پاورپوینت کامل دعای پانزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دعای پانزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دعای پانزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دعای پانزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش اول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
فهرست دعاهای صحیفه سجادیه
متن دعای پانزدهم صحیفه سجادیه
شرح و ترجمه دعا:
بخش اول – بخش دوم
دعا هنگام بیماری و اندوه و بلا؛
وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیهالسلام إِذَا مَرِضَ أَوْ نَزَلَ بِهِ کرْبٌ أَوْ بَلِیهٌ:
اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلَامَهِ بَدَنِی، وَ لَک الْحَمْدُ عَلَی مَا أَحْدَثْتَ بی مِنْ عِلَّهٍ فِی جَسَدِی؛
فَمَا أَدْرِی، یا إِلَهِی، أیّ الْحَالَینِ أَحَقُّ بِالشُّکرِ لَک، وَ أیّ الْوَقْتَینِ أَوْلَی بِالْحَمْدِ لَک؟ أَ وَقْتُ الصِّحَّهِ الَّتِی هَنَّأْتَنِی فِیهَا طَیبَاتِ رِزْقِک، وَ نَشَّطْتَنِی بِهَا لِابْتِغَاءِ مَرْضَاتِک وَ فَضْلِک، وَ قَوَّیتَنِی مَعَهَا عَلَی مَا وَفَّقْتَنِی لَهُ مِنْ طَاعَتِک؟
أَمْ وَقْتُ الْعِلَّهِ الَّتِی مَحَّصْتَنِی بِهَا، وَ النِّعَمِ الَّتِی أَتْحَفْتَنِی بِهَا، تَخْفِیفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَی ظَهْرِی مِنَ الْخَطِیئَاتِ، وَ تَطْهِیراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیئَاتِ، وَ تَنْبِیهاً لِتَنَاوُلِ التَّوْبَهِ، وَ تَذْکیراً لِمَحْوِ الْحَوْبَهِ بِقَدِیمِ النِّعْمَهِ؟
وَ فِی خِلَالِ ذَلِک مَا کتَبَ لِی الْکاتِبَانِ مِنْ زَکیّ الْأَعْمَالِ، مَا لَا قَلْبٌ فَکرَ فِیهِ، وَ لَا لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ، وَ لَا جَارِحَهٌ تَکلَّفَتْهُ، بَلْ إِفْضَالًا مِنْک عَلَیّ، وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِیعِک إِلَیّ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
دعا هنگام بیماری یا رویآوردن اندوه و بلا:
بارخدایا، تو را سپاس بر نعمت تندرستی بدن که همواره و پیوسته از آن برخوردار بودم و سپاس تو را بر آن بیماری که در جسمم پدید آوردهای. ای خدای من نمیدانم که کدامیک از این دو حال برای شکر به درگاهت سزاوارتر است و کدامیک از این دو وقت حمد تو را شایستهتر؟ آیا زمان سلامت که روزیهای پاکیزهات را بر من گوارا ساختهای و به سبب آن برای به دست آوردن رضایت و نعمتهایت به من نشاط بخشیدهای، و به سبب آن تندرستی به من نیرو داده تا به طاعتت توفیق یابم، یا به هنگام بیماری که مرا به آن پاک میسازی، و نعمتهایی که به من تحفه دادهای، تا گناهانی را که از آن گرانبار شدهام تخفیف دهی و مرا از سیئاتی که در آن فرو رفتهام پاک نمایی و آگاهیام دهی که پلیدی گناه را به توبه از دل بشویم، و با یادآوری نعمت قدیم، گناه بزرگم را از پروندهام محو نمایم
و در خلال این بیماری از جمله تحفهها که به من عنایت میکنی این است که فرشتگان به حساب من اعمال پاکیزهای نوشتهاند که فکر آن به خاطری نگذشته و بر زبانی نرفته و هیچیک از اعضا در انجامش رنجی نبرده، بلکه این همه از باب تفضل و احسان تو بر من نوشته شده.
ترجمه آیتی
دعای آن حضرت است به هنگام بیماری و محنت و بلا.
اى خداوند، حمد باد تو را، به سبب آن مایه از تندرستى که همچنان از آن برخوردارم. و نیز حمد باد تو را به سبب این بیمارى که در تن من پدید آورده اى.
اى خداوند، ندانم کدام یک از این دو حالت سزاوارتر به سپاسگزارى توست و کدام یک از این دو وقت به شکر تو اولى است،
آیا آن روزگاران تندرستى که مرا از نعم پاکیزه و گواراى خود روزى مى ساختى و به طلب خشنودى و فضل خویش به تلاش وامى داشتى و براى فرمانبردارى خود توفیق مى دادى و نیرو مى بخشیدى،
یا اکنون که بیمارم و مرا به این بیمارى آزموده اى و این دردها را چونان نعمتى بر من ارمغان داشته اى، تا بار گناهم را که بر پشتم سنگینى مى کند سبک گردانى و از گناهانى که در آن غرقه گشته ام پاکیزه سازى و مرا به توبه هشدار دهى و یاد کرد نعمت قدیم را سبب زدودن گناهان کنى؟
اى خداوند، در خلال این احوال بسا اعمال پسندیده است که آن دو فرشته در نامه عمل من نوشته اند اعمالى که نه هیچ دلى در آن اندیشیده و نه هیچ زبانى از آن سخن گفته و نه هیچ اندامى براى آن تحمل رنجى کرده است بلکه همه اینها فضل و بخشایش تو بوده است در حق من و احسان و انعام تو بوده است براى من.
ترجمه ارفع
هنگامى که بیمارى یا بلایى به آن گرامى روى مى آورد:
الها حمد تراست به خاطر آنکه بدن سالمى به من عنایت فرمودى و حمد تراست براى اینکه هم اینک بیمارم ساخته اى.
و من نمى دانم ای خداى من کدام حالم به سپاسگزارى سزاوارتر است و کدام وقت اولى براى حمد کردن است.
آیا وقتى که در سلامتى به سر مى برم و از ارزاق پاکیزه ات استفاده مى کنم و براى جلب رضایت و فضل تو شادمانم و چون توانایم کرده بودى موفق به طاعت و عبادتت بودم.
و یا وقتى که بیمارم ساختى تا از گناهان پاکیزه شوم و در هنگام روى آوردن نعمت ها با دردها آشنا شدم تا از گناهانى که پشت مرا سنگین کرده بود سبک شوم و از زشتى هایى که در آن غوطه ور شده بودم پاک شده و تنبیهى براى توجه به توبه و یادآورى به نعمت سلامتى باشد.
در همان حالى که بیمارم دو فرشته نویسنده اعمال پاکیزه ای برایم بنویسند که بر هیچ قلبى خطور نکرده و هیچ زبانى آن را نگفته و هیچ جوارحى زحمت بجا آوردنش را نکشیده بلکه فقط به خاطر فضل و کرم تو به من رسیده است.
ترجمه استادولی
از دعاهاى آن حضرت است هنگامى که بیمار مى شد یا اندوه و گرفتاریى به او روى مى آورد:
خدایا، ستایش تو را بر سلامتى بدنم که پیوسته در آن حال به هر کار مى پردازم، و ستایش تو را بر بیماریى که در جسمم پدید آورده اى.
پس نمى دانم- اى خداى من- که کدام یک از این دو حالت به سپاسگزارى از تو سزاوارتر، و کدام یک از این دو وقت به ستایش تو شایسته تر است.
آیا وقت تندرستى که در آن حال روزى هاى پاکیزه ات را برایم گوارا نموده اى، و به سبب آن براى طلب خشنودى ها و احسانت نشاطم بخشیده اى، و با آن حال مرا به طاعت خویش موفق کرده اى؟
یا وقت بیمارى که به سبب آن مرا از گناهان پاک کرده اى، و نعمت هایى (از پاداش اخروى) به من هدیه داده اى، تا سنگینى بار خطاهایى را که پشتم را خم کرده سبک سازى، و گناهانى را که در آنها فرو رفته ام پاک نمایى، و مرا به انجام توبه توجه دهى، و گناهم را به خاطر یادآورى نعمت پیشینت (که تندرستى بود) محو نمایى؟
و در این اعمال پاکیزه اى هست که دو فرشته نویسنده اعمال برایم نوشته اند، اعمالى که نه دلى در آن باره اندیشیده، و نه زبانى بدان گویا گشته، و نه عضوى در انجامش رنج کشیده، بلکه تفضلى از سوى تو بر من، و احسانى از عنایات نیک تو به من بوده است.
ترجمه الهی قمشهای
هنگام مرض و یا در حال غم و اندوه یا مصیبت و رنج به این دعا با خداى خود راز و نیاز مى کرد:
اى خدا تو را حمد و ستایش مى کنم (و شکر و سپاس مى گویم) بر این نعمت سلامتى بدن که دائم بر این نعمت عمر مى گذرانم (و به گوناگون اعمال خیر و امور زندگى مى پردازم) و باز تو را ستایش و سپاس مى گویم بر این (نعمت) که در جسمم علت و مرض احداث فرمودى (تا در حال مرض از کار و امور زندگى ممنوع شده و به درگاه تو به ناله و دعا روى آورم و به ذکر تو و درخواست سلامتى از تو پردازم و به اجر و ثواب تو در اثر صبر بر درد و رنج نائل شوم و من بر این هر دو حال تو را حمد و شکر مى گویم)
و نمى دانم اى خداى من که کدام یک از این دو حال (صحت و مرض نعمتش بزرگتر و) به شکر تو سزاوارتر است و در کدام یک از این دو وقت (سلامت و بیمارى) حمد و ثناى تو اولى است
آیا اوقات صحت و سلامتى که در آن حال از نعمتهاى نیکو و (طعام و شراب لذیذ) به گوارائى رزق و روزیم فرمودى و به آن نعمتهایت براى دریافتن فضل و کرم و رضا و خشنودى خود مرا نشاط خاطر بخشیدى و هم با آن نعمتها مرا قوت و نیرو دادى تا بر طاعتت (و معرفت و عمل صالح و خدمتت) موفق گردیدم (آن اوقات به شکر و سپاس حضرتت سزاوارتر است)
یا اوقات مرض و بیمارى که به واسطه آن بیمارى مرا از آلایش و کدورت گناهان پاک و پاکیزه گردانیدى (چنانکه امام صادق فرمود مومن چون شبى تب کند گناه قبل و بعد آن همه محو مى گردد) (که آن درد و الم خود نعمتهائى بود که بر من تحفه فرستادى و مرا به آن تحفه و هدیه گرامى داشتى) تا بار گناهان سنگین مرا سبک بر دوش من سازى و روح قدسى مرا از فرورفتن در منجلاب معاصى (و شهوات حیوانى) پاک و مهذب گردانى و نیز براى توبه و انابه به درگاه کرمت متنبه و متذکرم فرمائى (تا به توبه به درگاهت بازگردم) و بالنتیجه گناهانم به نعمت و احسان قدیمت محو و نابود (و بخشیده و آمرزیده) شود
و در خلال ایام بیمارى دو ملک نویسنده اعمال بر من در نامه عملم حسناتى بزرگ بنویسند که نه در قلب من خطور کرده و نه ذکرى به زبان و نه عملى به جوارح و ارکان از من صادر شده بلکه به صرف کرم و فضل و احسان و لطف بى انتهاى تو (آن ثوابها در نامه عملم نویسند)
ترجمه سجادی
و از دعاى امام علیه السلام بود، هنگامى که بیمار شد یا دچار اندوه یا گرفتارى گردید:
خداوندا ترا سپاس بر تندرستى تنم که همواره از آن برخوردار هستم. و تو را سپاس بر بیمارى اى که در جسمم پدید آوردى.
اى خداى من نمى دانم کدام یک از این دو حال، به سپاس گزارى براى تو سزاوارتر است؟ و کدامین یک از دو وقت، براى ستایش تو شایسته تر مى باشد؟
آیا وقت تندرستى که در آن روزى هاى پاکیزه ات را بر من گوارا نمودى و مرا به وسیله آن براى درخواستِ خوشنودى و احسانت شادى بخشیدى و با آن بر طاعت خود توفیقم داده، توانایم گرداندى؟
یا وقت بیمارى که مرا با آن نجات دادى و نعمت هایى را به من هدیه نمودى تا خطاهایى را که پشت مرا سنگین کرده سبک نماید، و از بدى هایى که در آن فرورفته ام پاکم سازد و براى فراگرفتن توبه آگاهى و براى از بین بردن گناه به وسیله نعمت پیشین یادآورى باشد؟
و در بین آن بیمارىْ نویسندگان اعمال، کردارهاى پاکیزه اى را براى من نوشتند، که نه دلى در آن اندیشیده و نه زبانى به آن گویا گشته و نه اندامى آن را با مشقّت انجام داده. بلکه فضل و احسان توست که بر من است.
ترجمه شعرانی
و از دعاهاىآن حضرت (ع) است هرگاه بیمار مى شد یا اندوه و بلیه ى بدو رو مى آورد.
خداوندا سپاس تو را بر آن تندرستى که همیشه از آن برخوردار بودم، سپاس تو را بر این بیمارى که در تن من پدید آوردى
و نمى دانم کدام یک از این دو حال به شکرگزارى سزاوارتر است و کدام یک از این دو هنگام به سپاس اولیتر؟
آیا هنگام تندرستى که روزیهاى پاکیزه ى خود را بر من گوارا ساخته بودى و مرا در طلب رضایت و فضل خود چالاک گردانیده و براى اداى طاعاتى که توفیق دادى مرا نیرو بخشیده اى
یا هنگام بیمارى که مرا از آلودگیها پاک کردى و تحفه ها فرستادى تا بار پشت مرا از گناهان سبک گردانى و از چرک معصیت که بدان آلوده ام پاک سازى و متوجه کردى مرا که قدر نعمت پیشین را بدانم، و به یاد من آوردى که به توبه زنگ گناه را از خویشتن بزدایم
و در این میان نویسندگان بر من چندان عمل صالح نوشتند که در اندیشه ى هیچ دل نگنجد و هیچ زبان یاراى برشمردن آن را ندارد و هیچ یک از اندامهاى من رنجى براى آن عمل نکشیده بلکه محض فضل و احسان تست.
ترجمه فولادوند
دعاى بیمارى زدا و دافع اندوه و بلا:
بار خدایا! سپاس تو را براى برخورداریم از سلامت بدن و نیز حمد تو را به علت ناراحتى که در کالبدم پدید آورده اى.
خداى من! درست نمى دانم که کدام یک از دو حالت بیشتر در خور سپاسگزارى توست و کدامیک از این دو هنگام براى شکرانه ى تو سزاوارترست!
آیا هنگام تندرستى که مرا از نعمتهاى پاکیزه ى خود روزى مى بخشیدى و در طلب خشنودى و فضل خود به تلاشم وا مى داشتى و در توفیق بر طاعتم نیرو ارزانى مى داشتى،
یا اکنون که بیمارم و مرا بدین بیمارى مورد آزمایش قرار داده اى و این دردها را ارمغانم فرموده اى تا گناهانى را که از آن گرانبارم سبک سازى و مرا از بدیهایى که در آن غرقه ام پاک گردانى و به در یافتن «توبه» هشدارم دهى و با یادآورى نعمت سلامت گذشته گناه بزرگم را محو فرمائى؟!
و در اثناى این احوال بسا اعمال نیکوست که آن دو فرشته ى کاتب اعمال به سود من ثبت کرده اند که نه هیچ دلى در آن اندیشیده و نه هیچ زبانى از آن سخن رانده و نه هیچ اندامى در انجام آن تحمل رنج کرده است، بلکه صرفا از پرتو فضل و از برکت احسان تو بحساب من گذاشته شده است.
ترجمه فیض الاسلام
از دعاهاى امام علیه السلام است هنگامى که بیمار مى شد یا اندوه یا گرفتارى به آن حضرت رومى آورد:
بار خدایا تو را سپاس بر تندرستى تن من که (پیش از این) همیشه در آن به سر مى بردم، و تو را سپاس بر بیمارى که (اینک) در بدنم پدید آورده اى
پس نمى دانم، اى خداى من، کدام یک از این دو حالت (تندرستى و بیمارى) به سپاسگزارى تو شایسته تر و کدام یک از این دو هنگام براى ستایش تو سزاوارتر است
آیا هنگام تندرستى که در آن روزیهاى پاکیزه ات را به من گوارا ساخته و براى درخواست خشنودى و احسانت شادمانى بخشیده و با آن بر طاعت خویش توفیقم داده و توانایم کرده بودى؟
یا هنگام بیمارى که مرا با آن (از گناهان) رهانیدى و هنگام نعمتها (دردها) ئى که آنها را به من ارمغان دادى تا گناهانى را که پشت مرا سنگین کرده سبک نماید، و از بدیهائى که در آن فرورفته ام پاکم سازد، و براى فراگرفتن توبه آگاه نمودن و براى از بین بردن گناه به نعمت پیشین (تندرستى) یادآورى باشد؟
در حالیکه در بین آن بیمارى کردارهاى پاکیزه اى است که دو فرشته ى نویسنده ى اعمال برایم نوشته اند، کردارى که نه دلى در آن اندیشه نموده، و نه زبانى به آن گویا گشته، و نه اندامى (در انجامش) رنج کشیده، بلکه (نیکیهاى نوشته شده در این اوقات) فضل و احسان تو است بر من (رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده: خداى عزوجل به فرشته اى که به مومن موکل است هنگامى که بیمار مى شود مى فرماید: براى او بنویس آنچه را که در تندرستى براى او مى نوشتى، زیرا من او را گرفتار نموده ام، و هم آن حضرت فرموده: درد سر یک شب هر گناهى جز گناهان بزرگ را از بین مى برد).
شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
به هنگام بیمارى یا اندوه و گرفتارى
«اَللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَى مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلاَمَهِ بَدَنِی وَ لَک الْحَمْدُ عَلَى مَا أَحْدَثْتَ بِی مِنْ عِلَّه فِی جدِی»:
“بارخداوندا تو را سپاس و حمد بر سلامتى تنم که قبل از این بطور دائم در آن بسر مى بردم، و تو را حمد و سپاس بر بیمارى که اینک در بدنم پدید آورده اى.”
سلامت جسم و طهارت بدون و لباس:
شایدبتوان گفت قواعد و قوانین تمام مکتبهاى معنوى و مادى،در مسئله بهداشت بدون و لباس و خوراک و شهر و دیار، مجموعاً به اندازه یک درهم مقررات عالى اسلام نباشد.
قرآن و روایات، و دستورات حکیمانه بزرگان اسلامى، به اندازه اى حاوى مسائل بهداشتى است، که گوئى این مدرسهئ با عظمت جز درس سلامت و نظافت و بهداشت و پاکى و ظاهر و باطن درسى دیگر ندارد.
کتاب هاى با عظمت فقهى، اولین فصلى را که مورد بحث و توجه قرار داده اند فصل طهارت و نظافت است.قست عمده اى از رساله هاى فقها و مراجع بزرگ شیعه، دررابطه با مسائل بهداشتى و طهارت و نظافت است.
یکى از امتیازات دین اسلام، اهمیت فوق العاده ایست که براى طهارت و نظافت قائل شده تا آنجا که نظافت را جزء ایمان قرار داده :
اَلنِّظافَهُ مِنَ اْلإیمانِ.(۱)
و در فقه اسلامى طهارت شرط اساسى نماز و بعضى دیگر از عبادات است و بخاطر اهمیت آن فقها در کتابهاى خود قبل از هر چیز به بحث طهارت پرداخته اند.
امروزه با پیشرفت بشر در علوم و بهداشت و کشف میکرب و تهیه دستگاههاى لابراتوار، اهمیت نظافت و طهارت اسلام، و ارتباط آن با سلامتى انسان بخوبى آشکار مى شود.
بسیارى از مسائل طهارت و نظافت اسلامى که امروز براى ما امرى عادى بنظر مى آید تا یک قرن ناشناخته بود، و اروپائیان تا قرن شانزدهم میلادى نه تنها به این مسائل آشنا نبودند، بلکه فرسنگ ها از نظافت و پاکیزگى بدور بودند، چنانکه استاد “دریبر” در کتابش “منازعه بین علم و دین” مى نویسد:
در این زمان (عصر تمدن اسلامى) مردم پاریس معناى نظافت را نمى دانستند، و مدفوعات حیوانات و آشغالهاى آشپزخانه ها را جلو اطاقهاى خود مى ریختند، و بوى تعفن و مسموم کننده آز آن بلند بود.
اسلام براى اینکه مسلمانان همیشه نظیف و پاکیزه باشند، طهارت و نظافت را عبادت و مقدمه نماز که روزى پنج بار تکرار مى شود، و طواف بدور خانه خدا قرار داده است.
طهارت اسلامى تنها نظافت ظاهرى بدن و لباس از آلودگیها نیست، بلکه بعضى از آنها مانند وضو، مایه نشاط و روشنائى جسم و روح نیز هست، و برخى مانند غسل گذشته از دو اثر فوق، موجب ترمیم آب کاهش یافته بدن نیز خواهد بود، و در بعض مانند اسلام پاک کننده پلیدیهاى درونى همچون شرک و کفر مى باشد.
شرک و کفر که پلیدى باطنى است، باید خود را از آن پاک و از کسانى که آلوده به آن هستند دورى گزینیم که قرآن فرموده است:
«اِنَّما الْمُشْرِکونَ نَجَسٌ».(۲)
پاره اى از اوصاف مشرکان
۱ – مشرکین از نظر قرآن کسانى هستند در برابر موحدین، که نه تنها اربابان و قدرتهاى مادى را در برابر اللّه نفى نمى کنند، بلکه در برابر صاحب قدرتهاى مادى، رؤسا و سلاطین کرنش مىورزند، و آنها را مانند خداوند دوست دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- “مستدرک سفینه البحار” ج ۱۰، ص ۹۱.
۲- توبه، ۲۸.
«مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ اَنْداداً یحِبُّونَهُمْ کحُبَّ اللّهِ».(۱)
۲ – نیز مشرکین کسانى هستند که در میان مردم تفرقه و اختلاف دینى مى افکنند و بجاى اتحاد، احزاب گوناگون پدید مى آورند و هر کدام تنها حزب و گروه خود را حق و سایرین را باطل مى شمارند، قرآن به ما هشدار مى دهد که:
«وَلا تَکونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیعاً کلُّ حِزْب بِما لَدَیهِمْ فَرِحُونَ».(۲)
و از مشرکین نباشید، از کسانى در دین خود تفرقه افکندند و پراکنده شدند و هر دسته به آنچه داشتند خوشحال شند.
۳ – و از مشخصات دیگر اغلب مشرکین پاى بند نبودن به عهد و پیمان است.(۳)
پاره اى از خصوصیات کافران:
«الْکافِرِینَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا فَالْیوْمَ نَنْسَاهُمْ کمَا نسوا لِقَاءَ یوْمِهِمْ هذَا وَمَا کانُوا بِآیاتِنَا یجْحَدُونَ»(۴)
۱ – کافران همانها هستند که دین خود را به بازى و سرگرمى گرفته.
۲ – زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته.
۳ – وعده دیدار آخرت را فراموش کرده و خداوند هم در آخرت آنها را فراموش خواهد کرد.
۴ – و چون به آیات الهى مى رسند بى مطاله و دقت دست به انکار مى زنند.
۵- «صُمٌّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لاَ یعْقِلُونَ»(۵)
در برابر آیات کتاب و طبیعت، کر و گنگ و کوردلانند و اینان عقل خود را بکار نمى برند.
۶- «وَالذَّینَ کفَرُوا اَوْلیاءُهُمُ الطّاغُوتُ».(۶)
کافران کسانى هستند که بجاى اللّه، رهبرانى طاغوتى را زمامدار خود قرار داده اند.
۷- «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کفَرُوا فى قُلُوبِهِمْ الْحَمِیهَ حمیه الْجاهِلَیهِ».(۷)
و آنان که کافر شدند، در دلهایشان حمیت و تعصّبات جاهلانه دارند.
و در یک کلمه: کافر کسى است که از اسلام برگردد و یا مسلمان بوده ولى منکر ضروریات دین “مانند نماز، روزه، و حج” شود، بطورى که انکارش به انکار رسالت یا تکذیب پیامبر صلى اللّه علیه و آله یا ناقص شمردن شریعت مقدس اسلام گردد، یا گفتار و کردار کفرآمیز از وى صادر شود، خواه مرتد “برگشته از اسلام” و خواه کافر اصلى، خواه حربى “کسى که با مسلمانان سرجنگ دارد” و خواه ذمى “کسى که در پناه اسلام بسر مى برد” .
نواصب (دشنام دهندگان به ائمه) و خوارج (قیام کنندگان علیه امام) و غالى( غلوّ کننده نسبت به ائمه بطورى که موجب انکار الوهیت یا توحید و یا نبوت شود) کافرند.(۸)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۱۶۵.
۲- روم، ۳۱ – ۳۲.
۳- توبه، ۷.
۴- اعراف، ۵۰ – ۵۱.
۵- بقره، ۱۷۱.
۶- بقره، ۲۵۷.
۷- فتح، ۲۶.
۸- “رساله نوین” ص ۴۷.
در هر صورت طهارت در اسلام امرى مهمّ و مسئله اى اساسى، و برنامه اى فوق العاده است، که شامل تمام امور ظاهر و باطن مى باشد.
از جمله امورى که در اسلام مراعات آن لازم شمرده شده، بهداشت در غذا و اعتدال در خوراک و رعایت نظافت و پاکیزگى و بخصوص دورى از آلودگیها، جهت سلامت بدن به اندازه اى در اسلام حائز اهمیت است که از بزرگان دین نقل شده:
اَلْعَقْلُ السَلیمُ فِى الْجِسْمِ السَّلیمِ.
عقل سالم در بدن سالم است.
براى حفظ سلامت جسم و صحت بدن، که بالاترین سرمایه براى عبادت و کار و کوشش و انجام کار خیر، و خلاصه تأمین سعادت دنیا و آخرت است، دستورات زیاد و مفیدى در قرآن و جوامع حدیث وارد شده، که من به اندازه لازم به آن اشاره مى کنم.
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ وَأَیدِیکمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکمْ وَأَرْجُلَکمْ إِلَى الْکعْبَینِ وَإِن کنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا»(۱)
اى آنان که ایمان آورده اید، هنگامى که براى نماز بر مى خیزید پس روى ها و دستهاى خود را تا آرنج ها بشوئید و سرها و پاهایتان را تا برآمدگى پا مسح کنید و اگر جنب باشید پس غسل کنید (همه بدن را شسته و پاک نمائید).
«اِنَّ اللّهَ یحِبُّ التَّوّابینَ وَیحِبُّ الْمُتَطَهَّرینَ».(۲)
خداوند توبه کاران و پاکیزگى طلبان را البته دوست دارد.
«وَثِیابَک فَطَهّرْ».(۳)
و جامه هایت را پاک ساز.
«فَاجْتَنِبُوا الرَّجْسَ».(۴)
از پلیدى کناره گیرى کنید.
«لِیقْضُوا تَفَثَهُمْ».(۵)
باید برطرف کنند چرکینى و ژولیدگى خود را.
سلامتى تن و زیبائى و شادابى آن، از جمله امورى است که جزء رسالت اسلام قرار گرفته است، بطورى که شخص در ترازوى اسلام، آن وزن و احترام شایسته را پیدا نمى کند مگر این که به نظافت بدن و بهداشتى جداً پابند بوده و در خوراک و پوشاک و مسکن و وضع ظاهرش از چرک و کثافات و حالات نفرت آور بدور باشد.
سلامتى و پاکى بدن نه تنها از لحاظ مادى مایه سعادت است بلکه اثر عمیقى هم در تربیت روحى و معنوى و موفقّیت در قیام به وظائف زندگى دارد، آنچنان وظایفى که قیام به آنها بدون داشتن بدن فرز و چابک و تن سالم و بنیه نیرومند و با ظرفیت، ممکن نیست.
اسلام هم، بدن را گرامى شمرده، لذا پاکى کامل آن را اساس ضرورى براى هر نماز قرار داده، و نماز را هم در شبانه روز پنج نوبت واجب کرده، که در آنها باید اعضاى ظاهرى از قبیل دست ها و آرنج ها و سرو پاها که در معرض گرد و خاک و کثافات و غیره، بیشتر قرار مى گیرد، با آب پاک و نظیف شسته شود، علاوه بر این، در حالاتى هم از قبیل جنابت، شستشوى تمام بدن و به اصطلاح، استحمام را واجب کرده است.
از اینها گذشته، آیات نامبرده، موضوع دیگرى را که مافوق نظافت معمولى است، یعنى مسئله آرایش و تجمّل و پوشیدن زیباترین و نظیف ترین جامه ها را نیز در مواقع شرکت در مجالس عمویم که مساجد را نمونه مهم آنها شمرده است توصیه مى کند.
البته این تجمّل ساده و طبیعى غیر از آن تجمل ها ى جلف و سبک و مصنوعى که سلیقه بى شخصیت هاست مى باشد، تجمّل و نظافتى است توأم با وقار و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- مائده، ۶.
۲- بقره، ۲۲۲.
۳- مدثّر، ۴.
۴- حج، ۳۱.
۵- حج، ۲۹.
شخصیت، توأم با نظافت و زیبائى روح که در آیه ۲۲۲ سوره بقره از آن، توبه کارى، یعین روگردانى از گناه و به تعبیر دیگر آلایش روحى تعبیر کرده، پس مردمى که داراى این حالند، آنان به مصداق این آیه، نظیف واقعى بوده و محبوب خدایند.(۱)
برون نرفته زخود حسن یار نتوان دید *** درون بیضه صفاى بهار نتوان دید
خط عذار تو تارست بر دل عشاق *** که چشم آینه را درغبار نتوان دید
بریز خون مرا و خمار خود بشکن *** که چشم شوخ تو را در خمار نتوان دید
لطافت رخ از این بیشتر نمى باشد *** که التفات تو را آشکار نتوان دید
تلاش دیدن آن گلعذار ساده دلیست *** به دیده اى که ره انتظار نتوان دید
ره صلاح بدست آر در جوانى ها *** که پیش پا به چراغ مزار نتوان دید
آیاتى که در قرآن مجید درباره منافع آب و اینکه از اهّم مطهّرات است و هر موجود زنده از این مایه حیات مایه هستى گرفته، نازل شده از معجزات شگفت آور کتاب خداست.
در ترجمه سماء و عالم “بحار الانوار” در جلد دهم صفحه ۲۱۸ به بعد مسائل مهمى درباره آب ذکر شده، که اشاره به قسمتى از آن ضرورى بنظر مى رسد، تا بیش از پیش روشن شود که اسلام چه اندازه براى بهداشت بدن و سلامت جسم و نظافت همه جانبه زندگى اهمیت و ارزش قایل است.
در “مکارم” از امام صادق آورده: سرور نوشابه اهل بهشت همان آب است.
و نیز فرمود: آب زمزم درمان است و در حدیث دیگر آمده: آب زمزم درمان هر درد است و امان از هر ترس.
به خالد بن جریر فرمود: که راستش اگر من نزد شماها بودم هر روز سر نهر فرات مى رفتم و غسل مى کردم و هر روز یک دانه انار مى خوردم.
على علیه السلام فرمود: بر تب دار آب سرد بپاشید که داغى آن را براندازد.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: آب خنک داغى را خاموش کند و صفرا را آرام نماید، و خوراک را در معده آب کند و تب را از میان بردارد، و فرمود: هر کدام به حمام روید سه مشت از آب داغ بنوشید که چره را خرمّ تر کند و درد تن را از بین ببرد، و نیز آنحضرت فرمود: آب جوشیده براى هر چه خوبست و به هیچ چیز زیان ندارد.
امام هشتم علیه السلام فرمود: آب هفت جوش که هر بار در ظرفى جوشیده تب را از بین ببرد و ساق ها و گامها را قوت بخشد.
از ابن عباس روایت شده: آب زمزم تب و سردرد را معالجه کند، و سرکشیدن در آن دیده را روشن نماید، هر که براى درمان نوشد خداوند شفایش بخشد و هر که براى گرسنگى از آن بیاشامد خداوند سیرش کند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آب سرور نوشابه ها در دنیا و آخرت است.
در روایت مهمى آمده: آب ناودان درمان بیمار است، آب باران درمان همه دردهاست.
امام چهارم فرمود: دو چیز در درون در نیایند مگر اینکه براى آن بهبودى آورند: انار و آب نیم گرم.
از على علیه السلام روایت شده: گرمى تب را با بنفشه و آب سر بشکنید. و از آن حضرت نقل شده: آب باران را بنوشید که تن را پاک کند و بیمارى ها را علاج نماید، خداوند مهربان در سوره انفال فرموده:
«وَ ینَزِلُ عَلَیکمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیطَهّرَکمْ بِهِ وَ یذْهِبَ عَنْکمْ رِجْزَ الشَّیطانِ وَ لِیرْبِطَ عَلى قُلُوبِکمْ وَ یثَبِّتَ بِهِ اْلاَقْدامَ».(۲)
و فرو فرستد بر شما از آسمانى آبى تا شما را بدان پاکیزه کند و پلیدى شیطان را از شما ببرد، و دلهاى شما را با هم پیوندد و گامهاتان را بر جا دارد.
مشهور است که این آیه در جنگ بدر نازل شد، آنجا که مسلمانان بر تپه خاکى منزل داشتند که پا در آن فرو مى رفت و بى آب بود، و خوابیدند و بیشتر شان محتلم شدند و شبانه باران بر آنها بارید تا در وادى روان شد، مسلمانان غسل کردند و زمین زیر پاى آنان محکم شد، گامهایشان براى جنگ استوار گشت و پلیدى شیطان که جنابت و وسوسه بود از آنان دور شد و دلشان به اعتماد بر لطف حق به هم پیوست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- “اخلاق قرآن” ص ۸۳.
۲- انفال، ۱۱.
در کتاب با عظمت “محاسن” آمده: این طیفور پزشک، امام هفتم را از نوشیدن آب نهى کرد، فرمود: آب باکى ندارد، خوراک را در معده مى سازد، و خشم را فرو مى نشاند، و خرد را بیفزاید، و صفرا را خاموش کند.
در کتاب “محاسن” از مردى بنام صارم روایت مى کند که: یکى از هم کیشان ما در مکه بیمار شد تا به بستر مگر افتاد و من به امام ششم علیه السلام در راه برخوردم و فرمود: اى صارم فلانى چه کرد؟ گفتم: من او را در حال مرگ وانهادم فرمود: اگر من در آنجا بودم او را از آب ناودان مى نوشاندم. گوید آن را از هر که جستمى نیافتیم،در این میانه بودیم که ابراى برآمد و غرید و درخشید و بارید، نزد کسى در مسجد رفتم و یک درهم به او دادم و یک ظرف از او گرفتم و آب ناودان را در آن ریخته بالا سر بیمار رفتم و به او نوشاندم، از کنارش برنخاسته بودم که قاوونى خورد و بهبودى یافت.
آرى آب از مطّهرات است، و شستشوى بدن و لباس و منزل، و غسل کردن با آن، و مداومت وضو بوسیله این مایه حیات و طهارت و نوشیدن آن و مداواى به این نعمت بى نظیر حق لازمه حیات و براى مردم مؤمن که در مسیر عبادت حق و خدمت به خلق بسر مى برند داراى ثواب اخروى است.
البته اسراف در آب، در فرهنگ مقدس اسلام همانند اسراف در سایر نعمت هاى الهى مذّمت شده، و انسان مسرف از دایره محبت الهى خارج است.
«اِنَّهُ لایحِبُّ الْمُسْرِفینَ».(۱)
آن که در مصرف کردن نعمت ها، هماهنگ با دستورات حضرت حق است، محبوب خدا است، و محبوب خدا به تمام فیوضات الهى راه دارد.
میان کعبه و ما گرچه صد بیابان است *** دریچه اى زحرم در سراچه جان است
بجان ملازم آن آستانه باش اى دل *** که بار تن به کعبه بردن آسان است
اگر عزیمت خاک در حرم دارى *** کفن بپوش چو آیى چنانکه فرمان است
زبوستان رخت گل کسى تواند چید *** که خار بادیه اش در نظر چو ریحان است
به بال همت اگر مى پرى زخار مپرس *** چرا که طایر قدس ایمن از مغیلان است
بیا و بنگر اگر چشم خرده بین دارى *** که سنگریزه بطحا عقیق و مرجان است
مپاى خواجه که خضر از براى خدمت تو *** زلال بر کف و موقوف در بیابان است
شنیده ام که به حجاج عاشقى مى گفت *** که کعبه من سرگشته کوى جانان است
طواف کعبه دل گر میسرت گردد *** عماد حج من سرگشته در جهان آن است
حفظ سلامت بدن و بهداشت دهان و دندان، و مواد خوراکى و پوشاکى و شهر و دیار بر هر مسلمانى واجب شرعى، و ضربه زدن به بدن به هر شکل و صورتى حرام، و در قیامت همراه با عذاب است.
اسلام عزیز، براى بهداشت بدن و تمام امور زندگى اهمیت زیادى قایل است تا جاى که دستورات بسیار مهمى براى تداوم سلامت یا بازگشت به سلامت در قرآن مجید و روایات ارائه فرموده، و از آنچه براى سلامت انسان زیان دارد امّت را بر حذر داشته است.
اسلام و دستورات بهداشتى:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کلُوا مِن طَیبَاتِ مَا رَزَقْنَاکمْ وَاشْکرُوا لِلّهِ إِن کنْتُمْ إِیاهُ تَعْبُدُونَ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیکمُ الْمَیتَهَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیرِ اللّهِ…»(۲)
اى کسانى که ایمان آورده اید از خوراکى هاى پاکیزه اى که روزى شما ساخته ایم بخورید و هرگاه خدا را مى پرستید او را سپاسگزار باشید. خداوند لاشه و خون و گوشت خوک را بر شما حرام کرده است و هم چنین گوشت هر ذبیحه اى را که به نام خدا ذبح نشده باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- اعراف، ۳۱.
۲- بقره، ۱۷۲ – ۱۷۳.
این آیه کریمه تصریح مى کند به این که لاشه و خون و گوشت خوک و ذبیحه غیر اسلامى را نباید خورد. زیرا طبیعى است حیوانى که مرده، بر اثر مرض یا بسبب پیرى از بین رفته است، هرگاه بر اثر مرضى مرده باشد شکى نیست که جسم آن از مواد غیر طبیعى و مضر مسموم گردیده، و آثار این قبى سموم بقدرى قوى است که حتى اگر میکرب آن را بوسیله آتش عقیم نماید باز زیان آن از بین نمى رود.
جسم مرده در چنین حالتى شبیه غذاى تخیر شده ایست که هر چه میکروب هاى آن را بوسیله حرارت تعقیم نمایند با اینحال براى انسان مضر است و چه بسا خوردن آن منتهى به مرگ گردد.
همینطور است خون – زیرا قسمت عمده خون که از بافتهاست و مهم ترین عنصرى که در آن وجود دارد گلبولهاى قرمزى است که مرکب از سلولهاى زنده است و نیز مقدارى ترشحاتبدن با خون ترکیب شده است که بوسیله بول یا عرق بایستى از جسم خارج شود.
بنابراین خون ممزوحى است مرکب از مقدارى مواد مفید و بسیارى از مواد مضر که بایستى بصورت ترشح از بدن خارج شود، پس اگر خون از حیوان مریض باشد خوردنش مضرتر خواهد بود، و خوردن گوشت پیش از آن که خون از بافت هاى آن بیرون رود بسیار زیان آور است، زیرا خون داراى مواد مضرى است که با سرعت در بافت هاى جسم حیوان ایجاد تخمیر مى کند و گوشت را براى خوردن ناسازگار مى سازد، و هرگاه مرک حیوان بر اثر پیرى باشد ضررش مانند ضرر مرده ایست که مرض باعث مرگش شده، زیرا معنى پیرى انحلال تدریجى بافت هاى جسم است، و مسلم است که انحلال هیچ یک از بافت ها جز بواسطه ضعیف طبیعى یا مرض تدریجى که در گوشت حیوان محسوس است صورت نمى گیرد، در این صورت از ارزش غذائى و قابلیت هضم آن مى کاهد.
از نظر پزشکى مسلم است که گوشت حیوان سالمى که ذبح شود و خونش گرفته شود بهترین غذاهاست و هیچ گونه ضررى در آن وجود ندارد، بر خلاف حیوان مریض و مرده اى که گوشتش با خون آمیخته باشد.
خوک غالباً مبتلا به امراضى مى شود که خوردن گوشتش زیان آور است، و ثابت مى باشد که ضرر گوشت خوک از سودش بیشتر است.
قسمتى از خوک ها در پاره اى از نواحى آمریکا دچار مرضى موسوم به “ترکتیا” هستند، و آن یک نوع کرم خطرناکى است که اگر انسان مبتلا به آن گردد بطور عموم مسموم مى شود و از عوارض آن ایجاداسهالى مانند وباست که گاهى منتهى به مرگ مى گردد، و مهم تر این که گوشت خوک الوده را ممکن نیست به سهولت از این مرض تطهیر نمایند، حتى جوشاندن مختصر در آب گرم، یا داغ کردن آن نیز کافى نیست، و هرگاه آلودگى گوشت زیاد باشد پس از تطهیر طبّى نیز قابل تغذیه نخواهد بود، اینجا حکمت دین اسلام در اجتناب از ضررى که احتراز از آن ممکن نیست آشکار مى شود و بدیهى است بهترین طریقه احتراز، امتناع از خودرن آن است.
موادى که براى بدن لازم است و نوشیدنیهائى که مورد احتیاج جسم است، با دست لطف حضرت حق بطور گسترده بر سر سفره طبیعت قرار داده شده و هر کسى در حد امکانش مى تواند به آن دسترسى داشته باشد، از این جهت هیچ انسانى در هیچ عصرى نیاز به عناصیر که حرام اعلام شده پیدا نمى کند.
حلال خورى در اخلاق و رفتار و حالات و مسائل باطنى و روانى انسان نیز اثر بسزائى دارد، چنانچه براى مواد حرام و خبیث اثر معکوسى در تمام شئون زندگى است، در حدى که در کتب مقتل آمده: حضرت حسین علیه السلام در پاسخ فرزندش که از پدر علّت درّندگى اهل کوفه را نسبت به اهل بیت پرسید فرمود:
مُلِئَتْ بُطُونُهُمْ مِنَ الْحَرامِ.
اینان شکم از حرام خدا پر کردند، و این حرام در شئون معنوى و حالات روانى ایشان، آنچنان اثر سوء گذاشت که دست به کشتن پاک تر ین انسانها آلودند!
اى دل ار آشناى این کوئى *** وصل بیگانگان چه مى جوئى
بگذر از خود که در حریم وصال *** درنگنجى اگر چه یک موئى
رقص ها کن ز زخم چوگانش *** که به میدان عشق چون گوئى
جوى جویان بسوى دریا رو *** از چه سرگشته اندرین جوئى
چون بدان بحر آشنا گشتى *** بکش از تن لباس در توئى
غرقه بحر وحدت ارباشى *** خود نماند توئى و هم اوئى
چون به معنى رسیدى از صورت *** از تو زیبا بود اگر گوئى
که جهان صورتست و معنى یار *** لیس فى الدار غیره دیار
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیکمُ الصِّیامُ کمَا کتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»(۱)
اى کسانى که ایمان آورده اید، براى شما روزه مقرر شده، چنانکه این برنامه براى گذشتگان هم بود، باشد که تقوا پیشه سازید.
براى روزه سه فائده است:
اول: از لحاظ روحى که مهم ترین فلسفه این واقعیت است و بحث در این قسمت به عهده علوم روحى و عرفانى است.
دوم: از جهت اخلاقى، و این مرحله بر عهده دانشمندان علم اخلاق اسلامى است.
سوم: از جهت مادى که کم اهمیت ترین جنبه است، که همین جنبه را که در رابطه با بهداشت جسم است مورد توجّه قرار مى دهم.
اینقدر مسلّم است که روزه در حالات زیادى مفید است، و در پاره اى از امور، علاج منحصر مى باشد، در مواقع دیگرى مى بینیم که اگر طریق منحصر هم نباشد، بهترین راه علاج است.
براى معالجه در موارد زیر از روزه استفاده مى شود:
۱ – در مورد اضطرابات مزمن امعاء و هنگامى که مقرون با تخمیر مواد زلالیه و مواد نشاسته اى باشد.
در این موقع روزه مخصوصاً از جهت نیاشامیدن آب میان دو خوراک، و ایجاد فاصله طولانى نوبت هاى غذا علاج قطعى است و این خصوصیات در مورد روزه ماه رمضان کاملا رعایت شده است.
۲ – هنگام زیاد شدن وزن که ناشى از کثرت خوراک و کمى حرکت باشد، در این مورد روزه با رعایت اعتدال در غذا وقت افطار، و اکتفاء به آب هنگام سحر از هر قسم معالجه مفیدتر است.
۳ – زیادى فشار خون، این مرض بر اثر عیاشى و انفعالات نفسانى رو به ازدیاد مى رود و در چنین هنگامى ماه رمضان ماه نعمت و برکت است، مخصوصاً اگ وزن شخص بیشتر از وزن طبیعى امثالش باشد.
۴ – مرض قند، آن نیز مانند فشار خون رو به انتشار مى رود، البته دراوائل بروز، و قبل از ظهورش غالباً توام با سنگینى بدن است، در این صورت باز روزه علاج نافعى مى باشد، زیرا مرض قند با تقلیل در چاقى تخفیف مى یابد، در مواردى که مرض قند بطور خفیفى وجود داشتهباشد پنج ساعت پس از خوردن غذا، قند در خون به کمتر از میزان طبیعى پائین مى آید، و پس از ده ساعت به کمترین حدّ طبیعى مى رسد.
حتى بعد از پیدایش آمپول انسولین “مخصوصاً وقتى که وزن مریض از حدّ طبیعى تجاوز کند” مهم ترین معالجه روزه است.
۵ – در مورد التهاب حاد و مزمن کلیه که مقرون با ترشح و تورم باشد.
۶ – در مورد امراض قلب که توأم با تورم باشد.
۷ – التهاب مزمن مفاصل، خاصه وقتى که توأم با امراض چاقى باشد، بطورى که غالب زنها پس از سن چهل سالگى به آن مبتلا مى شوند.
در این باره مکرر دیده شده است که در ماه رمضان عوارض این مرض به درجات خفیف تر از مواقعى است، که برق و خون گرفتن و ادویه و تمام وسائل طبّ جدید بکار برده مى شود.
ممکن است بگویند در مورد امراض سابق الذکر که روزه علاج قاطع شناخته مى شود محتاج به دستور پزشک است، و روزه اسلامى وظیفه اشخاص سالم و تندرست است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۱۸۳.
مى گوئیم این بیان صحیح است، ولى فایده روزه براى افراد سالم همانا جلوگیرى از این امراض است، خصوصاً امراضى که تحت ارقام ۱ و ۲ و ۳ و ۷ و در بالا ذکر شد.
نکته دیگر این است که تمام این امراض در انسان تدریجاً بروز مى نماید، بطورى که در آغاز پیدایش تشخیص صحیح آن ممکن نیست، به این معنى که به شخص مریض و نه پزشک هیچ کدام نمى توانند در اول ظهور مرض آنرا بشناسند، زیرا طبّ هنوز آنقدر پیشرفت ننموده است که همه موجبات و علل امراض را بشناسد، ولى چیزى که از نظر طبّى براى جلوگیرى از این امراض قطعاً باید اجرا شود، فقط روزه گرفتن است.
طبق آمار قطعى معین شده است که هرگاه دربدن چربى زیاد و چاقى پدید آید، براى قبول مرض قند، وزیادى فشار خون، و التهاب مزمن مفاصل و غیر آن مستعد، و از طرف دیگر به هر نسبت که از وزن بدن کاسته شود بهمان نسبت استعداد پذیرفتن این امراض نیز کمتر خواهد شد، و از اینجاست که شرکت هاى بیمه جز با شرایط سنگین، حاضر نیستند سلامتى اشخاص را که وزن آنها زیاد است بیمه نیمایند.
در هر حال سالى که یک بار روزه گرفتن بهترین وسیله براى جلوگیرى از همه این امراض مى باشد.
«یسْأَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکبَرُ مِن نَفْعِهِمَا»(۱)
درباره شراب و قمار از تو مى پرسند بگو در این دو گناهى بزرگ و منافعى (البته منافع مادى محض نه جسمى و غیره) براى مردم وجود دارد، ولى گناه این هر دو از سرشان زیادتر است.
شراب به هر نوعش اساساً عبارت از ماده الکلى است، به کمیت هاى مختلف، این ماده به نسبت کمى در جسم انسان براى هضم مواد قندى که در موادّى، مانند عسل موجود است یافت مى شود، و داراى فؤائد طبّى است.
ولى چیزى که مسلّم است اینست که فایده وجود الکل در بدن منحصر به همین مقدار مختصر است، و هرگاه از این حدّ تجاوز کرد ایجاد زیانهاى زیادى مى نماید، بخصوص اگر استعمال آن مدت زیادى ادامه یابد، در این صورت باعث التهاب مزمن اعصاب و کلیه و تصلّب شرائین و تحجر کبد و ضعف قلب خواهد گردید.
ممکن است بگویند: چرا از خوردن مقدار کمى از شراب ممنوع باشیم؟ جواب این است که الکل با سایر مواد فرق دارد، به این معنا که حتى مقدار مختصر آن از نیروى اراده و قدرت نفس مى کاهد و انفعالات نفسانى بوسیله آن فزونى مى گیرد، و موضع خطر همین است، زیرا شخصیت انسان را عوض مى کند و اراده آدمى را از صورت طبیعى و حقیقى خارج مى سازد.
در حالت عادى با این که اشخاص مى دانند افراط در شرب الکل تا چه حد مضر است، از خوردن آن خوددارى نمى کنند، بدیهى است هرگاه مقدار کمى از آن را مصرف نمودند و تحت تأثیر آن قرار گرفتند بطریق اولى قادر بر جلوگیرى از مقدار بیشتر نخواهد بود!
اسلام جهت حفظ سلامت بدن و خانواده و اجتماع و اقتصاد مردم را از نوشیدن و خرید و فروش هر نوع شرابى و هر مقدار آن منع مى کند، و خوردن و خرید و فروش آن را چه کم و چه زیاد معصیت مى داند، و مرتکب آن را مستحق عذاب آخرت.
عَنْ نُعْمانَ بْنِ بَشیر قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله یقُولُ: اَیهَا النّاسُ اِنَّ مِنَ الْعِنَبِ خَمْراً، وَ اِنَّ مِنَ الزَّبیبِ خِمْراً، وَ اِنَّ مِنَ التَّمْرِ خَمْراً، وَ اِنَّ مِنَ الشَّعیرِ خَمْراً، اَلا اَیهَا النّاسُ اَنْهاکمْ عَنْ کلَّ مُسْکر.(۲)
نعمان بن بشیر مى گوید: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، مى فرمود: اى مردم از انگور و از کشمش و از خرما و از جو شراب هست، آگاه باشید که من شما را از هر مست کننده اى نهى مى کنم.
عَنْ اَبى جَعْفَر علیه السلام قالَ: یأْتى شارِبُ الْخَمْرِ یوْمَ الْقِیامَهِ مُسْوَدَّا وَجْهُهُ، مُدْلِعاً لِسانَهُ، یسیلُ لُعابُهُ عَلى صَدْرِهِ، وَ حَقُّ عَلَى اللّهِ اَنْ یسْقِیهُ مِنْ طینَهِ بِئْرِ خَبَال. قالَ: قُلْتُ: وَما بِئْرُ خَبال؟ قالَ:بِئْرٌ یسیلُ فیها صَدیدُ الزُّناهِ.(۳)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۲۱۹.
۲- “وسائل” ج ۱۷، ص ۲۲۲.
۳- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۳۷ – ۲۳۹.
حضرت باقر علیه السلام مى فرماید: مشروبخور با چهره سیا وارد محشر مى شود، در حالیکه زبانش از کام بدر آمده، و آب دهانش برسینه مى ریزد، و بر حضرت حق است که او را از طینت چاه خبال بنوشاند، راوى مى گوید: به حضرت عرضه داشتم چاه خبال کدام است؟ فرمود: چاهى است که از آن چرک و خون زناکاران جارى است.
قالَ اَبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: یا یونُسُ اَبْلِغْ عَطِیهَ عَنّى اَنَّهُ مَنْ شَرِبَ جُرْعَهً مِنْ خَمْر لَعَنْهُ اللّهُ وَ مَلائِکتُهُ وَ رُسُلُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ اِنْ شَرِبَها حَتّى یسْکرَ مِنْها نُزِعَ رُوحُ اْلإیمانِ مِنْ جدِهِ وَ رُکبَتْ فیهِ رُوحٌ سَخیفَهٌ خَبیثَهٌ مَلْعُونَهٌ.(۱)
امام صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان فرمود: از جانب من به عطیه بگو، بحقیقت هر کس پیمانه اى از شراب بنوشد، خدا و ملائکه و انبیا تمام اهل ایمان او را لعنت کنند، و اگر تا حدّ مست شدن بخورد، روح ایمان از او بیرون رود و بجاى آن روح پست خبیثه ملعونه اى وارد گردد.
عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام: مَنْ شَرِبَ شَرْیهً مِنْ خَمْر لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلاتُهُ اَرْبَعینَ یوْماً.(۲)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که پیمانه اى از شراب بخورد، تا چهل روز نمازش قبول نشود.
مفصّل بن عمر مى گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم خداوند به چه سبب شراب را حرام کرد؟ فرمود به این خاطر حرام کرد که در خوردن آن فساد وجود دارد، مشروبخوار دچار ارتعاش مى شود، و آبرویش بر باد مى رود، و ساختمان جوانمردیش خراب مى گردد، و مستى مشروب او را به انجام تمام محرمات، و خونریزى و زنا وادار مى کند، و از اینکه به محرم خویش تجاوز کند ایمنى ندارد.(۳)
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: شارِبُ الْخَمْرِ لا یعادُ اِذا مَرِضَ، وَلا یشْهَدُ لَهُ جَنازَهٌ، وَلا تُزَکوهُ اِذا شَهِدَ، وَلا تُزَوَّجُوهُ اِذا خَطَبَ، وَلا تأْتَمِنُوهُ عَلَى اَمانَه.(۴)
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مشروبخور به وقتى که مریض شد، عیادت نشود، و بر جنازه اش حاضر نگردد، و چون بر چیزى شهادت داد، براى شهادتش زمینه قبول بوجود نیاورید، و چون از شما دختر خواست به او دختر ندهید، و او را در امانت گذاشتن نزدش امین مدانید.
عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ:قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه وآله: اِنَّ الْخَمْرَ رَأْسُ کلَّ اِتْم.(۵)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمودند به حقیقت که شراب در رأس تمام گناهان است.
عَنْ اَبى عَبْدِاللّه علیه السلام: قالَ:اِنَّ اللّهَ جَعَلَ لِلشَّرَّ اَفْفالا، وَ جَعَلَ مَفاتِیحَ تِلْک اْلاَفْفالِ الشَّرابَ.(۶)
از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: خداوند براى بدى قفل ها قرار داده، که کلید این قفل ها شراب است.
عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: مُدْمِنُ الْخَمْرِ یلْقَى اللّهَ یوْمَ یلْقاهُ کعابِدِ وَثَن.(۷)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: دائم الخمر در قیامت خدا را همچون بت پرست ملاقات مى کند.
عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: مَنْ شَرِبَ مُسْکراً اِنْحَبتْ صَلاتُهُ اَرْبَعینَ یوْماً، فَاِنْ ماتَ فِى اْلاَرْبَعینَ ماتَ میتَهَ الْجاهِلِیهِ، وَ اِنْ تابَ اللّهُ عَلَیهِ.(۸)
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس مست کننده بنوشد، نمازش چهل روز از قبولى حبس مى شود، و اگر در آن چهل روز بمیرد، به مرگ جاهلّت مرده، و اگر توبه کند، خداوند توبه اش را مى پذیرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۳۷ – ۲۳۹.
۲- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۳۹.
۳- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۴۴.
۴- “وسائل ج ۱۷، ص۲۴۸.
۵- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۵۱.
۶- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۵۲.
۷- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۵۴.
۸- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۵۸.
عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: کلُّ مُسْکر حَرامٌ، وَ مااَسْکرَ کثیرُهُ فَقَلیلُهُ حَرامٌ.(۱)
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت مى فرماید: هر مست کننده اى حرام است، و هر ماده اى که زیادش مست کند کم آن هم حرام است.
عَنْ قایدِ بْنِ طَلْحَهَ اَنَّهُ سَأَلَ اَبا عَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنِ النَّبیذِ یجْعَلُ فِى الدَّواءِ، قالَ:لاینْبَغى لِاَحَد اَنْ یسْتَشْفِىَ بِالْحَرامِ.(۲)
قایدبن طلحه مى گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم شراب را به وقت لزوم جزء داروى درد به حساب بیاورند؟ حضرت فرمود: سزاوار نیست کسى از حرام شفا بخواهد.
سُئِلَ اَبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنْ دَواء عُجِنَ بِخَمْر، فَقالَ: ما اُحِبُّ اَنْ اَنْظُرَ اِلَیهِ وَلا اَشُمَّهُ فَیکفَ اَتَداوى بِهِ؟(۳)
از حضرت صادق علیه السلام سئوال شد از دوائى که با شراب آمیخته شده، حضرت فرمود: دوست ندارم به آن نظر کنم و بویش را استثشمام نمایم، چگونه آن را داروى درمان قرار دهم؟
قالَ الصادِقُ علیه السلام: لایجالِسُوا شُرّابَ الْخَمْرِ فَاِنَّ اللَّعْنَهَ اِذا نَزَلَتْ عَمَّتْ مَنْ فِى الْمَجْلِسِ.(۴)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: با مشروبخواران مجالست نکنید، که لعنت خدا وقتى برسد، تمام اهل مجلس را مى گیرد.
عَنِ الصادِقِ علیه السلام عَنْ آبائِهِ، عَنِ النَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله فى حَدیثِ الْمَناهى قالَ: وَ نَهِى عَنْ بَیعِ النَّرْدِ وَ اَنْ یشْتَرَى الْخَمْرُ وَ اَنْ تُسْقَى الْخَمْرُ قالَ: وَ قالَ: علیه السلام: لَعَنَ اللّهُ الْخَمْرَوَغَارِسَها، وَ عاصِرَها، وَ شارِبَها، وَ ساقِیها، وَ بایعَها، وَ مُشْتَرِیها، وَ آکلَ ثَمَنِها، وَ حامِلَها، وَ الْحَمُولَهَ اِلَیهِ…(۵)
از حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حدیثى مناهى آمده که رسول خدا از خرید و فروش نرد و شراب و خوردن شراب نهى فرمود. رواى مى گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند شراب، و برزگر انگور آن، و سازنده آن، و خورنده اش و خوراننده اش، و فروشنده و مشترى آن، و خورنده پولش، و راننده اش، و آن که را بسوى او حمل مى شود همه و همه را یک جا لعنت کرده است!
راستى تعجب است از مردمى که با دست خود به وسیله مواد مست کننده، عقل و وجدان و دین و آبرو، و امور اقتصادى و سلامت بدن خود را، و بهداشت اعضاء و جوارح رامورد حمله قرار مى دهند، و علاوه بر آن، خویشتن را مستحق عذاب ابد الهى مى کنند، و در رحمت الهى را به روى خود بسته، و وسیله محرومیت خویش را از شراب طهور الهى در کمال شقاوت و بدبختى فراهم مى نمایند.
اى گوهر خدائى آئینه معانى *** هر دم زتاب رویت بر عرش ارمغانى
عرش از خدا پرسد کین تاب کیست بر من *** فرمایدش زغیرت کین تاب را ندانى
از غیرت الهى در عرش حیرت افتد *** زیرا زغیرت آمد پیغام لن ترانى
زان تاب اگر شعاعى بر آسمان رسیدى *** زآسمان نمودى صد ماه آسمانى
اندر جمال هر مه لطف ازل نمودى *** هرعاشقى بدیدى مقصودهاى جانى
در راه رهروان را رنج و طلب نبودى *** خوف فنا نبودى اندر جهان فانى
یکبار در دمیدى تا جان گرفت قالب *** در دم تو بار دیگر تا جان شود عیانى
از یک شعاع رویت چون لامکان مکان شد *** هم برق تو رساند او را به لامکانى
انگشترى لعلت بر نقد عرضه فرما *** تا نعره ها برآید از لعلهاى کانى
یک جاممان بدادى تا رخت ها گروشد *** جامى دگر از آن مى هم چاره کن تو دانى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۷۰.
۲- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۷۶.
۳- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۹۹.
۴- “وسائل ج ۱۷، ص ۲۹۹.
۵- “وسائل ج ۱۷، ص ۳۰۱.
شیر مادر بهترین مایه براى سلامت کودک:
«وَالْوَالِدَاتُ یرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَینِ کامِلَینِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یتِمَّ الرَّضَاعَهَ»(۱)
مادران اگر بخواهند دوره شیرخوارگى کامل شود باید دو سال تمام کودکان خود را شیر دهند.
در تحقیقات علمى دانشمندان و در مسائل مهم طبى مسلّم شده که شیر مادر از هر نوع شیر مصنوعى یا شیر عادى( هر چند جنساً هم نزدیک به شیر مادر باشد) براى کودک بهتر است.
فائده شیر دادن براى مادر بسیار مهم است، زیرا شیر دادن مادر، براى خودش در حکم ترشح پاره اى موادزائدى است که براى این منظور در حال مدت حمل تولید گردیده است، بعلاوه شیر دادن بالذّات براى اعضاء تناسلى مفید است، و در بعضى مزاج ها استعداد تجدید حمل را از بین مى برد و از حمل بى موقع (که از نیروى طبیعى مادر مى کاهد) جلوگیرى مى کند.
نظریات طبّى درباره مدت شیرخوارگى متفاوت است، بعضى اطبا معتقد بودند که مدت شیرخوارگى فقط بایستى ۹ ماه باشد و گاهى هم تا دو سال تجویز مى نمودند، ولى آخرین تقریرى که در موضوع فایده طبیعى رضاع براى بدن و دندان نوزاد در سال ۱۹۳۳ بیان گردیده مى گوید: مدت شیر خوارگى بایستى از یکسال بیشتر باشد، و اگر دو سال کامل شد مستحسن است.
در کتاب “تغذیه و تربیت کودک” صفحه ۶۹ درباره اهمیت شیر مادر که محصولى صددرصد طبیعى براى نوزاد است، و هیچ غذائى در جهان جاى آن را نمى گیرد مى خوانیم:
بر طبق یک اصل کلى، انجام هر کارى از طریق طبیعى بمراتب صحیح تر است، مگر این که مطلقاً مطمئن باشید راه بهترى وجود دارد. تغذیه با شیر مادر مزایاى مسلم و محققى دارد که ما از آنها مطلعیم و شاید محاسن دیگرى هم داشته باشد که هنوز آنها را نشناخته ایم. تغذیه با شیر مادر از نظر جسمانى به مادر کمک مى کند، زیرا وقتى نوزاد شیر مادر مى خورد، جدار عضلانى رحم شدیداً منقبض شده بازگشت آن را به حالت و موقعیت طبیعى تسریع مى سازد.
نوزادانى که با شیر مادر تغذیه مى شوند نسبت به نوزادانى که مصنوعاً تغذیه مى گردند کمتر دچار اختلالات هاضمهاى مى شوند. مزیت بزرگ شیر مادر تمیز بودن همیشگى و دائمى آن است، و نوزاد از این طریق دچارعفونتى نمى شود.
از نظر علمى، تغذیه با شیر مادر سبب صرفه جوئى در وقت است زیرا بطرى اى وجود ندارد تا گرم و جوشانده شود، اجتیاج به اختلاط با آب و جوشاندن ندارد، و نداشتن یخچال باعث نگرانى نیست، خصوصاً در مسافترت ارزش شیر مادر را بهتر و بیشتر خواهد شناخت، و بالاخره از نظر مادى نیز تغذیه با شیر مادر پس انداز قابل توجهى را تشکیل مى دهد.
مزیت مهم دیگرى که شیر مادردارد و کمتر تذکر داده مى شود، عبارت از ارضاء غریزه مکیدن طفل است، زیرا طفل مى تواند تا مدتى که احتیاج دارد پستان را بمکد تا این غریزه را تسکین دهد.
به همین دلیل تصور مى کنم در میان نوزادانى که با شیر مادر تغذیه شده اند، نسبت به عده کودکانى که مصنوعاً تغذیه شده اند و انگشت خود را مى مکند به مراتب کمتر باشد.
قانع کننده ترین دلیل مزیت تغذیه با شیر مادر اظهارات مادرانى است که این کار را کرده اند، از ملاحظه کمال عشق نوزاد به پستان، و از احساس نزدیکى فوق العاده اش به او،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره، ۲۳۳.
در این مادران ترضیه نفس بسیار شدیدى حاصل مى شود که قابل تصور نیست، بعلاوه چند هفته بعد از شروع رضاع، در مادران شیرده نیز یک حالت لذت بخشى در هنگام شیردادن ایجاد مى شود.
زن، تنها به این دلیل که به نوزداد حیات و زندگى بخشیده است، نمى تواند احساس مادرى کند، و یا از مادر بودن خود لذت ببرد، و یا احساس عشق مادرانه نسبت به طفلش پیدا کند، بلکه زن، خصوصاً در بچه اول، وقتى احساس حقیقى مادرى مى کند که از طفلش شخصاً پرستارى و مراقبت نماید.
هر چه موفقیت مادر در انجام این کار بیشتر باشد،و هر چه طفل رضایت خاطر بیشترى از پرستاریش حاصل کند، احساس مادرانه زن بیشتر خواهد بود، لذا به همین دلیل، تغذیه با شیر مادر در مناسبات مادر و فرزند نقش مهم و شگفت انگیزى را بازى مى کند، و موجب سرور و رضایت نفس هر دو و عشق روز افزون آنها به یکدیگر مى شود.
اسلام عزیز در جهت بهداشت، و سلامت جسم، وامور معنوى و تربیتى نوزاد به مسئله شیر مادر در حدّى اهمیت داده است که فوق آن تصور نمى شود.
به دو روایت بسیار مهم در این زمینه از کتاب با ارزش “وسائل الشیعه” جلد پانزدهم صفحه ۱۷۵ به بعد توجه نمایید:
رسول اسلام صلّى اللّه علیه وآله در دنباله روایتى بسیار جالب به ام سلمه همسر بزرگوارشان فرمودند:
بَلى اِذا حَمَلَتِ الْمَرأَهُ کانَتْ بِمَنْزِلَهِ الصّائِمِ الْقائِمِ الْمُجاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ فى سَبیلِ اللّهِ، فَاِذا وَضَعَتْ کانَ لَها مِنَ اْلاَجْرِ مالایدْرى اَحَدٌ ما هُوَ لِعِظَمِهِ، فَاِذا اَرْضَعَتْ کانَ لَها بِکلَّ مَصَّه کعَدْلِ عِتْقِ مُحَرِّر مِن وُلْدِ اِسْماعیلَ، فَاِذا فَرَغَتْ مِنْ رَضاعِهِ ضَرَبَ مَلَک کریمٌ عَلى جَنْبِها وَ قالَ:اسْتَأْنِفِى الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَلَک.
آرى چون زن به فرزندى حامله شود بمانند روزه دار شب زنده دارى رزمنده ایست که با جان و مالش در راه خدا جانفشانى کند، و چون وضع حمل نماید، اجرى دارد که عظمت آن اجر براى احدى روشن نیست، و چون طفلش را شیر دهد، به هر بارى که کودک پستانش را بمکد، ثواب آزاد کردن برده اى از اولاداسماعیل نصیب او گردد، و چون از شیر دادن فارغ شود، ملکى به او گوید عملت را از سر بگیر که خداوند مغفرتش را شامل حالت نموده است.
دل و جانم فداى جانانست *** هر چه دارم براى جانانست
آن که دم مى زند زسلطانى *** چون غلامان گداى جانانست
نیست بیگانه از خدا به خدا *** عارفى کاشناى جانانست
خلوت دل مقام حضرت اوست *** دیگرى کى بجاى جانانست
مبتلاى بلا اگر نالد *** راحت من بلاى جانانست
دل و جان را دهد بباد هوا *** هر که را او هواى جانانست
قالَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام: ما مِنْ لَبَن رَضَعَ بِهِ الصَّبِىُّ اَعْظَمَ بَرَکهً عَلَیهِ مِنْ لَبَنِ اُمَّهِ.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: هیچ شیرى براى طفل شیرخوار، برکتش عظیم تر از شیرمادر نیست.
مسئله خوراک
در قسمت السماء و العالم “بحار” مسائل بسیار مهم زیر که در بهداشت و سلامت انسان بسیار مؤثر است از قلو رسول خدا صلى اللّه علیه وآله روایت مى کند:
۱ – تا در خود اشتها نیافته اید، دست به طعام دراز مکنید، و همچنان که در خود اشتها احساس مى کنید دست از طعام بدارید.
۲ – معده آدمیزاد کانون همه دردهاست.
۳ – اساس هر مداوا گرم نگاه داشتن موضع درد و بیمارى است.
۴ – در خوراک گرم برکت اندک است، برکت زیاد در خوراک هاى سرد یافت مى شود.
۵ – به هنگام غذا خوردن پاى خود را از کفش بدرآورید، زیرا پاى شما آسوده خواهد ماند و این سنّت، سنّت زیبائى است.
۶ – آن کس که از دو چوب استفاده مى کند( مسواک و خلال) از زحمت دو سگ(کلبتین) محفوظ خواهد بود (مراد از کلبتین وسیله دندان کشیدن است).
۷ – پس از غذا بلافاصله دندانهاى خود را خلال کنید، و دهانتان را بوسیله مضمضه با آب بشوئید، تا دندانهاى انیاب و ثنایاى شما آرام گیرند.
۸ – از خلال استفاده کنید، زیرا خلال کردن نوعى نظافت است، و نظافت از ایمان است، و ایمان با صاحب خود (مؤمن) در بهشت قرار خواهد داشت.
۹ – آن کس که کمتر مى خورد حساب او به روز قیامت نیز سبک تر خواهد بود.
۱۰ – در حال ایستادن از نوشیدن بپرهیزید.
۱۱ – سحرخیز باشید تا برکت آسمانها را دریابید.
۱۲ – آنان که پیش از غذا اندکى نمک مى چشند از سیصد و سى بلا در امان خواهند بود.
۱۳ – غذاى خود را با نمک آغاز کنید.
۱۴ – آنان که به زیاد خوردن و زیاد نوشیدن عادت کرده اند مردمى سنگین دل اند.
۱۵ – آن کس که از میوه تنها تناول کند زیانى نخواهد دید.
۱۶ – به زنان حامله شیر بنوشانید، زیرا شیر در مشاعر کودک حسن تأثیر خواهد داشت.
۱۷ – پنیر را با گردود تناول کنید.
۱۸ – شیر مایعى مفید است که استخوآنهارا قوى و مغز را کامل و ذهن را روشن خواهد ساخت، و عارضه فراموشى را از ضمیر انسان بدر خواهد برد.
۱۹ – این سه عمل قلب را شادمان و جسم را فربه خواهد ساخت.
۱ – استشمام بوى خوش، ۲ – پوشیدن لباس نرم، ۳ – نوشیدن عسل.
۲۰ – وقتى که خرما به بازار مى آید به من تهنیت گوئید و وقتى فصل خرما بسر مى رسد مرا تسلیت دهید.
۲۱ – خرما را ناشتا صرف کنید تا کرم هاى اندرون شما را نابود سازد.
۲۲ – افطارتان را با خرما آغاز کنید، و اگر به خرما دسترسى ندارید اندکى آب بنوشید.
۲۳ – آب انار اندرون آدمى را پاک مى کند.
۲۴ – از کدو استفاده کنید زیرا این سبزى به مغز شما نیرو مى دهد.
۲۵ – سفره هاى خود را با سبزى بیارائید، زیرا سبزى شیاطین را از سفره شما خواهد راند.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: بوسیله سیر، دردهاى خود را درمان کنید، اما با دهان بودار به مسجد نروید.
رسول اکرم فرمود: سیر شفاى هفتاد بیمارى است.
در روزگار پیامبر و ائمه کسى این گیاه پیش پا افتاده را نمى شناخت، ولى در این قرن که قرن علوم است، علماى طبّ خواص سیر را با تحقیقات عمیق خود دریافته اند.
دکتر ریم فرانسوى تحت عنوان “خوش به آنان که سیر مى خورند” مى نویسد: براى تقویت بدن و پیش گیرى از بیماریهاى گوناگون، سیر اثرى بسزا دارد.
و نیز تجربه پزشکان معروفى مانند: سالین، بروت، لوتر، دوبرویه، و دیگران از خواص پزشکى این گیاه سودمند نتیجه هاى درخشانى داده و حاصل تجربه به اینجا رسیده که سیر در تقویت بنیه و جلوگیرى از تصلّب شرائین و پائین کشیدن فشار خون دوائى کامل و کافى است.
کوتاه سخن این که در طب جدید، سر داروئى مستقل و مؤثر شناخته شده است.
سیر به عضلات قلب نشان مى دهد.
سیر جریان خون را در رگها تنظیم مى کند و خون را صاف مى کند، به طبیعت جسم نیروئى مى بخشد که بر بیماریهاى دموى غلبه کند، به همین جهت زنانى که به ناراحتى هاى “رگل” دچار هستند اگر از سیر استفاده کنند دیگر ناراحت نخواهند بود.
سیر در پیرى هاى زودرس که نتیجه فساد خون است و روماتیسم و بواسیر اثرى شفابخش دارد.
سیر بیمارى هاى زیرا را علاج مى کند یا دست کم تخفیف مى دهد.
۱ – سل ریوى ۲ – آنفلونزا ۳ – کدورت رنگ پوست ۴ – تنگى نفس ۵ – سوء هاضمه و عفونت رودها ۶ – دیفترى ۷ تیفوئید ۸ – سیاه سرفه ۹ – التهابات معدى ۱۰ – زخم معده خواه کهنه خواه تازه ۱۱ – تصفیه مجراى ادرار و حیض ۱۲ – تصفیه کلیه ۱۳ – کرمهاى نخ مانندى که در امعاء کودکان بوجود مى آید.
اطبّا درباره ترب گفته اند:
ترب گیاهى است که ادرار را زیاد کند، و کلیه راشستشو دهد، و اشتها را برانگیزد. و ترشحات معده را تنظیم کند، و عمل هضم را آسان سازد، و بیمارى روماتیسم را بهبودى بخشد و گاز شکم را فرو نشاند، و سینه را سبک کند، و سرفه را شفا بخشد و رسوبات کبد را بشکند و بلغم را از جا بکند، این تحقیق علم طب درعصر حاضر است، ولى حضرت صادق علیه السلام در گذشته از زمان آن هم زمانى دور فرمودند:
ترب صرف کنید زیرا برگ این گیاه گاز معده را درهم مى شکند، و مغزش جریان ادرار را آسان سازد و ریشه اش بلغم را ببرد.
دانش امروز درباره میوه وسبزى سخنان بدیعى مى گوید: و این دو موهبت طبیعى را در زندگانى و بهداشت بشرى بسیار مؤثر و نافع مى شناسد.
طبیبان امروز عموماً مردم را به خوردن سبزى و میوه تشویق مى کنند، مخصوصاً بیمارانى را که عارضه ریوى و مرض نقرس و این تیپ دردها دارند، به خوردن سبزى و میوه مى گمارند، زیرا تحقیق کرده اند که در این دو ماده حیاتى نسبت قابل توجهى مواد اسیدى و قندى و ازتى یافت مى شود، به همین جهت گروهى از میوه و سبزى براى لینت مزاج، و گروه دیگر براى ادرار ودسته اى جهت هضم غذا، و دسته دیگرى به خاطر تقویت مزاج مورد تصویه اطبا قرار گرفته است.
اطبا ضمناً دستور مؤکد مى دهند که مقتضى است میوه و سبزى را پیش از خوردن بشویند تا از آلودگى هاى گوناگون پاک شود.
ولى امام صادق علیه السلام قرنها پیش از آنکه بشر به این حقایق آشنا شود فرمود: میوه ها عموماً مسموم هستند، وقتى بدستتان برسد ابتدا آن را با آب بشوئید، و در آب فرو ببرید.
حضرت مى فرماید: انگور فائده اش آن است که اعصاب را محکم مى کند و خستگى را برطرف مى سازد و به نفس انسان نشاط مى بخشد.
و فرمود: یکى از پیامبران به درگاه حق شکایت کرد که اندوهگین است، خطاب رسید: انگور تناول کن تا از اندوه رها شوى.
اطبا گفته اند در انگور سه خاصیت موجود است :
۱ – معده را لینتو نرمى مى دهد.
۲ – خون را صاف مى کند.
۳ – به بدن غذا مى رساند.
آب انگور قواى فرسوده راتجدید مى کند، و گردش خون را آسان مى سازد، و مواد تخمیر شده معده را مى شکند و براى کبد و کلیه سودمند است و نیز سوء هاضمه و نقرض و امراض قلبى و صفرا و گاز معده و بواسیر را شفامى دهد و از سلو سرطان نیز تاحدى جلوگیرى مى کند، در انگور ویتامین “آ – ب – ث” موجود است و دردهاى ناشى از تب را نیز برطرف مى سازد.
اکنون بیان مختصر و مفید امام رانسبت به فوائد انگور با آنچه اطبا و علماى این قرن کشف کردهاند بسنجیم و درباره فکر و اطلاع امام علیه السلام قضاوت مى کنیم.
عارضت هست بهشتى که عیان ساخته اند *** قامتت آب حیاتى که روان ساخته اند
این چه گلزار جمالست که بر قامت تو *** از سمن عارض و از غنچه دهان ساخته اند
لبت آیا چه شکر ریخت که گفتار تو را *** همه شیرین سخنان ورد زبان ساخته اند
بر گل روى تو آن سبزه تر دانى چیست *** فتنه هائى که نهان بود عیان ساخته اند
برگمانى دهنت ساخته اند اهل یقین *** چون یقین نیست ضرورت بگمان ساخته اند
مکن اى دل هوس گوشه آن چشم و بترس *** زان بالاها که در آن گوشه نهان ساخته اند
گرمرا نام و نشان نیست هلالى چه عجب *** عاشقان را همه بى نام و نشان ساخته اند
بهداشت و پاکیزگى باطن:
به همان ترتیب که بدن انسان در معرض بلایا و امراض گوناگون این جهان قرار دارد، روح انسان نیز از همه جهت به خطر فساد و مرگ تهدید مى شود. و به همان ترتیب که پیشوایان آسمانى بخاطر حفظ صحت بدنها دستورها داده اند، در حفظ صحت روح نیز کوشیده اند و شاید از این جهت سعى بلیغ ترى بکار برده اند، زیرا این قوم پیش از آنکه طبیب جسم باشند، طبیب روح بوده اند.
بیمارى هاى بدنى، بدن را از کار مى اندازد و آدم را از پاى درمى آورد، و به عمر انسان پایان مى دهد، و بیماریهاى روحى اگر خداى نکرده جان آدمیزاده را هدف هجوم خود قرار دهد موجب مرگ روح مى شود.
هنگامى که صفات رذیله و شهوات حیوانیه و عواطف پست برجان شما چیره شود، صحت جان ضعیف گردد و رونق روانیتش فرو بشکند و امتیازات عالیه از کفش برود. در یک چنین حال دیگر آن روح، روح نیست، زیرا روحانیت و صفاى روحانى نخواهد داشت.
فلاسفه و علماى حکمت و معرفت و اطباى روانشناس با همه علم و فضل وفن و تجربه خود، تنها راهى را که براى علاج امراض روحى مستقیم و سودبخش شناخته اند دین است. به این نتیجه رسیده اند که جز دین هیچ درمانى نمى تواند به داد روح بیمار برسد، و غیر تعلیمات آسمانى انبیاء هیچ وسیله اى نیست که جانهاى بیمار را شفا دهد.
مسلم است که جز خداى متعال که آفریننده جان است کسى نمى تواند جان و امراض جان و شفاى آن امراض را بیان کند.
دین مبین اسلام که در تمام تعلیماتش سرآمد ادیان الهى است، و هیچ مکتبى در بیان حقایق ظاهرى و باطنى به پاى آنا نمى رسد در فن علاج امراض روحى معجزه مى کند.
قرآن کریم در این باب اشارات کامل و روشنى دارد:
«اِسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلَّرسُولِ اِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ».(۱)
بآن هنگام که خدا و رسول شما را مى خوانند، اجابت نمائید( که منظور دعوت خدا و رسول، بخشیدن حیات عقلى، روحى، اجتماعى، اقتصادى، مادى، معنوى، دنیائى، و آخرتى به شماست).
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکر اَوْ اُنْثى و هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاهً طَیبَهً».(۲)
آنان که در مقام هر کار نیکوئى هستند، و از ایمان به حق و قیامت نصیب دارند خواه مرد یا زن یک زندگى دلپذیر به آنان عنایت مى کنم.
«قَدْ جائَتْکمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبَّکمْ وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُورِ».(۳)
اى مردم قرآنى که حاوى اندرزهاى خدا و شفاى بیماریهاى درونى شماست بسوى شما آمد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- انفال، ۲۴.
۲- نحل، ۹۷.
۳- یونس، ۵۷.
«وَ نُنَزّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُوْمِنینَ».(۱)
و آنچه از قرآن نازل مى کنیم، شفاى روح و رحمت براى مردم مؤمن است.
علاوه بر این رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله برنامه نبوت و هدف رسالت خویش را در این جمله بیان فرموده است:
اِنّى بُعِثْتُ لِاُتَمَّمَ مَکارِمَ اْلاَخْلاقِ.
مرا مبعوث به رسالت کرده اند تا مکارم اخلاق شما را تکمیل کنم.
معناى روشن تر جمله بالااین است که بشریت را از آسیب بیماریهاى روحى نجات بخشم.
و به هنگام رحلت هم از جانب خویش قرآن و اهل بیت خود یعنى دوازده امام معصوم را خلیفه خود قرار داد و آنان را طبیب بیماریهاى روحى بشر معرفى فرمود. کتاب خدا که صامت است و عترت او که همان کتاب الله ناطق هستند، بجاى او مردم را از بیماریها و خطرها نجات دهند.
عصر امام ششم بخاطر وضع خاص زمان، و درگیرى هاى بنى امیه و بنى عباس و به خصوص هجوم فرهنگ هاى بیگانه در میان اعصارى که سایر امام مى زیستند آشفته تر بود.
خطر عقاید و مذاهب باطل و اختلافات در آن عصر به نهایت رسیده بود، و صحت و سلامت ارواح و نفوس بطرز هولناکى به انحراف گرائیده بود، امام با همت ملکوتى خود در زمان خویش به معالجه و درمان دردمندان روحى پرداخت.
او مى دانست که تنها طبیب مسئول در عصر خود است، آرى او کتاب ناطق حق و جانشین رسول خدا و دستگیر بشریت در آن عهد تاریک و آشفته بود، عهدى که فضابل نفسانى و کرامات انسانى سخت ضعیف شده بود. رذائل بشرى با طغیانى کم سابقه بر فضائل چیره شده بود.
هم اکنون به گوشه اى از درمانهاى روحى حضرت صادق علیه السلام اشاره نموده، و روش او را در درمانهاى روحى بیان مى نمایم.
خشم و غضب:
غضب یک حالت طغیانى روحى است، که وقتى بجنبد، عقل را از فعالیت باز دارد، در این هنگام فشار خون به قلب هجوم کند، و خون از قلب با حدّت و حرارت عادى به رگها فشار آورد و بسوى مغز بالا رود، چهره خشمناک راگلگون سازد، شقیقه هارابه ضربان اندازد، خون در سینه بجوشد، و چین هاى مخوفى به پشتیبانى قرار دهد، و حالت انقباضى به لب ها افکند، تاآنجا که دندان ها را نمایان سازد.
در چنین حالت، انسان خشمناک جز انتقام نخواهد، عطش خون ریختن، عطش خون خوردن، و عطش انتقام، جان خشمناک را به طاقت آورد.
شاعر عرب به این مناسبت گوید:
من درمیان دشمنان بشر، پس از یک امتحان دقیق هیچ دشمن را عنودتر و لجوج تر ازغضب ندیده ام.
از عوامل خشم:۱ – وراثت ۲ – حساسیت افراطى اعصاب ۳ – سوء ترتبیت ۴ – سوء تغذیه.
و نیز گفته اند: این عوامل انگیزه خشم راتحریک مى کنند: ۱ – نخوت و کبریائى ۲ – خود خواهى و خویشتن دوستى ۳ – شوخى ۴ – مسخرگى ۵ – ننگ و بدنامى ۶ – حیله گیرى ۷ – حرص بسیار در جمع مال و کسب مقام .
این هفت خصلت که عموماً در ردیف اخلاق نکوهیده قرار دارند غضب را برانگیزانند، و مسلم است تا این خصلت ها ترک نشوند، از شرّ خشم رهائى نخواهد بود.
عوارض خطرناک و مخوفى که از غضب بجان آدمیزاد خواهد افتاد از قرار زیرا است.
۱ – بیمارى استخوان فرساى سل ریوى.
۲ – اختلال دستگاه گوارش .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- اسراء، ۸۲.
۳ – التهاب اعصاب.
۴ – خون ریزى به اقسام گوناگون.
۵ – مشهور است که اشخاص زود خشم به یک بیمارى شبیه به بیمارى هارى دچار مى شوند، و اگر در آن حمله عصبى کسى را گاز بگیرند به مرگ دردناک طرف منجر خواهد شد و به این دلیل آشکار مى شود که آب دهان مردم خشمناک نه تنها براى خودشان بلکه براى دیگران هم سمّ کشنده است.
خشم یک درد روحى است که به نوبت خود بلائى خطرناک است، این بیمارى نه تنها شخص خشمناک را از پاى درمى آورد، بلکه از خشمناک به دیگران نیز زیان مى رساند.
خشم شدید، خشمناک را دیوانه وار به حملات جنون آمیزى وار مى دارد که مسلم است در حال عادى به یک چنین حمله ها اقدام نمى کرد.
چه بسیار دانشمندان و فلاسفه و پزشکان و حکما به درمان این بیمارى با داروهاى گوناگون پرداختند، اما نتوانستند نتیجه اى بدست آورند. ولى دین مبین اسلام که منبع حکمت و معرفت است توانست به آسانى مرض خطرناک غضب را در آنان که گرفتار آن بودند علاج کند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در گفتار حکیمانه خود فرمود: انسانى که در نفس خود این عارضه را ادراک مى کند اگر ایستاده بنشیند، و اگر نشسته است بخوابد و اگرنتوانست بدینگونه خشم خود را فرو نشاند با آب سرد وضو بگیرد یاغسل کند، زیرا آتش را تنها آب خواهد فرو نشانید.
پرده قفل خموشى کن زبان خویش را *** غنچه سان پرگل اگر خواهى دهان خویش را
کاروانگاه حوادث جاى خواب امن نیست *** در ره سیل خطر مگشا میان خویش را
چون شرر بشمر بدامان عدم آسوده شو *** در گره تا چند داراى نقد جان خویش را
مرگ را بر خود گوارا کن در ایام حیات *** در بهاران بگذران فصل خزان خویش را
هر سر موى تو از غفلت به راهى مى رود *** جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را
برنمى آئى به زخم آسیاى آسمان *** نرم کن چون مغز زنهار استخوان خویش را
خار صحراى طلب از نقش پا افزونتر است *** زینهار از کف مده صائب عنان خویش را
و حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:
۱ – غضب کلید همه بدى ها و شرور است.
۲ – غضب قلب حکیم را به تیرگى و ظلمت خواهد کشانید.
۳ – آن کس که نتواند بر غضب خویش حکومت کند نخواهد توانست اراده خویش را تحت اختیار خود درآورد.
۴ – بهترین یاور شما بردبارى است.
۵ – آن کس که خشمش آشکار شود کینه اش رشد خواهد کرد، و آن کس که هوسش قوت گیرد احتیاطش ضعیف خواهد شد.
دروغ:
دروغ و کذب انحراف نفس از صحت و سلامتى راستى است. انسان دروغگو از نظر فقدان راستى و درستى روحاً بیمار است، و عوارض این مرض، تزویر و نفاق و فریب و حیله و خیانت و ریا و خلف وعده و عهد شکنى و انحطاط از انسانیت است.
علاوه بر این که صفت دروغ در نفس خود صفت قبیحى است، انسان دروغگو را هم چون عضو فاسدى، در اجتماع به خرابى مبانى اجتماعى مى گمارد. بدیهى است که این عضو فاسد موجبات فساد اعضاء دیگر را نیز فراهم خواهد ساخت. حضرت صادق علیه السلام در باب این بیمارى خطرناک روحى چنین مى فرماید:
۱ – هیچ دردى کینه توزتر از دروغ نیست.
۲ – آن کس که دروغش بیشتر باشد، فروغ جانش ضعیف تر است.
۳ – آن کس که زبانش راست مى گوید کردارش پاک و مقدّس است.
۴ – شراب و دروغ کلید مفاسد و سرورند، در عین این دروغ بدتر از شراب است.
۵ – زنهار از همنشینى با دروغگویان بپرهیزید، زیرا دروغگو در حالى که مى خواهد به شما سودى برساند، زیان خواهد رسانید، دروغگو دور را براى تو نزدیک و نزدیک را براى تو دور خواهد ساخت.
حسد:
حسد خصلتى است که حسود را همیشه دشمن کمال ها و نیکوئى ها و خیرات مى دارد.
حسود از توفیق و سعادت دیگران همواره رنج مى برد و پیشرفت مردم پیشرو وفعال را مکروه مى شمارد. بدبختى حسود این است که شب و روز به خوشى هاى مردم خوشبخت مى اندیشد، و از اندیشه خود عذاب مى بیند.
درد حسد از درد بخل، استخوان گدازتر است، زیرا بخیل مال خود را دودستى نگاه مى دارد و از اعطا و انعام مى پرهیزد، ولى حسود سعى مى کند جلوى نعماى الهى را ببندد و از عطایاى حق به بندگانش جلوگیرى مى کند. حسود بى جهت دشمن مردم است، بى جهت دوست مى دارد که خوشبختان بدبخت شوند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
مردمى نیز در این جهان بسر مى برند که با نعمت هاى خدا دشمن هستند، گفته شد: دشمن نعمت هاى الهى کیست؟ فرمود: آنان که بر دیگران حسد مى برند.
حضرت صادق علیه السلام درباره این بیمارى روحى چنین مى فرماید:
۱ – حسودان هرگز دل آسوده نخواهند بود.
۲ – حسودان هرگز روى توانگرى و بى نیازى را نخواهند دید.
۳ – حسود همیشه ناراحت و سرگردان و غصه دار است.
۴ – حسود با آن غم جانگزا که در سینه دارد پیوسته مریض است.
۵ – حسد ایمان انسان را مى خورد، آن چنان که شعله هاى آتش تودههاى هیزم را مى بلعد.
تکبر:
این خصلت آدمیزاد را از حدود شخصیت و استحقاق وجودى و تعدى دهد و او رابرانگیزاند که خود را همیشه بزرگ و دیگران را کوچک شمارد.
انسان بدبختى که به مرض نخوت دچار است چون خود را در مقامى فوق دیگران مى بیند، چنان اسیر خویشتن است که مطلقاً در نفس خود نقص و نقیصه اى نمى شناسد. انسان متکبر موجودى فرمایه و کوتاه بین و تنگ چشم است که در خد هر چه مى بیند کمال، و در دیگران هر چه مى بیند نقص مى بیند، بى آنکه از نقص خود و کمال دیگران آگاه باشد.
عوارضى که این مرض در وجود دانسان مى گذارد، علاوه بر قباحت نفس مرض، غرور و ظلم و تجاوز به حقوق دیگران و کینه و حسد و سرپیچى از مقررات و قوانین و فرار از نصیحت و اعراض از هدایت و ارشاد است.
حضرت صادق علیه السلام متکبر را چنین توصیف مى کند:
۱ – متکبر موجود ذلیلى است، که چون ذلّت را در نفس خود ادراک مى کند، مى کوشد تا در سایه تکبّر این نقص ننگین را درذات خود بپوشاند.
۲ – آن کس که متکبر است هرگز از زبان مردم گرفتار دلپذیر توقع مدارد.
۳ – هیچ نادانى اى از خودپسندى زیان آورتر نیست.
۴ – سرآغاز احتیاط تواضع است.
۵ – این سه صفت جز دشمنى مردم حاصلى نمى آورد: تکبر – دروغ – ستم.
خلف وعده:
آنچه این مرض مهلک ببار مى آورد، عدم اعتماد مردم به متخلف و انحطاط مقام اجتماعى مریض است. آن کس که به این بیمارى دچار شود هرگز میان خلق محبوب و مطمئن نخواهد بود.
هیچ طبیب روانشناس و هیچ درمان روحى چاره این بیمارى را نمى داند، تنها دین است که مى تواند با قدرت قاهره اى که بر نفوس دارد به درمان این مرض بپردازد.
اینک حضرت صادق علیه السلام به علاج این مرض اقدام فرموده که بدینگونه مریض را راهنمائى مى کند:
۱ – آنان که به خدا و رز رستاخیز ایمان دارند، باید به وعده هاى خود وفادار باشند.
۲ – این سه فرقه هرگز به خدا ایمان نیاورده اند، هر چند نمازگزار و روزه دار باشند:
اول: آن فرقه که دروغ مى گویند.
دوم: طایفه اى که در امانت خیانت مى کنند.
سوم: آنان که به وعده خویش وفادارنیستند.
حرص:
مرض حرص از افراط در طلب مال و عطش شدید به جمع درهم و دینار سرچشمه مى گیرد. وقتى بیمارى بهیمى بر عقل آدمیزاد غله کند وى را موجودى مریض و آزمند ببار مى آورد.عوارض حرصى یک نوع فقر مستمر است که همواره حریص را گدا و بیچاره و مستمند نگاه مى دارد، هر چند که وى مالک گنج هاى قارون باشد.
علاج این مرض در دست قناعت است، به همین جهت گفته اند: توانگر آن کسى است که فطرتى مستغنى داشته باشد.
و گفته شده: قناعت گنجى است که پایان پذیرنیست.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
۱ – توانگرترین مردم کسى است که اسیر حرص نباشد.
۲ – آن کسى که به قسمت خویش رضا باشد ازهمه مردم بى نیازتر است.
۳ – کلید خستگى ها و ناراحتى ها حرص است، این حرص است که آدمیزاده را به رنج و دشوارى و گناه و فرومایگى و ذلّت دراندازد.
۴ – حرص سرچشمه عیوب است.
۵ – حریص از دو نعمت محروم است: نعمت قناعت ونعمت راحت.
۶ – حریص هرگز مقام رضا و یقین را نخواهد یافت.
خودنمائى:
شهوت خودنمائى مرضى است که همچون جذام آدمیزاده را از اجتماع براند و به دشمنى و نفرت مردم دچار سازد.آنان که در راه خودنمائى به تحقیر و توهین دیگران اقدام کنند، و در محفل لب به فضل و فضیلت فروشى بگشایند جز بغضاء و کینه مردم حاصلى بدست نخواهند آورد.
از عوارض این مرض کافى است که انسانرا در میان مردم تک وتنها وبى کس و کار وا مى گذارد.
حضرت صادق علیه السلام این بیمارى روحى را با ارشاد و تعلیم عالى خود چنین علاج مى کند:
۱ – مؤمن کسى است که با مردم مدارا کند نه آنکه خویشتن را به دیگران بنمایاند.
۲ – معنى جهل، خودنمائى وتکبر و غفلت از پروردگارمتعال است.
۳ – قومى که به منظور خودنمائى با مردم به بحث و جدل بر مى خیزند، اعمال صالح خویش را به فساد بیالایند.(۱)
اگر در تمام برنامه هاى زندگى اعم از برنامه هاى جسمى و روحى قوانین الهى و طبیعى مراعات شود، آدمى از بهداشت و طهارت ظاهرى و باطنى نصیب خواهد گرفت.
ندانم کین همه ترک ادب چیست *** حد خود را نمى دانى سبب چیست
ادب خواهى زحد بیرون منه پاى *** زهر جانب که هستى در میان آى
ادب آرایش افعال باشد *** ادب آسایش احوال باشد
فروغ ظاهر از آرایش اوست *** فراغ باطن از آسایش اوست
ادب مجموعه حسن و جمالست *** بهارى در کمال اعتدالست
همه کارت به قدر خویش باید *** زقدر خود نه کم نه بیش باید
بدین میزان اگر خود را بسنجى *** نرنجد از تو کس خود هم نرنجى
چو بنشینى چنان شاید که باید *** چو برخیزى چنان باید که شاید
ادب را رهبر کوى طلب کن *** و گرنه نفس سرکش را ادب کن
ادب در انجمن شمع منیرست *** دلیل پاکى مافى الضمیر است
حریفى کز ادب دلکش نماید *** از وترک ادب هم خوش نیاید
ادب چون بنده را مسعود سازد *** ایازى عاقبت محمود سازد
روایات بسیار مهمى در
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 