پاورپوینت کامل قانون (مفهوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قانون (مفهوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قانون (مفهوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قانون (مفهوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل قانون (مفهوم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

قانون، از اصطلاحات به کار رفته در علوم مختلف است و به معنای قواعد کلی است که بطور یکسان بر یک سلسله از امور شمول داشته باشد. مانند قانون عرضه و تقاضا در اقتصاد و یا قانون جاذبه در علوم طبیعی. مفهوم قانون در کانون تلقی بشر از جهان و از جایگاه انسان در عالم قرار داشته است. میراث بشری در قلمروهای تمدنی گوناگون بیانگر این واقعیت است. واژگانی چون رتا و آسا نزد آریائیان، تائو و کارما در تمدن آسیای شرقی، kosmos در تفکر یونانی و شریعت در اسلام هریک به گونه‌ای با مفهوم قانون عجین بوده‌اند.

فهرست مندرجات

۱ – تعریف
۱.۱ – قانون طبیعی
۱.۲ – دیدگاه علم حقوق
۲ – مقدمه
۳ – قانون در عصر کلاسیک
۳.۱ – دیدگاه افلاطون
۳.۲ – دیدگاه ارسطو
۴ – فلسفه رواقی و قانون طبیعی
۴.۱ – سخن آلیوس
۴.۲ – سخن سیسرون
۴.۳ – سخن گایس
۵ – قانون طبیعی و اندیشه مسیحی
۶ – دیدگاه اسلامی
۷ – قانون در اندیشه عصر مدرن
۷.۱ – دیدگاه جان لاک
۷.۲ – دیدگاه منتسکیو
۷.۳ – دیدگاه روسو
۷.۴ – دیدگاه کانت
۸ – قانون در اندیشه معاصر
۸.۱ – دیدگاه نوزیک
۸.۲ – دیدگاه رالز
۸.۳ – دیدگاه زمینه‌گرایان
۸.۴ – دیدگاه هابرماس
۸.۴.۱ – مبنای عقل انسانی
۸.۴.۲ – اصول اخلاقی
۸.۵ – دیدگاه فوکو
۹ – فهرست منابع
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع

تعریف

عموماً قانون (واژه قانون معرب یونانی از Kanon است. واژگان مربوط به آن عبارتند از قاعده، رسم، ناموس، دستور و آیین. قانون امری است کلی که به همه جزئیاتش منطبق گردد.) چونان احکام الزام‌آوری که برای تنظیم و سامان حیات جمعی وضع شده‌اند تعریف می‌شود. بدین معنی قانون در تاریخ جوامع انسانی از پیشینه تاریخی طولانی برخوردار است. در طول تاریخ تفکر بشری ماهیت قانون و نسبت آن با مقولاتی چون عدالت، حق، آزادی و سعادت مورد توجه و بحث و مجادله بوده است. مفهوم قانون، اما، پیشینه‌ای بنیادین در حیات و تفکر بشر دارد، پیشینه‌ای که با خود تفکر قرین است.

مفهوم قانون در کانون تلقی بشر از جهان و از جایگاه انسان در عالم قرار داشته است. میراث بشری در قلمروهای تمدنی گوناگون بیانگر این واقعیت است. واژگانی چون رتا و آسانزد آریائیان، تائو و دارما در تمدن آسیای شرقی، kosmos در تفکر یونانی و شریعت دراسلام هریک به گونه‌ای با مفهوم قانون عجین بوده‌اند. اهمیت قانون اما تنها در قرابت آن با تلقی انسان از هستی و وضعیت بشر نیست. گستره مفهوم قانون از سامان کیهانی و هستی‌شناسانه به قلمرو حیات عمومی و سامان زندگانی همگانی امتداد یافته است و نقش تعیین‌کننده‌ای در آن ایفا نموده است. در این فرآیند، یکی از مقولات بسیار برجسته، مقوله «قانون طبیعی» است.

قانون طبیعی

قانون طبیعی از یک‌سو با «حیرت» انسان در مواجهه او با عالم مرتبط است و از سوی دیگر با معضلات حیات انسانی همچون وجود «شرّ» و رابطه بین «خواست فردی» و «خیر عمومی». لذا، وضع قوانین و فهم مقولاتی چون عدالت اجتماعی و حقوق فردی رابطه‌ای مستقیم، چه ایجابی و چه سلبی، با مفهوم قانون طبیعی قرار داشته‌اند، اما، علی‌رغم اهمیت آن در تفکر بشری، این مقوله معنای یکسانی در طول تاریخ نداشته است و حتی در مورد اصل آن تا به امروز مکررا تردیدهای جدی ابراز شده است. فلسفه اجتماعی سیاسی در این میان به شکل تعیین‌کننده‌ای با مقوله قانون طبیعی مرتبط بوده است، به گونه‌ای که اکنون بحث در باب مقولاتی چون حق، عدالت و آزادی فارغ از توجه به بحث قانون به طور اعم و مقوله «قانون طبیعی» به طور اخص ممکن نیست.

دیدگاه علم حقوق

در علم حقوق قانون گاهی به معنی عامّ و گاهی به معنی خاصّ به کار گرفته می‌شود. قانون به معنی عام، هر قاعده یا دستور کلّی است که از طرف قدرت حاکمه کشور وضع و اطاعت از آن اجباری گردد. پس قانون به معنای اعمّ شامل قانون اساسی، قانون‌های مصوب مجلس، و مصوبات هیئت دولت اطلاق می‌شود. قانون به معنی خاص را قوه مقنّنه وضع می‌کند که به عنوان نمونه می‌توان در ایران به قانون انتخابات ریاست جمهوری، قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی و قوانین مربوط به شرایط قضات و ارکان قوّه قضائیّه اشاره کرد.

[۱] مدنی، سیدجلال الدین، کلیّات حقوق اساسی، تهران، انتشارات ‌پایدار، ۱۳۷۶، چاپ اول، صص ۴۲- ۴۱.

مقدمه

مفهوم قانون قدمتی به سابقه تفکر بشری دارد. قانون به دو معنا در میراث فکری بشر مطرح شده است، یکی به معنای نظم لایتغیری که به سرشت امور مربوط می‌شود، دیگری به معنای ملاکی برای سامان‌دهی زندگی انسانی. البته نه تنها این دو معنا به طور مطلق از یکدیگر منفک نشده‌اند، بلکه حتی قوانین نظم‌دهنده به حیات انسانی دربسیاری موارد سرمنشأ در قوانین کیهانی داشته‌اند. به هردو معنا، قانون در میراث متنوع بشری جایگاه برجسته‌ای داشته است. دو کلمه ودائی rta و اوستائی asa به تمدن آریائیان بازمی‌گردد. کلمه rta تکوین یافته واژگانی چون حرکت، حرکت موزون، نظم، نظم کیهانی و نظم اخلاقی بازمی‌گردد.

[۲] Nakamura، Hajime. Comparative History of Ideas Routledge، p. 45.

در چین، لائوتسه از تائو به عنوان نظم کیهانی سخن گفته است. در بودیسم هندی نیز واژه کارما یا dharma به همین معناست. در یونان باستان واژه moira به معنای نظم کیهانی بود. در ادیان ابراهیمی، از جمله اسلام، سنن الهی به همین معناست. در عصر مدرن مفهوم قانون طبیعی به دو شکل مطرح شده است، یکی با تعبیری فیزیکالیستی و دیگری به تعبیری آتونومیتسی. آراء هایز شاخص نوع اول و آراء کانت شاخص نوع دوم است. در تعبیر جان لاک، قانون طبیعی با مقوله «حق طبیعی» عجین شد و تفکر سیاسی وی بر آن بنا گردید.

[۳] Simon، Yves R. The Tradition of Natural Law، p. XVI.

پیشینه قانون به عنوان وسیله‌ای برای سامان بخشیدن به حیات جمعی به بابل قدیم و قوانین حمورابی بازمی‌گردد. در قرن ۳ پیش از میلاد در هند و در قرن ۶ و ۷ پس از میلاد در تبت و ژاپن نمونه‌های برجسته‌ای از قانون‌گذاری وجود داشته است.

در هند ساماوایا (Samavaya) معطوف به وفاق اجتماعی بود، در تبت احکام ryxal-khrims به اخلاق عمومی اشاره داشت و در ژاپن شوتوکو (Shotoku) به ایستارهای ذهنی و اخلاقی مسئولان دولتی درباره امور عمومی توجه داشت.

[۴] Nakamura، Hajime. Comparative History of Ideas Routledge، p. 326.

اما، تا آنجا که به رابطه بین قانون و فلسفه سیاسی مربوط می‌شود، نقطه شروع قانون قرون ششم و پنجم پیش از میلاد در یونان است. در این زمان نوع خاصی از تفکر بشری شکل گرفت که فلسفه نام گرفته است. فلسفه از آغاز با مقوله قانون عجین بود.

قانون در عصر کلاسیک

مقوله قانون در تفکر یونانی به نسبت میان سه مفهوم «نظم کیهانی» (kosmos)، طبیعت (physis) و سنت (nomos) و پاسخ به مسئله جایگاه انسان در عالم بازمی‌گردد. تا قرن پنجم پیش از میلاد، فوسیس به سرشت امور و نوموس به عرف و هنجارهای قومی اطلاق می‌شد. درحالی‌که فوسیس قلمروی جهان پیرامون بود، نوموس قواعد پذیرفته‌شده با پیشینه تاریخی محسوب می‌شد. اما، با استفاده هراکلیتس از نوموس برای آنچه فیثاغوریثان کاسموس یا نظم کیهانی می‌نامیدند. مبانی شکل‌گیری آنچه در تاریخ تفکر به عنوان «قانون طبیعی» شناخته‌شده است مهیا شد. (البته در عصر یونان باستان باور به مویرا Moira به معنای ضرورت‌های حاکم بر خلقت و وضعیت انسانی در اشعار هومر و هزیود بیان شده است.)

هراکلیتس از مفهوم «کیهان قدسی» (Kosmos theios) استفاده کرد که مبنای مفهوم «قانون نانوشته» (nomos agraphos) که مشخصاً نوموس را از معنای عرفی آن متمایز کرد و آرا دارای اعتبار قدسی در نظر گرفت پدید آمد. بدین ترتیب واژه نوموس به معنای قانون وارد قلمروی فلسفه نظری و نیز اخلاق شد و باور به وحدت عقلانی عالم با اطلاق نام Kosmos که دال بر نظم، تناسب و زیبایی، یا به تعبیری کلی نظم نیک بود، بیان شد. بدین سال، قانون که هم اخلاقی و هم فیزیکی بود، هدایت‌کننده طبیعت (فوسیس) که یک نظم هنجاری به حساب می‌آمد انگاشته شد و از اینجا مقوله «قانون طبیعی» متولد شد.

دیدگاه افلاطون

اما، در همین زمان، سوفسطائیان با اصل mensura homo (انسان میزان است) وجود مبنایی به جز انسان برای تعیین ملاک در حیات اخلاقی را به چالش کشیدند.

[۵] Peters، F. E. Greek Philosophical Terms، p. 103.

[۶] Weinreb، Lioyed. Natural Law and Justice، pp. 1-27.

در پاسخ به این چالش، افلاطون با طرح اصل «خدا میزان همه چیز است» (nomos theios) بر وجود قوانین حاکم بر عالم به گونه‌ای نو تأکید ورزید و دستگاه فلسفی-اخلاقی خاصی را بر مبنای آن استوار کرد. بدین معنا که وی در نظریه مثل‌های خود به وجود یک کیهان عقلانی noetos Kosmos که خانه eidos (مثل‌ها) است قائل می‌شود.

[۷] ۱۰۹. Peters، F. E. Greek Philosophical Terms، p.

افلاطون در قالب نظریه مثل‌های خود و با اشاره به این نکته که روح انسان پلی است بین دنیای ملموس و عالم ایده‌ها-که صرفاً انتزاعات نیستند بلکه انضمامی و واقعی‌اند می‌گوید:
«حاکم عالم همه چیزها را با نظریه کمال و حفظ کل حکم کرده است، و هر جزئی… علم و حال مناسب خود را دارد… و یکی از این اجزای عالم خود… انسان ناشاد است که هرچند کوچک سهمی در کل دارد.»

[۸] P. 31. Plato . Laws. 10. 903.

به این معنا، افلاطون قائل به وجود واقعیت نظم یافته توسط الوهیت بود که خیر نهایی و تعیین‌کننده خیر انسان‌هاست. با این وصف وی از مفهوم «قانون طبیعی» استفاده نکرده است بلکه به Kosmos یا taxis اشاره دارد. بر این مبنا، وی اصول اخلاقی (که با سیاست قابل‌تفکیک نبود) را استخراج کرد. از جمله اینکه، نظریه هارمونی جان (Harmonia katharis) با نظریه عدالت او ارتباطی وثیق داشته است.

[۹] P. 32. Plato . Laws. 10. 903.

دیدگاه ارسطو

ارسطو با حفظ غایت‌گرائی افلاطونی ولی آوردن آن به سطح دنیای ملموس، مقوله نظم کیهانی و نظم اخلاقی را به گونه‌ای جدید مطرح کرد. وی مفهوم مثل افلاطون رابه عنوان عنصر حاضر در چیزها در جهان ملموس استفاده کرد. مثل یا «صورت» همان سرشت هر چیز است که غایتی است و همانا کارکردی است که هرچیز بنا به طبیعت (سرشت) خود برای آن مناسب است.

[۱۰] P. 33. Plato . Laws. 10. 903.

بر این اساس، ارسطو اصول اخلاق را طبیعی انگاشت.

[۱۱] P. 34. Plato . Laws. 10. 903.

ارسطو در سیاست به قانون اشارات کلیدی متعددی دارد. در نقطه نظرات ارسطو، در باب قانون به خوبی می‌توان دیدگاه وی در باب قدرت و سامان سیاسی را فهمید. در تعریفی هنجاری از قانون، ارسطو می‌گوید: «هرچیز از هوس وارسته باشد، بهتر از آن چیزی است که گرفتار هوس باشد.» قانون از هرگونه هوس برکنار است». «… هوس…، جانوری درنده‌خو ست

[۱۲] Mac Donald. L C. Western Political Theory، p. 29.

و شهرت حتی برگزیدگان را کوردل می‌کند. اما قانون خردی است از همه هوس‌ها پیراسته».

[۱۳] ارسطو، سیاست، ص۱۴۵.

در مورد رابطه بین قانون و سامان سیاسی، ارسطو به اصالت حکومت مبتنی بر قانون تاکید می‌کند. از نظر وی، درحالی که قدرت می‌تواند با هوس‌ها و سوداهای آدمیان پیوند بخورد، قانون فارغ از چنین پیوندی است. به گفت وی: «اصولاً نادرست است که حکومت به جای آنکه تابع قانون باشد، در حیطه اقتدار شخص درآید، زیرا هر شخص گرفتار هوس‌ها و سوداهایی است که روان آدمیزاد از آنها گریزی ندارد.»

[۱۴] ارسطو، سیاست، ص۵۰-۱۴۹.

ارسطو دو شرط برای «خوبی حکومت» در نظر دارد، یکی پیروی مردم از قوانین و دیگری خوبی خود قوانین. وی در قالب دیدگاه هنجاری خویش تمایزی بین قانون خوب و قانون بد قائل می‌شود: «… قوانین موافق با انواع درست حکومت، خوب و قوانین موافق با انواع منحرف حکومت، بد است.»

[۱۵] ارسطو، سیاست، ص۱۲۷.

اما به نظر وی خوب بودن قوانین نیز به دو صورت «مطلق» و «نسبی» است: «مطلق بودن خوبی قانون، دلالت بر خوبی آن درهمه‌جا دارد و نسبی بودن خوبی آن دلالت برخوبی آن در محیط و وضع مردم معینی دارد.»

[۱۶] ارسطو، سیاست، ص۱۳۲.

فلسفه رواقی و قانون طبیعی

در عصر روم باستان مقوله قانون، در چارچوب نگرش رواقی به شکل جدیدی مطرح شد. آنچه در مورد آراء رواقیون بسیار حائز اهمیت است این است که علاوه بر تأثیرگذاری در دوران ظهور خود، این آراء تا به امروز از تداوم قابل‌توجهی برخوردار بوده است. آراء رواقیون در باب رابطه عقل و قانون پس از قرن‌ها به شکل جدیدی در آراء «کانت» و پس از وی در اندیشه انتقادی هابرماس تجلی‌ یافته است.
فلسفه رواقی در امتداد فلسفه ارسطو به نتایج جدیدی رسید که بازتاب‌های بااهمیتی در ارتباط با مقوله قانون داشت. مقوله کلیدی در این ارتباط، عدالت طبیعی (physikon dikaion) ارسطو است. برخی از مفسران این مقوله کلیدی را به عنوان نظریه آغازین قانون طبیعی (Natural Law) می‌شناسند. اما با توجه به اینکه ارسطو در حوزه حکمت عملی و نه حکمت نظری به این مقوله پرداخته است، چنین تفسیری قابل‌قبول نیست. درواقع در همین جاست که اهمیت رواقیون در سیر اندیشه آشکار می‌شود.
در اندیشه رواقیون، قانون طبیعی (Jus naturale) خصلتی جهان‌شناختی (Cosmological) به خود گرفت و سرآغاز نظریه‌ای شد که حتی تا به امروز از جایگاه پراهمیتی در سیر اندیشه برخوردار است. رواقیون قائل به وجود رابطه بنیادینی بین طبیعت، عقل و قانون بودند. عقل (oitar) برای رواقیون بیانگر وجود نظام‌مندی در کل خلقت بود. آن‌ها معتقد بودند هیچ بخشی از طبیعت شفاف‌تر از عقل انسان این نظام‌مندی را نمایان نمی‌کند. بنابراین عقل انسان آشکارکننده نظم طبیعی است. این نظم طبیعی با عنوان قوانین طبیعی در اندیشه رواقی شناخته شد.

سخن آلیوس

یکی از ماندگارترین تعاریفی که از قانون طبیعی ارائه‌ شده است متعلق به Sextus Aelius است: «این قانون واقعی وجود دارد-یعنی، عقل سلیم-که منطبق با طبیعت است، برای همه انسان‌ها قابل اطلاق است و لایتغیر و ابدی است. این قانون با فرامینش انسان‌ها را ملزم به انجام وظایفشان می‌کند، با تحریم‌هایش آن‌ها را از خلاف‌کاری منع می‌کند… خداوند… واضع این قانون، مفسر آن و حامی آن است… کسی که آن را اطاعت نکند، نفس برتر خویش را رها کرده است…»

[۱۷] ارسطو، سیاست، ص۱۷۴.

سخن سیسرون

در این میان آنچه اهمیت یافت، رابطه قانون طبیعی با حیات اجتماعی بود. به عبارت دیگر، یافتن مبنایی برای انتقال قوانین طبیعی به حوزه مدنی، سیسرون معتقد بود که اولین خصلت مشترک انسان با خداوند قوه عقل است. پس همه انسان دارای عقل‌اند و:
«آن‌ها که عقل یکسان دارند، باید عقل سلیم یکسان نیز داشته باشند و چون عقل سلیم قانون است، ما باید باور کنیم که انسان‌ها قانون مشترک با خدایان دارند و آن‌ها که در یک قانون سهیم‌اند، بایستی در عدالت نیز سهیم باشند و آن‌ها که این‌همه را با هم سهیم‌اند، باید اعضای یک جامعه سیاسی انگاشته شوند.»

[۱۸] Mac Donald. L C. Western Political Theory، p. 40.

سخن گایس

اما گایس (Gaius) رواقی قائل به تمایز جدی بین اصول مشتق از عقل طبیعی و قوانین مدنی است که ازنظر وی، مشتق از قواعد و سنت‌های یک جامعه خاص می‌باشد. از نظر گایس قوانین طبیعی همان قوانین اقوام (jus gentium) است. به گفته او: «قاعده رفتاری که قومی برای خود وضع کرده است و خاص آن قوم است، قانون مدنی (jus civile) است. اما آن اصولی که عقل طبیعی به همه انسان‌ها تعلیم می‌دهد، توسط همه از آن پیروی می‌شود و به طور جمعی قانون اقوام نام دارد.»

[۱۹] Mac Donald. L C. Western Political Theory، p. 98.

در اندیشه رواقی، بین عقل، وظیفه و قانون نیز ارتباط جوهری وجود دارد. از نظر رواقیون هرکس بایستی بدونش کوه وظایف متناسب با خود را بپذیرد. سیسرون مابین و وظیفه ارتباط اساسی وجود دارد. به گفته وی: «در واقع یک قانون واقعی هست، یعنی قانون سلیم، که با فرامین خود، انسان‌ها را ملزم به انجام وظایفشان می‌کند.»

[۲۰] Mac Donald. L C. Western Political Theory، p 99‌.

قانون طبیعی و اندیشه مسیحی

در آغاز مسیحیت، اصحاب کلیسا عنصر خاص مسیحی را با مفهوم هبوط وارد ایده قانون طبیعی کردند تا وضعیت واقعی انسان را توضیح دهند. اما نهایتاً در آراء توماس آکویناس نظریه قانون طبیعی از منظر مسیحیت و عملاً فراتر از آن مطرح شد.

آکویناس از یک سو سعی در برطرف کردن ابهامات سیسرونی در باب قانون طبیعی داشت و از سوی دیگر برای سازگار کردن باور خاص مسیحی به خدای خالق فعال و مقدر بودن خلقت او با وجود شر و تجربه شخصی اراده آزاد انسان تلاش می‌کرد. وی در Summa Theologica قانون را چونان «حکم عقل برای خیر عمومی…» معنا کرد.

[۲۱] Mac Donald. L C. Western Political Theory، p. 55-6.

[۲۲] Ullman. Walter. A History of political Yhought. p.

آکویناس چهار نوع قانون را از یکدیگر متمایز ساخت: قانون ازلی، قانون طبیعی، قانون انسانی و قانون الهی. قانون ازلی همان حکومت خداوند بر چیزهاست. این قانون با اصل افلاطونی نظم کیهانی بسیار شبیه بود و نیز با مفهوم logos در اندیشه رواقی، اما محور تعبیر آکویناس از قانون، مقوله قانون طبیعی است، قانونی که در آن مشیت الهی با آزادی انسانی سازگار می‌شود. به تعبیر آکویناس، قانون طبیعی پیوند بین قانون ابدی در نزد خداوند و قانون اخلاقی انسان‌هاست، یعنی بین طبیعت (مشیت) و عقل. چنین قانونی تجلی سرشت انسانی است که معطوف است به غایات مناسب انسانی. آکویناس وساطت عقل در تبدیل تمایلات طبیعی به اعمال و تصمیمات عملی را محور فلسفه عملی می‌سازد و بدین ترتیب بین عقل، قانون الهی و پراکسیس انسانی ارتباط ایجاد می‌نماید.

به نظر آکویناس، انسان مانند هر موجودی یک «میل طبیعی» به غایت مناسب خود منطبق بر قانون ازلی دارد، اما فقط ما انسان‌ها نسبت به غایت خویش آگاهیم، بر اساس آن تعقل می‌کنیم و در راستای آن اراده‌ورزانه عمل می‌کنیم. هر آنچه در خلقت در مورد دیگر موجودات «حتمیت» (must) است برای انسان «باید» (ought) است. بر این مبنا، اصل اول قانون طبیعی یا عقل عملی عبارت است از: «خوب باید دنبال شود و از شر اجتناب شود.» بنابراین تمایلاتی همچون حفظ خویش، دانستن حقیقت درباره خداوند و زندگی در جامعه در گزاره‌های قانون درباره خداوند و زندگی در جامعه در گزاره‌های قانون طبیعی همچون رفع جهل و اجتناب از آزاد آنان که با آن‌ها زندگی می‌کنیم وجود دارند.

[۲۳] Ullman. Walter. A History of political Yhought، p. 58.

با سازگار کردن آزادی انسان با جبر مشیتی، نه تنها آزادی با مشیت سازگار شده است بلکه طبیعت عملاً آزادی را ایجاب می‌کند، چه بدون آن موجود عاقل از تحقق سرشت خویش ناتوان می‌ماند. در عین حال، آزادی با طبیعت هدایت و محدود می‌شود، مبادا که عقل بدون مسئولیت شود.

آکویناس به قانون انسانی به عنوان قانون وضعی در هر اجتماعی اشاره می‌کند. وی همچنین قانون الهی را در کتب مقدس برای هدایت بشر به‌سوی سعادت جاودان برمی‌شمارد. این قانون به غایتی فراطبیعی و فراسوی قوای طبیعی انسان معطوف است. قانون الهی جهت‌گیری انسان بر اساس قانون خداوند را تکمیل می‌کند.

[۲۴] Ullman. Walter. A History of political Yhought، p. 60.

دیدگاه اسلامی

در اسلام، طبیعت چونان کتابی است سرشار از رموز و اسرار الهی. در قرآن پیوندی نشانه شناسانه (Semiologic) بین خود کلام وحی، پدیده‌های طبیعت و وقایای نفسانی از طریق واژه «آیه» برقرار شده است. از جمله در آیه ۵۲ سوره فصلت آمده است: «آیات خود در آفاق و انفس را به آن‌ها نشان خواهیم داد تا حقانیت او بر آن‌ها روشن شود.»

[۲۵] نصر، سیدحسین، نظر متفکران اسلامی درباره صفیه، ص۱۸۰.

در قرآن هیچ‌گاه واژه طبیعت به کار نرفته است، (این در مورد تورات هم صادق است)

[۲۶] نک: اشتراوس، لئو، حقوق طبیعی و تاریخ، ص۱۰۱‌.

اگرچه از لغت طبع استفاده شده است.

[۲۷] نصر، سیدحسین، نظر متفکران اسلامی درباره صفیه، ص۲۲.

مترجمان اولیه از واژه کیان که مشتق از کلمه سریانی kjono بود برای ترجمه فوسیس استفاده کردند، اما بعداً از «طبیعه» که معنای آن بافوسیس کاملاً یکی نیست استفاده شد.

[۲۸] نصر، سیدحسین، نظر متفکران اسلامی درباره صفیه، ص۲۲.

طبیعت به عنوان موضوع شناخت در مکتب‌های فکری گوناگون در تاریخ اسلام مورد توجه بوده است. ریاضیون، هرامسه، مشّائیان، اشراقیان، عرفا و متکلمان هریک به گونه‌ای با مقوله طبیعت مواجه شده‌اند.

[۲۹] نصر، سیدحسین، نظر متفکران اسلامی درباره صفیه، ص۴۱.

در این میان نگرش غایت‌انگاری ارسطوئی در آراء ابن‌سینا کاملاً بارز است، اما اخوان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.