پاورپوینت کامل وهابیت از منظر عقل و شرع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل وهابیت از منظر عقل و شرع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وهابیت از منظر عقل و شرع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل وهابیت از منظر عقل و شرع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل وهابیت از منظر عقل و شرع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
یکی از فرقههای افراطی اسلامی که در قرون اخیر به وجود آمده که با نظرات خلاف کتاب و سنت موجب مشکلات فراوانی در جوامع اسلامی شده، فرقه وهابیت است. از جمله این نظرات مخالفت با شیعه و نظرات بسیاری از علمای اهلسنت و تکفیر و حتی فتوای بر وجوب قتل آنها و مبارزه با تفکر وحدت اسلامی است. از جمله دیگر عقاید وهابیت اعتقاد به تجسیم خداوند، حرمت زیارت پیامبر، انکار فضائل اهلبیت، توهین به امیرمؤمنان، دفاع از دشمنان اهلبیت، ادعای بدعت بودن اموری چون سجده بر تربت، برگزاری مراسم میلاد و یا سوگواری برای پیامبر، اهداء ثواب اعمال به پیامبر، قرائت قرآن برای میّت و غیره است. در این مقاله به بررسی برخی از این نظرات میپردازیم.
فهرست مندرجات
۱ – تهاجم به شیعه بعد از انقلاب اسلامی
۲ – گرایش به مذهب شیعه
۲.۱ – سخن دکتر عصام
۲.۲ – سخن ربیع و مغراوی
۲.۳ – سخن قفاری و مجدی
۳ – جایگاه وحدت از منظر اسلام
۴ – ظهور اندیشههای ابنتیمیه
۵ – ظهور افکار محمد بن عبدالوهّاب
۶ – تفرقهانگیزی مفتیان سعودی
۶.۱ – سخن بن باز
۶.۲ – سخن عبدالعزیز قاری
۶.۳ – نقد و بررسی
۷ – پیریزی مبانی فکری وهابیت
۷.۱ – نخستین دولت سعودی
۷.۲ – رهبران دینی
۷.۳ – دوّمین دولت سعودی
۷.۴ – ابنتیمیّه بنیانگذار فکری وهابیت
۷.۴.۱ – انتقادات اهلسنّت
۷.۴.۱.۱ – ذهبی
۷.۴.۱.۲ – عسقلانی
۷.۴.۱.۳ – سبکی
۷.۴.۱.۴ – ابنحجر مکّی
۷.۴.۱.۵ – شوکانی
۷.۴.۲ – علل گسترش افکار ابنتیمیّه
۷.۵ – زندگینامه ابنعبدالوهّاب
۷.۵.۱ – آغاز ترویج وهّابیّت
۷.۶ – ابنتیمیه ناشر افکار تجسیم
۷.۶.۱ – نظر هیات افتای سعودی
۷.۶.۲ – خندیدن خدا
۷.۶.۳ – از عرش به زیر آمدن خدا
۷.۶.۴ – قابل رؤیت بودن خدا
۷.۶.۵ – در همه جا نبودن خدا
۷.۶.۶ – مکان خدا
۷.۶.۷ – اجزای خدا
۷.۶.۸ – جلوس پیامبر کنار خدا
۷.۶.۹ – مکان خدا در عرش
۷.۶.۱۰ – مکان خدا بر کرسی
۷.۶.۱۱ – هروله کردن خدا
۷.۷ – نقد آرای ابنتیمیّه
۷.۷.۱ – روایت نیشابوری
۷.۷.۲ – دیدگاه احمد بن حنبل
۷.۷.۳ – تکفیر مجسّمه
۷.۷.۳.۱ – اجماع اهلسنت
۷.۷.۴ – تاثیر از یهود
۷.۷.۵ – اسرائیلیّات در منابع
۷.۷.۵.۱ – روایت ابوهریره
۷.۷.۵.۲ – روایت جعلی
۷.۷.۵.۳ – روایت جعلی دیگر
۷.۷.۶ – جمعبندی
۸ – ابنتیمیه و قتل مسلمین
۹ – تکفیر مسلمین توسط ابنعبدالوهّاب
۱۰ – تکفیر شرط ورود به وهابیت
۱۱ – فتوا بر کفر شیعه
۱۲ – جهاد بر ضد شیعه
۱۳ – فتوای هیات عالی افتای سعودی
۱۴ – فتوای زرقاوی
۱۵ – نتیجه تکفیر و اعلام جهاد
۱۵.۱ – قتل و غارت منطقه نجد
۱۵.۱.۱ – غارت مغازهها
۱۵.۱.۲ – آتش زدن محصولات
۱۵.۱.۳ – سقط زنان حامله
۱۵.۱.۴ – کشته شدن مردم ریاض
۱۵.۱.۵ – کشتار فراریان
۱۵.۱.۶ – تاملی بر این نتایج
۱۵.۲ – کشتار شیعیان در کربلا
۱۵.۳ – قتل عام مردم طائف
۱۵.۴ – کشتار علماء اهلسنت
۱۵.۵ – خطبه کفرآمیز در مدینه
۱۵.۶ – انهدام میراث فرهنگی
۱۵.۶.۱ – دیدگاه اسلامی
۱۵.۷ – تخریب آثار بزرگان در مکه
۱۵.۷.۱ – سخن رفاعی
۱۵.۸ – آتش زدن کتابخانهها
۱۵.۹ – تخریب آثار اسلامی مدینه
۱۶ – حرمت زیارت پیامبر
۱۶.۱ – سخنان ابنتیمیّه
۱۶.۲ – دیدگاه اسلام
۱۷ – انکار فضائل اهلبیت
۱۷.۱ – منظر اسلامی
۱۸ – توهین به امیرمؤمنان
۱۹ – انکار موقعیت علمی علی
۲۰ – اهانت به حضرت زهرا
۲۱ – دفاع از ابنملجم
۲۲ – تمجید از معاویه و یزید
۲۳ – وهابیت و اتهام بدعت
۲۳.۱ – سجده بر تربت
۲۳.۲ – مراسم میلاد پیامبر
۲۳.۳ – مراسم سوگواری پیامبران
۲۳.۴ – جشن تولّد وسالگرد ازدواج
۲۳.۵ – درود بر پیامبر در اذان
۲۳.۶ – دعا کردن در کنار قبر پیامبر
۲۳.۷ – دست کشیدن به پرده کعبه
۲۳.۸ – اهداء ثواب اعمال به پیامبر
۲۳.۹ – قرائت قرآن برای میّت
۲۳.۱۰ – رفتن به غار حرا
۲۳.۱۱ – ذکر با تسبیح
۲۳.۱۲ – آغاز کردن جلسات با قرآن
۲۳.۱۳ – قرائت جمعی قرآن و دعا
۲۳.۱۴ – گفتن صدق اللّه العظیم
۲۴ – پانویس
۲۵ – منبع
تهاجم به شیعه بعد از انقلاب اسلامی
اندیشمندان اهلسنت از دیر باز، نگاهی نقّادانه به فرهنگ و معارف شیعی داشتهاند وهمواره سؤالات و شبهاتی را مطرح کردهاند. این رویکرد با ظهور وهابیت در شبه جزیره عربستان، روند وسیع تر وشدیدتری به خود گرفته است و پس از پیروزی انقلاب پرشکوه اسلامی ایران این هجمه با روشهای مدرن و با استفاده از رسانههای عمومی مانند اینترنت و ماهواره در سطحی وسیع گسترش یافته است.
این تهاجم در سالهای اخیر گسترش چشمگیری داشته است به گونهای که همه گروهها، از مردم عادی تا اساتید، دانشجویان، دانشآموزان و حتی روحانیّون کاروانهای حج را هم در بر گرفته است.
با اینکه این شبهات، غالباً از افتراء و دروغ و یا جهل و نادانی سرچشمه گرفته است، ولی از مسئولیّت اساتید و دانش پژوهان در پاسخگویی به آن کاسته نمیشود. زیرا مخالفان مکتب اهلبیت، هرگز تصوّر نمیکردند که فرهنگ غنی شیعه بتواند ملّت ایران را این چنین به صحنه بیاورد که با دست خالی، ولی با قلبی آکنده از ایمان و عشق به اسلام، طومار حکومت تا دندان مسلّح را ـ با آن همه حمایتهای بیدریغ شرق و غرب ـ برای همیشه درهم بپیچد و به جای آن، حکومت اسلامی برپایه فقه شیعه تاسیس نماید.
به همین جهت، مخالفان مکتب اهلبیت، وقتی که با گسترش فرهنگ تشیّع، موقعیّت خود را در خطر میبینند، با تالیف کتابهای ضدّ شیعیِ مملوّ از تهمت و کذب، سعی در مخدوش کردن چهره نورانی مذهب شیعه را در سطح جهانی دارند.
گرایش به مذهب شیعه
یکی از انگیزههای تهاجم وسیع وهّابیّت بر ضدّ مذهب اهلبیت (علیهمالسّلام)، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنّت راستین محمّدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، به چند نمونه توجّه کنید:
دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه «الامام محمّد بن سعود» در ریاض و شاگرد بن باز (مفتی اعظم سعودی) و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغین وهّابیّت در یمن که کتابی نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان: «الصله بین الاثنی عشریّه و فرق الغلاه» نوشته است با آشنایی با یکی از جوانهای شیعه، با فرهنگ نورانی تشیّع آشنا شد و از فرقه وهّابیّت دست کشید و به مذهب شیعه مشرّف گردید.
سخن دکتر عصام
دکتر عصام در کتابی که به همین مناسبت تالیف نموده، مینویسد:
با مطالعه کتابهایی که وهابیت در سالهای اخیر نوشتهاند، به یقین در مییابیم که آنان احساس کردهاند که تنها مذهب آینده، همان مذهب شیعه امامیّه است: «وکلَّما نقرا کتابات اخواننا الوهّابیّین نزداد یقیناً بانّ المستقبل للمذهب الاثنی عشری لانّهم یتابعون حرکه الانتشار السریعه لهذا المذهب فی وسط الوهّابیّین وغیرهم من المسلمین».
[۱] عماد، عصام علی، المنهج الجدید والصحیح فی الحوار مع الوهابیّین، ص۱۷۸.
(هنگامی که کتابهای برادران وهّابی را میخوانیم بر یقین ما افزوده میشود که آینده از آن مذهب تشیّع است، زیرا آنان خود وسیله انتشار سریع و آشنائی با مذهب تشیّع در بین وهّابیان میباشند).
سپس از قول شیخ عبداللّه غُنیمان استاد «الجامعه الاسلامیّه» در مدینه منوّره نقل میکند: «انّ الوهّابیّین علی یقین بانّ المذهب (الاثنی عشر) هو الذی سوف یجذبُ الیه کلّ اهل السنَّه وکلّ الوهّابیّین فی المستقبل القریب» (وهّابیون به یقین دریافتهاند، تنها مذهبی که در آینده، اهلسنت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامی است.
[۲] عماد، عصام علی، المنهج الجدید والصحیح فی الحوار مع الوهابیّین، ص۱۷۸.
سخن ربیع و مغراوی
آقای شیخ ربیع بن محمّد، از نویسندگان بزرگ سعودی مینویسد: «وممّا زاد عجبی من هذا الامر انّ اخواناً لنا ومنهم ابناء احد العلماء الکبار المشهورین فی مصر، ومنهم طلاّب علم طالما جلسوا معنا فی حلقات العلم، ومنهم بعضُ الاخوان الذین کنّا نُحْسن الظنَّ بهم سلکوا هذا الدَرْب، وهذا الاتّجاه الجدید هو (التشیّع)، وبطبیعه الحال ادرکت منذ اللحظه الاولی انّ هؤلاء الاخوه ـ کغیرهم فی العالم الاسلامی ـ بهرتهم اضواء الثوره الایرانیّه».
[۳] مقدّمه الشیعه الامامیّه فی میزان الاسلام، ص۵.
(آنچه که باعث فزونی شگفتی من گردیده، این است که برخی از برادران وهّابی و فرزندان شخصیّتهای علمی و دانشجویان مصری، اخیراً به سراغ مکتب تشیّع رفتهاند).
شیخ محمّد مغراوی از دیگر نویسندگان مشهور وهّابی میگوید: باگسترش مذهب تشیّع در میان جوانهای مشرق زمین، بیم آنرا دارم که این فرهنگ در میان جوانهای مغرب زمین نیز گسترده شود: «بعد انتشار المذهب الاثنی عشری فی مشرق العالم الاسلامی، فخفت علی الشباب فی بلاد المغرب…».
[۴] مغراوی، محمّد، مقدّمه من سبَّ الصحابه ومعاویه فاُمّه هاویه، ص۴.
سخن قفاری و مجدی
دکتر ناصر قفاری استاد دانشگاههای مدینه مینویسد: «وقد تشیّع بسبب الجهود التی یبذلها شیوخ الاثنی عشریّه من شباب المسلمین، ومن یطالع کتاب «عنوان المجد فی تاریخ البصره ونجد» یَهُولُه الامر حیث یجدُ قبائل باکملها قد تشیّعت».
[۵] قفاری، ناصر، مقدمه اُصول مذهب الشیعه الامامیّه الاثنی عشریّه، ج۱، ص۹.
(اخیراً تعداد زیادی از اهلسنت به طرف مذهب شیعه گرویدهاند و اگر کسی کتاب «عنوان المجد فی تاریخ البصره و نجد» را مطالعه کند به وحشت میافتد که چگونه برخی از قبایل عربی به صورت کامل، مذهب شیعه را پذیرفتهاند).
جالبتر ازاینها سخن شیخ مجدی محمّد علی محمّد نویسنده بزرگ وهّابی است که میگوید: «جاءنی شابّ من اهل السنّه حیران، وسبب حیرته انّه قد امتدّت الیه ایدی الشیعه… حتّی ظنّ المسکین انّهم ملائکه الرحمه وفرسان الحقّ».
[۶] علی محمّد، مجدی محمّد، انتصار الحق، ص۱۱.
[۷] علی محمّد، مجدی محمّد، انتصار الحق، ص۱۴.
یکی از جوانهای اهلسنت حیرت زده نزد من آمد وقتی که علّت حیرت او را جویا شدم، دریافتم که دست یکی از شیعیان به وی رسیده است، و این جوان سنّی تصوّر کرده است که شیعیان ملائکه رحمت، و شیر بیشه حقّ میباشند.
جایگاه وحدت از منظر اسلام
شاید به ذهن بعضی خطور کند که طرح مسایل اختلافی بین شیعه و سنّی، و یا شیعه و وهّابیّت، با جریان وحدت میان مسلمانان منافات داشته باشد، و یا زمینه رنجش خاطر بعضی فراهم شود، و یا موجب تفرقه گردد؛ برای روشن این شبهه به مقاله وحدت اسلامی در همین سایت مراجعه کنید.
[۸] سایت مرکز پروژه های دانشجویی، مقاله «وحدت اسلامی».
ظهور اندیشههای ابنتیمیه
پیشرفت اسلام در اروپا و شکست اندلس برای غرب صلیبی بسیار تلخ و ناگوار بود، و لذا به فکر واندیشه انتقام بود تا اینکه در سالهای پایانی قرن پنجم، پاپ (رهبر کاتولیکها در شهر رم) با فرمان حمله به فلسطین (قبله اوّل مسلمانان)، صدها هزار مسیحی بر افروخته از کینه دیرینه صلیبی را بر ضد توحید از اروپا به راهانداخت، تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازند، و به دنبال آن جنگهای مشهور صلیبی که حدود ۲۰۰ سال (۴۸۹-۶۹۰) به طول انجامید و میلیونها کشته و مجروح بر جای گذاشت آغاز گشت.
در همان زمانی که مصر و شام با صلیبیان درگیر بودند، امّت اسلامی با طوفانی مهیبتر یعنی حمله مغولان به رهبری چنگیز مواجه گردید، که آثار ارزشمند اسلامی را نابود و یا غارت کردند.
پنجاه سال بعد از آن (۶۵۶ ق) توسّط هلاکو نواده چنگیز، بغداد به خاک و خون کشیده شد و طومار خلافت عبّاسی را در هم پیچید. سپس بر سر حلب و موصل (۶۵۷-۶۶۰ ق) همان بلا آمد که بر بغداد گذشته بود.
ابناثیر مورّخ مشهور مینویسد: مصائب وارده بر مسلمین از سوی مغول آنچنان سهمگین بود که مرا یارای نوشتن آنها نیست، وای کاش مادر مرا نمیزایید.
[۹] ابنأثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۳۵۸.
گفتنی است که در طول سلطه مغول فرستادگان سلاطین همواره میکوشیدند که با جلب نظر مغولان و همدستی آنان امّت اسلامی را از دو سو تار و مار کنند. افزون بر اینکه مادر و همسر هولاکو مسیحی بودند، و سردار بزرگش در شامات (کیتو بوقا) نیز مسیحی بود و همچنین اباقاخان، (۶۶۳-۶۸۰) فرزند هلاکو با دختر امپراتور روم شرقی ازدواج کرد، و با پاپ و سلاطین فرانسه و انگلیس بر ضد مسلمین متّحد شد، و به مصر و شام لشکر کشید.
از همه بدتر (ارغون) نوه هلاکو (۶۸۳-۶۹۰) به وسوسه وزیر یهودیش سعدالدوله ابهری دراندیشه تسخیر مکّه و تبدیل آن به بتخانه افتاد، و مقدّمات این دسیسه را نیز فراهم ساخت، که خوشبختانه با بیماری ارغون و قتل سعد الدوله آن فتنه بزرگ عملی نشد.
[۱۰] رک به:سبحانی، شیخ جعفر، وهّابیّت مبانی فکری وکارنامه عملی، ص۲۲ -۲۴.
[۱۱] رک به: اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ص۱۹۱-۱۹۷.
[۱۲] رک به: اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ص۲۲۶ به بعد.
در چنین زمان حسّاسی که کشورهای اسلامی در تب و تاب درگیریهای ویرانگر میسوخت، و مسلمانان مورد حملههای ناجوانمردانه شرق و غرب قرار گرفته بودند، «ابنتیمیّه» مؤسّساندیشههای وهّابیّت به نشر افکار خود پرداخت و شکاف تازهای در امّت اسلامی ایجاد کرد.
ظهور افکار محمد بن عبدالوهّاب
در قرن ۱۲ «محمّد بن عبدالوهّاب» مروّج اصلی افکار وهّابیّت، مسلمانان را به جرم توسل به انبیاء و اولیاء الهی مشرک و بتپرست قلمداد کرد، و فتوا به تکفیر آنان داد، و خونشان حلال و قتل آنان را جایز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگی به حساب آورد، که در نتیجه این فتوا، هزاران مسلمان بی گناه به خاک وخون کشیده شدند.
آری! طرح مجدّد افکار «ابنتیمیّه» توسّط «محمّد بن عبدالوهّاب» در بدترین شرایط تاریخی، و اوضاع بسیار نامناسبی صورت گرفت، چرا که امّت اسلام از چهار طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران صلیبی قرار داشت، و بیش از هر زمان دیگری نیاز به وحدت کلمه داشت.
انگلیسیها بخش عظیمی از هند را با زور و تزویر از چنگ مسلمانان خارج ساخته و با پایان دادن به شوکت امپراتوری مسلمان تیموری، خواب تسخیر پنجاب و کابل و سواحل خلیج فارس را میدیدند، و لشگر آنان گام به گام به سمت جنوب وغرب ایران پیشروی میکرد.
فرانسویها به رهبری ناپلئون، مصر و سوریه و فلسطین را با قوّه قهریّه اشغال کرده و در حالی که به امپراتوری مسلمان عثمانی چنگ و دندان نشان میدادند، دراندیشه نفوذ به هند بودند.
روسهای تزاری که مدعی جانشینی سزارهای مسیحی روم شرقی بودند، با حملات مکرّر به ایران، و عثمانی، میکوشیدند تا قلمرو حکومت خویش را از یکسو تا قسطنطنیّه و فلسطین، و از سوی دیگر تا خلیج فارس گسترش دهند، و بدین منظور اشغال نظامی متصرّفات ایران و عثمانی در اروپا و قفقاز را در صدر برنامههای خود قرارداده بودند. حتّی آمریکائیها نیز چشم طمع به کشورهای اسلامی شمال آفریقا دوخته و با گلوله باران شهرهای لیبی و الجزایر، سعی در رخنه و نفوذ به جهان اسلام داشتند، جنگ اتریش با عثمانی بر سر صربستان و همکاری ناوگان جنگی هلند با انگلیسیها در محاصره نظامی پایتخت الجزایر نیز در همین دوران بحرانی صورت پذیرفت.
[۱۳] رک به:سبحانی، شیخ جعفر، وهّابیّت مبانی فکری وکارنامه عملی، ص۲۱ -۲۴.
[۱۴] رک به: اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ص۱۹۱-۱۹۷.
[۱۵] رک به: اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ص۲۲۶ به بعد.
تفرقهانگیزی مفتیان سعودی
امروز که دشمنان قسم خورده اسلام از مسیحیت و یهود و امریکا و صهیونیزم کمر به نابودی اسلام و ملت مسلمان بستهاند و اساسیترین طرح هانیتگتون مغز متفکر کاخ سفید و دکتر مائیکل بزرگ نظریه پرداز سازمان سیا، ایجاد تفرقه میان مسلمین میباشد، میبینیم که مفتیان سعودی که عملاً در خدمت بیگانگان قرار گرفتهاند با فتاوای نادرست و مبتنی بر موهومات و تخیلات راه هرگونه وحدت میان امت اسلامی را مسدود کرده و موجب تفرقه بیش از پیش میان آنان میشوند.
سخن بن باز
مفتی اعظم عربستان شیخ عبدالعزیز بن باز استفتاء شده: «من خلال معرفه سماحتکم بتاریخ الرافضه، ما هو موقفکم من مبدا التقریب بین اهل السنه وبینهم؟» نظر شما نسبت به تقریب میان شیعه و اهلسنت چیست؟
پاسخ داده: «التقریب بین الرافضه وبین اهل السنّه غیر ممکن لانّ العقیده مختلفه… فلا یمکن الجمع بینهما، کما انّه لا یمکن الجمع بین الیهود والنصاری والوثنیین واهل السنّه، فکذلک لا یمکن التقریب بین الرافضه وبین اهل السنّه لاختلاف العقیده التی اوضحناها» (اختلاف عقیده میان شیعه و اهلسنت را چنین ترسیم کرده: عقیده اهل السنّه والجماعه توحید اللّه واخلاص العباده للّه سبحانه وتعالی، وانّه لا یدعی معه احد لا ملک مقرّب ولا نبیّ مرسل، وانّ اللّه سبحانه وتعالی هو الذی یعلم الغیب. ومن عقیده اهل السنّه محبّه الصحابه رضی اللّه عنهم جمیعاً والترضّی عنهم والایمان بانّهم افضل خلق اللّه بعد الانبیاء وانّ افضلهم ابوبکر الصدیق، ثمّ عمر، ثمّ عثمان، ثمّ علیّ، رضی اللّه عن الجمیع، والرافضه خلاف ذلک… فلا یمکن الجمع بینهما، کما انّه لا یمکن الجمع بین الیهود و النصاری و الوثنیّین و اهل السنّه، فکذلک لا یمکن التقریب بین الرافضه وبین اهل السنّه لاختلاف العقیده التی اوضحناها.)
[۱۶] بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوی ومقالات، ج۵، ص۱۵۶.
تقریب میان شیعه و اهلسنت ممکن نیست زیرا عقائد این دو باهمدیگر سازگاری ندارد و همبستگی میان آنان امکان پذیر نیست همانگونه که نمیشود اهلسنت با یهود، نصاری و بت پرستان در یک جا گرد هم جمع شوند، همچنین به خاطر اختلاف اعتقادی که میان شیعه و اهلسنت هست، تقریب میان آنان امکان پذیر نیست.
و یا در کتابی که با حمایت حاکمان مکه و مدینه در همین سالهای اخیر به نام «مساله التقریب»
[۱۷] دکتر قفاری، ناصر بن عبدالله، مساله التقریب بین اهل السنّه والشیعه، ج۲ ص۲۵۳، چاپ پنجم.
منتشر شد، اولین پیش شرط وحدت و تقریب با شیعه را اثبات مسلمان بودن شیعه دانستهاند.
سخن عبدالعزیز قاری
عبدالعزیز قارئ از علمای بزرگ مدینه منوره رسماً اعلام کرد که ما امروز در برابر دشمن مشترکی هستیم که دارای سه زاویه میباشد: امریکا، یهود و روافض (شیعه) وحوادث عراق و لبنان ثابت کرد که هدف اصلی این دشمنان اهلسنت و جماعت هستند و ما باید در برابر این دشمنان متحد باشیم.
تا آن جا که میگوید: کسانی که بر این باور هستند که اهلسنت دارای یک مذهب هستند باید تلاش کنند اعتقاد به مذاهب اربعه را از محدوده اهلسنت و جماعت خارج کنند و گرنه این مذاهب چهارگانه فقهی وسیله انحراف جامعه خواهد بود.
«نحن الآن فی زمن عصیب طوقنا العدو المشترک وهو ذو ثلاث شعب: الیهود، وامریکا، والروافض، وهذا العدوّ نبت من احداث العراق الجسام وما وقع فی لبنان انّه یستهدف اهل السنّه جمیعاً علی اختلاف مذاهبهم فهل یصحّ ان نتشاجر نحن اهل الدائره الواحده المستهدفه ـ دائره اهل السنّه والجماعه، الاّ یجب ان ننتکاتف ضدّ الاخطار التی تتهدّدنا جمیعاً؟ ـ الی ان قال ـ انّ من یقول انّ اهل السنّه والجماعه مذهب واحد یلزمه ان یخرج هذه المذاهب الاربعه من دائره اهل السنّه والجماعه، وهم فعلا یعتقدون ذلک ویعتبرون تعدّد هذه المذاهب الفقهیّه مظهر انحراف».
[۱۸] جریده الرساله، الجمعه ۷ رجب ۱۴۲۶ هـ الموافق ۱۲ اغسطس ۲۰۰۵ م.
آیا این فتاوی دور از شرع و عقل، در خدمت چه کسانی است؟ آیا از این نظریههای بر گرفته از جهل و نادانی، چه افرادی بهره میبرند؟
نقد و بررسی
بدیهی است مادامی که نگرش آنان به شیعه نگاه برون مذهبی است، و با تبعیت از اسلاف خود شیعه را بدتر از یهود دانسته، و وجدان بشری را زیر پا گذاشته و با دشمنان قسم خورده اسلام هم صدا میشوند، چگونه میشود به تقریب مذاهب اسلامی و وحدت مسلمین دست یافت؟
چه خوش بی مهربانی از دو سربی•• • که یک سر مهربانی درد سر بی
که حضرت آیتاللّه صافی از مراجع تقلید مینویسد: هنگامی که کتاب «العواصم من القواصم» را خواندم، از تلاش نویسنده آن برای تفرقه میان مسلمانان شگفت زده شدم، و به حق سوگند، به ذهنم خطور نمیکرد که در عصر حاضر یک مسلمانی برای دور کردن مسلمانان از همدیگر و ایجاد اختلاف میان آنان این چنین کوشش کند و همه مصلحان و منادیان وحدت را به نادانی و دروغگویی و نفاق و حیله، متهم سازد. و بالاترین مصیبت اینجاست که این کتاب توسط دانشگاه بزرگ مدینه منوره چاپ و منتشر شده است.
آری! و مادامی که کتابهایی همانند «الخطوط العریضه»، «الشیعه والسنه» و العواصم من القواصم، به وسیله دانشگاه اسلامی مدینه منوره چاپ و منتشر میشود و عداوت و دشمنی با اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) را آشکار نموده و حقایق تاریخی را انکار کرده و هر گونه وحدت میان مسلمانان را زیر سؤال برده و با منادیان وحدت به مخالفت برخاسته، چگونه میشود به تقریب مذاهب اسلامی و وحدت مسلمین دست یافت؟
[۱۹] صافی گلپایگانی، شیخ لطفالله، صوت الحق ص۱۷.
پیریزی مبانی فکری وهابیت
تبلیغ وهّابیّت مبتنی بر انحرافات شدید در امور اعتقادی، و اثبات شرک و کفر فرق اسلامی توسط ابنتیمیّه در سال ۶۹۸ هـ ق، در منطقه شام آغاز گردید، که با مخالفت صریح دانشمندان بزرگ اهلسنت و شیعه روبرو شد.
او در سال ۷۲۸ در زندان قلعه دمشق جان سپرد، که بامرگش افکار وی نیز به فراموشی سپرده شد. ترویج مجدّد افکار باطل ابنتیمیّه توسّط محمّد بن عبدالوهّاب در سرزمین نجد و هماهنگی با محمّد بن سعود حاکم «دِرعیّه»، در سال ۱۱۵۷ آغاز گردید، که با نبردهای خونین بر سواحل خلیج فارس و تمامی منطقه حجاز سلطه یافتند.
خاندان سعود به ترتیب یک دوره ۷۵ ساله، قدرت را در اختیار داشتند، که تا سال ۱۲۳۳ طول کشید، این افراد عبارتاند از: محمّد بن سعود، عبدالعزیز بن محمّد، سعود بن عبدالعزیز و عبداللّه بن سعود.
با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهیم پاشای عثمانی و قتل عبداللّه بن سعود در اسلامبول، خاندان سعودی از قدرت ساقط شد، و برای مدتی قریب ۸۰ سال در عزلت گذراندند.
نخستین دولت سعودی
محمّد بن سعود: حاکم و امام وهابیت بین سالهای ۱۱۵۷-۱۱۷۹.
عبدالعزیز بن محمّد: (متولّد ۱۱۳۳، و متوفّای ۱۲۱۸) رهبر وهّابیّت بعد از پدرش.
سعود بن عبدالعزیز: (متوفّای ۱۲۲۹).
عبداللّه بن سعود: که در ۱۲۳۳، در استامبول کشته شد.
رهبران دینی
ترکی بن عبداللّه بن محمّد بن سعود، که در سال ۱۲۴۹ به قتل رسید.
فیصل بن ترکی بن عبداللّه (متولّد ۱۲۱۳، و متوفّای ۱۲۸۲).
عبدالرحمن بن فیصل بن ترکی (متوفّای ۱۳۴۶).
دوّمین دولت سعودی
عبدالعزیز بن عبدالرحمان در سال ۱۳۹۱ از کویت به نجد آمد، و با کمک بازماندگانی از پیروان مسلک وهّابیّت و با تکیه بر کمکهای بی دریغ انگلیسیها و فرانسویها، و در مدّت ۲۰ سال مبارزه و تلاش در تقسیم کشورهای عربی، کشور عربستان سعودی را تاسیس کرد، که هم اکنون فرزندان وی بر این کشور حکومت میکنند.
[۲۰] قریب گرکانی، محمّدحسین، تاریخ وهّابیّت.
[۲۱] مجله هفت آسمان، سال اول، شماره سوم و چهارم، ص۱۷۷.
ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن (متوفّای ۱۳۷۳) در سال ۱۳۱۹ از کویت به ریاض برگشت ودر طیّ ۲۰ سال مبارزه، دوباره بر حجاز مسلط شد، و سلطنت آل سعود را پی ریزی کرد.
ملک سعود بن عبدالعزیز: (متولّد ۱۳۱۹، متوفّای ۱۳۸۸).
ملک فیصل بن عبدالعزیز: (متولّد ۱۳۲۴، متوفّای ۱۳۹۵) در سال ۱۳۸۷ زمام دولت را به دست گرفت و به توسعه حرمین پرداخت.
ملک خالد بن عبدالعزیز: (متولّد ۱۳۳۱، متوفّای ۱۴۰۲) در سال ۱۳۹۵ زمام کشور را به دست گرفت.
ملک فهد بن عبدالعزیز: (متولّد ۱۳۴۰).
[۲۲] د. فیصل بن مشعل بن سعود بن عبدالعزیز، رسائل ائمّه دعوه التوحید.
ابنتیمیّه بنیانگذار فکری وهابیت
احمد بن تیمیّه در سال ۶۶۵ ق، پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان از توابع شام به دنیا آمد، و تحصیلات اولیّه را در آن سر زمین به پایان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانوادهاش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزید.
در سال ۶۹۸ هـ ق، به تدریج آثار انحراف در وی ظاهر شد، خصوصاً به هنگام تفسیر آیه شریفه (الرَّحْمَـنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی)،
[۲۳] طه/سوره۲۰، آیه۵.
در شهر حماه (یکصدو پنجاه کیلومتری شهر دمشق) برای خداوند تبارک وتعالی جایگاهی در فراز آسمانها که بر تخت سلطنت تکیه زده است، تعیین کرد. او در کتاب العقیده الحمویّه، میگوید: انّ اللّه تعالی فوق کلّ شیء وعلی کلّ شیء وانّه فوق العرش وانّه فوق السماء.
[۲۴] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، العقیده الحمویّه، ص۲۰۱.
این تفسیر مخالف آیات قرآن چون: (لَیْسَ کَمِثْلِهِی شَیْءٌ)
[۲۵] شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.
و (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا اَحَدُم)
[۲۶] اخلاص/سوره۱۱۲، آیه۴.
میباشد که خداوند را از هر گونه تشبیه به صفات مخلوقات باز داشته است.
انتشار افکار باطل «ابنتیمیّه» در دمشق و اطراف آن غوغایی به پا کرد، گروهی از فقهاء علیه او قیام کرده و از جلالالدین حنفی قاضی وقت محاکمه وی را خواستار شدند، ولی وی از حضور در دادگاه امتناع ورزید.
«ابنتیمیّه» همواره با آراء خلاف خود افکار عمومی را متشنّج، و معتقدات عمومی را جریحهدار میکرد، تا اینکه هشتم رجب سال ۷۰۵ هـ ق، قضات شهر همراه با وی در قصر نائب السلطنه حاضر شدند، و کتاب «الواسطیّه» وی قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با «کمالالدین زملکانی» و اثبات انحراف فکری و عقیدتی «ابنتیمیّه» او را به مصر تبعید کردند.
در آنجا نیز بخاطر نشر اندیشههای انحرافی توسّط «ابنمحلوف مالکی» قاضی وقت به زندان محکوم گشت، و سپس در ۲۳ ربیع الاوّل سال ۷۰۷ هـ ق، از زندان آزاد شد، ولی بخاطر پافشاری بر نشر عقاید باطلش، قاضی «بدرالدین» وی را محاکمه کرد و احساس نمود که وی در قضیّه توسل به پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادب را نسبت به حضرت رعایت نمیکند، بنابر این او را روانه زندان کرد.
[۲۷] ابنکثیر، ابوالفدا، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۴۷.
عاقبت در سال ۷۰۸ هـ ق، از زندان آزاد شد، ولی فعّالیّت مجدّد وی باعث شد که آخر ماه صفر سال ۷۰۹ هـ ق، به اسکندریّه مصر تبعید شود، و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد.
ابنکثیر مینویسد: در ۲۲ رجب سال ۷۲۰ هـ ق، به خاطر فتاوای دور از مذاهب اسلامی به دار السعاده احضار شد، و قضات هر چهار مذهب (حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی) او را مذمّت و به زندان محکوم کردند، تا اینکه در دوّم محرّم سال ۷۲۱ هـ ق، از زندان آزاد گردید.
ابنحجر عسقلانی و شوکانی از علماء بزرگ اهلسنت مینویسند: قاضی شافعی دمشق دستور داد که در دمشق اعلان کنند که: «من اعتقد عقیده ابنتیمیّه حلّ دمه وماله».
[۲۸] عسقلانی، ابنحجر، الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۱.
[۲۹] شوکانی، محمد بن علی، البدر الطالع، ج۱، ص۶۷.
هر کس معتقد به عقاید «ابنتیمیّه» باشد، خون و مالش حلال است.
انتقادات اهلسنّت
برخی از شخصیّتهای بزرگ اهلسنت و معاصر «ابنتیمیّه»، مطالب وی را به نقد کشیده، و برخی کتابهایی مستقلّ در بطلان آرای او تالیف کردند، مانند: «تقیالدین سُبکی» که دو کتاب به نامهای «شفاء السقام فی زیاره خیر الانام» و «الدرّه المضیّه فی الردّ علی ابنتیمیّه» نوشت.
ذهبی
«ذهبی» دانشمند بلند آوازه عصر «ابنتیمیّه» در نامهای خطاب به وی مینویسد:
«یا خیبه! من اتّبعک فانّه معرض للزندقه والانحلال… فهل معظم اتباعک الاّ قعید مربوط، خفیف العقل، او عامیّ، کذّاب، بلید الذهن، او غریب واجم قویّ المکر، او ناشف صالح عدیم الفهم، فان لم تصدّقنی ففتّشهم وزِنْهم بالعدل… الی متی تمدح کلامک بکیفیّه لا تمدح بها واللّه احادیث الصحیحین، یا لیت احادیث الصحیحین تسلم منک، بل فی کلّ وقت تغیر علیها بالتضعیف والاهدار او بالتاویل والانکار، اما آن لک ان ترعوی؟ اما حان لک ان تتوب وتُنیب؟ اما انت فی عشر السبعین وقد قرب الرحیل، بلی واللّه ما اذکر انّک تذکر الموت، بل تزدری بمن یذکر الموت، فما اظنّک تقبل علی قولی وتصغی الی وعظی، فاذا کان هذا حالک عندی وانا الشفوق المحبّ الوادّ، فکیف حالک عند اعدائک، واعداؤک واللّه فیهم صلحاء وعقلاء وفضلاء کما انّ اولیاءک فیهم فجره کذبه جهله.
[۳۰] سخاوی، محمد بن عبد الرحمن، الاعلان بالتوبیخ، ص۷۷.
[۳۱] سبکی، علی بن عبدالکافی، السیف الصقیل فی ردّ ابنزفیل، ص۲۱۸.
ای بی چاره، آنان که از تو متابعت میکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند، نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول نداری آنان را امتحان کن، و با مقیاس عدالت بسنج.
تا کی سخنان ناشایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخاری، و صحیح مسلم میشماری؟ ای کاش احادیث آن دو کتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضی اوقات آنها را تضعیف کرده و بی ارزش میکنی و یا توجیه نموده و انکار میکنی!!
آیا وقت آن نرسیده است که از جهل و نادانی دست برداری و توبه کنی؟ بدان که مرگت نزدیک شده است، بخدا قسم گمان نمیکنم تو به یاد مرگ باشی، بلکه کسانی را که به یاد مرگ هستند تحقیر میکنی!… تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد میکنی پس با دشمنانت چه خواهی کرد.
به خدا سوگند درمیان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنان که در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بی عار زیاد به چشم میخورند.
عسقلانی
«وافترق الناس فیه شیعاً، فمنهم من نسبه الی التجسیم، لما ذکر فی العقیده الحمویّه والواسطیّه وغیرهما من ذلک کقوله: انّ الید والقدم والساق والوجه صفات حقیقیّه للّه، وانّه مستو علی العرش بذاته. ـ الی ان قال ـ: ومنهم من ینسبه الی الزندقه، لقوله: النبیّ (صلّی اللّه علیه وسلّم) لا یستغاث به، وانّ فی ذلک تنقیصاً ومنعاً من تعظیم النبیّ (صلّی اللّه علیه وسلّم). ـ الی ان قال ـ: ومنهم من ینسبه الی النفاق، لقوله فی علیّ ما تقدّم -ای انّه اخطا فی سبعه عشر شیئاً – ولقوله: انّه -ای علیّ – کان مخذولاً حیثما توجّه، وانّه حاول الخلافه مراراً فلم ینلها، وانّما قاتل للرئاسه لا للدیانه، ولقوله: انّه کان یحبّ الرئاسه، ولقوله: اسلم ابوبکر شیخاً یدری ما یقول، وعلیّ اسلم صبیّاً، والصبیّ لا یصحّ اسلامه، وبکلامه فی قصّه خطبه بنت ابیجهل… فانّه شنع فی ذلک، فالزموه بالنفاق، لقوله صلّی اللّه علیه وسلّم: ولا یبغضک الاّ منافق».
[۳۲] عسقلانی، ابنحجر، الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۱، ص۱۸۰.
بزرگان اهلسنت در رابطه با «ابنتیمیّه» نظریّههای مختلفی دارند، بعضی معتقدند که وی قائل به تجسیم است، زیرا او در کتاب «العقیده الحمویّه» برای خداوند تعالی دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است و بعضی به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که این نیز تنقیص مقام نبوّت، و مخالفت با عظمت حضرت به حساب میآید، وی را زندیق و بی دین دانستهاند و بعضی به جهت سخنان زشتی که در باره امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بیان داشته وی را منافق دانستهاند.
چون وی گفته است: علی بن ابیطالب بارها برای به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولی کسی او را یاری نکرد، جنگهای او برای دیانتخواهی نبود، بلکه برای ریاست طلبی بود، اسلام ابوبکر، از اسلام علی که در دوران طفولیّت صورت گرفته با ارزشتر است، و همچنین خواستگاری علی از دختر ابوجهل نقص بزرگی برای وی بشمار میرود.
تمامی این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) فرموده است: جز منافق کسی تو را دشمن نمیدارد.
سبکی
سُبکی متوفّای سال ۷۵۶ هجری، از دانشمندان بلند آوازه اهلسنت و معاصر «ابنتیمیّه» مینویسد:
«لمّا احدث ابنتیمیّه ما احدث فی اصول العقائد، ونقض من دعائم الاسلام الارکان والمعاقد، بعد ان کان مستتراً بتبعیّه الکتاب والسنّه، مظهراً انّه داع الی الحقّ،هاد الی الجنّه، فخرج عن الاتّباع الی الابتداع، وشذّ عن جماعه المسلمین بمخالفه الاجماع، وقال بما یقتضی الجسمیّه والترکیب فی الذات المقدّسه، وانّ الافتقار الی الجزء لیس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات اللّه تعالی… فلم یدخل فی فرقه من الفرق الثلاثه والسبعین التی افترقت علیها الامّه، ولا وقفت به مع امّه من الامم همّه».
[۳۳] سبکی، تقیالدین، الدرّه المضیئه، ص۵.
او در پوشش پیروی از کتاب و سنّت، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت، و ارکان اسلام را درهم شکست، او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست، و سخنی گفت که لازمه آن جسمانی بودن خدا و مرکّب بودن ذات اوست، تا آنجا که ازلی بودن عالم را ملتزم شد و با این سخنان حتی از ۷۳ فرقه نیز بیرون رفت.
ابنحجر مکّی
«ابنحجر مکّی» از دانشمندان بزرگ اهلسنت و مورد قبول وهّابیّت درباره «ابنتیمیّه» مینویسد:
«ابنتیمیّه عبد خذله اللّه، واضلّه واعماه، واصمّه واذلّه، وبذلک صرّح الائمّه الذین بیّنوا فساد احواله وکذب اقواله… واهل عصرهم وغیرهم من الشافعیّه والمالکیّه والحنفیّه، ولم یقتصر اعتراضه علی متاخّری الصوفیّه، بل اعترض علی مثل عمر بن الخطّاب وعلیّ بن ابیطالب رضی اللّه عنهما. والحاصل انّه لا یقام لکلامه وزن بل یرمی فی کلّ وعر وحزن، ویعتقد فیه انّه مبتدع، ضالّ، مضلّ، غال، عاملها اللّه بعدله، و اجارنا من مثل طریقته».
[۳۴] هیثمی، ابنحجر، الفتاوی الحدیثه، ص۸۳.
خدا اورا خوار و گمراه و کور و کر کرده است، و پیشوایان اهلسنت و معاصرین وی از شافعیها، و مالکیها، و حنفیها، بر فساد افکار واقوال او تصریح دارند، اعتراض وی حتی عمر بن خطاب و علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) را نیز در بر گرفته است… سخنان «ابنتیمیّه» فاقد ارزش بوده، و او فردی بدعت گذار، گمراه، و گمراهگر و غیر معتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید، و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وی حفظ نماید.
شوکانی
«شَوکانی» از علماء بزرگ اهلسنت میگوید: «صرّح محمّد بن محمّد البخاری الحنفیّ المتوفّی سنه ۸۴۱ بتبدیعه ثمّ تکفیره، ثمّ صار یصرّح فی مجلسه: انّ من اطلق القول علی ابنتیمیّه انّه شیخ الاسلام فهو بهذا الاطلاق کافر».
[۳۵] شوکانی، محمد بن علی، البدر الطالع، ج۲، ص۲۶۲.
محمّد بخاری حنفی متوفّای سال ۸۴۱ در بدعت گذاری و تکفیر «ابنتیمیّه» بی پرده سخن گفته است، تا آنجا که در مجلس خود تصریح نموده است، که اگر کسی «ابنتیمیّه» را «شیخ الاسلام» بداند، کافر است.
علل گسترش افکار ابنتیمیّه
افکار باطل «ابنتیمیّه» در منطقه شامات که مهد علم و دانش بود، با انتقادات و اعتراضات علماء و دانشمندان مذاهب مختلف مواجه شد، که در نتیجه باعث انزوای «ابنتیمیّه»، و افکار و عقاید وی نیز به بوته فراموشی سپرده شد.
ولی در قرن ۱۲ این افکار در منطقه نجد که از تمدّن و فرهنگ بی بهره بود، مجدّداً منتشر شد، و پس از آن سعودی با پشتیبانی قدرتهای استعماری، به ترویج آن پرداخت.
زندگینامه ابنعبدالوهّاب
«محمّد بن عبدالوهّاب» در سال ۱۱۱۵، در شهر عُیَینه، از توابع نجد عربستان به دنیا آمد، او فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت و آنگاه برای ادامه تحصیل رهسپار مدینه منوره شد.
او در دوران تحصیل مطالبی به زبان میآورد که نشانگر انحراف فکری او بود به طوری که برخی از اساتید او نسبت به آینده او اظهار نگرانی میکردند.
گفتنی است که وی مبتکر و بنیانگذار فرقه وهّابیّت نبود، بلکه قرنها پیش از او این عقاید یا بخشی از آن توسّط برخی از عالمان کجاندیش حنبلی مانند «ابنتیمیّه»، و شاگردان او اظهار شده بود، ولی باتوجّه به مخالفتهای صریح علمای اهلسنت و شیعه در بوته فراموشی سپرده شده بود، و مهمترین کاری که «محمّد بن عبدالوهّاب» انجام داد این بود که عقاید ابنتیمیه را به صورت یک فرقه و یا مذهب جدیدی در آورد که با تمام مذاهب چهارگانه اهلسنت و مذهب شیعه تفاوت داشت.
آغاز ترویج وهّابیّت
دکتر منیر العجلانی مینویسد: «وتجمّع علیه اناس فی البصره من رؤساءها وغیرهم، فآذوه اشدّ الاذی، واخرجوه منها».
[۳۶] عجلانی، منیر، تاریخ العربیّه السعودیّه، ص۸۸.
محمّد بن عبدالوهّاب در آغاز کارش به بصره آمد، و عقایدش را اظهار نمود، که با مخالفت شدید بزرگان بصره مواجه شد، که در نتیجه مردم علیه او قیام نموده و او را از شهر بیرون کردند.
او سپس به بغداد و کردستان و همدان و اصفهان روانه شد (او چهار سال در بصره، پنچ سال در بغداد و یک سال در کردستان و دو سال در همدان اقامت گزید واندک زمانی هم در اصفهان و قم بود و آن گاه به حُرَیْمَله اقامتگاه پدرش رفت.
[۳۷] سبحانی، شیخ جعفر، وهابیت مبانی فکری وکارنامه عملی، ص۳۶.
و سر انجام به زادگاه خویش برگشت.
او در زمان حیات پدرش جرات اظهار عقائد خویش را نداشت ولی پس از آن که پدر او در سال ۱۱۵۳ در گذشت محیط را برای اظهار عقاید خویش مساعد یافت و مردم را به آیین جدید خود فرا خواند.
[۳۸] أمین، جلیل أحمد، زعماء الاصلاح فی عصر الحدیث، ص۱۰.
[۳۹] عجلانی، منیر، تاریخ العربیّه السعودیّه، ص۸۹.
[۴۰] آلوسی، محمود شکری، تاریخ نجد، ص۱۱۱.
ولی اعتراض عمومی مردم که نزدیک بود خونش را بریزند، او را ناگزیر کرد تا به زادگاه خویش عُیَیْنه باز گردد، و بر اساس پیمانی که با امیر آنجا «عثمان بن مَعْمَر» بست که هر دو بازوی یکدیگر باشند، عقاید خود را تحت حمایت او بی پرده مطرح ساخت، ولی طولی نکشید که حاکم عیینه به دستور فرمانروای احساء، وی را از شهر عیینه اخراج کرد.
محمد بن عبدالوهاب به ناچار شهر دِرْعِیّه را برای اقامت برگزید و با پیمان جدیدی که با محمد بن سعود حاکم درعیه بست که حکومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ به دست محمد بن عبدالوهاب باشد.
او در آغاز کار به مطالعه زندگی نامه مدّعیان دروغین نبوّت مانند «مُسَیْلمه کذّاب»، «سَجاج» «اسود عَنْبسی» و «طلیحه اسدی» علاقه خاصّی داشت، برخی از اساتید و علماء و حتّی پدرش وی را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وی منع میکردند.
[۴۱] امین، سیدمحسن، کشف الارتیاب، ص۷.
اوّلین کتابی که بر ردّ عقاید باطل وی نوشته شد توسّط برادرش «سلیمان بن عبدالوهّاب» به نام «الصواعق الالهیّه فی الردّ علی الوهّابیّه» بود.
اوّلین کاری که «محمّد بن عبدالوهّاب» انجام داد، ویران کردن زیارتگاههای صحابه، و اولیاء در اطراف عُیَیْنه بود، که از جمله آنان تخریب قبر «زید بن خطّاب» برادر خلیفه دوّم بود،
[۴۲] ابنبشر، عثمان بن عبدالله، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ص۹.
[۴۳] قزوینی حائری، محمدحسن، البراهین الجلیّه فی رفع تشکیکات الوهابیّه، ص۴.
[۴۴] مغنیه، محمدجواد، هذه هی الوهابیّه، ص۱۲۵.
[۴۵] کثیری، محمد، السلفیّه بین اهل السنّه والامامیّه، ص۳۰۷.
که با واکنش شدید علماء و بزرگان مواجه گردید، به دنبال آن امیر عُیَیْنه به ناچار، شیخ را از این شهر بیرون کرد.
همان طوری که در بخش «عصر ظهور افکار محمد بن عبدالوهّاب» اشاره شد، در قرن ۱۲ هجری موقعیّت بسیار سخت و اوضاع بسیار نامناسبی که برای مسلمانان پیش آمد و کشورهای اسلامی از هر طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران قرار داشت، کیان امت اسلامی از سوی انگلیس، فرانسه، روس و امریکا تهدید میشد، جامعه اسلامی بیش از هر زمان دیگری نیاز به وحدت کلمه داشت.
در این عصر، بیش از هر زمانی مسلمانان نیاز به وحدت و همکاری بر ضد دشمن مشترک داشتند، ولی متاسفانه «محمّد بن عبدالوهّاب» مسلمانان را به جرم توسّل به انبیاء و اولیاء الهی، مشرک و بت پرست قلمداد کرد، و فتوا به تکفیر آنان داد، و خونشان حلال، و قتل آنان را جایز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگی به حساب آورد، و پیروان او به استناد این فتوا هزاران مسلمان بی گناه را به خاک وخون کشیدند، که در قسمت بعدی به تفصیل بیان خواهد شد.
ابنتیمیه ناشر افکار تجسیم
از مسائلی که «ابنتیمیّه» بنیانگذار فکری وهّابیّت رسماً به نشر آن همت گماشت قضیه جسمانیت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانیت مانند قرار گرفتن بر روی کرسی و خندیدن و راه رفتن و مانند اینها است.
ابنتیمیه گفته: «ولیس فی کتاب اللّه ولا سنّه رسوله ولا قول احد من سلف الامّه وائمّتها انّه لیس بجسم وانّ صفاته لیست اجساماً واعراضاً؟! فنفی المعانی الثابته بالشرع والعقل بنفی الفاظ لم ینف معناها شرع ولا عقل، جهل وضلال».
[۴۶] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، التاسیس فی ردّ اساس التقدیس، ج۱، ص۱۰۱.
در کتاب خدا و سنت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین در گفتار سلف امت (صحابه) و پیشوایان دینی نیامده که خداوند جسم نیست و صفات او از جسمانیت و عرض بودن منزه است. انکار یک معنایی که شرع و عقل آن را نفی نکرده، یک نوع نادانی و گمراهی است.
او میگوید: «والکلام فی وصف اللّه بالجسم نفیاً واثباتاً بدعه، لم یقل احد من سلف الامّه وائمتها انّ اللّه لیس بجسم، کما لم یقولوا ان اللّه جسم».
[۴۷] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الفتاوی، ج۶، ص۵۴۷.
نفی و اثبات جسمانیت خداوند متعال بدعت است و کسی از بزرگان گذشته نگفتهاند که خداوند جسم نیست همان طوری نگفتهاند که او جسم است. و در جای دیگر میگوید: «فاسم المشبّهه لیس له ذکر بذم فی الکتاب والسنه ولا کلام احد من الصحابه والتابعین»؛
[۴۸] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، بیان تلبیس الجهمیّه فی تاسیس بدعهم الکلامیه، ج۱، ص۳۸۷.
در قرآن و روایات مذمتی از مشبهه به میان نیامده و سخنی هم از صحابه و تابعین در این باره نقل نشده است.
نظر هیات افتای سعودی
هیات عالی افتای سعودی در پاسخ به سؤالی پیرامون جسمانیّت خداوند تعالی نوشته است:
«ونظراً الی انّ التجسیم لم یرد فی النصوص نفیه ولا اثباته فلایجوز للسملم نفیه ولا اثباته لانّ الصفات توقیفیّه»؛
[۴۹] اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء، ج۳، ص۲۲۷.
(با توجّه به اینکه در باره جسمانیّت خداوند نفیاً و اثباتاً در روایات گفتگو نشده است، بنا بر این نباید سخنی گفته شود چون صفات خداوند توقیفی است، یعنی آنچه در روایات و آیات آمده است، میشود به زبان آورد).
خندیدن خدا
او در رساله «عقیده الحمویّه» مینویسد: خداوند میخندد، و روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّی میکند.
[۵۰] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعه الرسائل الکبری، رساله یازدهم، ج۱، ص۲۱۵.
از عرش به زیر آمدن خدا
ابنتیمیه میگوید: هر شب هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود میآید، و میگوید: آیا کسی هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم، و طالب مغفرتی هست که او را ببخشم… خدا این کار را تا طلوع فجر انجام میدهد.
و پس از نقل مطلب فوق مینویسد: «فمن انکر النزول او تاوّل فهو مبتدع ضالّ» (هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعتگذار و گمراه است.
[۵۱] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعه الرسائل الکبری، رساله یازدهم، ص۴۵۱.
«ابنبطوطه» در سفرنامه خود مینویسد: «ابنتیمیه» در مسجد جامع دمشق که من حضور داشتم، بر بالای منبر گفت: «انّ اللّه ینزل الی السماء الدنیا کنزولی هذا» (خداوند به آسمان دنیا فرود میآید، همچنان که من از پلّه این منبر فرود میآیم)، سپس یک پلّه پایین آمد، «ابنالزهراء» از فقهاء مالکی اعتراض کرد، و اظهارات وی را به اطلاع ملک ناصر رساند، وی دستور داد تا او را زندانی کردند، و در زندان از دنیا رفت.
[۵۲] ابنبطوطه، محمد بن عبد الله، رحله ابنبطوطه، ج۱، ص۳۱۷.
قابل رؤیت بودن خدا
ابنتیمیه در کتاب «منهاج السنّه» که در ردّ کتاب «منهاج الکرامه» علاّمه حلّی نوشته است میگوید: عموم منسوبین به اهلسنت برای اثبات رؤیت خدا اتّفاق دارند و اجماع سلف براین است که ذات احدیّت را در آخرت با چشم میتوان دید ولی در دنیا نمیتوان دید.
[۵۳] غنیمان، عبدالله بن محمد، مختصر منهاج السنّه، ج۲، ص۲۴۰.
در همه جا نبودن خدا
«وسالت عن اللجنه الدائمه: کیف الردّ علی القائلین بانّ (اللّه فی کلّ مکان) تعالی عن ذلک، وما حکم قائلها؟ واجابت اللجنه: اوّلا: عقیده اهل السنّه والجماعه انّ اللّه سبحانه وتعالی مستو علی عرشه بذاته، وهو لیس داخل العالم بل منفصل وبائن عنه…. وممّا یدلّ علی علوّه علی خلقه نزول القرآن من عنده، والنزول لا یکون الاّ من اعلی الی اسفل، قال تعالی (وَاَنزَلْنَآ اِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَـبِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ)
[۵۴] مائده/سوره۵، آیه۴۸.
الی ان ذکرت قول رسول اللّه لجاریه: این اللّه؟ قالت: فی السماء قال: من انا؟ قالت: انت رسول اللّه، قال: اعتقها فانّها مؤمنه. اخرجه مسلم وابوداود والنسائی وغیرهم، وفی الصحیحین حدیث ابیسعید الخدری رضی اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلّم: «الا تامنونی وانا امین من فی السماء، یاتینی خبر السماء صباحاً ومساءً».
[۵۵] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳۹، ص۱۷۶.
[۵۶] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳۹، ص۱۸۴.
[۵۷] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳۹، ص۱۸۲.
[۵۸] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۳، ص۴۰۲.
[۵۹] مسلم بن الحجاج، أبوالحسن، صحیح مسلم، ج۱، ص۳۸۱.
وثانیاً: من اعتقد انّ اللّه فی کلّ مکان فهو من الحلولیّه، ویردّ علیه بماتقدّم من الادلّه علی انّ اللّه فی جهه العلوّ، وانّه مستو علی عرشه، بائن من خلقه، فان انقاد لما دلّ علیه الکتاب والسنّه والاجماع، والاّ فهو کافر مرتدّ عن الاسلام.
[۶۰] اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء، ج۳، ص۲۱۶-۲۱۸.
از هیات عالی افتای سعودی پرسیده شده: از نظر شرعی حکم کسی که معتقد است که خداوند همه جا وجود دارد چیست؟ و چگونه میشود به او پاسخ داد؟ هیات جواب داد: عقیده اهلسنت این است که خداوند بالای عرش قرار گرفته، و در درون جهان نیست بلکه خارج از این عالم میباشد. ودلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت میگیرد، همانطوری که در قرآن نیز آمده است: (وَاَنزَلْنَآ اِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ…) : ما قرآن را به سوی تو به حق نازل نمودیم. تا آنجا که مینویسند: رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کنیزی که میخواستند آزاد نمایند پرسید: خداوند کجاست؟ پاسخ داد: در آسمانها است. حضرت پرسید: من، چه کسی هستم؟ پاسخ داد: پیامبر خدا. آنگاه حضرت به صاحب آن کنیز فرمود: او شخص با ایمانی است، و میتوانی وی را در راه خدا آزاد نمایی.
و همچنین رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: من امین کسی هستم که در آسمانهاست، و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطلاع من میرسد. آن گاه هیات عالی افتای سعودی مینویسد: هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، باید به چنین فردی با دلیل ثابت کرد که خداوند بر بالای عرش قرار دارد، و خارج از جهان میباشد، و اگر نپذیرفت او کافر و مرتدّ و خارج از اسلام است.
مکان خدا
و همچنین گفته: «ولو قد شاء لاستقرّ علی ظهر بعوضه فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبیّته فکیف علی عرش عظیم»؛
[۶۱] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، التاسیس فی ردّ اساس التقدیس، ج۱ ص۵۶۸.
اگر خداوند بخواهد با قدرت خویش میتواند بر پشت یک پشهای هم قرار گیرد، پس چگونه نتواند بر روی عرش استقرار بیابد.
اجزای خدا
قال ابوبکر ابنعربی واخبرنی من اثق به من مشیختی انّ ابایعلی محمد بن الحسین الفرّاء رئیس الحنابله ببغداد کان یقول: «اذا ذکر اللّه تعالی وما ورد من هذه الظواهر فی صفاته، یقول: الزمونی ماشئتم فانّی التزمه، الاّ اللحیه والعوره».
[۶۲] ابنعربی، محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم، ص۲۰۹-۲۱۰.
[۶۳] ابنعربی، محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم، الطبعه الحدیثه، ج۲، ص۲۸۳.
[۶۴] ابنجوزی، ابوالفرج، دفع شبه التشبیه باکف التنزیه، ص۹۵.
[۶۵] ابنجوزی، ابوالفرج، دفع شبه التشبیه باکف التنزیه لابنالجوزی، ص۱۳۰، الهامش.
ابوبکر ابنعربی میگوید: فردی که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابویعلی، (امام و پیشوای ابنتیمیه) میگوید: در باره خدا هر عضوی را جز ریش و عورت اثبات خواهم کرد.
جلوس پیامبر کنار خدا
قال ابنالقیم تلمیذ ابنتیمیه: انّ اللّه یجلس علی العرش، ویجلس بجنبه سیّدنا محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وهذا هو المقام المحمود؛
[۶۶] ابنقیم، محمد بن أبیبکر، بدائع الفوائد، ج۴، ص۳۹.
ابنقیم شاگرد ابنتیمیمه مینویسد: خداوند بر روی عرش مینشیند و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در کنار او جلوس میکند، و این همان مقام محمود و شایستهای است که قرآن وعده داده است.
مکان خدا در عرش
وقال الدیلمی قال ابنعمر: «انّ اللّه عزّ وجل ملا عرشه یفضل منه کما یدور العرش اربعه اصابع باصابع الرحمن عز وجل».
[۶۷] دیلمی، شیرویه بن شهردار، فردوس الاخبار، ج۱، ص۱۶۴.
قال ابوبکر ابنالعربی فی العواصم: (الرحمن علی العرش استوی) قالوا: «انّه جالس علیه، متّصل به، وانّه اکبر باربع اصابع، اذ لایصح ان یکون اصغر منه، لانّه العظیم، ولا یکون مثله لانّه (لیس کمثله شیء) فهو اکبر من العرش باربع اصابع».
[۶۸] ابنعربی، محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم، ص۲۰۹.
مکان خدا بر کرسی
وقال السیوطی: واخرج عبد بن حمید وابنابیعاصم فی السنه والبزار وابو یعلی وابنجریر وابو الشیخ والطبرانی وابنمردویه والضیاء المقدسی فی المختاره عن عمر، «انّ امراه اتت النبی صلی الله علیه وسلم فقالت: ادع اللّه ان یدخلنی الجنّه، فعظمّ الرب تبارک وتعالی وقال: «انّ کرسیّه وسع السماوات والارض، وانّ له اطیطاً کاطیط الرحل الجدید اذا رکب من ثقله» (قال الهیثمی: رواه البزار ورجاله رجال الصحیح
[۶۹] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الدر المنثور، ج۲، ص۱۷.
[۷۰] هیثمی، علی بن أبیبکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۸۳.
وقال ایضاً: رواه ابویعلی فی الکبیر ورجاله رجال الصحیح غیر عبداللّه بن خلیفه الهمذانی وهو ثقه.
[۷۱] هیثمی، علی بن أبیبکر، مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۱۵۹.
زنی خدمت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: کرسی خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامی که خداوند بر روی کرسی قرار میگیرد، در اثر سنگینی حق از کرسی، نالهای همانند ناله شتر بچه خارج میشود. هیثمی روایت را صحیح دانسته است.
هروله کردن خدا
سالت عن اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والافتاء: هل للّه صفه الهروله؟ اجابوا: نعم، صفه الهروله علی نحو ما جاء فی الحدیث القدسی الشریف علی ما یلیق به قال تعالی: «اذا تقرّب الیّ العبد شبراً تقرّبت الیه ذراعاً، واذا تقرّب الیّ ذراعاً تقرّبت منه باعاً، واذا اتانی ماشیاً اتیته هروله» رواه البخاری ومسلم.
[۷۲] فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث والافتاء، ج۳، ص۱۹۶، فتوی رقم ۶۹۳۲.
از لجنه افتای سعودی در باره صفت هروله سؤال شده و پاسخ دادهاند که صفت هروله (دویدن) خدا در حدیث قدسی که بخاری و مسلم نقل کردهاند آمده که خداوند فرموده: اگر بندهای یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع (نیم متر) به او نزدیک خواهم شد و اگر او یک ذراع به طرف من بیاید، من به قدر فاصله دو کف دست (بیش از یک متر) به او نزدیک خواهم شد، اگر او قدم زنان به طرف من بیاید، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت.
«امّا الوجه والیدان والعینان والساق والاصابع فقد ثبتت فی النصوص من الکتاب والسنّه الصحیحه وقال بها اهل السنّه والجماعه واثبتوها للّه سبحانه علی الوجه اللائق به سبحانه وهکذا النزول والهروله جاءت بها الاحادیث الصحیحه ونطق بها الرسول صلی اللّه علیه وسلّم واثبتها لربّه عزّ وجلّ علی الوجه اللائق به سبحانه».
[۷۳] ابنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، فتاوی بن باز، ج۵ ، ص۳۷۴.
بن باز مفتی اعظم سابق عربستان در پاسخ به استفتائی این چنین نوشته: آن چه که صورت و دست و چشم و ساق و انگشت، برای خداوند، در کتاب و سنت صحیح آمده و نظریه اهلسنت بر آن استوار است و همچنین نزول حق از عرش به آسمان عالم ماده و هروله و دویدن در احادیث صحیح وارد شده و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این صفات را برای خداوند به آن گونهای لایق او میباشد، اثبات نموده است.
نقد آرای ابنتیمیّه
سخن ابنتیمیّه و پیروان وهابی او در اثبات جسمانیت حق تعالی مخالف کتاب و سنت است زیرا آیه شریفه (لَیْسَ کَمِثْلِهِی شَیْءٌ).
[۷۴] شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.
صراحت دارد که خداوند مانندی ندارد و آیه شریفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ)
[۷۵] اخلاص/سوره۱۱۲، آیه۱.
نیز دلالت میکند که او بی همتا است.
روایت نیشابوری
حاکم نیشابوری در روایتی از ابی بن کعب نقل کرده:
«انّ المشرکین قالوا: یا محمد انسب لنا ربک! فانزل اللّه (عزّوجلّ): (قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ• اللَّهُ الصَّمَدُ) قال: الصمد الذی (لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ)، لانّه لیس شئ یولد الاّ سیموت، ولیس شئ یموت الاّ سیورث وانّ اللّه لا یموت ولا یورث، (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا اَحَدُم) قال: لم یکن له شبیه ولا عدل ولیس کمثله شئ».
ثمّ قال الحاکم: صحیح الاسناد ولم یخرجاه. وقال الذهبی: صحیح.
[۷۶] حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۸۹.
مشرکان از رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواستند که نسب خداوند متعال را بیان نماید، خداوند سوره توحید را نازل نمود و فرمود: که ای پیامبر! به مشرکان بگو: (قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ• اللَّهُ الصَّمَدُ) او خداوند یکتا و بی نیاز است، بی نیازی که (لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ) فرزندی ندارد و از پدر و مادری هم زاده نشده زیرا آن که زاده شده، روزی هم خواهد مرد، و آن که بمیرد ارثی خواهد گذاشت، وخداوند بی همتا از مردن و ارث نهادن منزّه است. (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا اَحَدُم) خداوند متعال، شبیه، مانند و همتا ندارد.
آن گاه حاکم نیشابوری و همچنین ذهبی گفتهاند: این روایت صحیح است.
دیدگاه احمد بن حنبل
بیهقی از بزرگ شخصیتهای علمی اهلسنت میگوید: «وانکر احمد علی من قال بالجسم وقال: انّ الاسماء ماخوذه من الشریعه واللغه، واهل اللغه وضعوا هذا الاسم علی ذی طول وعرض وسمک وترکیب وصوره وتالیف، واللّه سبحانه خارج عن ذلک کلّه، فلم یجز ان یسمّی جسماً لخروجه عن معنی الجسمیّه ولم یجئ فی الشریعه ذلک فبطل».
[۷۷] ابنابییعلی، محمد، طبقات الحنابله، ج۲، ص۲۹۸.
[۷۸] تمیمی، ابوالفضل، اعتقاد الامام ابنحنبل، ص۲۹۸.
[۷۹] شیبانی، احمد بن حنبل، العقیده، ص۱۱۱.
[۸۰] سقاف، حسن بن علی، تهنئه الصدیق المحبوب، ص۳۹.
امام احمد بن حنبل نظریه قائلین به جسمانیت حق تعالی را باطل دانسته و گفته است: اسمها از شریعت و لغت گرفته میشود و اهل لغت کلمه «جسم» را در برابر چیزی که دارای طول، عرض، ارتفاع، ترکیب و صورت باشد، قرار دادهاند و خداوند متعال از تمامی اینها منزّه است و شایسته نیست که او را جسم بنامیم زیرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شریعت نیز این لفظ وارد نگردیده است، بنا بر این عقیده به جسمانیت باطل است.
تکفیر مجسّمه
امام قرطبی پس از نقل اقوال دیگر عالمان، پیرامون مجسمه میگوید: «والصحیح القول بتکفیرهم اذ لا فرق بینهم وبین عبّاد الاصنام والصور».
[۸۱] قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر القرطبی، ج۴، ص۱۴.
[۸۲] قرطبی، محمد بن احمد، التذکار، ص۲۰۸.
قول صحیح این است که قائلین به جسمانیت حق تعالی کافر هستند زیرا تفاوتی میان آنان و بت پرستان و چهره پرستان نیست.
نَوَوی از علماء بزرگ اهلسنت میگوید: «فمِمَّن یُکَفّر، من یجسّم تجسیماً صریحاً ومن ینکر العلم بالجزئیّات».
[۸۳] نووی، أبوزکریا، المجموع، ج۴، ص۲۵۳.
از جمله کسانی که کفر آنان ثابت است، قائلین به جسمانیت حق تعالی و آنان که علم به جزئیات او را انکار میکنند.
عبدالقاهر بغدادی متوفای ۴۲۹ هـ، از متکلمان بلند آوازه اهلسنت میگوید: «وامّا جسمیّه خراسان من الکرامیّه، فتکفیرهم واجب لقولهم: بانّ اللّه تعالی له حدّ ونهایه من جهه السفل ومنها یماس عرشه، ولقولهم: بانّ اللّه تعالی محلّ للحوادث».
[۸۴] بغدادی، عبدالقاهر، اصولالدین، ص۳۳۷.
[۸۵] سقاف، حسن بن علی، التندید بمن عدد التوحید، ص۵۲.
فرقه کرامیه منطقه خراسان که معتقد به جسمانیت حق تعالی هستند، تکفیرشان واجب است زیرا خداوند متعال را محدود به حدود دانسته و برای او از ناحیه پایین، نقطه پایانی قائل هستند که با عرش تماس دارد و محل عروض حوادث است.
اجماع اهلسنت
وهمو در کتاب الفرق بین الفرق ضمن شمردن اموری که اهلسنت بدان اجماع نمودهاند، میگوید: «وقالوا بنفی النهایه والحدّ عن صانع العالم». اهلسنت، هرگونه حدود و نقطه پایانی را از خداوند متعال نفی کردهاند.
[۸۶] بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۳۲۰.
تا آن جا که میگوید: «واجمعوا علی ان لا یحویه مکان ولا یجری علیه زمان، خلاف قول من زعم من الشهامیّه والکرامیّه انّه مماسّ لعرشه، وقد قال امیرالمؤمنین علی رضی اللّه عنه: انّ اللّه تعالی خلق العرش اظهاراً لقدرته لا مکاناً لذاته».
[۸۷] بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۳۲۱.
اهلسنت اجماع دارند که خداوند متعال را نه مکانی در بر گرفته و نه زمانی بروی میگذرد، (ذات مقدسش فراتر از مکان و زمان است» بر خلاف قول باطل شهامیّه و کرامیّه که میگویند: ذات اقدس ربوبی با عرش، در تماس است امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میفرماید: خداوند عرش را به خاطر قدرت نمایی آفریده، نه برای جایگاه خویش.
ابننجیم متوفای ۹۷۰ هـ، از فقهای بزرگ اهلسنت میگوید: «والمشبّه ان قال: انّ للّه یداً او رِجْلاً کما للعباد فهو کافر، وان قال: انّه جسم، لا کالاجسام فهو مبتدع».
[۸۸] ابننجیم، زینالدین، البحر الرائق، ج۱، ص۳۷۰.
مشبهه (آنان که خداوند را به بندگان تشبیه میکنند) اگر بگویند که خداوند همانند بندگان دارای دست و پا هست، کافر هستند و اگر بگویند خداوند دارای جسم است ولی نه مانند اجسام، بدعت گذار هستند.
غزالی آن عالم بلند آوازه اهلسنت میگوید: فان خطر بباله انّ اللّه جسم مرکّب من اعضاء فهو عابد صنم فانّ کلّ جسم فهو مخلوق، وعباده المخلوق کفر، وعباده الصنم کفر لانّه مخلوق وکان مخلوقاً لانّه جسم، فمن عبد جسماً فهو کافر باجماع الائمه، السلف منهم والخلف.
[۸۹] غزالی، محمد بن محمد، الجام العوام عن علم الکلام، ص۲۰۹.
[۹۰] غزالی، محمد بن محمد، دراسات فی منهاج السنه، ص۱۴۵، نقلا عن الرساله التدمریّه، ص۹۲.
اگر کسی به ذهنش خطور کند که خداوند تعالی دارای جسمی هست که از عضوهای متعدد تشکیل یافته، او بتپرست است زیرا هر جسمی مخلوق و آفریده شده است و به اجماع تمام علمای و پیشوایان دینی در تمام زمانهای پیش و نزدیک، پرستش مخلوق، کفر و بتپرستی است.
تاثیر از یهود
یقول الشهرستانی: «وضع کثیر من الیهود الذین اعتنقوا الاسلام احادیث متعدده فی مسائل التجسیم والتشبیه وکلّها مستمدّه من التوراه».
[۹۱] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۷.
شهرستانی میگوید: بسیاری از یهودیان که به طرف اسلام کشیده شدند احادیث متعددی را در جسمانیت حق تعالی ساختند و وارد شریعت اسلامی کردند، و تمامی احادیث تجسیم از تورات سر چشمه گرفته است.
اسرائیلیّات در منابع
ورود بعضی از قصص و نقلهای تاریخی در کتب حدیثی و تاریخی و تفسیری چهرهای نازیبا از وقایع درست تاریخی به نمایش گذاشته است، که تشخیص این حقیقت کاری فوقالعاده مشکل وسخت است، زیرا پژوهندگان و اهل تحقیق را در دستیابی به حقایق تاریخی دچار مشکل، و یا با ناکامی رو برو میکند.
ابنخلدون مینویسد: عرب صدر اسلام بهرهای از علم و کتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرینش جهان و اسرار هستی را از علماء یهود و اهل تورات و یا از نصاری همانند: کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام میپرسیدند تا آن جا که میگوید: «فامتلات التفاسیر من المنقولات عندهم وتساهل المفسرون فی مثل ذلک وملاوا کتب التفسیر بهذه المنقولات، واصلها کلها کما قلنا من التوراه او مما کانوا یفترون».
[۹۲] ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابنخلدون، ص۴۳۹.
تفاسیر اهلسنت از گفتههای یهود و نصاری مملو گشته و مفسران هم در این زمینه سهل انگاری کردند و کتابهای تفسیری را از این قماش روایات پر کردند و ریشه همه این روایات از تورات و یا دروغ بافیهای یهود و نصاری سر چشمه گرفته است.
و حتی دو کتاب معروف و مشهور اهلسنت صحیح بخاری و مسلم نیز از این آفت بی بهره نمانده و متاسّفانه اخباری از این دست به فراوانی در آن دیده میشود، که از آن جمله نقل حدیث ساختگی ذیل است که از افکار یهودیّت در میان احادیث مسلمین رسوخ کرده است.
روایت ابوهریره
«عن ابیهریره عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: ینزِل اللّه الی السماء الدنیا کلّ لیله حین یمضی ثلث اللیل الاوّل فیقول: انا الملک، انا الملک، من ذا الذی یدعونی فاستجیب له، من ذا الذی یسالنی فاعطیه، من ذا الذی یستغفرنی فاغفر له، فلا یزال کذلک حتّی یضیء الفجر».
[۹۳] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۵۲۲.
[۹۴] ابنماجه، محمد بن یزید، سنن ابنماجه، ج۱، ص۴۳۵.
[۹۵] ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۱، ص۵۶۸.
خداوند هر شب پس از گذشت یک سوّم از آن، به آسمان زمین فرود میآید، و تا طلوع فجر ندا میکند: چه کسی است که مرا بخواند و از من چیزی بخواهد، و طلب بخشش کند، تا خواستههای وی را بر آورده نمایم.
در برخی از روایات آمده است: «فاذا طلع الفجر صعد الی عرشه»
[۹۶] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۳، ص۴۶۸.
پس از طلوع فجر به عرش مراجعت میکند.
شاید روزگاری این سخنان بی پایه و اساس مشتری داشت، ولی امروز با رشد دانشها و تکامل عقلانی بشر این قبیل نقلها مورد تمسخر قرار گرفته و به آن میخندند، چون با توجّه به کرویّت زمین، در هر لحظه از شبانه روز در یک نقطه از کره زمین پایان شب و طلوع فجر میباشد، و اگر خداوند از عرش به زمین آمده باشد، مادامی که زمین باقی است و شب و روز در چرخش است دیگر به عرش بر نخواهد گشت. روی این جهت برخی از بزرگان اهلسنت در توجیه این روایت دچار حیرت و سرگردانی شدهاند.
[۹۷] رک به:قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر القرطبی، ج۴، ص۳۹.
[۹۸] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۳، ص۴۶۸.
البتّه نتیجه دوری از اهلبیت عصمت و طهارت و بی توجّهی به توصیه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تمسّک به ثقلین، سقوط در وادیهای خطرناکی این چنین را در پی دارد.
روایت جعلی
مشابه این داستان نقلی است از ابوهریره که میگوید: «ارسل ملک الموت الی موسی (علیهالسّلام) فلمّا جاءه صکّه ففقا عینه، فرجع الی ربّه فقال: ارسلتنی الی عبد لا یرید الموت، قال: فردّ اللّه الیه عینه.
[۹۹] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۴۲، کتاب الفضائل باب فضائل موسی.
[۱۰۰] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۹۲، کتاب الجنائز باب من احبّ الدفن فی الارض المقدّسه.
وفی روایه عمّار، فقال: یا ربّ! عبدک موسی فقا عینی، ولولا کرامته علیک، لشققت علیه».
[۱۰۱] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۶، ص۴۴۲.
(حضرت موسی هنگام قبض روح، سیلی محکمی به صورت عزرائیل نواخت که چشم او از حدقه بیرون پرید، عزرائیل به خدا شکایت نمود وگفت: اگر موسی مورد عنایت تو نبود، من هم با وی به سختی برخورد میکردم).
شکّی نیست که این مطالب بی اساس، با منطق قرآن که حضرت موسی را پیامبر مرسل و مخلص معرفی میکند، سازگاری ندارد: (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَـبِ مُوسَی اِنَّهُو کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیًّا)،
[۱۰۲] مریم/سوره۱۹، آیه۵۱.
«و در این کتاب از موسی یاد کن، زیرا که او پاکدل و فرستادهای پیامبر بود».
و با مقام عصمت و جایگاه والای او نزد خداوند تعالی منافات دارد: (وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا)،
[۱۰۳] احزاب/سوره۳۳، آیه۶۹.
«و موسی نزد خدا آبرومند بود».
روایت جعلی دیگر
و همچنین روایت دیگری از ابوهریره نقل کردهاند که میگوید: «یقال لجهنّم: هل امتلات؟ وتقول: هل من مزید؟ فیضع الربّ تبارک وتعالی قدمه علیها فتقول: قطّ قطّ».
[۱۰۴] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۳۸.
[۱۰۵] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۹، ص۱۳۴.
(در قیامت هر چه از گنهکاران را وارد جهنّم میکنند پر نمیشود تا آنگاه که خداوند تبارک وتعالی پای خود را درون جهنّم میگذارد پر میشود).
آری، وقتی که صاحب کتاب صحیح بخاری از علی (علیهالسّلام) فقط ۲۹ روایت در تمام کتابش که از دوران کودکی تا آخرین لحظه حیات پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ملازم با حضرت بوده است نقل میکند،
[۱۰۶] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱، ص۴۷۵.
ولی از ابوهریره که کمتر از دو سال با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است ۴۴۶ روایت نقل میکند،
[۱۰۷] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ص۴۷۶.
نتیجه بهتر از این نخواهد بود.
محمود ابوریّه از علماء بزرگ اهلسنت میگوید: اگر علی (علیهالسّلام)، هر روز فقط یک روایت از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرا میگرفت، باید بیش از ۱۲ هزار روایت از او نقل میشد، چون بیش از یک سوم قرن ملازم آن حضرت بوده است.
[۱۰۸] ابوریّه، محمود، ابوهریره، ص۱۲۸.
و حال آن که همه احادیثی که اهلسنت در تمام کتب روایی و تفسیری و تاریخی از علی (علیهالسّلام) نقل کردهاند از مرز ۵۳۶ روایت تجاوز نمیکند.
[۱۰۹] ابنحزم، علی بن احمد، اسماء الصحابه الرواه وما لکلّ واحد من العدد، ص۴۴.
ولی آمار روایات ابوهریره در کتب اهلسنت، به ۵۳۷۴ میرسد.
[۱۱۰] ابنحزم، علی بن احمد، اسماء الصحابه الرواه وما لکلّ واحد من العدد، ص۳۷، بتحقیق سید کسروی حسن.
[۱۱۱] ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، تلقیح فهوم الاثر، ص۲۶۳.
و همچنین در تمام کتاب صحیح بخاری، از حضرت صدّیقه طاهره (علیهاالسّلام)، فقط یک روایت نقل شده، ولی از عایشه ۲۴۲ روایت نقل شده است.
[۱۱۲] ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ص۴۷۶.
از مقداد، ۲ روایت، و از سلمان و عمّار هر یک ۴ روایت، و از امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) حتّی یک روایت هم وجود ندارد ولی از عبداللّه بن عمر ۲۷۰ روایت، و از انس بن مالک ۲۶۸ روایت نقل شده است.
[۱۱۳] ابنحجر عسقلانی، احمد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 