پاورپوینت کامل حاج شیخ على صفایى حائرى ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حاج شیخ على صفایى حائرى ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حاج شیخ على صفایى حائرى ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حاج شیخ على صفایى حائرى ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ تولد و خاندان
۲ تحصیلات
۳ ویژگى هاى اخلاقى
۴ تربیت شاگردان
۵ همگام با انقلاب
۶ آثار و تألیفات
۷ رحلت
۸ پانویس
۸.۱ منابع
تولد و خاندان
آیت الله على صفایى در سال ۱۳۳۰ ه.ش (۱۳۷۰ ق) در بیت علم و تقوا و در مهد دانش، در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. پدرش حضرت آیت الله آقاى حاج شیخ عباس صفایى حائرى از افاضل علماى زمان خود بشمار مى رفت. پدر بزرگش مرحوم آیت الله العظمى آقاى حاج شیخ محمدعلى صفایى حائرى قمى، از فحول علماى نجف و از شاگردان آیات عظام: آخوند ملا محمدکاظم خراسانى، صاحب کفایه الاصول؛ و آقا سید کاظم یزدى، صاحب عروه بود که به دعوت مرحوم آیت الله حائرى یزدى، بنیانگذار حوزه علمیه قم، از نجف به قم هجرت نمود و عهده دار تدریس و تربیت طلاب شد.
تحصیلات
آقاى صفایى پس از اتمام تحصیلات ابتدایى، به فراگیرى علوم اسلامى پرداخت. وى ادبیات و بخشى از سطح را نزد مرحوم حاج شیخ نصرت میانجى و آیت الله جلیلى آموخت. شرح لمعه را نزد شهید محراب، مرحوم آیت الله مدنى و آیت الله میرزا ابوالفضل موسوى تبریزى و آیت الله موسوى اردبیلى، کتاب رسائل را نزد حضرت آیت الله آقاى حاج سید مهدى روحانى و مکاسب و کفایه را نزد آیت الله ستوده،آیت الله میرزا حسین نورى و آیت الله فاضل لنکرانى فراگرفت.
مرحوم صفایى از استعدادى فوق العاده و هوشى سرشار برخوردار بود؛ به همین جهت در مدتى کوتاه توانست مدارج ترقى را پیموده، دروس سطح را با فراست و دقت پشت سر گذاشته و به درس خارج فقه و اصول راه پیدا کند. اساتید او در درس خارج فقه و اصول، حضرات آیات عظام آقایان: مرحوم محقق داماد؛ و حاج آقا مرتضى حائرى؛ و مرحوم پدرش آیت الله حاج شیخ عباس صفایى حائرى بودند.
عمده ترین استاد او در این مقطع، مرحوم پدرش بود. وى مراحل عالى فقه و اصول را با کنجکاوى و ذکاوت خاص خود در محضر پدر طى نمود، تا آن جا که به حلقه مباحثات علمى ایشان راه پیدا کرد. شوق زایدالوصف او در فراگیرى علوم و عشق و علاقه اش به راهى که انتخاب کرده بود، از عواملى بودند که لحظه اى او را آرام نگذاشتند و هیچ مانعى باعث نشد که او از فراگیرى دانش و معرفت غافل شود. او لیاقت خود را در درک عمیق و صحیح مبانى فقه و اصول به همگان نشان داد و به عنوان یکى از اساتید صاحب نام و طراز اول حوزه علمیه، درخشید و در عنفوان جوانى به مقام شامخ اجتهاد نایل آمد. مرحوم صفایى این راه را نه از روى احساس و غریزه و نه به عنوان یک شغل برگزیده بود، بلکه اندیشه اى عمیق و فکرى بلند در این انتخاب، محرک او بود. روش و منش پدرش که عالمى وارسته و عاشقى راه رفته بود، بزرگترین الگوى او بود.
ویژگى هاى اخلاقى
چهره بشاش او، نگاه با نفوذش، لبخند معنادارش و سخنان آرام بخش و دلنشین اش لحظه اى از یاد نمى رود. لحظه لحظه زندگى او درس بود و خاطره. خیلى کم اتفاق مى افتاد که او را با اخم و عصبانیت مشاهده کنى، مگر این که امر مهمى او را به این کار وادار کرده باشد. در سختى ها بسیار شکیبا و خویشتن دار بود و براى همه در این میدان بهترین اسوه و الگو بود. سیره عملى او چون دیگر ویژگىهایش این امر را ثابت کرده بود و همیشه همه را توصیه مى کرد که با پاى صبر و شکر، فردِ پیروز میدان باشند.
پا به پاى هر نو واردى که گام به میدان معارف مى گذاشت و به حوزه علمیه قم مى آمد و از او کمک مى طلبید، حرکت مى کرد و چونان هم مباحثه اى، ابتدایى ترین درس ها را با او مرور مى کرد. در همان حال تجربه دیده ها را – که سالیان دراز درس خارج را تجربه کرده، حرف ها را شنیده، قول ها را تتبع کرده و مبانى را شناخته بودند. – به نقد مى کشید؛ آن گونه که آدم فکر مى کرد آموختههایش را پیش او کسب کرده است؛ و زمانى که با همه توان پس از مطالعه و تحقیق به جنگ او مى رفتى تا با او پنجه نرم کنى، تازه درمى یافتى که در آغاز راه هستى!!
در بین جمع، برخوردهایش به گونه اى بود که به همه زوایاى مجلس توجه داشت. محروم ترها در نزد او محبوب تر بودند و ناتوان ها در کنارش خود را تواناتر احساس مى کردند. در دید و بازدیدها، رفت و آمدها و همنشینى ها، کمبودها و خلأها را شناسایى و به موقع به تکمیل آن ها مى پرداخت. هیچ گاه اتفاق نیفتاد که براى اذان صبح خواب باشد. یک ساعت به اذان صبح صداى پایش، وضویش، طنین آواى اذانش و بعد تلاوت نماز و قرآنش، گوش جان را نوازش مى داد.
دعا خواندن و قرآن خواندنش مثال زدنى بود. مثل مرحوم پدرش در دعا و مضامین عالى آن ها به دنبال سند و وثاقت راوى نبود. او مى گفت: «با شمیم جان مى شود کلام معصوم را استشمام کرد.» وقتى مشغول راز و نیاز مى شد، وجودش یکپارچه آتش گداخته بود. در همه ساعات درب خانه ایشان به روى مراجعان باز بود. مثلاً مى گفت: «شبى در ساعت ۲-۳ تازه خوابم برده بود که کسى در زد و گفت: به دلم افتاده که برایم سوره قدر را تفسیر کنى».
گاهى از اوقات به کسى احترام مى گذاشت که نه سرو وضع و حرف زدنش و نه فهمش این احترام را نمى طلبید ولى بعداً اگر دقت مى کردى، مى دیدى همان فرد به اندازه اى که مى فهمید بسیار خوب عمل مى کرد و او را که در جمع شاید هیچ حرمتى نداشت، بسیار بیشتر از فضلاى جمع احترام مى گذاشت.
یک خصوصیت ایشان متضرع بودن دائمى ایشان بود. بزرگترین آدم ها در نظرشان کوچک بودند وقتى به حدود عمل نمى کردند و کوچکترین آدم ها در چشمش بزرگ بود. سیره عملى و ساده زیستى او زبانزد خاص و عام بود، به گونه اى که در بحران هاى مختلف و موقعیت هاى گوناگون از روش و منش خود عدول نکرد و در این راه ثابت قدم بود.
نَمى از دریا
استاد صفایى از نادر افرادى بود که دلى دریایى داشت و سینه اى صحرایى، تواضع را باصلابت و مهابت را با محبت و رفاقت را با قاطعیت عجین کرده بود. عرفان و برهان، تار و پود جانش بود. خلق را براى خالق و خدمت را براى رشد دیگران مى خواست، اشک و خشم را با هم داشت و خانه اش حجره جویندگان علم و تشنگان معرفت بود و غمخوار دردمندان و گره گشاى مادى دیگران.
هر کس مشکلى داشت، او را مشکل گشا مى دانست و کثیرالسفر بود. تشنگان علم و معنى را حتى در سفرها سیراب مى نمود. از مصادیق «طبیب دوّار بطبه» بود، اهل ورزش و شنا بود. در سیر صحرا و دشت و طبیعت لذت عرفانى مى برد و همه چیز را آینه آیه هاى حق مى دید. عالم را جلوه دوست مى دانست و خلق را محبوب خالق ولذا این شعر را به کرات مى خواند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
جداً جهان و خلق را جلوه خالق مى دانست و حب مخلوق خدا را حب خدا مى شمرد. در همنشینى و مصاحبت بسیار خوش محضر و متواضع بود. از تعین و تشخص شدیداً پرهیز داشت. با سپیده صبح رفاقت طولانى داشت و صداى نرم اذان صبح و نماز و مناجات و قرائت قرآنش دل و جان را نوازش مى بخشید. به دعا عشق مى ورزید و در راز و نیاز تمام وجودش عشق مى شد. هرگاه دوستى را دلتنگ مى یافت، او را ضیافت مى کرد و امید و طراوت را به او هدیه مى نمود. در محضرش از خاطرات تلخ و شیرین خود و بزرگان و پدر مرحومش، به حاضرین در جلسه، درس و پند و نکته ها مى آموخت.
ابرى پر باران بود که زمین جان تشنگان را به اقتضاى ظرفیت، سیراب مى کرد. نفس مؤثرى داشت، هیچگاه نشد معاند و لجوج و متحیر و منکرى با او بنشیند و فریفته اش نشود. محضرش قلب هاى سنگ را نرم مى کرد، سخنش چشم هاى خشک را تر مى نمود و اشک ها را جارى. در جمع ها هر کس خیال مى کرد که او مقرب تر به استاد است، چرا که استاد لحظه ها و نظرها را تقسیم جمع مى نمود.
اهل مداهنه و سازشکار و ابن الوقت نبود، بنده وظیفه بود نه برده غریزه، که فرق و فاصله بشر و انسان را گذشت از غریزه و رسیدن به وظیفه مى دانست. زاهد و آزاد از غیر حق بود. وابستگى به نان و نام و عنوان و مقام و موقعیت نداشت. به قول خودش باید از آزادى هم آزاد شد تا به عبودیت رسید که عبودیت را همان آزادى قانونمند و عابد را آزاد منضبط مى دانست و آزاده را آزاد متعبد معرفى مى کرد. کسى را عبد مى دانست که از غیر حق بریده و تسلیم قوانین حق بوده باشد. در نتیجه وابسته به غیر حق بودن و یا رهیده از غیر حق، ولى تسلیم حق نبودن را عبد و عبودیت نمى دانست. هیچگاه نشنیدم و ندیدم که استاد کسى را خراب کند تا خود را جا بیندازد و غیبت کسى نمى کرد نه در زبان و نه در قلم.
آن وقت که به سبب اتهام واهى، به نوشته هایش بى اعتنایى کردند، خم به ابرو نیاورد و آن گاه که توهین ها مى شد و مصائب و حوادثى برایش اتفاق مى افتاد، دلى دریا گونه داشت که طعمه موج ها نمى شد. در نگاهش عمق بینى بود و در لبش تبسم و تذکر و ذکر، زبانى شاکر و قلبى صابر داشت. در شهادت محمدش با متانت و حلم و صبر به جنگ غم و فراق فرزندش رفت و دیگران را امر به صبر مى فرمود. در رفت و آمدهایش انگیزه تربیتى و هدایت و رشد داشت.
در حشر و نشر و معاشرت ها در صدد کشف گنجینه هاى روحى و استعدادهاى مستعد بود تا بذر هدایت و عشق حق را در سرزمین جان ها بیفشاند و بنده اى را با مولایش آشتى دهد و آشنا کند. جدائى و هجرانش از کسى، نه به خاطر تخلیه عقده بود بلکه براى تنبه طرف بود که مى گفت: «براى قالب گیرى و جا افتادن، گاهى فشار و ضربه هم نیاز است».
در شاگردپرورى قائل بود که طلبه، گلى در گلدان است باید تا ریشه و تنه نرویانده با او همراهى کرد. لذا گاه مى شد از ابتداى درس هاى حوزه تا سطح متوسط با شاگرد همراه بود. استاد از مصادیق «من یذکر لکم اللّه رؤیته» بود که همنشینى با او عشق حق را در دل ایجاد مى کرد و رغبت از دنیا را کم کرده و رغبت به آخرت را در دل ها فزونى مى بخشید.
با مرید و مرادبازى و دفتر و بیت و تعین و تشخص میانه خوبى نداشت. دوستان و همنشینانش معمولاً پا برهنه ها و رانده شده ها و وامانده ها بودند. با سرمایه دارها و دنیاطلب ها خیلى خوش نداشت، اهل مال افزونى و حریص به دنیا نبود بلکه تسلیم مولا و مخالف هوا بود، و بى تکلف در سفر و حضر و مهمانى و…
استاد شجره اى بود که گاه به سنگ زنان هم میوه تحویل مى داد و مصداق «المؤمن کالنخیله» بود. درختى سایه افکن و پرثمر بود که خستگان وادى تحیر و شک و مسافرین کوى دوست، در سایه اش مى آرامیدند و از میوه معنویت و علم و اندیشه اش ارتزاق مى کردند. استاد در تدریس نظر خاصى داشت که باید شاگرد را راه انداخت نه این که در بغل گرفت و برد. باید معیارها و کلیدها را به او داد نه این که برایش درب ها را گشوده و او را غلطاند و قائل بود که «جوشندگى بهتر از بخشندگى» است.
استاد، شانه و دوش خود را سکوى ارتقاء و بلندنگرى دیگران قرار مى داد و گاه غریبه هاى نو رسیده را که هنوز به وسعتى دست نیافته اند، مقدم مى داشت و لقمه خود را از گرسنگان مضایقه نداشت. و در گره گشائى، بیگانه ها را خودى مى دید و «بدنه فى تعب والناس منه فى راحه» استاد از همه طیفى شاگرد گزینش مى نمود و سن و شغل و تجرد و تأهل و… مانع عدم پذیرش شاگردش نمى شد.
در خصوص زهد اسلامى مى فرمود: «دنیا با همه عظمت و جلوه و جلالش براى انسان عاشق کم است نه بد، که باید از دنیا گرفت براى غیر دنیا «خذوا من ممرّکم لمقرّکم»؛ زهد اسلامى، گرفتن از بازار براى ایستگاه است نه رها کردن و از جامعه بریدن و صوفى گرى راه انداختن».
استاد اهل حزب، گروه، طیف و باندگرایى نبود. همیشه با جمع و در کنار جمع بود. نه فردگرا و نه جمعگرا بود بلکه با جمع و در جمع و از جمع بود و مشاور، مصلح و مربى جمع . خود را خادم خلق مى دید و خلق را محبوب حق مى دانست که «حبّ مخلوقِ خدا حبّ خداست». استاد قائل بود که بارهاى به زمین مانده را باید برداشت. هیچگاه عمل دیگران را تخریب نمى کرد بلکه تکمیل مى نمود و نظر استاد نسبت به امام این بود که: «ایشان به مقام امن رسیده» ان المتقین فى مقام امین.
و نظرش به مشکلات انقلاب اسلامى این بود که: «توجیه، حماقت است و تضعیف، جنایت است و تکمیل، رسالت. وظیفه همگى ما تکمیل است نه تضعیف خوبیها و نه توجیه خرابى ها بلکه تکمیل رسالت ماست.» یعنى تصحیح و اصلاحِ خلاف ها و خرابى ها و مخالف ها و تقویت و رشد نهال ها و رویش و زایش و افزایش و حراست نیروها که مى فرمود: «خیلى از انقلاب ها به علت نداشتن نیروهاى انقلابى در نطفه خفه شدند یا در راه به انحراف رفتند».
استاد قلمى رسا و روان و عمیق و موجز داشت. عاشق ولایت بود و هر ماه زائر حضرت ثامن الحجج علیه السلام بود که جانش را نیز در این سفر گذاشت. حریص به هدایت خلق بود و مؤدّب به آداب اسلامى. عزیز بود و منیع الطبع و بلند همت و در جمع بود و غمخوار واماندگان. عارفى بود اهل استدلال و عاشقى بود دل سوز. سخنش معمولاً با اشک چشمش تأیید مى شد. اشکى روان و چشمى گریان داشت، آن گاه که طوفان روحى حاصل مى شد مجلس را دگرگون مى کرد و استدلال را عجین با اشک مى کرد و برهان او همیشه همراه عرفان بود.
کلامش عمیق و موجز بود، حاضر الجواب و موجزگو بود، قرآن و نهج البلاغه با جانش درآمیخته بود، اهل نقد و طرح و نظر بود، نوآور و نواندیش بود اما در چارچوب حجت و برهان.
دین را با لباس نو و در چارچوب قرآن و سنت و عقل ارائه مى داد، «حکومت ولایى» ایده اش بود و آزادى از آزادى را قائل بود که پس از آزادى، انسان به عبودیت مى رسد. او دشمن شناس بود که «المؤمن ینظر بنوراللّه…» سال ۵۶ چیزهایى را مى دید و مى گفت که بعدها کشف گردید. آن گاه که دیگران بر بزرگداشت استخوان پوسیده ملى گراها مى کوشیدند و دُر تملق مى سفتند، استاد توطئه آمریکائى نهضت آزادى و جبهه ملى را برملا ساخت و پنبه وابستگى ایشان را حلاجى نمود.
تربیت شاگردان
در انتقال معارف کسب کرده خود هیچ بخلى به خرج نمى داد و آن چه را که خود آموخته بود، در کمال اخلاص همواره به دیگران نیز مى آموخت و از این رهگذر شاگردان زیادى را تربیت کرد. روش او در تربیت شاگردان، سنت فراموش شده علماى سلف را زنده کرد، او با اقتدا به شیوه پربار گذشته حوزه هاى علمیه، افرادى را تربیت کرد که از ابتدایى ترین مراحل تحصیلى تا دروس ادبیات و سطح را به آن ها آموخت و همگام با آنان و در کنارشان تا آن جا این روش را ادامه داد که درس هاى خارج حوزه را با آن ها به مباحثه نشست و نه تنها در کارهاى علمى که در همه امور زندگى در کنار آن ها بود و به حل مشکلاتشان پرداخت.
وى این باور را به شاگردانش منتقل مى کرد که:
۱- ما باید حق را انتخاب کنیم.
۲- حق را باید براى حق خواست.
۳- از راه حق هم باید حق را بخواهى.
گاهى اوقات حق را مى خواهى و براى حق هم مى خواهى ولى تحمل راهش را ندارى».
«استقم کما امرت» را این جور معنا مى کرد که چرا از نظر لفظى «فیما امرت» نیست، یعنى در آن چه به تو امر شده استقامت کنى بلکه «کما امرت» است، یعنى آن جورى که ما خواستیم باید استقامت کنى.
در حرکتها و جهت گیرى هاى عملى مى گفت:
«حق را باید از راهش بخواهى، حتى حق خواستن تو نباید از راهى باشد که طعمه باطل شوى و یا حقى را ضایع کنى.»
در این جا هم به روایت امام کاظم علیه السلام استناد مى کردند: «کفى بک خیانه ان تکون امیناً یلخونه. براى خیانت تو همین بس که مورد اعتماد و ستایش دشمن شوى.» اینجا نشان مى دهد که تو به جبهه باطل پیوسته اى باید مواظبت کنى و خودت را نجات دهى.
یکى دیگر از روش مندى هاى ایشان در مسائل تربیتى، این بود که شیوه عملى و حرکت هایى را انجام مى داد که منجر به هدایت دیگران مى شد. از یک دانشجویى نقل مى شد که من اگر دو تا آدم ببینم، آدم مى شوم. ایشان مى گفت: به او بگویید تو نیامده اى که آدم ببینى، تو آمده اى آدم شوى و همیشه مى گفت: به این شعر مولوى مى خندم که مى گوید:
دى شیخ با چراغ همى گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مى نشود جسته ایم ما
گفت آن که یافت مى نشود آنم آرزوست
مى گفت: مرد حسابى! تو باید آدم ها را بسازى نه این که پیدا کنى.
آیت الله حائرى بر این باور بود که کارى باید انجام داد که دیگران انجام نداده اند. او همیشه کارهاى بر زمین مانده را انجام مى داد، خلأها را پر مى کرد و به این حرکت انقلابى کاملاً عشق مى ورزید نه تنها در حد این حکومت بلکه مى گفت: علما باید براى زمینه سازى حکومت حضرت مهدى علیه السلام کار کنند. معرفت دینى الزاماً حکومت دینى را مى طلبد، نشاط این معرفت و گسترش این معرفت جامعه دینى و بالطبع حکومت دینى را خواهد داشت و طرح ائمه اطهار علیهم السلام براى حکومت در زمان غیبت هم مشخص است.
در محضر آیت الله صفایى حائرى با چنین نگرش و بینش ده ها شاگرد تربیت شده اند که برخى از آنان به شهادت نائل آمدند و برخى دیگر در خدمت نظام مقدس اسلامى و حوزه هاى علمیه مشغول به کار ه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 