پاورپوینت کامل علی بن احمد ابنحزم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علی بن احمد ابنحزم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علی بن احمد ابنحزم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علی بن احمد ابنحزم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
ابنحزم ابومحمد علی بن احمد اندلسی
ابنحزم، ابومحمد علی بن احمد بن سعید، فقیه، محدث، فیلسوف، عالم ادیان و مذاهب، ادیب و شاعر و یکی از درخشانترین چهرههای فرهنگ اسلامی در اندلس (۳۸۴-۴۵۶ق/۹۹۴-۱۰۶۴م) میباشد.
فهرست مندرجات
۱ – ولادت و نسب ابنحزم
۲ – پدر ابنحزم
۳ – دوران کودکی
۴ – رویدادهای سیاسی زندگی ابنحزم
۴.۱ – روی کار آمدن سلیمان بن حکم
۴.۲ – سرانجام سلیمان بن حکم
۴.۳ – دسیسه علیه ابنحزم
۴.۴ – وزارت عبدالرحمان بن محمد
۴.۵ – وزارت المستظهر بالله
۴.۶ – زندانی شدن ابنحزم
۴.۷ – پایان زندگی سیاسی
۵ – تحصیلات ابنحزم
۶ – وفات
۷ – آثار
۷.۱ – طوق الحمامه
۷.۲ – رساله فی فضل الاندلس
۷.۳ – الاحکام فی اصول الاحکام
۷.۴ – المُحَلّی فی شرح المُجَلّی
۷.۵ – ابطال القیاس
۷.۶ – رسائل ابنحزم الاندلسی
۷.۷ – نَقْط العروس
۷.۸ – الاخلاق و السیر
۷.۹ – التَّقریب لحدِ المنطق
۷.۱۰ – الفِصَل فی المِلَل
۷.۱۱ – سایر آثار
۸ – ویژگیهای ابنحزم
۹ – مخالفین عقاید و نظریات ابنحزم
۱۰ – زمان تألیف آثار
۱۱ – موقعیت ابنحزم در میان هموطنانش
۱۲ – عقاید و نظریات ابنحزم
۱۲.۱ – دلبستگی به منطق
۱۲.۲ – دیدگاه درباره منطق ارسطویی
۱۲.۳ – نکوهش مخالفان منطق
۱۲.۴ – اهمیت التقریب از دیدگاه ابنحزم
۱۳ – اهمیت زبان از دیدگاه ابن حازم
۱۴ – شناخت از دیدگاه ابن حازم
۱۴.۱ – اقسام مبانی شناخت
۱۴.۲ – خلاصه نظریه شناخت
۱۴.۳ – دیدگاه ابنحزم درباره استقراء
۱۴.۴ – برتری ادراک عقلی بر حسی
۱۴.۵ – راههای دستیابی به شناخت
۱۵ – رویکرد ابنحزم به دانشهای یونانی
۱۶ – داوری ابنحزم درباره فلسفه
۱۷ – اعتقادات مذهبی ابنحزم
۱۷.۱ – برتری علم شریعت
۱۷.۲ – موضعگیری ابنحزم درباره مذهب ظاهری خود
۱۷.۳ – مبانی فقهی اهل سنت از دیدگاه ابنحزم
۱۷.۳.۱ – رأی
۱۷.۳.۲ – قیاس
۱۷.۳.۳ – استحسان، تقلید و تعلیل
۱۷.۴ – حقیقت عقل
۱۷.۵ – اصول دین
۱۷.۶ – روح و نفس
۱۷.۷ – دستاورد مهم ابنحزم درباره عقاید
۱۷.۸ – دیدگاه ابنحزم درباره فرق
۱۷.۹ – علت گمراهی فرق
۱۷.۱۰ – اقسام اعتقادات و ایمان دینی مردم
۱۷.۱۱ – نکوهش متکلمان
۱۸ – نظریات ابنحزم در اقتصاد
۱۸.۱ – حوزههای اقتصادی طبق نظر ابنحزم
۱۸.۱.۱ – نیازهای اساسی و فقر
۱۸.۱.۲ – زکات
۱۸.۱.۳ – مالیاتها
۱۸.۱.۴ – نظریه نظامهای ارضی
۱۸.۲ – ابنحزم و سوسیالیسم
۱۸.۳ – ابنحزم و لیبرالیسم
۱۹ – نظریات ابنحزم در روانشناسی
۲۰ – اثر ابنحزم درباره عشق
۲۰.۱ – محتوای طوق الحمامه
۲۰.۲ – ماهیت عشق
۲۰.۳ – انگیزه پیدایش عشق
۲۰.۴ – درمان ناپذیر درد عشق
۲۰.۵ – برترین نوع عشق
۲۰.۶ – درجات عشق
۲۱ – دیدگاه ابنحزم درباره زیبایی
۲۲ – شاگردان و پیروان
۲۳ – فهرست منابع
۲۴ – پانویس
۲۵ – منبع
ولادت و نسب ابنحزم
وی بنابر گواهی خودش در شهر قرطبه در اندلس چشم به جهان گشود. نیاکان وی از ساکنان قریهای به نام منته لیشَم در اونبه در ناحیه لبله در غرب اندلس بودهاند، اما پدرانش در شهر قرطبه میزیستهاند. گفته میشود که جدّ اعلایش ایرانی و از بردگان آزاد شده یزید بن ابن سفیان ، برادر معاویه بوده است.
[۱] ابن صاعد اندلسی، صاعد، ج۱، ص۷۵، طبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۱۲م.
بنابر نوشته ابن بسام معاصرانش ابنحزم را «از نسبی ناشناخته و بیریشه و جدّ نزدیکش را نومسلمان میدانستهاند».
[۲] ابن بسام، علی، ج۱ (۱)، ص۱۴۲، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
پدر ابنحزم
شهرت خاندان وی با پدرش آغاز میشود. پدرش و وی در یکی از بحرانیترین و پرآشوبترین دورانهای تاریخ اندلس میزیستهاند، که همزمان با پایان خلافت امویان و فروپاشی وحدت جغرافیایی – سیاسی اندلس و آغاز آشفتگی و انحطاط بوده است (ابنحزم، خاندان). پدر ابنحزم اهل علم و ادب و از دولتمردان زمان بهشمار میرفته است. وی در زمان فرمانروایی ابوعامر ملقّب به المنصور (۳۶۶-۳۹۲ق/۹۷۶-۱۰۰۲م) یکی از وزیران وی بوده است.
دوران کودکی
ابنحزم دوران کودکی و نوجوانی را در رفاه و آسایش خانه پدری و بنابر گفته خود در دامان زنان گذرانید و از ایشان بسیار چیزها، از جمله خط و خواندن قرآن آموخت و با خلقیات و رفتار و کردار و ویژگیهای روانی ایشان نیک آشنا شد. این تجارب دوران کودکی سرمایه سرشاری بود که بعدها وی از آنها در نوشتن یکی از برجستهترین آثار خود به عنوان طوق الحمامه (گلوبند کبوتر ) بهره بسیار برد. ابنحزم در این نوشته به برخی از رویدادها و آشفتگیهای دوران جوانی خود اشاره میکند و از این رو میتوان آن را سرچشمه مهمی برای آشنایی با دورانی از زندگی وی به شمار آورد.
رویدادهای سیاسی زندگی ابنحزم
نخستین رویداد مهم سیاسی و اجتماعی دوران جوانی ابنحزم به خلافت رسیدن محمد بن هشام بن عبدالجبّار ملقّب به المهدی است. وی نخست در روز خلع هشام بن الحکم (دوم) ملقب به المؤیَّد در ۳۹۹ق/۱۰۰۸م با یاری هواداران بنیامیّه به خلافت رسید، اما پس از ۹ ماه در نیمه ربیعالاول ۴۰۰/۱۰۱۰م از سوی سلیمان بن حکم کنار زده شد، و بار دوم نیز، پس از سلیمان به مدت ۴۰ روز حکومت کرد و سرانجام در ذیحجه ۴۰۰ به دست بردگان کشته شد. تاریخنگاران وی را «انگیزه فتنه و شقاق و نفاق » نامیدهاند.
[۳] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۵۰ به بعد، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۴] مراکشی، عبدالواحد، ج۱، ص۴۳، المعجب، به کوشش محمد سعید العریان و محمد العربی العلمی، قاهره، ۱۳۶۸ق/ ۱۹۴۹م.
روی کار آمدن سلیمان بن حکم
ابنحزم و پدرش در نخستین روزهای خلافت وی از خانه خود در بخش شرقی قرطبه به خانه قدیمیشان در بخش غربی، در محلهای به نام «بلاط مغیث» منتقل شدند.
[۵] ابنحزم، علی، ج۱، ص۲۰۷، طوق الحمامه، به کوشش صلاحالدین قاسمی، تونس، ۱۹۸۵م.
رویداد تکان دهنده و ویرانگر دیگر، در این مرحله، روی کار آمدن سلیمان بن حکم، ملقب به الظافر است. وی در ۳۹۹ق به خلافت رسید و در ربیعالاول ۴۰۰ به قرطبه آمد و در شوال همان سال از آنجا بیرون رفت و سپس همراه سپاهیان بربر و لشکریان مسیحی به قرطبه بازگشت، و به گفته گزارشگران در نبرد مشهور به «قَنطش»، بیست و چند هزار نفر کشته شدند که در میان ایشان بسیاری عالمان، فقیهان، و ائمه مساجد بودند. سلیمان، پس از آن، به همراهی بربرها در شهرهای اندلس به کشتار، تاراج و ویران کردن روستاها پرداخت
[۶] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۹۱-۹۵، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۷] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۱۷، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۸] مراکشی، عبدالواحد، ص۴۲-۴۳، المعجب، به کوشش محمد سعید العریان و محمد العربی العلمی، قاهره، ۱۳۶۸ق/ ۱۹۴۹م.
[۹] ابن بسام، علی، ج۱ (۱)، ص۲۴-۲۹، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
در این میان در محرم ۴۰۴/ ژوئیه ۱۰۱۳ سپاهیان بربر قصر خاندان ابنحزم را در بلاط مغیث تصرف و تاراج کردند، و ابنحزم ناگزیر شد که از قرطبه به المِریه (آلمِریا) بگریزد.
[۱۰] ابنحزم، علی، ج۱، ص۲۰۸، طوق الحمامه، به کوشش صلاحالدین قاسمی، تونس، ۱۹۸۵م.
در ۴۰۶ق سلیمان بن حکم و برادرش عبدالرحمان و پدر ۸۰ ساله ایشان، به دست علی بن حمود بن میمون کشته شدند.
سرانجام سلیمان بن حکم
علی بن حمود بن میمون از ذریه علی بن ابی طالب علیهالسلام و نخستین فرمانروای بنیهاشم در اندلس بود، سلیمان بن حکم وی و برادرش قاسم بن حمود را هر یک به فرمانداری شهر سبته و جزیره الخضراء گمارده بود. دوران فرمانروایی علی بن حمود یک سال و نه ماه بود. وی با همراهی و یاری سپاهیان بربر قدرت را به دست گرفت. علی بن حمود در ۲۲ محرم ۴۰۷/ اول ژوئیه ۱۰۱۶ قرطبه را تصرف کرد، ولی در ذیقعده ۴۰۸ به دست ۳ تن از غلامان صقلبی خود در حمّام کشته شد
[۱۱] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۴، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۱۲] ابن بسام، علی، ج۱ (۱)، ص۷۸، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۱۳] ابن بسام، علی، ج۱ (۱)، ص۸۳، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
در پی این رویدادها گرفتاری تازهای برای ابنحزم پیش آمد. در حالی که وی همچنان در المریه به سر میبرد، بدخواهان و دشمنانش دسیسه کردند و فرماندار المِریه، خَیران صقلبی (حک ۴۰۳- ۴۱۹ق) را بر ضد وی برانگیختند. خیران از غلامان برجسته منصور بن ابی عامر بود و پس از فرو ریزش خلافت اموی در اندلس، فرماندار المِریه گردید و در رویدادهای بعدی در اندلس نقشی برجسته داشت.
[۱۴] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۶۶-۱۶۷، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
دسیسه علیه ابنحزم
بدخواهان ابنحزم به خیران گزارش داده بودند که ابنحزم و دوستش محمد بن اسحاق نهانی میکوشند که خلافت اموی را بار دیگر در اندلس زنده کنند. خیران بدین سبب وی و دوستش را دستگیر و چند ماه زندانی کرد و سپس ایشان را به محلی به نام حصن القصر از نواحی اشبیلیه تبعید کرد. ابنحزم پس از چند ماه از راه دریا به بلنسیه ( والنسیا ) رفت. این سفر همزمان با روی کار آمدن عبدالرحمان چهارم بود.
وزارت عبدالرحمان بن محمد
عبدالرحمان بن محمد بن عبدالله بن الناصر، ملقب به المرتضی در ۴۰۷ق/۱۰۱۶م در شرق اندلس قیام کرد و در رمضان ۴۰۸/فوریه ۱۰۱۸ مردم با وی بیعت کردند. ابنحزم به وی پیوست و وزارت او را بر عهده گرفت و در نبرد وی با قاسم بن حمود برادر علی بن حمود، شرکت کرد. اما المرتضی در این نبرد شکست خورد و در راه گریز در ۴۰۸ق کشته شد. در نتیجه ابنحزم اسیر گردید، اما پس از چندی آزاد شد و در شوال ۴۰۹/فوریه ۱۰۱۹ به قرطبه بازگشت.
[۱۵] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۲۱، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۱۶] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۲۷، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۱۷] ابنحزم، علی، ج۱، ص۲۰۸، طوق الحمامه، به کوشش صلاحالدین قاسمی، تونس، ۱۹۸۵م.
[۱۸] ابنحزم، علی، ج۱، ص۲۱۷-۲۱۸، طوق الحمامه، به کوشش صلاحالدین قاسمی، تونس، ۱۹۸۵م.
وزارت المستظهر بالله
از این پس تا ۴۱۴ق/۱۰۲۳م گزارشی درباره زندگی و سرگذشت ابنحزم در دست نیست. اما در این سال است که ما در پی رویداد سیاسی دیگری با ابنحزم روبهرو میشویم. در این سال مردم قرطبه که به تازگی بار دیگر استقلال خود را به دست آورده بودند، تصمیم گرفتند که یکی از امویان را بر تخت فرمانروایی بنشانند. وزیران و اعیان شهر، ۳ تن را نامزد کردند که یکی از ایشان عبدالرحمان بن هشام بود و سرانجام همگان عبدالرحمان بن هشام، برادر المهدی را با لقب المستظهر بالله به خلافت برگزیدند. المستظهر در این هنگام ابنحزم را که از دوستان بسیار نزدیک او بود به عنوان « حاجب » یا وزیر بزرگ خویش برگزید و عبدالوهاب بن حزم پسر عموی ابنحزم و نیز ابوعامر بن شهید را به وزارت گمارد.
زندانی شدن ابنحزم
اما از سوی دیگر نابسامانی اوضاع اقتصادی و دشواریهای مالی و بیکاری، بر دوش عامه مردم سنگینی میکرد و بر آتش ناخشنودی ایشان از حکومت دامن میزد. در این میان مردی از امویان به نام محمد بن عبدالرحمان بن عبیدالله النّاصری که پیش از آن امید داشته بود که به جای عبدالرحمان المستظهر به خلافت برگزیده شود، از آن اوضاع آشفته بهرهبرداری کرد. وی مردی بود بیفرهنگ و کم استعداد و شکمباره و شهوتران. اما توانسته بود نفوذ خود را در میان کارگران قرطبه گسترش دهد. و توانست شورشی را بر ضد المستظهر برانگیزد که به پیروزی انجامید. وی المستظهر را از خلافت برکنار کرد و پس از رسیدن به خلافت خود را از المستکفی بالله خواند (۴۱۴ق/۱۰۲۴م). نخستین اقدام وی این بود که ابنحزم و عموزادهاش را دستگیر کرد و به زندان افکند. ابنحزم خود در کتاب التقریب لحدّ المنطق
[۱۹] ابنحزم، علی، ج۱، ص ۱۹۹-۲۰۰، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
به این رویداد اشاره میکند.
[۲۰] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۳۵-۱۳۹، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۲۱] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۴۰-۱۴۲، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۲۲] ابن بسام، علی، ج۱ (۱)، ص۳۴-۳۹، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۲۳] ابن بسام، علی، ج۱ (۱)، ص۳۸۲، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
زندگی سیاسی ابنحزم در دوران خلافت آخرین فرمانروای اموی در اندلس، یعنی هشام بن محمد المعتدبالله (خلافت: ۴۱۸-۴۲۲ق/ ۱۰۲۷-۱۰۳۱م) پایان یافت. گفته میشود که ابنحزم وزیر او بوده است.
[۲۴] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۴۵-۱۴۶، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۲۵] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۳، ص۱۵۲، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۲۶] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۲۳۷.
پایان زندگی سیاسی
بنابر گزارشهای تاریخنگاران، ابنحزم از این زمان به بعد، یکباره از همه امور سیاسی روی گردانید و به آموختن دانشها روی آورد. با توجه به رویدادهای سیاسی و دگرگونیهای بنیادی در اوضاع زندگی در اندلس، و به ویژه در قرطبه، به آسانی میتوان بیزاری و روی گردانی ابنحزم را از سیاست توجیه کرد.
از سوی دیگر، بنابر گزارش تاریخ نگاران، ابنحزم درباره بنیامیه و فرمانروایان ایشان، از گذشتگان و معاصران سخت تعصب میورزیده و از دل و جان هوادار و مدافع حاکمیت آنان بوده است و ایشان را بر دیگر وابستگان به قریش برتری میداده است.
[۲۷] ابن بسام، علی، ج۱(۱)، ص۱۴۲، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۲۸] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۲۵۰.
تحصیلات ابنحزم
درباره تحصیلات ابنحزم، نام چند تن از استادان ابنحزم در منابع از جمله در برخی از نوشتههای خود وی آمده است: در این میان نخستین استاد وی در فقه ابوعبدالله بن دحّون (د ۴۳۱ق/۱۰۴۰م)، در حدیث احمد بن محمد بن الجسور ، در منطق و فلسفه ابوعبدالله محمد ابن الحسن المذحجی و در کلام و جدل ابوالقاسم عبدالرحمان بن ابی یزید الازْدی بودهاند.
[۲۹] ابنحزم، علی، ج۱، ص۲۱۶، طوق الحمامه، به کوشش صلاحالدین قاسمی، تونس، ۱۹۸۵م.
[۳۰] حمیدی، عبدالله، ج۱، ص۲۹۰، جذوه المقتبس، به کوشش محمد بن تاویت الطنجی، قاهره، ۱۳۷۱ق.
[۳۱] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۲۴۱.
[۳۲] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۲۴۲.
[۳۳] ذهبی، محمد، ج۱۸، ص۱۸۵، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، ۱۰۴۵ق/ ۱۹۸۴م.
[۳۴] مقری تلمسانی، احمد، ج۳، ص۱۷۵، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
ابنحزم، گویا تا سن ۲۶ سالگی از احکام شرعی و مبانی فقهی آگاهی نداشته است و چنانکه از خود او نقل میشود، برخی از آداب نماز را نیز نمیدانسته است و در پی یک رویداد در مسجدی، از ناآگاهی خود بر آیین نماز آزردهخاطر میشود، پس نزد ابن دحّون میرود و خواندن کتاب موطّأ مالک بن انس را نزد وی آغاز میکند و ۳ سال نزد او و دیگران فقه و حدیث میآموزد.
[۳۵] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۲۴۰-۲۴۲.
وفات
ابنحزم، بقیه سالهای زندگی خود را در ناحیه لبله به سر آورد و به تألیف و تعلیم پرداخت و سرانجام در سن ۷۱ سالگی در همانجا درگذشت.
[۳۶] ابن صاعد اندلسی، صاعد، ج۱، ص۷۷، طبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۱۲م.
[۳۷] ابن بسام، علی، ج۱(۱)، ص۱۴۱، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۳۸] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۲۴۰، ۴۵۷ ق ذکر کرده است.
آثار
عناوین کتابها و رسایل ابنحزم گواه بر این است که وی نویسندهای بسیار پرکار بوده است. گزارشهای تاریخ نگاران نیز نشان میدهد که نوشتههای وی به شمار شگفتانگیزی میرسیده است. مثلاً از پسرش ابورافع فضل (د ۴۷۹ق/۱۰۸۶م) نقل میشود که شمار نوشتههای پدرش در فقه ، حدیث ، اصول ، نحو و لغت ، ملل و نحل ، تاریخ و نیز ردیّههایی که بر مخالفان نوشته به حدود ۴۰۰ مجلد میرسیده و نزدیک به ۸۰ هزار برگ را در بر میگرفته است، بدین سان وی را از لحاظ کثرت نوشتههایش با محمد بن جریر طبری نویسنده تاریخ مشهور مقایسه کردهاند.
[۳۹] ابن صاعد اندلسی، صاعد، ج۱، ص۷۶-۷۷، طبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۱۲م.
اما از همه این نوشتهها اکنون جز چند کتاب و تعدادی رساله باقی نمانده است. ما در اینجا عنوانهای کتب و رسایلی را میآوریم که دستنوشتههایی از آنها بر جای مانده و تاکنون چاپ و منتشر شدهاند.
[۴۰] برای عناوین دیگر نوشتههای او رجوع کنید به، ذهبی، ج۱۸، ص۱۹۳-۱۹۷، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، ۱۰۴۵ق/ ۱۹۸۴م.
طوق الحمامه
طوق الحمامه فی الا´لفه و الالاف، درباره عشق و عاشقان. تنها یک دست نوشته از آن در کتابخانه دانشگاه لیدن هلند موجود است. نخستین بار د. ک. پترف این کتاب را برپایه همان یگانه دست نوشته در ۱۹۱۴م در لیدن منتشر کرد. بار دیگر همین چاپ در ۱۹۳۴م در دمشق و در ۱۹۵۰م به کوشش حسن کامل الصیرفی در قاهره منتشر شد. سپس در ۱۹۴۹م برشه متن آن را همراه با ترجمه فرانسوی در الجزیره منتشر کرد. آخرین چاپ آن با مقدمه، تصحیحات و زیرنویسها به کوشش صلاحالدین القاسمی در ۱۹۸۵م در تونس منتشر شده است. این کتاب دوبار به زبان انگلیسی و نیز زبانهای روسی، آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی و اسپانیایی و جز آن ترجمه شده است.
رساله فی فضل الاندلس
«رساله فی فضل الاندلس» که متن آن را مقری در نفح الطیب
[۴۱] مقری تلمسانی، احمد، ج۳، ص۱۵۸-۱۷۹، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
آورده است. این رساله زیر عنوان فضائل الاندلس و اهلها با دو رساله دیگر به کوشش صلاحالدین منجد در ۱۹۶۸م در بیروت ، منتشر شده است، همچنین در رسائل ابنحزم، مجموعه دوم، به کوشش احسان عباس، یافت میشود.
الاحکام فی اصول الاحکام
الاحکام فی اصول الاحکام، نخستین بار در سالهای ۱۳۴۵- ۱۳۴۸ق به کوشش احمد شاکر در قاهره، سپس در ۸ جزء در دو جلد، به کوشش زکریا علی یوسف در ۱۹۷۰م در قاهره و بار دیگر در ۱۹۸۰م، با مقدمه احسان عباس در بیروت منتشر شده است.
المُحَلّی فی شرح المُجَلّی
ابنحزم این کتاب را بر پایه فقه شافعی و پیش از گرایش به مذهب ظاهریه تألیف کرده بود که شرحی است بر المُجَلّی نوشته دیگر خودش، متن آن نخست به کوشش احمد شاکر در ۱۱ جلد در سالهای ۱۳۴۷-۱۳۵۲ق/۱۹۲۸-۱۹۳۳م و سپس به کوشش محمد منیرالدمشقی همچنان در ۱۱ جلد در بیروت منتشر شده است.
ابطال القیاس
ابطال القیاس و الرّأی و الاستحسان و التقلید و التعلیل که نخستین بار گولد تسیهر پارههای مهم آن را در ملحقات کتاب خود زیر عنوان «ظاهریان» در لایپزیگ (۱۸۸۴م) منتشر کرد. این کتاب بار دیگر زیر عنوان تلخیص ابطال القیاس… به کوشش سعید الافغانی در ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م در دمشق انتشار یافته است.
رسائل ابنحزم الاندلسی
رسائل ابنحزم الاندلسی، در ۳ مجموعه، به کوشش احسان عباس از سال ۱۹۵۴م (؟) به بعد منتشر شده است. این ۳ مجموعه افزون بر طوق الحمامه رسالههای زیر را در بردارند: رساله فی الرد علی الهاتف من بُعد، رساله البیان عن حقیقه الایمان، رساله التوقیف علی شارع النجاه باختصار الطریق، رساله مراتب العلوم، رساله فی الغناء المُلهی اَمباحُ هواَم محظور؟، رساله فی الم الموت و ابطاله، فصل فی معرفه النفس بغیرها و جهلها بذاتها، رساله فی مداواه النفوس و تهذیب الاخلاق و الزهد فی الرذائل، رساله الدُرَّه فی تحقیق الکلام فیما یلزم الانسان اعتقاده، رساله فی مسأله الکَلب، رساله فی الجواب عما سئل عنه سئوال تعنیف، رساله فی الرد علی ابن النغزاله (النغزیله) الیهودی (سَموئِل بن نَگدِلا)، رساله فی الامامه، رساله عن حکم من قال انَّ ارواحَ اهل الشقاء مُعَذَبَهُ الی یوم الدین، رساله التَلخیص لوجوه التخلیص، نقط العروس.
نَقْط العروس
نَقْط العروس (فی تواریخ الخلفاء)، این رساله را نخستین بار زیبولد در مجله «مرکز مطالعات تاریخی در گرانادا» در ۱۹۱۱م منتشر کرد. بار دوم به کوشش شوقی ضیف در مجله کلیه الاداب (شم ۱۳، ۱۹۵۱م) و بار سوم در جزء دوم مجموعه رسائل ابنحزم به کوشش احسان عباس انتشار یافت.
الاخلاق و السیر
این کتاب همان رساله فی مداواه النفوس و تهذیب الاخلاق است که به کوشش احسان عباس در مجموعه یکم رسائل ابنحزم الاندلسی منتشر شده است. این اثر بار دیگر با ترجمه فرانسوی به کوشش ن. تومیش با عنوان الاخلاق و السِیَر در بیروت (۱۹۶۱م) انتشار یافت.
التَّقریب لحدِ المنطق
التَّقریب لحدِ المنطق و المَدخَل الیه که به کوشش احسان عباس از روی تنها دست نوشته موجود آن در مکتبه الاحمدیه جامع زیتونیه تونس (شم ۶۸۱۴) در بیروت (۱۹۵۹م) منتشر شده است.
الفِصَل فی المِلَل
الفِصَل فی المِلَل و الاهواء و النَحَل، چاپ نخست آن در قاهره (۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م) در ۵ جزء (در دو مجلد) منتشر شده که در حاشیه آن ملل و نحل شهرستانی چاپ شده است. چاپ دوم نیز در ۵ جزء (در دو مجلد) در قاهره (۱۹۶۴م) انتشار یافته است.
سایر آثار
• «منظومه ابنحزم فی قواعد الفقه الظاهری»، به کوشش محمدابراهیم الکتانی، در مجله معهد المخطوطات، ج ۲۱، ۱۹۷۵م، ص ۱۴۸-۱۵۱.
• رساله الا¸لوان، ریاض، النادی الادبی الثقافی، ۱۹۷۹م.
• «رساله فی امّهات الخلفاء»، به کوشش صلاحالدین منجد، در مجله المجمع العلمی بدمشق، مجلد ۳۴، ۱۹۵۹م.
• کتاب السیاسه که بخشهایی از آن را ابراهیم الکتانی در مجله تِطوان (مغرب، شم ۵، ۱۹۶۰م) منتشر کرده است.
• جَمهره اَنساب العرب که نخستین بار به کوشش لوی پرووانسال، در قاهره (۱۹۴۸م) و بار دوم به کوشش عبدالسلام هارون، در قاهره (۱۹۶۲م) و بار سوم در بیروت (دارالکتب العلمیه) منتشر شده است.
• جوامعُ السَیَره (السیرَه النَبَویَّه) که به کوشش احسان عباس و ناصرالدین الاسد، در قاهره (۱۹۵۶م) همراه این ۵ رساله منتشر شده است: «رساله فی القراءات المشهوره فی الامصار الا¸تیه مجیء التواتر»، «رساله فی اسماء الصحابه رُواه الحدیث و ما لِکُلّ واحد½ من العدد»، «رساله فی تسمیه من رُوِیَ عنهم الفِتیا من الصحابه و من بعد هم علی مراتبهم فی کثره الفِتیا»، «جُمَل فتوح الاسلام»، «اسماء الخُلفاء المهدیین و الائمه امراء المؤمنین».
• الاصول و الفروع، در دو جلد، در قاهره (۱۹۷۸م) منتشر شده است.
• حجه الوداع، به کوشش ممدوح حقی، دمشق، ۱۹۵۶م.
• «مراتب الاجماع فی العبادات و المعاملات و الاعتقادات» که «نقد مراتب الاجماع» ابن تیمیه به ضمیمه آن است و به همراه محاسن الاسلام و شرائع الاسلام بخاری در ۱۳۵۷ق در قاهره به چاپ رسیده است.
• رسائل ابنحزم (مجموعه چهارم)، به کوشش احسان عباس که در ۱۹۸۴م در بیروت منتشر شده است.
ویژگیهای ابنحزم
بر پایه نوشتههای خود ابنحزم و گزارشهای تاریخ نگاران، بیگمان میتوان گفت که وی از لحاظ روان شناسی فردی، مردی ویژه بوده و برخی از این ویژگیهای وجودیش، در دوران زندگانی وی انگیزه رنجها و ناآرامیهای گوناگون برای او شده بوده است. ابنحزم از یک سو دارای روحی بسیار حساس، طبعی شاعرانه و در دوستیهایش با انسانهای همگون خود بسیار استوار و وفادار بوده و از سوی دیگر در باورها و اندیشههایش سخت تعصب میورزیده است. ابنحزم خود درباره خلقیات خویش مینویسد: من در سرشت خود دو طبیعت دارم که زندگی من با آنها هرگز گوارا نیست. و گرد آمدن آنها مرا از زندگانی بیزار میکند و گاه آرزو میکنم که از خویش گریزان شوم، تا از رنجی که به خاطر آنها میکشم، آزاد شوم: یکی وفاداری است که هیچ تلونی بدان آمیخته نیست و در حضور و غیاب و نهان و آشکار یکسان است، و زاییده الفتی است که نمیگذارد روحم از آنچه به آن خو گرفته است، روی گردان شود، و نیز نمیگذارد که از دست دادن کسانی را که با ایشان مصاحب بودهام، از خاطر بگذرانم؛ و دیگری عزت نفسی است که به ستم تن نمیدهد، و مرا به کمترین دگرگونی در رفتار آشنایانم حساس میکند، چنانکه مرگ را بر آن رجحان میدهم. هر یک از این دو سجیّه مرا به سوی خود میکشد. من جفا میبینم و بر خود همواره میسازم، بسیار شکیبایی میکنم و انتظار میکشم، که دشوار کسی توانایی آن را دارد.
[۴۲] ابنحزم، علی، ج۱، ص۲۱۲، طوق الحمامه، به کوشش صلاحالدین قاسمی، تونس، ۱۹۸۵م.
بدین سان شگفتی ندارد که گفتهاند وی در تبلیغ عقاید و نظریات خود و دفاع از آنها سخت بیپروا بوده و از این رهگذر دشمن تراشی میکرده و رنجهای فراوان متحمل میشده است. با توجه به خصلت وفاداری وی میتوان هواداری استوار و حتی تعصبآمیز او را در برابر فرمانروایان اموی توجیه کرده، و از همین روست که ناگواریها، رنجها، تبعیدها و در به دریهایی که در آن دوران آشفتگی و فروپاشی سیاسی – اجتماعی اندلس نصیب وی شده بود.
مخالفین عقاید و نظریات ابنحزم
بسیاری از فقیهان و عالمانی که مخالف عقاید و نظریات ابنحزم بودهاند، در آزار او و تحریک فرمانروایان بر ضد وی میکوشیدهاند، و ایشان و عوام را علیه وی برمیانگیختهاند تا بدانجا که در زمان حکومت ابوعمرو عبّاد بن محمد المعتضد بالله (۴۳۳-۴۶۱ق/۱۰۴۲- ۱۰۶۹م) کتابهای وی را در اشبیلیه سوزاندند و برخی را نیز در ملا´ عام پاره پاره کردند. نویسندگان وی میگویند که: بزرگترین عیب وی (به گمان ایشان از دیدگاه منصفان) ناآگاهی او از سیاست علم بوده است که دشوارتر از تکمیل آن است.
[۴۳] ابن بسام، علی، ج۱(۱)، ص۱۴۱-۱۴۲، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۴۴] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۲۴۷-۲۴۹.
[۴۵] ذهبی، محمد، ج۱۸، ص۲۰۰-۲۰۱، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، ۱۰۴۵ق/ ۱۹۸۴م.
[۴۶] ذهبی، محمد، ج۱۸، ص۲۰۵، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، ۱۰۴۵ق/ ۱۹۸۴م.
زمان تألیف آثار
ابنحزم بنابر گفته خودش بسیاری از کتابهایش را در زمانهایی نوشته است که از وطن و بستگان و فرزندان دور بوده و از ستم و عدوان دیگران به خود هراسان بوده است.
[۴۷] ابنحزم، علی، ج۱، ص۲۰۰، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
موقعیت ابنحزم در میان هموطنانش
وی درباره موقعیت خودش در زمانش و میان هموطنانش میگوید «اما سرزمین خودمان، حکم درباره آن همان مثل سائر است.» خود در این باره به این مثل سائر استشهاد میکند که «ازهَدُ الناس فی عالِم اهلُه» (روی گردانترین کسان از مرد دانشمند، بستگان و همشهریان اوبند) و میافزاید که در انجیل خوانده است: عیسی علیهالسلام گفت: پیامبر حرمتش را جز در شهر خویش از دست نمیدهد. آنگاه ابنحزم از حسدورزی اندلسیان در برابر دانشمندان و بدرفتاری با آنان سخن میگوید
[۴۸] ابنحزم، علی، ج۳، ص۱۶۶، «رساله فی فضل الاندلس»، نفح الطیب (نک: مقری در همین مآخذ).
عقاید و نظریات ابنحزم
ابنحزم شخصیتی برجسته با چهرههای گوناگون و گاه متضاد داشته و در شعر ، کلام ، فقه ، حدیث ، اخلاق ، انسانشناسی ، تاریخ ، جامعهشناسی ، ادیان و ملل و نحل صاحب نظر بوده است، و هر یک از این زمینهها نیازمند بحثی جداگانه است. در اینجا طرحی از کلیترین و برجستهترین عقاید، نظریات و اندیشههای او عرضه میشود.
دلبستگی به منطق
چنانکه اشاره شد، ابنحزم در دوره انحطاط و زوال خلافت ۴۰۰ ساله امویان اندلس زاده شد و پرورش یافت. و بیشتر دوره زندگی وی مقارن با فرمانروایی بربرها و قبایلی بود که از شمال و غرب افریقا به اسپانیا هجوم آورده و بر آنجا مسلط شده بودند. اسپانیا در عصر امویان در بیشتر زمینهها از میراث فرهنگی و علمی درخشانی برخوردار شده بود که البته خاستگاه آن حوزه فرهنگی شرق اسلامی بود، اما به رغم پیشرفت دانشهای گوناگون در اندلس اسلامی و درخشیدن چهرههای برجسته علمی در این سرزمین، در زمان ابن ابی عامر المنصور، بر اثر نفوذ فقها و محدثان بزرگ قرطبه «علوم اوائل» (منطق، فلسفه، نجوم و…) شدیداً مورد نکوهش قرار گرفت تا آنجا که عامه مردم کسانی را که به این دانشها میپرداختند، زندیق میشمردند و گاه کتابهایی را که در این موضوعات تألیف شده بود، به آتش میکشیدند.
[۴۹] ابن صاعد اندلسی، صاعد، ج۱، ص۶۶-۶۷، طبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۱۲م.
[۵۰] ابن عذاری مراکشی، احمد، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۵، البیان المغرب، به کوشش ج س کولان و لوی پرووانسال، بیروت، ۱۹۲۹م.
[۵۱] مقری تلمسانی، احمد، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۲، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
ابنحزم در آغاز دانش پژوهی خود، کم و بیش در چنین فضایی پرورش یافته بود. با وجود این، وی را مییابیم که در مرحلهای از جوانیش پس از روی گرداندن و نومیدی از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، به علوم عقلی ، یا به دیگر سخن به «علوم اوائل» روی میآورد و در میان دانشهای فلسفی به منطق دلبستگی مییابد.
دیدگاه درباره منطق ارسطویی
در اینجا باید یادآور شویم که این دلبستگی امری تصادفی یا نتیجه یک گرایش هوسناکانه شخصی نبوده است. ابنحزم اندیشمندی است سخت متدین که در اعتقادات دینی خود سخت استوار، و چنانکه اشاره شد، در دفاع از آنها متعصب و بیپروا بوده است. بدین سان جای شگفتی نیست که وی یکی از برجستهترین نوشتههای خود را به منطق اختصاص داد و کتاب التقریب لحد المنطق را تألیف کرد. وی در منطق ارسطو کارآترین و سودمندترین وسیله را برای اثبات عقاید و نظریات درست از دیدگاه خودش، و ابطال عقاید و آرای معارضان میدیده است. اما منطق ارسطو را، آنگونه که در ترجمههای عربی آن مییافت، نمیپذیرفت، و چون منطق برای او وسیله بود، نه هدف، در شکل سنتی و ارسطویی آن تجدید نظر کرد. به همین سبب گزارشگران بر او خرده میگیرند که وی در برخی از اصول منطق، با ارسطو، بنیانگذار آن، مخالفت میکند، زیرا مقاصد او را نفهمیده و در نوشته او ممارست نداشته است، و بنابراین کتابش پر از اشتباه و لغزش است.
[۵۲] ابن صاعد اندلسی، صاعد، ج۱، ص۷۶، طبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۱۲م.
[۵۳] ابن بسام، علی، ج۱(۱)، ص۱۴۰، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
اما چنین مینماید که ابنحزم آگاهانه به شیوهای دیگر به منطق ارسطو پرداخته است. هدف او تعلیم منطق به شکل سنتی آن نبوده است. وی کوشیده است که منطق را از قالب یک دانش تخصصی با اصطلاحات و زبان ویژه آن، بیرون آورد و آموختن و کاربرد آن را آسان سازد. او دشواریها و موانع خواندن و آموختن نوشتههای منطقی ارسطو را برمیشمارد و در حد توانایی خویش میکوشد تا مفاهیم این علم را با الفاظی آسان بیان کند و تا عوام و خواص و به تعبیر خود او «دانا و نادان در فهمیدن آنها یکسان باشند».
[۵۴] ابنحزم، علی، ج۱، ص۸، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
چنانکه اشاره شد، فضای اجتماعی اندلس آماده پذیرفتن علوم عقلی، از جمله منطق ، نبوده است. بنابراین ابنحزم به دفاع از آن و توجیه آن میپردازد. پیداست که در زمان وی، به ویژه آموختن منطق بیش از پیش مهجور بوده است؛ زیرا وی در آغاز کتاب میگوید «گروهی درباره این کتابها (یعنی نوشتههایی در منطق) حکم میکردند که آنها حاوی کفر و یاری دهنده الحادند ».
[۵۵] ابنحزم، علی، ج۱، ص۶، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
نکوهش مخالفان منطق
در چنان فضایی ابنحزم با دلیری و دلبستگی جدّی به منطق، مخالفان آن را سخت نکوهش میکند و در دفاع از آن و تشویق به فراگرفتن آن میگوید که دانستن منطق برای پرداختن به هر دانشی و فهمیدن کتاب خدا و حدیث پیامبر و افتاء لازم و سودمند است.
[۵۶] ابنحزم، علی، ج۱، ص۳-۴، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
[۵۷] ابنحزم، علی، ج۱، ص۹-۱۰، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
بنابراین شگفتی ندارد که ابنحزم در چندین جا از نوشتههای دیگر خود به کتاب التقریب اشاره میکند و خواننده را به آن رجوع میدهد.
[۵۸] ابنحزم، علی، ج۱، ص۴، «کتاب ابطال القیاس، همراه ظاهریان، نظام عقیدتی و تاریخ» (نک: گولدتسیهر در مآخذ لاتین).
[۵۹] ابنحزم، ج۱، ج۱، ص۲۰۰، ص۵، علی، «کتاب ابطال القیاس، همراه ظاهریان، نظام عقیدتی و تاریخ» (نک: گولدتسیهر در مآخذ لاتین).
اهمیت التقریب از دیدگاه ابنحزم
ابنحزم به حق از اهمیت این کتاب خود، آگاه است و بر آن تکیه میکند و در مهمترین مباحث نظری و استدلالی خود، در کتابهای دیگرش
[۶۰] ابنحزم، علی، ج۱، ص۱۰، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، ۱۹۸۵م.
[۶۱] ابنحزم، علی، ج۱، ص۱۵، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، ۱۹۸۵م.
به آن رجوع میدهد، زیرا وی اصول روششناسی (متدلوژی) و نظریه شناخت خود را در این کتاب عرضه کرده است. از ویژگیهای این کتاب مثالهایی است که وی برای توضیح مسائل منطق میآورد که در بیشتر موارد از مسائل معمولی و نیز از آیات قرآن و احادیث نبوی استفاده کرده است.
اهمیت زبان از دیدگاه ابن حازم
مسأله زبان و نقش آن نزد انسان برای ابن حازم از اهمیت ویژهای برخوردار است. وی در تعریف زبان میگوید: «زبان الفاظی است که به وسیله آن نامیدهها (مُسَمَیّات) و معانی مورد نظر گوینده بیان میشود».
[۶۲] ابنحزم، علی، ج۱، ص۴۶، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، ۱۹۸۵م.
اما وی زبان را امری توقیفی و آفریده خدا میداند،
[۶۳] بقره/سوره۲، آیه۳۱.
نه امری قراردادی یا اصطلاحی در میان اقوام انسانی. ابنحزم درباره پیدایش زبان پژوهشی گسترده میکند و به این نتیجه میرسد که آن زبانی که خداوند در آغاز به آدم آموخت، یک زبان بود که برای نامیدهها نامهای مترادف داشت، سپس فرزندان وی آن را به صورت زبانهای گوناگون درآوردند. این نظریه «نزد ما آشکارتر و نزدیکتر است»، یعنی خداوند، همه زبانهایی را که اکنون به آنها سخن گفته میشود، پدید آورده است. گمان ما این است، زیرا نمیدانیم انسانهایی که یک زبان داشتهاند و با آن یکدیگر را میفهمیدهاند، چه انگیزهای ایشان را بر آن داشت که زبان دیگری پدید آورند. ابنحزم مینویسد: گر چه معلوم نیست که زبانی که آدم آن را آموخته بود، کدام زبان بوده است، ولی اطمینان داریم که «کاملترین، آسانترین و مختصرترینِ زبانها بوده و بیشترین نامها را برای نامیدههای گوناگون – از هر گونه جوهر و عرض در جهان – در برداشته است.
[۶۴] ابنحزم، علی، ج۱، ص۳۱-۳۵، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، ۱۹۸۵م.
شناخت از دیدگاه ابن حازم
از دیدگاه ابنحزم نخستین وسایل ادراک و شناخت، حواس پنجگانهاند که کودک هنگام تولد با خود به جهان میآورد. وی بر خلاف کسانی که معتقدند کودک هنگام تولد دارای نیروی حافظه است، عقیده دارد که کودک در آغاز تولد فاقد حافظه و تنها با جانوران دیگر در حس و حرکت ارادی شریک است. سپس کودک اندک اندک میان بوها، رنگها، آوازها، گرمی و سردی و زبر و نرم فرق مینهد. اینجا ادراکهای حواس پنجگانه وی در برابر محسوساتند، ادراک ششم را ابنحزم «علم به بدیهیات » مینامد، مانند اینکه جزء کمتر از کل است. مثلاً اگر به کودک، در آغاز تمییز و بازشناسیش، دو خرما بدهند، میگرید و اگر سومی را بر آن بیفزایند، شاد میشود، و این نتیجه آگاهی او از این است که کل بیشتر از جزء است. اینها را ابنحزم «اوائل عقل» نام میدهد که هیچ عاقلی درباره آنها شک ندارد، و نیز هیچ کس نمیداند که شناخت به همه این چیزها چگونه روی داده است. اینها ضرورتهایی است که خداوند در نفس انسان قرار داده است، و جز به وسیله این مقدمات راهی به استدلال نیست.
[۶۵] ابنحزم، علی، ج۱، ص۴-۷، الفصل، قاهره، ۱۳۴۸ق.
ابنحزم واقعیت گراست و نفی و انکار واقعیات برون ذهن را «ستیزهکردن با عقل و حس » میداندونظریه سوفیستها ( سوفسطاییان ) را رد میکند.
[۶۶] ابنحزم، علی، ج۱، ص۸، الفصل، قاهره، ۱۳۴۸ق.
اقسام مبانی شناخت
ابنحزم در جای دیگری نیز مبانی شناخت را به دو گونه تقسیم میکند که یکی اول است و دیگری دنبال آن: گونه اول خود بر دو قسم است: نخست آنچه آدمی بنابر فطرت خود که دارای مزیّت نطق است، که همانا تمییز و تصرف و فرق نهادن میان مشاهدات است، میشناسد، و چنانکه اشاره شد، ابنحزم آنها را «اول عقل» یا «اوائل عقل» مینامد، مانند اینکه کل بیشتر از جزء است؛ دو نیمه عدد، مساوی همه آن است؛ یک جسم در یک زمان نمیتواند در دو جا باشد و مانند اینها. قسم دوم از گونه اول آن است که انسان از راه ادراک حسّی، به وسیله عقل به یقینی بودن آن میرسد، مانند اینکه آتش گرم است و برف سرد و مانند اینها. برای درستی این دو گونه شناخت جست و جوی دلیل بیهوده است، بلکه همه دلایل و برهانها به آنها باز میگردد، از این دو راه است که ما میتوانیم پیبریم که خداوندی هست و همه چیز جز او مُحدَث است، یعنی نبوده و سپس به وجود آمده است. پس اگر عقل و برهانها آن نمیبود، ما همانند دیوانگان درستی هیچ یک از مسائلی را که گفته شد، نمیشناختیم. پس هر کس منکر گواهی عقل و تمییز شود، منکر هر آنچه واجب است، شده است و نتیجه آن انکار و تکذیب خداوندی خدا، توحید و نبوت و شرایع است. اما گونه دوم شناخت از راه مقدماتی دست میدهد که از دور یا نزدیک به عقل و حس باز میگردند، و در این گونه است که شناخت به توحید، ربوبیت ، ازلیت ، آفرینش ، نبوت و آنچه که شرایع و احکام و عبادات است، دست میدهد. همچنین طبیعیات، قانونهای پزشکی و بیشتر مسائل حساب و هندسه در پهنه این گونه شناخت جای دارند. بنابر این هیچ چیزی به هیچ روی، جز از این دو راه شناخته نمیشود و هر کس به آنها نرسد مقلّدی است مدعی دانایی و دانا نیست، هر چند اعتقادش موافق حقیقت باشد.
[۶۷] ابنحزم، علی، ج۱، ص۱۵۶-۱۵۸، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
خلاصه نظریه شناخت
ابنحزم خلاصه نظریه شناخت خود را در جای دیگر چنین عرضه میکند: نخستین شناختها آن است که از راه حواس و به وسیله بداهت عقل و ضرورت آن ادراک میشود و سپس برهانهایی از آنها نتیجه میشود که از نزدیک یا دور به «اول عقل» یا به حواس باز میگردد، و آنچه که این برهانها آن را درست بدانند، حقیقت است و آنچه این براهین آن را صحیح ندانند، نادرست است.
[۶۸] ابنحزم، علی، ج۵، ص۲۰۴، الفصل، قاهره، ۱۳۴۸ق.
[۶۹] ابنحزم، علی، ج۵، ص۲۰۶، الفصل، قاهره، ۱۳۴۸ق.
دیدگاه ابنحزم درباره استقراء
در میان مباحث منطقی، ابنحزم منکر « استقراء » است، که آن را با قیاس یکی میشمارد، و میگوید «هر جویای حقیقت باید به آنچه عقل واجب میسازد و به آنچه مشاهده و احاسس میکند، یا برهان بر آن اقامه میشود، گردن نهد، و اصلاً به استقراء روی نیاورد، مگر به همه جزئیاتی که در زیر کل مورد حکم اوست، احاطه یابد، و اگر نتواند، به آنچه که مشاهده نکرده است حکم نکند، و جز درباره آنچه ادراک کرده است، داوری نکند. اگر در احکام شرعی در این نکته دقت شود، بسیار سودمند خواهد بود، و ترا از قیاس که موجب فریب بسیار کسان، حتی پیشوایان دانشمند، و به وسیله ایشان انگیزه اشتباه و خطای هزاران هزار انسان دیگر شده است، باز میدارد».
[۷۰] ابنحزم، علی، ج۱، ص۱۶۳، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
[۷۱] ابنحزم، علی، ج۱، ص۱۶۶، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
برتری ادراک عقلی بر حسی
به نظر ابنحزم، ادراک عقلی بر ادراک حسی برتری دارد. حواس خطا میکنند، حال آنکه ادراک، ناب و اصیل است و هرگز خطا نمیکند. اگر عقل نبود ما آنچه را از حواس غایب است، نمیشناختیم، خدا را نیز نمیشناختیم.
[۷۲] ابنحزم، علی، ج۱، ص۱۷۶، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
[۷۳] ابنحزم، علی، ج۱، ص۱۷۷، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
شایسته است در اینجا اشاره کنیم که ابنحزم میان عقل راستین و عقل شمارشگر فرق مینهد و باورش بر آن است که «حمق و ضعف عقل بر بیشتر انسانها غلبه دارد، و عاقل و فاضل در میان ایشان کمیاب و کم است و آنچه ضعیف عقلان عقل میانگارند، در واقع عقل نیست. عقل در آن دخالتی ندارد. ایشان دچار این اشتباهند که آنچه موجب یافتن سلامت در دنیا و رسیدن به جاه و مال میشود، عقل است. آری اگر از راههای پسندیده و به دور از معصیت باشد، عقل است، اما اگر از راه دروغ ، نفاق و تضییع حق و ستم بر انسانها و یاری کردن به باطل به دست آید، ضد عقل است».
[۷۴] ابنحزم، علی، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۵۹م.
راههای دستیابی به شناخت
بر روی هم شناخت در نظر ابنحزم «یعنی یقین یافتن به شیء بدان گونه که هست» و این از ۳ راه دست میدهد: یا از راه برهان ضروری، یا از راه حواس، یا به بدیهت عقل، و نیز، راه شناخت دو وجه بیش ندارد: یکی آنچه بدیهت عقل و ادراکهای حسی موجب آن میشود، دوم آنچه به بدیهت عقل و ادراکهای حسی باز میگردد.
[۷۵] ابنحزم، علی، ج۱، ص۳۸، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، ۱۹۸۵م.
[۷۶] ابنحزم، علی، ج۱، ص۶۵، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، ۱۹۸۵م.
نکته توجهانگیز، تعریف ویژه ابنحزم از « عقل » است. وی میگوید: عقل به کار بردن طاعتها و فضایل است و این غیر از بازشناسی (تمییز) است، زیرا بازشناسی به کار گرفتن چیزی است که انسان ارزش و برتری آن را تشخیص میدهد. پس هر عاقلی باز شناسنده (مُمَیِزّ) است، اما هر بازشناسندهای عاقل نیست…؛ ولی مردم عقل را در مورد آنچه موافق با خواهشها و عادتشان است، به کار میبرند.
[۷۷] ابنحزم، علی، ج۱، ص۵۰، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، ۱۹۸۵م.
ابنحزم در جای دیگر عقل را مرجع تشخیص درستی دیانت و درستی کردار میشمرد و معتقد است که عقل مردم را به فوز آخرت و سلامت جاویدان میرساند، حقیقت علم را میشناساند و آدمی را از تاریکی نادانی بیرون میآورد، و معیشت و جان و تن را سامان میدهد.
[۷۸] ابنحز
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 