پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی گادامر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی گادامر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی گادامر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی گادامر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی گادامر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
هرمنوتیک ابتدا به مجموعه قواعد تفسیر متن مقدّس میپرداخت، ولی طولی نکشید که قدم به حوزه فلسفی نهاد، تا آنجا که در اواخر قرن بیستم، بحث غالب فلسفه غرب گردید. ظاهرا اولین مستندی که برای استعمال لفظ «هرمنوتیک» (hermeneutics) یافت شده، به عصر یونان باز میگردد.
فهرست مندرجات
۱ – چکیده
۲ – مقدّمه
۳ – تاریخچه هرمنوتیک
۴ – هرمنوتیک و اشتراک لفظی
۴.۱ – هرمنوتیک خاص
۴.۲ – هرمنوتیک عام
۴.۲.۱ – نظریه شلایر ماخر
۴.۳ – هرمنوتیک فلسفی
۵ – پیشفهم از نظر هایدگر
۶ – زندگینامه
۷ – اصول فلسفه
۷.۱ – تاریخمندی فهم
۷.۲ – الگوی گفتمان
۷.۲.۱ – گادامر و طرد روشمندی
۷.۳ – پیشفرضهای فهم مفسّر
۸ – محصول تصورات
۹ – دور هرمنوتیکی
۱۰ – تفاوتهای هرمنوتیک فلسفی با هرمنوتیک کلاسیک
۱۱ – نقد هرمنوتیک گادامر
۱۲ – نقد نظریه گادامر
۱۲.۱ – نقد اول
۱۲.۲ – نقد دوم
۱۲.۳ – نقد سوم
۱۲.۴ – نقد چهارم
۱۲.۵ – نقد پنجم
۱۲.۶ – نقد ششم
۱۲.۷ – نقد هفتم
۱۳ – سخن آخر
۱۴ – پانویس
۱۵ – منبع
چکیده
شناخت دورههای هرمنوتیکی و تفاوت نحلههای متعدد هرمنوتیکی کمک زیادی به فهم مقصود طرّاحان آن میکند.
هرمنوتیک فلسفی در این میان، در پی چارهجویی برای تاسیس فلسفهای ناظر به ساختار هستیشناختی فهم، ابتدا توسط هایدگر و سپس توسط گادامر، طرّاحی گردید.
این مقاله با بررسی نحلههای هرمنوتیکی، به معرفی تفصیلی هرمنوتیک فلسفی و در انتها، به نقد آن پرداخته است.
مقدّمه
بسیاری از دانشها همچون فلسفه تحلیلی، الهیّات و نقد ادبی با مقوله فهم و تفسیر متن در ارتباطند. از اینرو، همانگونه که علم منطق خاصیت ابزاری برای همه علوم دارد و هر متعلّمی در هر علمی ناچار از تدقیق در اصول منطق است، علم هرمنوتیک یا همان علم تفسیر متن نیز مورد نیاز همه متعلّمان علوم مرتبط با متن و چارچوب فهم است. بدینروی، میتوان طرح نظریات هرمنوتیکی در شاخههایی از علوم، همچون کلام و فلسفه و تفسیر متون مقدّس و عموم علوم تجربی و ریاضی را به مثابه انقلاب کوپرنیکی جدید در ساحت فهم و تلقّی بشری نسبت به گزارههای علمی قلمداد نمود؛ چراکه در انقلاب کوپرنیکی مشهور، محور کهکشان شیری از زمین به خورشید تغییر یافت، در نظریه هرمنوتیک نیز محور فرایند فهم از مؤلّف به مفسّر انتقال یافت.
هر کس که به نوعی دچار مشکلی در فهم یک متن میگردد، هر کس که به کشف بدفهمی از عبارتی نایل میشود و دانشآموزی که سعی در فهم فرمول هندسی دارد و حتی عاشقی که سعی در ابراز عشق خود مینماید، همگی در میدان و قلمرو هرمنوتیک قدم میزنند. بدینروی، این سخن چندان دور از انتظار نیست که بگوییم: «علم هرمنوتیک چهارراه اندیشه معاصر است.»
تاریخچه هرمنوتیک
ظاهرا اولین مستندی که برای استعمال لفظ «هرمنوتیک» (hermeneutics) یافت شده، به عصر یونان باز میگردد که جناب ارسطو در کتاب ارغنون، عنوان مبحث «منطق قضایا» (Peri Hermeneias) را به معنای «در باب تفسیر» نامید که به بررسی ساختار دستوری گفتار آدمی میپردازد.
در ریشهشناسی (اتیمولوژی)، این واژه در مفهوم کنونی «hermeneuein» به معنای تفسیر کردن یا تاویل کردن و مفهوم اسمی آن «hermeneia» به معنای تاویل و تفسیر است. گویا به متن مبهمی برخوردهایم که قصد به فهم درآوردن آن را داریم.
[۱] محمّدرضا ریختهگران، منطق و مبحث هرمنوتیک تهران، کنگره، ۱۳۷۸، ص۱۷.
کلمه یونانی «هرمایوس» (hermeios) اشاره به کاهنی است که پیشگوی معبد «دلفی» بود. این کلمه و فعل متداولتر «هرمینویین» (hermeneuein) و اسم «هرمینیا» (hermeneia) به نام خدای پیامآور، یعنی «هرمس» (hermes) باز میگشت که ظاهرا این کلمات از نام او گرفته شدهاند. نام هرمس به طرز پرمعنایی با وظیفه تبدیل آنچه ورای فهم بشر است، به صورتی که فکر و هوش انسان قادر به درک آن است، پیوند یافت و بدینسان، اشکال گوناگون این کلمه متضمّن به فهم درآوردن چیزی یا موقعیتی است که نامفهوم باشد.
[۲] ریچارد پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه سعید حنایی تهران، هرمس، ۱۳۷۷، ص۲۰.
دانهاور (Donn Hauer) در سال ۱۶۵۴ میلادی برای عنوان کتابش نام هرمنوتیک قدسی یا روش تفسیر متون مقدس
[۳] Hermeneutica sacra sive methodus exponendarum sacrarum litterarum.
را برگزید و این اولین بار در تاریخ مباحث متنشناسی است که مبحث «هرمنوتیک» با این واژه قدم به عرصه دانش نهاد. بنابراین، مفهوم «هرمنوتیک» به عنوان شاخهای از دانش، مربوط به دوران مدرنیته و محصول نوانگاریهای قرن هفدهم است که البته تلاش بیوقفه مارتین لوتر در برکنار نمودن مرجعیت کلیسا در تفسیر متن مقدّس، مهمترین منشا برای این امر بود.
[۴] محمّدرضا ریختهگران، منطق و مبحث هرمنوتیک تهران، کنگره، ۱۳۷۸، ص۵۶.
هرمنوتیک و اشتراک لفظی
در مقام بیان تنوّع نحلههای هرمنوتیک، میتوان به سه برخورد کاملاً متمایز اشاره کرد:
هرمنوتیک خاص
در این قسم هرمنوتیک، برای هر شاخه و هر رشته از علوم، یک دسته اصول و قواعد مخصوص همان رشته موجود است. از اینرو، هرمنوتیک هر رشته، خاص آن رشته بوده و به همین دلیل، این قسم هرمنوتیکها خاص هستند.
نویسندگان نخستین متون هرمنوتیکی ضبط و ثبت قواعد و اصول تفسیری را همواره در شاخههای خاصی از علوم، نظیر الهیّات، حقوق، فلسفه و علماللغه دنبال میکردند و متون هرمنوتیکی خاص را عرضه میکردند و گرچه برخی از اصول و مفاهیم مندرج در آنها دارای قابلیت کاربرد عام بودند، اما آنان به فکر ارائه هرمنوتیکی عام برای تمام شاخههای علوم مبتنی بر تفسیر برنیامدند، بلکه هرمنوتیک قدسی را برای متون مقدّس و هرمنوتیک فلسفی را برای متون فلسفی آماده کردند.
به این نوع هرمنوتیک، «هرمنوتیک کلاسیک» نیز اطلاق میشود. در هرمنوتیک کلاسیک، ما با یک بحث روششناختی در باب روش تفسیر متون مواجهیم که در عصر روشنگری شکل گرفت. در این رویکرد، هرمنوتیک منطق گفتمان است و بدینروی، متفکرانی که قصد جابه جایی مرجعیت کلیسا در تفسیر متن مقدّس را داشتند، نیازمندی خود را در مسیر استقلال از روحانیت مسیحی توسط تبیین اصول و قواعد منظم در باب تفسیر متون برطرف نمودند.
روشنگران و روشنفکران عصر روشنگری بر این نکته اصرار میورزیدند که عقل انسانی میتواند به همه حقایق دست یابد و در عملیات فهم نیز فقط باید راهکار و به اصطلاح، چارچوب آن تعیین گردد تا بدون نیاز به واسطه سماوی، چنین روندی به طور عادی طی گردد.
پیدایش هرمنوتیک کلاسیک، به قرن هفدهم میلادی باز میگردد که در سال ۱۷۲۳، با تالیف کتابی با عنوان نهادهای هرمنوتیکی قدسی گام به عرصه تالیف نهاد. رامباخ در این کتاب، بر «اصلِ انطباق» پافشاری کرد و مدعی شد: فهم بشری قابل انطباق با معنای مندرج در متن است. مراد وی از «انطباق»، انطباقِ تفسیرِ مخاطب، با معنای مندرج توسط مؤلّف در متن بود.
هرمنوتیک عام
این گرایش نوین در هرمنوتیک ـ که به «هرمنوتیک رمانتیک» نیز معروف است ـ از قرن هجدهم آغاز شد و نخستین کسی که علمدار طرّاحی این عمومیت مورد ادعا بود، متکلّم آلمانی و طراح لیبرالیسم دینی، فردریک شلایر ماخر (۱۷۶۸ـ۱۸۳۴) بود. از جمله القاب شلایر ماخر، «کانت هرمنوتیک» است؛ چراکه اگر کانت، به تحلیل موقعیت فاهمه بشری پرداخت و وجهه همّت خویش را بر نقد «عقل» نهاد، شلایر ماخر نیز، هم به برآورد شان فهم و هم به بررسی حیث فردیت فهم ـ که به عقیده شلایر ماخر مورد غفلت کانت واقع شده بود ـ همّت گمارد.
[۵] پل ریکور، زندگی در دنیای متن، ترجمه بابک احمدی تهران، مرکز، ۱۳۷۳ ص۴۷۹.
تفاوت شلایر ماخر و کانت در این بود که شلایر ماخر به جای «شیء» در فلسفه کانت، «متن» را قرار داد و چنین نتیجهگیری کرد که ما به متن از آن حیث که متن است، راه و شناختی نداریم، بلکه ما به متن فقط از آن حیث که در فهم ما بروز میکند، میتوانیم دسترسی و شناخت داشته باشیم.
وی نقطه شروع هرمنوتیک مورد نظر خود را این سؤال قرار میدهد که «چگونه هر گفتهای، چه ملفوظ و چه مکتوب، واقعا فهمیده میشود؟»
[۶] ریچارد پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه سعید حنایی تهران، هرمس، ۱۳۷۷، ص۹۷.
در هرمنوتیک عام، هرمنوتیک وارد سطح روانشناختی میگردد. این ساحت متاثّر از جنبش رمانتیسم (ناقد عقلگرایی عصر روشنگری) بود و از اینرو، به نام «رمانتیک» معروف گشت.
نظریه شلایر ماخر
شلایر ماخر مفسّر را دایم نیازمند هرمنوتیک میداند؛ زیرا هرمنوتیک مورد نظر او موتور فعّالی است که در حین فهم متن، باید مدام روشن باشد و امکان سوء فهم، احتمالی است که همواره وجود دارد.
به عبارت دیگر، در نظر هرمنوتیک کلاسیک، اصل بر صحیح بودن فهم و تفسیر است و جریان فهم متن، روال عادی و طبیعی خود را دارد، مگر آنکه ابهام و مشکلی پیش آید و هرمنوتیک، دانشی کمکی برای رفع ابهام و پیچیدگی به شمار میآید، و حال آنکه در تلقّی شلایر ماخر، اصل بر سوء فهم است، مگر آنکه به کمک قواعد هرمنوتیک، از بدفهمی پرهیز شود.
در این نوع، علاوه بر آشنایی با اصول علم لغت و علم دستور زبان، نیاز به آشنایی با موقعیت مؤلّف و شخصیت وی نیز مورد تاکید است و از اینرو، مفسّر باید شخصیت گوینده را بازسازی کند و سپس منظور او را حدس بزند و از همینجاست که فهم دقیق یک متن امری دشوار است. بنابراین، در هرمنوتیک شلایر ماخر، محور فهم دو گزینه حسّاس مؤلّف و متن است.
[۷] احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، ۱۳۸۰، ص۹۲.
طرح شلایرماخر را میتوان تلاش برای شکل دادن علم هرمنوتیک عام در مقام فن یا صناعت فهم دانست. از نظر وی، این فن در ذاتش یکی است، چه متنْ سندی حقوقی باشد و چه کتابی مقدّس و دینی و یا اثری ادبی. هر علمی دارای تفاوتهایی با دیگر علوم است و ابزارهای خاص را برای مسائل خاص خود دارد. اما در زیر این تفاوتها، وحدت بنیادیتری نهفته است. همه متنها زبانی هستند و برای شکل دادن معنای اندیشه کلی، نیازمند فهم ساختار دستوری هستیم. اگر اصول فهم کامل زبان دقیقا بیان شده بود این اصولْ مبیّن علم هرمنوتیک عام میبود.
ملاحظه میشود که عمومیتی که تا پایان قرن نوزدهم برای هرمنوتیک به دست میآید، عمومیتی نسبی است و شامل همه شاخههای معرفتی بشر نمیشود؛ زیرا عمومیت مطرح شده در آثار کسانی همچون شلایر ماخر، محدود به تفسیر متن است و به همین دلیل، قواعد و اصول تفسیری مورد نظر آنها تنها شامل آن دسته از معارف بشری میشود که با تفسیر متن سروکار دارند.
هرمنوتیک فلسفی
از این نوع هرمنوتیک، به «پدیدارشناسی فهم» نیز یاد میشود. گرایش خاصی در هرمنوتیک است که با مارتینهایدگر (۱۸۸۹ـ۱۹۷۶) و کتاب معروف او به نام هستی و زمان آغاز میشود. هرمنوتیک پیش از مارتینهایدگر، نوعی معرفتشناسی و روششناسی بود؛ یعنی در جستوجوی ارائه روش بود. برای نمونه، هرمنوتیک عصر روشنگری هرمنوتیک را ارائه روش برای تفسیر متون، و علمی کمکی برای رفع ابهامات متن میدانست. هرمنوتیک رمانتیک نیز از سنخ روششناسی بود؛ زیرا شلایر ماخر هرمنوتیک را روشی برای پرهیز از سوء فهم میدانست.
هایدگر در قرن بیستم، به طور کلی، فلسفه وجودی خود را به جای «روششناسی» و «معرفتشناسی» بر میگزیند. وی هرمنوتیک را نیز از روش به فلسفه ـ یا وجودشناسی ـ تبدیل نمود.
[۸] Hans George Gadamer، Truth & Method (New York، Continm، ۱۹۹۴)، p. 297.
به عبارت دیگر،هایدگر و اخلاف وی به جای بررسی روش فهمیدن، به عنصر اصلی فهم، یعنی «دازاین» (کسی که میفهمد) میپردازد و درصدد است تا او را عریان از دیگران، به عنوان یک وجود در هستی، مورد ارزیابی قرار دهد، بیآنکه به چیزی تعلّق داشته باشد؛ چراکه متعلّق کردن انسان به هر چیزی جز هستی، فهمی حداقلی درباره فهمنده به ما ارائه میدهد.
آموزههای هرمنوتیک فلسفی از چنان اهمیتی برخوردارند که همه هرمنوتیستهای پسین را در قالب دفاع و تکمیل یا رد و انتقاد در دامنه خود جای داده است. میشل فوکو مینویسد:
هایدگر همیشه برای من فیلسوفی اصلی بوده است… رشد فلسفی من باهایدگر آغاز شد.
[۹] احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، ۱۳۸۰، ص۱۰۲.
ژاک دریدا نیز چنین مینگارد:
من شک دارم بتوانم چیزی بنویسم که هایدگر پیشتر درباره آن ننوشته باشد.
[۱۰] احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، ۱۳۸۰، ص۱۰۲.
پیشفهم از نظر هایدگر
هایدگر معتقد است: هر فهمی دارای قالبی پیشین ساختار است که سهلایه دارد:
الف. پیش داشت:(fore having)نوعی فهم اجمالی و پیشینی است کهبه صورت ارتکازی در نهاد هر شخص در سیر تاریخ، شکل گرفته و تکوّن یافته. برای مثال، فهم کلی از تاریخ، پیشداشت فهم از هر واقعه تاریخی است.
ب. پیش نگرش: (fore sight.) پیش نگرش افق خاصی را در برابرچشمان فهمنده باز میکند و نشان میدهد که شخص چگونه باید با متن مورد تاویل مواجه گردد و چگونه باید تاویل نماید. به عبارت دیگر، اگر فهم یک واقعیت نیازمند افق و منظر خاصی باشد، این افق و منظر از پیش رقم خورده است.
ج. پیش برداشت: (fore griff.)عبارت است از: نوع خاص از انتظاراتی که پیش از تاویل، در معرض نظر شخص تاویلگر است. به عنوان مثال، برایتان اتفاق افتاده است که هنگام مشاهده مسابقه بین دو تیم، علاقه دارید تیم آبی، بر تیم مقابل پیروز شود و حتی در صورت تساوی، این تساوی را در ذهن خود به نفع تیم مورد علاقه خود تبیین میکنید. در مثالی دیگر، هنگام مواجه شدن با یک مکتوب دینی، نوع انتظارات شما از آن مکتوب، میتواند در فهم شما مؤثر گردد.
هایدگر تصریح میکند که این سه عنصر در هر انسانی وجود دارند و هر شناختی مستند به این سه پیش فهم است و برخی از این عناصر دخیل در فهم، توسط تاویلگر به وجود نیامدهاند، بلکه محصول دوران تاریخی عصر حضور تاویلگر هستند که البته مورد توافق عامه انسانهای معاصر نیز هستند.
[۱۱] بابک احمدی، ساختار و تاویل متن تهران، مرکز، ۱۳۸۰، ص۹۵ـ۹۶.
از اینرو، با توجه به این نظام هماهنگ بین ذهن مفسّر و متن در دسترس،هایدگر معتقد است: تفسیر و تاویل و به طور کلی، عملیات فهم محصول پیش ساختار فهم است و از اینرو، طبیعی است که نتواند معنای نهایی نویسنده را درک کند و اساسا فهمیدن در نظرهایدگر، به معنای کشف مراد نویسنده نیست، بلکه گشودن دریچههایی است که در خود متن نهاده شده، هرچند برای مؤلّف آن متن ناگشوده باشند.
[۱۲] بابک احمدی، هرمنوتیک مدرن تهران، مرکز، ۱۳۷۸، ص۱۳.
زندگینامه
هانس گئورگ گادامر در سال ۱۹۰۰ میلادی در «برسلاو» ـ شهری در جنوب غربی لهستان ـ به دنیا آمد. وی در فلسفه، شاگرد هارتمن و ناتورپ (فیلسوفان نوکانتی) و مارتینهایدگر بود و در سال ۱۹۲۸ رساله پروفسوری خود را نزد هایدگر نوشت. وی عضو دانشگاههای متعدد فلسفی بود و به گرفتن مدال هگل و مدال دانشگاه ملّی رم نایل گردید.
[۱۳] احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، ۱۳۸۰، ص۱۷۷.
کتاب حقیقت و روش ثمره برنامهریزی مطالعاتی سالهای متمادی تدریس و تحقیق اوست که در سال ۱۹۶۰ منتشر شد و مهمترین اثر وی گردید. این کتاب نقطه عطفی برای تاریخ هرمنوتیک محسوب میشود. هرچند برنشتاین نام مناسب برای این کتاب را حقیقت علیه روش میداند.
[۱۴] Richard J. Bernstein، Beyond Objectivism and Relativism (University of PennsylvaniaPress، ۱۹۸۳)، p. 263.
نوشتههای دیگر وی، مجموعه آثار (۸ جلد)، خرد در روزگار علم، افلاطون و شعر و هگل و دیالکتیک قدیم هستند.
[۱۵] بابک احمدی، ساختار و تاویل متن، ص۵۷۰.
اصول فلسفه
اصول فلسفه هرمنوتیک گادامر در سه مطلب خلاصه میشود:
تاریخمندی فهم
یکی از نکات فوقالعاده دخیل در مبحث هرمنوتیک فلسفی ـ که اگر بدان دقت نشود، اساسا مفاد نظریه گادامر تبیین نگردیده ـ دخالت تاریخ و فهم تاریخی در فرایند فهم است.
هایدگر در کتاب هستی و زمان به تاریخمندی دازاین اشاراتی دارد: هستی دازاین معنای خویش را در زمانمندی مییابد؛ اما «زمانمندی» نیز شرطی است که «تاریخمندی»، یعنی نوع زمانی هستیای که دازاین دارد، آن را ممکن میسازد.
[۱۶] Martin Heidegger، Being and Time (Basil Black Well، ۱۹۶۲)، p. 41.
به نظر گادامر، اشیای تاریخی ایستایی و سکون ندارند و از اینرو، برای فهم امور تاریخی، باید در مسکنی غیرتاریخی سکونت گزید و از ورای تصرّم تاریخ، بدانها نگریست که این امر، مقدور بشر نیست و در نتیجه، معتقد است: اشیای تاریخمند از امکان فهم عینی مطابق با واقع برخوردار نیستند. گذشته را هرگز نمیتوان همچون شیء در گذشته فهم نمود و از اینرو، دیدن گذشته بر حسب خود و عین گذشته، خوابی تحقّق نیافته خواهد ماند که منطقا با سازوکار و ماهیت فهم در تعارض است.
[۱۷] بابک احمدی، هرمنوتیک مدرن، ص۲۰۳ـ۲۲۱.
در واقع، زمان حال را نمیتوان برای رفتن به گذشته ترک کرد؛ معنای اثری متعلّق به گذشته را نمیتوان بر حسب خود آن فهمید. بعکس، معنای اثر متعلّق به گذشته بر حسب پرسشهایی که متعلّق به زمان حال است، مورد پردهبرداری قرار میگیرد.
[۱۸] ریچارد پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه سعید حنایی تهران، هرمس، ۱۳۷۷، ص۲۰۱.
الگوی گفتمان
گفته شد که بشر و فهم بشری موجود تاریخی است و از اینرو، امکان فراتاریخی بودن ندارد. از این رهیافت، گادامر متوسّل به شیوهای جدید برای تبیین واقعه فهم میگردد. الگوی جدید عبارت است از: گفتوگوی متن و مفسّر.
به نظر گادامر، نه ذهنیت مؤلّف و نه ذهنیت خواننده، هیچکدام مرجعیتی برای فهم افق معنایی متن ندارند و تراژدی دو سویه متن و مفسّر، تنها شیوه حاکم بر هرمنوتیک گادامر است و این نیز یکی دیگر از ثمرات تاریخی بودن فهم است.
کوشش یک هرمنوتیست فلسفی هرگز شناختن معنای متن، آنگونه که در صقع زمانی خود به سر میبرده، نیست، بلکه منطبق نمودن موقعیت متنی با زمان حال و سخنگویی زمان حالی متن با مفسّر و تاویلگر، خاصیت اوّلی برای هرمنوتیک گادامر محسوب میگردد.
هرمنوتیک نباید فراموش کند که هنرمندی که اثری خلق میکند مفسّر معیّن آن نیست. هنرمند به عنوان یک مفسِّر، اقتدار و مرجعیّت غیر ارادی بر شخصی که صرفا اثر به او رسیده است، ندارد. به میزانی که هنرمند در اثر خویش منعکس میشود، او خواننده اثر خویش است؛ معنایی که او به عنوان خواننده به اثر خویش میدهد نمیتواند معیار قرار گیرد. یگانه معیار تفسیر، معنای آفریده اوست؛ یعنی آنچه خود اثر معنا میدهد.
[۱۹] Hans George Gadamer، Turth and Method، p. 193.
گفتوگوی واقعی زمانی صورت میگیرد که طرفین دارای خاصیت ابراز معنا باشند و چیزی را از خود بروز دهند. فهم هر اثری ورود به یک میدان گفتوگو و به تعبیر گادامر، «میدان بازی» است. از نظر او، مباحثه به معنای تبعیت یکی از طرفین از دیگری نیست، بلکه هر دو به وضعیتی متفاوت از آنچه بر آن بودند، میرسند.
منطق حاکم بر این گفتمان، پرسش و پاسخ است و ما بدون پرسش، اصولاً باب تجربه هرمنوتیکی را به روی خود نخواهیم گشود. کمی دقیقتر از این میتوان گفت: نه تنها ما درباره متن سؤال میکنیم، متن نیز از ما پرسش میکند و موقعیت هرمنوتیکی ما را در حال اشتمال به پیشداوریها و سنّتها، محک میزند.
[۲۰] Hans George Gadamer، Turth and Method، p. 370-374.
عنوان «ادغام افقها»(fusion of horizons.)تعبیر دیگری از همیناختلاط و امتزاج متن و مفسّر است. گادامر بر آن بود که افق معنایی مفسّر و موقعیت هرمنوتیکی او تنها یک روی سکّه فهم است؛ روی دیگر آن همنوا گردیدن با افق معنایی خود متن است. وی به دخالت دوسویه ذهنیت مفسّر و خود اثر در برداشت محصولی به نام «فهم» اصرار میورزد. افق معنایی مفسّر پیشاپیش، از سنّت و تاریخ اثر پذیرفته است که تشکیلدهنده افق حال و حاضر است. فرایند فهم افقها ناشی از گفتمان پرسش و پاسخ است؛ پرسش به واسطه مواجهه با سنّت محک خورده و سپس با طرح پرسش، اثر به سخن درمیآید و پیشداوری را به زیر سؤال میبرد.
«امتزاج افق» مرحله پایانی گفتوگوی مفسّر و اثر است، و این امر زمانی بروز میکند که اتفاق جدیدی رخ دهد؛ به عبارت دیگر، یا متن بتواند پیشداوریهای مفسّر را تغییر دهد و یا پیشداوریهای مفسّر غالب بر ستیزِ متن گردد و همچنان باقی ماند.
[۲۱] Edward Craig، Routledge Encyclopedia of Philosophy (London، Routledge، ۱۹۹۸)، p. 829.
گادامر و طرد روشمندی
روش و روشمندی در علم اساسا زمانی مطرح میگردد که طرّاح روش درصدد چارهجویی برای ارائه مسیر معیّنی برای وصول به واقع و عالم عین باشد و از اینرو، بیان معیار برای صدق و کذب فهمها، محصول روشمندی است.
همانگونه که گفته شد، هرمنوتیک فلسفی به دلیل دخالت ذهنیت مفسّر، از امکان فهم عینی ـ که از مشخصههای هرمنوتیک کلاسیک و رمانتیک است ـ فاصله گرفته و از اینرو، منطقا سخن گفتن از روش دیگر بیمحتواست. واو عاطفه در عبارت «حقیقت و روش» فقط مبیّن جدایی و فاصله بین این امر است و از اینرو، ـ همانگونه که گفته شد ـ برنشتاین نام مناسب کتاب را حقیقت علیه روش میدانست.
بنابراین، رویکرد گادامر به حقیقت، دیالکتیکی است، نه روششناختی. از دیدگاه وی، حقیقت از راه روش به دست نمیآید، بلکه از راه دیالکتیک به دست میآید. به عبارت بهتر، روش از آشکار کردن حقیقت تازه، ناتوان است و حتی کشف خود روش، از راه روش ممکن نیست، بلکه با استفاده از دیالکتیک ممکن است؛ یعنی از طریق پاسخگویی پرسشگرانه به موضوع مورد مواجهه.
دیالکتیک گادامر مناسبتی با دیالکتیک هگل دارد، اما از فاعلیت ذهن مضمر در تفکر هگل آغاز نمیکند و در حالیکه این دیالکتیک با دیالکتیک مطرح در فلسفه افلاطون نیز شباهتهایی دارد، بحث «مُثُل افلاطونی» و یا بحث «حقیقت و زبان افلاطونی» در آن اخذ نشده، بلکه این دیالکتیک مبتنی بر ساختار هستی و پیشساختار فهم است، آنگونه که در ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 