیافه معصوم و جذاب رو به عمو کرده و همچنان که مهار شتر را گرفته بود آهسته گفت: عموجان! مرا که کودکى یتیم هستم و پدر و مادرى ندارم به که مى سپارى؟
همین چند جمله کافى بود که ابوطالب را از تردید بیرون آورد و تصمیم به بردن آن بزرگوار بگیرد، و از این رو بلادرنگ به همراهان خود گفت: به خدا سوگند او را با خود مى برم و هیچ گاه از او جدا نخواهم شد.
کاروان قریش حرکت کرد اما مقدارى راه که رفتند، متوجه شدند که این سفر مانند سفر هاى قبلى نیست و احساس راحتى و آرامش بیشترى مى کنند. آفتاب آن سوزشى را که در سفر هاى قبل داشت ندارد و از گرما بدان مقدارى که سابقا ناراحت مى شدند احساس ناراحتى نمى کنند. این اوضاع براى همه مردم کاروان تعجب آور بود، تا جایى که یکى از آن ها چند بار گفت: این سفر چه سفر مبارکى است. ولى شاید کمتر کسى بود که بداند این ها همه از برکت همان کودک دوازده ساله است که در این سفر همراه کاروان آمده بود.
بالاتر از همه کم کم متوجه شدند که روزها لکه ابرى پیوسته بالاى سر کاروان در حرکت است و براى آن ها در آفتاب گرم سایه مى افکند و این مطلب وقتى براى آن ها به خوبى واضح شد که به صومعه و دیر بحیرا نزدیک شدند.
خود بحیرا وقتى از دور گرد و غبار کاروانیان را دید، به کنار دریچه اى که از صومعه به بیرون باز شده بود آمد و چشم به کاروانیان دوخته بود و گاهى نیز سر به سوى آسمان مى کشید و گویا همان لکه ابر را جستجو مى کرد که بر سر کاروانیان سایه مى افکند.
هیچ بعید نیست که طبق این نقل، روى صفاى باطنى که پیدا کرده بود و اخبارى که از گذشتگان بدو رسیده بود، منتظر دیدن چنین منظره و چشم به راه آمدن آن قافله بود، جریانات بعدى این احتمال را تأیید مى کند، زیرا مورخین مانند ابن هشام و دیگران مى نویسند:
کاروان قریش هر ساله از کنار صومعه بحیرا عبور مى کرد و گاهى در آن جا منزل مى کرد و تا آن سفر هیچ گاه بحیرا با آنان سخنى نگفته بود، اما این بار همین که کاروان در نزدیکى صومعه منزل کردند، غذاى زیادى تهیه کرد و کسى را به نزد ایشان فرستاد که من غذاى زیادى تهیه کرده ام و دوست دارم امروز تمامى شما از کوچک و بزرگ و بنده و آزاد، هر که در کاروان است بر سر سفره من حاضر شوید.
بحیرا از بالاى صومعه خود بخوبى آن لکه ابر را دیده بود که بالاى سر کاروان مى آید و هم چنان پیش آمد تا بر سر درختى که کاروانیان زیر آن درخت منزل کردند ایستاد.
ابن هشام مى نویسد: خود بحیرا پس از دیدن این منظره از صومعه به زیر آمد و از کاروان قریش دعوت کرد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 