پاورپوینت کامل هجوم به خانه حضرت زهرا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل هجوم به خانه حضرت زهرا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هجوم به خانه حضرت زهرا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل هجوم به خانه حضرت زهرا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل هجوم به خانه حضرت زهرا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
پاورپوینت کامل هجوم به خانه حضرت زهرا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint (سلاماللهعلیها) و مسائلی که پیرامون آن اتفاق افتاد از جمله تلاش حضرت علی (علیهالسلام) در برگرداندن خلافت و خانهنشینی و جمع قرآن و شهادت حضرت محسن و غصب فدک از مسائلی است که در کتب معتبر شیعه و سنی بهبطور مفصل به آن اشاره شده است، همچنین از بعضی روایات استفاده میشود که اولین بار قضیه پاورپوینت کامل هجوم به خانه حضرت زهرا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint (سلاماللهعلیها) توسط پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مطرح شده و در حقیقت ایشان در زمان حیاتش از وقوع این قضیه در آینده خبر داده است.
فهرست مندرجات
۱ – وقایع قبل از هجوم
۱.۱ – طلب یاری امام علی از اصحاب پیامبر
۱.۲ – خانهنشینی امام علی و جمعآوری قرآن
۱.۳ – ادعای ابیبکر بر مقام و القاب خاص
۱.۴ – اتمام حجت امام علی با انصار
۱.۴.۱ – روایت ابنقتیبه
۱.۴.۲ – روایت یعقوبی
۲ – هجومهای متعدد
۲.۱ – هجوم اول
۲.۱.۱ – دیدگاه ابنقتبیه دینوری
۲.۱.۲ – دیدگاه بلاذری
۲.۱.۳ – دیدگاه آلوسی
۲.۲ – هجوم دوم
۲.۲.۱ – روایات علمای اهلسنت
۲.۲.۱.۱ – روایت آلوسی
۲.۲.۱.۲ – روایت شهرستانی
۲.۲.۱.۳ – روایت مسعودی
۲.۲.۱.۴ – روایت مقاتل بن عطیه
۲.۲.۱.۵ – روایت ابن ابیشیبه
۲.۲.۱.۶ – روایت بلاذری
۲.۲.۱.۷ – روایت ابنقتیبه
۲.۲.۱.۸ – روایت طبری
۲.۲.۱.۹ – روایت عمر رضا کحاله
۲.۲.۱.۱۰ – روایت قرطبی
۲.۲.۱.۱۱ – روایت ابنشحنه
۲.۲.۱.۱۲ – شعر محمد حافظ ابراهیم
۲.۲.۱.۱۳ – روایت عبدالفتاح عبدالمقصود
۲.۳ – هجوم سوم
۳ – وقایع بعد از هجوم
۳.۱ – شهادت حضرت محسن
۳.۱.۱ – قاتل حضرت محسن در منابع شیعه
۳.۱.۱.۱ – دیدگاه سلیم بن قیس
۳.۱.۱.۲ – دیدگاه طبری
۳.۱.۱.۳ – دیدگاه ابنشهر آشوب
۳.۱.۱.۴ – دیدگاه شیخ مفید
۳.۱.۲ – قاتل حضرت محسن در منابع اهل سنت
۳.۲ – بیعت اجباری
۳.۲.۱ – روایت ابراهیم بن سعید ثقفی
۳.۲.۲ – روایت سلیم بن قیس هلالی
۳.۲.۳ – روایت سلمان
۳.۲.۴ – روایت ابن ابیالحدید
۳.۲.۵ – روایت آلوسی
۳.۲.۶ – روایت طبری
۳.۲.۷ – روایت ابنقتیبه
۳.۳ – ترور حضرت علی
۳.۴ – غصب فدک
۳.۵ – غضب فاطمه بر ابیبکر
۳.۶ – شهادت حضرت زهرا
۳.۶.۱ – روایات اهل سنت
۳.۶.۲ – روایات شیعه
۳.۶.۲.۱ – روایت طبری
۳.۶.۲.۲ – روایت شیخ مفید
۴ – پانویس
۵ – منبع
وقایع قبل از هجوم
برای بیان حقیقت ماجرای هجوم به بیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) لازم است به وقایعی که در این ایام اتفاق افتاده نیز توجه شود.
طلب یاری امام علی از اصحاب پیامبر
سلیم بن قیس هلالی ماجرای طلب یاری اصحاب کساء از مهاجرین و انصار را چنین روایت میکند:
«قال سلمان: فلما ان کان اللیل حمل علی (علیهالسّلام) فاطمه (علیهاالسّلام) علی حمار واخذ بیدی ابنیه الحسن والحسین علیهما السلام، فلم یدع احدا من اهل بدر من المهاجرین ولا من الانصار الا اتاه فی منزله فذکرهم حقه ودعاهم الی نصرته، فما استجاب له منهم الا اربعه واربعون رجلا. فامرهم ان یصبحوا بکره محلقین رؤوسهم معهم سلاحهم لیبایعوا علی الموت. فاصبحوا فلم یواف منهم احد الا اربعه. فقلت لسلمان: من الاربعه؟ فقال: انا وابو ذر والمقداد والزبیر بن العوام. ثم اتاهم علی (علیهالسّلام) من اللیله المقبله …»
[۱] هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آلمحمد، ص۱۴۶ – ۱۴۸، باب قضایا السقیفه علی لسان سلمان الفارسی.
«سلمان بعد از جریان بیعت عدهای از مردم با ابوبکر میگوید: امیرالمؤمنین (صلواتاللهوسلامهعلیه) صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) را سوار بر مرکب مینمودند و شبانه درب خانه انصار میرفتند و از آنها یاری میطلبیدند:
وقتی شب شد علی (علیهالسّلام) حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را سوار بر چهارپایی نمود و دست دو پسرش امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) را گرفت، و به درب خانه تک تک اهل بدر از مهاجرین و انصار رفت و حق خود را بر ایشان یادآور شد و آنان را برای یاری خویش فراخواند. ولی جز چهل و چهار نفر، کسی از آنان دعوت را قبول نکرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهای تراشیده و در حالیکه اسلحههایشان را به همراه دارند بیایند و با او بیعت کنند که تا سرحد مرگ استوار بمانند. وقتی صبح شد جز چهار نفر کسی از آنان نزد او نیامد. (سلیم میگوید: ) به سلمان گفتم: چهار نفر چه کسانی بودند؟ گفت من و ابوذر و مقداد و زبیر بن عوام.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در شب بعد هم نزد آنها رفت و آنان را قسم داد. گفتند: «صبح نزد تو میآییم». ولی هیچ یک از آنها غیر از ما نزد او نیامد.
در شب سوم هم نزد آنان رفت ولی غیر از ما کسی نیامد.
خانهنشینی امام علی و جمعآوری قرآن
وقتی حضرت عهدشکنی و بیوفایی مردم را دید خانهنشینی را اختیار کرد و به قرآن روآورد و مشغول تنظیم و جمعآوری آن شد، و از خانهاش خارج نشد تا قرآن را جمعآوری نمود در حالی که قبلا در اوراق و تکه چوبها و پوستها و کاغذها متفرق نوشته شده بود.
وقتی حضرت همه قرآن را جمع مینمود و آنرا با دست مبارک خویش طبق تنزیل و تاویل و ناسخ و منسوخ مینوشت، ابوبکر به سراغ ایشان فرستاد که بیرون بیا و بیعت کن.
علی (علیهالسّلام) جواب فرستاد: «من مشغول هستم و با خود قسم یاد کردهام که عبا بر دوش نیندازم جز برای نماز، تا آنکه قرآن را تنظیم و جمع نمایم». آنان هم چند روز درباره او سکوت اختیار کردند.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرآن را در یک پارچه جمعآوری نمود و آن را مهر کرد. سپس بیرون آمد درحالیکه مردم با ابوبکر در مسجد النبی اجتماع کرده بودند. حضرت با بلندترین صدایش فرمود:
«ای مردم، من از روزی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفته به غسل آن حضرت و سپس به قرآن مشغول بودم تا آنکه همه آن را به صورت یک مجموعه در این پارچه جمعآوری نمودم. خداوند بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آیهای نازل نکرده مگر آنکه آنرا جمعآوری کردهام، و آیهای از قرآن نیست مگر آنکه آنرا جمع نمودهام، و آیهای از آن نیست مگر آنکه برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواندهام و تأویلش را به من آموخته است».
سپس فرمود: «برای آنکه فردا نگوئید: ما از این مطلب بیخبر بودیم»! و بعد فرمود: «و بدین جهت که روز قیامت نگوئید: من شما را به یاری خویش دعوت نکردم و حق خود را برایتان یادآور نشدم، و شما را به کتاب خدا از ابتدا تا انتهایش دعوت نکردم»!
عمر گفت: قرآنی که همراه خود داریم ما را از آنچه بدان دعوت میکنی بینیاز مینماید! سپس علی (علیهالسّلام) داخل خانه شد.
ادعای ابیبکر بر مقام و القاب خاص
عمر به ابوبکر گفت: سراغ علی بفرست که باید بیعت کند، و تا او بیعت نکند ما صاحب مقامی نیستیم، و اگر بیعت کند از جهت او آسوده میشویم.
ابوبکر (کسی را) نزد علی (علیهالسّلام) فرستاد که: «خلیفه پیامبر را جواب بده» ! فرستاده نزد حضرت آمد و مطلب را عرض کرد. حضرت فرمود: «سبحان الله، چه زود بر پیامبر دروغ بستید!
او و آنان که اطراف او هستند میدانند که خدا و رسولش غیر مرا خلیفه قرار ندادهاند». فرستاده آمد و آنچه حضرت فرموده بود رسانید.
(ابوبکر) گفت: برو به او بگو: «امیرالمؤمنین ابوبکر را جواب بده»! او هم آمده و آنچه گفته بود به حضرت خبر داد. علی (علیهالسّلام) فرمود: «سبحان الله، به خدا قسم زمانی طولانی که فراموش شود. به خدا قسم او میداند که این نام (امیرالمؤمنین) جز برای من صلاحیت ندارد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او که هفتمی در میان هفت نفر بود امر کرد و به عنوان امیرالمؤمنین بر من سلام کردند. او و رفیقش عمر از میان هفت نفر سؤال کردند و گفتند: آیا حقی از جانب خدا و سولش است؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آن دو فرمود: آری حق است، حقی از جانب خدا و رسولش که او امیرمؤمنان و آقای مسلمانان و صاحب پرچم سفید پیشانیان شناخته شده است. خداوند (عزوجل) او را در روز قیامت بر کنار صراط مینشاند و او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم وارد میکند.
فرستاده ابوبکر رفت و آنچه حضرت فرموده بود به او خبر داد. سلمان میگوید: آن روز را هم درباره او سکوت کردند.
اتمام حجت امام علی با انصار
شبانگاه علی (علیهالسّلام) حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را بر چهارپایی سوار کردند و دست حسنین (علیهماالسّلام) را گرفت، و به درب خانه تک تک اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفت، و حق خود را به آنان گوشزد نمود و آنها را به یاری خویش فراخواند. ولی فقط چهار نفر او را اجابت کردند. آن چهار نفر سرهایشان را تراشیدند و یاری خود را اعلان کردند.
روایت ابنقتیبه
ابنقتیبه دینوری (از علمای اهل سنت) مینویسد:
«وخرج علی کرم الله وجهه یحمل فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم علی دابه لیلا فی مجالس الانصار تسالهم النصره، فکانوا یقولون: یا بنت رسول الله، قد مضت بیعتنا لهذا الرجل ولو ان زوجک وابن عمک سبق الینا قبل ابی بکر ما عدلنا به، فیقول علی کرم الله وجهه افکنت ادع رسول الله صلی الله علیه وسلم فی بیته لم ادفنه، واخرج انازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمه: ما صنع ابو الحسن الا ما کان ینبغی له، ولقد صنعوا ما لله حسیبهم وطالبهم.»
[۲] ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹، باب ابایه علی کرم الله وجهه بیعه ابی بکر رضی الله عنهما.
«شبانگاه علی (علیهالسّلام) فاطمه (سلاماللهعلیها) را بر چهارپایی سوار میکرد و به مجالس انصار میرفتند و فاطمه از آنها (برای دفاع و پشتیبانی از حق مسلم علی (علیهالسلام)) یاری میطلبید، آنان در جواب تنها یادگار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگفتند: ای دختر رسول خدا، ما با ابوبکر بیعت کردهایم و اگر شوهر تو قبل از ابوبکر برای بیعت پیش ما آمده بود ما با ابوبکر بیعت نمیکردیم، علی (علیهالسّلام) فرمود: آیا جنازه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در خانهاش رها میکردم و ایشان را دفن نمیکردم، و بر سر خلافت و جانشینی او با مردم میجنگیدم؟! فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) فرمود: علی کاری را کرد که شایسته او بود، ولی آنها (اصحاب سقیفه) کاری کردند که در روز جزا بخاطر این کارشان مورد سؤال خداوند قرار میگیرند (و خداوند آنها را بخاطر این کارشان عقاب خواهد نمود).»
روایت یعقوبی
یعقوبی (از علمای اهلسنت) مینویسد:
«واجتمع جماعه الی علی بن ابی طالب یدعونه الی البیعه له، فقال لهم: اغدوا علی هذا محلقین الرؤوس. فلم یغد علیه الا ثلاثه نفر؛
[۳] یعقوبی، احمد بن ابویعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۶، باب خبر سقیفه بنی ساعده و بیعه ابی بکر.
جماعتی پیش علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) رفتند و میگفتند ما برای بیعت با تو آمدهایم، علی (علیهالسّلام) به آنها فرمود: فردا طبق همین عهد و پیمان با سرهای تراشیده بیایید. فردای آن روز جز ۳ نفر هیچ یک از آنها نیامدند.»
اصحاب سقیفه وقتی احساس کردند با بیعت نکردن امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (علیهماالسّلام) و جماعتی از صحابه ارکان حکومتشان متزلزل شده و در حال فروریختن است تصمیم گرفتند با یورش به خانه وحی به هر قیمتی شده از اهلبیت پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیعت بگیرند.
و اینک تفصیل ماجرای پاورپوینت کامل هجوم به خانه حضرت زهرا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint:
هجومهای متعدد
تاریخ هجومهای متعدد به خانه وحی را ثبت کرده است:
هجوم اول
سلیم بن قیس هلالی شیعی میگوید:
«فلما رآی علی (علیهالسّلام) خذلان الناس ایاه وترکهم نصرته واجتماع کلمتهم مع ابی بکر وطاعتهم له وتعظیمهم ایاه لزم بیته. فقال عمر لابی بکر: ما یمنعک ان تبعث الیه فیبایع، فانه لم یبق احد الا وقد بایع غیره وغیر هؤلاء الاربعه. وکان ابو بکر ارق الرجلین وارفقهما وادهاهما وابعدهما غورا، والآخر افظهما واغلظهما واجفاهما. فقال ابو بکر: من نرسل الیه؟ فقال عمر: نرسل الیه قنفذا، وهو رجل فظ غلیظ جاف من الطلقاء احد بنی عدی بن کعب. فارسله الیه وارسل معه اعوانا وانطلق فاستاذن علی علی علیه السلام، فابی ان یاذن لهم. فرجع اصحاب قنفذ الی ابی بکر وعمر – وهما جالسان فی المسجد والناس حولهما – فقالوا: لم یؤذن لنا.»
[۴] هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آلمحمد، ص۱۴۸ – ۱۴۹، باب قضایا السقیفه علی لسان سلمان الفارسی، باب هجوم قبائل قریش علی بیت الوحی واحراقه.
«وقتی علی (علیهالسّلام) خوار کردن (بیاعتنائی) مردم و ترک یاری او و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را دید، خانهنشینی را اختیار نمود. عمر به ابوبکر گفت: چه مانعی بر سر راه داری که سراغ علی نمیفرستی تا بیعت کند؟ چرا که کسی جز او و این چهار نفر باقی نمانده مگر آنکه بیعت کردهاند. ابوبکر در میان آن دو نرمخوتر و شازشکارتر و زرنگتر و دوراندیشتر بود، و دیگری (عمر) تندخوتر و غلیظتر و خشنتر بود. ابوبکر گفت: چه کسی را سراغ او بفرستیم؟ عمر گفت: قنفذ را میفرستیم. او مردی تندخو و غلیظ و خشن و از آزادشدگان است (قبلا عبد بوده) و نیز از طایفه بنیعدی بن کعب است. (لازم به تذکر است که عمر نیز از همین طایفه است). ابوبکر قنفذ را نزد امیرالمؤمنین (علیهالصلاهوالسلام) فرستاد و عدهای کمک نیز به همراهش قرار داد. او درب خانه حضرت آمد و اجازه ورود خواست، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. (قنفذ همان جا ماند و) اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آن دو در مسجد نشسته بودند و مردم اطرافشان بودند. گفتند: به ما اجازه داده نشد.»
دیدگاه ابنقتبیه دینوری
ابنقتبیه دینوری مینویسد:
«فاتی عمر ابا بکر، فقال له: الا تاخذ هذا المتخلف عنک بالبیعه؟ فقال ابو بکر لقنفد وهو مولی له: اذهب فادع لی علیا، قال فذهب الی علی فقال له: ما حاجتک؟ فقال یدعوک خلیفه رسول الله، فقال علی: لسریع ما کذبتم علی رسول الله. فرجع فابلغ الرساله، قال: فبکی ابو بکر طویلا. فقال عمر الثانیه: لا تمهل هذا المتخلف عنک بالبیعه، فقال ابو بکر رضی الله عنه لقنفد: عد الیه، فقل له: خلیفه رسول الله یدعوک لتبایع، فجاءه قنفد، فادی ما امر به، فرفع علی صوته فقال سبحان الله؟ لقد ادعی ما لیس له، فرجع قنفد، فابلغ الرساله، فبکی ابو بکر طویلا.»
[۵] ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹ – ۲۰، باب کیف کانت بیعه علی بن ابی طالب کرم الله وجهه.
«عمر پیش ابوبکر آمد و گفت: آیا از این فرد متخلف (حضرت علی (علیهالسلام) بیعت نمیگیری؟ ابوبکر به قنفذ که آزاد شده وی بود گفت: به دنبال علی برو و به او بگو بیاید. قنفذ پیش علی (علیهالسّلام) رفت، علی (علیهالسّلام) به او فرمود: چه کاری با من داری؟ قنفذ جواب داد: خلیفه رسول الله خواسته است که پیش او بروی، علی (علیهالسّلام) فرمود: چقدر زود به پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دروغ بستید. قنفذ پیش ابوبکر آمد و فرمایش علی (علیهالسّلام) را به او ابلاغ کرد، ابوبکر مدتی گریه کرد. عمر برای بار دوم گفت: به کسی که از بیعت تو خودداری کرده فرصت مده. ابوبکر به قنفذ گفت: نزد علی برو و به او بگو خلیفه رسول خدا تو را به بیعت با خود فرا میخواند. قنفذ پیش علی (علیهالسّلام) رفت، و پیغام ابوبکر را به ایشان عرض کرد، علی (علیهالسّلام) با صدای بلند فرمود: سبحان الله (ابوبکر) خلافت و جانشینی را ادعا میکند که از آن او نیست و ارتباطی به او ندارد. قنفذ پیش ابوبکر آمد و فرمایش علی (علیهالسّلام) را به او ابلاغ کرد، ابوبکر مدتی گریه کرد.»
دیدگاه بلاذری
بلاذری مینویسد:
«ان ابابکر ارسل الی علی یرید البیعه، فلم یبایع، فجاء عمر…
[۶] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۶.
ابو بکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون علی (علیهالسّلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد، عمر آمد… »
دیدگاه آلوسی
آلوسی به نقل از کتاب ابان بن عیاش این روایت را میآورد و سند آن را نیز رد نمیکند:
«وفی “کتاب ابان بن عیاش” ان ابا بکر رضی الله تعالی عنه بعث الی علی قنفذا حین بایعه الناس ولم یبایعه علی وقال: انطلق الی علی وقل له اجب خلیفه رسول الله صلی الله علیه وسلم فانطلق فبلغه فقال له: ما اسرع ما کذبتم علی رسول الله صلی الله علیه وسلم وارتددتم والله ما استخلف رسول الله صلی الله علیه وسلم غیری…
[۷] آلوسی، شهابالدین، روح المعانی، ج۳، ص۱۲۴.
زمانی که مردم با ابوبکر بیعت کردند و علی بیعت نکرد، ابوبکر قنفذ را به محضر علی (علیهالسّلام) فرستاد و گفت: به دنبال علی برو و به او بگو خلیفه رسول خدا (صلیاللهعلیه (وآله) را اجابت کن. قنفذ پیش علی (علیهالسّلام) رفت، و پیغام ابوبکر را به ایشان عرض کرد. علی (علیهالسّلام) فرمود: چقدر زود به پیامبر خدا (صلیاللهعلیه (وآله) دروغ بستید و مرتد شدید، به خدا قسم پیامبر، غیر از من کسی را به خلافت منسوب نکرد…»
هجوم دوم
درهجوم دوم دشمنان بعد از آتش زدن درب بیت وحی و جسارت به ساحت مقدس صدیقه طاهره (صلواتاللهوسلامهعلیها) با برخورد شدید آقا امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مواجه شدند و موفق نشدند حضرت امیر (صلواتاللهوسلامهعلیه) را برای بیعت به مسجد ببرند. سلیم بن قیس هلالی مینویسد:
«فقال عمر: اذهبوا، فان اذن لکم والا فادخلوا علیه بغیر اذن فانطلقوا فاستاذنوا، فقالت فاطمه (علیهاالسّلام): (احرج علیکم ان تدخلوا علی بیتی بغیر اذن). فرجعوا وثبت قنفذ الملعون. فقالوا: ان فاطمه قالت کذا وکذا فتحرجنا ان ندخل بیتها بغیر اذن…»
[۸] هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آلمحمد، ص۱۴۹ – ۱۵۰، باب قضایا السقیفه علی لسان سلمان الفارسی.
«عمر گفت: بروید اگر به شما اجازه داد وارد شوید، وگرنه بدون اجازه وارد شوید آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمود: «به شما اجازه نمیدهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». بار دیگر بازگشتند، ولی قنفذ ملعون آنجا ماند. آنها (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه (سلاماللهعلیها) چنین گفت و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانهاش شویم خودداری کردیم. عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنها چه کار است؟!
سپس عمر به مردمی که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه علی و فاطمه و فرزندانشان (علیهمالسّلام) قرار دادند. سپس عمر با صدای بلند بطوریکه علی و فاطمه (علیهماالسّلام) بشنوند فریاد زد «به خدا قسمای علی باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر بیعت کنی، وگرنه خانه را با شما به آتش میکشم»!
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمود: ای عمر، ما را با تو چه کاراست؟ عمر گفت: در را باز کن، وگرنه خانه را با خودتان به آتش میکشم! حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) فرمود: آیا از خدا نمیترسی که به خانه من هجوم میآوری؟! (کلمات مستدل و در عین حال سوزناک فاطمه (سلاماللهعلیها) در عمر تاثیری نکرد) و عمر از کار خود منصرف نشد.
عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعلهور ساخت، و سپس با فشار به درب خانه، داخل شد. حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در مقابل او آمد و فریاد زد: «یا ابتا یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی حضرت زد. آن حضرت ناله کرد: «یا ابتاه»! عمر تازیانه را بلند کرد و به بازوی حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «یا رسول الله، ابوبکر و عمر با بازماندهات چه بد رفتاری کردند.»
و در این حین دفاع حضرت علی (علیهالسّلام) از فاطمه (سلاماللهعلیها) اتفاق افتاد:
«فوثب علی (علیهالسّلام) فاخذ بتلابیبه ثم نتره فصرعه ووجا انفه ورقبته وهم بقتله، فذکر قول رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وما اوصاه به، فقال: (والذی کرم محمدا بالنبوه – یا بن صهاک – لولا کتاب من الله سبق وعهد عهده الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لعلمت انک لا تدخل بیتی).
[۹] هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آلمحمد، ص۱۵۰، باب قضایا السقیفه علی لسان سلمان الفارسی.
(با مشاهده این جریان) علی (علیهالسّلام) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بُکشد. ولی سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و وصیتی را که به او کرده بود بیاد آورد و فرمود: ای پسر صهاک (منظور عمر است) قسم به خدائی که محمّد را به پیامبری مبعوث نمود، اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذشته و عهدی که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با من نموده است، میدانستی که تو نمیتوانی به خانه من داخل شوی»
روایات علمای اهلسنت
علمای اهلسنت نیز وقایع هجوم را روایت کردهاند:
روایت آلوسی
آلوسی از علمای اهلسنت به نقل از کتاب ابان بن عیاش این روایت را میآورد و سند آن را نیز رد نمیکند:
«… وفیه ایضا انه لما یجب علی غضب عمر واضرم النار بباب علی واحرقه ودخل فاستقبلته فاطمه وصاحت یا ابتاه ویا رسول الله فرفع عمر السیف وهو فی غمده فوجا به جنبها المبارک ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت یا ابتاه فاخذ علی بتلابیب عمر وهزه ووجا انفه ورقبته، وفیه ایضا ان عمر قال لعلی: بایع ابا بکر رضی الله تعالی عنه قال: ان لم افعل ذلک؟ قال: اذا والله تعالی لاضربن عنقک قال: کذبت والله یا ابن صهاک لا تقدر علی ذلک انت الام واضعف من ذلک»
[۱۰] آلوسی، شهابالدین، روح المعانی، ج۲، ص۱۲۰.
«و همچنین در کتاب ابان آمده است وقتی ابوبکر برای بیعت به دنبال علی فرستاد و علی قبول نکرد، عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه او شد حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در مقابل او آمد و فریاد زد: «یا ابتا یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی مبارک آن حضرت زد و تازیانه را بلند کرد و به بازوی حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «یا ابتاه» (با مشاهده این جریان) علی (علیهالسّلام) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.»
آلوسی میافزاید:
و همچنین در کتاب ابان آمده است: عمر به علی (علیهالسّلام) گفت: با ابوبکر بیعت کن. علی (علیهالسّلام) فرمود: اگر این کار را نکنم چکار میکنید؟ عمر گفت: قسم به خدا گردنت را میزنیم. علی (علیهالسّلام) فرمود: قسم به خدا دروغ میگویی، ای پسر صهاک تو قدرت چنین کاری نداری و ضعیفتر از آنی که بخواهی گردن مرا بزنی.
روایت شهرستانی
شهرستانی از علمای اهلسنت مینویسد:
«فقالای النظام: ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت الجنین من بطنها وکان یصیح احرقوا دارها بمن فیها وما کان فی الدار غیر علی، وفاطمه، والحسن، والحسین، انتهی وفی ذیل الصفحه زیاده هذه الکلمه (القت المحسن من بطنها)؛
[۱۱] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۷۱.
نظام گفته است که عمر در روز بیعت به شکم فاطمه (علیهاالسّلام) ضربه زد که منجربه سقط شدن نوزاد وی از شکمش شد. و فریاد میزد این خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید؛ و در خانه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود. این نقل تمام شد و در پایین همین صفحه کلمات دیگری دارد که: محسن را از شکمش سقط کرد.»
روایت مسعودی
«مسعودی شافعی» در کتاب «اثبات الوصیه» آورده است:
«فهجموا علیه و احرقوا بابه و استخرجوه منه کرهاً وضغطوا سیّده النساء بالباب حتّی اسقطت محسناً؛
[۱۲] مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ص۱۴۶.
… پس قصد خانه علی کردند و بر او هجوم آوردند و در خانهاش را آتش زدند و او را به زور از خانه بیرون آوردند».
روایت مقاتل بن عطیه
«مقاتل بن عطیه» در کتاب «الامامه و الخلافه» مینویسد:
«ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوه ارسل عمر، و قنفذاً و جماعه الی دار علی و فاطمه (علیهماالسّلام) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه (علیهاالسّلام) و احرق باب الدار؛
[۱۳] بکری، مقاتل بن عطیه، الامامه و الخلافه، ص۱۶۰ – ۱۶۱، با مقدمه دکتر حامدداود.
هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه (علیهماالسّلام) فرستاد، و عمر هیزم فراهم کرد و در خانه را آتش زد.»
روایت ابن ابیشیبه
ابن ابیشیبه (متوفی: ۲۳۹هـ. ق) (از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری) در کتاب المصنف مینویسد:
«انه حین بویع لابی بکر بعد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کان علی والزبیر یدخلان علی فاطمه بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فیشاورونها ویرتجعون فیامرهم، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتی دخل علی فاطمه فقال: یا بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ! والله ما من احد احب الینا من ابیک، وما من احد احب الینا بعد ابیک منک، وایم الله ما ذاک بمانعی ان اجتمع هؤلاء النفر عندک، ان امرتهم ان یحرق علیهم البیت، قال: فلما خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون ان عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت وایمالله لیمضین لما حلف علیه….»
[۱۴] ابن ابیشیبه کوفی، عبدالله، المصنف فی الحدیث، ج۸، ص۵۷۲.
«هنگامی که مردم با ابیبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره میپرداختند، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: ای دختر رسول خدا! محبوبترین فرد برای ما پدر تو است و بعد از پدرتو خود تو!!! ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی (علیهالسّلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی (علیهمالسّلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام میدهد.»
روایت بلاذری
«بلاذری» در کتاب «انساب الاشراف» مینویسد:
«ان ابابکر ارسل الی علی یرید البیعه، فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیله. فتلقته فاطمه علی الباب فقالت فاطمه: یابن الخطاب! اتراک محرّقا علیّ بابی؟! قال: نعم، و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک؛
[۱۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۶.
ابو بکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون علی (علیهالسّلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد، عمر با شعله آتش به سوی خانه فاطمه (علیهاالسّلام) رفت. فاطمه (علیهاالسّلام) پشت در خانه آمد و گفت: ای پسر خطّاب! آیا تویی که میخواهی درِ خانه را بر من آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری! این کار آنچه را که پدرت آورده محکمتر میسازد».
روایت ابنقتیبه
ابنقتیبه دینوری مینویسد:
«وان ابا بکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه، فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فی دار علی، فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب وقال: والذی نفس عمر بیده. لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها، فقیل له یا ابا حفص. ان فیها فاطمه؟ فقال وان، فخرجوا فبایعوا الا علیا فانه زعم انه قال: حلفت ان لا اخرج ولا اضع ثوبی علی عاتقی حتی اجمع القرآن، فوقفت فاطمه رضی الله عنها علی بابها، فقالت: لا عهد لی بقوم حضروا اسوا محضر منکم، ترکتم رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) جنازه بین ایدینا، وقطعتم امرکم بینکم، لم تستامرونا، ولم تردوا لنا حقا.»
[۱۶] ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹، باب کیف کانت بیعه علی بن ابی طالب کرم الله وجهه.
«ابوبکر در مورد کسانی که همراه علی بودند و از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد هنگامی که فهمید آنها در خانه علی (علیهالسّلام) گرد آمدهاند، عمر را به دنبال آنها فرستاد، عمر به درب خانه علی (علیهالسّلام) آمد و آنها را صدا زد تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند، ولی آنان از این کار خودداری نمودند، عمر هیزم طلب کرد وگفت: قسم به خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج شوید و یا اینکه خانه را با تمامی ساکنین آن به آتش میکشم، به او گفتند: ای عمر، فاطمه در این خانه است؟! گفت: باشد حتی اگر فاطمه هم باشد من تصمیم خود را عملی میکنم، پس بجز علی (علیهالسّلام) همگی خارج شدند و بیعت کردند. این چنین گمان میشود که علی (علیهالسّلام) سوگند یاد کرده بود که (از خانه بیرون نیاید و) عبا بر دوش نیندازد تا وقتی که قرآن را گرد آوری کند. فاطمه (سلاماللهعلیها) جلوی درب ایستاد و فرمود: برای من دیدار هیچ مردمی همچون شما، بد و نفرت انگیز نیست. جنازه رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم را بر روی دستان ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید، و در این خصوص از ما جویا نشدید، و حق را به ما بازنگرداندید.»
روایت طبری
طبری نوشته است که عمر گفت:
«و لله لاحرقنّ علیکم او لتخرجنّ الی البیعه؛
[۱۷] طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳.
به خدا قسم یا خانه را بر شما میسوزانم یا اینکه جهت بیعت خارج میشوید.»
روایت عمر رضا کحاله
عمر رضا کحاله مینویسد:
«وتفقد ابو بکر قوماً تخلفوا عن بیعته عند علی بن ابی طالب کالعباس، والزبیر وسعد بن عباده فقعدوا فی بیت فاطمه، فبعث ابو بکر الیهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم فی دار فاطمه، فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنّها علی من فیها. فقیل له: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه، فقال: وان….
[۱۸] حسون، محمد، اعلام النساء، ج۴، ص۱۱۴.
ابو بکر عمر را به دنبال عدهای که از بیعت با او سرباز زده بودند (از جمله عباس و زبیر و سعد بن عباده) و نزد آقا امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد، عمر آمد و آنها را صدا زد که بیرون بیایند آنها در خانه بودند و از بیرون آمدن ابا کردند، عمر هیزم طلب کرد و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست یا بیرون بیائید و یا اینکه خانه را با اهلش به آتش میکشم. به گفته شد ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه فاطمه است، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد (خانه را به آتش میکشم).
روایت قرطبی
ابن عبدالبر قرطبی میگوید:
«فقالت لهم: ان عمر قد جاءنی وحلف لئن عدتم لیفعلن وایم الله لیفین بها»
[۱۹] عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۵.
[۲۰] ابن ابیشیبه کوفی، عبدالله، المصنف فی الحدیث، ج۸، ص۵۷۲.
پس فاطمه به ایشان گفت: عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان میکنم. و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد.»
«وایم الله لیمضین لما حلف علیهم»
[۲۱] متقیهندی، علی بن حسامالدین، کنز العمال، ج۵، ص۶۵۱.
[۲۲] نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایه الارب، ج۱۲، ص۴۰.
روایت ابنشحنه
ابوولید محمد بن شحنه حنفی (۸۱۷هـ. ق) مینویسد:
«ثم ان عمر جاء الی بیت فاطمه لیحرقه علی من فیه…
[۲۳] ابنشحنه، محمد بن محمد، تاریخ ابنشحنه، ج۷، ص۱۶۴، ذیل کامل فی التاریخ، ابن اثیر.
عمر به سوی خانه فاطمه (علیهاالسّلام) آمد تا خانه را بر ساکنان آن آتش بزند…»
مشابه این روایات در «کنز العمال»، «المغنی» و «السقیفه» آمده است.
[۲۴] متقیهندی، علی بن حسامالدین، کنز العمال، ج۳، ص۱۴۰.
[۲۵] قاضی عبدالجبار، جبار بن احمد، المغنی، ج۲، ص۳۳۵.
[۲۶] جوهری، محمد بن عبدالعزیز، السقیفه، ج۲، ص۴۶-۴۵، به نقل ابن ابی الحدید.
همچنین مینویسد:
«ثم ان عمر جاء الی بیت علی لیحرقه علی من فیه فلقیته فاطمه (علیهاالسّلام). فقال: ادخلوا فیما دخلت فیه الامه؛
[۲۷] ابنشحنه، محمد بن محمد، روضه المناظر فی اخبار الاوائل والاواخر، ج۱۱، ص۱۱۳، ـهامش الکامل لابن الاثیر، طالحلبی، الافندی سنه ۱۳۰۱.
عمر به خانه علی آمد تا آن را با کسانی که در آن بودند به آتش بکشد، پس فاطمه او را دید؛ عمر به او گفت: در آن چیزی که همه امت در آن وارد شدند، وارد شوید (بیعت باابوبکر).»
شعر محمد حافظ ابراهیم
محمد حافظ ابراهیم(۱۲۸۷-۱۳۵۱هـ. ق) شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است. وی در قصیده معروف به «قصیده عمریّه»، یکی از افتخارات عمر بن خطاب این دانسته که در خانه علی (علیهالسّلام) آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابوبکر بیعت نکنید، خانه را به آتش میکشم ولو دختر پیامبر در آنجا باشد.
جالب آن است که وی قصیدهاش را در یک جلسه بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند؛ بلکه تشویق کردند و به وی مدال افتخار نیز دادند.
وی در این قصیده میگوید:
وقوله لعلی قالها عمر •••• اکرم بسامعـ ها اعظـم بملقیـها
حرقت دارک لا ابقی علیک بها •••• ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها
ما کان غیر ابی حفص بقائلها •••• امام فارس عدنان وحامیها.
[۲۸] فهمی، محمد حافظ بن ابراهیم، دیوان محمد حافظ، ج۱، ص۸۲.
و گفتاری که عمر آن را به علی (علیهالسّلام) گفت به چه شنونده بزرگواری و چه گوینده مهمی؟!
به او گفت: اگر بیعت نکنی، خانهات را به آتش میکشم و احدی را در آن باقی نمیگذارم؛ هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد.
جز ابو حفص (عمر) کسی جرات گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت.
روایت عبدالفتاح عبدالمقصود
«عبدالفتاح عبدالمقصود» اندیشمند معاصر اهل سنت و محقق آزاد اندیش مصری داستان هجوم به خانه وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به آنها اشاره میکنیم:
«انّ عمر قال: والذی نفسی بیده، لیخرجنَّ او لاخرقنّها علی من فیها…! قالت له طائفه خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص! ان فیها فاطمه…! فصاح لایبالی: و ان…! واقترب وقوع الباب، ثم ضربه واقتحمه… وبدا له علیّ…. ورنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار… فان هی الاّ رنه استغاثه اطلقتها: یا ابت رسول الله… تستعدی بها الراقد بقربها فی رضوان ربّه علی عسف صاحبه، حتی تبدّل العاتی المدل غیر اهابه، فتبدّد علی الاثر جبروته، وذاب عنفه وعنفوانه، و ودّمن خزی لو یخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدمیه ارتداد هدبه الیه…. وعند ما نکص الجمع، وراح یفرّ کنوافر الظباء المفزوعه امام صیحه الزهراء، کان علیّ یقلّب عینیه من حسره وقد غاض حلمه، وثقل همّه، وتضبضت اصابع یمینه علی مقبض سیفه کهمّ من غیظه ان تغوض فیه….
[۲۹] عبدالمقصود، عبدالفتاح، الامام علی بن ابیطالب، ج۴، ص۲۷۴-۲۷۷.
«عمر گفت: قسم به کسی که جان عمر در دست او است، بیرون بیایید و الا خانه را بر سر ساکنانش به آتش میکشم! گروهی که از خدا میترسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه میداشتند، گفتند: ای ابا حفص! فاطمه در این خانه است. و او بیپروا فریاد زد: باشد! عمر نزدیک آمد و در زد، سپس با مشت و لگد در کوبید تا به زور وارد شود، علی (علیهالسّلام) پیدا شد.
صدای ناله زهرا در آستانه خانه بلند شد. آن صدا، طنین استغاثهای بود که دختر پیامبر سر داده و میگفت: پدر! ای رسول خدا…
میخواست از دست ظلم یکی از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا که سرکش گردن فراز بیپروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدّت عمل و سختگیریش را نابود کند و آرزو میکرد قبل از این که چشمش به وی بیفتد، صاعقهای نازل شده او را دریابد.
وقتی جمعیت برگشت و عمر میخواست همچون آهوان رمیده، از برابر صیحه زهرا فرار کند، علی از شدت تاثیر و حسرت با گلوی بغض گرفته و اندوهی گران، چشمش را در میان آنان میگردانید و انگشتان خود را بر قبضه شمشیر فشار میداد و میخواست از شدت خشم در آن فرو رود.»
در جای دیگر مینویسد:
«و هل علی السنه الناس عقال یمنعها ان تروی قصه حطب امر به ابن خطاب فاحاط بدار فاطمه، و فیها علی و صحبه، لیکون عده الاقناع او عده الایقاع؟…»
[۳۰] عبدالمقصود، عبدالفتاح، المجموعهالکامله الامام علی بن ابیطالب، ج۱، ص۱۹۰ – ۱۹۲، ترجمه سید محمود طالقانی.
«مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است که داستان هیزم را بازگو نکنند؟ قصه هیزمی که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند. آری زاده خطاب دور خانه را که علی و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدینوسیله آنانرا قانع سازد یا بیمحابا بتازد!
همه این داستانها با نقشهای از پیش طرح شده یا ناگهانی پیش آمد. مانند کفی روی موج ظاهر شد و اندکی نپائید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت!… این مرد خشمگین و خروشان به سوی خانه علی روی آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند یا نزدیک بود هجوم آورند، ناگهان چهرهای چون چهره رسول خدا میان در آشکار شد ـ چهرهای که پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصیبت بر آن آشکار است، در چشمهایش قطرات اشک میدرخشد و بر پیشانیاش گرفتگی غضب هویدا بود… عمر به جای خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از میان رفت، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ایستادند، زیرا روی رسول خدا را از خلال روی حبیبهاش زهرا (سلاماللهعلیها) دیدند، سرها از شرمندگی و حیا به زیر آمد و چشمها پوشیده شد، دیگر تاب از دلها رفت همینکه دیدند فاطمه مانند سایهای حرکت کرد و با قدمهای حزنزده لرزان اندکاندک به سوی قبر پدر نزدیک شد… چشمها و گوشها متوجه او گردید، نالهاش بلند شد باران اشک میریخت و با سوزجگر پی در پی پدرش را صدا میزد «باباای رسول خدا… ای بابا رسول خدا! …» گویا از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه درآمد… باز زهرا نزدیکتر رفت و به آن تربت پاک روی آورد و همی به آن غایب حاضر استغاثه میکرد: «بابا ای رسول خدا… پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابیقحافه چه برسر ما آمد!» دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد، آن مردم آرزو میکردند که زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد.»
[۳۱] عبدالمقصود، عبدالفتاح، ترجمه المجموعه الکامله الامام علی بن ابیطالب، ج۱، ص۳۲۶ – ۳۲۸، مترجم سید محمود طالقانی، چاپ سوم، چاپخانه افست حیدری.
(در مورد عبدالفتاح عبدالمقصود جالب است بدانید که ایشان از دانشمندان سنی مذهب و نویسندگان برجسته مصر به حساب میآید که به هر دو لغت فصیح عربی و زبان عامیانه شعر سروده است. در سال ۱۹۱۲ میلادی در اسکندریه مصر متولد شد. او تحصیلات دانشگاهیاش را در رشته تاریخ اسلامی در مصر انجام داد. مدتی رئیس دفتر معاون رئیس جمهوری (حسن ابراهیم) و مدیر کتابخانه نخست وزیری مصر بود و همچنین مؤسس و عضو هیات تحریریه مجله «الحدیث» در اسکندریه شد و در نهایت رییس دفتر نخست وزیر مصر (محمد صدقی سلیمان) گردید.
همچنین وی از جمله مؤلفین کتب درسی رشته تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعی در مصر بوده است. علاوه بر اینها وی دارای تالیفات متعددی است که از جمله میتوان کتابهای «ابناءنا مع الرسول»، «یوم کیوم عثمان»، «صلیبیه الی الابد»، «الزهراءام ابیها»، «الامام علی بن ابی طالب»، «السقیفه و الخلافه» و… نام برد.
بزرگترین و مهمترین اثر وی همان کتاب «الامام علی بن ابیطالب» در ۹ جلد میباشد که آن را در مدت سی سال نگاشته است. در این کتاب وی با بصیرت و ژرفنگری خاص، درهای نوینی از تحقیق را در تاریخ تحلیلی اسلام گشوده و بسیاری از پردههای ابهام را از میان برداشته است. او با شهامتی بزرگ و ستودنی که شایسته هر محقق آزاداندیش است تاریخ و شخصیتهای آن را از درونهاله تقدیس و تنزیه که جز به بهای حق پوشی فراهم نشده بیرون آورد و در معرض نقد و تحلیل و استنتاج قرار داد، و در عین پایبندی به مذهب اهل سنت توانست با غلبه بر تعصبات و تعلقات گمراه کننده رایج در طی تحقیق و پژوهش سی سالهاش صادقانه جانب انصاف را رعایت کرده به تحلیل علمی تاریخ نیم قرن نخستین اسلامی بپردازد او در قسمتی از نامهاش در مورد ترجمه فارسی این کتاب مینویسد:
«این ترجمه وسیله خیری برای نزدیک ساختن مذاهب اسلامی (شیعه و سنی) به یکدیگر خواهد گشت، چه شیعه برخلاف تصورش خواهد دانست که شخصی سنی مانند من درباره امام علی (علیهالسّلام) در کتاب خود چنین انصافی روا داشته است.»)
هجوم سوم
در هجوم سوم دشمن وقتی با مقاومت حضرت زهرا و آقا امیرالمؤمنین (صلواتاللهوسلامهعلیهما) مواجه شد بار دیگر وقیحانه به ساحت مقدس ناموس دهر امابیها فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) جسارت نمودند و حضرت امیر (علیهالسّلام) را به زور به مسجد بردند و بعد از این هجوم حضرت محسن (علیهالسّلام) سقط شد:
سلیم بن قیس هلالی شیعی مینویسد:
«فارسل عمر یستغیث، فاقبل الناس حتی دخلوا الدار و ثار علی (علیهالسّلام) الی سیفه. فرجع قنفذ الی ابی بکر وهو یتخوف ان یخرج علی (علیهالسّلام) الیه بسیفه، لما قد عرف من باسه وشدته. فقال ابو بکر لقنفذ: (ارجع، فان خرج والا فاقتحم علیه بیته، فان امتنع فاضرم علیهم بیتهم النار). فانطلق قنفذ الملعون فاقتحم هو واصحابه بغیر اذن، وثار علی (علیهالسّلام) الی سیفه فسبقوه الیه وکاثروه وهم کثیرون، فتناول بعضهم سیوفهم فکاثروه وضبطوه فالقوا فی عنقه حبلا وحالت بینهم وبینه فاطمه (علیهاالسّلام) عند باب البیت، فضربها قنفذ الملعون بالسوط فماتت حین ماتت وان فی عضدها کمثل الدملج من ضربته، لعنه الله ولعن من بعث به.»
[۳۲] هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آلمحمد، ص۱۵۰ – ۱۵۱، باب قضایا السقیفه علی لسان سلمان الفارسی.
«عمر فرستاد و کمک خواست. مردم همه آمدند، تا داخل خانه شدند، و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) هم سراغ شمشیرش رفت. قنفذ نزد ابوبکر برگشت در حالیکه میترسید علی (علیهالسّلام) با شمشیر سراغش بیاید چرا که از شجاعت و شدت عمل آن حضرت اطلاع داشت. ابوبکر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر علی از خانه بیرون آمد (دست نگهدار) و گرنه در خانهاش به او هجوم بیاور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. علی (علیهالسّلام) سراغ شمشیرش رفت، ولی آنها زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند، و با عده زیادشان بر سر او ریختند. عدهای شمشیرها را به دست گرفتند و بر آن حضرت حملهور شدند و ایشان را گرفتند و بر گردنش طنابی انداختند.»
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) جلوی درب خانه، بین مردم و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مانع شد. قنفذ مل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 