پاورپوینت کامل آیت الله صافی ۷۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آیت الله صافی ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیت الله صافی ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آیت الله صافی ۷۶ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ ولادت
۲ تحصیلات
۳ تدریس
۴ مبارزه با رژیم پهلوى
۵ مبارزه با بهائیت
۶ ویژگی هاى شخصى
۷ قدرت ادبی
۸ تألیفات
۹ فرزندان
۱۰ درگذشت
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
ولادت
آیت الله صافى در روز ۲۷ شعبان المعظم ۱۲۸۷[۱] یا ۱۲۸۸ ه.ق[۲]، در بیت علم و تقوا و فضیلت در گلپایگان دیده به جهان گشود. پدر وى مرحوم آخوند ملا عباس از بزرگان و شخصیت هاى مورد احترام مردم – که علاوه بر دانش پژوهى، به تجارت مى پرداخت – مادرش زهرا خانم فرزند ملا محمدباقر ادیب گلپایگانى و دایى اش ملا محمدرضا قطب – عالم به علوم غریبه – بودند.
تحصیلات
وى به اقتضاى شوق فطرى و اقتفاى سیره خانوادگى، از همان آغاز نوجوانى به تحصیل علوم دینى روى آورد. آن فقیه بزرگوار مقدمات و سطوح را نزد پدرش و دیگر دانشوران گلپایگان – که در آن زمان مجمع علما و دانشمندان بود – فراگرفت و سپس در سال ۱۳۰۵ ه.ق[۳] به اصفهان کوچید، و تا سال ۱۳۱۶ ه.ق نزد استادان بزرگ وقت علوم متداول را فراگرفت. وى آنى از کوشش هاى علمى باز نایستاد تا پس از نگارش رساله هایى در مسائل فقهى، در سال ۱۳۱۰ – ۱۳۱۱ ه.ق به اخذ اجازات متعدد اجتهادى نایل آمد و مورد توجه وافر استادان خود قرار گرفت.
استادان وى در حوزه علمیه اصفهان – که در آن زمان از پر رونق ترین و با اهمیت ترین حوزه هاى علمى شیعه بشمار مى رفت – در محضر استادان ذیل همراه با بزرگانى همانند: آیت الله العظمى بروجردى، آیت الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى، علامه حاج آقا رحیم ارباب و آیت الله آقا سید حسن چهارسوقى شرکت کرد.
آیت الله علامه سید محمدباقر درچه اى (م ۱۳۴۲ ه.ق)، صاحب حاشیه بر مکاسب و رسائل .
حکیم میرزا جهانگیرخان قشقایى (م ۱۳۲۶ ه.ق).
آیت الله حاج آقا نورالله اصفهانى (۱۲۷۸ – ۱۳۴۶ ه.ق) صاحب کتاب مقیم و مسافر و دیوان اشعار.
آیت الله علامه آقا نجفى اصفهانى (۱۲۶۲ – ۱۳۳۲ ه.ق) صاحب تأویل الآیات الباهره و بحر المعارف .
علامه شیخ محمدعلى ثقه الاسلام (۱۲۷۱ – ۱۳۱۸ ه.ق) صاحب کتاب لسان الصدق و معاصى کبیره .
میرزا محمدعلى تویسرکانى اصفهانى (م بعد ۱۳۱۱ ه.ق).
علامه میرزا محمدعلى درب امامى.
آیت الله آقا میرزا محمدتقى مدرس (۱۲۷۳ – ۱۳۳۳ ه.ق) صاحب الرسائل التقویه.
آقا میرزا هاشم چهارسوقى اصفهانى (۱۲۳۵ – ۱۳۱۸ ه.ق) صاحب مبانى الاصول و اصول آل الرسول .
آیت الله سید محمدباقر موسوى خوانسارى (۱۲۲۶ – ۱۳۱۳ ه.ق) صاحب روضات الجنات .
علامه آخوند ملا محمد کاشانى (۱۲۴۹ – ۱۳۳۳ ه.ق).
علامه آخوند ملا محمدباقر فشارکى (م ۱۳۱۴ ه.ق) صاحب عنون الکلام.
تدریس
آن جناب تا زمانى که در اصفهان – در مدرسه نیم آورد – توقف داشت، فقه و اصول درس مى داد. مجلس درس او زبانزد فضلا و طلاب بود، و بسیارى از افراد خوش استعداد در آن شرکت مى جستند که آیت الله آقا سید جمال الدین گلپایگانى از جمله آنان بود. وى در سال ۱۳۱۶ ه.ق به گلپایگان بازگشت و به تدریس، تألیف، امامت جماعت و راهنمایى مردمان مشغول شد.
مهاجرت به تهران
در حدود سال ۱۳۲۵ ه.ق آیت الله صافى رهسپار تهران شد و مورد استقبال شایسته حضرات آیات: شیخ فضل الله نورى، سید محمد امام جمعه و حاج میرزا ابوالقاسم صاحب حاشیه بر مکاسب قرار گرفت. وى به دلیل داشتن روحیه اسلامخواهى و دین طلبى در آن ایام که مصادف با غوغاى مشروطیت بود، با آیت الله شهید حاج شیخ فضل الله نورى همصدا شد و در تمام مراحل با شیخ فضل الله همراهى کرد، و حتى در روزهاى سخت و دهشتناک محاصره خانه شیخ به وسیله مجاهدان و فاتحان، دست از یارى و همراهى شیخ برنداشت و تا واپسین روزهاى زندگى شیخ شهید در کنار او بود.[۴]
آن عالم مجاهد پس از شهادت شیخ و تغییر اوضاع به نفع دشمنان دین، دیگر تاب دیدن آن وضعیت و تسلط یپرم خان ارمنى، سردار اسعد بختیارى و محمد ولى خان تنکابنى را بر اوضاع نیاورد، و از طریق قم و اصفهان به گلپایگان بازگشت.
بازگشت به گلپایگان
در سال ۱۳۲۷ ه.ق آن مرد بزرگ به زادگاه خویش بازگشت، و تا پایان زندگى در آن جا ماندگار شد. وى از همه مناصبى که در حوزه هاى علمیه در انتظارش بود صرفنظر کرد، اوقاتش را صرف ترویج دین، تدریس، تألیف، دادرسى مظلومان، مبارزه با ستمگران، تهذیب اخلاق و آگاه کردن جامعه کرد. از جمله اقدامات به یاد ماندنى آن عالم بزرگوار، مبارزه بى امان با انحرافات و بدعت هاى دینى مانند:
مبارزه با بهائیت و تصوف، مخالفت با خان ها و فئودال ها، رویارویى با کشف حجاب و مفاسد دوران پهلوى و احیاى شعائر دینى و بزرگذاشت هاى مذهبى است که با تلاش و کوشش وى جشن هاى نیمه شعبان، و موالد ائمه اطهار علیهم السلام و عزادارى عاشورا و ایام فاطمیه در گلپایگان رواج و رونق یافت. اینک به نمونه اى از هر کدام اشارتى مى رود.[۵]
مبارزه با خوانین از جریان هاى جالبى که براى ایشان در طول مبارزاتشان با مستکبران و ستمگران واقع شد، مبارزه با امیر مفخم بختیارى بود. هنگامى که امیر مفخم بختیارى نفوذ و قدرت زیادى داشت، و به ویژه شعاع نفوذش منطقه گلپایگان، خمین، و کمره را دربرگرفته و در این منطقه مطلق العنان شده بود، و دهات و قراى متعددى را با زور و اکراه تصاحب مى کرد و قباله مى نمود، و در موقعى که جرأت و گستاخى اش تا حدى رسیده بود که افرادش را مأمور مى کرد.
قوام السلطنه را که وزیر داخله وقت بود، در هنگام رفتن یا بازگشت از وزارتخانه از درشکه پایین کشیدند و به منزل او که در خیابان حسن آباد بود بردند، و مى خواست او را چوب بزند، آیت الله صافى برخلاف توقع او که انتظار سکوت ایشان را داشت، با او مخالفت و از گسترش نفوذ و مظالم او جلوگیرى کرد و قلمرو مظالم او را تقریباً حدود کمره (خمین) محدود نمود.
امیر مفخم وقتى با انواع وسایلى که در اختیار داشت، توانست ایشان را لاأقل به سکوت وادار کند، جدا در مقام تهدید و اذیت و توهین به ایشان برآمد و شخصى را به نام شهاب لشکر با جمعى تفنگدار و مسلخ براى جلب ایشان به کمره و توهین حضورى فرستاد و به ظاهر نامه دعوتى هم به دستشان داده بود، متضمن این که چون حضور شما در کمره براى مذاکره در بعضى امور ضرورت دارد، تشریف بیاورید و شهاب لشکر هم با عده اى مأموریت دارند که در خدمت شما باشند.
وقتى این نامه و این جمعیت به گلپایگان رسید و به ایشان ابلغ شد، تمام طبقات نگران شدند و با حال عدم سازش و تسلیمى که در آیت الله صافى دیده بودند، خطر جانى را براى ایشان پیش بینى مى کردند. مأموران دولت با این که در آن موقع به ظاهر خیلى بسط و ید قدرت داشتند، در خود جرأت مقاومت با شخصى که به عنوان امیر معروف بود نمى دیدند، لذا سران طبقات، به ویژه علماى بزرگ که در آن عصر در گلپایگان کم نبودند، جلساتى تشکیل دادند و شهاب لشکر را تا دو سه روز یا بیشتر به عذرهایى قانع ساختند و بالاخره تصمیم گرفتند که دو نفر دیگر از علماى بزرگ نیز ایشان را در رفتن به کمره و ملاقات «امیر» همراهى نمایند.
اما در اثنایى که این جریان مى رفت صورت عمل پیدا کند، شهاب لشکر که از تعلل و عدم انجام فرمان امیر سخت ناراحت شده بود و شاید براى اولین بار فرمان او را با این وضع روبرو مى دید شخصا در منزل آیت الله صافى آمد و پیغام داد که جواب نامه امیر را بدهند. ایشان براى این که شخصاً به او جواب نفى بدهد، با قرآن مجید استخاره کرد که این آیه آمد: «و کذلک جعلنا لکل نبى عدوا من المجرمین و کفیبرک هادیا و نصیرا» وى فوراً و بدون درنگ شخصا به منزل آمد و به شهاب لشگر گفت: چه مى خواهى؟ او گفت: جواب نامه را.
آیت الله صافى فرمود: امیر غلط کرد که نامه نوشت، و تو هم غلط کردى که نامه را آوردى. سپس آن فقیه وارسته به داخل خانه برگشت. به لطف خدا شهاب لشکر چنان مرعوب شد که از همانجا رفت، و مثل این که مأموریتش را فراموش کرد. این واقعه بسیار عجیب بود، زیرا اگر شهاب لشکر با سوارهایش وارد منزل مى شد و ایشان را دستگیر مى نمود، هیچ کس از مقامات دولتى و منتفذان محلى جرأت و جسارت معارضه با او را نداشتند.
هوشیارى
امیر مفخم تا آخر عمر، از ایشان بیمناک بود و حتى در اواخر که آن قدرت قبلى را نداشت و یک خان و فئودال ساده بود وسایط متعدد برمى انگیخت که بلکه با ایشان دیدار کند و ایشان نپذیرفت.
از همان موقعى که رضاخان براى تلسط به ایران به عنوان جمهورى طرح رئیس جمهورى خود را مى ریخت، در مقام برآمد از علماى بزرگ به زور و تهدید امضا بگیرد. از این رو، این کار را در بروجرد، لرستان و گلپایگان به احمد امیر احمدى سپهبد جلاد که در آن موقع در خرم آباد و به اصطلاح امیر ناحیه غرب بود، سپرد.
اما آیت الله صافى با او مخالفت کرد و نه تنها خود از امضا و تأیید رئیس جمهورى رضاخان سرباز زد بلکه علماى بزرگ دیگر همچون آیت الله آقا شیخ محمد سعید و حاج میرزا محمدباقر امامى را نیز به مخالفت برانگیخت که مخالفت آن دو موجب مشکلاتى براى آنان و هجرت آقا شیخ محمد سعید به اصفهان شد.
بعد از این که پهلوى با زور اجنبى بر این کشور مسلط شد، آیت الله صافى همیشه او را یک عامل انگلیس مى دانست و بر آن دلایلى اقامه مى کرد. وقتى رضاخان به ظاهر امتیاز نفت دارسى را لغو کرد رئیس شهربانى گلپایگان که از مذاق ایشان مطلع بود و مى دانست که ایشان آن همه هیاهو و سر و صداها را که درباره رضاخان سر داده اند خلاف واقع مى داند و او را نه فقط منجى ایران نمى داند که نوکر انگلیس مى شمارد، نزد ایشان آمد و با ارائه روزنامه ها و این که شاه چگونه قرار داد محکمى را که قاجاریه بسته اند لغو کرده است و شخصیت هاى مختلف همه به او تبریک گفته اند خواهان آن شد که در آن موضوع براى شاه تلگرافى بفرستند، وى در جواب سکوت کرد.
رئیس شهربانى گفت: مثل این که در این هم تردید دارید. آن فقیه هوشیار جواب داده بود: در آن چه که نوشته اند عمل شده است، تردیدى ندارم. رئیس شهربانى گفته بود: پس دیگر در گفتن تبریک چه مسامحه اى دارید؟ وى در جواب گفت: من هر چه مى اندیشم، نمى توانم بپذیرم که رضاخانى که خودش نوکر انگلیس مى باشد و به زور و دسیسه آن ها به سلطنت رسیده است، بدون اذن آنان و در مخالفت با آنان چنین اقدامى بکند! رئیس شهربانى گفت: پس مى فرمایید حقیقت چیست؟ وى فرمود: بعدها معلوم مى شود.
بعد در جریان دعواهاى مصنوعى حکومت ایران و انگلیس و ارجاع داورى لاهه و رفتن هیئتى به ریاست على اکبر داور به آن جا و تجدید قرار داد معلوم شد که علت آن اقدام به ظاهر جسورانه رضاخان این بود که به پایان امتیاز دارسى ۳ سال بیشتر باقى نمانده بود، و مى بایست در پایان مدت شرکت دارسى تمام تأسیسات شرکت را در اختیار ایران بگذارد.
و ایران به طور مستقل با امکانات فراهم شده نفت را اداره کند. براى جلوگیرى این وضع، این صحنه سازى را کردند و قرار داد را براى مدت طولانى دیگر تمدید کردند. سپس در جریان ملى شدن نفت، یکى از ادله ایران همین بود که مجلس قلابى و فرمایش آن زمان، مجلس مردم نبود ولذا آن قرار داد هر چند به تصویب مجلس رسید اما بى ارزش است.
مبارزه با رژیم پهلوى
ایشان با توجه به سیاست هاى استعمالى و اطلاعات تاریخى وسیعى که از اوضاع سیاسى جوامع اسلامى داشت، همواره مردم را از دسایس بیگانگان و تفرقه افکنی هاى آنان در بین مسلمانان و الگوسازی هایش در مناطقى مانند ترکیه به نام مصطفى کمال آتاتورک و در ایران به نام رضاخان برحذر مى داشت، که گول این ها را و همچنین متجدد مآب ها و اروپا رفته هاى غربزده را نخورند. ایشان در ضمن اشعار بسیار، از این اوضاع به ویژه از انگلیسی ها شکایت کرده است. مثل این شعر:
انگلیسى در جهان افکنده دام مکر و فن
اى خدایا مسلمین را سید و سالار کو
بحر پرموج و بلا در اوج و کشتى در خطر
نوح کشتیبان در این دریاى محنت بار کو
صفحه روى زمین بگرفت دجال فتن
مهدى صاحب زمان و تیغ آتشبار کو
همچنین در ضمن قصیده اى بسیار طولانى که اوضاع مسلمانان را تشریح کرده است وحیت از تبلیغاتى که پیش از اقدام پهلوى به کشف حجاب و آن مظالم بى حد و حصر براى کشف حجاب، اختلاف زن و مرد و برچیدن سنن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 