پاورپوینت کامل second – order ethics 120 اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل second – order ethics 120 اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل second – order ethics 120 اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل second – order ethics 120 اسلاید در PowerPoint :
فرااخلاق
این مقاله نوشتاری موجز در زمینه مکاتب و نظریات مهمی است که در حیطه فرااخلاق مطرحند و هدف عمده آن، ارائه تصویری روشن از جایگاه هر یک از این نظریات است. مباحث عمده فرااخلاقی به چهار بخش معناشناختی، معرفتشناختی، وجودشناختی و روانشناختی تقسیم شدهاند.
در بخش مسائل معناشناختی، اقسام «نظریات توصیفی» و «غیر توصیفی» فرااخلاق مطرح گردیدهاند. در بخش مسائل معرفتشناختی، به طرح دو مکتب «شناختگرایی» و «غیر شناختگرایی اخلاقی» و در بخش مسائل وجودشناختی، به دیدگاههای «واقعگرایانه» و «غیر واقعگرایانه» در اخلاق پرداخته شده است.
«رابطه الزام و انگیزش اخلاقی» و «مبحث آزادی اراده»، دو مبحث عمدهای هستند که در حیطه مسائل روانشناختی مورد بررسی قرار گرفتهاند. در پایان، در قالب بررسی دو مکتب «واقعگرایی» و «غیر شناختگرایی» و تقابل این دو با یکدیگر، جمعبندی کلی از مطالب صورت گرفته است.
فهرست مندرجات
۱ – توصیف اجمالی
۲ – مسائل معناشناختی
۲.۱ – توصیفی
۲.۱.۱ – طبیعتگرایی
۲.۱.۱.۱ – تحویلگرایی
۲.۱.۱.۲ – غیر تحویلگرایی
۲.۱.۲ – غیر طبیعتگرایی
۲.۲ – غیر توصیفی
۲.۲.۱ – اثباتگرایی منطقی
۲.۲.۲ – عاطفهگرایی و توصیهگرایی
۲.۲.۳ – توصیهگروی
۳ – مسائل معرفتشناختی
۳.۱ – شناختگرا
۳.۲ – غیر شناختگرایی
۴ – مسائل وجودشناختی
۴.۱ – واقعگرایی اخلاقی
۴.۲ – غیر واقعگرایان
۴.۳ – عینیت گزارههای اخلاقی
۴.۳.۱ – غیر شناختگرایان
۴.۳.۲ – ذهنگرایان
۴.۳.۳ – غیر واقعگرایان
۵ – مسائل روانشناختی
۵.۱ – رابطه انگیزش و الزام
۵.۱.۱ – درونگرایان و برونگرایان
۵.۱.۲ – نظریه باور میل
۵.۲ – آزادی اراده
۵.۲.۱ – مفهوم اراده آزاد
۵.۲.۲ – ناسازگارگرایان
۵.۲.۳ – اختیارگرایان
۶ – چالش واقعگرایی و غیر شناختگرایی
۷ – پانویس
۸ – منبع
توصیف اجمالی
تفکر در باب شان اندیشه اخلاقی را «فرااخلاق» (Meta ethics) میگویند. این بخش، یکی از بخشهای عمده حوزه گسترده فلسفه اخلاق است. میتوان گفت: «فرا اخلاق» نوعی بررسی فلسفی در باب ماهیت، معقولیت و منزلت نظامها، معیارها و اصول اخلاقی است که محتوای آنها را در نظر نمیگیرد. به همین دلیل است که به فرااخلاق «اخلاق درجه دوم» نیز میگویند. در مقابل، نظریات «اخلاق هنجاری» (Normative ethics) که خود گزارههایی اخلاقی هستند، «اخلاق درجه اول» نامیده میشوند.
[۱] David Copp، “Meta ethics”، Encyclopedia of Ethics، ed: Lawrence c. Becker، ص۷۹۰.
در اخلاق هنجاری، احکامی درباره این که چه چیز خوب و چه چیز بد است یا چه کاری درست و چه کاری نادرست است، مطرح میشود. فرااخلاق در صدد فهم این احکام است. این که آیا این گزارهها، گزارههایی واقعی هستند تا قابل صدق و کذب باشند یا این که اصلاً گزاره محسوب نمیشوند؛ این که آیا ذهنی هستند یا عینی و یا این که رابطهای میان آنها و انگیزش اخلاقی وجود دارد یا نه؛ پاسخ تمامی این پرسشها را تحلیلی کامل از تفکر و زبان اخلاقی معیّن میسازد. این نوع پژوهش به بررسی عقلی مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق میپردازد.
مبادی تصوری همان تعریفها و بیان ماهیت اشیای مورد بحث در داخل علم است و مبادی تصدیقی، اصول و مبانیای که اثبات مسائل آن علم، با تکیه بر آن مبانی صورت میگیرد؛ برای مثال، دانش هندسه را در نظر آورید. این دانش با تصوری از مفهوم نقطه و سپس خط، و پذیرش چند قضیه نخستین که همانند آنها را در هر دانشی اصل موضوع مینامند، آغاز میگردد و پیش میرود.
این شاخه مطالعات فلسفی در باب اخلاق را اخلاق تحلیلی (Analithc Ethics) و اخلاق انتقادی (Critical Ethics) نیز مینامند. این نوع از اخلاق به هیچ وجه «مشتمل بر تحقیقات و نظریات تحربی یا تاریخی در باب اخلاق نیست.» و همچنین وظیفه «نقد یا دفاع از هیچ حکم هنجاری یا ارزشی خاصی» را به عهده ندارد.
در واقع موضوع این بخش از پژوهش اخلاقی نه اخلاق و رفتار مورد قبول شخص، قوم، یا گروه خاصی است بلکه موضوع آن همان جملات و گزارهها و مفاهیم اخلاقی است که در بخش اخلاق هنجاری مطرح میشوند. در این جا پرسشهایی مطرح میشود که ویژگی آنها تحلیل گزارههای پیشین و مفاهیم به کار رفته در آنهاست؛
[۲] پالمر، مایکل، مسائل اخلاقی، ترجمه علی رضا آل بویه، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۵، ص۲۰-۲۱.
برای مثال، ممکن است پرسیده شود:
-خوب چه معنایی دارد؟
-اساساً آیا در عالم هستی، خوب و بدی وجود دارد؟
-به فرض اینکه خوب و بدی در عالم باشد، چگونه میتوان آنها را شناخت؟
-خوبی و بدی چگونه با انگیزش آدمی ربط و نسبت مییابد؟
اینها در واقع سئوالهایی درباره پرسشهای اخلاقی قبلیاند؛ یعنی به تحلیل مفاهیم به کار رفته در آن پرسشها و پیدا کردن راهی برای پاسخ به آنها میپردازند. این دسته از پرسشهای مربوط به اخلاق (و نه اخلاقی)، مسائل فرااخلاق نامیده میشوند و از آنرو که بررسی مسائل یک علم دیگر (اخلاق) را محور بحث خود قرار میدهند، از نوع پژوهشهای درجه دوم به شمار میآیند و به همین دلیل گاهی آن را اخلاق درجه دوم (پاورپوینت کامل second – order ethics 120 اسلاید در PowerPoint) نیز مینامند.
[۳] مصباح، محمدتقی، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی، تهران، نشر ین الملل، ۱۳۸۰، ص۲۲، .
[۴] فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، ترجمههادی صادقی، قم، کتاب طه، ۱۳۸۳، ص۲۵-۲۶.
[۵] فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، ترجمههادی صادقی، قم، کتاب طه، ۱۳۸۳، ص۲۰۲.
بنابراین، حیطه فعالیت فرا اخلاق را میتوان به چهار حوزه تفکیک نمود:
۱. مسائل معناشناختی؛ ۲. مسائل وجودشناختی؛ ۳. مسائل معرفتشناختی؛ ۴. مسائل روانشناختی.
مباحث مطرح در این حوزهها را نمیتوان به طور کامل از یکدیگر تفکیک نمود. هر نظریه فرااخلاقی را میتوان ترکیبی از نظریات گوناگون در این چهار حوزه دانست.
مسائل معناشناختی
بحث معناشناختی به دنبال تبیین معنای مفاهیم اخلاقی است که در گزارههای اخلاقی به کار میروند. هم مفاهیمی که موضوع جملات اخلاقیاند مثل مفاهیم راستگویی، دروغگویی، ظلم، احسان، شجاعت و غیره که عموما از افعال اختیاری آدمی یا وصفی از اوصاف درونی او هستند و هم مفاهیمی که در محمول قرار میگیرند که عمدتا هفت مفهوم خوب، بد، درست، نادرست، باید، نباید و وظیفه است.
البته بیشتر توجه مباحث فرااخلاق به تبیین مفاهیمی است که در محمول قرار میگیرند مانند بررسی از اینکه مفهوم خوب چه نوع مفهومی است؛ مثلا آیا میتوان خوب را به لذت تعریف کرد یا این که این مفهوم مفهومی شهودی و غیر قابل تعریف است. در واقع این بخش به دنبال پاسخ به پرسشهایی از قبیل آن است که آیا مفاهیم اخلاقی معنایی توصیفی دارند یا توصیهای؟ آیا مفاهیم اخلاقی تعریفپذیرند یا نه؟ همچنین مفاهیمی مانند عدالت، ظلم، آزادی که مستقیما از مفاهیم اخلاقی به شمار نمیآیند چه معنایی دارند؟ مفاهیمی که پیشفرض اخلاقیات هستند مانند مفاهیم تصمیم، میل، اختیار و انگیزه در چه معنا یا معانیای به کار میروند؟
توصیفی
آنچه در این حیطه مدنظر است، تحلیل معنایی مدعیات اخلاقی است. مباحث معناشناختی عمدتا حول محور تحلیل محمول گزارههای اخلاقی میچرخند؛ چرا که مسائل این حوزه بیش تر ناشی از ابهام در محمول اخلاقی هستند. نظریات معناشناختی در اینجا به دو دسته عمده «توصیفی» و «غیرتوصیفی» (Descriptivist & Nondescriptivist theories) تقسیم میشوند. طرفداران نظریه «توصیفی» مدعیات اخلاقی را جملات اخباری میدانند که از عالم واقع خبر داده، صرفا توصیفی هستند.
دیدگاههای توصیفی را به دو بخش عمده «طبیعتگرایی» و «غیر طبیعتگرایی» میتوان تقسیم کرد. «طبیعتگرایی» (Naturalism) دیدگاهی معناشناختی است که طبق آن، احکام اخلاقی، توصیفی از واقعیات طبیعی هستند. «طبیعتگرایی» خود به دو بخش عمده تقسیم میشود: «طبیعتگرایی تحویلگرایانه» و «طبیعتگرایی غیر تحویلگرایانه.»
طبیعتگرایی
«طبیعتگرایی تحویلگرایانه» دیدگاهی است که علاوه بر آن که برای احکام اخلاقی شان توصیفی قایل است، معتقد است صفات اخلاقی به مجموعهای از صفات طبیعی قابل ارجاعند و کار فیلسوف آن است که با تحلیل مفهومی تعیین کند که صفات اخلاقی را به کدام مجموعه از صفات غیر اخلاقی میتوان تحویل کرد.
[۶] Richord feldman، “Epistemology and Ethics، ۲″، Routledg Encyclopedia of philosophy.
تحویلگرایی
«تحویلگرایی» (Reductionism) بر این اساس که صفات اخلاقی را به چه نوع واقعیتی ارجاع میدهد مثلاً، واقعیت تجربی یا ما بعدالطبیعی و یا کلامی به اقسامی تقسیم میشود. وجه مشترک تمامی این گروهها آن است که احکام اخلاقی را بیانهایی تغییر شکل یافته از واقعیات طبیعی (اعم از تجربی، مابعدالطبیعی یا کلامی) میدانند و به همین دلیل، «طبیعتگرا» نامیده میشوند.
[۷] ویلیام کی، فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمههادی صادقی، ص۲۰۶-۲۰۷.
البته طبیعتگرایی دارای وجه تسمیه دیگری نیز هست که بیشتر جنبه تاریخی دارد و آن اینکه جی. ای. مور (G. E. Moore) تمامی نظریات تحویلگرایانه را به ارتکاب نوعی مغالطه که آن را «مغالطه طبیعیگرایانه» (Naturalistic Fallacy) مینامید، محکوم کرده بود. برای آشنایی بیشتر با «مغالطه طبیعتگرایانه» رجوع شود.
[۸] مری وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه و تحشیه ابوالقاسم فنائی، ص۴۳-۸۰.
غیر تحویلگرایی
نوع دیگری از طبیعتگرایی نیز وجود دارد که غیر تحویلگراست. این قسم طبیعتگرایی معتقد است که گفتار اخلاقی ما به نوعی ویژگی طبیعی در اشیا اشاره دارد که نه به وسیله فعالیت فلسفی و تحلیل مفهومی صرف قابل کشف است و نه میتوان آن را به اصطلاحات دیگری از زبان رایج و متعارف ترجمه نمود. (Richard Feldman، Op، Cit)
غیر طبیعتگرایی
دیدگاه دیگر، که آن را «غیر طبیعتگرایی» (Non- naturalism) مینامند، بعضی از محمولات اخلاقی (خوب یا باید یا هر دو) را اوصافی غیرقابل تعریف میداند. بنابراین، مدعیات اخلاقی ما ویژگی توصیفگری دارند، اما نه توصیف واقعیات طبیعی. واژههای اخلاقی بیانگر نوعی وصف غیرطبیعی هستند که با قوّه شهود، واضح و روشن میشوند و بنابراین، هیچگونه نیازی به تعریف ندارند.
کاشف «مغالطه طبیعتگرایانه»، جی. ای. مور، مفهوم «خوبی» را مفهومی بسیط میدانست که به هیچ وجه قابلیت تعریف ندارد. وی تمامی تلاشهایی را که برای تعریف مفهوم «خوبی» صورت میگرفت، به نوعی مغالطه محکوم میکرد. برهانی که او برای اثبات این مغالطه به کار میبرد، برهان «پرسش گشوده» (Open question argument) نام داشت.
صفت «خوب» به هرگونه صفت دیگری که ارجاع شود، باز هم جای یک سؤال همچنان باقی میماند و آن اینکه آیا آن صفت خوب هست. بر این برهان، اشکالات بسیاری وارد شده است، اما حتی با فرض پذیرش صحّت آن، نکتهای که در خور توجه است آنکه این برهان صرفا نامطلوب بودن تلاشهایی را نشان میدهد که برای تعریف مفهوم «خوب» صورت میگیرد.
بنابراین، حتی اگر «خوب» وصفی طبیعی بود، نه سرشت این مغالطه تغییر میکرد و نه ذرّهای از اهمیت آن کاسته میشد. «مغالطه حقیقی» تلاشی است که برای تعریف امور تعریف ناپذیر صورت میگیرد.
[۹] مری وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه و تحشیه ابوالقاسم فنائی، ص۴۹.
بر این اساس، میتوان گفت که تیغه برهان پرسش گشوده و اتهام مغالطه، به نظریات طبیعتگرایی غیر تحویلگرایانه، آسیبی نمیرساند.
[۱۰] “Naturalism in ethics 3″، Routledge Encyclopedia of Philosophy.
غیر توصیفی
پیروان نظریه «غیر توصیفی» به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که معنای مدعیات اخلاقی را ارزشی محض میدانند و گروهی که نوعی معنای توصیفی ارزشی برای آن قایلند. گروه اول معتقدند که بیان یک حکم اخلاقی صرفا نوعی نمایش احساسات موافق یا ناموافق است و هیچ اخباری از امر واقع در پی ندارد. احکام اخلاقی چیزی شبیه به بیان کلماتی همچون «آفرین» یا «آه» هستند.
[۱۱] آر. اف، اتکینسون، درآمدی به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوی نیا، ص۱۳۹.
گروه دوم معتقدند که جملات اخلاقی علاوه بر معنای توصیفی دارای نوعی معنای ارزشی نیز هستند. طبق این دیدگاه، یک واژه به طور کلی میتواند دو گونه معنا داشته باشد: معنای توصیفی صرف یا معنای توصیفی ارزشی. معتقدان به این دیدگاه معنای واژههای اخلاقی را ترکیبی از معنای توصیفی و ارزشی میدانند. بنابراین، حتی اگر گفتار اخلاقی متضمّن جنبهای از معنای توصیفی نیز باشد، اخلاقی بودن آن به در برداشتن معنای غیر توصیفی است. در مقابل، پیروان دیدگاه توصیفی تمام معنای یک گفتار اخلاقی را در همین جنبه توصیفی منطوی میدانند.
[۱۲] دیوید مک ناوتن، بصیرت اخلاقی، ترجمه محمود فتحعلی، ص۵۳.
[۱۳] دیوید مک ناوتن، بصیرت اخلاقی، ترجمه محمود فتحعلی، ص۹۵.
آنچه مسلّم است این که گفتار اخلاقی ما در مقایسه با گفتار ما در سایر حوزهها، دارای ویژگی خاصی است و آن اینکه مدعیات اخلاقی دارای ویژگی هدایتگری هستند. هدف کسانیکه بر غیر توصیفی بودن مدعیات اخلاقی تاکید کردهاند، در نظر گرفتن همین ویژگی خاص بوده است. ایشان معتقدند که توصیفی صرف دانستن مدعیات اخلاقی، شان راهنمای عملی بودن آنها را لحاظ نمیکند. این مساله نکته مهمی است که به رابطه میان ارزش و انگیزش باز میگردد و در جای خود به آن پرداخته خواهد شد.
اثباتگرایی منطقی
ریشه نظریات معناشناختی غیر توصیفی به دیدگاههای «اثباتگرایی منطقی» (Logical Positivism) در باب ملاک معناداری باز میگردد. اثباتگرایان معتقد بودند که هر گزاره معنادار، یا تحلیلی (Analytic) است؛ یعنی به نحو پیشینی (Apriori) و همانگویانه (Tautological) صادق است، یا ترکیبی (Synthetic) است و به نحو پسینی (Aposteriori) و با روشهای تجربی قابل تحقیق است.
اما مدعیات اخلاقی در هیچ یک از این دو قسم نمیگنجند. برهان پرسش گشوده، احتمال تحلیلی بودن را منتفی ساخت، و فقدان روش تجربی متعارفی که به حل اختلافات اخلاقی کمک کند نشان داد که این مدعیات ترکیبی نیز نیستند. (peter Railton، Op. Cit، ۱.) بنابراین، نتیجه گرفته میشود که این مدعیات اساسا بیمعنا بوده، به معنای واقعی کلمه گزاره نیستند. از اینرو، سؤال از صدق و کذب مفاد آنها بیمعناست. این گزارهها برای انجام کاری غیر از تبادل اطلاعات وضع شدهاند.
[۱۴] مری وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه و تحشیه ابوالقاسم فنائی، ص۱۰۴-۱۰۷.
عاطفهگرایی و توصیهگرایی
«عاطفهگرایی» (Emotivism) و «توصیهگرایی» (Prescriptivism) دو گونه از نظریات غیرتوصیفی هستند. «عاطفهگرایی» شامل دیدگاههای متنوعی است. وجه مشترک عاطفهگرایان تمایزی است که میان معنای توصیفی و ارزشی قایلند. یکی از معروفترین دیدگاههای عاطفی، دیدگاهی است که مدعیات اخلاقی را صرفا بیان عواطف و ادا کردن آنی و دفعی الفاظ عاطفی میداند.
[۱۵] ویلیام کی، فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمههادی صادقی، ص۲۲۰-۲۲۳.
چهره شاخص این دیدگاه، ای. جی. آیر (A. J. Ayer) است.
دیدگاه دیگر به کاربرد واژههای عاطفی که ایجاد پاسخهای منفعلانه در انسانهاست، توجه دارد. سی ال. استیونسن (C. L. Stevenson) معتقد است: ادعای خوب بودن یک چیز به این معناست که گوینده آن را دوست دارد، از دیگران هم میخواهد که آن را دوست داشته باشند.
[۱۶] مری وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه و تحشیه ابوالقاسم فنائی، ص۲۳.
توصیهگروی
«توصیهگروی» (Prescriptivism) نیز دیدگاهی است که میان معنای توصیفی و ارزشی تفکیک قایل میشود و معتقد است که زبان اخلاق اختصاصا برای توصیه فرایندهای عملی به دیگران وضع شده است.
[۱۷] مری وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه و تحشیه ابوالقاسم فنائی، ص۱۴۶.
تفاوتی که زبان توصیهای اخلاق با اوامر متعارف دارد این است که اوامر اخلاقی کلیتپذیری دارند؛ یعنی اگر در موقعیتی خاص به کاری امر میشود، در هر موقعیت مشابه دیگری نیز میتوان به آن کار امر نمود.
[۱۸] جی. وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، ترجمه و تعلیقات صادق لاریجانی، ص۴۲.
مطرحکننده این دیدگاه آر. ام. هیر (R. M. Hare) است.
مسائل معرفتشناختی
در حیطه مسائل معرفتشناختی، بحث بر سر امکان حصول شناخت اخلاقی یا عدم آن است. مدافعان امکان شناخت اخلاقی، «شناختگرا» نامیده میشوند. موضع دیگری که قابل بررسی است، دیدگاه «غیرشناختگرایی» است. تفاوت میان «شناختگرایی» (Cognitivism) و «غیر شناختگرایی» (Non cognitivism) با توسّل به تمایز میان دو الگوی اظهارات شناختی و غیرشناختی قابل تشخیص است.
الگوی اظهارات شناختی، باورها (Beliefs) هستند و الگوی اظهارات غیرشناختی، آرزوها و امیال.
[۱۹] “Moral realism، ۱″، Routedge Encyclopedia of philosophy.
یک باور در صورتی صادق است که با جهان مطابق باشد. اما در مورد آرزو چنین نیست. آرزو اگر با جهان نیز مطابق نباشد، کاذب نیست. غیر شناختگرایان، مدعیات اخلاقی را کلاً یا بعضا، ابراز میل، آرزو، طرز تلقی یا نگرش میدانند.
[۲۰] Mc. CORD، “Moral Knowledge، ۲-۳،” Routledge Encyclopedia of philoshophy.
شناختگرا
شناختگرایان به دو اصل معتقدند: اول آنکه باورهای اخلاقی باورهایی صادقند. دوم آنکه این باورها، باورهایی موجّه هستند.
[۲۱] “Moral scepticism، ۱، Routledge Encyclopedia of philoshophy.
انکار هر یک از این دو اصل، مستلزم انکار شناخت اخلاقی است.
منکران شناخت اخلاقی یا معتقدند که مدعیات اخلاقی اساسا باور نیستند و به هیچوجه قابلیت صدق و کذب ندارند؛ یا اینکه آنها را باور میدانند، اما باورهایی ناموجّه که همیشه کاذبند. گروه اول «غیر شناختگرایان» و گروه دوم معتقدان به نظریه «خطا» (Error theory) هستند. هم غیر شناختگرایان و هم پیروان نظریه «خطا» نسبت به امکان حصول شناختی صادق و موجّه در حیطه اخلاقی، شکگرا هستند. ریشه این شکگرایی چیست؟
بعضی از شکگرایان از آنرو در حیطه اخلاق شکگرا هستند که اساسا نسبت به امکان حصول هرگونه شناخت، شکاکند. اما شکگرای اخلاقی (Moral skepticist) به معنای خاص خود کسی است که تنها در حیطه مسائل اخلاقی منکر شناخت اخلاقی است. (geofery sayre – Mc. cord، op، cit.) اما چه چیز موجب شده است که گروهی با وجود پذیرفتن شناختهای غیراخلاقی، منکر شناخت شوند؟
غیر شناختگرایی
موضع اساسی غیر شناختگرایان این است که احکام اخلاقی منعکس کننده ترجیحات یا آرزوهای کسانی هستند که به آنها حکم میکنند، اما به هیچ وجه اظهارکننده احکام نیستند. این نکته که نظریات اخلاقی قابلیت تحقیق تجربی ندارند مؤیّد غیر شناختگرایان است. مطلبی که هیوم (Hume) به آن اشاره داشت این بود که هیچگونه «باید» ی را نمیتوان از «هست» نتیجه گرفت و هیچ راهی برای گرفتن نتیجهی اخلاقی از مقدّمات تجربی وجود ندارد.
از سوی دیگر، برهان پرسش گشوده مور به این نتیجه منجر شد که مدعیات اخلاقی توصیفکننده اموری غیر طبیعی هستند که به نحو شهودی بر ما آشکار میشوند. غیر شناختگرایان در مقابل، به این نتیجه رسیدند که اگر مدعیات اخلاقی از لحاظ تجربی تحقیقپذیری ندارند، پس نمیتوانند توصیفگر چیزی باشند.
آنها نتیجه گرفتند که برهان «پرسش گشوده» نشانگر آن است که مدعیات اخلاقی دقیقا به دلیل همین عدمقابلیت تحویل به اصطلاحات طبیعی، معنایی توصیفی نداشته، هیچگونه اعتقادی ابراز نمیکنند. (Mark T. Nelson، Op. cit.) بنابراین، اگر مدعیات اخلاقی را باور ندانیم، نمیتوانیم آنها را معرفتبخش بدانیم.
موضع پیروان نظریه «خطا» موضع دیگری است. دل مشغولی آنها باور بودن یا نبودن مدعیات اخلاقی نیست. آنچه آنها مورد تردید قرار میدهند محق بودن ما در موجّه دانستن این باورهاست. شاید ما به نادرستی اخلاقی عملی معتقد باشیم، اما هیچ دلیل موجّهی نداریم که چنین باوری را صادق بدانیم. عوامل گوناگونی مؤیّد اینگونه شکگرایی است. وجود نظریات اخلاقی متفاوت در میان جوامع و فرهنگها، اختلافات اخلاقی غیرقابل حل که سبب تردید در موجّه بودن دلایل و براهین اخلاقی میشود و این که باورهای اخلاقی نظریاتی هستند که حتی وقتی سودمند هستند نمیتوانیم آنها را صادق بدانیم، از زمره این عوامل است.
مساله شکاف باید هست نیز عامل عمدهای به شمار میرود. ما در دفاع از یک اعتقاد اخلاقی به باورهای اخلاقی دیگر خود متوسّل میشویم و در صورتی موفق به حل یک اختلاف اخلاقی میشویم که با طرف اختلاف خود زمینههای مشترک داشته باشیم؛ نظریات اخلاقی مشترکی که حتی ممکن است افراد دیگری آنها را مورد تردید قرار دهند. بنابراین، بر اساس شکاف باید هست، به نظر میرسد که تنها دفاعی که شخص میتواند از باورهای اخلاقی خود بنماید آن است که بعضی از مدعیات خود را با توسّل به مدعیات دیگرش موجّه سازد. (Authority)
مساله دیگری که به ایجاد شکگرایی کمک میکند این است که توجیه باورهای اخلاقی ما با توجه به چه جهانی باید صورت گیرد؟ اعتقادات اخلاقی دارای نوعی وثاقت (Geoffrey sayre – Mc. cord، op. cit.) هستند؛ به این معنا که اعمال ما را هدایت میکنند. از سوی دیگر، ما معمولاً با توسّل به واقعیات غیر اخلاقی، به تبیین واقعیات اخلاقی میپردازیم؛ مثلاً، عملی را به دلیل لذتبخش بودنش، خوب توصیف میکنیم. اما رابطه میان واقعیات غیر اخلاقی و واقعیات طبیعی، امری عجیب است. ما چگونه در مییابیم که میان این دو نوع واقعیت، رابطه وجود دارد؟ این مشکلات سبب میشوند که به نحوی موجّه معتقد باشیم که جهان به گونهای نیست که صدق باورهای ما با رجوع به آن تایید گردد، بلکه بر این اساس، با مراجعه به جهان، دلیلی موجّه داریم که باورهای اخلاقی خود را کاذب بدانیم. (Moral realism)
مسائل وجودشناختی
در این حوزه، مهمترین بحث اختلافاتی است که میان دیدگاههای «واقعگرایانه» و «غیر واقعگرایانه» وجود دارد.
واقعگرایی اخلاقی
«واقعگرایی اخلاقی» (Jonathn Dancy، Op، cit.) دیدگاهی است که به وجود امور واقعی که اعمال و اشیا در رابطه با آنها، درست یا غلط، خوب یا بد میشوند، معتقد است.
[۲۲] دیوید مک ناوتن، بصیرت اخلاقی، ترجمه محمود فتحعلی، ص۵۳.
[۲۳] دیوید مک ناوتن، بصیرت اخلاقی، ترجمه محمود فتحعلی، ص۴۵.
طبق این دیدگاه، صفات اخلاقی، صفات اصیل چیزها و کارها (Jonathan Dancy، Op. cit.) هستند. تعیین دقیق حدود و مرزهای واقعگرایی تا حدی اختلافی است.
واقعگرایی کامل و تمام عیار مجموعهای از سه فرض متفاوت است:
فرض اول آن است که موضوع اخلاق و واقعیتی که اخلاق با آن سر و کار دارد، واقعیتی کاملاً متمایز است. البته واقعگرایان در اینکه آیا این تمایز و خاص بودن واقعیات اخلاقی با طبیعی دانستن آنها سازگار است یا نه، اختلاف دارند.
فرض دوم یک فرض وجودشناختی است و بر اساس آن، واقعیات اخلاقی اموری عینی هستند که از هرگونه باوری که ما درباره آنها داریم، کاملاً مستقلند. آنچه درست است به این واسطه که من یا هر کس دیگری آن را درست میداند، تعیین نمیگردد، حتی اگر در مورد آن توافقی گسترده وجود داشته باشد.
فرض سوم فرضی معرفتشناختی است و آن این که شناخت اخلاقی امکانپذیر است و ما میتوانیم باورهایی اخلاقی داشته، آنها را موجّه نماییم؛ اگرچه همیشه به باورهای صادق نمیرسیم و امکان خطا در تعیین صدق و کذب وجود دارد، اما صدق باورهای اخلاق نیز امکانپذیر است.
بیان دقیق سه فرض واقعگرایانه مزبور به این صورت است:
۱. به نظر میرسد که تفکرات اخلاقی موضوعات خاص خود را دارند که با موضوعات علم و تحقیق تجربی متفاوتند.
۲. به نظر میرسد احکام اخلاقی تلاشی برای تعیین یک امر واقعی است که مستقل از افکار و اعتقادات ماست. واقعیت یک چیز است و آنچه ما درباره آن فکر میکنیم چیز دیگر.
۳. احکام اخلاقی به نظر کسی که بر آنها حکم میکند، خطاپذیرند.
دو فرض دوم را میتوان مفروضاتی پدیدارشناسانه دانست. توسّل به پدیدارشناسی یکی از جنبههای مهم نظریه «واقعگرایی» است.
[۲۴] دیوید مک ناوتن، بصیرت اخلاقی، ترجمه محمود فتحعلی، ص۵۳.
[۲۵] دیوید مک ناوتن، بصیرت اخلاقی، ترجمه محمود فتحعلی، ص۱۵۷-۱۵۸.
مدعای واقعگرایان آن است که واقعیت اخلاقی از ما «مستقل» است. اما با وجود آن که واقعیات اخلاقی در هر حال به افراد و اعمال آنها مربوطند و نمیتوانند کاملاً از ما مستقل باشند، پس این قید «استقلال» به چه معناست؟ میتوان گفت: در «واقعگرایی»، دو نوع استقلال از هم قابل تفکیک هستند: «استقلال از ادراک انسان» و «استقلال از واکنشهای عاطفی او.» نوع اول استقلال، مدعای دقیق واقعگرایی اخلاقی است.
«واقعگرایی» معتقد است که «واقعیت» چیزی مستقل از ادراک انسان است؛ به این معنا که وجود یک چیز واقعی وابسته به ادراک شدن نیست. «ارزش» چیزی است که در خارج منتظر مواجهه با ماست. (Objectivity) اما استقلال از واکنشهای عاطفی قیدی است که واقعیات اخلاقی را عینی میسازد. اگرچه «عینیت»، (Jonathan Dancy، Op. Cit، ۵.) یکی از مفروضات واقعگرایی تمام عیاری بود که مطرح گردید، اما از یک سو، نوعی واقعگرایی حداقلگرایانه وجود دارد که تمام مدعای آن، صدقپذیری احکام اخلاقی است. با پذیرش این نوع واقعگرایی، اگرچه حیطه واقعگرایی بسیار گسترده میشود، اما چون در این دیدگاه، عینیت احکام اخلاقی منظور نمیشود، میتوان به نوعی، میان واقعگرا بودن و عینیتگرا بودن تفکیک قایل شد.
اگر یک دیدگاه واقعگرا صدق احکام اخلاقی را بر اساس معیاری عینی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 