پاورپوینت کامل دلف بن جعفر شبلی ۸۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دلف بن جعفر شبلی ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دلف بن جعفر شبلی ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دلف بن جعفر شبلی ۸۲ اسلاید در PowerPoint :
ابوبکر شبلی
ابوبکر شبلی
مرقد ابوبکر شبلی
اطلاعات فردی
نام کامل
ابوبکر شبلی
نامهای دیگر
دُلَف بن جَحْدَر، دلف بن جعفر و جعفر بن یونس
کنیه
ابوبکر
لقب
تاجالصوفیه
تاریخ تولد
سال ۲۴۷ ه. ق
شهر تولد
سامرا یا بغداد
کشور تولد
عراق
محل زندگی
بغداد
تاریخ وفات
سال ۳۳۴ یا ۳۳۵ یا ۳۴۲
شهر وفات
بغداد
محل دفن
قبرستان خیزران در شهر بغداد
اطلاعات علمی
استادان
جنید بغدادی، ابوالحسین نوری، حسین بن منصور حلاج
شاگردان
ابوالحسن علی بن ابراهیم حصری، ابوالقاسم نصرآبادی، ابوالحسین بندار بن حسین بن محمد شیرازی
سایر
سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او باقی مانده
فعالیتهای سیاسی-اجتماعی
شناخته شده برای
عارف، شاعر
ابوبکر شِبلی، ملقب به تاجالصوفیه، عارف و فقیه و شاعر قرن سوم و چهارم است. شبلی از عرفای مشهور قرن سوم و چهارم است که جایگاه ویژهای در تاریخ عرفان دارد. از وی تالیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او در تذکرهها آمده است.
زیارتگاه ابوبکر شبلى، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر ابوحنیفه در محله اعظمیه، در سمت شرقی شهر بغداد قرار دارد.
فهرست مندرجات
۱ – معرفی اجمالی
۲ – تاریخ ولادت
۳ – مذهب
۳.۱ – دیدگاه قاضی نورالله
۳.۲ – دیدگاه طبری
۴ – منصب شبلی و خویشانش
۵ – مجالست با فقها
۶ – اساتید
۷ – شاگردان
۸ – آثار
۹ – جایگاه شبلی در تاریخ عرفان
۱۰ – وفات
۱۱ – مقبره
۱۱.۱ – مسجد زیارتگاه شبلی
۱۱.۲ – قبر غلام شبلی
۱۲ – فهرست منابع
۱۳ – پانویس
۱۴ – منبع
معرفی اجمالی
درباره نام او و پدرش اختلاف هست، او را دُلَف بن جَحْدَر، دلف بن جعفر و جعفر بن یونس خواندهاند، بیشتر منابع، دُلَف بن جَحدَر، گفتهاند،
[۱] ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص۱۱۶.
[۲] ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷.
[۳] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۳.
ولی بر سنگ قبرش جعفر بن یونس نوشته شده است و از حسین بن یحیی شافعی، نقل شده است که نام جعفر بن یونس را روی قبر وی، دیده بود.
[۴] ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۷۳.
[۵] انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸.
[۶] ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوه، ج۲، ص۵۴۰.
[۷] ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۱۴، ص۵۰.
[۸] ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۱، ص۵۰ـ۵۱.
[۹] سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۸، ص۵۲.
کنیهاش را ابوبکر گفتهاند.
وی اصالتا خراسانی و از مردمان روستای شبلیه در اُسروشَنه/ اُشروسنه (منطقهای در ماوراءالنهر، بین سیحون و سمرقند) بود
[۱۰] ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷.
[۱۱] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۳.
[۱۲] یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۱، ص۲۴۵.
[۱۳] یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۱، ص۲۷۸.
[۱۴] انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸.
[۱۵] ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص۱۱۶.
ازاینرو او را شبلی خواندهاند.
[۱۶] ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷.
[۱۷] ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۶.
اما به نوشته سمعانی،
[۱۸] سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۸، ص۵۳.
شبلی برگرفته از ندای شَبَّ لی (در من بسوز) است.
تاریخ ولادت
شبلی در ۲۴۷ در سامرا یا بغداد به دنیا آمد و تا پایان عمر در بغداد زیست.
[۱۹] ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷.
[۲۰] ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶.
مذهب
برخی
[۲۱] ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶.
[۲۲] ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۳.
شبلی را سنّی مالکی دانستهاند
[۲۳] سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۳۹۶.
[۲۴] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸.
[۲۵] انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸.
اما برخی،
[۲۶] شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲.
[۲۷] موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۳۱.
[۲۸] مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۳، ص۱۸۱۱۸۲.
به دلیل اینکه در روز غدیر به شیعیان تبریک گفته است، وی را شیعه امامی دانستهاند.
[۲۹] ابوبکر شبلی، دیوان ابوبکر شبلی، ج۱، ص۵۸.
دیدگاه قاضی نورالله
قاضی نورالله شوشتری، شبلی را همچون بسیاری از بزرگان تصوف، از شخصیتهای شیعه برشمرده و تلاش کرده است شواهدی برای اثبات نظریه خویش، ارائه دهد،
[۳۰] شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲.
از جمله این شواهد، حکایتی است که ابوالفتوح رازی در تفسیر خود، درباره شبلی نقل کرده است. براساس این حکایت، شبلی در دست گرفتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستان امام علی (علیهالسّلام) را در روز غدیر، با داستان زلیخا و حضرت یوسف، مقایسه کرده است که تفصیل آن به شرح زیر است:
[۳۱] ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۷، صص۶۶ – ۶۷.
شبلی در روز غدیر، نزدیک یکی از معروفان شد از علویان و او را تهنیت گفت، آنگه گفت: «یا سید تو دانی تا اشارت در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت؟» گفت: ندانم گفت: اشارت بود به آن زنانی که از جمال یوسف، بیخبر بودند و زبان ملامت در زلیخا دراز کردند و گفتند: «امْرَاَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
[۳۲] یوسف/سوره۱۲، آیه۳۰.
» او خواست تا طرفی از جمال یوسف، به ایشان نماید، مهمانی بساخت و آن زنان را بخواند و در خانه به دو در، بنشاند و یوسف را جامههای سفید پوشانید و گفت: «برای دل من ازین درِ خانه در رو و به آن در، برون شو» و ایشان را گفت: من میخواهم تا این دوست خود را یک بار بر شما عرض کنم، برای دل من، هرکسی با او مبرّتی کنید.» گفتند: چه کنیم؟ هر یکی را کاردی و ترنجی به دست داد، گفت: چون آید، هرکسی پاره ترنج ببرد و به او دهد. گفتند: چنین کنیم، چون از در خانه درآمد و چشم ایشان بر جمال او افتاد، خواستند که ترنج برند، دستها ببریدند و از دهش و حیرت، چون او برفت، گفتند: «حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ؛
[۳۳] یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱.
» گفت: این آن است که شما زبان ملامت دراز کردهاید به سبب این: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ؛
[۳۴] یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲.
» رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم این اشاره کرد و گفت: این، آن مرد است که اگر وقتی در حق او سخن گفتم، شما را خوش نیامد و زبان ملامت دراز کردید، امروز بنگرید تا خدای تعالی در حق او چه فرمود، او را چه پایه نهاد و چه منزلت داد.
دیدگاه طبری
عمادالدین طبری نیز حکایتی شبیه همین نقل را در کتاب خود (کامل بهایی)، آورده است؛ با این تفاوت که دیدار شبلی را با نقیب سادات بغداد، دانسته است. سخن او در اینباره، چنین است:
[۳۵] عمادالدین طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ص۳۶۳.
حکایت: شبلی در اصل، رئیسی بود از رؤسای ولایت دماوند و مردی عاقل بود. ملک مازندران او را به رسالت، به خلیفه فرستاد، چون به بغداد رسید و آن مشاهد علما بدید، در آنجا توبه کرد و از دنیا اعراض نمود، القصه شبلی، روزی پیش نقیب بغداد رفت و گفت: یا سید! دانی که غرض مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این حدیث، چه بود که دست پدرت گرفت و بر خلق، عرضه کرد؟»! گفت: نه یا شیخ.
شبلی گفت: یا سید! زلیخا عاشق جمال یوسف شد و یوسف، از وی دوری میجست و زنان مصر که او را طعنه میکردند، حاضر کرد و گفت من حال خود به شما نمایم و از برای هر زنی، بالشی بنهاد و ترنجی و کاردی به دست هر یکی از ایشان داد و گفت پاره از اینجا ببرید و به من دهید و شفاعت از یوسف کرد بسیاری و سوگندها داد و او را گفت به حق تربیت و تعهد من تو را که از خانه بیرون آیی و به آن خانه دیگر روی، یوسف از آنجا بیرون آمد، سر در پیشانداخته، به خانه دیگر رفت.
زنان جمله حائض شدند، چنانکه بالش سفید سرخ شد به خون حیض و به عوض ترنج، دستها میبریدند، پس گفتند: «ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ؛
[۳۶] یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱.
این نه آدم است، بلکه فرشتهای است بزرگ.» یوسف، چشم بر هیچ زنی نینداخت. زنان گفتند: «اگر او آدمی بودی، نظر بر حسن و جمال ما انداختی» زلیخا گفت: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ؛
[۳۷] یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲.
این است آن کس که شما مرا به جهت او، ملامت میکردید.» رسول ما نیز به کرات و مرات، فضایل علی (علیهالسّلام) و مناقب او گفته بود، حساد و منافقان، طعنه میزدند. روز غدیر، بر خلق جلوه داد او را.
منصب شبلی و خویشانش
پدر شبلی حاجب الحجاب (رئیس پردهداران) معتصم عباسی بود.
[۳۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۳.
[۳۹] ابوالحسن هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷.
شبلی نیز نخست حاجب موفق عباسی بود و سپس والی دُنْباوَند یا واسط شد.
[۴۰] مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴.
[۴۱] ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۳.
[۴۲] عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵.
[۴۳] ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۱۴، ص۵۱.
عبدالحسین زرینکوب
[۴۴] زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۲ـ۱۵۳.
احتمال داده که او در واقع حاکم ولایت دماوند بوده و عنوان حاجب برای وی موروثی بوده است.
سمعانی نوشته است که دایی شبلی، امیرالامرا در اسکندریه و پدرش نیز رئیس حاجبان خلیفه عباسی، «موفّق» بود و او را به سمت والی دماوند، گماشته بود، اما شبلی پس از اینکه در بغداد در مجلس خیر النسّاج توبه کرد، به دماوند بازگشت و به رد مظالم پرداخت و از مردم آنجا، حلالیت طلبید.
[۴۵] سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۸، ص۵۳.
(گفتنی است امروزه در شهر دماوند، برج یا در واقع مقبره برجی شکل تاریخی زیبایی، از بناهای معماری دوره سلجوقی وجود دارد که به «برج شبلی» شناخته میشود و آن را به همین شبلی نسبت میدهند.)
مجالست با فقها
به گزارش تذکرهها،
[۴۶] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۳.
[۴۷] ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۲۵، ص۱۱۸.
شبلی بیست سال به فراگیری حدیث اشتغال داشت و به همین مدت، با فقها مجالست داشت.
[۴۸] ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴.
اما بعدها از علم ظاهری رویگردان شد و آن را تحقیر کرد.
[۴۹] ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴.
[۵۰] مناوی، عبدالرئوف، الکواکب الدریه فی تراجم الساده الصوفیه، ج۲، ص۸۳.
[۵۱] زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۷، تهران ۱۳۵۷.
اساتید
شبلی در مجلس یکی از صوفیان، به نام خیر نَسّاج (متوفی ۳۲۲) توبه کرد، سپس نسّاج وی را نزد جنید بغدادی (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد.
[۵۲] ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷.
[۵۳] ابوالحسن هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۲۱.
[۵۴] فخرالدین واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عینالحیاه، ج۲، ص۴۵۰.
[۵۵] ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶.
[۵۶] ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۷۳.
شبلی بیش از شش سال شاگرد جنید بود.
[۵۷] مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴.
[۵۸] عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۱۶.
[۵۹] واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عینالحیاه، ج۲، ص۴۵۰.
جنید در آغاز شبلی را به کسب و پس از مدتی به گدایی، حلالیتطلبی از مردمان دماوند و به خدمت مریدان توصیه کرد.
شبلی پس از مدتها شاگردی نزد جنید به مقامی رسید که جنید او را تاج صوفیان نامید.
[۶۰] عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵.
[۶۱] عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۱۶.
روزبهان بقلی
[۶۲] روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابینصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰.
ابوالحسین نوری را نیز دیگر استاد او دانسته است.
شوشتری
[۶۳] قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲.
او را شاگرد حلاج نیز دانسته و به نوشته زرینکوب،
[۶۴] زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲.
شبلی با شطحیات خود بخشی از سخنان و آموزههای حلاج را نشر داده است.
افزون بر آن شبلی خود به وحدت عقیده خویش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 